اسرار وقایع کربلا

مشخصات کتاب

سرشناسه : بهبهانی، محمدعلی، 1352 -

عنوان و نام پدیدآور : اسرار وقایع کربلا [کتاب]: 72 واقعه اعجازآمیز در عولم خلقت٬ به هنگام شهادت امام حسین علیه السلام پژوهشی در معتبرترین .../ محمدعلی بهبهانی.

مشخصات نشر : قم: محمدعلی بهبهانی، 1395.

مشخصات ظاهری : 664 ص.

شابک : 300000 ریال 978-600-04-3760-2 :

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : کتابنامه.

یادداشت : نمایه.

عنوان دیگر : : 72 واقعه اعجازآمیز در عولم خلقت٬ به هنگام شهادت امام حسین علیه السلام پژوهشی در معتبرترین ... .

موضوع : حسین بن علی (ع)، امام سوم، 4 - 61ق.

موضوع : Hosayn ibn 'Ali, Imam III , 625-680

موضوع : واقعه کربلا، 61ق.

موضوع : Karbala, Battle of, Karbala, Iraq, 680

موضوع : واقعه کربلا، 61ق -- تاثیر

موضوع : Karbala, Battle of, Karbala, Iraq, 680 -- Influence

موضوع : واقعه کربلا، 61ق -- فلسفه

موضوع : Karbala, Battle of, Karbala, Iraq, 680 -- Philosophy

رده بندی کنگره : BP41/4/ب83الف5 1395

رده بندی دیویی : 297/953

شماره کتابشناسی ملی : 4291550

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

بسم الله الرحمن الرحیم

ص:4

ص:5

فهرست مطالب

مقدمۀ مؤلّف25

پیشگفتار:29

شورشی در خلق عالم29

سرّ کربلا در باطن ملکوتی موجودات30

گوهر معرفت31

بُعد انفسی و آفاقی ملکوت موجودات31

بخش اول: معرفت انفسی / 33

فصل اول:

علم فطری موجودات به اباعبدالله الحسین علیه السلام / 35

بحث اول: مقدمه ای درادلۀهفتگانه علم فطری در جمیع موجودات و انسانها38

دلیل اول: تسبیح موجودات38

تسبیح سنگ ریزه39

حکایت مرحوم آخوند کاشی قدس سره 40

دلیل دوم: تحمید موجودات42

دلیل سوم: سجدۀ موجودات43

دلیل چهارم: استدلال عقلی از راه عوارض وجود44

توضیح این دلیل:44

دلیل پنجم: استدلال عقلی از راه وجود ملکوتی اشیاء46

دلیل ششم: آیۀ فطرت48

ص:6

دلیل هفتم: روایات فطرت49

روایت اول:49

روایت دوم:49

روایت سوم:50

روایت چهارم:51

روایت پنجم:51

روایت ششم:51

تذکّر اوّل: دلالت همۀ ادلّۀ هفتگانه بر علم و ادراک انسانها53

تذکّر دوم: اثر شعور موجودات به خدا53

بحث دوم: برهان تأثّر جمیع موجودات در شهادت امام حسین علیه السلام 55

بحث سوم: شواهدی بر علم موجودات به حقیقت چهارده معصوم علیهم السلام 61

زمزمۀ صلوات و سلام بر حضرات معصومین علیهم السلام و ذکر ایشان61

صلوات ملائکۀ عرش62

سلام موجودات بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم 63

ذکر نام چهارده معصوم علیهم السلام در وادی طور64

کتابت نام « علی علیه السلام » بر جمیع موجودات66

فصل دوم:

محبت فطری موجودات به سید الشهدا علیه السلام / 67

محبّت درونی تمامی موجودات به امام حسین علیه السلام 69

دلیل اول: دلیل نقلی از طریق گریۀ موجودات بر ابا عبدالله الحسین علیه السلام 69

دلیل دوم: دلیل عقلی از طریق عوارض وجود70

آثار محبت درونی موجودات به کمال73

اثر اول: حرکت در جوهر موجودات73

اثر دوم: نیروی نهانی در ذرات هستی73

دو نمونه از محبت درونی موجودات75

محبت درختان: سوز و گداز ستون حنّانه75

محبت جمادات: مسجد حنّانه درکوفه76

ص:7

بخش دوم: معرفت آفاقی / 79

فصل سوم:

معجزات ظاهر شده از بدن مطهّر سیدالشهدا علیه السلام / 81

واقعۀ اول: ساطع شدن نور از سر مقدّس امام حسین علیه السلام 83

ساطع شدن نور از سر مقدس در کنار دیر راهب به نقل قطب راوندی83

ساطع شدن نور از سر مقدس در کنار دیر راهب به نقل ابن حبان84

ساطع شدن نور از سر مقدس درکنار دیر راهب به نقل سبط بن جوزی و سمهودی86

ساطع شدن نور از سر مقدس در کنار دیر راهب به روایت ابومخنف88

ساطع شدن نور از سر مقدس در دیر راهب به نقل ابن حجر90

اسلام آوردن فرد یهودی و خاندانش با رؤیت نور از سر مقدس92

ساطع شدن نور از سر مقدس در منزل خولی به نقل ابی مخنف و طبری و..93

ساطع شدن نور از سر مقدس در منزل خولی به نقل کاشفی و بیرجندی96

ساطع شدن نور در منزل همسر شمر100

ساطع شدن نور در منزل هند، همسر یزید102

ساطع شدن نور از سر مقدس در مجلس یزید104

حرکت لشکر عمر سعد با نور سر مقدس در تاریکی105

واقعۀ دوم: ساطع شدن نور از دهان مقدس حضرت علیه السلام 107

واقعۀ سوم: تکلّم سر مقدّس امام حسین علیه السلام 109

تلاوت آیۀ «فَسَیَکفِیکَهُمُ الله» به روایت سلمة بن کهیل (به نقل صفدی)109

تلاوت آیۀ «فَسَیَکفِیکَهُمُ الله» به روایت سلمة بن کهیل (به نقل ابن عساکر)110

تلاوت آیۀ «فَسَیَکفِیکَهُمُ الله» به روایت سلمة بن کهیل (به نقل جُوینی)111

قرائت آیه ای از سورۀ شعرا در منزل خولی116

قرائت آیه ای از سورۀ شعرا و ایمان آوردن یحیای صابئی118

قرائت آیه ای از سورۀ ابراهیم122

قرائت آیه ای از سورۀ کهف به نقل ابومخنف و شیخ مفید و..123

قرائت آیاتی از سورۀ کهف به روایت ابومخنف124

قرائت آیاتی از سورۀ کهف به روایت سَهل:126

ص:8

قرائت آیاتی از سورۀ کهف به روایت منهال:127

تکلم سر مقدس به هنگام تلاوت آیاتی از سورۀ کهف128

تکلم سر امام علیه السلام با ابن وکیده پس از تلاوت سورۀ کهف129

قرائت آیه ای از سورۀ ابراهیم و ایمان آوردن شخص نصرانی131

تکلم سر امام و معرفی خویش به راهبی در منزل قنسرین132

تکلم سر امام و معرفی خویش به پیری در دیر نصارا (نقل ابو سعید دمشقی)134

تکلم یهودی با سر مقدس و ایمان آوردن وی139

تکلم سر مقدس با عزیز یهودی و ایمان آوردن وی141

تکلم سر مقدس با امام سجاد علیه السلام 142

تکلم سر مقدس امام علیه السلام با خواهرش در شام143

خطاب سر مقدس به یزید در شهر شام144

خطاب سر مقدس به ابن زیاد146

نفرین سر مقدس بر شمر147

نفرین سر مقدس بر حامل رأس148

تکلم سر چهار نفر بعد از مرگ149

واقعۀ چهارم: شمیم عطر سر مقدس اباعبد الله علیه السلام 153

رائحۀ طیبه ای برتر از هر عطر، در مجلس یزید153

رائحۀ طیبۀ سر مقدس بر درب خانۀ یزید154

واقعۀ پنجم: بازنگشتن قطره ای از خون آن حضرت علیه السلام که به آسمان پاشید155

تیر سه شعبۀ مسموم بر قلب مبارک155

تیری که بر صورت مبارک اصابت نمود157

واقعۀ ششم: سکونت خون مطهر سیدالشهدا علیه السلام در بهشت159

واقعۀ هفتم: اثر قطرۀ خون اباعبدالله علیه السلام بر زانوی ابن زیاد ملعون161

نقل ترجمۀ تاریخ ابن اعثم161

نقل روضة الاحباب162

نقل ابو المفاخر162

واقعۀ هشتم: جاری شدن آب از انگشت ابهام امام حسین علیه السلام 165

ص:9

واقعۀ نهم: ظهور چشمۀ رحیق مختوم، از اثر انگشت سیدالشهدا علیه السلام 169

فصل چهارم:

گریستن و لرزیدن موجودات / 171

واقعۀ دهم: گریستن تمام خلایق173

نقل شیخ کلینی و ابن قولویه و شیخ صدوق و شیخ طوسی174

گریۀ همۀ موجودات جز بصره و دمشق و آل عثمان به نقل ابن قولویه174

روایت میثم تمار175

روایت مُفضّل بن عمر176

روایت حسین بن ثویر و یونس بن ظبیان و ابی سلمه و مُفضّل177

واقعۀ یازدهم: گریستن طبقات هفت گانۀ آسمان و زمین و آنچه در آنها و ما بین آنهاست179

روایت ابن شبیب به نقل شیخ صدوق قدس سره 179

روایت حسین بن ثویر به نقل شیخ کلینی و ابن قولویه قدس سرها 179

روایت ابی بصیر به نقل ابن قولویه قدس سره 180

نقل شیخ کلینی و ابن قولویه و شیخ صدوق و شیخ طوسی قدس سره 181

نقل سید بن طاووس و شهید اول وکفعمی قدس سره 181

تأویل «فَمَا بَکَت عَلَیهِمُ السَّمَاءُ وَ الأرض» در تفسیر قمی182

تأویل «فَمَا بَکَت عَلَیهِمُ السَّمَاءُ وَ الأرض» به روایت حلبی در کامل الزیارات183

تأویل «فَمَابَکَت عَلَیهِمُ السَّمَاءُ وَالأرض» به روایت کثیربن شهاب در کامل الزیارات184

تأویل «فَمَابَکَت عَلَیهِمُ السَّمَاءُ وَالأرض» به روایت ابراهیم نخعی در کامل الزیارات185

تأویل «فَمَابَکَت عَلَیهِمُ السَّمَاءُ وَالأرض» به روایت سُدی186

چهل روز گریستن آسمان و زمین به روایت زُراره187

گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به روایت حسن بن زیاد188

گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به روایت ابی سَلَمه189

گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به روایت داود بن فَرقَد189

گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به روایت عبد الخالق190

گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به روایت جابر191

گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به روایت کُلیب بن معاویه192

ص:10

گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به روایت حَنَان192

گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به روایت عبدالله بن هلال193

گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به نقل رازی و سیوطی194

کلام خدا به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در شب معراج194

خبر دادن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به گریستن آسمان و زمین به نقل ابن قولویه و فرات195

خبر دادن حضرت امیرمؤمنان علیه السلام به گریستن آسمان و زمین به روایت اصبغ197

خطبۀ امام سجاد علیه السلام هنگام بازگشت ازکربلا به مدینه به نقل سید بن طاووس198

گریستن آسمان و زمین با ساکنانش در نامۀ امام عسکری علیه السلام در نقل شیخ طوسی199

واقعۀ دوازدهم: گریستن آنچه در بهشت و جهنم است201

واقعۀ سیزدهم : گریستن آنچه دیده شود و آنچه به دیده نیاید205

واقعۀ چهاردهم: برخاستن غبار زرد در هوا و وزیدن غبار سرخ و سیاه207

برخاستن غبار سیاه و سرخ به هنگام شهادت207

غبار سیاه به هنگام شهادت208

برخاستن غبار زرد، هنگام بر زمین افتادن امام حسین علیه السلام 209

غبار سیاه و سرخ در هنگام شهادت209

زرد شدن خاک کربلا و برخاستن غبار (در دوم محرم)210

واقعۀ پانزدهم: لرزیدن زمین211

خبر جبرئیل برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از لرزش زمین به هنگام شهادت امام حسین علیه السلام 211

لرزش زمین به نقل ابومخنف212

لرزش زمین به نقل کاشفی و عبد اللطیف بن علی بیرجندی213

لرزش زمین به نقل اسرار الشهاده214

لرزش زمین در نقل قندوزی از ابی مخنف215

لرزش زمین به نقل علامۀ مجلسی قدس سره 216

لرزش زمین به نقل محقق نراقی قدس سره 216

زلزلۀ عظیم در لحظۀ شهادت به نقل جنات الخلود217

زلزله در عالم به نقل یزدی حائری در مهیج الاحزان217

زلزله در عالم به نقل شیخ حسن یزدی در انوار الشهادة217

ص:11

واقعۀ شانزدهم: لرزیدن سایه های عرش219

لرزش سایه های عرش در روایت حسین بن ثویر از امام صادق علیه السلام 219

لرزیدن سایه های عرش در زیارت امام حسین علیه السلام 220

واقعۀ هفدهم: لرزیدن سایۀ ملکوتی مخلوقات221

فصل پنجم:

دگرگونی آسمان و خورشید و ستارگان و دریاها / 223

واقعۀ هجدهم: تاریک شدن آسمان و خورشید225

سه روز کُسوف خورشید در بیت المقدس225

چهل روز کسوف خورشید226

کسوف خورشید و ظهور ستارگان در روز به نقل ابن شهر آشوب226

کسوف خورشید و ظهور ستارگان در وقت ظهر به نقل ابن کثیر228

تاریکی آسمان و ظهور ستارگان در روز به نقل جمعی از اهل تسنّن228

سه روز تاریکی به نقل جمعی از اهل تسنّن229

سه روز تاریک شدن دنیا به نقل ابن جوزی و ابن حجر و..229

تاریک شدن آسمان در نقلی دیگر از ابن حجر230

واقعۀ نوزدهم: سرخ شدن خورشید، هنگام طلوع و غروب231

کلام میثم تمّار به جبله به نقل شیخ صدوق قدس سره 231

روایت زراره به نقل طبرسی و ابن شهر آشوب قدس سرها 232

روایت عبد الخالق بن عَبد ربّه به نقل ابن قولویه قدس سره 233

روایت حسن بن زیاد به نقل ابن قولویه قدس سره 234

روایت عبد الله بن هِلال به نقل ابن قولویه قدس سره 234

روایت زراره به نقل ابن قولویه قدس سره 235

روایت خلّاد درکتب اهل تسنّن236

روایت عیسی بن حارث در کتب اهل تسنّن236

واقعۀ بیستم: در هم پیچیده شدن و فرو ریختن(برخورد) ستارگان239

درهم پیچیده شدن ستارگان به نقل ابن قولویه قدس سره 239

برخورد ستارگان به نقل عیسی بن حارث در کتب اهل تسنّن240

ص:12

برخورد ستارگان به نقل ابن حجر مکی241

واقعۀ بیست و یکم: بارش خاکستر و خاک سرخ و سنگ از آسمان243

بارش خاکستر از آسمان در روایت میثم تمار243

بارش خاکستر از آسمان در روایت مُفضّل بن عمر244

بارش خاک سرخ به نقل شیخ صدوق قدس سره 245

بارش خاک سرخ به نقل ابن قولویه قدس سره 246

ریزش خاک سرخ از آسمان در کتب اهل تسنّن246

ریزش سنگ از آسمان به نقل ابن کثیر247

واقعۀ بیست و دوم: تلاطم دریاها249

گریستن دریاها با امواجش249

تلاطم دریاها و امواجش250

فصل ششم:

نمایان شدن خون در عالم تکوین / 251

واقعۀ بیست و سوم: افق به رنگ خون253

سرخی آسمان و زمین در روایت امام صادق علیه السلام به نقل ابن قولویه253

سرخی در طرف مشرق و مغرب254

مشاهدۀ اثر سرخی آسمان بر دیوارها تا هفت روز254

نمایان شدن سرخی در اُفق بعد از سه روز تاریکی آسمان255

گریۀ آسمان با سرخ شدنش به نقل طبری و بغوی و ابن حجر و..255

گریه آسمان با سرخی رنگش به نقل ثعلبی و ابن حجر256

گریۀ آسمان به سرخی رنگش در روایت امام صادق علیه السلام به نقل قندوزی256

گریۀ آسمان به سرخی رنگش در هنگام طلوع و غروب به مدت چهل روز257

گریۀ آسمان به چهل روز طلوع و غروب خورشید به رنگ سرخ258

سرخی اقطار و اطراف آسمان به نقل دولابی و ابن عدیم259

سرخی آسمان به نقل ابی حاتم رازی و سیوطی259

سرخی آسمان به نقل ابن حجر مکی260

یک سال سرخی آسمان به نقل ابن قولویه قدس سره 260

ص:13

سرخی اُفق آسمان به نقل تاریخ ابن معین261

شش ماه سرخی اُفق، به نقل ابن سعد و ابن عساکر و ذهبی262

شش ماه سرخی اُفق به نقل سیوطی و ابن حجر262

چهار ماه سرخی اُفق به نقل ماوردی و ابن عبد السلام و قرطبی و ابن کثیر263

آسمان همچون لختۀ خون به نقل ابن ابی شیبه263

آسمان همچون لختۀ خون به نقل طبرانی و هیثمی264

آسمان همچون لختۀ خون به نقل بیهقی و خوارزمی و ابن عساکر264

آسمان یک سال و نه ماه، چون لختۀ خون265

آسمان هفت شبانه روز مانند لختۀ خون به نقل حمیری و ابن عساکر266

سرخی شفق از شهادت امام حسین علیه السلام در گفتار ابن سیرین به نقل ثعلبی266

سرخی آفاق از شهادت امام حسین علیه السلام در گفتار ابن سیرین به نقل ابن سعد267

سرخی اُفق از شهادت امام حسین علیه السلام به نقل ابن عساکر و ذهبی267

سرخی آسمان از شهادت امام حسین علیه السلام به نقل ابن کثیر268

سرخی آسمان از شهادت امام حسین علیه السلام در گفتار ابن سیرین به نقل طبرانی و...268

سرخی آسمان از شهادت امام حسین علیه السلام در گفتار ابن سیرین به نقل ابن عساکر269

سرخی آسمان از شهادت امام حسین علیه السلام در گفتار ابن سیرین به نقل ابن جوزی269

نامۀ پادشاه روم به پادشاه عرب با دیدن سرخی آسمان و نشانۀ دیگر269

واقعۀ بیست و چهارم: باریدن خون از آسمان271

باریدن خون از آسمان به مدت چهل روز271

باریدن خون از آسمان در خطبۀ حضرت زینب کبری علیه السلام 271

باریدن خون از آسمان به روایت ام سلمه272

باریدن خون از آسمان در کلام میثم تمّار به جبله272

باریدن خون از آسمان در حدیث ابن شبیب274

باریدن خون از آسمان در نقل ابن شهر آشوب274

باریدن خون از آسمان به نقل دولابی و ابن عدیم275

باریدن خون از آسمان به نقل ابی حاتم رازی275

باریدن خون از آسمان به نقل ابن نما حلی276

باریدن خون از آسمان بر خانه ها و دیوارها به نقل قاضی نعمان مغربی276

ص:14

باریدن خون از آسمان بر خانه ها و دیوارها به نقل ابن عساکر و..277

باریدن خون از آسمان بر خانه ها و دیوارهای خراسان، شام و کوفه277

باریدن خون از آسمان، همچون لختۀ خون278

باریدن خون تازه از آسمان به مدت سه شب در نقل ابن قولویه278

باریدن خون تازه از آسمان به نقل ابن حمدون279

گریۀ آسمان به باریدن خون به نقل ابن شهر آشوب قدس سره 279

گریۀ آسمان به باریدن خون به نقل ابن قولویه قدس سره 280

باقی ماندن اثر باریدن خون در لباس ها به نقل شافعی280

باقی ماندن اثر باریدن خون در لباس ها و از بین نرفتن آن به نقل زرندی281

باقی ماندن اثر باریدن خون در لباس ها به نقل ابن جوزی و ابن عدیم281

باقی ماندن اثر باریدن خون در لباس ها به نقل سبط بن جوزی282

پر از خون شدن ظرفها و وسائل دیگر در اثر باران خون282

پر شدن خُم ها و کوزه ها در اثر باران خون283

واقعۀ بیست وپنجم: خون تازه زیر هر سنگ و کلوخ285

مطلب اول: در تمام دنیا285

خون تازه زیر هر سنگ در تمام دنیا285

مطلب دوم: در زمین287

خون تازه زیر هر سنگ در شهادت امیرمؤمنان و امام حسین علیهما السلام 287

مطلب سوم: روایات مطلق، بدون اختصاص به شهر یا منطقه ای289

خون تازه زیر هر سنگ به نقل ابن سعد و ابن عساکر و ذهبی و..289

خون تازه زیر هر سنگ به نقل ابن سعد و ابن عساکر و صفدی289

خون تازه زیر هر سنگ به نقل ابن سعد و سیوطی290

خون تازه زیر هر سنگ به نقل جوینی291

خون تازه زیر هر سنگ به نقل ابن حجر291

مطلب چهارم: بیت المقدّس292

خون تازه زیر هر سنگ و کلوخ در بیت المقدس به روایت ابی نصر292

خون تازه زیر هر سنگ در بیت المقدس (روایت زهری به نقل بیهقی و...)292

خون تازه زیر هر سنگ در بیت المقدس (روایت زهری به نقل طبرانی و...)294

خون تازه زیر هر سنگ در بیت المقدس به روایت زید بن عمرو کندی294

ص:15

سخن ولید بن عبد الملک و ابن شهاب زهری دربارۀ یافتن خون زیر هر سنگ295

مطلب پنجم: در شام298

خون تازه زیر هر سنگ در سرزمین شام298

مطلب ششم: در منزل عبد الملک بن مروان یا هشام بن مروان299

خون تازه زیر سنگ در خانۀ عبد الملک بن مروان یا هشام بن مروان299

واقعۀ بیست و ششم: خون شدنِ تربتی که در دست ام سلمه بود301

آوردن خاک کربلا توسط جبرئیل در روایت امام باقر علیه السلام به نقل شیخ صدوق301

آوردن خاک کربلا توسط جبرئیل در روایت امّ سلمه به نقل ابن عدیم و..302

آوردن خاک کربلا توسط جبرئیل در روایت امّ سلمه به نقل محب طبری و..303

آوردن خاک کربلا توسط جبرئیل در روایت امّ سلمه به نقل زرندی و..304

رؤیای صادقۀ ام سلمه و خون شدن تربت به روایت شیخ طوسی قدس سره و...305

صرخه و صیحۀ اُم سلمه هنگام تبدیل شدن تربت به خون308

سیر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به کربلا و برداشتن خاک سرخ به نقل شیخ مفید قدس سره 309

واقعۀ بیست و هفتم: جاری شدن خون بر دیوارها311

به خون آغشته شدن دیوارها تا سه ماه بعد از شهادت به نقل طبری311

به خون آغشته شدن دیوارها تا سه ماه بعد از شهادت به نقل سبط بن جوزی312

جاری شدن خون بر دیوار در بیت المقدس312

جاری شدن خون از دیوار دار الاماره به نقل سید بن طاووس و ابن عساکر و..313

واقعۀ بیست و هشتم: خون شدن آب و غذاهایی که قتلۀ امام حسین علیه السلام پخته بودند315

واقعۀ بیست و نهم: تبدیل شدن گوشت شتر غارت شده به خون317

فصل هفتم:

سوختن و خاکستر شدن بعضی اشیاء / 319

واقعۀ سی ام: تبدیل شدن گوشت شتر غارت شده به آتش321

شعله ور شدن گوشت شتر غارت شده مانند هیزم321

شعله ور شدن شتر و هر چه از لشکر امام حسین علیه السلام غارت شده بود322

شعله ور شدن گوشت شتری از امام حسین علیه السلام که بین مردم تقسیم شده بود323

شعله ور شدن بدن شتر هنگام برخورد چاقو به آن و فوران آتش از دیگ323

ص:16

شتری از تَرکۀ امام حسین علیه السلام که نحر شده و از دیگ، آتش برافروخته شد324

نمایان شدن آتش در گوشت شتر325

تبدیل شدن گوشت به آتش325

واقعۀ سی ویکم: نمایان شدن آتش در گیاه327

واقعۀ سی و دوم: خاکستر یا خون شدن گیاه ورس329

مطلب اول: خاکستر شدن گیاه ورس329

مطلب دوم: به خون تبدیل شدن گیاه ورس333

فصل هشتم:

آنچه بر قاتلان امام حسین علیه السلام و پیروانشان گذشت / 335

واقعۀ سی و سوم: فلج شدن شخصی که جامۀ آن حضرت را برداشت337

زمین گیر شدن بحر بن کَعب337

جاری شدن خون از دستان بحر بن کعب و خشک شدن آنها338

واقعۀ سی و چهارم: دیوانه شدن آنکه زرۀ امام حسین علیه السلام را برداشت339

واقعۀ سی و پنجم: خشکیدن دست آن که کلاه و عمامۀ حضرت علیه السلام را ربود341

ربودن کلاه و خشک شدن دست341

ربودن کلاه و فقیر شدن342

ربودن عمامه و قطع شدن دست و ابتلای به فقر343

واقعۀ سی وششم: به سر گذاشتن عمامۀ حضرت علیه السلام و جذام گرفتن و دیوانه شدن345

به سر گذاشتن عمامۀ حضرت علیه السلام و جذام گرفتن به نقل ابن اعثم کوفی345

به سر گذاشتن عمامۀ حضرت علیه السلام و دیوانه شدن به نقل ابن شهر آشوب345

به سر گذاشتن عمامۀ حضرت علیه السلام و دیوانه شدن به نقل سیدبن طاووس346

به سر گذاشتن عمامۀ حضرت علیه السلام و دیوانه شدن به نقل حموی شافعی347

واقعۀ سی وهفتم: پیسی گرفتن هر زنی که با عطر غارت شده ،خود را معطّر نمود349

استعمال ورس و پیسی گرفتن349

استعمال عطر و پیسی گرفتن350

واقعۀ سی و هشتم: مبتلا گشتن تمام کسانیکه در قتل امام حسین علیه السلام شرکت داشتند351

روایت زُهَری به نقل سبط بن جوزی و ابن حجر351

ص:17

روایت محمد بن سلیمان به نقل شیخ طوسی قدس سره 352

روایت یعقوب بن سلیمان به نقل شیخ صدوق قدس سره 353

روایت یعقوب بن سلیمان به نقل زرندی و ایجی و سمهودی354

روایت ابن سُدی به نقل ابن نما و جمعی از اهل تسنن356

روایت صَلت بن وَلید به نقل قاضی نعمان مغربی359

روایت غلام بنی سلامه به نقل ابن عساکر و ابن حجر و..359

روایت قُطبة بن عَلاء به نقل جوینی360

روایت اسماعیل بن عبد اللّه السّری به نقل حسین شیعی سبزواری361

واقعۀ سی و نهم: نمونه ای از عذاب سیاهی لشکرها363

کور شدن چشمهای عبد الله ریّاح به نقل ابن شهر آشوب363

کور شدن چشمهای یکی از لشکریان یزید به نقل سید بن طاوس قدس سره 364

کور شدن چشمهای یکی از اهالی کوفه به نقل طریحی و بحرانی366

کور شدن یکی از لشکریان یزید در حکایت واقدی در روایات اهل تسنّن367

کور شدن یکی از لشکریان یزید در حکایت واقدی به نقل سبط بن جوزی369

کور شدن یکی از لشکریان یزید در روایت جویر بن سعید370

کور شدن یکی از لشکریان یزید در روایت سُدّی 371

عاقبت آهنگری که تیری هم نینداخت372

عاقبت فروش میخ به لشکر عمر سعد378

عاقبت نگهبان فرات380

عاقبت ساربان امام حسین علیه السلام 382

واقعۀ چهلم: سیاه شدن صورت قاتل امام حسین علیه السلام 389

واقعۀ چهل و یکم: عاقبت حاملین سر امام علیه السلام و شهدا391

سیاه شدن صورت حامل سر امام حسین علیه السلام 391

سیاه شدن صورت حامل سر قمر بنی هاشم علیه السلام 392

عاقبت حامل سر شهدا393

واقعۀ چهل و دوم: نمایان شدن آتش در صورت عبید الله بن زیاد هنگام قتل امام حسین علیه السلام 395

واقعۀ چهل و سوم: داخل شدن مار در بینی عبیدالله بن زیاد، پس از مرگ397

ص:18

روایت عمّار بن عمیر تَیمی به نقل شیخ صدوق و ابن شهر آشوب قدس سرها 397

روایت عمار بن عمیر به نقل سید بن طاوس قدس سره 398

روایت عمار بن عمیر به نقل ابن بطریق و علامه اربلی قدس سرها 398

خبر عمار بن عمیر به نقل ترمذی و ابن عساکر و ابن اثیر و ذهبی399

خبر عمار بن عمیر به نقل خطیب بغدادی و ابن عساکر400

خبر یزید بن ابی زیاد به نقل ابن عساکر و ابن اثیر و نویری و عینی401

نقل شیخ طوسی قدس سره 402

نقل سید نعمت الله جزائری قدس سره 403

واقعۀ چهل و چهارم: اصابت شهاب و کور شدن شخصی که به امام علیه السلام جسارت کرد405

نقل ابن شهر آشوب قدس سره 405

نقل احمد بن حنبل و طبرانی و ...406

نقل ابن سعد408

نقل بلاذری408

واقعۀ چهل و پنجم: کور شدن شخصی که مردم را به شهادت امام حسین علیه السلام بشارت می داد411

واقعۀ چهل و ششم: لال و دیوانه شدن سِنان بن اَنس413

نقل ابن سعد و طبری و ابن عساکر و ابن منظور و ابن بدران413

نقل بلاذری414

نقل بیهقی414

واقعۀ چهل و هفتم: عذاب فردی که به امام علیه السلام مژدۀ دوزخ داد417

نقل بسیاری از منابع معتبر شیعه و اهل تسنّن417

نقل ابی مخنف و طبری و ابن اثیر و ابن کثیر420

نقل ابو مخنف و شیخ مفید و طبرسی از اعلام شیعه و بلاذری از اهل تسنّن422

واقعۀ چهل و هشتم: سیراب نشدن اشخاص به نفرین امام حسین علیه السلام 425

شخصی که به دهان حضرت علیه السلام تیری انداخت425

شخصی که به طرف حضرت علیه السلام در حال آب خوردن تیری انداخت427

شخصی به نام زُرعه429

شخصی از بنی ابان432

ص:19

عبد الله بن حصین ازدی434

فصل نهم:

دگرگونی ها و استحالۀ تکوینی / 437

واقعۀ چهل و نهم: تلخ شدن شتری که پخته شده بود439

مطلب اول: گوشت شتر به تلخی عَلقم:439

نقل ابن حمزۀ طوسی قدس سره 439

نقل بیهقی و ابن عساکر و ذهبی و ابن حجر عسقلانی و سیوطی و ...440

نقل سیوطی و ابن حجر مکی440

مطلب دوم: گوشت شتر، تلخ تر از صِبر:442

نقل ابن شهر آشوب و علامۀ بحرانی و ...442

نقل ابن جوزی442

واقعۀ پنجاهم: سفال شدن دینارهایی که از لشکر امام حسین علیه السلام به غارت برده شد445

تبدیل سکه ها به سفال و نوشته شدن دو آیه از قرآن بر آنها445

سفال شدن سکه ها به نقل ابن حبان450

سفال شدن سکه ها به نقل سبط ابن جوزی و سمهودی451

سفال شدن سکه ها به نقل ابن حجر452

سفال شدن سکه ها به نقل ایجی شافعی453

تبدیل شدن درهم به سنگ سیاه454

فصل دهم:

کتابت های غیبی / 457

واقعۀ پنجاه ویکم: نوشته شدن شعر «أترجو أمّة قتلت حسیناً» در کنیسه ای قبل از بعثت459

کتابت غیبی، ششصد سال قبل از بعثت درکلیسای روم به نقل ابن عساکر و..459

کتابت غیبی، سیصد سال قبل از بعثت درکلیسای روم به نقل شیعه460

کتابت غیبی، سیصد سال قبل از بعثت درکلیسای روم به نقل اهل تسنن461

کتابت غیبی، سالیان طولانی قبل از بعثت در کلیسای روم به نقل ابن نما قدس سره 463

کتابت غیبی، سالیان طولانی قبل از بعثت درکلیسای روم به نقل ابن حجر464

کتابت غیبی، سیصد سال قبل از بعثت بر سنگی در روم به نقل ابن نما قدس سره 464

ص:20

کتابت غیبی، سیصد سال قبل از بعثت بر سنگی به نقل ابن جوزی465

کتابت غیبی، پانصد سال قبل از بعثت بر سنگی به نقل سبط بن جوزی466

کتابت غیبی، هزار سال قبل از بعثت بر سنگی466

کتابت غیبی، پانصد سال قبل از بعثت بر دیر راهب به نقل دمیری467

کتابت غیبی روی صفحه ای از طلا468

واقعۀ پنجاه و دوم: نوشته شدن شعر «لا بد أن ترد القیامة فاطمة» بر سنگی پیش از عاشورا469

واقعۀ پنجاه و سوم: دستی که بر پیشانی یزید نگاشت « أترجو أمة قتلت حسینا»471

فصل یازدهم:

ظهور مصیبت کربلا در وجود انبیا علیهم السلام /473

واقعۀ پنجاه و چهارم: گریۀ انبیاء در مصائب سیدالشهداء و تبرّی از قاتلان او475

گذر حضرت آدم علیه السلام به کربلا و تبری از یزید475

گذر حضرت نوح علیه السلام به کربلا و تبریّ از قاتلان476

گذر حضرت اسماعیل علیه السلام به کربلا و تبریّ از قاتلان477

گذر حضرت سلیمان علیه السلام به کربلا و تبریّ از یزید478

گذر حضرت عیسی علیه السلام و حواریون به کربلا و تبریّ از یزید479

گذر حضرت عیسی علیه السلام به کربلا و گریه ایشان481

گریۀ حضرت آدم علیه السلام هنگام ذکر نام حسین علیه السلام 485

ذکر مصائب توسط خدا و گریۀ حضرت زکریا علیه السلام 487

ذکر مصائب توسط خدا و گریۀ ابراهیم علیه السلام 489

ذکر مصائب توسط خدا برای حضرت موسی علیه السلام 491

ذکر مصائب توسط حضرت خضر علیه السلام و گریۀ موسی علیه السلام 492

واقعۀ پنجاه و پنجم: جاری شدن خون از بدن برخی انبیا علیهم السلام 497

جاری شدن خون از سر ابرهیم علیه السلام در کربلا به موافقت مصیبت سیدالشهدا علیه السلام 497

جاری شدن خون از پای حضرت موسی علیه السلام درکربلا به موافقت مصیبت سیدالشهدا علیه السلام 498

واقعۀ پنجاه و ششم: بیماری و قبول بلا در مصیبت سیدالشهدا علیه السلام 501

بیماری حضرت ابراهیم بعد از مشاهده مصائب سید الشهدا علیه السلام 501

حضرت زکریّا علیه السلام و درخواست بلا در همدردی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم 502

ص:21

سید الشهدا علیه السلام اسوۀ اسماعیل بن حزقیل علیه السلام در تحمل مصیبت503

فصل دوازدهم:

تأثیر واقعۀ کربلا درحیوانات و نباتات و جمادات / 507

واقعۀ پنجاه و هفتم: گریۀ حیوانات509

گریۀ حیوانات برای سید الشهدا علیه السلام در کلام امیرمؤمنان علیه السلام 509

گریۀ حیوانات بعد ازکلام حضرت زینب علیها السلام در قتلگاه به نقل خوارزمی510

گریۀ حیوانات بعد ازکلام حضرت زینب علیها السلام در قتلگاه به نقل محمد بن ابیطالب511

گریۀ حیوانات بعد ازکلام حضرت ام کلثوم علیها السلام در قتلگاه512

واقعۀ پنجاه و هشتم: ذوالجناح، مرکب عرش پیمای اباعبدالله الحسین علیه السلام 515

مقدمه: نکته معرفتی در مورد تغییر ماهیت مخلوقات515

حرکت نکردن ذوالجناح هنگام رسیدن به کربلا519

ورود به کربلا به نقل کاشفی و عبداللطیف بن علی بیرجندی520

ورود به کربلا به نقل طریحی و علامه دربندی520

ایستادن ذوالجناح نزد دست قمربنی هاشم علیه السلام 521

ایستادن ذوالجناح نزد مشک پاره پاره522

ادب ذوالجناح و نیاشامیدن آب به نقل ابن شهرآشوب523

ادب ذوالجناح و نیاشامیدن آب، به نقل علامه دربندی524

وداع امام حسین علیه السلام با ذوالجناح525

تکلم ذوالجناح با امام حسین علیه السلام پس از وداع حضرت علیه السلام با اهل خیام526

دفاع ذوالجناح از سید الشهدا علیه السلام 526

عکس العمل ذو الجناح پس از شهادت امام حسین علیه السلام 528

شیحۀ ذوالجناح528

گریۀ شدید ذوالجناح528

آغشته نمودن یال خود به خون امام حسین علیه السلام به نقل ابن اعثم کوفی و خوارزمی530

آغشته نمودن یال خود، به خون امام حسین علیه السلام به نقل شیخ صدوق قدس سره و...531

آغشته نمودن یال خود، به خون امام حسین علیه السلام به نقل ابن شهرآشوب و...533

آوردن خبر شهادت به خیمه ها در روایتی از امیرمؤمنان علیه السلام :533

آوردن خبر شهادت به خیمه ها در روایتی از حضرت موسی علیه السلام 535

ص:22

تکلم ذوالجناح هنگام بازگشت به خیام با حضرت سکینه علیها السلام 536

عاقبت ذوالجناح537

نقل تسلیة المجالس:537

نقل ابومخنف538

نقل ابو المفاخر539

نقل قندوزی539

نقل ملامحمد صالح برغانی (برادر شهید ثالث)539

اشعار شهید ثانی قدس سره در مورد ذوالجناح543

واقعۀ پنجاه و نهم: کمک خواستن فضه از شیری در کربلا به اذن زینب کبری علیها السلام 545

واقعۀ شصتم: امتناع گنجشﮏ ها از خوردن دانه در روز عاشورا549

واقعۀ شصت و یکم: گریۀ جغد و پرندگان بر مصائب امام حسین علیه السلام 551

خرابه نشینی و نالۀ جغد از شب تا صبح551

ندبه و نوحه سرایی جغد از شب تا صبح552

گریه کردن پرندگان آغشته به خون و مسلمان شدن یهودی553

واقعۀ شصت و دوم: لعن کردن کبوتر راعبی بر قاتلان امام حسین علیه السلام 559

واقعۀ شصت و سوم: کلاغی در مدینه561

واقعۀشصت و چهارم: ریزش خون از درخت اُم معبد و خشک شدن آن565

واقعۀ شصت و پنجم: چنار خونبار571

فتوای آیت الله العظمی مرعشی573

واقعۀ شصت و ششم: درخت رُوم575

واقعۀ شصت و هفتم: مشهد النقطة (سنگی در موصل که از آن خون می جوشد)577

واقعۀ شصت و هشتم: گریه کردن شیر سنگی در روز عاشورا579

فصل سیزدهم:

نوحۀ ملائکه و جنیان / 581

واقعۀ شصت ونهم: نوحه و گریۀ ملائکه بر سید الشهدا علیه السلام 583

گریۀ چهار هزار فرشتۀ غبارآلود در روایت امام صادق علیه السلام 583

گریۀ چهار هزار فرشتۀ غبارآلود در روایت امام باقر علیه السلام 584

ص:23

گریۀ چهار هزار ملک موکّل بر قبر سید الشهدا علیه السلام 584

گریۀ فرشتگان حائر حسینی علیه السلام 585

ضجۀ ملائک به هنگام شهادت سید الشهدا علیه السلام 586

گریه و زیارت هفتاد هزار ازملک، در شب جمعه587

واقعۀ هفتادم: نوحۀ اجنّه بر امام حسین علیه السلام 589

روایت امام سجاد علیه السلام 589

روایت امام صادق علیه السلام 589

روایت داود رقی590

روایت ام سلمه به نقل ابن حاتم عاملی591

روایت ام سلمه به نقل ابن سعد و احمد بن حنبل و طبرانی و...592

روایت ام سلمه به نقل محب طبری و سمهودی593

روایت ام سلمه به نقل ابن عساکر و ذهبی و ابن کثیر593

روایت ام سلمه به نقل شبلنجی594

روایت ام سلمه به نقل ذهبی و ابن حجر مکی و...594

روایت ام سلمه به نقل ابن عساکر و ابن اثیر595

روایت ام سلمه به نقل ابن عساکر و گنجی شافعی و...595

روایت امّ سلمه به نقل سبط بن جوزی596

روایت جابر حضرمی597

روایت ابی زیاد قندی598

روایت ابی جناب کلبی به نقل طبرانی و ابو نعیم و...599

روایت ابی جناب کلبی به نقل طبرانی600

روایت ابی خباب کلبی به نقل یغموری601

روایت ابی جناب کلبی به نقل ابن کثیر و ...602

روایت ولید بن غسان603

روایت علی بن حزور603

روایت عبد الله بن حسان604

نوحۀ اجنه در شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام حسین علیه السلام در منابع شیعه605

نوحۀ اجنه در شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام حسین علیه السلام در منابع اهل تسنن606

ص:24

گریۀ جنّیان وقت خروج سید الشهدا علیه السلام از مدینه607

نوحۀ اجنه هنگام بردن اسرا به شام609

گریۀ اجنه در مدینه هنگام شهادت سید الشهدا علیه السلام به نقل عمرو بن عکرمه610

گریۀ اجنه در مدینه هنگام شهادت سید الشهدا علیه السلام به نقل فضیل کوفی611

نوحۀ جن در کنار سر مقدس612

نوحه و لطمۀ اجنه در وادی نحله614

گریۀ جنیان به نقل ابی خباب615

گریۀ جنیان به نقل خیره دختر عبد الرحمان616

نوحۀ جنیان به نقل مُرّة616

گریۀ اجنۀ نصیبین در رابیه617

شنیدن نوحۀ اجنه به روایت ام کلثوم علیها السلام در روز عاشورا618

به نقل هند دختر جَون619

خبر آوردن جن از شهادت سید الشهدا علیه السلام 625

فصل چهاردهم:

ندای آسمانی / 627

واقعۀ هفتاد و یکم: منادی آسمانی و خبر دادن از کشته شدن ابا عبد الله علیه السلام 629

ندای آسمانی به نقل از ابن امیر الحاج629

ندای آسمانی به نقل قندوزی630

ندای مُنادی و نوحه او هنگام شهادت امام حسین علیه السلام 631

واقعۀ هفتاد و دوم: ندایی از درون عرش و ندای ملک، به امّت متحیّر633

ندای مُنادی به این که خداوند به عید قربان و فطر توفیقتان ندهد633

ندای آسمانی به اینکه خداوند به روزه توفیقتان ندهد634

فهرست آیات639

فهرست منابع 641

فهرست اعلام 657

ص: 25

مقدمۀ مؤلّف

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین، الذی هدانا إلی معرفة أمناء الدین، و أرشدنا إلی طریقة خاتم النبیین صلی الله علیه و آله و سلم ، و سیّرنا فی صراط الأئمّة المعصومین علیهم السلام ، و جعلنا من المتمسّکین بولایة خلفائه و حججه علی الخلق أجمعین، أولهم أمیر المؤمنین علیه السلام و خاتمهم بقیّةالله فی الأرضیین عجل الله تعالی فرجه ، و نوّرنا بعصمة مولاتنا فاطمة الزهراء علیها السلام سیدة نساء العالمین و نحمد الله الذی خلق النشأتین، بحبّ الحسین علیه السلام ، و جعل محبته ثمن الجنتین و البکاء علیه سبباً لغفران ذنوب الثقلین.

و الصلاة التامة الکاملة و السلام العامة الشاملة، بلا نهایة و عدد، و بلا حدّ و أمد، علی أول العدد و صاحب الأبد، و الرسول المسدّد، و المصطفی الأمجد، أبی القاسم محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین المنتجبین الّذین هم مفاتیح مصحف الوجود، و خواتیم اسرار المعبود، و وسائط ایجاد الغیب و الشهود، و المبعوثون فی المقام المحمود، و المبرّئون عن النقائص و الحدود، سیّما حاکم مقام قاب قوسین، رکن التوحید و توحید العین، مطلع شمس المشرقین و مدار دوران النیّرین، و معدن نور الجنتین و ولی الثقلین و سلطان النشأتین و إمام الکونین؛ الإمام الهمام أبی عبدالله الحسین علیه السلام .

ص: 26

این صحیفه مکرّمه و مرقومه قیّمه ای که در پیش رو دارید، مجموعه ای روائی و تاریخی است که پیرامون اسرار وقایع کربلا و ابعاد بی شمار معجزات ارضی و سماوی نینوا به رشتۀ تحریر در آمده و مخاطب می تواند با دریافت خصوصیات بی همتای این واقعۀ بزرگ، برتری اعجاز اسرار آمیز کربلا را بر تمامی معجزات صادرۀ پیشین، به وضوح دریابد.

این مصحف منشور و کتاب مسطور، رشحه و قطره ای است از دریای بی نهایت اسرار وقایع اعجاز آمیز شهادت سلطان اریکۀ أو أدنی، خامس آل کساء، قافله سالار کربلا، و مظلوم دشت نینوا، مصباح الهدی، شافع الخلائق یوم الجزاء، غریب الغرباء، امام الأولیاء، سید الشهداء علیه السلام .

اثر حاضر با استناد به معتبرترین منابع عامه و خاصّه، به تحلیل اسرار واقعه کربلا پرداخته، به گونه ای که اگر پیروان تمامی ادیان و مذاهب و فرق عامه، با دیدۀ انصاف بنگرند، با ملاحظه کثرت منابع و تواریخ معتبر، به بی همتایی واقعۀ کربلا پی خواهند برد. مگر می توان تمامی این منابع تاریخی را نادیده انگاشت؟! مگر می توان واقعیت ها را نادیده گرفت؟!

این سیل دمادم مستندات و منابع که چه بسا از کتب معتبر تاریخی اهل تسنّن نیز استخراج شده، وجدان هر خفته ای را بیدار می کند تا بیاندیشد که مگر ممکن است این وقایع که به تواتر، بلکه فوق تواتر نقل گردیده، به وقوع نپیوسته و تحقق نیافته باشد؟

طوبی بر آنان که با فطانت فطرت و لطافت باطن خویش دریافتند که عبادت عظمی در عالی ترین مرتبۀ خویش که موجب خرق حجب سبعه است، سجده بر تربت کربلاست، و به دست داشتن تسبیح آن تربت حسینیه، ذکر مقربان حریم الهی، و چشیدن شهد شیرین تربت کربلا، مورث علم نافع و رزق واسع و شفای امراض و حرز صالحان است.

ص: 27

در ختام، تلاش بسیار و کوشش بی شمار تمامی اصدقاء مکرّم و سروران معظّم، به ویژه محققین گرامی حضرات حجج اسلام و مسلمین: مهدی امامی، مرتضی اسلامی، که با کمال دقت و فطانت، به امر تحقیق منابع و یافتن سایر مدارک پرداختند و حجج اسلام و مسلمین سید حسن یوسفی و سید جواد برکچیان که تصحیح و ویراستاری این مجموعه را به نحو احسن به انجام رساندند، و همچنین همت و مساعدت جناب آقای دکتر حسین کیوانی و خانوادۀ محترمه، که در به ثمر نشستن این اثر، سهیم و دخیل گشته اند، مورد کمال امتنان و شایستۀ نهایت تشکّر است.

امید است که کمّلین اهل معرفت، از رشحات اسرار بی پایان وقایع کربلا سیراب گشته و با عنایات خاصّۀ اهل بیت علیهم السلام این صحیفۀ جامعۀ اسرار وقایع اعجاز آمیز حسینیّه، مورد قبول حضرت بقیّة الله فی الأرضیین، صاحب العصر و الزمان عجل الله تعالی فرجه افتد، و تمامی دوستان اهل بیت علیهم السلام را به آستان کبریایی آن حضرت رهنمون آید، بحقّ جدّه و أبیه و أمّه وأخیه و التسعة المعصومین من ذریّته و بنیه علیهم السلام .

«اللهم اجعلنی عندک وجیهاً بالحسین علیه السلام فی الدنیا و الآخرة.»

«و آخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمّد و آله الطّاهرین.»

محمد علی بهبهانی

ص: 28

ص: 29

پیشگفتار

شورشی در خلق عالم

باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟( (1))

به راستی این چه شور و آتشی است که تمامی ذرّات آفرینش از شعلۀ آن گداخته و


1- . حاج ملاعلی آقا واعظ تبریزی خیابانی در شرح حال «محتشم» می نویسد: گویند، چون پسر مولانا محتشم درگذشت، مرثیه ای به جهت او گفت. شبی اسد الله الغالب علیه السلام را در خواب دید. فرمود: «ای محتشم! از برای فرزند خود مرثیه گفتی، چرا برای قرة العین من نگفتی؟!» صبح بیدار شده، در اندیشۀ این خواب بود، که شبی دیگر بار، در خواب دید که فرمود: «مرثیه به جهت فرزندم حسین علیه السلام بگو!» عرض کرد که فدایت شوم، چه بگویم؟ فرمودند که بگو: «باز این چه شورش است که در خلق عالم است». بیدار شد مصرع دیگر در خاطرش بود همان ساعت به یُمن توجّه شاه اولیا علیه السلام شروع کرد، تا به این مصرع رسید: «هست از ملال گر چه بری ذات ذوالجلال». مصرع دیگر به خاطرش نمی رسید. چند روز بر این بگذشت، شبی جناب قائم عجل الله تعالی فرجه را در خواب دید که فرمودند: «او در دل است هیچ دلی نیست بی ملال!». منبع: وقایع الایام فی تتمة محرم الحرام، ملاعلی خیابانی، ج1، ص125 (به نقل از میرزا ملا محمد هاشم بن اسماعیل تبریزی در لجة الأخبار).

ص: 30

سوختهاند؟ و این چه بانگ نوحه و ضجّه ای است که بر بلندای فلک طنین انداخته و ملکوتیان و ساکنان عالم قدس را به ماتم کشانده است؟

آری، این واقعۀ جانسوز که ملک و ملکوت را سیه پوش نموده و جامه عزا بر پیکرۀ هستی نشانده، قصّۀ سوختن و پرپر شدن پیکر باغبان گلشن توحید و گلهای باغ رسالت است، و چه کسی را یارای آن است که داستان غم انگیز کربلا را بشنود و آرام و قرار از جان، و هوش از سرش نرود؟ و کیست که در این مصیبت عظمی، دل شکسته و دل خون نشود؟

واقعۀ کربلا نه تنها دل مؤمنان را شکافت بلکه حقیقت ذرّه ذرّۀ موجودات را به التهاب در آورد و شور و شورشی در نهاد موجودات عالم آفرید.

سرّ کربلا در باطن ملکوتی موجودات

در باطن دستگاه آفرینش اسراری نهفته است که جز اولیای حق و پاکان عالم از آن حقایق آگاهی ندارند.

سرّ مصیبت کربلا را در سرّ ملکوتی همۀ موجودات جستجو باید کرد. حقیقت آن است که همۀ مخلوقات خدا در دستگاه آفرینش، وجودی ملکوتی دارند، که آن وجود ملکوتی سراسر علم و ادراک و شعور است، و جملگی محبّت و شوق و شور.

آنچه در این کتاب در پیش روی دارید شواهد و دلایلی است بر این مطلب که شعور و آگاهی تمامی موجودات به مصیبت کربلا، در چهرۀ ملکوتیشان شور و شورشی به پا کرد و علم ایشان محبت آفرید و محبت ایشان به گریه انجامید و تمام ارکان عالم هستی در این مصیبت عظمی لرزید و گسترۀ عوالم خلقت از نالۀ آسمانیان و زمینیان مملوّ گشت و جمیع مخلوقات این حقیقت را به گوش فطرتشان شنیدند و به ایمان فطری خود شناختند، و به شرارۀ محبّت سوختند، و به اشک دیدۀ خود گریستند.

ص: 31

گوهر معرفت

ادراک و یافتن این حقیقت، شوق و محبتی در نهاد آدمی به ودیعت می گذارد که گویی از دنیا فارغ شده و همراه ملکوتیان در عالم ولایت علوی علیه السلام و عصمت فاطمی علیها السلام و محبت حسینی علیه السلام سیر می کند.

خوشا به حال آنان که این حقیقت را یافتند و دلهایشان به ساحت قدس حضرت اباعبد اللّٰه الحسین علیه السلام پیوست و جانشان در جوار حریم کبریایی کربلا آرمید و به نهایت مقصود رسیدند.

ما نیز باید با تمام وجود به این حقیقت دل دهیم و سرّ سویدای دل خود را به شنیدن این اسرار ملکوتی بیاراییم و در جمع سوخته دلان کربلا گرد هم آییم.

بیان واقعۀ کربلا به حقیقتش ناممکن است، چراکه عشق جانان به عبارت نیاید و سوز فراق دلدار در قالب الفاظ نگنجد ولکن «ما لایُدرَک کُلّه لا یُترک کُلّه»، چه آنچه به تمامی به فهم ناید، ترک ذکرش به تمامی نشاید، بلکه در مسلک دلباختگان حریم حسینی، شایسته نیست که سخنی از غیر آن، به میان آید.

بُعد انفسی و آفاقی ملکوت موجودات

معرفت به تأثیر حقیقت وجود نورانی حضرت اباعبداللّٰه الحسین علیه السلام و واقعۀ کربلا در سرّ ملکوتی اشیاء، در دو بعد مهمّ قابل نیل است، چرا که حقیقت ملکوتی موجودات بر دو جنبه می باشد:

اول: جنبۀ انفسی ملکوتی؛ دوّم: جنبۀ آفاقی ملکوتی. از این روی لمعاتی می نگاریم تا در این سیر معرفتی ما را رهنمون باشد، در این میان فصل اول و دوم در جنبۀ انفسی و دوازده فصل دیگر در جنبۀ آفاقی کربلاست.

ص: 32

ص: 33

بخش اول: معرفت انفسی

اشاره

(علم و محبّت موجودات به اباعبدالله الحسین علیه السلام )

فصل اول: علم ذاتی موجودات به ابا عبدالله الحسین علیه السلام

فصل دوم: محبت ذاتی موجودات به سید الشهدا علیه السلام

ص: 34

ص: 35

فصل اول: علم فطری موجودات به اباعبدالله الحسین علیه السلام

اشاره

بحث اول: مقدمه ای درادلۀهفتگانه علم فطری در جمیع موجودات و انسانها

بحث دوم: برهان تأثّر جمیع موجودات در شهادت امام حسین علیه السلام

بحث سوم: شواهدی بر علم موجودات به حقیقت چهارده معصوم علیهم السلام

ص: 36

ص: 37

در این فصل، به بیان این مطلب می پردازیم که تمامی موجودات؛ اعمّ از انسان ها و سایر مخلوقات، از درون ذات خود، به وجود مقدّس ابا عبد الله الحسین علیه السلام علم نهانی و درونی دارند، و جملگی ایشان سید الشهدا علیه السلام را شناخته، و با شعور و ادراک نهفته در وجود خویش، آن حضرت علیه السلام را در می یابند.

برای اثبات این مطلب، ابتدا مقدمه ای آورده، و سپس به یکی از براهین و ادله ای که بر این موضوع اقامه شده است، اشاره نموده، و تفصیل مطلب را به مکتوبی دیگر موکول می نماییم، چرا که این موضوع، مبحثی عمیق و تخصّصی بوده و ما در رساله ای جداگانه به بیان سایر براهین و ادلّۀ روایی و عقلی این مطلب پرداخته ایم.

ص: 38

بحث اول: مقدمه ای درادلۀهفتگانه علم فطری در جمیع موجودات و انسانها

اشاره

مقدمه ای که ذکر می گردد، در بیان ادلۀ قرآنی و روایی و عقلی بر وجود علم درونی در موجودات است. در این مقدمه، هفت دلیل بر وجود علم درونی اقامه گردیده است که مشتمل بر سه دلیل قرآنی و دو دلیل عقلی بر وجود علم درونی در جمیع موجودات و دو دلیل قرآنی و روایی بر علم فطری در خصوص انسان ها می باشد.

آیات کریمۀ قرآن و روایات شریفۀ اهل بیت عصمت علیهم السلام و براهین عقلی بر وجود علم ذاتی و فطری و ادراک درونی در جمیع موجودات و به خصوص انسانها دلالت و اشارت دارند. اینک به بیان شمّه ای از این أدلّه می پردازیم:

دلیل اول: تسبیح موجودات
اشاره

شکی نیست که تسبیح گفتن موجودات متوقّف بر آن است که معنای تسبیح را درک نمایند و اگر موجودی فاقد شعور و درک معنای تسبیح باشد در عِداد و زمرۀ تسبیح گویان به شمار نمی آید. اگر همه موجودات به زبان هستی خود، به زمزمۀ «سبحان اللّٰه» مشغولند، بدین معنی است که از حقیقت این ذکر آگاهند و معنای آن را به وجود خویش یافته اند.

ص: 39

آیۀ (کُلٌّ قَد عَلِمَ صَلاتَهُ وَتَسبیحَهُ)( (1)) بر علم موجودات به معنای تسبیح، گواه است. معنای تسبیح منزّه بودن خدای تعالی از تمامی عیوب است، و صفات جلال الهی بر این معنی دلالت دارند. حقیقت تسبیح و تنزیه حق تعالی از هر نقص و عیب، متوقّف است بر درک وحدت محضۀ حق تعالی و مبرّی بودن او از وجود شریک و مِثل.

از این رو آیاتی که دلالت بر تسبیح موجودات دارند، درک و شعور موجودات به صفات جلال الهی و وحدت ذاتیّه و تنزیه او از هر عیب و نقص را به اثبات می رسانند، زیرا انجام تسبیح بدون درک معنای آن امکان پذیر نیست. تحقّق تسبیح معلول علم و درک معنای آن است و هر معلولی کاشف از وجود علّت بوده و هر اثری از وجود مؤثّر خبر می دهد. البته نسبت به درک و علم و شعور در جمادات دو نظریه وجود دارد که به آن اشاره خواهد شد.

آیات اول سور مسبّحات گواهند بر این که آنچه در آسمان ها و زمین است به تسبیح حق تعالی مشغولند: (سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ)؛( (2)) (سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ)؛( (3)) (یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ)؛( (4)) (یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ)( (5))

تسبیح سنگ ریزه

حکایت سنگ ریزه که در دست مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ذکر تسبیح می گفت و دیگران به


1- . النور: 41.
2- . الحدید: 1.
3- . الحشر: 1 ؛ الصف: 1.
4- . جمعه: 1.
5- . تغابن: 1.

ص: 40

وضوح می شنیدند،( (1)) شاهدی است بر این که تسبیح موجودات در عالم اصوات ظاهر می گردد. اولیای الهی به وضوح صدای این زمزمه را می شنوند.

حکایت مرحوم آخوند کاشی قدس سره

چنین نقل است که مرحوم آخوند کاشی قدس سره که از اوتاد و عبّاد و صالحان بوده، و جمعی از بزرگان همچون فقیه و مرجع بزرگ عالم تشیّع آیة الله بروجردی قدس سره و مفسّر بزرگ مرحوم آیة الله سید عبد الحسین طیّب قدس سره مؤلّف تفسیر اطیب البیان، در محضرش


1- . عَنْ أَنَسٍ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم أَخَذَ کَفّاً مِنَ الْحَصَی فَسَبَّحْنَ فِی یَدِهِ صلی الله علیه و آله و سلم ثُمَّ صَبَّهُنَّ فِی یَدِ عَلِیٍّ علیه السلام فَسَبَّحْنَ فِی یَدِهِ حَتَّی سَمِعْنَا التَّسْبِیحَ فِی أَیْدِیهِمَا ثُمَّ صَبَّهُنَّ فِی أَیْدِینَا فَمَا سَبَّحَتْ»؛ انس می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مشتی سنگریزه برداشت و سنگریزه ها در دست ایشان تسبیح گفتند. سپس آنها را در دست علی علیه السلام ریخت، دو مرتبه در دست علی علیه السلام نیز تسبیح گفتند به طوریکه ما صدای تسبیح را شنیدیم. بعد از آن وقتی که سنگریزه ها را به دست ما ریخت، دیگر تسبیح نگفتند. الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، ج1، ص47؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج17، ص377 و 41، ص252. همچنین: «أَنَّهُ صلی الله علیه و آله و سلم أَخَذَ الْحَصَی فِی کَفِّهِ فَقَالَتْ کُلُّ وَاحِدَةٍ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ». الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، ج1، ص124؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج17، ص379. همچنین: «قال أنس کنا عند رسول الله صلی الله علیه [وآله] و سلم فأخذ کفا من حصی فسبحن فی یده حتی سمعنا التسبیح». المواقف، ایجی، ج3، ص385؛ بهجة المحافل، عامری، ج2، ص221؛ و... همچنین اهل تسنن در کتبشان بابی تحت عنوان تسبیح گفتنِ سنگریزه در دستان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و معجزات دیگر ایشان معنون نموده اند، رجوع شود به: عیون الأثر، ابن سید الناس، ج 2، ص 360؛ أحکام القرآن، ابن عربی، ج 3، ص 205؛ نهایة الأرب، نویری، ج 18، ص 321؛ تهذیب الکمال، مزی، ج1، ص235؛ الوافی بالوفیات، صفدی، ج1، ص82؛ البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج6، ص146؛ سبل الهدی والرشاد، صالحی شامی، ج9، ص503 و ج10، ص273؛ فیض القدیر، مناوی، ج3، ص25؛ فتح القدیر، شوکانی، ج3، ص231؛ تفسیر آلوسی، آلوسی، ج7، ص147؛ أضواء البیان، شنقیطی، ج9، ص106 و...

ص: 41

تلمّذ نموده بودند، نیمه شبی در مدرسۀ صدر اصفهان برخاسته و ذکر «سبّوح قدّوس ربّنا و ربّ الملائکة و الروح» را به زبان و دل جاری کرده، در همین حال بر یکی از تلامیذ آن بزرگوار مشهود آمد که درب و دیوار و درختان مدرسۀ صدر همراه ایشان این ذکر را تکرار می نمایند.

ص: 42

دلیل دوم: تحمید موجودات

همۀ موجودات علاوه بر اینکه به تسبیح خدای تعالی مشغولند، به ستایش او نیز می پردازند. حمد و ستودن خداوند متعال، به جهت صفات والای کمالی اوست، و لازمۀ ستودن خدای تعالی، درک صفات جمال اوست. خدای تعالی در قرآن کریم به تحمید موجودات اشاره نموده و می فرماید: (وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لَاتَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ).( (1)) هیچ موجودی نیست جز آنکه تسبیح او نموده و این تسبیح را قرین به تحمید و ستایش می نماید، و این بدان معناست که تمام موجودات نه تنها علم به وجود حق تعالی و وحدت ذاتیّه و تنزیه او از نقایص و عیوب دارند بلکه علم به اتّصاف حق تعالی به صفات کمال داشته و اسماء جمال او را درک می نمایند.

لذا تمام موجودات در فطرت و ذات خود، علم به صفات جلال و جمال الهی( (2)) دارند.


1- . الاسراء: 44.
2- . اسماء جلال خدا بر نفی نقائص و شرور دلالت می نماید، مثل قدّوس و سبّوح و قهّار، و اسماء جمال بر اثبات صفات و معانی کمالی دلالت می نماید، مثل حیّ و عالم و قادر و کریم و جواد و رئوف.

ص: 43

دلیل سوم: سجدۀ موجودات

خدای تعالی به سجدۀ موجودات نیز اشاره نموده است و می فرماید: (وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ)( (1))

مراد از سجده موجودات سماوی و ارضی، نهایت خضوع و خشوع آنها برای خدای تعالی است و همین خضوع دلیل بر وجود علم و شعور در ایشان می باشد.


1- . النحل: 49.

ص: 44

دلیل چهارم: استدلال عقلی از راه عوارض وجود
اشاره

گروهی از عالمان بر آنند که تمامی موجودات دارای درک و علم و شعور می باشند، و در تبیین این اعتقاد به دو نظریه ملتزم می باشند:

نظریۀ اول وجود علم و شعور فطری در همۀ موجودات حتی وجودات جسمانی است.

نظریۀ دوم این است که وجودات جسمانی به اعتبار جسمانیت خود فاقد شعور و علم است ولی به اعتبار حقیقت ملکوتی خود دارای درک و شعور می باشد.

دلیل چهارم که استدلال عقلی بر وجود علم وشعور در موجودات است بر نظریه اول مبتنی است.

توضیح این دلیل:

هرجا که وجود قدم گذارد، عوارض و صفات وجود نیز تحقّق خواهد یافت، چراکه عوارض وجود همان کمالات ذاتی وجودند، و جدا شدن و انسلاخ وجود از کمالات ذاتیّۀ خود محال است.

تمام موجودات حتی وجودات جسمانی اعمّ از جمادات و سیّالات (مایعات) و وجودات اثیری (هوا و گازها) و حتی ذرّات تشکیل دهندۀ اتم، همه و همه دارای مرحله ا ی ضعیف از شعور و علم می باشند، چراکه علم و حبّ و همچنین اراده و حیات از عوارض وجودند.

بنابر این در فطرت موجودات که همان خلقت آنهاست، هم علم و معرفت وجود دارد و هم محبت.

اگر یک قطره را دل برشکافی

برون آید از آن صد بحر صافی

ص: 45

و یکی از این دریاهای نهانی، آفتاب علم است و دیگری خورشید محبّت که در ذات هر موجودی مکنون و مختفی است.

دل هر ذرّه را که بشکافی

آفتابیش در میان بینی

ص: 46

دلیل پنجم: استدلال عقلی از راه وجود ملکوتی اشیاء

خدای تعالی در قرآن کریم از وجود ملکوتی اشیاء یاد نموده و می فرماید: (فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).( (1))

از امام رضا علیه السلام نقل شده که فرمودند:

«قَدْ عَلِمَ ذَوُو الْأَلْبَابِ أَنَّ الِاسْتِدْلَالَ عَلَی مَا هُنَاکَ لَا یَکُونُ إِلَّا بِمَا هَاهُنَا»؛( (2))

صاحبان اندیشه به تحقیق می دانند که استدلال بر آنچه که در آنجاست جز به آنچه که در این جا وجود دارد تحقق نخواهد یافت.

چرخ با این اختران، نغز و خوش و زیباستی

صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی

صورت زیرین اگر با نردبان معرفت

بر رود بالا همان با اصل خود یکتاستی

ادلّه و براهین عقلی نیز بر لزوم وجود ملکوتی برای حقایق جسمانی دلالت دارد.

موجوداتی که در عالم دنیا هستند، سایه ای از وجود ملکوتی اشیاء بوده و رقیقه ای از حقایق ملکوتی می باشند و از آنجا که عالم ملکوت از مادّه و لوازم آن، مجرّد است، عین شعور و علم می باشد، بنابراین موجودات جسمانی به اعتبار حقیقت ملکوتی خود دارای مرتبه ای از علم و درک و شعورند و تسبیح و تحمید ایشان که در آیات قرآن به آن اشاره شده، بر اساس همین وجود ملکوتی است.


1- . یس: 83.
2- . عیون أخبار الرضا علیه السلام ، شیخ صدوق، ج2،ص156.

ص: 47

شاید عبارت «أَظِلَّةِ الْخَلَائِق» که در زیارت مخصوصه سیّدالشهدا علیه السلام در مفاتیح الجنان، آمده اشاره به حقیقت ملکوتی اشیاء باشد «لَقَدِ اقْشَعَرَّتْ لِدِمَائِکُمْ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ مَعَ أَظِلَّةِ الْخَلَائِق».( (1))


1- . فرازی از زیارت امام حسین علیه السلام در نمیۀ شعبان: «... بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَشْهَدُ لَقَدِ اقْشَعَرَّتْ لِدِمَائِکُمْ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ مَعَ أَظِلَّةِ الْخَلَائِقِ وَ بَکَتْکُمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ سُکَّانُ الْجِنَانِ وَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ...» اقبال الاعمال، سید بن طاووس، ج3، ص342؛ مزار، شهید اول، ص144؛ مصباح، کفعمی، ص492؛ بلد الامین، کفعمی، ص282؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج98، ص337. همچنین: «أَشْهَدُ أَنَّ دَمَکَ سَکَنَ فِی الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَ بَکَی لَهُ جَمِیعُ الْخَلَائِقِ». کافی، کلینی، ج4، ص575؛ کامل الزیارات، ابن قولویه، ص363؛ تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج6، ص55؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج98، ص151.

ص: 48

دلیل ششم: آیۀ فطرت

(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ).( (1))

آیۀ فطرت به وضوح بر وجود علم فطری در ذات همۀ انسانها دلالت داشته و متعلق این علم فطری را نیز معلوم می نماید.

در این آیه، «فطرت» به دین قیّم الهی تفسیر شده، و شکی نیست که علم و اعتقاد به خدا و مقام رسالت و مقام ولایت، دین قیّم است و لازمۀ این تفسیر این است که در درون هر انسانی علم به توحید و رسالت و امامت جای گرفته باشد، چرا که هر انسانی به ذات و فطرت خود و علوم فطری که در درونش نهاده شده، علم حضوری دارد. از این جا به خوبی می توان دریافت که خدای تعالی می خواهد ما را به علم فطری خود باز گرداند. آیۀ شریفۀ فطرت دلالت می نماید بر این که دین با فطرت انسان ها اتحاد حقیقی دارد.


1- . الروم: 30.

ص: 49

دلیل هفتم: روایات فطرت
اشاره

بعضی از روایاتی که در ذیل آیۀ فطرت وارد شده است بر اتحاد دین و مقام ولایت کلیۀ الهیه دلالت داشته و بعضی دیگر بر اتحاد فطرت با توحید و رسالت و ولایت تصریح دارد. در روایات صریحاً آمده است که در فطرت همۀ انسان ها توحید و رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ولایت و امامت ائمّه علیهم السلام قرار داده شده است.

روایت اول:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی: (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً) ( (1)) قَالَ هِیَ الْوَلَایَةُ.( (2))

به سند معتبر( (3)) از ابی بصیر از امام باقر علیه السلام در ذیل آیۀ: (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا) نقل شده که مراد «ولایت» است.

روایت دوم:

مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ


1- . الروم: 30.
2- . تفسیر قمی، علی بن ابراهیم، ج2، ص154؛ کافی، شیخ کلینی، ج1، ص418؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج23، ص375.
3- . سند روایت مذکور معتبر می باشد، "علی بن ابراهیم قمی" از اجلاء امامیه و صاحب تفسیر قمی است و "صالح بن سندی" بر اساس مبنای مختار ثقه و امامی می باشد، "جعفربن بشیر بجلی" از ثقات و اجلاء طائفۀ امامیه است، "علی بن ابی حمزه بطائنی" اگر چه از بزرگان و رؤوس واقفیه بوده ولی روایات او که مربوط به قبل از وقف اوست، روایت ثقۀ امامی به شمار می آید، و اجلائی چون جعفر بن بشیر پس از وقفش از او روایت نمی نمایند. "ابو بصیر اسدی" نیز از اصحاب اجماع و اجلّای شیعه می باشد.

ص: 50

أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها)( (1)) قَالَ علیه السلام: هِیَ الْوَلَایَةُ. ( (2))

مضمون این روایت همان است که در روایت قبلی از طریق ابی بصیر از امام باقر علیه السلام نقل شد.

روایت سوم:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُوسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَی الْخَشَّابِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ: (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها) ( (3)) قَالَ فَقَالَ: عَلَی التَّوْحِیدِ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ.( (4))

از امام صادق علیه السلام در ذیل آیه (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها) آمده است که فطرت بر توحید و این که محمّد صلی الله علیه و آله و سلم رسول خدا و علی علیه السلام امیرمؤمنان است نهاده شده است.


1- . الروم: 30.
2- . بحار الانوار، علامه مجلسی، ج23، ص365؛ تأویل الأیات الظاهرة، استر آبادی، ج1، ص435 (استرآبادی با این سند ذکر کرده است: ذکره محمد بن العباس رحمه الله قال حدثنا أحمد بن الحسین المالکی عن محمد بن عیسی عن الحسن بن سعید عن جعفر بن بشیر عن علی بن أبی حمزة عن أبی بصیر عن أبی جعفر علیه السلام ...)
3- . الروم: 30.
4- . بصائر الدرجات، محمد بن حسن صفار، ص98؛ تفسیر فرات، فرات بن ابراهیم کوفی، ص322؛(فرات بن ابراهیم با این سند آورده: حدثنا محمد بن القاسم بن عبید معنعنا عن أبی عبد الله علیه السلام ...)؛ محتضر، حسن بن سلیمان حلی، ص212: (بدون ذکر سند، عن ابی عبدالله علیه السلام ....)؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج64، ص132.

ص: 51

روایت چهارم:

عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ: (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها) قَالَ: هُوَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِلَی هَاهُنَا التَّوْحِیدُ.( (1))

از امام باقر علیه السلام در ذیل آیۀ: (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها) نقل شده که فطرت این است که پروردگاری جز خدا نیست و محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرستاده خداست و علی علیه السلام امیرمؤمنان است، و مرز توحید تا اینجاست.

روایت پنجم:

الإمَامُ عَلِیُّ بنُ مُوسَی الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی: (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها) قَالَ: هُوَ التَّوْحِیدُ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ إِلَی هَاهُنَا التَّوْحِید.( (2))

مضمون این روایت همانند روایت قبلی این است که فطرت انسانها بر توحید و رسالت و ولایت بنا نهاده شده است.

روایت ششم:

در اذن دخول سرداب که مرحوم حاج شیخ عباس قمی قدس سره در مفاتیح ابتدای بحث زیارات به عنوان اذن دخول اول از بعض کتب عتیق نقل نموده اند آمده است:

«اللَّهُمَّ إِنَّ هَذِهِ بُقْعَةٌ طَهَّرْتَهَا وَ عَقْوَةٌ شَرَّفْتَهَا وَ مَعَالِمُ زَکَّیْتَهَا حَیْثُ أَظْهَرْتَ فِیهَا أَدِلَّةَ التَّوْحِیدِ وَ أَشْبَاحَ الْعَرْشِ الْمَجِیدِ الَّذِینَ اصْطَفَیْتَهُمْ مُلُوکاً لِحِفْظِ النِّظَامِ وَ اخْتَرْتَهُمْ


1- . تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج2، ص154؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج3، ص277.
2- . مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، ج2، ص296؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج36، ص103.

ص: 52

رُؤَسَاءَ لِجَمِیعِ الْأَنَامِ وَ بَعَثْتَهُمْ لِقِیَامِ الْقِسْطِ فِی ابْتِدَاءِ الْوُجُودِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ مَنَنْتَ عَلَیْهِمْ بِاسْتِنَابَةِ أَنْبِیَائِکَ لِحِفْظِ شَرَائِعِکَ وَ أَحْکَامِکَ فَأَکْمَلْتَ بِاسْتِخْلَافِهِمْ رِسَالَةَ الْمُنْذِرِینَ کَمَا أَوْجَبْتَ رِئَاسَتَهُمْ فِی فِطَرِ الْمُکَلَّفِینَ».( (1))

از این تعبیر به وضوح پیداست که ریاست ائمّه و ولایت ایشان در فطرت و خلقت همۀ موجوداتی که مکلّف به اطاعت حق تعالی هستند، واجب و لازم شده است.


1- . بحار الانوار، علامه مجلسی، ج99، ص115: (وجدت فی نسخة قدیمة من مؤلفات أصحابنا).

ص: 53

تذکّر اوّل: دلالت همۀ ادلّۀ هفتگانه بر علم و ادراک انسانها

تمام ادلۀ وجود علم فطری در جمیع موجودات، علم فطری در خصوص انسان را نیز اثبات می نماید. لذا استدلال عقلی از راه عوارض وجود و همچنین وجود ملکوتی اشیاء،که دلیل چهارم و دلیل پنجم بود، علم فطری در انسانها را نیز به اثبات می رساند.

تذکّر دوم: اثر شعور موجودات به خدا

اثر علم ذاتی موجودات به حق تعالی آن است که تمام ذرات عالم آفرینش همه یک صدا به تسبیح و ذکر او مشغولند و این ذکر در تکوین موجودات به مثابۀ ذکر قلبی است و به علم و توجه و فهم و شعور موجودات باز می گردد و همین ذکر در ملکوت اشیاء در قالب اصوات ملکوتی ظاهر شده و زمزمۀ تسبیح به خود می گیرد.

قرآن کریم در آیات فراوانی این حقیقت را به همۀ ما گوشزد نموده که (وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِه)( (1)) تا شاید این حقیقت پنهان را باور کنیم و همراه و همسوی آن گردیم و خدای تعالی بر این امر تأکید می نماید که شما، تا در بند خود گرفتارید و تا از قالب دنیوی بیرون نیامده اید، این زمزمه را نخواهید شنید، (وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ). ( (2))

انسان ملکوتی کسی است که از تعیّن های دنیوی بگذرد و چنین کسی با زمزمۀ ملکوتیان آشنا شده و خود همراه سماواتیان به تسبیح معبود خویش مشغول و از ماسوای او فارغ است.


1- . الإسراء: 44
2- . همان.

ص: 54

تسبیح درونی موجودات به معنای توجه ایشان به تنزیه حقّ تعالی از هر عیب و نقص است و لکن زمزمۀ موجودات به تنزیه خلاصه نمی گردد، بلکه ایشان خدای را به صفات جمالش شناخته اند و علم ایشان به اسماء جمال نیز تعلق یافته، لذا تسبیح ایشان همراه با تحمید است و حمد ستایش خداست بر صفات جمالش، همچون رحمانیت و رحیمیت، کرم و احسان، عفو و مغفرت، لذا خدای تبارک و تعالی در کلام اللّٰه، تسبیح ایشان را قرین تحمید نموده و فرموده: (وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِه).( (1))


1- . الإسراء: 44.

ص: 55

بحث دوم: برهان تأثّر جمیع موجودات در شهادت امام حسین علیه السلام

ادلۀ علم درونی موجودات به اباعبد الله الحسین علیه السلام شامل ادلۀ نقلی و روائی و همچنین ادلۀ عقلی است. دلیل اول مختصّ به وجود اقدس امام حسین علیه السلام بوده و علم موجودات به آن حضرت علیه السلام را به اثبات می رساند و سائر ادلّه، به علم نهانی و درونی موجودات به همۀ اهل بیت علیهم السلام می پردازد. ما در این کتاب فقط به دلیل اول که مختصّ به وجود ابا عبد الله الحسین علیه السلام است، اشارت می نماییم.

یکی از ادلّۀ مسلّم بر اینکه تمامی موجودات به حسب باطن وجودی خویش، به حقیقت سید الشهدا علیه السلام علم و ادراک دارند، روایات کثیره ای است که بر تأثّر و بکاء و گریستن موجودات در شهادت ابا عبد الله الحسین علیه السلام دلالت می نمایند، چرا که لازمۀ بکاء و گریستن تمامی موجودات در مصیبت شهادت حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام ، آن است که در درون موجودات، علم و آگاهی و توجّه به آن حضرت علیه السلام جای گرفته باشد.

ما در فصول بعدی به این روایات اشاره می نماییم. این روایات شامل مواردی است همچون: بکاء و گریستن تمامی موجودات، گریستن طبقات هفتگانۀ آسمان و زمین و آنچه در آن ها و ما بین آنها است، و گریستن آنچه دیده شود و آنچه دیده نشود، و لرزیدن عرش و سایۀ ملکوتی اشیاء و لرزیدن زمین.

ص: 56

در پیرامون سائر ادلۀ علم موجودات به امام حسین علیه السلام ، در رساله ای جداگانه به تحقیق پرداخته ایم.( (1))


1- . دلیل دوم: علم درونی موجودات به مُفیض وجود تعلق علم فطری به وجود خدای تعالی و حقیقت چهارده معصوم علیهم السلام آنچه از ادلّه و شواهد عقلی و نقلی استفاده می شود، آن است که علم فطری و درونی موجودات به ذات خداوند و به حقیقت ولایت مطلقه کلیه الهیه که همان حقیقت چهارده معصوم علیهم السلام می باشد، تعلّق می پذیرد. شکی نیست که موجودات به خدای تعالی علم ذاتی و فطری و درونی دارند. این جملۀ شریفه که در زیارت جامعه آمده است: «وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکُمْ» در بسیاری از منابع معتبر نقل گردیده است.[عیون اخبار الرضا علیه السلام شیخ صدوق، ج2، ص308؛ من لایحضره الفقیه، ج2، ص615؛ تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج6، ص99؛ مزار، مشهدی، ص532؛ بلد الامین، کفعمی، ص302؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج99، ص131. منبع اهل تسنن: فرائد السمطین، جوینی، ج2، ص183.] مفاد این جمله آن است که همۀ موجودات در قصد نمودن خدا، به مقام شامخ اهل بیت علیهم السلام نیز توجّه می نمایند. برای اثبات این مطلب، به دلیلی که مبتنی بر دو مقدمۀ عقلی و نقلی است، استدلال می شود: مقدّمۀ اول: روائی و عقلی حدیث «لَا یُدْرِکُ مَخْلُوقٌ شَیْئاً إِلَّا بِاللَّهِ وَ لَا تُدْرَکُ مَعْرِفَةُ اللَّهِ إِلَّا بِاللَّهِ» در توحید شیخ صدوق قدس سره (ص143) نقل گردیده است. این قاعدۀ عقلی و نقلی به این حقیقت گویاست که اگر مخلوقی از مخلوقات شیئی را ادراک نماید، سبب ادراک او خداوند تعالی است، و همچنین این حدیث عرشی، با انضمام مقدمۀ ذیل، اشارتی است به علم ارتکازی مخلوقات به خداوند تبارک و تعالی. همانگونه که علم به علّت مستلزم علم به معلول است، علم به معلول نیز مستلزم علم به علّت می باشد. البتّه مراد از علم به علّت، علم تامّ است، علم تامّ به علّت، از طرفی موجب علم به وجود و انیّت معلول و از طرفی دیگر موجب علم به حقیقت و ماهیت معلول است، ولی علم به معلول فقط موجب علم به وجود و انیّت علّت بوده ولی سبب علم به کنه و حقیقت علّت نخواهد بود. علامۀ حلّی قدس سره در کشف المراد می نویسند: «أن العلم بالعلة یستلزم العلم بالمعلول، قال: و تعلقه علی التمام بالعلة یستلزم تعلقه کذلک بالمعلول. أقول: العلم بالعلة یقع باعتبارات ثلاثة: الأول: العلم بماهیة العلة من حیث هی ذات و حقیقة لا باعتبار آخر و هذا لا یستلزم العلم بالمعلول لا علی التمام و لا علی النقصان. الثانی: العلم بها من حیث هی مستلزمة لذات أخری و هو علم ناقص بالعلة فیستلزم علما ناقصا بالمعلول من حیث إنه لازم للعلة لا من حیث ماهیته. الثالث: العلم بذاتها و ماهیتها و لوازمها و ملزوماتها و عوارضها و معروضاتها و ما لها فی ذاتها و ما لها بالقیاس إلی الغیر و هذا هو العلم التام بالعلة و هو یستلزم العلم التام بالمعلول فإن ماهیة المعلول و حقیقته لازمة لماهیة العلة و قد فرض تعلق العلم بها من حیث ذاتها و لوازمها.»[ کشف المراد، العلامة الحلّی قدس سره ، ص337] در اشارات نیز چنین آمده است: «و العلم التام بالعلة التامة یقتضی العلم بالمعلول فإن العلم بالعلة التامة لا یتم عن غیر العلم بکونها مستلزمة لجمیع ما یلزمها لذاتها و هذا العلم یتضمن العلم بلوازمها التی منها معلولاتها الواجبة بوجوبها و یعقل سائر الأشیاء التی بعد المعلول الأول من حیث وقوعها فی سلسلة المعلولیة النازلة من عنده إما طولا کسلسلة المعلولات المترتبة المنتهیة إلیه فی ذلک الترتیب أو عرضا کسلسلة الحوادث التی لا تنتهی فی ذلک الترتیب إلیه لکنها تنتهی إلیه من جهة کون الجمیع ممکنة محتاجة إلیه و هو احتیاج عرضی یتساوی جمیع آحاد السلسلة فیه بالنسبة إلیه تعالی... و العلم بالمعلول یقتضی العلم بإنّیة العلة دون ماهیتها»[ اشارات، ج3، ص301.] علم هر موجودی به شیء دیگر بدون توجه و التفات و علم او به علّت ایجادی و مُفیض وجود او امکان پذیر نیست. لکن التفات به علّت ایجادی، ارتکازی بوده و چه بسا خود آن موجود، توجّه و التفات تفصیلی به مُفیض وجود و علّت ایجادی خود نداشته باشد. در این صورت می توان گفت هر موجود ذی شعور، در هر علم و التفاتی، خواه نا خواه، به علّت ایجادی خود علم دارد، اگر چه از این علم ارتکازی فطری غافل بوده و در ضمیر خویش ناخودآگاه توجّه به علّت ایجادی و مفیض وجود خود داشته، و علم تفصیلی به آن علّت وجودی خود نداشته باشد. از ادلۀ عقلیه چنین استفاده می شود که هر معلولی در درون خویش دارای علم و شعور است و همانطور که بیان شد علم به هر شیئی، ابتداءً به علّت فاعلی آن شیء تعلّق می گیرد و علّت بر دو نحو است: اول: علّة العلل که علّت فاعلی قیومی است و این حقیقت مقدّس، همان حقیقت کبریایی حقتعالی است. دوم: علل فاعلیۀ متقوّمة که صاحب مقام سببیّت در خلقت موجودات بوده و به وجهی دیگر مجاری فیض هستند. پس در هر موجودی علم فطری به علّة العلل و علّت فاعلی متقوّم و مجرای فیض الهی، تعلّق می گیرد. مقدمۀ دوم: نقلی حقیقت انسان محمدی صلی الله علیه و آله و سلم که مقام چهارده معصوم علیهم السلام می باشد، دارای مقام سببیّت در خلقت موجودات است، از این رو علم ذاتی و فطری موجودات هم به حق تعالی و هم به مقام انوار چهارده نور مقدّس که انسان حقیقی، و انسان کلّ و کلّ انسانیّت هستند، تعلّق دارد و نکته مهم این است که بین این دو معرفت تلازم وجود دارد، چنانکه در توحید شیخ صدوق قدس سره (ص290)از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرموده اند: «لَوْلَا اللّٰه مَا عُرِفْنَا وَ لَوْلَا نَحْنُ مَا عُرِفَ اللّٰه»؛ اگرخدا نبود ما شناخته نمی شدیم و اگر ما نبودیم خدا شناخته نمی شد. اینک به گوشه ای از روایاتی که بر این مطلب دلالت می نماید، اشاره می رود: 1) صحیحۀ عمر بن اُذَینه مرحوم کلینی قدس سره در اصول کافی (ج1، ص110)به سند صحیح چنین نقل نموده است: عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: «خَلَقَ اللَّهُ الْمَشِیئَةَ بِنَفْسِهَا ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْیَاءَ بِالْمَشِیئَةِ»؛ یعنی خدای تعالی ابتداء مشیّت (اراده) را آفرید، و پس از آن، اشیاء را به مشیّت خلق نمود. این حدیث به ضمیمۀ روایت «نَحْنُ مَشیَّةُ اللّٰه»، و روایت «فهم ... قدرة الربّ و مشیّته» ثابت می نماید که آن مشیّت خدا که واسطۀ در خلقت اشیاء می باشد، وجود اهل بیت علیهم السلام است. 2) روایت احتجاج در احتجاج طبرسی(ج2، ص278) از ناحیۀ مقدّسه حضرت ولیّ عصر عجل الله تعالی فرجه نقل نموده که فرموده اند: «نَحنُ صَنائِعُ رَبِّنا وَ النّاسُ بَعدُ صَنائِعُنا»؛ ما ساختۀ پروردگارمان هستیم، و پس از آن مردم ساختۀ ما هستند. 3) روایت امام باقر علیه السلام علامه مجلسی قدس سره در بحار الانوار(ج25، ص20 و ج108، ص346)، از امام باقر علیه السلام این حدیث نقل کرده است: «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: فَنَحْنُ أَوَّلُ خَلْقِ اللَّهِ وَ أَوَّلُ خَلْقٍ عَبَدَ اللَّهَ وَ سَبَّحَهُ وَ نَحْنُ سَبَبُ خَلْقِ الْخَلْقِ وَ سَبَبُ تَسْبِیحِهِمْ وَ عِبَادَتِهِمْ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ الْآدَمِیِّینَ فَبِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا أَکْرَمَ اللَّهُ مَنْ أَکْرَمَ مِنْ جَمِیعِ خَلْقِهِ وَ بِنَا أَثَابَ مَنْ أَثَابَ وَ بِنَا عَاقَبَ مَنْ عَاقَب »؛ یعنی ما اولین خلق خدا و اولین آفریدگانی هستیم که خدا را عبادت و تسبیح نمود. ما سبب آفرینش موجودات و سبب تسبیح و عبادت ایشان اعمّ از ملائکه و آدمیان هستیم. و به سبب ما خدا شناخته شد و به سبب ما توحید خدا استوار گردید و به سبب ما خدا عبادت شد و خدا به سبب ما هرکه را از مخلوقاتش خواست، اکرام نمود. و به سبب ما ثواب داده و عقاب نمود. و توجه به علّت ایجادی قریب عین توجّه به علّة العلل می باشد و این است معنای «وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکُمْ». دلیل سوم: قاعدۀ علم مخلوقات به مُفیض توحید و کمالات وجود این استدلال بر دو امر استوار است: امر اول: دائمی بودن توحید فطری در موجودات چنانکه در مقدمه گفتیم توحید و خداشناسی و درک رسالت و امامت در فطرت تمامی انسان ها نهفته است و از سویی دیگر تمامی موجودات نیز که لحظه به لحظه به تسبیح و تحمید خدا مشغول بوده و به درگاه حقتعالی سر به سجده می سپارند، جملگی به توحید الهی که تسبیح و تحمید الهی است گویا می باشند، و این کمال فطری دائماً در کمون موجودات مختفی است و جز جاحدین و معاندین که این نعمت کبری را از خود سلب نمودند، دیگران لحظه به لحظه در درون خویش، این علم ذاتی فطری را قبول نموده و از آن بهره می برند. از آنجا که این توحید در فطرت موجودات است، پس دائمی و درونی است. امر دوم: قبول توحید دائماً از اهل بیت علیهم السلام در زیارت جامعۀ کبیره این حقیقت بیان شده است که: «و مَنْ وَحَّدُهُ قَبِلَ عَنْکُم»، و معنی این جملۀ مبارکه آن است که موجودات توحید فطری خویش را از مقام شامخ اهل بیت علیهم السلام قبول نموده و دریافت کرده اند. چنان که در مقدمۀ اول گفتیم این توحید دائماً در فطرت موجودات نهفته بوده و از این رو، تمامی موجودات باید لحظه به لحظه به مُفیض این کمال توحیدی توجّه نموده و از آن حقیقت کسب کمال نمایند و عبارت شریفۀ: «مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُم» به صراحت دلالت دارد بر اینکه مُفیض این کمال کسی جز صاحب مقام ولایت نیست. مقام ولایت نه تنها واسطه در فیض وجود است، بلکه واسطه در افاضۀ توحید و کمالات وجودی نیز می باشد و بالاترین کمالات وجودی، توحید و اعتقاد به مقام وحدت ذاتیۀ حق تعالی است. این معرفت توحیدی و این علم فطری به رسالت خاتم الانبیاء پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امامت خاتم الاوصیاء امیر مؤمنان علیه السلام ، به واسطۀ صاحب ولایت کلیۀ الهیه به دیگران اعطاء می شود، لذا در زیارت جامعۀ کبیره می خوانیم «و مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُم». نتیجه: تمامی موجودات برای قبول توحید فطری دائماً باید در باطن خویش به اهل بیت علیهم السلام توجّه و علم داشته باشند. دلیل چهارم: مبدئیت وسائط فیض، در حرکت ارادی به سوی خدا این استدلال بر بیان چند امر متوقف است: امر اول: وجود حرکات دائمی در تمامی موجودات همچون تسبیح چنانکه در مقدمه بیان نمودیم تمامی موجودات در باطن خویش، لحظه ای از تسبیح و تحمید خداوند متعال فرو گذار نکرده، و به حکم آیۀ شریفه: (وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ).(الاسراء: 44) هیچ موجودی نیست، جز آنکه تسبیح او نموده و این تسبیح را قرین به تحمید و ستایش می نماید. امر دوم: تسبیح موجودات با علم آنها به حق تعالی این تسبیح و تحمید توأم با توجّه و آگاهی بوده، و بدون علم و توجّه به خداوند متعال تحقق نمی پذیرد، و از این رو خدای متعال می فرماید: (کُلٌّ قَد عَلِمَ صَلاتَهُ وَتَسبیحَهُ)( النور: 41) بنابر این تمامی موجودات در تسبیح نمودن خدای تعالی علم و آگاهی دارند. امر سوم: ارادی بودن تسبیح تسبیح نمودن خدای تعالی، حرکتی ارادی و آگاهانه است، که اراده نمودن خدا به شمار می آید و مصداقی است برای این که موجودات خدای تعالی را اراده نموده اند. امر چهارم: ابتدا نمودن به اهل بیت علیهم السلام ، در اراده نمودن خدای تعالی «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِکُم». موجودات در این تسبیح ارادی و آگاهانۀ خویش به سوی حق تعالی، که لحظه به لحظه ادامه داشته و مصداق «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ» است، به حکم «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِکُم»، ابتدا به مقام ولایت مطلقه کلیه که حقیقت چهارده معصوم علیهم السلام است، می نمایند. نتیجه: لازمۀ این معنی آن است که تمامی موجودات در درون خویش دائماً به مقام چهارده معصوم علیهم السلام علم داشته و در هر حرکت تسبیح که لحظه به لحظه صورت می پذیرد، به مقام شامخ اهل بیت علیهم السلام توجّه می نمایند.

ص: 57

ص: 58

ص: 59

ص: 60

ص: 61

بحث سوم: شواهدی بر علم موجودات به حقیقت چهارده معصوم علیهم السلام

زمزمۀ صلوات و سلام بر حضرات معصومین علیهم السلام و ذکر ایشان

بر این اساس تمامی موجودات، حقیقت حضرات محمّد و آل محمّد صلوات اللّٰه علیهم اجمعین را به لسان فطرت و حقیقت ذاتیۀ خود می خوانند و صدای ملکوتی مخلوقات، طنین نام مبارک ایشان است و این امر اختصاص به موجودات زنده ندارد، بلکه همۀ جمادات نیز، همچنان که مشغول تسبیح حق هستند، از مقام حقیقت محمّدیین صلوات الله علیهم اجمعین استمداد می جویند. این صدا از ملکوت اشیاء در عالم مثال و بلکه گاه گاهی در عالم ناسوت ظاهر می گردد، چنان که طنین باب جنّت ذکر «یاعلی علیه السلام »( (1)) است.


1- . عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم قَالَ: «إِنَّ حَلْقَةَ بَابِ الْجَنَّةِ مِنْ یَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ عَلَی صَفَائِحِ الذَّهَبِ فَإِذَا دُقَّتِ الْحَلْقَةُ عَلَی الصَّفْحَةِ [الصَّفِیحَةِ] طَنَّتْ وَ قَالَتْ "یَا عَلِیُّ"»؛ نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: حلقۀ در بهشت از یاقوت سرخ بوده که روی صفحه طلایی درب نصب گردیده و وقتی حلقه روی درب کوبیده می شود صدای "یا علی" بلند می شود. امالی، شیخ صدوق، ص685؛ علل الشرایع، شیخ صدوق، ج1، ص164؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص111؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب،ج2، ص11: (با اختلاف کم)؛ ارشاد القلوب، دیلمی، ج2، ص378؛ نوادر الاخبار، فیض کاشانی، ص372؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج8، ص122 (به نقل از امالی) و ج39، ص206 (به نقل از روضة الواعظین). منبع اهل تسنن: مناقب مرتضوی، کشفی، ص89(روی من طریق خطیب فی المناقب).

ص: 62

صلوات ملائکۀ عرش

خدای تعالی ذکر صلوات را به تسبیح و تقدیس و تهلیل تفسیر فرموده، یعنی این ذکر دلالت بر معنای تسبیح خدای تعالی و تنزیه او از هر عیب و نفی الوهیّت هرچه جز اوست دارد.

شیح حرّ عاملی این حدیث قدسی را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل می نماید که فرمودند:

«لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَرْشَ خَلَقَ سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ قَالَ لَهُمْ طُوفُوا بَعَرْشِ النُّورِ وَ سَبِّحُونِی وَ احْمِلُوا عَرْشِی فَطَافُوا وَ سَبَّحُوا وَ أَرَادُوا أَنْ یَحْمِلُوا الْعَرْشَ فَمَا قَدَرُوا فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ طُوفُوا بَعَرْشِ النُّورِ فَصَلُّوا عَلَی نُورِ جَلَالِی مُحَمَّدٍ حَبِیبِی وَ احْمِلُوا عَرْشِی فَطَافُوا بَعَرْشِ الْجَلَالِ وَ صَلَّوْا عَلَی مُحَمَّدٍ وَ حَمَلُوا الْعَرْشَ فَأَطَاقُوا حَمْلَهُ فَقَالُوا رَبَّنَا أَمَرْتَنَا بِتَسْبِیحِکَ وَ تَقْدِیسِکَ [ثُمّ أمَرتَنا أَنْ نُصَلّیَ عَلی نُورِ جَلالِک مُحَمَّد فَنَنْقُص مِنْ تَسْبِیحک وَ تَقْدِیسک] فَقَالَ اللَّهُ لَهُمْ یَا مَلَائِکَتِی إِذَا صَلَّیْتُمْ عَلَی حَبِیبِی مُحَمَّدٍ فَقَدْ سَبَّحْتُمُونِی وَ قَدَّسْتُمُونِی وَ هَلَّلْتُمُونِی».( (1))

چون خدای تعالی عرش را آفرید هفتاد هزار ملک (ملائکۀ حملۀ عرش) خلق نمود و به ایشان امر فرمود که در


1- . مشارق الانوار، برسی، ص275؛ جواهر السنیة،حر عاملی، ص169؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج27، ص258؛ مستدرک الوسائل، میرزای نوری، ج5، ص341.

ص: 63

عرش من نور را طواف کنید و تسبیح مرا گویید و عرش مرا حمل نمایید، پس ایشان طواف عرش نمودند و تسبیح خدای گفتند و اراده کردند که عرش خدای را حمل نمایند ولی قدرت بر آن نیافتند، پس خدای تعالی به ایشان فرمود در عرش من نور را طواف کنید، و بر نور جلالم محمّد صلی الله علیه و آله و سلم که حبیب من است، صلوات بفرستید و عرش مرا حمل نمایید.

پس ایشان طواف نمودند و عرش را حمل نموده و گفتند: پروردگارا ما را به تسبیح و تقدیس خود امر نمودی و ما را امر فرمودی که بر نور جلالت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم صلوات بفرستیم، آیا از تسبیح تو کم نماییم؟!

خدای تعالی به ایشان فرمود ای ملائکۀ من وقتی شما بر حبیب من محمّد صلی الله علیه و آله و سلم صلوات بفرستید، مرا تسبیح و تقدیس و تهلیل نموده اید.

پس چه بسا زمزمۀ تسبیح موجودات که در قرآن مکرر از آن یاد شده در بعضی از موجودات به لسان صلوات بر پیامبر ختمی مرتبت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و عترت طاهرینش علیهم السلام باشد.

سلام موجودات بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

آن هنگام که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به نبوت مبعوث شده و از غار حراء فرود آمدند بر هیچ سنگ و کلوخی نگذشتند جز آنکه بر آن حضرت سلام نموده و رسالت ایشان را تصدیق نمود.( (1))


1- . امام حسن عسکری علیه السلام در جریان بعثت رسیدن پیامبر و نازل شدن جبرئیل بر ایشان فرمودند: «قَدِ اشْتَدَّ عَلَیْهِ مَا یَخَافُهُ مِنْ تَکْذِیبِ قُرَیْشٍ فِی خَبَرِهِ وَ نِسْبَتِهِمْ إِیَّاهُ إِلَی الْجُنُونِ وَ أَنَّهُ یَعْتَرِیهِ شَیَاطِینُ وَ کَانَ مِنْ أَوَّلِ أَمْرِهِ أَعْقَلَ خَلْقِ اللَّهِ وَ أَکْرَمَ بَرَایَاهُ وَ أَبْغَضَ الْأَشْیَاءِ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ وَ أَفْعَالُ الْمَجَانِینِ وَ أَقْوَالُهُم فَأَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَشْرَحَ صَدْرَهُ وَ یُشَجِّعَ قَلْبَهُ فَأَنْطَقَ اللَّهُ الْجِبَالَ وَ الصُّخُورَ وَ الْمَدَرَ وَ کُلَّمَا وَصَلَ إِلَی شَیْ ءٍ مِنْهَا نَادَاهُ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدُ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ»؛ چون بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم - که عاقل ترین، و گرامی ترین مخلوق خداست، و شیطان، و کردار و گفتار دیوانگان، از هر چیز منفورترش بود - بسیار سخت می نمود که قریش تکذیبش کنند، و به جنون و شیطان زدگی نسبتش دهند، خدای سبحان خواست تا شرح صدرش دهد، و شجاعت و دلگرمی اش بخشد، از اینرو کوه ها و صخره ها و کلوخ ها را به سخن آورد، و چون به هر یک از آن ها می گذشت ندا می کردند: سلام بر تو ای محمد! سلام بر تو ای ولی خدا! سلام بر تو ای رسول خدا! سلام بر تو ای حبیب خدا! بحار الانوار، علامه مجلسی، ج18، ص206.

ص: 64

چنانکه در روایتی دیگر آمده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از مکه خارج شدند و به اطراف آن رفتند و در آن هنگام هیچ سنگ و درختی نبود جز آنکه بر آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم سلام می نمود. ( (1))

ذکر نام چهارده معصوم علیهم السلام در وادی طور

و شاید که زمزمۀ ایشان علاوه بر تسبیح ذکر نام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت ایشان باشد، چرا که تسبیح موجودات چنانکه قبلاً ذکر شد قرین تحمید است یعنی


1- . عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: «کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم بِمَکَّةَ فَخَرَجَ فِی بَعْضِ نَوَاحِیهَا فَمَا اسْتَقْبَلَهُ شَجَرٌ وَ لَا جَبَلٌ إِلَّا قَالَ [لَهُ] السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ». اعلام الوری، طبرسی، ج1، ص104؛ کشف الغمه، اربلی، ج1، ص86؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج17، ص338. و به همین مضمون: خرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، ج1، ص46. منابع اهل تسنن: المسترک، حاکم نیشابوری، ج2، ص620(حاکم گوید: هذا حدیث صحیح الاسناد)؛ دلائل النبوه، بیهقی، ج2، ص153؛ بدایه و النهایه، ابن کثیر، ج3، ص23؛ سیرة النبویه، ابن کثیر، ج1، ص411؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، قاضی عیاض، ج1، ص306؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج2، ص390؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج1، ص130؛ نهایة الارب، نویری، ج18، ص322؛ بهجة المحافل، عامری، ج2، ص221؛ کفایة الطالب(خصائص الکبری)، سیوطی، ج1، ص98. همچنین: عن علی بن ابی طالب[ علیه السلام ] قال: کنا [کنت] مع النبی صلی الله علیه [وآله] وسلم بمکة فخرجنا [معه] فی [بعض] نواحیها [خارجا من مکة] [فمررنا] بین الجبال والشجر فلم نمر [یمر] بشجرة ولا جبل[بجبل و لا شجر] الا قال السلام علیک یا رسول الله. مناقب امیرالمؤمنین، محمد بن سلیمان کوفی، ج1، ص37. منابع اهل تسنن: سنن دارمی، دارمی، ج1، ص12؛ الهواتف، ابن ابی الدنیا، ص20؛ معالم التنزیل(تفسیر بغوی)، بغوی، ج1، ص86؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج4، ص360؛ و با اختلاف کم: نظم درر السمطین، زرندی حنفی، ص76.

ص: 65

همانگونه که خدای را از هر نقص و عیبی منزه می شمارند او را به صفات کمالش می ستایند و نام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از حمد مشتق شده و بلکه حقیقت وجود آن حضرت عین حمد و ستایش خداست چراکه حمد منحصر در ستایش زبانی نیست و آن حقیقتی که به تمام وجودش صفات خدای را نشان می دهد حمد فعلی خدای تعالی به شمار می آید و اهل بیت علیهم السلام نیز همگی همچون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به تمام ارکان وجودشان حمد خدای تعالی می باشند.

شیخ حرّ عاملی قدس سره حدیثی قدسی نقل نموده که شاهد این مطلب است:

«إنّ موسی لیلة الخطاب وجد کلّ شجرة و مدرة فی الطور ناطقة بذکر محمّد و نقبائه، فقال: ربّ إنّی لم أر شیئا ممّا خلقت إلّا و هو ناطق بذکر محمّد و نقبائه. فقال اللَّه: یا ابن عمران، إنّی خلقتهم قبل الأنوار و جعلتهم خزانة الأسرار یشاهدون أنوار ملکوتی و جعلتهم خزانة حکمتی و معدن رحمتی و لسان سرّی و کلمتی، خلقت الدنیا لأجلهم و الآخرة، فقال موسی: ربّ فاجعلنی من امّة محمّد، فقال: یا ابن عمران إذا عرفت فضل محمّد و أوصیائه و عرفت حقّهم و آمنت بهم فأنت من امّته».( (1))

موسی علیه السلام در لیلة الخطاب چنین یافت که هر درخت و کلوخی در کوه طور، به ذکر حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و نقبای ایشان علیهم السلام مشغول بود. پس موسی علیه السلام به خدای تعالی فرمود: پرودگارا چیزی از مخلوقاتت را ندیدم جز آنکه به ذکر محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و نقبایش علیهم السلام نطق می نمود.

خدای تعالی فرمود: ای پسر عمران به درستیکه من ایشان را قبل از انوار آفریدم و ایشان را خزانۀ اسرار قرار دادم ایشان انوار ملکوتم را می بینند و ایشان را خزانۀ حکمت و معدن رحمت و زبان سِرّ و کلمۀ خود قرار دادم و دنیا و آخرت را به خاطر ایشان آفریدم.


1- . مشارق الانوار، حافظ رجب برسی، ص237؛ جواهر السنیة، حر عاملی، ص 268.

ص: 66

پس موسی علیه السلام گفت: پروردگارا مرا از امّت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم قرار بده و خدای تعالی فرمود: ای پسر عمران آنگاه که فضل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و اوصیاءش علیهم السلام را شناختی و حق ایشان را دانستی و به ایشان ایمان آوردی، از امّت او خواهی بود.

کتابت نام « علی علیه السلام » بر جمیع موجودات

مؤیّد این مطلب است روایتی که از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که فرمودند:

«لَیْلَة أُسْرِی بِی إِلَی السَّمَاءِ لَمْ أَجِدْ بَابًا وَ لَا حِجَاباً وَ لَا شَجَرَة وَ لَا وَرَقَة وَ نُمْرُقَة إِلَّا وَ عَلَیْهَا مَکْتُوبٌ عَلِیّ عَلِیّ وَ إِنَّ اسْمَ عَلِیّ مَکْتُوبٌ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ»( (1))

در شب معراج هیچ بابی و نه حجابی و نه درختی و نه برگی و نه آنچه بر آن تکیه دهند، را نیافتم مگر اینکه بر او نوشته شده بود «علی، علی» و نام علی علیه السلام بر هرچیزی نوشته شده بود.


1- . مشارق انوار الیقین، حافظ رجب برسی، ص235؛ مجمع النورین، شیخ ابو الحسن مرندی، ص23.

ص: 67

فصل دوم: محبت فطری موجودات به سید الشهدا علیه السلام

اشاره

ص: 68

ص: 69

محبّت درونی تمامی موجودات به امام حسین علیه السلام

اشاره

در اثبات این مطلب به دو دلیل نقلی و عقلی می پردازیم:

دلیل اول: دلیل نقلی از طریق گریۀ موجودات بر ابا عبدالله الحسین علیه السلام

از ابتدای خلقت، همۀ موجودات بر اساس علم و محبّت ذاتی، شیفتۀ اهل بیت علیهم السلام بوده و محبّت ایشان را در دل خود می یافتند و در این میان محبّت نهانی به ابا عبداللّٰه الحسین علیه السلام ظهوری دیگر داشت، که به صورت گریۀ موجودات تبلور یافت. اینک به عباراتی که بر گریۀ تمامی مخلوقات دلالت دارد، اشارتی می نماییم:

1)«بَکَی لَهُ جَمِیعُ الْخَلَائِقِ»( (1)) یعنی همۀ مخلوقات بر سیدالشهدا علیه السلام گریستند. در این روایت صحیحه کلمۀ جمیع و همچنین الف و لام که بر سر کلمۀ خلائق درآمده است، بر این نکته تأکید دارد که نه فقط بعضی از مخلوقات بلکه جمیع ایشان بر اباعبداللّٰه الحسین علیه السلام گریستند

2)«یَبْکِی عَلَیْهِ کُلُّ شَیْ ءٍ»( (2)) همه چیز بر او گریستند.


1- . کافی، شیخ کلینی، ج4، ص576؛ من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج2، ص595؛ کامل الزیارات، ابن قولویه، ص364.
2- . امالی، شیخ صدوق، ص189؛ علل الشرائع، شیخ صدوق، ج1، ص 227.

ص: 70

3)«بَکَی عَلَیْهِ جَمِیعُ مَا خَلَقَ اللَّهُ»( (1)) جمیع آن چه خدا آفرید بر او گریستند.

4)یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ ءٍ» ( (2)) همه چیز بر تو بگرید.

همچنان که در مقدمۀ این بحث گذشت، گریستن مخلوقات متوقّف است بر علم و محبت و سوز و گداز ایشان بر سیدالشهدا علیه السلام .

گریه، ظهور سوز محبّت: گاه محبّت با سوز همراه می گردد و این همراهی یا به جهت فراق محبوب است که در درون محبّ آتشی از سوز و گداز بر می انگیزاند و یا به جهت آن است که محبّ در می یابد که محبوب در دریای بلا غوطه ور شده، و از هر طرف تیر مصیبت بر پیکرش نشسته است. درک فراق محبوب یا درک مصیبتی که بر او رسیده، در جان محبّ سوز و گدازی برپا نموده و درونش را مضطرب نموده و بی تاب می کند. اینجاست که سوز و آه از درون محبّ دل سوخته، به صورت گریه و ناله ظهور می کند و اشک دیدۀ محبّ دل داده، نشان این التهاب درونی است.

دلیل دوم: دلیل عقلی از طریق عوارض وجود

بنابر آنچه در علوم برهانی به تقریر آمده است، محبّت نیز از عوارض وجود بوده و هر جا وجود به جعل آید، این محبت نیز به وجود خواهد آمد. تحقق عوارض وجود دلیلی است بر پیدایش محبّت فطری در درون همه موجودات هستی، زیرا همان گونه که علم از عوارض وجود است، محبّت نیز از عوارض وجود بوده و هر جا که وجود قدم گذارد، حبّ نیز قدم خواهد گذاشت.

متعلّق محبّت فطری: این محبت نیز متعلق می خواهد، چراکه از حقایق ذات


1- . کامل الزیارات، ابن قولویه، ص166، باب 26، ح6.
2- . امالی، شیخ صدوق قدس سره ، ص 178؛ مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 238؛ ذوب النضار، ابن نما حلی، ص 27؛ مثیر الأحزان، ابن نما حلی، ص 13.

ص: 71

اضافه است و تحقّق حبّ بدون تحقق محبوب بالذات (که همان صورت علمی محبوب است) محال است.

متعلّق علم و محبّت فطری با یکدیگر متّحد هستند، و اتّحاد این دو به این معناست که همان حقیقتی که معلوم شماست و ذات و فطرت شما با آن حقیقت آشناست، محبوب شما نیز هست. شما در درون ذات خود او را می شناسید و به او محبّت می ورزید، و دلیل بر این مطلب آن است که محبوب بالذات اول باید متعلّق علم باشد و معلوم بالذات گردد تا بتواند متعلّق حبّ واقع شود، چراکه محبّت به مجهول مطلق محال است و از آنجا که این محبّت عین وجود هر موجود و خلقت اوست، فقط به امری تعلّق می گیرد که آن موجود علم فطری به آن داشته باشد. در نتیجه متعلّق محبّت فطری باید همان متعلّق علم فطری باشد.

پیش از این گذشت که علم فطری به خدا که خالق همه ی عوالم خلقت است و چهارده معصوم علیهم السلام که مجاری فیض در خلقتند، تعلّق می گیرد، بنابر این محبّت فطری نیز، به خدای تعالی و مقام ولایت کلیّۀ مطلقۀ الهیّه که چهارده نور پاک علیهم السلام هستند، تعلّق می گیرد.

پس همانگونه که علم فطری موجودات به خدا و صاحب مقام سببیّت و علیّت در فیض او که مقام ولایت کلیه مطلقۀ الهیّه است تعلّق پذیرفته است، همچنین محبت فطری در تمام مخلوقات به حق تعالی و مثل اعلای او، یعنی حضرات معصومین علیهم السلام که صاحب مقام سببیّت در آفرینش موجوداتند، تعلّق دارد.

این علم و محبت در درون موجودات تراوشاتی دارد. هریک از این دو علم فطری و دو محبت ذاتی آثاری در کمون و باطن موجودات از خود به جای می گذارد.

ص: 72

ص: 73

آثار محبت درونی موجودات به کمال

اثر اول: حرکت در جوهر موجودات

اما محبت ذاتی و درونی موجودات به خدای تعالی، مَثَلی از محبت ذات حق تبارک و تعالی به ذات خویش است. این محبت نهاد موجودات را به حرکت در آورده و ذات ایشان را در اشتیاق به وصال کمال مطلق ناآرام ساخته و کمون هر موجودی را به سوی محبوب مطلق رهسپار نموده است. همۀ موجودات در مقام جوهر و ذات خویش به سوی محبوب لایتناهی و کمال مطلق در حرکتند و این است منشأ و سرّ حرکت موجودات در جوهر و ذاتشان.

محبّت از کمالات وجود بوده و در هر جا که وجود از خود ردّ پایی بگذارد، محبتّ نیز در آنجا راه یافته ودر آن موجود حرارت وحرکت می آفریند.

اثر دوم: نیروی نهانی در ذرات هستی

محبّت ذاتی موجودات به ذات حقتعالی و جلوۀ صفات الهی، در سرّ موجودات گرما و حرارتی تولید می نماید، چرا که طبیعت محبّت گرم است و موجِد حرارت و نیرو است. نیرو و قوۀ موجودات از حرارت محبّت است، بلکه برخی عالمان اندیشمند چنین فرموده اند که اگر نیرو و حرارت محبّتی که در نهاد ذره ذرۀ موجودات به ودیعت

ص: 74

گذاشته شده، ظاهر گشته و آزاد شود، انرژی بسیار و نیروی فوق العاده شدیدی نمایان خواهد شد که زمین و زمان را خواهد سوزاند.

ص: 75

دو نمونه از محبت درونی موجودات

محبت درختان: سوز و گداز ستون حنّانه

حکایت ستون حنانه که متّفق بین اهل حدیث است گواهی بر این معناست.

اُستُن حنّانه از هجر رسول صلی الله علیه و آله و سلم

ناله می زد همچو ارباب عقول

در تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام آمده است که در صحن مسجد النبی صلی الله علیه و آله و سلم تنۀ درخت خرمایی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر او تکیه می داد، شخصی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد: ای رسول خدا! جمعیت مردم زیاد شده و دوست دارند آن هنگام که خطبه می خوانید به صورت شما نظر کنند، پس اجازه دهید تا منبری برای شما بسازیم که بر آن قرار گیرید.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اجازه فرمودند و آن منبر ساخته شد. روز جمعه آن حضرت از کنار ستون حنانه گذشت و بر منبر بالا رفت. ناگاه، ستون حنانه، مانند زنی که بچه اش جان داده، ناله کرد و مانند زنی که وضع حمل می نماید، آه و فریاد کشید.

مردم تا نالۀ او را شنیدند، صدای گریه بلند کردند، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از منبر پایین آمده، آن ستون را در بر گرفتند. بر او دست مالیده و فرمودند:

ص: 76

«اسْکُنْ فَمَا تَجَاوَزَکَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم تَهَاوُناً بِکَ وَ لَا اسْتِخْفَافاً بِحُرْمَتِکَ وَ لَکِنْ لِیَتِمَّ لِعِبَادِ اللَّهِ مَصْلَحَتُهُمْ وَ لَکَ جَلَالُکَ وَ فَضْلُکَ إِذْ کُنْتَ مُسْتَنَدَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم »

آرام باش که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از روی بی اعتنایی و کم حرمتی از کنارت عبور نکرد، بلکه به منبر رفتنم، برای این بود که بندگان خدا را به نهایت و تمامی مصلحت برسانم، و بزرگی و فضل تو محفوظ است، چراکه تو تکیه گاه محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودی.

چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این کلام را به ستون حنانه فرمود، ناله و گریۀ او آرام شد. آن گاه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر منبر رفته و خطبه ای ایراد نموده و فرمودند: اگر نه این بود که این تنۀ درخت خرما را در بغل گرفتم و او را با دست خود نوازش نمودم، تا روز قیامت صدای آه و نالۀ او پایان نمی یافت، به درستی که در بین بندگان خدا کسی هست که مانند این تنۀ درخت به محمّد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و به علی علیه السلام ولیّ خدا اشتیاق و محبت دارد.

سپس فرمودند: به آن خدایی که مرا به پیامبری مبعوث نمود، اشتیاق و تمایل خزانه داران بهشت و حورالعین آن و سائر قصرها و منازل آن، به کسی که دوست دار محمد صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام و آل ایشان علیهم السلام بوده و از دشمنان ایشان بیزاری می جوید، بیشتر از اشتیاقی است که این تنۀ خرما داشت. ( (1))

بنواخت نور مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم ، آن اُستُن حنّانه را

کمتر ز چوبی نیستی، حنّانه شو حنانه شو

محبت جمادات: مسجد حنّانه درکوفه

نقل کرده اند آن هنگام که پیکر مطهّر امیرمؤمنان علیه السلام را شبانه از کوفه به سوی نجف


1- . تفسیر امام حسن عسگری علیه السلام ، ص188؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج17، ص325.

ص: 77

می بردند، دیوار مسجد حنّانه به احترام امیرمؤمنان علیه السلام تعظیم نموده و ناله ای سر داد، لذا به مسجد حنّانه لقب یافت. ( (1))

بعد از واقعۀ کربلا نیز ابتدا سر مطهر اباعبدالله علیه السلام و بعد از آن اهل بیت سیدالشهدا علیه السلام را به مسجد حنّانه آوردند و بار دیگر از در و دیوار این مسجد صدای ناله برخاست. ( (2))


1- . عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام ، قَالَ: «سَأَلْتُهُ عَنِ الْقَائِمِ الْمَائِلِ فِی طَرِیقِ الْغَرِیِّ. فَقَالَ: نَعَمْ، إِنَّهُ لَمَّا جَاوَزَ سَرِیرُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ علیه السلام انْحَنَی أَسَفاً وَ حُزْناً عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ، [وَ کَذَلِکَ سَرِیرُ أَبْرَهَةَ لَمَّا دَخَلَ عَلَیْهِ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ انْحَنَی وَ مَالَ]». امالی، شیخ طوسی، ص682؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج2، ص171؛ فرحة الغری، سید بن طاووس، ص127؛ تسلیة المجالس، محمد بن ابی طالب، ج1، ص499؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج15، ص160 و ج42، ص236 و ج97، ص454.
2- . عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ: جَازَ مَوْلَانَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ علیه السلام بِالْقَائِمِ الْمَائِلِ فِی طَرِیقِ الْغَرِیِّ، فَصَلَّی عِنْدَهُ رَکْعَتَیْنِ، فَقِیلَ لَهُ: مَا هَذِهِ الصَّلَاةُ؟ قَالَ علیه السلام: هَذَا مَوْضِعُ رَأْسِ جَدِّیَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام ، وَضَعُوهُ هَاهُنَا [لما توجهوا من کربلاء ثم حملوا إلی عبید الله بن زیاد لعنة الله علیه]». امالی، شیخ طوسی، ص682؛ المزار، شهید اول، ص32؛ وسائل الشیعه، حر عاملی، ج14، ص402؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج97، ص282. همچنین: «قیل سمّی بالحنانة لأنه لما وضع رأس الحسین علیه السّلام فیه، سمع من الرأس الشریف حنین و أنین إلی الصباح.» معالی السبطین، مازندرانی، ج2، ص95.

ص: 78

ص: 79

بخش دوم: معرفت آفاقی

اشاره

(تأثیر واقعه کربلا در عالم هستی)

ص: 80

ص: 81

فصل سوم: معجزات ظاهر شده از بدن مطهّر سیدالشهدا علیه السلام

اشاره

ص: 82

ص: 83

واقعۀ اول: ساطع شدن نور از سر مقدّس امام حسین علیه السلام

ساطع شدن نور از سر مقدس در کنار دیر راهب به نقل قطب راوندی

1)«...ثُمَّ أَشْرَفَ عَلَیْنَا رَاهِبٌ مِنَ الدَّیْرِ فَرَأَی نُوراً سَاطِعاً مِنْ فَوْقِ الرَّأْسِ فَأَشْرَفَ فَرَأَی عَسْکَراً فَقَالَ الرَّاهِبُ لِلْحُرَّاسِ: مِنْ أَیْنَ جِئْتُمْ؟ قَالُوا: مِنَ الْعِرَاقِ حَارَبنَا الْحُسَیْنَ فَقَالَ الرَّاهِبُ: ابْنُ فَاطِمَةَ وَ ابْنُ بِنْتِ نَبِیِّکُمْ وَ ابْنُ ابْنِ عَمِّ نَبِیِّکُمْ؟ قَالُوا: نَعَمْ قَالَ: تَبّاً لَکُمْ وَ اللَّهِ لَوْ کَانَ لِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ ابْنٌ لَحَمَلْنَاهُ عَلَی أَحْدَاقِنَا...»

ترجمه:

[قسمتی از حکایت دیر راهب: ]( (1)) سپس راهبی از آن دیر متوجه ما شد و نوری را دید که از بالایِ آن سرِ مبارک ساطع است. باز توجهی نمود و لشکری را دید. راهب به پاسبانان گفت: شما از کجا می آیید؟ گفتند: از عراق؛ از جنگ با (امام)حسین علیه السلام . راهب با تعجب گفت: آن حسینی که پسر فاطمه علیها السلام دختر پیغمبرتان و پسرِ پسر عموی پیامبرتان بود؟! گفتند: آری. راهب گفت: نابود شوید! به خدا قسم اگر عیسی ابن مریم علیه السلام پسری داشت ما او را بر حدقۀ چشمان خود جای می دادیم.


1- . این حکایت به صورت کامل در ص 445، واقعۀ پنجاهم، حدیث شماره1، خواهد آمد.

ص: 84

منابع شیعه:

1.خرائج و الجرائح، قطب راوندی [م. 573]، ج2، ص578.

2.الدرّ النظیم، یوسف بن حاتم عاملی [م. 664]، ص562.

3.إثبات الهداة، حر عاملی [م. 1104]، ج 4، ص47. (به نقل از راوندی به صورت خلاصه)

4.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص139.

5.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص184.

6.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 399.

ساطع شدن نور از سر مقدس در کنار دیر راهب به نقل ابن حبان

2)«... أَنْفَذَ عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ زِیَادٍ رَأْسَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ إِلَی الشَّامِ مَعَ أُسَارَی النِّسَاءِ وَ الصِّبْیَانِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ [وَ آله] وَ سَلِّمَ عَلَی أَقْتَابٍ مُکَشَّفَاتِ الْوُجُوهِ وَ الشُّعُورِ فَکَانُوا إذَا نَزَلُوا مَنْزِلًا أخْرَجُوا الرَّأْسَ مِنَ الصُّنْدُوقِ وَ جَعَلُوهُ فِی رُمْحٍ وَ حَرَسُوهُ إِلَی وَقْتِ الرَّحِیلِ ثُمَّ أُعِیدَ الرَّأْسُ إِلَی الصُّنْدُوقِ وَ رَحَلُوا فَبَینَاهُم کَذَلِکَ إِذْ نَزَلُوا بَعْضَ الْمَنَازِلِ وَ إِذَا فِیهِ دَیْرُ رَاهِبٍ فَأَخْرَجُوا الرَّأْسَ عَلَی عَادَتِهِمْ وَ جَعَلُوهُ فِی الرُّمْحِ وَ أَسْنَدُوا الرُّمْحَ إِلَی الدَّیْرِ فَرَأَی الدَّیْرَانِیُّ بِاللَّیْلِ نُوراً سَاطِعاً مِنْ دَیْرِهِ إِلَی السَّمَاءِ فَأَشْرَفَ عَلَی الْقَوْمِ وَ قَالَ لَهُمْ: مَنْ أَنْتُمْ؟ قَالُوا: نَحْنُ أَهْلُ الشَّامِ قَالَ: هَذَا رَأْسُ مَنْ هُوَ؟ قَالُوا: رَأْسُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ قَالَ: بِئْسَ الْقَوْمُ أَنْتُمْ وَ اللَّهِ لَوْ کَانَ لِعِیسَی وَلَدٌ لَأدخَلنَاهُ أَحْدَاقَنَا ثُمَّ قَالَ: یَا قَوْمُ عِنْدِی عَشَرَةُ آلَافِ دِینَارٍ وَرِثْتُهَا مِنْ أَبِی وَ أَبِی مِنْ أَبِیهِ فَهَلْ لَکُمْ أَنْ تُعْطُونِی هَذَا الرَّأْسَ لِیَکُونَ عِنْدِی اللَّیْلَةَ وَ أُعْطِیَکُمْ هَذِهِ الْعَشَرَةَ آلَافِ دِینَارٍ؟ قَالُوا: بَلَی فَأحْدَرَ إِلَیْهِمْ الدَّنَانِیرَ فَجَاءُوا بِالنَّقّادِ وَ وُزِنَتِ الدَّنَانِیرُ وَ نُقِدَت ثُمَّ جُعِلَتْ فِی جِرَابٍ وَ خُتِمَ عَلَیْهِ ثُمَّ أُدْخِلَ الصُّنْدُوقَ وَ شَالُوا إِلَیْهِ الرَّأْسَ فَغَسَلَهُ الدَّیْرَانِیُّ وَ وَضَعَهُ عَلَی فَخِذِهِ وَ جَعَلَ یَبْکِی اللَّیْلَ کُلَّهُ عَلَیْهِ فَلَمَّا أَنْ أَسْفَرَ عَلَیْهِ الصُّبْحُ قَالَ: یَا رَأْسُ لَا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَنَا

ص: 85

أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ جَدَّکَ رَسُولُ اللَّهِ فَأَسْلَمَ النَّصْرَانِیُّ وَ صَارَ مَوْلًی لِلْحُسَیْنِ، ثُمَّ أحْدَرَ الرَّأْسَ إلَیْهِمْ فَأعادوه إِلَی الصُّنْدُوقِ وَ رَحَلُوا»

ترجمه:

عبیدالله بن زیاد سر [مقدس] حسین بن علی علیهما السلام را به سوی شام روانه کرد همراه با زنان و بچه های اسیر از اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که با صورتها و موهای آشکار بر روی پالانها [ی شتران] بودند. هرگاه که در منزلی فرود می آمدند آن سر [مطهر] را از صندوق خارج کرده و بر نیزه ای قرار می دادند و تا وقت کوچ کردن [از آن منزل] از آن حفاظت می کردند سپس سر به صندوق برگردانده می شد و کوچ می کردند. در یکی از منازل فرود آمدند و در آن منزل دیر راهبی قرار داشت سر را بنابر عادت خود بیرون آوردند و بر نیزه ای قرار دادند و نیزه را به آن دیر تکیه دادند. صاحب آن دیر، در شب نوری را دید که از دیرش به سوی آسمان ساطع بود و بالا می رفت. پس بر آن گروه مشرف گشت [از بالا بر آنان نگریست] و به آنها گفت: شما که هستید؟

گفتند: ما اهل شام هستیم. گفت: این سرِ کیست؟ گفتند: سرِ حسین بن علی علیه السلام است. گفت: شما بد قومی هستید. به خدا قسم اگر عیسی علیه السلام فرزندی داشت او را داخل حدقۀ چشمانمان می کردیم. آنگاه به آنها گفت: ده هزار دینار نزد من است که از پدرم و او از پدرش ارث برده آیا موافقید که این سر را به من دهید تا امشب نزد من باشد و [در مقابل] این ده هزار دینار را به شما بدهم؟ گفتند: آری. پس دینارها را به سویشان فروفرستاد. صراف آوردند و دینارها وزن شد و خوب از بد آن جدا شد سپس در کیسه ای قرار داده شد و بر آن مهر زدند سپس آن را داخل صندوق گذاشتند و سر را بلند کردند و به او دادند. صاحب دیر آن را شُست و بر ران خود گذاشت و همۀ شب را بر آن گریست. چون صبح بر او آشکار و روشن شد، گفت: ای سر! من مالک غیر خودم نیستم و شهادت می دهم که معبودی جز الله نیست و این جدت رسول خداست.

ص: 86

پس نصرانی مسلمان شد و تابع [یا محبّ امام] حسین [ علیه السلام ] شد. سپس سر را به سوی آنان فروفرستاد، آن سر را به صندوق برگرداندند و کوچ کردند.

منابع اهل تسنن:

1.ثقات، ابن حبان [م. 354]، ج 2، ص 313.

2.السیرة النبویة و أخبار الخلفاء، ابن حبان [م. 354]، ج 2، ص561.

ساطع شدن نور از سر مقدس درکنار دیر راهب به نقل سبط بن جوزی و سمهودی

3)«ذَکَرَ عَبْدُ الْمَلِکِ بْنُ هِشامٍ فِی کِتَابِ السِّیرَةِ: لَمَّا أَنْفَذَ ابْنُ زِیَادٍ رَأْسَ الْحُسَیْنِ إِلَی یَزِیدَ بْنِ مُعَاوِیَةَ مَعَ الْأُسَارَی مُوَثَّقِینَ فِی الْحِبَالِ مِنْهُمْ نِسَاءٌ وَ صِبْیَانٌ وَ صَبِیَّاتٌ مِنْ بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ عَلَی أَقْتَابِ الْجِمَالِ مُوَثَّقِینَ مُکَشَّفَاتِ الْوُجُوهِ وَ الرُّءُوسِ وَ کُلَّمَا نَزَلُوا مَنْزِلًا أخْرَجُوا الرَّأْسَ مِنَ صُنْدُوقٍ أَعَدُّوهُ لَهُ فَوَضَعُوهُ عَلَی رُمْحٍ وَ حَرَسوهُ طُولَ اللَّیْلِ إلَی وَقْتِ الرَّحِیلِ ثُمَّ یُعیدُوهُ إِلَی الصُّنْدُوقِ وَ یَرْحَلُوا فَنَزَلُوا بَعْضَ الْمَنَازِلِ وَ فِی ذَلِکَ الْمَنْزِلِ دَیْرٌ فِیهِ رَاهِبٌ فَأَخْرَجُوا الرَّأْسَ عَلَی عَادَتِهِمْ وَ وَضَعُوهُ عَلَی الرُّمْحِ وَ حَرَسَهُ الْحَرَسُ عَلَی عَادَتِهِ وَ أَسْنَدُوا الرُّمْحَ إِلَی الدَّیْرِ فَلَمَّا کَانَ فِی نِصْفِ اللَّیْلِ رَأَی الرَّاهِبُ نُوراً مِنْ مَکَانِ الرَّأْسِ إِلَی عَنَانِ السَّمَاءِ فَأَشْرَفَ عَلَی الْقَوْمِ وَ قَالَ: مَنْ أَنْتُمْ؟

قَالُوا: نَحْنُ أَصْحَابُ ابْنِ زِیَادٍ قَالَ: وَ هَذَا رَأْسُ مَنْ؟ قَالُوا: رَأْسُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبِ بْنِ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ. قَالَ: نَبِیِّکُمْ؟ قَالُوا: نَعَمْ قَالَ: بِئْسَ الْقَوْمُ أَنْتُمْ لَوْ کَانَ لِلْمَسِیحِ وَلَدٌ لَأسکَنّاهُ أَحْدَاقَنَا ثُمَّ قَالَ: هَلْ لَکُمْ فِی شَیْ ءٍ؟ قَالُوا: وَ مَا هُوَ؟ قَالَ: عِنْدِی عَشَرَةُ آلَافِ دِینَارٍ تَأْخُذُونَهَا وَ تُعْطُونِی الرَّأْسَ یَکُونُ عِنْدِی تَمَامَ اللَّیْلَةِ وَ إِذَا رَحَلْتُمْ تَأْخُذُونَهُ قَالُوا: وَ مَا یَضُرُّنَا فَنَاوَلُوهُ الرَّأْسَ وَ نَاوَلَهُمُ الدَّنَانِیرَ فَأَخَذَهُ الرَّاهِبُ فَغَسَّلَهُ وَ طَیَّبَهُ وَ تَرَکَهُ عَلَی فَخِذِهِ وَ قَعَدَ یَبْکِی اللَّیْلَ کُلَّهُ فَلَمَّا أَسْفَرَ الصُّبْحُ قَالَ: یَا رَأْسُ لَا أَمْلِکُ إِلَّانَفْسِی وَ أَنَا أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ جَدَّکَ مُحَمَّداً رَسُولُ

ص: 87

اللَّهِ وَ أُشْهِدُ اللَّهَ إِنَّنِی مَوْلَاکَ وَ عَبدُکَ ثُمَّ خَرَجَ عَنْ الدَّیْرِ وَ مَا فِیهِ وَ صَارَ یَخْدُمُ أَهْلَ الْبَیْتِ»

ترجمه:

عبدالملک بن هشام در کتاب سیره گوید: ابن زیاد سر حسین [علیه السلام] را به سوی یزید بن معاویه روانه کرد همراه با اسیران که با ریسمان بسته شده بودند و آنان زنان و کودکان پسر و دختر بودند از دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که بر پالانهای شتران سوار بودند دربند بودند با صورتها و سرهای آشکار. [لشکر ابن زیاد] هر منزلی که فرود می آمدند سر [مطهر] را از صندوقی که برایش مهیا کرده بودند بیرون می آوردند و آن را بر نیزه ای می گذاردند و در طول شب تا وقت کوچ کردن از آن حراست می کردند و سپس آن را به صندوق برمی گرداندند و کوچ می کردند. در یکی از منازل - که در آنجا دیر راهبی بود- فرود آمدند، سر را بنا به عادتشان درآوردند و به نیزه زدند، و نیزه را به دیر تکیه دادند و پاسبانان از آن حراست کردند. پس چون نیمه شب شد راهب نوری را دید از مکان سر [مقدس حضرت اباعبدالله علیه السلام ] تا عنان آسمان پس بر آن قوم مشرف شد و گفت: شما که هستید؟ گفتند: ما اصحاب ابن زیادیم. گفت: و این سرِ کیست؟ گفتند: سرِ حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام پسر فاطمه دختر رسول خداست. گفت: [فرزند دختر] پیامبرتان؟ گفتند: آری. گفت: شما بد قومی هستید اگر مسیح علیه السلام فرزندی می داشت ما او را در حدقۀ چشمانمان جای می دادیم سپس گفت: آیا شما در چیزی [که برایتان خواهم گفت] رغبت دارید؟ گفتند: چه چیز؟ گفت: ده هزار دینار نزد من است آن را بگیرید و سر را به من بدهید که تمام شب نزد من باشد و وقتی کوچ کردید آن را می گیرید. گفتند: ضرری برایمان ندارد پس سر را به او دادند و او دینارها را به آنان داد پس راهب سر را گرفت و شست و خوشبو کرد و آن را بر روی رانش گذاشت و نشست تمام شب را گریه کرد. چون صبح روشن شد گفت:

ص: 88

ای سر! من مالک غیر خودم نیستم و شهادت می دهم که معبودی جز الله نیست و این که جدت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم رسول خداست و خدا را شاهد می گیرم که من محبّ [یا تابع] و عبد توام. سپس از دیر و آنچه در آن بود بیرون آمد و خدمت به اهل بیت علیهم السلام می کرد.

منابع اهل تسنن:

1.تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی [م. 654]، ص237.

2.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]، ج 3، ص377.(فی السیرة لعبد الملک بن هشام علی ما نقله سبط بن الجوزی: ...)

ساطع شدن نور از سر مقدس در کنار دیر راهب به روایت ابومخنف

4)«وَ نَصَبُوا الرُّمْحَ الَّذِی فِیهِ الرَّأْسُ إِلَی جَانِبِ صَومَعَة رَاهِبٍ... فَلَمَّا جَنَّ اللَّیْلُ أَشْرَفَ الرَّاهِبُ مِنْ صَوْمَعَتِهِ وَ نَظَرَ إِلَی الرَّأْسِ وَ قَدْ سَطَعَ مِنْهُ نُورٌ وَ قَدْ أُخِذَ فِی عَنَانِ السَّمَاءِ وَ نَظَرَ إِلَی بَابٍ قَدْ فُتِحَ مِنَ السَّمَاءِ وَ المَلَائِکَةُ یَنْزِلُونَ وَ هُمْ یُنَادُونَ یَا أَبَاعَبدِالله عَلَیکَ السَّلَامُ. فَجَزَعَ الرَّاهِبُ مِنْ ذَلِک فَلَمَّا أصْحَبُوا وَ هَمُّوا بِالرَّحِیل أَشْرَفَ الرَّاهِبُ عَلَیْهِمْ وَ قَالَ مَا الَّذِی مَعَکُم؟ قَالُوا رَأْسُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام . فَقَالَ وَ مَنْ أُمُّهُ؟ قَالُوا فَاطِمَة بِنْتُ مُحَمَّدٍ. قَالَ فَجَعَلَ الرَّاهِبُ یُصَفِّقُ بِکِلتَا یَدَیْهِ وَ هُوَ یَقُولُ لَا حَوْلَ وَ لَا قَوِّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ صَدَقَتِ الْأَحْبَارُ فِیمَا قَالَتْ. فَقَالُوا وَ مَا الَّذِی قَالَتْ الْأَحْبَارُ؟ قَالَ یَقُولُونَ إِذَا قَتَلَ هَذَا الرَّجُلُ مَطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً وَ ذَلِکَ لاَیَکُون إلَّا لِنَبِیٍّ اَوْ وَلَدِ وَصِیٍّ ثُمَّ قَالَ: وَا عَجَبَاه مِن أُمِّةٍ قَتَلَت ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّهَا وَابْنَ وَصِیِّهِ ثُمَّ أَنَّهُ أَقْبَلَ عَلَی صَاحِبِ الرَّأْسِ الَّذِی یَلِی أَمْرَهُ وَ قَالَ لَهُ أَرِنِی الرَّأْسَ لِأَنْظُرَ إِلَیْهِ فَقَالَ مَا أَنَا بِالَّذِی أکشُفُهُ إلَّا بَیْنَ یَدَی الْأَمِیرِ یَزِید لأحَظِی عِنْدَهُ بِالجَائِزَة وَ هِیَ بَدرة عَشَرَة آلَافِ دِرْهَمٍ فَقَالَ الرَّاهِبُ أَنَا أعطِیکَ ذَلِکَ فَقَالَ أحْضُرهُ فَأَحْضَرَ لَهُ مَا قَالَ. ثُمَّ أَخَذَ الرَّأْسَ وَ کَشَفَ عَنْهُ وَ تَرَکَهُ فِی حِجْرِهِ فَبَدَتْ ثَنَایَاهُ فَانکَبَّ عَلَیْهَا الرَّاهِبُ وَ جَعَلَ یُقَبِّلُهَا وَ یَبکِی وَ یَقُولُ یَعِزُّ عَلَیَّ یَا أَبَا عَبدِالله علیه السلام أن لَا أکُونَ أَوَّلَ

ص: 89

قَتِیلٍ بَیْنَ یَدَیک وَلَکِن إذَا کَانَ فِی الْغَدِ فَاشْهَدْ لِی عِنْدَ جَدِّکَ أَنِّی أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلّا اللّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ رَدَّ الرَّأْسَ بَعْدَ أَنْ أَسْلَمَ وَ أَحْسَنَ إسْلَامَهُ فَسَارَ الْقَوْمُ ثُمَّ جَلَسُوا یَقْتَسِمُونَ الدَّرَاهِمَ فَإِذَا هِیَ خَزَفٌ مَکتُوبٌ عَلَیْهَا: (وَ سَیَعْلَمُ الذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ).( (1))

ترجمه:

لشکر عمر سعد نیزه ای را که رأس مقدس امام حسین بر آن بود کنار دیر راهبی گذاشتند... وقتی شب همه جا را فرا گرفت راهب از دیر خویش بیرون آمد و رأس مقدس را مشاهده نمود در حالیکه نوری از آن به سمت آسمان بلند بود. در این هنگام، دری از آسمان باز شد و ملائکه به طرف این سر نزول کردند و ندا دادند: سلام بر تو ای اباعبدالله! راهب با دیدن این منظره ناله کرد. صبح شد و لشکر عمر سعد قصد حرکت نمودند. راهب نزد آنها رفت و گفت: همراه خود چه دارید؟ پاسخ دادند: سر حسین بن علی علیه السلام . راهب گفت: مادرش چه کسی است؟ گفتند: فاطمه علیها السلام دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! راهب، با شنیدن نام حسین و فاطمه و محمد علیهم السلام ، دو دستش را محکم به سر زد و گفت: لاحول ولاقوة الا بالله العلی العظیم؛ احبار و دانشمندان ما راست گفتند!

لشکریان پرسیدند: مگر احبار و بزرگان شما چه گفته اند؟ گفت: آنان گفته اند: هنگامی که این شخص کشته شود آسمان خون می بارد و آسمان خون نمی بارد مگر بر پیامبر یا فرزند جانشین پیامبر! سپس راهب گفت: در تعجبم از امتی که پسر دختر پیامبرشان و فرزند وصی پیامبرشان را کشتند! او با ناراحتی به سوی کسی که رأس را حمل می کرد رفت و به او گفت: این سر را به من نشان بده تا آن را ببینم. گفت من این سر را به کسی جز یزید نشان نمی دهم تا جایزۀ ده هزار درهمی او را بگیرم.


1- . الشعراء: 227.

ص: 90

راهب گفت: من ده هزار درهم به تو می دهم. کیسه ای را که سر درون آن بود گرفت و سر را بیرون آورد و در دامان خویش قرار داد. دندان های مبارک حضرت آشکار شد. راهب خود را بر روی سر انداخت و در حالیکه آن را می بوسید شروع به گریه کرد و گفت: چقدر سخت است بر من ای اباعبدالله که اولین شهید نزد تو نبودم؛ اما در روز قیامت نزد جدت شهادت بده که من شهادت می دهم خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد صلی الله علیه و آله و سلم بنده و فرستادۀ اوست. بعد از اینکه اسلام آورد سر را به لشکریان برگرداند و آنان به سفر خود ادامه دادند. آنان وقتی قصد تقسیم درهم ها را داشتند با تعجب دیدند که همۀ آنها به سفال تبدیل شده و بر روی آنها نوشته شده: (وَسَیَعْلَمُ الذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ)؛ «به زودی آنها که ستم کردند خواهند دانست که به کدام بازگشتگاه بر می گردند».

منبع شیعه:

1.المنتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج2، ص468- 496.

منبع اهل تسنن:

2.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج3، ص90. (با اختلاف کم)

ساطع شدن نور از سر مقدس در دیر راهب به نقل ابن حجر

5)«لَمَّا کَانَتْ الْحَرَسُ عَلَی الرَّأْسِ کُلَّمَا نَزَلُوا مَنْزِلًا وَضَعُوهُ عَلَی رُمْحٍ وحَرَسوه فَرَآهُ رَاهِبٌ فِی دَیْرٍ فَسَأَلَ عَنْهُ فَعَرَّفُوهُ بِهِ فَقَالَ: بِئْسَ الْقَوْمُ أَنْتُمْ لَوْ کَانَ لِلْمَسِیحِ وَلَدٌ لأسکَنّاه أَحْدَاقَنَا بِئْسَ الْقَوْمُ أَنْتُمْ هَلْ لَکُمْ فِیّ عَشَرَةُ آلَافِ دِینَارٍ وَیَبِیتُ الرَّأْسُ عِنْدِی هَذِهِ اللَّیْلَةَ؟ قَالُوا: نَعَمْ فَأَخَذَهُ وَغَسَلَهُ وَطَیَّبَهُ وَوَضَعَهُ عَلَی فَخِذِهِ فَوَجَدَ مِنْهُ نُوراً صَاعِداً إِلَی عَنَانِ السَّمَاءِ وَ قَعَدَ یَبْکِی إِلَی الصُّبْحِ ثُمَّ أَسْلَمَ لِأَنَّهُ رَأَی نُوراً سَاطِعاً مِنْ الرَّأْسِ إلَی السَّمَاءِ ثُمَّ خَرَجَ عَنْ الدَّیْرِ وَ مَا فِیهِ وَ صَارَ یَخْدُمُ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ کَان مَعَ أُولَئِکَ الْحَرَسِ دَنَانِیرُ أَخَذُوهَا مِنْ عَسْکَرِ الْحُسَیْنِ فَفَتَحُوا أَکْیَاسَهَا لیَقتَسِموها فَرَأَوْهَا خَزَفًا وَ عَلَی

ص: 91

أَحَدِ جَانِبَیْ کُلٍّ مِنْهَا: (وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمّا یَعْمَلُ الظّالِمُونَ) ( (1)) وَ عَلَی الآخَرِ: (وَسَیَعْلَمُ الذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ).( (2))

ترجمه:

نگهبانان سر [مقدس] هر منزلی که پایین می آمدند آن را روی نیزه ای می گذاشتند و از آن حفاظت می کردند. راهبی در دیری آن سر را دید از آن سؤال کرد و آنها سر را به او معرفی کردند. راهب گفت: شما بد قومی هستید، اگر مسیح علیه السلام فرزندی می داشت ما او را در حدقه چشمانمان جا می دادیم. شما بد قومی هستید.

آیا حاضرید ده هزار دینار بگیرید و در مقابل امشب این سر نزد من باشد؟ گفتند: آری. راهب سر را گرفت، آن را شست و خوشبو نمود و به آغوش کشید. او نوری را مشاهده کرد که از سر مطهر تا آسمان بالا می رفت. راهب تا به صبح گریست و با مشاهدۀ نور، مسلمان شد. سپس از دیر و آنچه در آن بود بیرون آمد و خادم اهل بیت علیهم السلام شد.

نگهبانان، سکه هایی را که از لشکر امام حسین علیه السلام غارت کرده بودند درون کیسه هایی به همراه داشتند. آنان برای تقسیم غنائم کیسه ها را گشودند اما سکه های طلا تبدیل به گِل شده بودند و بر یکی از دو طرف سکه ها نوشته بود: (وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمّا یَعْمَلُ الظّالِمُونَ)«و گمان مبر که خداوند از آنچه ستمگران می کنند غافل است» و بر طرف دیگر نوشته بود: (وَسَیَعْلَمُ الذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ)؛ «به زودی آنها که ستم کردند خواهند دانست که به کدام بازگشتگاه بر می گردند».

منابع اهل تسنن:

1.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص 193.

2.ینابیع المودة، قندوزی [م.1294]، ج3، ص30(با اختلاف کم).


1- . ابراهیم: 42.
2- . الشعراء: 227.

ص: 92

اسلام آوردن فرد یهودی و خاندانش با رؤیت نور از سر مقدس

6)«لَمَّا حُمِلَ رَأْسُهُ إِلَی الشَّامِ جَنَّ عَلَیْهِمُ اللَّیْلُ فَنَزَلُوا عِنْدَ رَجُلٍ مِنَ الْیَهُودِ فَلَمَّا شَرِبُوا وَ سَکِرُوا قَالُوا: عِنْدَنَا رَأْسُ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَقَالَ أَرُوهُ لِی فَأَرَوْهُ وَ هُوَ فِی الصُّنْدُوقِ یَسْطَعُ مِنْهُ النُّورُ نَحْوَ السَّمَاءِ فَتَعَجَّبَ مِنْهُ الْیَهُودِیُّ فَاسْتَوْدَعَهُ مِنْهُمْ وَ قَالَ لِلرَّأْسِ: اشْفَعْ لِی عِنْدَ جَدِّکَ فَأَنْطَقَ اللَّهُ الرَّأْسَ فَقَالَ إِنَّمَا شَفَاعَتِی لِلْمُحَمَّدِیِّینَ وَ لَسْتَ بِمُحَمَّدِیٍّ فَجَمَعَ الْیَهُودِیُّ أَقْرِبَاءَهُ ثُمَّ أَخَذَ الرَّأْسَ وَ وَضَعَهُ فِی طَسْتٍ وَ صَبَّ عَلَیْهِ مَاءَ الْوَرْدِ وَ طَرَحَ فِیهِ الْکَافُورَ وَ الْمِسْکَ وَ الْعَنْبَرَ ثُمَّ قَالَ لِأَوْلَادِهِ وَ أَقْرِبَائِهِ هَذَا رَأْسُ ابْنِ بِنْتِ مُحَمَّدٍ ثُمَّ قَالَ یَا لَهْفَاهْ حَیْثُ لَمْ أَجِدْ جَدَّکَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله و سلم فَأُسْلِمَ عَلَی یَدَیْهِ یَا لَهْفَاهْ حَیْثُ لَمْ أَجِدْکَ حَیّاً فَأُسْلِمَ عَلَی یَدَیْکَ وَ أُقَاتِلَ بَیْنَ یَدَیْکَ فَلَوْ أَسْلَمْتُ الآنَ أَتَشْفَعُ لِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ؟ فَأَنْطَقَ اللَّهُ الرَّأْسَ فَقَالَ بِلِسَانٍ فَصِیحٍ إِنْ أَسْلَمْتَ فَأَنَا لَکَ شَفِیعٌ قَالَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ سَکَتَ فَأَسْلَمَ الرَّجُلُ وَ أَقْرِبَاؤُهُ.»

ترجمه:

گروهی از لشکریان عمر سعد که سر مقدس امام حسین علیه السلام را به سوی شام می بردند، شبی را نزد مردی یهودی ماندند. وقتی میگساری کردند و مست شدند به یهودی گفتند: سر [امام]حسین علیه السلام نزد ماست. آن یهودی گفت: سر را به من نشان دهید. آنان سر مبارک امام حسین علیه السلام را که در میان صندوق بود، به او نشان دادند. نوری از سر مقدّس به طرف آسمان ساطع بود. یهودی از دیدن این منظره تعجب کرد و سر مبارک را از آنان به امانت گرفت.

یهودی به سر مطهّر گفت: نزد جدّ خود برای من شفاعت کن. خداوند آن سر را به سخن آورد فرمود: شفاعت من برای افرادی است که متدین به دین محمّد صلی الله علیه و آله و سلم باشند ولی تو به دین حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم نیستی.

آن یهودی خویشاوندان خود را جمع کرد و سر مبارک را در میان تشتی نهاد و با

ص: 93

گلاب و کافور و مشک و عنبر معطّر کرد و به فرزندان و خویشاوندان خود گفت: این سر، سرِ پسر دختر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است. سپس [خطاب به سر مطهّر] گفت: افسوس که جدّت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را درک نکردم تا به دست وی مسلمان شوم! افسوس که تو را در زمان حیاتت درک ننمودم تا به دست تو اسلام بیاورم و در رکاب تو بجنگم. اگر الان مسلمان شوم آیا تو فردای قیامت شفیع من می شوی؟

خداوند آن سر را به سخن آورد پس سه مرتبه با زبان فصیح فرمود: اگر اسلام بیاوری من شفیع تو خواهم بود. با شنیدن این سخن، مرد یهودی و خویشان او همه مسلمان شدند.

منابع شیعه:

1.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 172.

2.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 417.

3.شرح الشافیة، ابن أمیر الحاجّ [م. ح 1180]، ص 381.

4.دمعة السّاکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص66- 67.

5.أسرار الشّهادة، فاضل دربندی [م. 1285]، ص 493.

6.معالی السّبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص127.

منبع اهل تسنن:

7.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج 2، ص116.

ساطع شدن نور از سر مقدس در منزل خولی به نقل ابی مخنف و طبری و..

7)«فَسَرَّحَ بِرَأْسِهِ مِنْ یَوْمِهِ ذَلِکَ مَعَ خَوْلِیِّ بْنِ یَزِیدَ وَحُمَیْدِ بْنِ مُسْلِمٍ الْأَزْدِیِّ إِلَی عُبَیْدِ اللهِ بْنِ زِیَادٍ فَأَقْبَلَ بِهِ خَولِیٌّ فَأَرَادَ الْقَصْرَ فَوَجَدَ بَابَ الْقَصْرِ مُغْلَقًا فَأَتَی مَنْزِلَهُ فَوَضَعَهُ تَحْتَ إِجَّانَةٍ فِی مَنْزِلِهِ وَ لَهُ امْرَأَتَانِ امْرَأَةٌ مِنْ بَنِی أَسَدٍ وَ الْأُخْرَی مِنَ الْحَضْرَمِیِّینَ یُقَالُ لَهُ النَّوَّارُ ابْنَةُ مَالِکِ بْنِ عَقْرَب وَ کَانَتْ تِلْکَ اللَّیْلَةُ لَیْلَةَ الحَضرَمیةِ قَالَ هِشَامٌ: فَحَدَّثَنِی أَبِی عَنْ النَّوَّارِ بِنْتِ مَالِکٍ قَالَتْ: أَقْبَلَ خَوَلِیٌّ بِرَأْسِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَوَضَعَهُ

ص: 94

تَحْتَ إِجَّانَةٍ فِی الدَّارِ ثُمَّ دَخَلَ الْبَیْتَ فَأَوَی إِلَی فِرَاشِهِ فَقُلْتُ لَهُ: مَا الْخَبَرُ؟ مَا عِنْدَکَ؟ قَالَ: جِئْتُکَ بِغِنَی الدَّهْرِ هَذَا رَأْسُ الْحُسَیْنِ علیه السلام مَعَکِ فِی الدَّارِ قَالَتْ فَقُلْتُ: وَیْلَکَ جَاءَ النَّاسُ بِالذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ جِئْتَ بِرَأْسِ ابْنِ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لاَ واللهِ لاَ یَجْمَعُ رَأْسِی وَ رَأْسَکَ بَیْتٌ أَبَداً قَالَتْ: فَقُمْتُ مِنْ فِرَاشِی فَخَرَجتُ إلَی الدَّارِ فَدَعَا الْأَسَدِیَّةَ فَأَدْخَلَهَا إِلَیْهِ وَ جَلَسْتُ أنْظُرُ قَالَتْ: فواللهِ مَا زِلْتُ أَنْظُرُ إِلَی نُورٍ یَسْطَعُ مِثْلِ الْعَمُودِ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْإِجَّانَةِ وَ رَأَیْتُ طَیْراً بِیضًا [أَبْیَضَ] تُرَفْرِفُ حَوْلَهَا»

ترجمه:

ابن سعد سر مقدس امام حسین علیه السلام را با خولی بن یزید و حمید بن مسلم برای عبید الله بن زیاد فرستاد. خولی سر مطهر را به کوفه آورد، قصد دارالاماره کرد. چون درب دارالاماره بسته بود سر مبارک امام حسین علیه السلام را به خانۀ خود برد و زیر تشتی گذاشت.

خولی دو همسر داشت: یکی از قبیلۀ بنی اسد و دیگری از حضرمیین که او را نَوّار می گفتند و دختر مالک بن عقرب بود، و آن شب خولی نزد نوّار رفت.

نوّار می گوید: خولی با سر امام حسین علیه السلام آمد و سر را زیر تشتی گذاشت و به رختخواب خود رفت. به او گفتم: چه خبر؟ با خود چه همراه داشتی؟ گفت: بی نیازی روزگار را برای تو آورده ام. این سر حسین است که در خانۀ توست. گفتم: وای بر تو! مردم، طلا و نقره می آورند و تو سر فرزند پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را آورده ای؟! نه به خدا قسم هرگز سر من و تو در یک اتاق پیش هم نهاده نخواهد شد! (حاضر به زندگی با تو نیستم).

زن خولی می گوید: از رختخواب خود برخاستم و داخل صحن خانه شدم. خولی، زن اسدیه را پیش خود برد. من نیز کنار سر نشستم؛ به خدا قسم دائماً نوری را می دیدم که نظیر یک ستون از آسمان به سوی تشت ساطع بود و مرغان سفیدی را می دیدم که در اطراف آن تشت پر و بال می زدند.

ص: 95

منابع شیعه:

1.مقتل الحسین علیه السلام [ وقعة الطف]، ابو مخنف ازدی [م. 157]، ص 202 – 203.

2.مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، [م.588] ج3، ص217. ( قسمت آخر حکایت را نقل کرده که مربوط به ساطع شدن نور از سر مقدس امام علیه السلام است).( (1))

3.مثیر الاحزان، ابن نما حلی [م. 645]، ص66. (به همین مضمون)( (2))

4.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص114. (مانند مناقب ابن شهر آشوب نقل کرده است)

5.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 125.

6.عوالم امام حسین علیه السلام ، بحرانی [م. 1130]، ص 368.

7.شرح الشافیة، ابن امیر حاجّ [م. ح 1180]، ص380.(به همین مضمون به نقل از مقتل ابومخنف)( (3))


1- . عبارت ابن شهر آشوب اینچنین است: تاریخ البلاذری، و الطبری، إنّ الحضرمیة امرأة خولی بن یزید الأصبحی قالت: وضع خولی رأس الحسین تحت إجانة فی الدار فوالله ما زلت أنظر إلی نور یسطع مثل العمود من السماء إلی الإجانة، و رأیت طیرا یرفرف حولها .
2- . عبارت ابن نما حلی اینچنین است: «ثُمَّ سَرَّحَ رَأْسَ الْحُسَیْنِ علیه السلام مَعَ خَوْلِیِّ بْنِ یَزِیدَ الْأَصْبَحِیِّ وَ حُمَیْدِ بْنِ مُسْلِمٍ الْأَزْدِیِّ إِلَی عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ زِیَادٍ وَ أَمَرَ بِرُؤُوسِ الْبَاقِینَ مِنْ أَصْحَابِهِ فَنُظِّفَتْ وَ کَانَتِ اثْنَیْنِ وَ سَبْعِینَ رَأْساً وَ سَرَّحَ بِهَا مَعَ شِمْرِ بْنِ ذِی الْجَوْشَنِ وَ قَیْسِ بْنِ الْأَشْعَثِ وَ عَمْرِو بْنِ الْحَجَّاجِ ... فَلَمَّا قَارَبُوا الْکُوفَةَ کَانَ عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ زِیَادٍ بِالنُّخَیْلَةِ وَ هِیَ الْعَبَّاسِیَّةُ وَ دَخَلَ لَیْلًا وَ رُوِیَتْ أَنَّ النَّوَارَ ابْنَةَ مَالِکٍ زَوْجَةَ خَوْلِیِّ بْنِ یَزِیدَ الْأَصْبَحِیِّ قَالَتْ: أَقْبَلَ خَوْلِیٌّ بِرَأْسِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَدَخَلَ الْبَیْتَ فَوَضَعَهُ تَحْتَ إِجَّانَةٍ وَ آوَی إِلَی فِرَاشِهِ فَقُلْتُ: مَا الْخَبَرُ؟ قَالَ: جِئْتُکَ بِغِنَاءِ الدَّهْرِ بِرَأْسِ الْحُسَیْنِ علیه السلام .قُلْتُ: وَیْحَکَ جَاءَ النَّاسُ بِالذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ جِئْتَ بِرَأْسِ الْحُسَیْنِ بْنِ رَسُولِ اللَّهِ وَ اللَّهِ لَا جَمَعَ رَأْسِی وَ رَأْسَکَ شَیْ ءٌ أَبَداً وَ وَثَبْتُ مِنْ فِرَاشِی وَ قَعَدْتُ عِنْدَ الْإِجَّانَةِ فَوَ اللَّهِ مَا زِلْتُ أَنْظُرُ إِلَی نُورٍ مِثْلِ الْعَمُودِ یَسْطَعُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْإِجَّانَةِ وَ رَأَیْتُ طُیُوراً بِیضاً تُرَفْرِفُ حَوْلَهَا.»
3- . ابن امیر الحاج اینچنین نقل کرده است: فی مقتل أبی مخنف: إنّ ابن سعد لمّا ورد الکوفة، دفع رأس الحسین علیه السّلام إلی خولی ابن یزید الأصبحیّ، لیحمله إلی ابن زیاد، فأقبل خولی لیلا، فوجد باب القصر مغلقا، فأتی به إلی منزله، ثمّ ترکه تحت الطّشت و بات عنده، فلمّا أصبح قالت له زوجته: ... فما زلت و اللّه أنظر إلی نور یسطع من الطّشت الّذی فیه الرّأس إلی السّماء، و رأیت طیورا بیضا ترفرف حوله إلی الصّباح.

ص: 96

8.قمقام زخار، فرهاد میرزا، [1305] ج2، ص471. ( (1))

منابع اهل تسنن:

9.تاریخ طبری، ابن جریر طبری [م. 310]، ج 4، ص 348.

10.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج 2، ص101.

11.الکامل فی التاریخ، ابن اثیر [م. 630]، ج4، ص80. (با کمی اختلاف).

12.نهایة الأرب، نویری [م. 733]، ج 20، ص 464. (با کمی اختلاف).

13.البدایة والنهایة، ابن کثیر [م. 774]، ج 8، ص 206 (قال ابن کثیر: هو المشهور).

14.جواهر المطالب فی مناقب الإمام علی، باعونی شافعی [م. 871]، ج 2، ص 290.

ساطع شدن نور از سر مقدس در منزل خولی به نقل کاشفی و بیرجندی

8)راوی گوید که: خولی سر امام حسین علیه السلام را برداشته روی به کوفه نهاد او را در یک فرسخی کوفه منزلی بود در آن منزل فرود آمد و زن او از انصار بود و اهل بیت را به جان و دل دوستدار خولی از وی بترسید و سر امام حسین علیه السلام را در آن خانه در تنوری پنهان کرد و بیامد به جای خود بنشست، زنش پیش آمد که درین چند روز کجا بودی؟ گفت: شخصی با یزید یاغی شده بود به حرب وی رفته بودیم. زن دیگر هیچ نگفت و طعام بیاورد تا خولی بخورد و بخفت و زن را عادت بود که به نماز شب برخاستی و تهجد گزاردی، آن شب برخاست و بدان خانه که آن تنور


1- . فرهاد میرزا، اینچنین نقل کرده است: عمر سر مطهر امام علیه الصلوة و السلام را با خولی بن یزید الاصبحی و حمیدبن مسلم نزد عبید الله فرستاد، خولی چون به کوفه آمد درهای دار الاماره بسته بودند شبانگاه به خانه خویش رفت و سر مطهر در زیر خنوری که در سرای بود پنهان کرده بخفت به تفاخر زن خویش نوار را گفت: دل خوش دار که با غنا و ثروت ابدی آمدم، اینک سر حسین بن علی است که آورده ام زن گفت مردمان همه سیم و زر به خانه برند و تو سر فرزند رسول بارمغان من آوردی، به خدای که هرگز سر خویش بر بالین تو ننهم زن از جای جسته چون به صحن سرای آمد دید عمودی از نور از آسمان تا آن طرف پیوسته و مرغان سپید بسیار تا بامدادان گرد آن پر همی زنند، مخذول علی الصباح سر را برداشته نزد ابن زیاد برد.

ص: 97

در آنجا واقع بود درآمد. خانه را بمثابه ای روشن دید. که گوئیا صد هزار شمع و چراغ برافروخته اند. چون نیک در نگریست، دید که روشنائی از آن تنور بیرون می آید، از روی تعجب گفت: سبحان اللّه! من خود در این تنور آتش نکرده و دیگری را نیز نفرموده ام این روشنائی از کجاست؟ در آن حیرت دید که آن نور به سوی آسمان می رود، تعجّب او زیاده گشت. ناگاه چهار زن دید که از آسمان فرود آمده به سر تنور شدند. یکی از آن چهار زن به سر تنور فرا رفت و آن سر را بیرون آورده می بوسید و بر سینه خود می نهاد و می نالید و می گفت: ای شهید مادر! و ای مظلوم مادر! حقّ سبحانه و تعالی روز قیامت، داد من از کشندگان تو بستاند و تا داد من ندهد، دست از قائمه عرش بازنگیرم. و آن زنان دیگر به موافقت او بسیار بگریستند و آخر سر را، در آن تنور نهاده غایب شدند. زن انصاریّه برخاست و به سر تنور آمده سر را بیرون آورد و نیک در او نگریست. چون حضرت امام حسین علیه السلام را بسیار دیده بود، به شناخت نعره ای زده بیهوش شد در آن بیهوشی چنان دید که هاتفی آواز داد، که برخیز که تو را به گناه این مرد که شوهر توست مؤاخذه نخواهند کرد. زن از هاتف پرسید که این چار زن که بر سر تنور آمده گریه و زاری کردند کیان بودند؟ ندا رسید که آن زن که سر را بر روی سینه می مالید و بیشتر از همه می گریست و می نالید. فاطمۀ زهرا علیها السلام بود و آن دیگر مادرش خدیجه کبری علیها السلام و سوم، مریم علیها السلام مادر عیسی علیه السلام و چهارم، آسیه زن فرعون دغا، پس آن زن با خود آمد کسی را ندید، آن سر را برگرفت و ببوسید و به مشک و گلاب از خون پاک بشست و غالیه و کافور بیاورد و بر روی آن مالید و گیسوی مبارک امام علیه السلام را شانه کرد و در موضع پاک نهاد و بیامد. خولی را بیدار ساخته. گفت: ای ملعون دون! و ای مطعون زبون. این سر کیست که آورده ای و در این تنور نهاده ای؟ آخر این سر فرزند رسول خداست. برخیز که از زمین تا آسمان فغان برخاست و فوج فوج ملائکه می آیند و زیارت این سر به جای آورده،

ص: 98

گریه و زاری می کنند، و بر تو لعنت کرده، توجّه به فلک می نمایند. و من بیزارم از تو در این جهان و در آن جهان پس چادر بر سر افکند و قدم از خانه بیرون نهاد، خولی گفت: ای زن کجا می روی؟ و فرزندان را چرا یتیم می کنی؟ گفت: ای لعین تو فرزندان مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم را یتیم کردی و باک نداشتی، گو فرزندان تو هم یتیم شوند. پس آن زن برفت و دیگر هیچ کس از او نشان نداد. اما چون بامداد شد خولی سر امام حسین علیه السلام را بر طبقی نهاده پیش پسر زیاد آورد.

منابع شیعه:

1.روضة الشهداء، ملا حسین کاشفی [م. 910]، ص454.

2.فضائل و مناقب اهل بیت علیهم السلام ، عبداللطیف بیرجندی، [م.921 ] ص482-483.( (1))


1- . عبارت بیرجندی اینچنین است: سر مبارک امام حسین علیه السلام راخولی عیله اللعنه زودتر از همه سرها به طرف کوفه برد. منزل خولی در یک فرسخی کوفه بود سر مطهر را وارد منزل خود کرد زن او انصاری بود و دوستدار اهل بیت علیهم السلام علی هذا خولی از ترس زن خود سر را در تنور گذاشت. زن پرسید در این چند روز کجا بودی؟ خولی گفت شخصی بر یزید یاغی شده به جنگ او رفته بودم. زن چیزی نگفت و غذا آورد تا خورد و خوابید. چون زن نماز شب خوان بود برخاست برای نمازشب و به خانه تنوری رفت خانه را روشن دید چون نگاه کرد روشنایی از تنوز بود گفت من در تنور آتش نکرده ام در حیرت در آمد که دید نور از سمت تنور به آسمان می رود تعجب او زیادتر شد که ناگاه دید چهار زن از آسمان فرود آمده و به سوی تنور رفتند و یکی از آنان سری بیرون آورد و بوسید و بر روی خود میمالید و ناله می کرد و میگفت: ای شهید مادر! ای غریب مادر! ای عزیز مادر! و آن زنان دیگر بگریستند و سر را در تنور نهاده غایب شدند. زن خولی برخاست سر را در تنور دید چون امام حسین علیه السلام را زیاد دیده بود آن حضرت را شناخت و نعره زد و بیهوش شد که هاتفی آواز داد ای زن برخیز که تو را به گناه شوهرت مؤاخذه نکنند. زن از هاتف پرسید که این زنان چه کسانی بودند؟ گفت فاطمه، خدیجه، مریم و آسیه سلام الله علیهم. زن خولی سر را بگرفت و بوسید و با گلاب شست و گیسوی حضرت را شانه زد و سر را در جای خود بگذاشت. آمد و خولی ملعون را بیدار کرد و گفت: ای لعین این سر کیست؟ گفت سر حسین علیه السلام است. برخیز که از زمین و آسمان فغان برآمده و ملائکه فوج فوج به زیارت سر می آیند و بر تو لعنت می کنند و من از تو بیزارم. زن چادر برداشت و از آن خانه بیرون شد. خولی گفت کجا میروی؟ فرزندان مرا یتیم میکنی! زن گفت تو فرزندان مصطفی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را یتیم کردی و باک نداشتی. زن برفت و دیگر کسی از آن زن نشانی ندید.

ص: 99

3.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 124. (به همین مضمون)( (1))

4.محرق القلوب، ملا محمد مهدی نراقی [م. 1209]، ص546-547. ( (2))

5.مهیج الاحزان، حسن بن محمد علی یزدی حائری، [م. 1242]ص607.

6.مخزن البکاء، مولی صالح برغانی قزوینی [م. 1283]، مجلس11، ص743-744. (به همین مضمون)


1- . عبارت علامه بحرانی به صورت کامل در ص117، پاورقی2، آمده است.
2- . عبارت مرحوم نراقی این چنین است: «سر امام حسین علیه السلام را ابن سعد ملعون به خولی اصبحی لعین سپرد و اهل بیت را با سرها روانۀ کوفه نمود چون به حوالی کوفه رسیدند شب در آمد در آنجا فرود آمدند که صبح اهل بیت را داخل کوفه نمایند و خولی ملعون را منزلی بود در یک فرسخی کوفه و سر امام حسین علیه السلام را برداشته به منزل خود رفت و در آنجا فرود آمد و چون خولی دو زن داشت یکی از بنی اسد و یکی از بنی حضرم و زن حضرمیه از شیعیان و دوستان اهل بیت بود به جهت مطلع نشدن او سر امام حسین علیه السلام به نحوی که زنان وی مطلع نشوند در یورتی پنهان کرد و به نزد حضرمیه رفت. آن زن از او پرسید: کجا بودی؟ آن ملعون گفت: شخصی بر یزید یاغی شده بود به جنگ وی رفته بودیم. پس آن زن طعامی حاضر کرد و آن ملعون زهره مار کرد و خوابید و آن زن را عادت به نماز تهجد بود چون شب از نیمه تجاوز کرد از برای نماز شب برخاست دید آن یورتی که سر امام حسین علیه السلام در آنجا بود روشن است به مثابه ای که گویا صدهزار مشعل و چراغ افروخته اند. چون داخل آن یورت شد دید که روشنی از سری است که در آنجا است و دید که نوری عظیم از آن سر ساطع است و به آسمان بالا می رود و ملائکه به صورت مرغان سفید گرداگرد آن سر برآمدند ناگاه دید که چهار زن از آسمان فرود آمدند یکی از ایشان آن سر منور را برگرفته می بوسید و بر سینۀ خود می نهاد و زار زار می گریست و می نالید و می گفت: ای مظلوم مادر و ای شهید مادر و ای غریب مادر! خدا داد مرا از قاتلان تو بستاند و تا داد من ندهد دست از قائمۀ عرش برندارم. پس او با زنان دیگر بسیار گریستند و سر را گذاشته غایب شدند. پس آن زن حضرمیه برخاست و به نزد آن سر آمد و او مکرر به خدمت امام حسین علیه السلام رسیده بود و او را بسیار دیده بود چون نیک نظر کرد دید که سر امام حسین علیه السلام است. نعره ای بر کشید و بر روی خود زد و بیهوش شد و بیفتاد. ناگاه هاتفی ندا داد که: ای زن برخیز که تو را به عمل شوهرت مؤاخذه نخواهند کرد. از آن هاتف پرسید که: این چهار زن که گریه کنان و سرزنان و نالان به نزد این سر آمدند که بودند؟ در جواب گفت که: آن زن که از همه بیشتر می گریست و غم و غصه اش از همه افزون تر بود و سر را بر سینه می نهاد و می گریست و می نالید مادر حسین علیه السلام فاطمۀ زهرا علیها السلام بود و دیگری مادرش خدیجۀ کبری علیها السلام و سوم مریم مادر عیسی علیه السلام و چهارم آسیه زن فرعون است... »

ص: 100

ساطع شدن نور در منزل همسر شمر

9)«قَالَ الْوَاقِدِیُّ لَمَّا حَمَلَ الشِّمرُ لَعَنَهُ اللّهُ رَأْسَ الْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلام جَعَلَهُ فِی مِخْلَاةِ وَ ذَهَبَ بِهِ إِلی مَنْزِلِهِ فَوَضَعَهُ عَلَی التُّرَابَ وَ جَعَلَهُ عَلی إِجَّانَةٍ فَخَرَجَت امْرَأَتُهُ لَیْلاً فَرَأَتْ نُوراً سَاطِعاً عِنْدَ الرَّأْسِ إِلَی عَنَانِ السَّمَاءِ فَجَاءَتْ إِلَی الْإِجَّانَةِ فَسَمِعَت أَنِیناً تَحْتَهَا فَجَاءَتْ إِلَی شِمْرٍ لَعَنَهُ اللّهُ وَ قَالَتْ: رَأَیْتُ کَذا وَ کَذا فَأَیُّ شَیْ ءٍ تَحْتَ الْإِجَّانَةِ؟

قَالَ: رَأْسُ خَارِجِیٍّ قتَلَهُ وَ أُرِیدُ اذْهَبَ بِهِ إِلَی یَزِیدَ لِیُعْطِیَنِی عَلَیْهِ مَالاً کثیراً. قَالَتْ: وَ مَنْ یکون؟ قَالَ: الْحُسَیْنُ بْنِ عَلِیٍّ. فَصَاحَتْ وَ خَرَّتْ مَغْشِیَّةً عَلَیْهَا فَلَمَّا أَفَاقَتْ قَالَتْ: یَا شَرَّ الْمَجُوسِ! مَا خِفْتَ مِنْ إِلَهِ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ؟ ثُمَّ خَرَجَت مِنْ عِنْدِهِ بَاکِیة وَ رَفَعْت الرَّأْسِ وَ قَبَّلَتهُ وَ وَضَعَتْهُ فِی حَجْرِهَا وَدَعَتْ نِسَاءَ یُسَاعدنَها بِالبُکاءِ عَلَیْهِ وَ قَالَتْ: لَعَنَ اللَهُ تَعَالَی قاتلَک.

فَلَمَّا جَنَّ اللَّیْلُ غَلَبَهَا النَّوْمُ فَرأت کأنَّ الْحَائِطَ قَدْ انْشَقَّ بِنِصْفَیْنِ وَ غُشِیَ الْبَیْتُ نُورٌ وَ جَاءَتْ سَحَابَةٌ فَإِذَا فِیهَا امْرَأَتَانِ فأخَذتَا الرَّأْسَِ فَسَأَلَت عَنْهُمَا. فَقِیلَ: أَنَّهُمَا خَدِیجَةَ وَ فَاطِمَةَ[ علیهما السلام ]. ثُمَّ رَأَتْ رِجَالاً وَ فِی وَسَطِهِمْ إنْسَانٌ وَجْهُهُ کَالقَمَر لَیْلَةَ تَمَامِهِ فَسَأَلَت عَنْهُ فَقِیلَ: مُحَمَّدٌ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ عَنْ یَمِینِهِ حَمْزَةُ وَ جَعْفَرٌ وَ أَصْحَابُهُ فَبکوا وَ قَبلُوا الرَّأْسِ ثُمَّ جَاءَتْ خَدِیجَةَ وَ فَاطِمَةَ[ علیهما السلام ] إِلَی امْرَأَةِ الشِّمر وَ قَالَتَا لَهَا: تَمَنِّی مَا شِئْتَ فَإِنَّ لَکَ عِنْدَنَا مِنَّةً وَ یَدًا بِمَا فَعَلْتَ فَإِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَکُونِی مِنْ رُفَقَائِنَا فِی الْجَنَّةِ فَأَصْلِحِی أَمرَک فَإنّا مُنتَظِروک. فَانْتَبَهَت مِنَ النَّوْمِ وَ رَأْسُ الْحُسَیْنِ[ علیه السلام ] فِی حِجْرِهَا فَجَاءَ الشِّمر لَعَنَهُ اللّهُ لِطَلَبِ الرَّأْسِ فَلَمْ تَدْفَعُهُ إِلَیْهِ وَ قَالَتْ لَهُ: یَا عَدُوَّ اللّهِ! طَلِّقْنِی فَانَّک یَهُودِیٌّ وَاللهِ لاَ أکُون مَعَک أَبَداً فَطَلَّقَهَا فَقَالَتْ: وَاللّهِ لاَ أَدْفَعُ إلیکَ هَذَا الرَّأْسِ اَوْ تَقْتُلَنِی فَضَرَبَهَا ضَرْبَةً کَانَت مَنِیَّتُهَا فِیهَا وَ عَجَّلَ اللَهُ بِرُوحِهَا الْجَنَّةِ».

ص: 101

ترجمه:

واقدی گفته است: وقتی شمر ملعون، سر امام حسین علیه السلام را برداشت آن را داخل کیسه ای به منزل خویش برد و بر روی زمین گذاشت و تشتی بر روی آن گذارد. همسر شمر شب هنگام از اتاق خارج شد و نوری مشاهده کرد که از سمت سر به آسمان کشیده شده بود. با تعجب به سمت تشت آمد و ناله ای از زیر آن شنید و سراسیمه به سمت شمر لعین رفت و گفت: من اتفاقات عجیبی دیدم! زیر تشت چه گذاشته ای؟ شمر گفت: سر کسی است که (بر علیه خلیفه) خروج کرده بود و کشته شد و من آن را نزد یزید می برم که مال زیادی به من دهد.

همسر شمر پرسید: او که بود؟ شمر گفت: حسین بن علی علیه السلام .

او با شنیدن نام حسین علیه السلام ، فریادی کشید و بیهوش بر زمین افتاد. وقتی به هوش آمد رو به شمر گفت: ای بدترین کافر! آیا از خدای زمین و آسمان نترسیدی؟ و در حال گریه خارج شد و سر مطهّر را بلند کرد و بوسید و به دامن گرفت و زنان دیگر را صدا زد و با هم گریه کردند و قاتل او را لعن نمودند.

همان شب در خواب دید که دیوار خانه شکافته شده و خانه پر از نور شده است. قطعه ابری آمد و دو بانوی مجلله را آورد. آنها سر مقدس را برداشتند.

همسر شمر پرسید: آنها کیستند؟ گفتند: حضرت خدیجه علیها السلام و حضرت فاطمه علیها السلام .

سپس مردانی را دید که میان آنها شخصی مانند ماه شب چهارده می درخشید. سوال کرد: او کیست؟ گفتند: او حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است و طرف راست او حضرت حمزه علیه السلام و حضرت جعفر علیه السلام و یاران او هستند که گریه می کنند و سر مطهر را می بوسند.

پس از آن خدیجه و فاطمه علیهما السلام نزد همسر شمر آمدند و گفتند: هرچه می خواهی آرزو کن تو برای ما کاری کرده ای که مستحق لطف هستی. اگر می خواهی از دوستان ما در بهشت باشی خودت را آماده کن که ما منتظر تو هستیم.

ص: 102

همسر شمر در حالیکه هنوز سر مقدس را به دامن داشت از خواب بیدار شد. شمر برای بردن سر آمد؛ اما زنش سر را نداد و فریاد زد: ای دشمن خدا! مرا طلاق ده که تو یهودی هستی. به خدا سوگند، دیگر با تو زندگی نمی کنم. شمر نیز او را طلاق داد و سر را خواست. بار دیگر زن از دادن آن امتناع کرد و گفت تا زنده ام سر را به تو نخواهم داد. شمر نیز ضربه ای زد و او را کشت و روحش در بهشت ساکن شد.

منابع شیعه:

1.مخزن البکاء، مولی صالح برغانی قزوینی [م. 1283]، مجلس11، ص744. (به نقل از تبرالمذاب)

2.دمعة الساکبة، بهبهانی [م. 1285]، ج4، ص384-385(به نقل از تبر المذاب)

3.معالی السبطین، مازندرانی، ج2، ص93.

منبع اهل تسنن:

4.التبر المذاب، حافی شافعی، ص101 (بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج27، ص342)

ساطع شدن نور در منزل هند، همسر یزید

10)«نُقِلَ عَنْ هِنْدٍ زَوْجَةِ یَزِیدَ قَالَتْ: کُنْتُ أَخَذْتُ مَضْجَعِی فَرَأَیْتُ بَاباً مِنَ السَّمَاءِ وَ قَدْ فُتِحَتْ وَ الْمَلَائِکَةُ یَنْزِلُونَ کَتَائِبَ کَتَائِبَ إِلَی رَأْسِ الْحُسَیْنِ وَ هُمْ یَقُولُونَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَبَیْنَمَا أَنَا کَذَلِکَ إِذْ نَظَرْتُ إِلَی سَحَابَةٍ قَدْ نَزَلَتْ مِنَ السَّمَاءِ وَ فِیهَا رِجَالٌ کَثِیرُونَ وَ فِیهِمْ رَجُلٌ دُرِّیُّ اللَّوْنِ قَمَرِیُّ الْوَجْهِ فَأَقْبَلَ یَسْعَی حَتَّی انْکَبَّ عَلَی ثَنَایَا الْحُسَیْنِ یُقَبِّلُهُمَا وَ هُوَ یَقُولُ یَا وَلَدِی قَتَلُوکَ أَ تَرَاهُمْ مَا عَرَفُوکَ وَ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ مَنَعُوکَ یَا وَلَدِی أَنَا جَدُّکَ رَسُولُ اللَّهِ وَ هَذَا أَبُوکَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضَی وَ هَذَا أَخُوکَ الْحَسَنُ وَ هَذَا عَمُّکَ جَعْفَرٌ وَ هَذَا عَقِیلٌ وَ هَذَانِ حَمْزَةُ وَ الْعَبَّاسُ ثُمَّ جَعَلَ یُعَدِّدُ أَهْلَ بَیْتِهِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ.

قَالَتْ هِنْدٌ: فَانْتَبَهْتُ مِنْ نَوْمِی فَزِعَةً مَرْعُوبَةً وَ إِذَا بِنُورٍ قَدِ [اشرَقَ وَ] انْتَشَرَ عَلَی رَأْسِ الْحُسَیْنِ...»

ص: 103

ترجمه:

از هند همسر یزید نقل شده که گفت: وارد رختخواب خود شدم و در عالم خواب دیدم یکی از درهای آسمان باز شد و ملائکه دسته دسته به سوی سر مبارک امام حسین علیه السلام فرود می آیند و می گویند: السلام علیک یا ابا عبد اللَّه! السلام علیک یا بن رسول اللَّه! من در همین حال بودم که ناگاه دیدم قطعه ابری از آسمان به زمین نازل شد و مردان فراوانی در میان آن بودند. مردی در میان ایشان بود که رنگش مثل رنگ درّ و صورتش نظیر ماه بود، پیش آمد تا خود را روی دندانهای ثنایای امام حسین علیه السلام انداخت و در حالی که آنها را می بوسید می فرمود: ای فرزند عزیزم تو را کشتند! آیا دیدی که قدر تو را نشناختند! و تو را از آشامیدن آب منع کردند! ای پسرم منم جدت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ! و این پدرت علی مرتضی علیه السلام است و این برادرت حسن علیه السلام است و اینان عموهای تواند جعفر و عقیل، حمزه و عباس علیهم السلام . سپس حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، اهل بیت خود را هر کدام پس از دیگری شماره می کرد.

هند می گوید: من در حالی از خواب بیدار شدم که دچار جزع و ترس شده بودم. ناگاه دیدم نوری بالای سر مبارک امام حسین علیه السلام منتشر گردیده است!

منابع شیعه:

1.المنتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج2، ص496.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107] ، ج4، ص138.

3.بحار الانوار، علامه مجلسی، [م. 1111] ج45، ص196.

4.جلاءالعیون، علامه مجلسی، [م. 1111] ص749.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، بحرانی [م. 1130]، ص 389.

6.مخزن البکاء، مولی صالح برغانی قزوینی [م. 1283]، مجلس13، ص891 (به نقل از منتخب طریحی).

7.الدمعة السّاکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص140.

8.أسرار الشهادة، علامه دربندی [م. 1285]، ص521.

ص: 104

9.نفس المهوم، محدث قمی، [م. 1359] ص415.

10.معالی السبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص172.

ساطع شدن نور از سر مقدس در مجلس یزید

11)«... ثُمَّ أَمَرَ بِإِحْضَارِ طَسْتٍ مِنْ ذَهَبٍ [فِضَّةٍ] فَحَضَرَ فَوَضَعَ فِیهِ رَأْسَ الْحُسَیْنِ [عَلَیْهِ السَّلَامُ] وَ وَضَعَهُ بَیْنَ یَدَیْهِ ... ثُمَّ إنَّهُ مَدَّ یَدَهُ وَ أخَذَ مِنْدِیلًا کَانَ وَضَعَهُ عَلَی الرَّأْسِ فَلَمَّا رَفَعَهُ صَعِدَ مِنْهَا نُورٌ إِلَی عَنَانِ السَّمَاءِ فَدَهِشَ الْحَاضِرُونَ»

ترجمه:

[آنگاه که اسرا را همراه با سرهای شهدا به مجلس یزید بردند] امر کرد که تشتی از طلا [و به نقلی نقره] حاضر کردند. آنگاه سر مقدس اباعبدالله علیه السلام را درون آن گذاشته و در مقابل خود قرار داد... سپس دستش را دراز کرد و پارچه ای را که بر روی سر بود بلند کرد. ناگاه نوری از آن تا آسمان بالا رفت و حاضرین مجلس شگفت زده شدند.

منابع شیعه:

1.تذکرة الشهداء، علامه ملا حبیب الله کاشانی [م. 1340]، ج2، ص338.(به همین مضمون) ( (1))

2.الامام الحسین و اصحابه، فضل علی قزوینی [م. 1367]، ج1، ص407. (به نقل از مقتل اسفراینی).

3.کبریت احمر، علامه بیرجندی، [م.1352]، ص253.(مانند تذکرة الشهدا نقل کرده است)


1- . عبارت تذکرة الشهدا اینچنین است: [وقتی که اُسرا را وارد مجلس یزید (حرام زاده) کردند دستور داد طشت طلایی حاضر کنند و سر مقدس امام علیه السلام در آن طشت گذاشت]... ثُمّ إنّه مَدَ یَدَهُ وَ أَخَذَ مندیلاً کان وَضَعَه علی الرأس فَلَمّا رَفَعَه صَعِدَ نُورٌ إلی عَنان السماء فَدَهِشَ الحاضرینَ. پس یزید دست دراز کرد و روپوش سر را برداشت، پس ناگاه نوری از آن سر ساطع شد و به آسمان بلند شد و همۀ حاضران را مدهوش ساخت. و به روایتی، آن لبها حرکت کرد و شروع به خواندن قرآن نمود، و گویا این آیه را بخواند: (وَسَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَموُا أی مُنْقَلَبٍ ینقلبون). یزید چون دید رسوا می شود و خواست امر را بر حضّار مشتبه سازد چوب خیزرانی که در دست داشت به آن لب و دندان اشاره می کرد و این اشعار را می خواند...

ص: 105

منبع اهل تسنن:

4.نور العین فی مشهد الحسین، ابراهیم بن محمد اسفراینی شافعی [م. 417]، ص86مخطوط.

حرکت لشکر عمر سعد با نور سر مقدس در تاریکی

12)«ارْتَحَلَ الْعَسْکَرُ إِلَی الْکُوفَةِ وَ مَعَهُمْ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ رَأْسَ عَلَویٍّ قَطَعُوهُمْ وَقْتَ قَطْعِ رَأْسِ الْحُسَیْنِ وَ هُمْ إِخْوَتُهُ وَ أَوْلَادُهُ وَ بَنُو عَمِّهِ وَ شالوهم عَلَی أَطْرَافِ الرِّمَاحِ وَ شَهَروها عَلَی الْأَعْلَامِ وَ رَأْسُ الْحُسَیْنِ قَدْ صَعِدَ لَهُ نُورٌ مِنَ الْأَرْضِ إِلَی السَّمَاءِ مِثْلُ الْعَمُودِ الْمُسْتَقِیمِ بِلَا انْحِرَافٍ وَ کَانَ الْقَوْمُ یَسِیرُونَ فِی الظَّلَامِ عَلَی نُورِهِ».

ترجمه:

لشکر [عمر بن سعد] به سوی کوفه کوچ کرد و همراهشان هجده سر علوی [از فرزندان امیرمومنان علیه السلام ] بود که سر ایشان را همراه سر مقدس امام حسین علیه السلام از تن جدا کردند و ایشان برادران و فرزندان و پسر عموهای سید الشهدا علیه السلام بودند و این سرها را بر نیزه ها بلند کردند و بر عَلَم ها آشکار ساختند و نوری از سر مقدس امام حسین علیه السلام همچون ستونی راست و بدون انحراف از طرف زمین به آسمان بلند بود و لشکر در تاریکی به واسطۀ این نور حرکت می کردند.

منابع شیعه:

1.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص121. (به همین مضمون)( (1))

2.شرح الشّافیة، ابن امیر الحاجّ [م.ح 1180] ص 377- 378.(به همین مضمون)( (2))


1- . عبارت علامه بحرانی اینچنین است: روی... رأس مولانا الحسین- علیه السلام- قد أخذ عمود نور من الأرض إلی السماء، کأنّه البدر، و کان القوم یسیرون علی نوره، و کان قد رفعوه علی ذابل طویل، و سیّروه علی رأس عمر بن سعد.
2- . عبارت شرح شافیه اینچنین است: «و رأس مولانا الحسین علیه السّلام قد رفعوه علی ذابل طویل، و سیّروه علی رأس عمر بن سعد، و قد أخذ عمودا من نور الأرض إلی السّماء کأنّه البدر، و القوم یسیرون علی نوره، و قد شالوا کلّ الرّؤوس علی الرّماح».

ص: 106

3.کبریت احمر، علامه محمد باقر بیرجندی [م. 1352]، ص487- 488. (به نقل از مقتل اسفراینی).( (1))

منبع اهل تسنن:

5.نور العین فی مشهد الحسین، ابراهیم بن محمد اسفراینی شافعی [م. 417]، ص72مخطوط.


1- . عبارت علامه بیرجندی اینچنین است: أبو اسحاق اسفراینی در کتاب نور العین فی مشهد الحسین روایت کرده و گفته است: «و ارتحل العسکر إلی الکوفة و معهم ثمانیة عشر رأس علوی قطعوهم وقت قطع رأس الحسین و هم إخوته و أولاده و بنو عمه و شالوهم علی اطراف الرّماح و شهروها علی الاعلام و رأس الحسین قد صعد له نور من الأرض إلی السماء مثل العمود المستقیم بلا انحراف و کان القوم یسیرون فی الظلام علی نوره و صیروه علی رأس عمر بن سعد إلی أن دخلوا الکوفة». 4.و همچنین: «چون سر مطهر آن حضرت را بر نیزه بلندی نصب کردند تا آن لشکری که دور بودند نیز بدانند که آن سرور را شهید کردند، عمودی از نور از آن سر مطهر به روایت عامه به جانب آسمان بلند شد. کبریت احمر، بیرجندی، ص222.

ص: 107

واقعۀ دوم: ساطع شدن نور از دهان مقدس حضرت علیه السلام

1)«النّطنزیّ فِی الخَصَائِص: لَمَّا جَاءُوا بِرَأْسِ الْحُسَیْنِ وَ نَزَلُوا مَنْزِلًا یُقَالُ لَهُ قِنَّسْرِینُ اطَّلَعَ رَاهِبٌ مِنْ صَوْمَعَتِهِ إِلَی الرَّأْسِ فَرَأَی نُوراً سَاطِعاً یَخْرُجُ مِنْ فِیهِ وَ یَصْعَدُ إِلَی السَّمَاءِ ...»

ترجمه:

نطنزی( (1)) در کتاب "خصائص" می نویسد: هنگامی که سر امام حسین علیه السلام را وارد قنسرین کردند راهبی از صومعۀ خود متوجه سر مقدس آن حضرت شد و دید نوری از دهان مبارک امام حسین علیه السلام خارج می شود و به طرف آسمان بالا می رود... ( (2))

منابع شیعه:

1.مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب [م.588]، ج3، ص217.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107] ، ج4، ص112.

3.بحار الانوار، علامه مجلسی [م.1110] ، ج45، ص304.


1- . الخصائص العلویة علی سائر البریة و المآثر العلیة لسید الذریة، ابو الفتح محمد بن احمد بن علی النطنزی از علمای بزرگ اهل تسنن در قرن5.
2- . این حکایت به صورت کامل در ص132، واقعۀ سوم، حدیث شماره14 خواهد آمد.

ص: 108

4.الدمعة الساکبه، بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص65.

5.أسرار الشهادة، علامه دربندی [م. 1285]، ص571.

6.معالی السبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص131.

2)«رُوِیَ عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعِیدٍ الشَّهْرزُورِی قَالَ: خَرَجْتُ مِنْ الشَّهْرزُور أُرِیدُ بَیْتَ الْمَقْدِسِ فَصَادَفَ خُرُوجِی أَیَّامَ قَتلِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَدَخَلْتُ الشَّامَ … فَرَأَیْتُ بَاباً عَظِیمًا قَدْ دَخَلَتْ فِیهِ الْأعْلَامُ وَ الطُّبُولُ فَقَالُوا الرَّأْسَ یَدْخُلُ مِنْ هَذَا الْبَابِ فَوَقَفتُ هُنَاکَ وَ کُلَّمُا تُقَدِّمُوا بِالرَّأْسَ کَانَ أَشَدُّ لِفَرَحِهِمْ وَ ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُهُمْ وَ إذَا بِرَأْسِ الْحُسَیْنِ وَ النُّورُ یَسْطَعُ مِنْ فِیهِ کَنُورِ رَسُولِ الله صَلّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سلّم».

ترجمه:

از سهل شهرزوری روایت شده که گفت: در ایام شهادت امام حسین علیه السلام ، از شهر شهرزور خارج شدم تا به بیت المقدس بروم. هنگامیکه به شهر شام داخل شدم باب عظیمی دیدم که علم ها و طبل ها از آن داخل می شد آنگاه عده ای می گفتند که رأس را از این باب می آورند. پس در آن مکان ایستادم همینکه سر را آوردند مردم خوشحالی می کردند و صداهایشان بلند شده بود، در این هنگام سر مقدس امام حسین علیه السلام را دیدم که نوری همانند نور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، از دهان مبارکش به آسمان بلند بود.

منابع شیعه:

1.المنتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج2، ص282-283.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص122.( (1))


1- . علامه بحرانی اینچنین آورده: «رَوَی سَهْلُ بْنُ حَبِیبٍ الشَّهْرزُورِی قَالَ: ... وَ إذَا بِرَأْسِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَدْ أَقْبَلَ عَلَی رُمْحٍ طَوِیلٍ وَ قَدْ لَاحَتْ شوارِبُهُ وَ النُّورُ یَخْرُجُ سَاطِعاً مِنْ فِیهِ حَتَّی یَلْحَقَ بِعَنَانِ السَّمَاءِ».

ص: 109

واقعۀ سوم: تکلّم سر مقدّس امام حسین علیه السلام

تلاوت آیۀ «فَسَیَکفِیکَهُمُ الله» به روایت سلمة بن کهیل (به نقل صفدی)

1)«عَنْ سَلَمَةَ بْنِ کُهَیْل [أَبُو یَحْیَی الْحَضْرَمِیّ] قَالَ: رَأَیْتُ رَأْسَ الْحُسَیْنِ علیه السلام عَلَی قَنَاةٍ [القَنَاة] وَ هُوَ یَقْرَأُ [یَقُولُ]: (فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ) ».

ترجمه:

از سلمة بن کهیل نقل شده که گفت: دیدم سر امام حسین علیه السلام را بر روی نیزه این آیه را قرائت می کرد: (فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.)( (1))

منابع شیعه:

1.شرح الشافیة، ابن امیر الحاجّ [م. ح 1180]، ص379.

2.أسرار الشّهادة، علامه دربندی [م. 1285]، ص 476.(به نقل از مرآة الزمان سبط بن جوزی)

3.مهیج الاحزان، حسن بن محمد علی یزدی حائری، [م. 1242] ص576. (به نقل از مرآة الزمان)

منابع اهل تسنن:

4.الوافی بالوفیات، صفدی [م. 764]، ج 15، ص 200. (صفدی گوید: ابوحاتم در مورد سلمة بن کهیل گوید: ثقة متقن و نسائی در مورد او گوید: ثقة ثبت و مات یوم عاشوراء)


1- . البقره: 137.

ص: 110

5.قید الشرید من أخبار یزید، ابن طولون [م. 953]، ص79- 80 (به نقل از صفدی).

تلاوت آیۀ «فَسَیَکفِیکَهُمُ الله» به روایت سلمة بن کهیل (به نقل ابن عساکر)

2)«حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ الْمُسْلِمِ لَفْظًا حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ أَحْمَدَ أَنَّ تَمَّامَ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ أَبا اللَّیْثِ أَسَدَ بْنَ الْقَاسِمِ الْحَلَبِیَّ قَالا حَدَّثَنا فَضْلُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ التَّمِیمِیُّ الْمُؤَذِّنُ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْعَسْقَلَانِیُ بِطَبَرِیَّةَ( (1)) حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ هَارُونَ الْأَنْصَارِیُّ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْمِصْرِیُّ حَدَّثَنَا صَالِحٌ حَدَّثَنَا مُعَاذُ بْنُ أَسَدٍ الْحَرَّانِیُّ حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ مُوسَی الشَّیْبَانِیُّ حَدَّثَنَا الْأَعْمَشُ حَدَّثَنَا سَلَمَةُ بْنُ کُهَیْلٍ قَالَ: رَأَیْتُ رَأْسَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَی الْقَنَا وَ هُوَ یَقُولُ: (فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ) قَالَ الْفَضْلُ بْنُ جَعْفَرٍ: فَقُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الْعَسْقَلَانِیِّ: اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَه مِنْ عَلِیِّ بْنِ هَارُونَ؟ قَالَ: اللَّهِ إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُ. قَالَ تَمّامٌ وَ أَسَدٌ: قُلْنَا لِلْفَضْلِ بْنِ جَعْفَرٍ: اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ أَبِی الْحَسَنِ الْعَسْقَلَانِیِّ؟ قَالَ: اللَّهِ إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُ. قَالَ عَبْدُ الْعَزِیزِ: قُلْتُ لِتَمّامٍ وَ أَسَدٍ: اللَّهِ إِنَّکُمَا سَمِعْتُمَاهُ مِنَ الْفَضْلِ بْنِ جَعْفَرٍ؟ قَالا: اللَّهِ إِنَّنَا سَمِعْنَاهُ مِنْهُ. قَالَ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ الْمُسْلِمِ الْفَقِیهُ: قُلْتُ لِعَبْدِ الْعَزِیزِ: اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ تَمّامٍ وَ أَسَدٍ؟ قَالَ: اللَّهِ إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُمَا. قُلْنَا لِلْفَقِیهِ أَبِی الْحَسَنِ: اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ؟ قَالَ: اللَّهِ إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُ.»

ترجمه:

ابوالحسن علی بن مسلم نقل کرد از عبدالعزیز بن احمد که تَمّام بن محمد و


1- . طبریه بلدی است نزدیک به شام به مسافت سه روز راه و در کنار دریا واقع است. گویند که کوه طور مشرف است بر آن و قبر حضرت لقمان حکیم در آنجا واقع است و در آنجا نهر عظیمی جاری است که نصف آبش گرم و نصف دیگرش سرد است. فیض العلام فی عمل الشهور و وقایع الایام، محدث قمی.

ص: 111

ابالیث اسد بن قاسم حلبی به او گفتند که فضل بن جعفر بن محمد تمیمی مؤذن نقل کرد از ابوالحسن محمد بن احمد عسقلانی در طبریه و او از علی بن هارون انصاری از محمد بن احمد مصری از صالح از معاذ بن اسد حرّانی از فضل بن موسی شیبانی از اعمش و او از سلمة بن کهیل نقل کرده که گفت: سر حسین بن علی علیه السلام را بر روی نیزه دیدم که می گفت: ( فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ). ( (1))

فضل بن جعفر گفت: به ابو الحسن عسقلانی گفتم: قسم به خدا آیا تو این را از علی بن هارون شنیدی؟ گفت: به خدا سوگند خودم از او شنیدم. تَمّام و اسد گفتند: به فضل بن جعفر گفتیم: سوگند به خدا آیا تو این را از ابی الحسن عسقلانی شنیدی؟ گفت: به خدا سوگند خودم از او شنیدم. عبدالعزیز گفت: به تمّام و اسد گفتم: شما را به خدا قسم آیا شما خود از فضل بن جعفر شنیدید؟ گفتند: به خدا سوگند خودمان از او شنیدیم. ابو الحسن علی بن مسلم فقیه گفت: به عبدالعزیز گفتم: قسم به خدا آیا تو این را از تمّام و اسد شنیدی؟ گفت: به خدا سوگند از آن دو شنیدم. ما نیز به ابی الحسن فقیه گفتیم: به خدا سوگند آیا تو این حدیث را از عبدالعزیز شنیدی؟ گفت: قسم به خدا که از او شنیدم.

منابع اهل تسنن:

1.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 22، ص 117 – 118.

2.مختصر تاریخ مدینه دمشق، ابن منظور [م. 711]، ج10، ص92.

تلاوت آیۀ «فَسَیَکفِیکَهُمُ الله» به روایت سلمة بن کهیل (به نقل جُوینی)

3)أَخْبَرَنَا الشَّیْخُ الْأَصِیلُ النَّبِیلُ بَدْرُ الدِّینِ أَبُو عَلِیٍّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی بَکْرٍ بْنِ یُونُسَ بْنِ یُوسُفَ بْنِ الْخَلَّالِ الدِّمَشْقِیُّ بِقِرَاءَتِی عَلَیْهِ قَالَ [أَخْبَرَنَا] أَبُو الْفَضْلِ جَعْفَرُ


1- . البقره: 137.

ص: 112

بْنُ عَلِیِّ بْنِ هِبَةِ اللَّهِ الْهَمْدَانِیُّ الْمُقْرِئُ قِرَاءَةً عَلَیْهِ وَ أَنَا أَسْمَعُ لَیْلَةَ السَّبْتِ ثَانِیَ عَشَرَ جُمَادَی الْآخِرَةِ سَنَةَ خَمْسٍ وَ ثَلَاثِینَ وَ سِتِّ مِائَةٍ قِیلَ لَهُ أخْبَرَکَ الْحَافِظُ أَبُو طَاهِرٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ السَّلَفِیُّ الْأَصْبَهَانِیُّ قِرَاءَةً عَلَیْهِ وَ أَنْتَ تَسْمَعُ فِی صَفَرِ سَنَةِ إِحْدَی وَ سَبْعِینَ وَ خَمْسِ مِائَةٍ بالإسکندریةِ فَأَقَرَّ بِهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَلِیٍّ الْحَسَنَ بْنَ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْحَدَّادَ بِقِرَاءَتِی عَلَیْهِ بِأَصْبَهَانَ فِی سَنَةِ اثْنَیْنِ وَ تِسْعِینَ وَ أَرْبَعِ مِائَةٍ یَقُولُ: سَمِعْتُ أَبَا سَعدٍ إِسْمَاعِیلَ بْنَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ السَّمَّانَ الرّازیَّ الْحَافِظَ بِالرَّیِّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَهَّابِ بْنُ جَعْفَرٍ الْمَیْدَانِیُّ بِدِمَشْقَ لَفْظًا حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ الْفَضْلُ بْنُ جَعْفَرٍ التَّمِیمِیُّ الْمُؤَذِّنُ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ ابْنُ أَحْمَدَ الْعَسْقَلَانِیُّ بطبریةَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ هَارُونَ الْأَنْصَارِیُّ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْمِصْرِیُّ حَدَّثَنَا صَالِحٌ حَدَّثَنَا مُعَاذُ بْنُ أَسَدٍ الْخُرَاسَانِیُّ حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ مُوسَی الشَّیْبَانِیُّ حَدَّثَنَا الْأَعْمَشُ [قَالَ]: حَدَّثَنَا سَلَمَةُ بْنُ کُهَیْلٍ قَالَ: رَأَیْتُ رَأْسَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ [عَلَیْهِمَا السَّلَامُ] عَلَی الْقَنَا وَ هُوَ یَقُولُ: (فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).

[قَالَ الْمُؤَلِّفُ: ] قُلْتُ: إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْ شَیْخِنَا أَبِی عَلِیٍّ الْحَسَنِ بْنِ الْخَلَّالِ.

قَالَ شَیْخُنَا أَبُو عَلِیِّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ ابْنِ أَبِی بَکْرٍ الْخَلَّالُ قُلْنَا لِشَیْخِنَا [أَبِی الْفَضْلِ جَعْفَرِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ هِبَةِ اللَّهِ] الْهَمْدَانِیِّ: [اللَّه] إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ الْحَافِظِ أَبِی طَاهِرٍ السَّلَفِیِّ؟ قَالَ: اللَّه إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُ.

قُلْنَا لِشَیْخِنَا الْحَافِظِ أَبِی طَاهِرٍ أَحْمَدَ: اللَّه إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ أَبِی عَلِیٍّ الْحَدَّادِ؟ قَالَ: اللَّه إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْ أَبِی عَلِیٍّ.

قَالَ شَیْخُنَا الْحَافِظُ: فَقُلْنَا [لِأَبِی عَلِیٍّ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْحَدَّادِ]: اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ أَبِی سَعْدٍ؟ قَالَ: اللَّه إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُ.

قَالَ أَبُو عَلِیٍّ الْحَدَّادُ [قُلْتُ] لِأَبِی سَعْدٍ: اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ عَبْدِ الْوَهَّابِ؟ قَالَ: اللَّه إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُ قَالَ أَبُو سَعْدٍ السَّمَّانُ.

ص: 113

قُلْتُ لِعَبْدِ الْوَهَّابِ الْمَیْدَانِیِّ: اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنَ الْفَضْلِ؟ قَالَ: اللَّه إِنِّی سَمِعْتُهُ [مِنْهُ].

فَقُلْنَا لِلْفَضْلِ: اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ الْعَسْقَلَانِیِّ؟ قَالَ: اللَّه إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُ.

قَالَ الْفَضْلُ فَقُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الْعَسْقَلَانِیِّ اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ عَلِیِّ بْنِ هَارُونَ؟ قَالَ: اللَّه إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُ.

قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الْعَسْقَلَانِیُّ قُلْتُ لِعَلِیِّ بْنِ هَارُونَ: اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْمِصْرِیِّ؟ قَالَ: اللَّه إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُ.

قَالَ الْأَنْصَارِیُّ قُلْتُ لِمُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ: [اللَّه] إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ صَالِحٍ؟ قَالَ: اللَّه إِنِّی سَمِعْتُ مِنْهُ.

قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ قُلْت لِصَالِحِ: اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ مُعَاذِ بْنِ أَسَدٍ؟ قَالَ: اللَّه إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُ قَالَ مَعَاذُ ابْنُ أَسَدٍ.

فَقُلْتُ لِلْفَضْلِ: اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْ الْأَعْمَشِ؟ قَالَ: اللَّه إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُ قَالَ الْأَعْمَشُ.

قُلْتُ لِسَلَمَةَ بْنِ کُهَیْلٍ: اللَّهِ إِنَّکَ سَمِعْتَهُ مِنْهُ؟ قَالَ: اللَّه إِنِّی سَمِعْتُهُ مِنْهُ [فِی] بَابِ الْفَرَادِیسِ فِی دِمَشْقَ لَا مُثِّلَ وَ لَا شُبِّهَ لِی وَ هُوَ یَقُولُ: (فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).

ترجمه:

روایت کرد برای ما شیخ بزرگوار و پاکدامن بدرالدین ابوعلی خلال به قرائت من برای او که گفت روایت کرد برای ما ابوالفضل هبة الله همدانی در حالیکه قرائت کندنر کننده ای برای او قرائت می کرد و من شنیدم آن را در شب شنبه دوازدهم جمادی الثانی سال 635 که به هبة الله همدانی گفته شد که حافظ ابوطاهر سلفی اصفهانی که قرائت کننده ای بر او قرائت می کرد و تو در ماه صفر سال 571 در اسکندریه آن را

ص: 114

شنیدی. پس [هبة الله] به آن اقرار کرد. گفت شنیدم ابوعلی حسن حداد که بر او قرائت کردم در اصفهان به سال 492 که می گوید: شنیدم از ابوسعد سمان رازی که حافظ وی بود که گفت روایت کرد برای ما عبد الوهاب میدانی در دمشق که حدیث کرد ما را ابوالقاسم تمیمی که او گفت حدیث کرد برای ما ابوالحسن عسقلانی در بطریه او گفت حدیث کرد برای ما ابوالحسن علی بن هارون انصاری که حدیث کرد برای ما محمد بن احمد مصری که حدیث کرد برای ما صالح که حدیث کرد برای ما معاذ بن اسد که حدیث کرد برای ما فضل بن موسای شیبانی که حدیث کرد برای ما اعمش که او گفت حدیث کرد برای ما سلمة بن کهیل که وی گفت:

سر حسین بن علی علیه السلام را بر روی نیزه دیدم که این آیه را قرائت می کرد: (فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.)( (1))

مؤلف گوید: من این حدیث را از شیخم ابو علی حسن بن خلال شنیدم.

شیخ ما ابو علی حسن بن خلال گفت: ما به شیخمان ابوالفضل همدانی گفتیم: خدا را شاهد می گیریم که آیا تو این حدیث را از حافظ ابوطاهر سلفی شنیده ای؟ گفت: خدا را شاهد می گیرم که شنیدم.

[ابوالفضل همدانی گوید: ] ما به حافظ ابوطاهر سلفی گفتیم: خدا را شاهد می گیریم آیا تو این حدیث را ابو علی حداد شنیده ای؟ گفت: خدا را شاهد می گیرم که از ابوعلی حداد شنیده ام.

شیخ ما حافظ [ابوطاهر سلفی] گفت: ما به ابو علی حداد گفتیم: خدا را شاهد می گیریم آیا تو این حدیث را از ابوسعد شنیده ای؟ گفت: خدا را شاهد می گیرم که شنیدم.

ابوعلی حداد گوید: به ابوسعد گفتم: خدا را شاهد می گیرم که تو این حدیث را از عبدالوهاب شنیده ای؟ گفت: خدا را شاهد می گیرم که شنیدم.


1- . البقره: 137.

ص: 115

ابوسعد گوید: به عبدالوهاب میدانی گفتم: خدا را شاهد می گیرم آیا تو این حدیث را از فضل شنیده ای؟ گفت: خدا را شاهد می گیرم که شنیدم.

[عبدالوهاب میدانی گوید: ] پس ما به فضل گفتیم: خدا را شاهد می گیریم آیا تو این حدیث را از عسقلانی شنیده ای؟ گفت: خدا را شاهد می گیرم که شنیدم.

فضل گوید: من به ابوالحسن عسقلانی گفتم: خدا را شاهد می گیرم آیا تو این حدیث را از علی بن هارون شنیده ای؟ عسقلانی گفت: خدا را شاهد می گیرم که شنیدم.

ابو الحسن عسقلانی گوید: به علی بن هارون انصاری گفتم: خدا را شاهد می گیرم آیا تو این حدیث را از محمد بن احمد مصری شنیده ای؟ گفت: خدا را شاهد می گیرم که شنیدم.

انصاری گوید: به محمد بن احمد مصری گفتم: خدا را شاهد می گیرم آیا تو این حدیث را از صالح شنیده ای؟ گفت: خدا را شاهد می گیرم که شنیدم.

محمد بن احمد گوید به صالح گفتم: خدا را شاهد می گیرم آیا تو این حدیث را از معاذ بن اسد شنیده ای؟ گفت: خدا را شاهد می گیرم که شنیدم.

[صالح گوید: به معاذ بن اسد گفتم: خدا را شاهد می گیرم آیا تو این حدیث را از فضل شنیدی؟ گفت: خدا را شاهد می گیرم که شنیدم].

معاذ گوید: به فضل گفتم: خدا را شاهد می گیرم آیا این حدیث را از اعمش شنیده ای؟ گفت: خدا را شاهد می گیرم که شنیدم.

[فضل گوید: به اعمش گفتم: خدا را شاهد می گیرم آیا این حدیث را از سلمه شنیدی؟ گفت: خدا را شاهد می گیرم که شنیدم].

اعمش گوید: به سلمة بن کهیل گفتم: خدا را شاهد می گیرم آیا خودت این آیه را از سر حسین علیه السلام شنیدی؟ سلمة گفت: خدا را شاهد می گیرم شنیدم سر مقدس آیۀ

ص: 116

(فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ) ( (1)) را در باب فرادیس در دمشق تلاوت می کرد و تمثیل و تشبیهی در کار نبود.

منبع اهل تسنن:

فرائد السمطین، جوینی [م. 722]، ج2، ص169.

قرائت آیه ای از سورۀ شعرا در منزل خولی

4)«ثُمَّ دَعَا بخولی الْأَصْبَحِیِّ (لَعَنَهُ اللَّهُ) وَ قَالَ لَهُ: خُذْ هَذَا الرَّأْسَ حَتَّی أَسْأَلکَ عَنْهُ فَأَخَذَهُ وَ انْطَلَقَ إِلَی مَنْزِلِهِ وَ کَانَ لَهُ زَوْجَتَانِ إحْدَاهُمَا مُضَرِیَّةٌ وَ الْأُخْرَی تغلبیةٌ [الثَّعْلَبِیَّةُ] فَدَخَلَ بِهِ عَلَی الْمُضَرِیَّةِ فَقَالَتْ لَهُ: مَا هَذَا الرَّأْسُ؟ فَقَالَ: رَأْسُ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَقَالَتْ لَهُ: ارْجِعْ بِهِ ثُمَّ أَخَذَت عَمُوداً وَ أَوْجَعَتهُ ضَرْبًا وَ قَالَتْ: وَ اللَّهِ مَا أَنَا لَکَ زَوْجَةً وَ مَا أَنْتَ لِی بِبَعْلٍ فَانْصَرَفَ عَنْهَا وَ مَضَی إِلَی التَّغْلَبِیَّةِ فَقَالَتْ لَهُ: مَا هَذَا الرَّأْسُ؟ فَقَالَ لَهَا اللَّعِینُ: هَذَا رَأْسُ خَارِجِیٍّ خَرَجَ بِأَرْضِ الْعِرَاقِ فَقَتَلَهُ ابْنُ زِیَادٍ (لَعَنَهُ اللَّهُ) فَقَالَتْ لَهُ: مَا اسْمُهُ؟ فَأَبَی أَنْ یُعلِمَهَا ثُمَّ تَرَکَهُ عِنْدَهَا وَ بَاتَ لَیْلَتَهُ. قَالَتْ امْرَأَتُهُ: سَمِعْتُ الرَّأْسَ یَقرَأُ إلی طلوع الْفَجْرِ فَکَانَ آخِرُ قِراءَتِه (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ) ثُمَّ سَمِعْتُ حَوْلَهُ دَوِیّاً کَدَوِیِّ الرَّعْدِ فَعَلِمْتُ أَنَّهُ تَسْبِیحُ الْمَلَائِکَةِ»

ترجمه:

[وقتی عمر سعد به کوفه رسید] خولی را خواند و به او گفت: این سر را بگیر بعداً از تو می گیرم. او سر را گرفت و به منزلش رفت. خولی دو همسر داشت که یکی از طایفۀ مضر و دیگری از طایفه تغلب بود.

او نزد همسر مُضریه رفت. همسرش به او گفت: این سر چیست؟ گفت: سر حسین


1- . البقره: 137.

ص: 117

بن علی[ علیه السلام ]. همسرش گفت: آن را برگردان و ستون خیمه ای برداشت و ضربه ای دردناک به خولی زد و گفت: به خدا قسم نه من همسر تو هستم و نه تو شوهر من.

خولی از نزد او خارج شد و نزد همسر تغلبیه رفت. او نیز از خولی پرسید: این سر چیست؟ آن لعین پاسخ داد: این سر یک خارجی (کسی که از بیعت با خلیفه خارج شده) است که در زمین عراق خروج کرد و ابن زیاد او را کشت.

همسرش از او پرسید: اسمش چیست؟ خولی ابا کرد که نامش را به همسرش بگوید. سپس سر را نزد همسرش گذاشت و خوابید.

همسر او می گوید: شنیدم آن سر تا طلوع فجر قرآن تلاوت می کرد و آخرین آیه ای که خواند این بود: (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ)( (1)) سپس در اطراف سر صدایی همچون صدای رعد شنیدم و دانستم که صدای تسبیح ملائکه است.

منابع شیعه:

1.مقتل ابومخنف (مشهور) [م. 157]، ص105-106.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 124. (به همین مضمون) ( (2))


1- . الشعراء: 227.
2- . عبارت علامه بحرانی اینچنین است: روی: أنّ عبید اللّه بن زیاد- لعنه اللّه-، بعد ما عرض علیه رأس الحسین- علیه السلام-، دعا بخولی بن یزید الأصبحی- لعنه اللّه-، و قال له: خذ هذا الرأس حتّی أسألک عنه. فقال: سمعا و طاعة، فأخذ الرأس و انطلق به إلی منزله، و کان له امرأتان أحدهما ثعلبیة و الاخری مضریة فدخل علی المضریة، فقالت: ما هذا؟ فقال: هذا رأس الحسین بن علی- علیهما السلام-، و فیه ملک الدنیا. فقالت له: ابشر، فإنّ خصمک غدا جدّه محمد المصطفی، ثم قالت: و اللّه لا کنت لی ببعل و لا أنا لک بأهل، ثمّ أخذت عمودا من حدید و أوجعت به دماغه. فانصرف من عندها، و أتی به إلی الثعلبیة، فقالت: ما هذا الرأس الذی معک؟قال: رأس خارجیّ خرج علی عبید اللّه بن زیاد، فقالت: و ما اسمه، فأبی أن یخبرها ما اسمه، ثمّ ترکه علی التراب و جعله علی إجّانة. قال: فخرجت امرأته فی اللیل، فرأت نورا ساطعا من الرأس إلی عنان السماء، فجاءت إلی الإجّانة فسمعت أنینا، و هو یقرأ إلی طلوع الفجر، و کان آخر ما قرأ: (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ) و سمعت حول الرأس، دویّا کدویّ الرعد، فعلمت أنّه تسبیح الملائکة.فجاءت إلی بعلها، و قالت: رأیت کذا و کذا فأیّ شی ء تحت الإجّانة؟ فقال: رأس خارجیّ فقتله الأمیر عبید اللّه بن زیاد- لعنه اللّه-، و ارید أن أذهب به إلی یزید بن معاویة- لعنه اللّه- لیعطینی علیه مالا کثیرا. قالت: و من هو؟ قال: الحسین بن علی، فصاحت، و خرّت مغشیّة علیها، فلمّا أفاقت، قالت: یا ویلک یا شرّ المجوس! لقد آذیت محمدا فی عترته، أ ما خفت من إله الأرض و السماء، حیث تطلب الجائزة علی رأس ابن سیّدة نساء العالمین. ثمّ خرجت من عنده باکیة، فلمّا قامت رفعت الرأس، و قبّلته، و وضعته فی حجرها، و جعلت تقبّله، و تقول: لعن اللّه قاتلک و خصمه جدّک المصطفی. فلمّا جنّ اللیل غلب علیها النوم، فرأت کأنّ البیت، قد انشقّ بنصفین، و غشیه نور، فجاءت سحابة بیضاء، فخرج منها امرأتان، فأخذتا الرأس من حجرها و بکتا. قالت: فقلت لهما: باللّه من انتما؟ قالت إحداهما: أنا خدیجة بنت خویلد، و هذه ابنتی فاطمة الزهراء، و لقد شکرناک و شکر اللّه لک عملک، و أنت رفیقتنا فی درجة القدس فی الجنّة. قال: فانتبهت من النوم و الرأس فی حجرها، فلمّا أصبح الصبح جاء بعلها، لأخذ الرأس، فلم تدفعه إلیه و قالت: ویلک طلّقنی، فو اللّه لا جمعنی و إیّاک بیت. فقال: ادفعی لی الرأس، و افعلی ما شئت، فقالت: لا و اللّه لا أدفعه إلیک فقتلها، و أخذ الرأس فعجّل اللّه بروحها إلی الجنّة جوار سیّدة النساء.

ص: 118

3.شرح الشافیة، ابن امیر الحاجّ [م.ح 1180]، ص380. (به همین مضمون به نقل از ابومخنف: ... و سمعت حوله دویّا کدویّ الرّعد، فقلت: هذا تسبیح الملائکة! فما زلت و اللّه أنظر إلی نور یسطع من الطّشت الّذی فیه الرّأس إلی السّماء، و رأیت طیورا بیضا ترفرف حوله إلی الصّباح.)

4.مخزن البکاء، مولی صالح برغانی قزوینی [م. 1283]، مجلس11، ص785.(به نقل از ابومخنف)

5.دمعة الساکبه، بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص 52. (به نقل از ابومخنف)

6.ناسخ التواریخ، سپهر [م. 1297]، ج3، ص25-26.

قرائت آیه ای از سورۀ شعرا و ایمان آوردن یحیای صابئی

5)«فِی رَوْضَةِ الْأَحْبَابِ: فَلَمَّا ارْتَحَلُوا عَنْ دَیْرِ الرَّاهِبِ وَ وَصَلُوا إِلَی حَرَّانَ کَانَ هُنَاکَ رَجُلٌ صابئیٌّ یُسَمَّی یَحْیَی وَ کَانَ مَنْزِلُهُ عَلَی تَلٍّ عَالٍ فَسَمِعَ أنَّ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ یَأْتُونَ بِأُسَارَی نِسْوَةٍ وَ صِبْیَانٍ صِغَاراً وَ کِبَاراً وَ مَعَهُم الرُّؤُوسُ عَلَی الرُّمْحِ فَخَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ وَ قَعَدَ عَلَی جَانِبِ الطَّرِیقِ یَنْظُرُ وَ یَتَفَرَّجُ فَإِذَا بِالْجُنْدِ وَ الْعَسْکَرِ وَ مَعَهُم الطُّبُولُ وَ الدُّفُوفُ وَ مِنْ وَرَائِهِم الرُّؤُوسُ کالشموسِ الطَّالِعَةِ عَلَی الرِّمَاحِ وَ الْأَسِنَّةِ وَ

ص: 119

مِنْ وَرَاءِ الرُّؤُوسِ مَحَامِلُ فِیهَا النِّسْوَةُ وَ الصِّبْیَانُ فِی أَسْرِ الذُّلِّ وَ مَهَانَةِ الْخِذْلَانِ وَ رَأَی مِنْ بَیْنِ الرُّؤُوسِ رَأْسًا زهریا قمریا تَجَلَّی عَلَیْهِ وَ حَدَّدَ النَّظَرَ فَإِذَا هُوَ شِبْهُ الْمُتَکَلِّمِ ثُمَّ حَدَّدَ النَّظَرَ إلَی الرُّمْحِ وَ أَصْغَی إِلَیْهِ فَإِذَا هُوَ یَقُولُ: (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ) فَلَمَّا رَأَی مِنْهُ هَذِهِ الْآیَةَ الْکُبْرَی ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُهُ وَ تَحَیَّرَ وَ سَأَلَ مِنْ بَعْضِهِمْ: لِمَنْ هَذَا الرَّأْسُ وَ مَن السَّبَایَا؟ قِیلَ لَهُ: هَذَا رَأْسُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ سَأَلَ عَنْ أُمِّهِ قِیلَ: أُمُّهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَ هَذِهِ الْأُسَارَی مِنْ أحفادِه وَ أَوْلَادِهِ وَ إِخْوَتِهِ فَبَکَی یَحْیَی بُکَاءً عَالِیاً وَ قَالَ: الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی شَرَحَ صَدْرِی بِنُورِ الْإِسْلَامِ فَإِنَّ هَذِهِ الرَّزَایَا وَ الْمَصَائِبَ لاَ تَکُونُ إلَّا لِلْأَنْبِیَاءِ وَ أَوْلَادِ الْأَنْبِیَاءِ وَ هَذِهِ الْبَلِیَّةُ الْعُظْمَی وَ الدَّاهِیَةُ الْکُبْرَی دَالَّةٌ عَلَی حَقِیقَتِهِمْ وَ أنَّهُمْ مُحِقُّونَ فَقَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ حَقّاً ثُمَّ أَتَی مَنْزِلَهُ فَأَخَذَ مَا یُمْکِنُ مِنْ الْأَلْبِسَةِ وَ الْأَطْعِمَةِ فَأَتَی بِهِ لِلنِّسْوَانِ وَ الصِّبْیَانِ فَمَنَعَهُ الْجُنْدُ وَ الْعَسْکَرُ فَلَمْ یَتَمَکَّنْ إلَّا أَنْ یُقَاتِلَهُمْ فَقَاتَلَهُمْ وَ قَتَلَ مِنْهُمْ جَمْعًا فَقَتَلُوهُ ثُمَّ دَفَنُوهُ فِی بَابِ الْجِیرَانِ فَسُمِّیَ بِالشَّهِیدِ الْحَرَّانِیِّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ».

ترجمه:

در روضة الاحباب( (1)) [که صاحب آن از علمای مورد اطمینان اهل سنت است] می گوید: وقتی از دیر راهب کوچ کردند و به حرّان( (2)) رسیدند مردی صابئی( (3)) که نامش


1- . روضة الأحباب فی سیرة النبی و الآل و الأصحاب، سید امیر جمال الدین عطاء الله بن فضل الله الحسینی الفارسی الدشتکی الهروی معروف به امیر جمال الدین المحدث، متوفای 926 ه- ق. از علمای بزرگ اهل تسنن.
2- . حران (به فتح حا): نام منطقه ای است که حضرت ابراهیم علیه السلام بعد از آتش نمرود به آنجا هجرت کرد و اولین شهری است که بعد از طوفان نوح بنا شد.
3- . در تفسیر المیزان آمده است: آن چه را که بیرونی به برخی نسبت داده که مذهب صابئی آیینی آمیخته از مجوس و یهودی و رگه هایی از آئین حرانی است با ظاهر آیه سازگارتر است، زیرا ظاهر آیه این است که آن هم مذهبی در عداد سایر مذاهب اهل کتاب است. تفسیر المیزان، ج1، ص261. و در تفسیر علی بن ابراهیم چنین آمده است: «الصابئون قوم لا مجوس لا یهود و لا نصاری و لا مسلمین و هم یعبدون الکواکب و النجوم». تفسیر قمی، علی بن ابراهیم، ج1، ص48.

ص: 120

یحیی بود و در فراز تلی خانه کرده بود شنید که در آن روز اسیرانی از زنان و کودکان بزرگ و کوچک را همراه با سرهایی بر فراز نیزه می آورند.

یحیی از خانه بیرون شد و در کنار راه به انتظار نشست. در حال نظاره و تفرج بود که ناگاه لشکر ابن زیاد با طبل و دف پدیدار شد و پشت سر آنها سرهایی بر روی نیزه ها مانند خورشید می درخشیدند و پشت سر آنها محملهایی بود که زنان و کودکان در آن جای داشتند.

یحیی در بین سرها، سری را دید که ماند ماه به او نور افشانی کرد. او نگاهش را تیز کرد. گویا آن سر سخن می گفت. با دقت بیشتری به آن نگاه کرد شنید که آن سر می گوید: (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ).( (1)) یحیی وقتی این نشانۀ بزرگ را دید، لرزه بر اندامش افتاد و با تحیّر از یکی از آنها پرسید: این سر برای کیست و این اسرا کیستند؟ به او گفتند: این سر حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام است. یحیی پرسید: مادر او کیست؟ گفتند: مادرش فاطمه علیها السلام دختر محمد بن عبد الله صلی الله علیه و آله و سلم است و این اسیران از اولاد و نوه ها و برادران او هستند.

یحیی با صدای بلند گریه کرد و گفت: سپاس خدایی را که سینۀ مرا به نور اسلام گشود. این سختیها و مصیبتها فقط برای انبیا و فرزندان انبیاست و این بلای عظیم و مصیبت بزرگ، حق بودن آنها را روشن می کند. یحیی گفت: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ حَقّاً. سپس به منزل آمد و هرقدر می توانست لباس و غذا برداشت و برای زنها و بچه ها آورد. اما سپاهیان، مانع او شدند و یحیی چاره ای جز جنگ نداشت. یحیی در این پیکار، چند تن از آنها را کشت و خود نیز به شهادت رسید.


1- . الشعراء: 227.

ص: 121

او را در دروازۀ جیران به خاک سپردند و او شهید حرّانی نامیده شد. رضوان خدا بر او باد.

منابع شیعه:

1.روضة الشهداء، ملا حسین کاشفی [م. 910]، ص457. (به همین مضمون)( (1))

2.انیس المؤمنین، محمد بن اسحاق حموی، [م. 938] ص113.( (2))


1- . عبارت کاشفی اینچنین است: راوی گوید از آنچه در راه واقع شد یکی آن بود که: چون به حران رسیدند و بر سر کوه قلعه ای بود که در آنجا مردی یهودی بود که او را یحیی حرّانی گفتندی، به استقبال آن مردم بیرون آمد و بر آن سرها نظاره می کرد، ناگاه چشمش بر سر امام حسین علیه السلام افتاد دید که لبهای او می جنبد. پیشتر رفته گوش فرا داشت این کلمات شنید: که (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ) یحیی از مشاهده آن حال متعجّب شده پرسید که این سر کیست؟ گفتند از آن حسین بن علی گفت پدرش معلوم شد مادرش که بوده گفتند فاطمه بنت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم یهودی گفت: اگر دین جدّ او بر حق نبودی این برهان از او پدید نیامدی، پس کلمه شهادت بر زبان راند و عمّامه از سر بگرفت و قطعه قطعه ساخته، به خواتین اهل بیت داد و جامه خزی که پوشیده بود نزد امام زین العابدین علیه السلام آورد با هزار درم که این را در مایحتاج خود صرف کن و در وجه مؤنات خود خرج نمای. جماعتی که موکّل آن سرها بودند، هی بر او زدند که این چه کار است که پیش گرفته ای؟ و از دشمنان والی شام حمایت می کنی از گرد این اسیران در شو وگرنه سرت بیندازیم. یحیی را ذوق محبّت دریافته بود خادمان خود را فرمود تا شمشیر وی بیاوردند و تکبیرگویان بر ایشان حمله کرده پنج تن از ایشان به گشت، عاقبت به درجه شهادت رسید و امروز تربت او به دروازه حرّان معروف و مشهور است و تربت یحیی شهید می گویند و در آنجا دعا مستجاب می شود.
2- . عبارت ابن اسحاق اینچنین است: ابن زیاد- علیه اللّعنة الی یوم التناد- سرها را با اهل بیت آن حضرت علیه السلام به دمشق فرستاد. چون به نجران رسیدند، یهودیی را چشم بر سر مبارک امام حسین علیه السلام افتاد، دید که لبهای مبارکش می جنبد، پیش رفته گوش فرا داشت. شنید که آن حضرت علیه السلام می خواند که (سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ) از آن حالت متعجب شده پرسید که این سر کیست؟ گفتند که این سر حسین بن علیّ بن ابی طالب علیه السلام است، دختر زاده رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ؛ یهودی گفت: اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر حقّ نبودی، این کرامت از او پدید نیامدی؛ پس کلمه شهادت بر زبان رانده، مسلمان شد.

ص: 122

3.آثار الاحمدی، احمد بن تاج الدین استرآبادی، [م. قرن10] ص495.( (1))

4.ناسخ التواریخ، سپهر [م. 1297]، ج3، ص115-117. (به نقل از روضة الاحباب).

5.منتهی الآمال، محدث قمی [م. 1359]، ص498.(به همین مضمون).

6.الامام الحسین و اصحابه، قزوینی [م. 1367]، ج1، ص407.

قرائت آیه ای از سورۀ ابراهیم

6)عزیزی دیگر فرموده: که چون سرها را به در کوشک پسر زیاد رسانیدند از نیزه ها فرو می گرفتند من نزدیک سر امام علیه السلام بودم لب مبارکش می جنبید گوش فرا داشتم این آیت تلاوت می فرمود که: (وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ).( (2))

منابع شیعه:

1.روضة الشهداء، ملا حسین کاشفی [م. 910]، ص454.

2.ریاض الاحزان، ملا محمد حسن قزوینی، [م. 1240] مخطوط: ص55. ( (3))


1- . عبارت استرآبادی اینچنین است: یحیی یهودی می گوید که من در راه شام منزل و مقام داشتم، دیدم لشکری می آید و چندین سرها بر نیزه دارند. پرسیدم: این سرهای کیست و این شور و غوغا برای چیست؟ گفتند: جمعی بر یزید بیرون آمدند، کارکنان یزید ایشان را کشتند و حالا سرهای ایشان را با سر مهتر ایشان به شام می برند. یحیی از مشاهده آن حال حیران گردید، پرسید که مهتر ایشان چه نام دارد؟ گفتند: حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام . گفت: مادرش کیست و نام مادرش چیست؟ گفتند: فاطمه بنت محمّد رسول اللّه- صلّی اللّه علیه و آله- با خود گفتم: اگر دین جدش بر حق باشد به من کرامات ظاهر سازد. در حال دیدم که لب جنبانید، گوش فرا داشتم این آیت می خواند: (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ). فی الحال کلمه شهادت بر زبان راندم و آنچه همراه داشتم از زر و زیور در سر و بر، جمله را بر اهل بیت علیهم السلام قسمت کردم. جماعتی که بر آن سر موکل بودند بانگ بر من زدند که دشمنان یزید را رعایت می کنی؟ یحیی را آتش محبت شعله زد، شمشیر مردانه وار بر کشید و نزد سر امام- علیه السلام- شد و بر آن ملاعینان حمله می برد تا جمعی را به مالک دوزخ سپرد و به درجه شهادت رسید و قرین شهدا گردید.رحمه اللّه.
2- . ابراهیم: 42.
3- . عبارت ریاض الاحزان اینچنین است: و منها ما حکاه المعین فی روضة الشهداء عن بعض الأعزة انه حکی أنّ الرُّؤُوسَ لَمّا کَانَت تُؤْخَذُ مِنْ الرِّمَاحِ وَ تَنْزِلُ عَلَی بَابِ ابن زِیَاد بِدَارِ الْإِمَارَةِ وَ کُنتُ شَاهِداً حَاضِراً عِندَهَا وَاقِفاً عِندَ رَأس الحُسَین رَأیتُ أن شَفَتَیه یتحرکَان وَ هُوَ یقرأ القُرآن فاصغیته فَإذا هُوَ یَقرأ: (وَ لَاتَحسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ).

ص: 123

3.مخزن البکاء، مولی صالح برغانی قزوینی [م. 1283]، مجلس یازدهم، ص766.

قرائت آیه ای از سورۀ کهف به نقل ابومخنف و شیخ مفید و..

7)«رُوِیَ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ أَنَّهُ قَالَ مُرَّ بِهِ عَلَیَّ[مَرَّ بِی رَأسُ الحُسَیْن علیه السلام ] وَ هُوَ عَلَی رُمْحٍ [طَویلٍ] وَ أَنَا [جَالِسٌ] فِی غُرْفَةٍ لِی فَلَمَّا حَاذَانِی سَمِعْتُهُ یَقْرَأُ (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً) فَقَفَّ وَ اللَّهِ شَعْرِی[وَ جِلْدِی] وَ نَادَیْتُ: رَأْسُکَ وَ اللَّهِ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَمْرُکَ أَعْجَبُ وَ أَعْجَبُ.»

ترجمه:

زید بن ارقم گوید: من در میان غرفه ام نشسته بودم که سر بریدۀ امام حسین علیه السلام که بر فراز نیزه جا داشت از کنارم گذشت وقتی سر مطهر برابرم قرار گرفت شنیدم این آیه را قرائت می فرمود: (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً)( (1)) «آیا خیال کرده ای که یاران کهف و رقیم از نشانه های شگفت آور ماست؟!» به خدا سوگند (به مجردی که این آیه را از آن سر بریدۀ نورانی شنیدم) موی بر اندامم راست شد و عرض کردم: به خدا سوگند سر بریدۀ شما ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ! و امر شما عجیب تر از حکایت اصحاب کهف است.

منابع شیعه:

1.مقتل الحسین علیه السلام ، ابو مخنف ازدی [م. 157]، ص110. «... یا ابن رسول اللّٰه رأسک أعجب.»

2.ارشاد، شیخ مفید [م. 413]، ج 2، ص 117.

3.إعلام الوری، شیخ طبرسی [م. 548]، ج 1، ص 473.


1- . کهف: 9.

ص: 124

4.کشف الغمه، اربلی [م. 693]، ج 2، ص 279.

5.کامل بهایی، عماد الدین طبری [م.قرن7]، ص634.

6.روضة الشهداء، ملا حسین کاشفی [م. 910]، ص454. (به نقل از شواهد النبوه).

7.انیس المؤمنین، محمد بن اسحاق حموی، [م. 938] ص113.

8.حبیب السیر، خواندمیر [م. 941]، ج2، ص59.

9.ایقاظ، حر عاملی [م. 1104]، ص 206.

10.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 121.

11.عوالم امام حسین علیه السلام ، بحرانی [م. 1130]، ص 389.

منابع اهل تسنن:

12.وسیلة الخادم الی المخدوم، خنجی اصفهانی، [م. 927] ص174. ( (1))

13.مفتاح النجا فی مناقب آل العبا، بدخشی [م. قرن 12]، ص 145 مخطوط (بنابر نقل احقاق الحق، ج11، ص452.)

قرائت آیاتی از سورۀ کهف به روایت ابومخنف

8)«رَوَی أَبُو مِخْنَفٍ عَنِ الشَّعْبِیِ أَنَّهُ صُلِبَ رَأْسُ الْحُسَیْنِ علیه السلام بِالصَّیَارِفِ فِی الْکُوفَةِ فَتَنَحْنَحَ الرَّأْسُ وَ قَرَأَ سُورَةَ الْکَهْفِ إِلَی قَوْلِهِ (إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً)( (2)) فَلَمْ یَزِدْهُمْ ذَلِکَ إِلَّا ضَلَالًا.

وَ فِی أَثَرٍ أَنَّهُمْ لَمَّا صَلَبُوا رَأْسَهُ عَلَی الشَّجَرِ سُمِعَ مِنْهُ (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ).


1- . عبارت خنجی اینچنین است: زید بن ارقم که یکی از امیران صحابه بود و آن وقت در کوفه ساکن روایت کرد که، روزی که سر مبارک امام حسین علیه السلام به کوفه در آوردند روز جمعه بود و سر مبارک آن حضرت بر سر نیزه کرده بودند و در کوچه های کوفه می گردانیدند و من در غرفه ساکن بودم. چون سر به مقابل غرفه رسید، شنیدم که سورة الکهف می خواند و بدین آیه رسیده بود: (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً)؛ و این از آیات الهی عجیب نیست؟
2- . کهف: 13.

ص: 125

وَ سُمِعَ أَیْضاً صَوْتُهُ بِدِمَشْقَ یَقُولُ: لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.

وَ سُمِعَ أَیْضاً یَقْرَأُ (أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً) ( (1)) فَقَالَ زَیْدُ بْنُ أَرْقَمَ: أَمْرُکَ أَعْجَبُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ.»

ترجمه:

ابو مخنف از شعبی نقل می کند که گفت: سر مبارک امام حسین علیه السلام را در کوفه در محلۀ صرّاف ها به دار زدند. آن سر مقدس به صدا در آمد و سورۀ کهف را تلاوت کرد، تا آنجا که می فرماید: (إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً)( (2)) و این [معجزه] جز بر گمراهی آنان نیفزود.

در روایت دیگری آمده: هنگامی که سر مقدس امام حسین علیه السلام را بر فراز درختی آویختند، شنیدند که می فرمود: (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ).( (3))

نیز در شهر دمشق صدای آن حضرت علیه السلام را شنیدند که می فرمود: «لا قوة إلّا باللَّه».

نیز شنیده شد که می فرمود: (أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً)؛( (4)) زید بن ارقم گفت: یا ابن رسول اللَّه! امر شما (یعنی تکلم سر مقدس شما بر نیزه) عجیب تر است.

منابع شیعه:

1.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 218.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 115.

3.بحار الانوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 304.

4.تفسیر نور الثقلین، شیخ حویزی [م. 1112]، ج 3، ص 243.


1- . کهف: 9.
2- . «آنان جوانمردانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند، و ما بر هدایتشان افزودیم». کهف: 13.
3- . «و کسانی که ستم کرده اند، به زودی خواهند دانست که بازگشتشان به کجاست». شعراء: 227.
4- .«آیا خیال کرده اید که یاران کهف و رقیم از نشانه های شگفت آور ماست؟!» کهف: 9.

ص: 126

5.تفسیر کنز الدقائق، شیخ محمد رضا قمی مشهدی [م. 1125]، ج 8، ص 36.

6.عوالم امام حسین علیه السلام ، بحرانی [م. 1130]، ص 443.

7.شرح الشّافیة، ابن أمیر الحاجّ [م.ح 1180]، ص 379- 380.

8.الدّمعة السّاکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص54.

9. أسرار الشّهادة، علامه دربندی [م. 1285]، ص 476.

10. ناسخ التواریخ حضرت زینب کبری علیها السلام ، [م. 1297]، ج1، ص308.

11.معالی السّبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص115- 116.

قرائت آیاتی از سورۀ کهف به روایت سَهل

9)«قَالَ سَهْلٌ الشَّهْرَزُورِیُّ: أَقْبَلْتُ فِی تِلْکَ السَّنَةِ مِنَ الْحَجِّ فَدَخَلْتُ الْکُوفَةَ فَرَأَیْتُ الْأَسْوَاقَ مُعَطَّلَةً وَ الدَّکَاکِینَ مُقَفَّلَةً قَالَ: فَوَقَفُوا بِبَابِ بَنِی خُزَیْمَةَ وَ الرَّأْسُ عَلَی قَنَاةٍ طَوِیلَةٍ وَ هُوَ یَقْرَأُ سُورَةَ الْکَهْفِ إِلَی أَنْ بَلَغَ إِلَی قَوْلِهِ تَعَالَی: (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً) قَالَ سَهْلٌ: فَبَکَیْتُ وَ قُلْتُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ رَأْسُکَ أَعْجَبُ ثُمَّ وَقَعتُ مَغْشِیّاً [غُشِیَ] عَلَیَّ فَلَمْ أُفِق حَتَّی خَتَمَ [قَرَأَ بَاقِیَ] السُّورَةَ».

ترجمه:

سهل شهرزوری گوید: در همان سالی که امام حسین علیه السلام را شهید کردند من از حج می آمدم پس داخل شهر کوفه شدم و دیدم که بازارها تعطیل و دکانها قفل است. آنها (لشکر عمر سعد) در کنار باب بنی خزیمه ایستادند و سر مبارک امام حسین علیه السلام بر روی نیزه ای بلند قرار داشت و سورۀ کهف را قرائت می کرد تا به این آیه رسید: (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً)( (1)).

سهل گوید: [در این هنگام] گریه کردم و گفتم: ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سر مقدس


1- . «آیا خیال کرده ای که یاران کهف و رقیم از نشانه های شگفت آور ماست؟!» کهف: 9.

ص: 127

شما عجیب تر است. سپس بیهوش نقش زمین شدم و به هوش نیامدم تا این که سر مقدس، سوره را ختم نمود.

منابع شیعه:

1.مقتل الحسین علیه السلام [وقعة الطف]، ابو مخنف ازدی [م. 157]، ص102- 103.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص123. (با اختلاف در عبارات)

3.شرح شافیه، ابن امیر الحاج [م.ح 1180]، ص379. (به نقل از ابومخنف)

4.الدمعة الساکبة، بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص 47- 48.

5.أسرار الشهادة، دربندی [م. 1285]، ص467- 468.

قرائت آیاتی از سورۀ کهف به روایت منهال

10)«عَنْ الْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرو، قَالَ: أَنَا وَاللهِ رَأَیْتُ [رَأَیْتُ وَاللهِ] رَأْسَ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِ عَلَی قَنَاةٍ یَقْرَأُ الْقُرْآنَ بِلِسَانٍ ذَلِقٍ [طَلِقٍ] ذَرِبٍ [یَقْرَأَ] سُورَةَ الْکَهْفِ حَتَّی بَلَغَ (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً) فَقَالَ رَجُلٌ: وَ رَأْسُکَ وَ اللهِ أَعْجَبُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مِنَ الْعَجَبِ»

ترجمه:

منهال گوید: به خدا قسم دیدم سر حسین علیه السلام را بر روی نیزه ای در حالی که به زبان نافذ و فصیح، سورۀ کهف را قرائت می کرد تا به این آیه رسید (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً) در این هنگام شخصی گفت: یابن رسول الله! به خدا قسم سر تو عجیب تر از عجب است.

منابع شیعه:

1.الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی [م. 560]، ص333.

2.نزهة الکرام، رازی، [م. 658] ج2، ص651.(فارسی)

3.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م.1107]، ج4، ص136.

ص: 128

منبع اهل تسنن:

4.نور العین فی مشهد الحسین، إبراهیم بن محمد اسفراینی شافعی [م. 417]، ص78مخطوط (به همین مضمون)( (1))

تکلم سر مقدس به هنگام تلاوت آیاتی از سورۀ کهف

11)«عَنِ الْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو قَالَ: أَنَا وَ اللَّهِ رَأَیْتُ رَأْسَ الْحُسَیْنِ علیه السلام حِینَ حُمِلَ وَ أَنَا بِدِمَشْقَ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ رَجُلٌ یَقْرَأُ الْکَهْفَ حَتَّی بَلَغَ قَوْلَهُ (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً) فَأَنْطَقَ اللَّهُ الرَّأْسَ بِلِسَانٍ ذَرِبٍ ذَلِقٍ فَقَالَ: أَعْجَبُ مِنْ أَصْحَابِ الْکَهْفِ قَتْلِی وَ حَمْلِی.»

ترجمه:

منهال بن عمرو می گوید: در دمشق بودم که دیدم سر امام حسین علیه السلام را می برند و مردی در جلوی او سورۀ کهف را تلاوت می کرد تا اینکه به این آیه رسید: (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً)( (2)) «آیا خیال کرده ای که یاران کهف و رقیم از نشانه های شگفت آور ماست؟!» آنگاه خدا سر امام علیه السلام را به زبانی نافذ و فصیح به سخن در آورد و فرمود: شگفت تر از اصحاب کهف، کشته شدن من و حمل سر من است.

منابع شیعه:

1.الخرائج و الجرائح، قطب راوندی [م. 573]، ج 2، ص 577.

2.ثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی [م. 560]، ص333. (با اختلاف در عبارت: ...أمری أعجب من أمر أصحاب الکهف و الرّقیم).


1- . عبارت اسفراینی اینچنین است: «لما أصبح الله بالصباح أمر ابن زیاد أن یطوف القوم برأس الحسین و هی علی رمح الطویل فلما دنت منی سمعتها تقول(أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً) فرفعت صوتی و نادیت رأسک أعجب یابن بنت رسول الله».
2- . کهف: 9.

ص: 129

3.نزهة الکرام، رازی، [م. 658] ج2، ص651.(فارسی)

4.صراط المستقیم، عاملی بیاضی [م. 877]، ج 2، ص 179. (با اختلاف در عبارت)

5.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص136. (به نقل از الثاقب فی المناقب)

6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 188.

7.تفسیر نور الثقلین، حویزی [م. 1112]، ج 3، ص 243.

8.تفسیر کنز الدقائق، شیخ محمد قمی مشهدی [م. 1125]، ج 8، ص 36.

9.عوالم امام حسین علیه السلام ، بحرانی [م. 1130]، ص 412.

منابع اهل تسنن:

10.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 60، ص 370.

11.مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور [م.711]، ج25، ص274: ط.دارالفکر. (بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی نجفی، ج27، ص418).

12.خصائص الکبری، سیوطی [م. 911]، ج 2، ص 127.

13.سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی [م. 942]، ج11، ص76.

14.فیض القدیر، مناوی [م. 1031]، ج 1، ص 265 (مناوی گوید: تفصیل قصة قتله تمزق الأکباد و تذیب الأجساد فلعنة اللّٰه علی من قتله أو رضی أو أمر وبعدا له کما بعدت عاد؛ حکایت کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] جگرها را پاره پاره می کند و جسدها را ذوب می نماید. لعنت خدا بر کُشندۀ او و کسی که به این امر راضی شد و کسی که فرمان کشتن را صادر کرد و از رحمت خدا دور باشند همچنان که قوم عاد دور شدند.)

15.الکواکب الدرّیّة، مناوی [م. 1031]، ج 1 ص 57 ط الازهریه بمصر(به نقل از احقاق الحق، ج11، ص453). (با این عبارت: ... فنطق الرّأس بلسان عربی فصیح و قال جهارا: أعجب من أصحاب الکهف قتلی و حملی).

16.نور الأبصار، شبلنجی [قرن 12]، ص272 (روی الحدیث من طریق ابن خالویه عن الأعمش عن منهال).

تکلم سر امام علیه السلام با ابن وکیده پس از تلاوت سورۀ کهف

12)«أَخْبَرَنِی أَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الْهَاشِمِیُّ قَدِمَ

ص: 130

عَلَیْنَا مِنَ مِصْرَ قَالَ: حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ مَنْصُورٍ الْهَمْدَانِیُّ بِدِمَشْقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ التَّمِیمِیِّ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی طَیْرَانِ عَنْ الْحَارِثِ بْنِ وَکِیدَةَ قَالَ: کُنْتُ فِی مَنْ حَمَلَ رَأْسَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَسَمِعْتُهُ یَقْرَأُ سُورَةَ الْکَهْفِ فَجَعَلْتُ أَشُکُّ فِی نَفْسِی وَ أَنَا أَسْمَعُ نَغْمَةَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَقَالَ لِی: یَا ابْنَ وَکِیدَةَ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّا مَعْشَرَ الْأَئِمَّةِ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّنَا نُرْزَقُ؟ قَالَ: فَقُلْتُ فِی نَفْسِی: أَسْرِقُ [أَسْتَرِقُ] رَأْسَهُ فَنَادَی: یَا ابْنَ وَکِیدَةَ لَیْسَ لَکَ إلَی ذَلِکَ سَبِیلٌ سَفکُهُم دَمِی أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ تَسییرِهِم إِیَّایَ فَذَرْهُمْ (فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ * إِذِ الْأَغْلَالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَ السَّلَاسِلُ یُسْحَبُونَ) ».

ترجمه:

ابن وکیده می گوید: من بین کسانی بودم که سر مقدس حسین بن علی علیه السلام را حمل می کردند. شنیدم که سر امام حسین علیه السلام ، سورۀ کهف را قرائت می کرد. در حالی که نغمۀ امام حسین علیه السلام را می شنیدم شک کردم [که آیا صدا از اوست یا از دیگری.] در این هنگام سر امام حسین علیه السلام به من فرمود: ای پسر وکیده! آیا نمی دانی که ما گروه ائمّه زنده هستیم و نزد خداوند روزی می خوریم؟

ابن وکیده گفت: با خود اندیشیدم که سر را بدزدم [و دفن کنم]. رأس مقدس به من خطاب کرد: ای پسر وکیده! تو راهی به آنچه در خاطرت آمده نداری. ریختن خون من نزد خداوند، بزرگتر است از گردانیدن من [در کوی و برزن]. رهایشان کن، (فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ* إِذِ الْأَغْلَالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَ السَّلَاسِلُ یُسْحَبُونَ)( (1)) «خواهند دانست هنگامی که غل ها در گردن های آنها باشد و با زنجیرها کشانده شوند.»

منابع شیعه:

1.نوادر المعجزات، محمد بن جریر طبری [م. قرن 5]، ص246.


1- . غافر: 70-71.

ص: 131

2.دلائل الإمامة، محمد بن جریر طبری [م. قرن 5]، ص188.

3.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج3، ص462.

4.تظلم الزهراء، رضی الدین قزوینی [م. بعد 1134]، ص22. (به نقل مسند البتول)

5.شرح الشافیة، ابن امیر الحاجّ [م.ح 1180]، ص378-379 (با اختلاف کم)

6.مخزن البکاء، مولی صالح برغانی قزوینی [م. 1283]، مجلس11، ص788.(به نقل مسند سیدة البتول)

7.الدمعة الساکبة، بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص53-54 (فی تظلم الزهرا عن مسند البتول باسناده عن الحارث بن وکیدة...)

8.ناسخ التواریخ، سپهر [م. 1297]، ج3، ص76 (به نقل از شرح شافیه).

قرائت آیه ای از سورۀ ابراهیم و ایمان آوردن شخص نصرانی

13)«قَالَ سَهْلٌ: وَ کَانَ مَعِی رَفِیقٌ نَصْرَانِیٌّ یُرِیدُ بَیْتَ الْمَقْدِسِ وَ هُوَ مُتَقَلِّدٌ سَیْفًا تَحْتَ ثِیَابِهِ فَکَشَفَ اللَّهُ عَنْ بَصَرِهِ فَسَمِعَ رَأْسَ الْحُسَیْنِ وَ هُوَ یَقْرَأُ الْقُرْآنَ وَ یَقُولُ: (وَ لَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ) الآیَةَ فَأَدْرَکَتْهُ السَّعَادَةُ وَ قَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ انْتَضَی سَیْفَهُ وَ شَدَّ بِهِ عَلَی الْقَوْمِ وَ هُوَ یَبْکِی وَ جَعَلَ یَضْرِبُ فِیهِمْ فَقَتَلَ مِنْهُمْ جَمَاعَةً کَثِیرَةً ثُمَّ تَکَاثَرُوا عَلَیْهِ فَقَتَلُوهُ رَحِمَهُ اللَّهِ فَقَالَتْ أُمُّ کُلْثُومَ: مَا هَذِهِ الضَّجَّةُ؟ فَحَکَیْتُ لَهَا الْحِکَایَةَ وَ قَالَتْ: وَا عَجَبَاه النَّصَارَی یَحتَشِمونَ لِدِینِ الْإِسْلامِ وَ أُمَّةُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ عَلَی دِینِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم یَقْتُلُونَ أَوْلَادَهُ وَ یَسْبُونَ حَرِیمَهُ وَ لَکِن الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ (وَ مَا ظَلَمُونَا وَ لَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ) ».

ترجمه:

سهل گوید: دوستی نصرانی همراه من بود که قصد رفتن به بیت المقدس داشت و شمشیری زیر پیراهنش آویزان کرده بود. خداوند، پرده از چشم او برداشت و شنید که سر امام حسین علیه السلام قرآن می خواند و می گوید: (وَ لَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ

ص: 132

الظَّالِمُونَ)( (1)) «و گمان مبر که خداوند غافل است از آنچه ستمگران می کنند». پس سعادت، شامل حالش شد و شهادتین را گفت. سپس شمشیرش را کشید و در حالیکه اشک می ریخت به دشت شمشیر می زد و عدۀ زیادی از آنان را کشت. اما همگی دور او جمع شدند و او را به شهدت رساندند. خدا او را رحمت کند.

حضرت ام کلثوم علیها السلام فرمود: این ضجۀ چیست؟ حکایت را برایش بازگو کردم. ایشان فرمودند: چقدر عجیب است مسیحیان احترام دین اسلام را نگاه می دارند و امّت محمد صلی الله علیه و آله و سلم که گمان می کنند بر دین محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستند اولاد او را می کشند و حرم او را به اسارت می برند! ولکن عاقبت برای پرهیزکاران است. (وَ مَا ظَلَمُونَا وَ لَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ)( (2)) «آنها به ما ظلم نکردند ولکن به خودشان ستم می نمایند».

منابع شیعه:

1.منتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ص288-290.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص133.

تکلم سر امام علیه السلام و معرفی خویش به راهبی در منزل قنسرین

14)«النّطنزیّ فِی الخَصَائِص: لَمَّا جَاءُوا بِرَأْسِ الْحُسَیْنِ وَ نَزَلُوا مَنْزِلًا یُقَالُ لَهُ قِنَّسْرِینُ اطَّلَعَ رَاهِبٌ مِنْ صَوْمَعَتِهِ إِلَی الرَّأْسِ فَرَأَی نُوراً سَاطِعاً یَخْرُجُ مِنْ فِیهِ وَ یَصْعَدُ إِلَی السَّمَاءِ فَأَتَاهُمْ بِعَشَرَةِ آلَافِ دِرْهَمٍ وَ أَخَذَ الرَّأْسَ وَ أَدْخَلَهُ صَوْمَعَتَهُ فَسَمِعَ صَوْتاً وَ لَمْ یَرَ شَخْصاً. قَالَ: طُوبَی لَکَ وَ طُوبَی لِمَنْ عَرَفَ حُرْمَتَهُ فَرَفَعَ الرَّاهِبُ رَأْسَهُ وَ قَالَ: یَا رَبِّ بِحَقِّ عِیسَی تَأْمُرُ هَذَا الرَّأْسَ بِالتَّکَلُّمِ مَعِی، فَتَکَلَّمَ الرَّأْسُ وَ قَالَ: یَا رَاهِبُ أَیَّ شَیْ ءٍ تُرِیدُ؟ قَالَ: مَنْ أَنْتَ؟

قَالَ: أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی وَ أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَی وَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ أَنَا


1- . ابراهیم: 42.
2- . البقره: 57؛ الاعراف: 160.

ص: 133

الْمَقْتُولُ بِکَرْبَلَاءَ أَنَا الْمَظْلُومُ أَنَا الْعَطْشَانُ، فَسَکَتَ فَوَضَعَ الرَّاهِبُ وَجْهَهُ عَلَی وَجْهِهِ فَقَالَ: لَا أَرْفَعُ وَجْهِی عَنْ وَجْهِکَ حَتَّی تَقُولَ: أَنَا شَفِیعُکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَتَکَلَّمَ الرَّأْسُ فَقَالَ: ارْجِعْ إِلَی دِینِ جَدِّی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم . فَقَالَ الرَّاهِبُ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ فَقَبِلَ لَهُ الشَّفَاعَةَ فَلَمَّا أَصْبَحُوا أَخَذُوا مِنْهُ الرَّأْسَ وَ الدَّرَاهِمَ فَلَمَّا بَلَغُوا الْوَادِیَ نَظَرُوا الدَّرَاهِمَ قَدْ صَارَتْ حِجَارَةً».

ترجمه:

نطنزی( (1)) در کتاب "خصائص" می نویسد: هنگامی که سر امام حسین علیه السلام را آوردند و در قِنَّسرین( (2)) منزل کردند راهبی از صومعه خود متوجه سر مقدس آن حضرت شد و دید نوری از دهان مبارک امام حسین علیه السلام خارج می شود و به طرف آسمان بالا می رود. راهب ده هزار درهم برایشان آورد و سر را [از آنان] گرفت و داخل صومعۀ خویش نمود. راهب صدایی شنید ولی صاحب آن صدا را ندید. آن گوینده به راهب گفت: خوشا به حال تو و خوشا به حال آن کسی که حرمت این سر را شناخت!

راهب سر خود را بلند کرد و گفت: پروردگارا! تو را به حق عیسی علیه السلام قسم می دهم که این سر را مأمور کنی با من تکلم نماید. آن سر تکلم کرد و فرمود: ای راهب! چه می خواهی؟ راهب گفت: تو کیستی؟ فرمود: من پسر محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و پسر علی مرتضی علیه السلام هستم. من پسر فاطمۀ زهرا علیها السلام کشتۀ در کربلایم، منم مظلوم. منم تشنه لب. آنگاه سر مقدس ساکت شد.

راهب صورت به صورت امام حسین علیه السلام نهاد و گفت: صورتم را از صورتت بر نخواهم داشت تا اینکه بگویی: من روز قیامت شفیع تو خواهم بود. آن سر مقدس به


1- . الخصائص العلویة علی سائر البریة و المآثر العلیة لسید الذریة، ابو الفتح محمد بن احمد بن علی النطنزی از علمای بزرگ اهل تسنن در قرن5.
2- . «قِنَّسْرین» نام شهری است که باقیماندۀ خرابه های آن حدود 40 کیلومتری جنوب غربی شهر «حلب» قرار دارد. معجم البلدان، یاقوت حموی، ج 4، ص 404.

ص: 134

سخن آمد و فرمود: دین جدم محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم را بپذیر. راهب گفت: أشهد أن لا إله إلّا اللَّه و أشهد أنّ محمداً رسول اللَّه. وقتی راهب مسلمان شد امام حسین علیه السلام نیز قبول کرد که شفیع وی شود.

صبح که شد مأموران، آن سر را با درهم ها از راهب گرفتند. وقتی به وادی رسیدند دیدند آن درهم ها به سنگ تبدیل شده اند!

منابع شیعه:

1.مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب [م.588]، ج3، ص217.

2.روضة الشهدا، کاشفی، [م. ] ص463(به نقل از ابوسعید دمشقی)

3.بحار الانوار، علامه مجلسی [م.1110]، ج45، ص304.

4.أسرار الشهادة، دربندی [م. 1285]، ص571

5.معالی السبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص131.

تکلم سر امام علیه السلام و معرفی خویش به پیری در دیر نصارا (نقل ابوسعید دمشقی)

15)ابو سعید دمشقی گوید: که من همراه آن جماعت بودم که سر امام حسین علیه السلام را به شام می بردند چون نزدیک به دمشق رسیدند خبری در میان قوم افتاد که مسیب بن قعقاع خزاعی لشکری جمع کرده می خواهد شبیخون آرد و سرها را بازستاند. سرداران لشکر با احتیاط تمام می رفتند شبانگاه به منزلی رسیدند و در آن منزل دیری محکم دیدند رأی ایشان بر آن قرار گرفت که آن دیر را پناه سازند، تا اگر کسی شبیخون آرد کاری نتواند کرد. راوی گوید: که شمر به در دیر آمده نعره زد پیری که سر حلقه اهل دیر بود به بالای بام برآمد و نگاه کرد لشکری دید گرداگرد دیر، سوار ایستاده و شمر در پیش نعره می زد پرسید که این چه لشکر است و شما چه کسانید؟ شمر گفت: ما از ملازمان پسر زیادیم و از کوفه به دمشق می رویم پیر گفت به چه مهمّ: متوجه شام شده اید؟ گفتند: در عراق شخصی با یزید یاغی شده بود ما به حرب وی رفتیم و او را با کسان وی کشتیم و اینک سرهای ایشان را

ص: 135

بر سر نیزه کرده ایم و اهل بیت او را نیز آورده ایم، تا پیش یزید رویم. پیر نگاه کرد سرها را دید بر سر نیزه، گفت: سر مهتر آنها کدام است؟ اشارت به سر امام حسین علیه السلام کردند. پیر در نگریست هیبتی از آن سر در دل وی افتاد گفت: گرد دیر من چرا آمده اید؟ شمر گفت: شنیده ایم که جمعی اتّفاق کرده اند که بر ما شبیخون آورند و سرها و اسیران را از ما بازستانند می خواهیم که امشب به دیر تو آئیم پیر گفت: شما لشکر بسیارید و دیر من گنجایش چندین مردم ندارد سرها را به دیر من درآرید و گرداگرد، دیر را فرو گرفته آتشها برافروزید و هشیار و بیدار باشید تا از شبیخون ایمن گردید و دزدان اگر بیایند و مطلوب خود را نبینند بازگردند و کسی خود بر این دیر دستی ندارد. شمر گفت نیکو می گوئی پس سر امام حسین علیه السلام را در صندوقی مستحکم نهاده قفل محکم بر آن زدند و هر که را از لشکریان گفتند که همراه صندوق به دیر درآئید و شب آنجا باشید هیچ کس قبول نکرد، چه از قضیه ابو الحنوق ترسیده بودند این قدر کردند که صندوق را به دیر درآوردند و در خانه ای مضبوط کرده قفل گران بر در آن خانه زدند و از آن دیر بیرون برفتند و امام زینالعابدین علیه السلام با اهل بیت درآمدند و پیر دیرانی ایشان را به منزل نیکو فرود آورد، و صندوق را در خانه ای که نهاده بودند، گرداگرد آن خانه می گردید و می خواست که سر مبارک امام حسین علیه السلام را از نزدیک ببیند ناگاه دید که آن خانه که صندوق دروست بی شمع و چراغ روشن شده، پیر متعجّب گشت و گفت: آیا این روشنی از کجاست؟ قضا را پهلوی آن خانه خانه ای دیگر بود و روزنی در این خانه داشت. پیر بدان خانه درآمد و از روزنه می نگریست دید که آن روشنی هر ساعت زیاده می گردد تا به حدّی که هیچ دیده تاب مشاهده آن نور نداشتی...

القصّه بعد از غلبه نورانیت سقف آن خانه بشکافت و عماری نازل گشته از آن، خاتون خوبروئی بیرون آمد با کنیزان بسیار که نه به جواری دنیا ما نستندی، و منادی ندا می زد که طرقوا طرقوا، راه دهید راه دهید مادر همه آدمیان، یعنی حوّا

ص: 136

صفیة اللّه را و به همین دستور حرم محترم خلیل اللّه ساره مادر اسحاق و هاجر والده اسماعیل فرود آمدند آنگه راحیل مادر یوسف و صفورا دختر شعیب و کلثوم خواهر موسی و آسیه زن فرعون دغا و مریم مادر عیسی علی نبینا و علیهم السلام فرود آمدند ناگاه خروشی برآمد و عماری در رسید در و خدیجه کبری و بعضی از ازواج طاهرات حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و سلم نزول فرمودند: سر را از آن صندوق بیرون آوردند و یک یک زیارت کردند. ناگه ناله و زاری عظیم پیدا شد و عماری نورانی پدید آمد و یکی بانگ بر پیرتر سازد، که از این سوراخ نگاه مکن که خاتون قیامت می آید. پیر از غایت حیرت بیخود شد و چون با خود آمد حجابی در پیش نظر وی بود که کسی را از آن زنان نمی دید. ولی خروش و فغان و فریاد ایشان می شنید و آواز یکی از آن زنان می آمد که السّلام علیک ای مظلوم مادر، و ای شهید مهموم مادر! و ای غریب مغموم مادر! و ای نور دیده من! و ای فرزند پسندیده من، غم مخور که من داد تو از خصمان بستانم و شعله غصّه تو را به آب انتقام بنشانم...

پیر ترسا، از استماع این سخنان بیهوش شد و چون به هوش آمد از آن عماریها و اهالی آن نشانی ندید. برخاست و از آن خانه بیرون دوید قفلی که آن مدبّران بر در زده بودند درهم شکست و به خانه درآمده قفل صندوق را بگشاد و پیش صندوق در خاک غلطیده، بسیار بگریست. پس سر آن سرور را بیرون آورده، به مشک و گلاب بشست و بر سر سجّاده، نهاده و دو شمع روشن کرده پیش آورده و از دور به زانوی ادب در آن سر نظاره می کرد و به گریه و زاری می گفت: ای سر سروران عالم! و ای مهتر مهتران بنی آدم! گمان می برم که تو از آن جماعتی که وصف ایشان در تورات موسی علیه السلام دیده ام و در انجیل عیسی علیه السلام خوانده ام. به حقّ آن خدائی که تو را این جاه و منزلت داده که محرمان سراداقات عصمت به زیارت تو می آیند و خاتونان سرا پرده نبوّت برای تو زاری می نمایند که ما را خبر

ص: 137

کن چه کسی؟ فی الحال به فرمان حضرت ذو الجلال سر امام علیه السلام به سخن درآمد و گفت: ای پیر أنا مظلوم. من ستم رسیده ام أنا مغموم من غمدیده ام، أنا مهموم من محنت کشیده ام، أنا مقتول من به تیغ دشمنان کشته شده ام أنا غریب من از خانمان آواره گشته ام...

پیر گفت: که زدنی: زیاده کن سر امام حسین علیه السلام گفت: ای پیر از حال حسب و نسب می پرسی، یا از سوز تشنگی و تعب سؤال می کنی؟ اگر از نسب می پرسی أنا ابن النبیّ المصطفی صلی الله علیه و آله و سلم من پسر پیغمبر برگزیده ام. أنا ابن الولیّ المرتضی علیه السلام من پسر ولی پسندیده ام...

پیر دیرانی، که این سخنان استماع نمود فی الحال مریدان خود را طلبید و ایشان هفتاد تن بودند و صورت حال با ایشان بار گفت: ایشان فریاد برکشیدند و جامه ها بدریدند و به اتّفاق پیش امام زین العابدین علیه السلام آمده، به یک بار زنّارها بریدند و کلمۀ شهادت بر زبان رانده دست و پای امام علیه السلام را ببوسیدند و گفتند: یابن رسول اللّه اجازت فرمای، تا از دیر بیرون رفته شبیخون بر این لشکر زنیم و دل خود را از این ناکسان دون و مدبّران ملعون خالی کنیم. حضرت امام زین العابدین علیه السلام فرمود جزاکم اللّه خیرا؛ خدای تعالی شما را جزای خیر دهاد ایشان دم به دم سزای خود خواهند دید و به پاداش خود خواهند رسید.

منابع شیعه:

1.روضة الشهداء، ملا حسین کاشفی [م. 910]، ص454.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107] ، ج4، ص112.(1)

3.الدمعة الساکبة، بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص70-73. (فی بعض الکتب القدیمة قد روی مرسلا عن بعض الثقاة عن أبی سعید الشامی...) (1)


1- . عبارت علامه بحرانی اینچنین است: الشیخ فخر الدین النجفی: قال: روی الثقات عن أبی سعید الشامی، قال: کنت ذات یوم مع القوم اللئام، الّذین حملوا الرءوس و السبی إلی دمشق، لمّا وصلوا إلی دیر النصاری، فوقع بینهم انّ نصر الخزاعی قد جمع عسکرا، و یرید أن یهجم علیهم نصف اللیل، و یقتل الأبطال، و یجدل الشجعان، و یأخذ الرءوس و السبی. فقال رؤساء العسکر من عظم اضطرابهم: نلجأ اللیلة إلی الدیر، و نجعله کهفا لنا، لأنّ الدیر کان لا یقدر أن یتسلّط علیه العدوّ. فوقف الشمر و أصحابه- لعنهم اللّه- علی باب الدیر، و صاح بأعلی صوته: یا أهل الدیر، فجاءهم القسیس الکبیر، فلمّا رأی العسکر، قال لهم: من أنتم و ما تریدون؟ فقال الشمر- لعنه اللّه-: نحن من عسکر عبید اللّه بن زیاد، و نحن سائرون من العراق إلی الشام. فقال القسیس: لأیّ غرض؟ قال: کان شخص بالعراق قد تباغی، و خرج علی یزید، و جمع العساکر فعقد یزید عسکرا عظیما، فقتلوهم، و هذه رءوسهم، و هؤلاء النساء سبایاهم. قال الراوی: قال: فنظر القسیس إلی رأس الحسین- علیه السلام-، و إذا بالنور ساطع منه، و الضیاء لامع، قد لحق بالسماء، فوقع فی قلبه هیبة منه. فقال القسیس: دیرنا ما یسعکم، بل أدخلوا الرءوس و السبی إلی الدیر، و حیطوا أنتم من خارج من دهمکم عدوّ فقاتلوه، و لا تکونوا مضطربین علی السبی و الرءوس. قال: فاستحسنوا کلام القسیس صاحب الدیر، و قالوا: هذا هو الرأی، فحطّوا رأس الحسین فی صندوق و قفل علیه، و أدخلوه إلی داخل الدیر و النساء و زین العابدین- علیه السلام-، و صاحب الدیر حطّهم فی مکان یلیق بهم. قال الراوی: ثمّ انّ صاحب الدیر، أراد أن یری الرأس الشریف، فجعل ینظر حول البیت الذی فیه الصندوق، و کان له رازونة، فحطّ رأسه فی تلک الرازونة، فرأی البیت یشرق نورا، و رأی انّ سقف البیت قد انشقّ، و نزل من السماء تخت عظیم، و النور یسطع من جوانبه، و إذا بامرأة أحسن من الحور، جالسة علی التخت و إذا بشخص یصیح: اطرقوا و لا تنظروا و إذا قد خرج من ذلک البیت، نساء فإذا حواء و صفیة و زوجة إبراهیم أمّ إسماعیل، و راحیل أمّ یوسف و أمّ موسی، و آسیة و مریم، و نساء النبیّ. قال الراوی: فأخرجوا الرأس من الصندوق، و کلّ من تلک النساء واحدة بعد واحدة، یقبّلن الرأس الشریف، فلمّا وقعت النوبة لمولاتی فاطمة الزهراء- علیها السلام-، غشی علی بصر صاحب الدیر، و عاد لا ینظر بالعین بل یسمع الکلام و اذا قائلة تقول: السلام علیک یا قتیل الامّ، السلام علیک یا مظلوم الامّ، السلام علیک یا شهید الامّ، السلام علیک یا روح الامّ، لا یداخلک همّ و غمّ، فإنّ اللّه سیفرّج عنّی و عنک، و یأخذ لی بثأرک. قال: فلمّا سمع الدیرانی البکاء من النساء اللاتی نزلن من السماء، اندهش، وقع مغشیّا علیه، فلمّا أفاق من ذلک البکاء و إذا بالشخص، نزل إلی البیت، و کسر القفل و الصندوق، و استخرج الرأس، و غسله بالکافور و المسک و الزعفران، و وضعه فی قبلته، و جعل ینظر إلیه و یبکی، و یقول: یا رأس رءوس بنی آدم، و یا عظیم، و یا کریم جمیع العالم، أظنّک أنت من الذین مدحهم اللّه فی التوراة و الإنجیل، و أنت الّذی أعطاک فضل التأویل، لأنّ خواتین سادات الدنیا و الآخرة، یبکین علیک و یندبنک، أ ما ارید أن أعرفک باسمک و نعتک. فنطق الرأس بإذن اللّه و قال: أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا المهموم، و أنا المغموم، و أنا الّذی بسیف العدوان و الظلم قتلت، أنا الذی بحرب أهل الغیّ ظلمت. فقال صاحب الدیر: باللّه أیّها الرأس زدنی، فقال الرأس: إن کنت تسأل عن حالتی و نسبی أنا ابن محمد المصطفی، أنا ابن علی المرتضی، أنا ابن فاطمة الزهراء، أنا ابن خدیجة الکبری، و أنا ابن العروة الوثقی، أنا شهید کربلاء، أنا مظلوم کربلاء، أنا قتیل کربلاء، أنا عطشان کربلاء، أنا ظمان کربلاء، أنا مهتوک کربلاء. قال الراوی: فلمّا سمع صاحب الدیر من رأس الحسین علیه السلام هذا الکلام، جمع تلامذته و مریدیه، و حکی لهم هذه الحکایة، و کانوا سبعین رجلا فضجّوا بالبکاء و النحیب، و نادوا بالویل و الثبور، و رموا العمائم من رءوسهم، و شقّوا أزیاقهم، و جاءوا إلی سیّدنا و مولانا علیّ بن الحسین زین العابدین- علیه السلام-، ثمّ قطعوا الزنار، و کسروا الناقوس، و اجتنبوا أفعال الیهود و النصاری، و أسلموا علی یدیه، و قالوا: یا ابن رسول اللّه مرنا أن نخرج إلی هؤلاء القوم الکفرة، و نقاتلهم و نجلی صدأ قلوبنا، و نأخذ بثأر سیّدنا. فقال لهم الإمام: لا تفعلوا ذلک، فإنّهم عن قریب ینتقم اللّه منهم، و یأخذهم أخذ عزیز مقتدر، فردّوا أصحاب الدیر عن القتال.

ص: 138

ص: 139

تکلم یهودی با سر مقدس و ایمان آوردن وی

16)«لَمَّا حُمِلَ رَأْسُهُ إِلَی الشَّامِ جَنَّ عَلَیْهِمُ اللَّیْلُ فَنَزَلُوا عِنْدَ رَجُلٍ مِنَ الْیَهُودِ فَلَمَّا شَرِبُوا وَ سَکِرُوا قَالُوا عِنْدَنَا رَأْسُ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَقَالَ أَرُوهُ لِی فَأَرَوْهُ وَ هُوَ فِی الصُّنْدُوقِ یَسْطَعُ مِنْهُ النُّورُ نَحْوَ السَّمَاءِ فَتَعَجَّبَ مِنْهُ الْیَهُودِیُّ فَاسْتَوْدَعَهُ مِنْهُمْ وَ قَالَ لِلرَّأْسِ اشْفَعْ لِی عِنْدَ جَدِّکَ فَأَنْطَقَ اللَّهُ الرَّأْسَ فَقَالَ: إِنَّمَا شَفَاعَتِی لِلْمُحَمَّدِیِّینَ وَ لَسْتَ بِمُحَمَّدِیٍّ فَجَمَعَ الْیَهُودِیُّ أَقْرِبَاءَهُ ثُمَّ أَخَذَ الرَّأْسَ وَ وَضَعَهُ فِی طَسْتٍ وَ صَبَّ عَلَیْهِ مَاءَ الْوَرْدِ وَ طَرَحَ فِیهِ الْکَافُورَ وَ الْمِسْکَ وَ الْعَنْبَرَ ثُمَّ قَالَ لِأَوْلَادِهِ وَ أَقْرِبَائِهِ: هَذَا رَأْسُ ابْنِ بِنْتِ مُحَمَّدٍ ثُمَّ قَالَ: یَا لَهْفَاهْ حَیْثُ لَمْ أَجِدْ جَدَّکَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله و سلم فَأُسْلِمَ عَلَی یَدَیْهِ یَا لَهْفَاهْ حَیْثُ لَمْ أَجِدْکَ حَیّاً فَأُسْلِمَ عَلَی یَدَیْکَ وَ أُقَاتِلَ بَیْنَ یَدَیْکَ فَلَوْ أَسْلَمْتُ الآنَ أَ تَشْفَعُ لِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ؟ فَأَنْطَقَ اللَّهُ الرَّأْسَ فَقَالَ بِلِسَانٍ فَصِیحٍ: إِنْ أَسْلَمْتَ فَأَنَا لَکَ شَفِیعٌ قَالَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ سَکَتَ فَأَسْلَمَ الرَّجُلُ وَ أَقْرِبَاؤُهُ.»

ترجمه:

روایت شده هنگامی که سر مقدس امام حسین علیه السلام را به سوی شام حرکت دادند

ص: 140

شب بر آنان فرا رسید. ایشان نزد مردی یهودی پیاده شدند. وقتی میگساری کردند و مست شدند گفتند: سر [امام]حسین علیه السلام نزد ماست. آن یهودی گفت: آن سر را به من نشان دهید و آنان سر امام حسین علیه السلام را به او نشان دادند. آن سر مقدس در میان صندوق بود و نوری از آن به طرف آسمان ساطع بود. یهودی از این منظره تعجب کرد و آن سر مبارک را از ایشان به عنوان امانت گرفت و به سر گفت: نزد جدّ خود برای من شفاعت کن. خدای توانا آن سر را به سخن آورد پس فرمود: شفاعت من برای افرادی است که متدین به دین محمّد صلی الله علیه و آله و سلم باشند ولی تو به دین حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم نیستی. آن یهودی خویشاوندان خود را جمع کرد سپس آن سر مبارک را گرفت و در میان طشتی نهاد و روی آن گلاب ریخت ودر آن کافور و مشک و عنبر ریخت سپس به فرزندان و خویشاوندان خود گفت: این سر پسر دختر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است. سپس آن یهودی گفت: افسوس که جدّت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را درک نکردم تا به دست وی اسلام اختیار نمایم! افسوس که تو را زنده درک ننمودم تا به دست تو اسلام بیاورم و پیش روی تو بجنگم. اگر الان مسلمان شوم آیا تو روز قیامت شفیع من می شوی؟ خداوند آن سر را به سخن آورد پس سه مرتبه با زبان فصیح فرمود: اگر اسلام بیاوری من شفیع تو خواهم بود و آن مرد با خویشاوندان خود اسلام آوردند.

منابع شیعه:

1.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 172.

2.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 417.

3.شرح الشّافیة، ابن أمیر الحاجّ [م.ح 1180]، ص 381.

4.الدمعة السّاکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص66- 67.

5.أسرار الشّهادة، علامه محقق فاضل دربندی [م. 1285]، ص 493.

6.معالی السّبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص127.

منبع اهل تسنن:

7.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج 2، ص116.

ص: 141

تکلم سر مقدس با عزیز یهودی و ایمان آوردن وی

17)عزیز می گوید: در خواب دیدم موسی و هارون علیهما السلام را که سرها برهنه دارند و مانند مصیبت زدگان اشک از دیده می بارند. گفتم: ای پیغمبران مرسل و ای برگزیدگان خداوند اکبر! این گریه و زاری را سبب چیست و این ناله و بی قراری در مفارقت کیست؟ گفتند: اولاد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم را کشته اند در کربلا و سرهای ایشان را نزد یزید بی حیا می برند، برخیز و نزد مصیبت زدگان رفته لحظه ای با ایشان درآمیز و سلام ما به آن سران بی تن برسان.

من از خواب بیدار شدم و هزار دینار برداشته نزد مهتران لشکر رفتم و نزد ایشان نهادم و از ایشان اجازت یافته نزد اهل بیت علیهم السلام آمدم و از برای علی بن الحسین علیه السلام جبه ای اعلا و هزار دینار زر تحفه گذرانیدم و به دست وی ایمان آوردم و اجازت یافته نزد اهل بیت علیهم السلام آمدم و از برای هر یک از عورات، جامه ای زیبا و تحفه ای دیگر بیاوردم و مهتران لشکر را گفتم مرا اجازت دهید تا نزد آن سر روم و مرا با وی سِرّی است در میان آرم. بعد از آن نزد آن سر آمدم و گفتم: ای سرّ بی تن! سلام موسی و هارون علیهما السلام نزد شما آورده ام و از حضرت شما به جواب آرزومندم. آواز برآمد که سلام خدای بر ایشان باد.

گفتم: ای سیّد و سرور! مرا خدمتی فرما که خشنودی خدا در آن باشد.

فرمود که در حق اهل بیت احسان کردی، جدم حضرت مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و پدرم علی مرتضی و مادرم فاطمه زهرا و برادرم حسن مجتبی علیهم السلام . از تو راضی شدند و چون اسلام آوردی، خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم از تو خشنود گشتند و چون سلام موسی و هارون علیهما السلام به من آوردی رضای من دریافتی و روز قیامت تو را به همراهی خود به بهشت در آرم.

منبع شیعه:

آثار الاحمدی، احمد بن تاج الدین استرآبادی، [م. قرن 10] ص494.

ص: 142

تکلم سر مقدس با امام سجاد علیه السلام

18)«قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ لِیَزِیدَ: أُرِیدُ أَنْ تُرِیَنِی وَجْهَ أَبِی فَقَالَ: لَنْ تَرَاهُ [أَبَداً] وَ کَانَ الرَّأْسُ الشَّرِیفُ فِی طَشْتٍ مِنْ العَسجَدِ مُغَطّی بِمِنْدِیلٍ زئبقی فَإِذَا بِالْمِنْدِیلِ ارْتَفَعَتْ وَ نَادَاهُ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَلَدَاهُ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا عَلِیُّ فَصَاحَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ: وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ یَا أَبَتَاه أیتَمتَنی وَ ذَهَبتَ یَا أَبَتَاه عَنِّی وَ فُرِّقَ بَیْنِی وَبَیْنَک فَهَا أَنَا رَاجِعٌ إِلَی حَرَمِ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أُودِعُکَ اللَّهَ تَعَالَی وَ أَسْتَرْعِیکَ وَ أَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ».

ترجمه:

[آنگاه که یزید پس از فشار افکار عمومی به امام سجاد علیه السلام وعده داد که سه حاجت ایشان را روا دارد] امام سجاد علیه السلام به یزید فرمود: می خواهم سر پدرم امام حسین علیه السلام را ببینم. آن ملعون گفت: در خصوص سر پدرت محال است که او را به تو بدهم و هرگز سر پدر را نخواهی دید. وقتی که یزید این سخنان را گفت، امام زین العابدین علیه السلام فرمود: ای یزید! تو خیال می کنی که سر پدرم از من پنهان است و من نمی توانم او را ببینم و با او سخن بگویم؟ سر حضرت علیه السلام در تشتی از طلا در یکی از اتاق ها بود و بر روی آن پارچه ای افکنده بودند. حضرت امام زین العابدین علیه السلام رو به سر مبارک پدر کرد و گفت: «السلام علیک یا ابا عبدالله» ناگاه آن مندیل از سر مبارک کنار افتاد و صدا بر آمد که: «علیک السلام یا علی یا ولدی». پس از آن امام زین العابدین علیه السلام صیحه زد و گفت: ای پدر رفتی و مرا یتیم کردی. خدا لعنت کند کسی که میان من و تو جدایی افکند و اینک من به مدینۀ جدم می روم پس وداع می کنم تو را وداع بازپسین و سلام من بر تو باد.

منابع شیعه:

1.شرح الشافیة، ابن امیر الحاجّ [م.ح 1180]، ص382. (به نقل از مثیر الاحزان)

ص: 143

2.محرق القلوب، ملا محمد مهدی نراقی [م. 1209]، ص617-618.

3.الدمعة الساکبة، بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص 147. (به نقل از شرح شافیه)

4.أسرار الشهادة، دربندی [م. 1285]، ص571. (به همین مضمون).

5.معالی السبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص188 (به نقل از شرح شافیه) و ج2، ص189 (به نقل از محرق القلوب)

تکلم سر مقدس امام علیه السلام با خواهرش در شام

19)چون جناب زینب خاتون سلام الله علیها را در کوچه و بازار شام می بردند و سر مبارک امام علیه السلام را نیز در پیش روی او حرکت می دادند و مردم شام اظهار خرسندی و سرور می نمودند و نای و طنبور می نواختند، آن سر مبارک در هر چند قدم به کلمه «لا حول و لا قوّة إلّا بالله العلیّ العظیم» متکلّم می شد. جناب زینب خاتون را بحر غیرت به جوش آمد و بی تاب به آن قوم خطاب کرد: «ای گروه نامحمود! به قتل اولاد پیغمبر خود سیّد جوانان اهل بهشت و گردش دادن دختران و حرم سیّد انس و جان و تزیین شهر خود شادان هستید و فخر و مباهات می کنید و مع هذا خود را از اهل اسلام می شمارید؟ امیدوارم که خداوند جبّار هرگز در شما به نظر رحمت ننگرد و بر شما نبخشاید.

در کتاب ریاض المصائب و بعضی کتب دیگر منقول است که مقارن این حال، ناگاه آن سر مبارک به تکلّم درآمد و فرمود: «یا أختاه! اصبری فإنّ اللَّه معنا»؛ ای خواهر! صبوری کن، همانا خداوند تعالی با ماست. ( (1))


1- . همچنین: بعضی از موثقین از کتاب «التبر المذاب» و مقتل «عقدایی یزدی» نقل نمودند که: چون اسراء را وارد شام نمودند در دروازۀ شام حضرت زینب علیها السلام شمر را طلبیده فرمود: حاجتی به تو دارم، ما را از این دروازه با ازدحام نبرید، از راه خلوتی داخل شام نمایید. آن ملعون اعتنا ننمود و چند تازیانه بر آن مخدره زد. آن معدن صبر و وقار از فرط غیرت منقلب شد و به زمین امر نمود و فرمود: «یا أرض خذیه» در آن حال زمین شمر را تا کمر فرو برد، ناگاه از سر بریده صدای جان فزای حسینی به گوش خواهر رسید: «یا اختاه اصبری و احتسبی فی مرضات الله» آن مخدره به زمین امر نمود او را رها کند. خصائص زینبیه، آیت الله جزایری، ص254، به نقل از التبر المذاب و مقتل عقدایی یزدی. همچنین: در راه شام زینب خاتون علیها السلام می خواست ستمکاران را نفرین کند، سر مبارک حضرت امام حسین علیه السلام که بر سر نیزه بود، خیال خواهر را فهمید، از سر نیزه خم شد، و فرمود: « زینب جان! صبر کن هنوز امر خدا تمام نشده. مجلس یزید را ندیدی و رسوایی شام را ندیدی. کشف اسرار الشهاده، حاج ملامحمد اشرفی، [م. 1315] ص248.

ص: 144

منابع شیعه:

1.ناسخ التواریخ، سپهر [م. 1297]، 544-545.(به نقل از بحر المصائب)

2.ریاحین الشریعه، محلاتی، ص159 (به همین مضمون به نقل از بحر المصائب)

خطاب سر مقدس به یزید در شهر شام

20)طاهر بن حارث گوید: همین شب را که اهل بیت در خرابۀ شام، صدا به شیون بلند نمودند، من در نزد یزید بودم. چون خواب مستولی شد، گفت: ای طاهر، بیا سر خود به دامن تو نهم. پس نشستم و آن (لعنت الله علیه) سر خود را به دامن من نهاد، به خواب رفت. اما سر مبارک مظلوم کربلا در میان طشت طلا، پیش یزید بود. چون برخی از شب گذشته که به یکبار، صدای غلغله و فریاد صیحه و ناله اسیران خرابه و زنان آل محمد و طفلان و عیال جناب حسین علیه السلام بلند شد. از صدای ناله جان گداز آن یتیمان، چنان لرزه بر آن سر بریده در طشت نهاده، افتاد که به مقدار چهار ارش بلند شد و در هوا ایستاد، چون ابر بهاران گریان به ناله حزین، رو به خدا فرمود: «اللهم هولاء اولادنا و اکبادنا و هولاء اصحابنا». از این حالت، دحشت و اضطراب بر طاهر مستولی شد. گوید: من افتادم، آغاز گریه بلند کردم و جامه از تن دریدم. گویا خرابه نزدیک به بارگاه یزید بود. و به صدای بلند به اهل بیت علیهم السلام و اسیران گفتم: ای مظلومان، بر شما چه حادثه روی داد! پس حریم آن جناب آواز بلند کردند گفتند: جناب امام حسین علیه السلام را دختر

ص: 145

صغیری دو ساله یا سه ساله بود و آن جناب را بسیار دوست می داشت و شوق پدر در آن شدّت نموده و حال می گوید: پدر من کجاست؟ پدرم را می خواهم. از شدّت فریاد و شیون آن اسیران در خرابه، یزید از خواب بیدار شد و سر جناب امام حسین علیه السلام همچنان در هوا ایستاده بود. رو به یزید نمود و فرمود: پسر معاویه! من در حق تو چه بدی کرده بودم که با تو با من این همه ظلم نمودی؟ یعنی تن بی سر مرا به خاک کربلا انداختی و سر من را به خواری تمام به شهر شام آوردی و پردگیان حرم مرا اسیر و خیمه های مرا غارت نمودی، پس متوجه خداوند شد، فرمود: الهی، داد مرا از وی بستان. پس لرزه به اندام آن لعین افتاد.

منابع شیعه:

1.مجالس المتقین، ملامحمد تقی برغانی(شهید ثالث)، [م. 1264] ص73مخطوط.

2.اکلیل المصائب، تنکابنی، ص221-222. (به نقل از مجالس المتقین)( (1))

3.ریاض القدس، صدرالدین قزوینی، [م. حدود 1330] ج2، ص325-326. (با اختلاف)( (2))


1- . عبارت مرحوم تنکابنی اینچنین است: بنابر روایت شهید ثالث، مرحوم حاج ملا محمدتقی برغانی که یکی از مشایخ اجازۀ این فقیر است در کتاب مجالس المتقین [از] طاهر بن حارث گوید که: ...
2- . عبارت ریاض القدس اینچنین است: طاهر بن عبد الله دمشقی گوید: سر یزید روی زانوی من بود بر او نقل میگفتم سر پسر فاطمه هم میان طشت بود همینکه شیون از خرابه بلند شد دیدم سرپوش از سر طبق بکناررفت سر بلند شد تا نزدیک بام قصر به صوت بلند فرمود: «اُختی سکّتی ابنتی» همشیره من زینب دخترم را ساکت کن... طاهر گوید پس دیدم آن سر برگشت رو به یزید کرد فرمود: یا یزید من با تو چه کرده بودم که مرا کشتی و عیالم را اسیر کردی؟! یزید از این ندا و از آن صدا سر برداشت پرسید طاهر چه خبر است؟ گفتم ظالم نمیدانم در خرابه اسیران را چه اتفاق افتاده که در جوش و خروشند و دیدم سر مبارک حسین را که از طشت بلند شد و چنین و چنان گفت. یزید غلامی فرستاد برو خبری بیاور. غلام آمد احوال پرسی کرد گفتند دختری صغیره از امام در خواب جمال پدر دیده آرام ندارد بسکه گریه کرده غلام آمد و واقعه را به جهت یزید نقل کرد آن پلید گفت: «إرفعوا رأس أبیها إلیها» بیایید سر پدرش را برای او ببرید تا آرام بگیرد. «قَالَ اطرحوا رأسَ الحُسَینِ بحِجرها فعسی إذا نزلت إلیه تسلّت» پس آن سر مطهر را در میان طشت نهادند و رو به خرابه آوردند که ای گروه اسیران سر حسین آمد. «فاتوا بها الطست یلمع نوره کالشمس بل هو فوقها فی الجبهه» ... «فجاوا بالرأس الشریف و هو مغطی بمندیل و یبقی فکشف الغطاء عنه» سر مطهر را گرفتند آوردند در حضور آن مظلومه نهادند در حالتیکه پرده ای به روی آن سر مطهر بود پرده را برداشتند آن معصومه پرسید «ما هذا الراس؟» این سر کیست؟ گفتند این سر بابت حسین است... «فانکبت علیه تقبله و تبکی و تضرب علی رأسها و وجهها حتی امتلا فمها بالدم» یعنی خود را آنقدر با دست های کوچک خود به دهانش زد که مملو از خون شد.

ص: 146

خطاب سر مقدس به ابن زیاد

21)«ذَکَرَ أَبُو مِخْنَفٍ فِی مَقْتَلِهِ حَدَّثَنِی مَنْ حَضَرَ الْیَوْمَ الَّذِی وَرَدَ فِیهِ رَأْسُ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَلَی ابْنِ زِیَادٍ قَالَ: رَأَیْتُ قَدْ خَرَجَتْ مِنْ الْقَصْرِ نَارٌ فَقَامَ عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ زِیَادٍ هَارِباً مِنْ سَرِیرِهِ إِلَی أَنْ دَخَلَ بَعْضَ الْبُیُوتِ فَتَکَلَّمَ الرَّأْسُ الشَّرِیفُ بِصَوْتٍ فَصِیحٍ جَهْوَرِیٍّ یَسْمَعُهُ ابْنُ زِیَادٍ وَ مَنْ کَانَ مَعَهُ [کلُّ مَنْ مَعَهُ]: إلَی أَیْنَ تَهْرُبُ مِنَ النَّارِ؟ یَا مَلْعُونُ لَئِنْ عَجَزَتْ عَنْکَ فِی الدُّنْیَا فَإِنَّهَا فِی الآخِرَةِ مَثْوَاکَ وَ مَصِیرُکَ قَالَ: فَوَقَعَ أَهْلُ الْقَصْرِ سُجَّداً لِمَا رَأَوْا مِنْ رَأْسِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَلَمَّا ارْتَفَعَتْ النَّارُ سَکَتَ رَأْسُ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ».

ترجمه:

ابومخنف در مقتل خود ذکر می کند: بعضی از کسانی که روز آوردن سر مقدس امام حسین علیه السلام نزد ابن زیاد حضور داشتند برای من حدیث کردند که: دیدم که از قصر ابن زیاد آتشی خارج شد پس در این هنگام ابن زیاد از تختش بلند شده فرار کرد و داخل بعضی از اتاقها شد. سر مقدس امام علیه السلام با صدایی فصیح و بلند تکلم کرد -طوری که ابن زیاد و همه کسانی که در قصر بودند آن صدا را می شنیدند- و گفت: از آتش به کجا فرار می کنی؟ ای لعین! اگر الان بتوانی از آتش فرار کنی، در روز قیامت (دیگر نمی توانی فرار کنی و) جایگاهت آتش دوزخ است. راوی گوید: اهل قصر به خاطر آنچه

ص: 147

از سر امام علیه السلام مشاهده کردند همه به سجده افتادند و هنگامی که آتش خاموش شد سر حسین علیه السلام سکوت کرد.

منابع شیعه:

1.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 123. (همین مضمون با اختلاف در عبارت: ... إلی أین تهرب؟ یا لعین! إن عجزت عنک النّار فی الدّنیا، فما تعجز عنک فی الآخرة. قال: هی مثواک یوم القیامة. قال: فوقع کلّ من کان حاضرا علی رکبهم سجّدا من تلک النّار و کلام الرّأس، فلطموا علی رؤوسهم لأجل ذلک)

2.شرح شافیه، ابن امیر الحاج [م.ح 1180]، ص380-381.

3.الدمعة الساکبه، بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص 51- 52.

4.معالی السبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص114.

5.مقتل الحسین علیه السلام ، مقرم [م. 1391]، 375-376 (با اختلاف در عبارات).

نفرین سر مقدس بر شمر

22)لَمَّا اجْتَزَّ الشِّمرُ لَعَنَهُ الله رَأْسَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ أَخَذَهُ وَ عَلَّقَهُ عَلی فَرَسِهِ فَسَمِعَت أُذُنَایَ وَ نَظَرَت عَیْنَایَ وَ وَعَی قَلْبِی وَ رَأْسُ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ یُکَلِّمُه بِلِسَانٍ فَصِیحٍ وَ یَقُولُ: یَا شِمْرُ! یَا شَقِیَّ اللّهِ! یَا عَدُوَّاللهِ وَ رَسُولِهِ! فَرَّقْتَ بَیْنَ رَأْسِی وَ جَسَدِی فَرَّقَ اللهُ بَیْنَ لَحمِک وَ عَظمِک وَ جَعَلَکَ نَکالاً لِلْعَالَمِینَ. قَالَ: فَرَفَعَ اللَّعِینِ سَوْطاً کَان بِیَدِهِ وَ لَمْ یَزَلْ یَضْرِبُ الرَّأسَ حَتّی سَکَتَ عَنِ الکَلامِ. فَقُلْتُ: لَا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ وَ أَنَا وَ اللهِ لا استطیعُ قِتَالَ اللَّعِینِ بْنِ اللَّعِینِ الَّذِی یَضْرِبُ رَأْسَ الْحُسَیْنِ وَ لَیْسَ بِیَدِی سَیْفٌ وَ لَا کَعبُ رُمْحٍ ولکن صَبْرَةٌ حتّی یَحکُمَ اللهُ تَعَالَی وَ هُوَ خَیْرُ الحَاکِمین.

ترجمه:

وقتی شمر ملعون سر امام حسین علیه السلام را از تنش جدا کرد و آن را از اسبش آویزان نمود با گوشهایم شنیدم و با دو چشمم دیدم و با قلبم دریافتم که سر امام حسین علیه السلام با زبان

ص: 148

فصیح خطاب به شمر چنین می گفت: ای شمر! ای دشمن خدا و پیامبر! تو میان سر و بدن من جدایی افکندی. خداوند میان گوشت و استخوانت جدایی افکند و تو را مایۀ عبرت جهانیان قرار دهد.

شمر ملعون با شنیدن این سخن، با تازیانه ای که در دست داشت آنقدر زد تا سر مطهر ساکت شد.

راوی می گوید: با خود گفتم: لا حول و لا قوة الا بالله. در آن شرایط توان جنگ با شمر ملعون را نداشتم و شمشیر و نیزه (سلاحی) نیز در دست نبود. اما صبر می کنم تا خداوند احکم الحاکمین حکمی کند.

منبع شیعه:

الدمعة الساکبة، بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص7.

نفرین سر مقدس بر حامل رأس

23)«رَوَی هِلَالُ بْنُ مُعَاوِیَةَ قَالَ: رَأَیْتُ رَجُلاً یَحْمِلُ رَأْسَ الحسینِ علیه السلام فِی مِخْلَاةِ فَرَسِهِ فَسَمِعَت أُذُنَایَ وَ وَعَی قَلْبِی وَ الرَّأْسُ یَقُولُ: فَرَّقْتَ بَیْنَ رَأْسِی وَ جَسَدِی فَرَّقَ اللَّهُ بَیْنَ لَحْمِکَ وَ عَظمِکَ وَ جَعَلَکَ آیَةً وَ نَکَالًا لِلْعَالَمِینَ فَرَفَعَ سَوْطاً کَانَ مَعَهُ وَ لَمْ یَزَلْ یَضْرِبُ بِهِ الرَّأْسَ [الشَّرِیفَ] حَتَّی سَکَنَ [سکت] قَالَ: فَرَأَیْتُ ذَلِکَ الرَّجُلَ وَ قَدْ أُتِیَ بِهِ إِلَی الْمُخْتَارِ بْنِ أَبِی عُبَیْدٍ فَشَرَحَ لَحْمَهُ وَ أَلْقَاهُ لِلْکِلَابِ وَ هُوَ حَیٌّ وَ کُلَّمَا قُطِعَت مِنْهُ قِطْعَةٌ صَاحَ وَ غُلِبَ عَلَی عَقْلِهِ فَیَتَوَسَّلُ حَتَّی یَئُوبُ إِلَیْهِ عَقْلُهُ ثُمَّ یَفْعَلُ بِهِ مِثْلَ ذَلِکَ حَتَّی جَعَلَهُ عِظَامًا مُجَرَّدَةً ثُمَّ أَمَرَ بِهِ فَقُطِعَتْ مَفَاصِلُهُ فَأَتَیْتُ الْمُخْتَارَ فَأَخْبَرْتُهُ بِفِعْلِهِ وَ بِمَا سَمِعْتُ مِنْ [کَلامِ] الرَّأْسِ [الشَّرِیفِ]».

ترجمه:

هلال بن معاویه گفته است: مردی را دیدم که سر امام حسین علیه السلام را در گردن اسبش می برد. با گوشهایم شنیدم و کاملاً دریافتم که سر مطهر می گوید: بین سر و بدنم

ص: 149

جدایی افکندی. خداوند بین گوشت و استخوانت جدایی افکند و تو را مایه عبرت جهانیان قرار دهد.

ملعون تازیانه را بالا برد و تا وقتی سر مطهر ساکت شد به آن جسارت می کرد.

هلال می گوید: من آن مرد را در محضر مختار دیدم، در حالی که هنوز زنده بود گوشتهایش را تکه تکه می کردند و در مقابل سگها می انداختند. هرگاه تکه ای کنده می شد فریاد می کشید و از هوش می رفت. او را به هوش می آوردند و بار دیگر آن کار را می کردند تا وقتی که همۀ استخوانهایش بدون گوشت شد. بعد از آن مختار دستور داد تا مفاصلش را جدا کردند.

نزد مختار رفتم و ماجرای سخن گفتن امام علیه السلام را گفتم.

منابع شیعه:

1.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج3، ص462.

2.شرح الشافیة، ابن امیر الحاجّ [م.ح 1180]، ص382.(به نقل از مناقب السعدا از هلال بن معاویه)

3.الدمعة الساکبة، بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص 147. (به نقل از شرح شافیه)

4.معالی السبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص188. (به نقل از شرح شافیه)

تکلم سر چهار نفر بعد از مرگ

24)تَکَلَّمَ بَعْدَ الْمَوْتِ أَرْبَعَةٌ: یَحْیَی بْنُ زَکَرِیَّا حِینَ ذُبِحَ وَ حَبِیبٌ النَّجَّارُ حَیْثُ قَالَ: (یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ)( (1)) وَ جَعْفَرٌ الطَّیَّارُ حَیْثُ قَالَ: (وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ) ( (2)) إلَخْ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ حَیْثُ قَالَ (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ)( (3)


1- . یس: 26.
2- . آل عمران: 169.
3- . الشعراء: 227.

ص: 150

ترجمه:

چهار نفر بعد از مرگشان تکلم کردند: یحیی بن زکریا هنگامی که ذبح شد و حبیب نجار که گفت: (یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ)؛( (1)) «ای کاش قوم من می فهمیدند» و جعفر طیار علیه السلام که آیۀ (وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ...)( (2)) را تلاوت کرد و حسین بن علی علیه السلام که فرمود: (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون).( (3))

منبع اهل تسنن:

حیاة الحیوان، دمیری [م. 808]، ج1، ص86.

نکته: از سر مقدس امام علیه السلام کرامات و معجزات دیگری غیر تکلم نیز صادر شده است که در واقعه های بعدی خواهد آمد.( (4))


1- . یس: 26.
2- . آل عمران: 169.
3- . الشعراء: 227.
4- . در منهج الصادقین در ذیل سورۀ بنی اسرائیل می نویسد: سر یحیی را در تشتی گذاردند و پیش آن دختر آوردند. سر یحیی به زبان فصیح به پادشاه گفت: «لا تحل لک هذه» برای تو این دختر حلال نیست سر مطهر حسین علیه السلام هم در موارد بسیاری تکلم کرد چنانچه از روایت هایی که در بحار و عوالم و دمعه و مدینه و تظلم و مخزن و تحفة الحسینیة نقل کرده اند زیاده از بیست مقام سر مطهر سید الشهدا علیه السلام تکلم کرده. اما در کتاب مخزن الواعظین که تالیفات یکی از فضلای اردکان که در کرمان ساکن بوده و تتبعی هم در اخبار داشته می نویسد: زیاده از هشتاد موضع سر مطهر سیدالشهدا علیه السلام به تکلم در آمده است و چند موضع را شمرده است از آن جمله می نویسد: زمانی که وارد مجلس یزید کردند آن سر مبارک را در نزد یزید پلید نهادند از شادی برخاست و نشست پس روی خود را به آن سر مطهر کرده و گفت: «یا حسین لأینا الغلب؟» کدام غالب شدیم؟ همۀ مردم شنیدند که به زبان فصیح فرمود: (وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون) دیگر چون نظر کرد و دید عترت طاهره اش وارد مجلس آن حرام زاده شدند چشمی که از کربلا تا آن وقت بر هم ننهاده بود و دائم نظر به اطراف می کرد بر هم گذارد و فرمود: «لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم». ثمرات الحیات، سید الواعظین درب امامی، ج1، 93-94. * گریه کردن سر مقدس آقای شیخ علی ربانی خلخالی از مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی نقل می نماید که: در مجلس یزید لعنه الله سر مبارک سید الشهدا علیه السلام از بالای نیزه به تمام اُسرا نگاه کرد ولی وقتی که مقابل حضرت زینب علیها السلام رسید چشم ها را روی هم گذاشت و از گوشۀ چشم مبارکش اشک جاری گشت. منبع: چهره درخشان قمر بنی هاشم علیه السلام ، ج1، ص87. * تکلم حلقوم شریف سید الشهدا علیه السلام قَالَتْ سُکَینَةُ لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام اعْتَنَقْتُهُ فَأُغْمِیَ عَلَیَّ فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ: شِیعَتِی مَا إِنْ شَرِبْتُمْ رَیَّ عَذْبٍ فَاذْکُرُونِی أَوْ سَمِعْتُمْ بِغَرِیبٍ أَوْ شَهِیدٍ فَانْدُبُونِی منابع: مصباح، کفعمی [م. 905]، ص 741؛ مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری[م. 1320]، ج17، ص26؛ اکلیل المصائب، تنکابنی [م. 1302]، ص428. * تکلم سر امام بعد از به شهادت رسیدن سفیر روم «الْتَفَتَ رَسُولُ قَیْصَرَ إِلَی یَزِیدَ وَ قَالَ: إِنَّ عِنْدَنَا فِی بَعْضِ الْجَزَائِرِ حَافِرَ حِمَارِ عِیسَی وَ نَحْنُ نَحُجُّ إِلَیْهِ فِی کُلِّ عَامٍ مَنِ الْأَقْطَارِ وَ نُهْدِی إِلَیْهِ النُّذُورَ وَ نُعَظِّمُهُ کَمَا تُعَظِّمُونَ کُتُبَکُمْ فَأشْهَدُ أنَّکُمْ عَلَی بَاطِلٍ فَأَغْضَبَ یَزِیدَ هَذَا الْقَوْلُ وَ أَمَرَ بِقَتْلِهِ فَقَامَ إِلَی الرَّأْسِ وَ قَبَّلَهُ وَ تَشَهَّدَ الشَّهَادَتَیْنِ وَ عِنْدَ قَتْلِهِ سَمِعَ أَهْلُ الْمَجْلِسِ مِنَ الرَّأْسِ الشَّرِیفِ صَوْتاً عَالِیًا فَصِیحًا: لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»؛ ترجمه: [در جریان جسارت یزید به سر مطهر و شهادت دادن ابوبرزه اسلمی به اینکه دیدم پیامبر لبهای حسن و حسین علیهما السلام را می بوسید]: نمایندۀ قیصر روم [که در آنجا حضور داشت] به یزید رو کرد و گفت: در یکی از جزایر کشور ما سمّ الاغ حضرت عیسی را نگاه داشته اند و ما مسیحیان هر سال از اطراف و اکناف عالم به زیارت آن می رویم و نذورات و هدایایی برایش پیش کش می کنیم و آنچنان او را احترام می گذاریم که شما کتب مقدس خود را احترام می کنید . [اما با برخورد تو در مورد پسر دختر پیغمبرتان یقین کردم و] شهادت می دهم که شما بر باطلید. این سخن، یزید را خشمگین کرد و دستور داد او را بکشند. [چون نصرانی فهمید که او را خواهند کشت] برجست و آن سر مطهر را برداشت و بوسید و شهادتین بر زبان جاری کرد در همان حال که او را می کشتند اهل مجلس یزید صدایی بلند و فصیح از آن سر مطهر شنیدند که می فرمود: «لا حول و لا قوة إلا بالله». منبع: مقتل الحسین علیه السلام ، مقرّم [م.1391]، ص351- 352. * تکلم سر مقدس در مجلس یزید [وقتی که اُسرا را وارد مجلس یزید (حرام زاده) کردند دستور داد طشت طلایی حاضر کنند و سر مقدس امام علیه السلام در آن طشت گذاشت]... ثُمّ إنّه مَدَ یَدَهُ وَ أَخَذَ مندیلاً کان وَضَعَه علی الراس فَلَمّا رَفَعَه صَعِدَ نُورٌ إلی عَنان السماء فَدَهِشَ الحاضرینَ. پس یزید دست دراز کرد و روپوش سر را برداشت، پس ناگاه نوری از آن سر ساطع شد و به آسمان بلند شد و همۀ حاضران را مدهوش ساخت. و به روایتی، آن لبها حرکت کرد و شروع به خواندن قرآن نمود، و گویا این آیه را بخواند: (وَسَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَموُا أی مُنْقَلَبٍ ینقلبون). یزید چون دید رسوا می شود و خواست امر را بر حضّار مشتبه سازد چوب خیزرانی که در دست داشت به آن لب و دندان اشاره می کرد و این اشعار را میخواند... تذکرة الشهداء، ملاحبیب الله شریف کاشانی، ج2، ص338؛ کبریت احمر، علامه بیرجندی، [م.1352]، ص253. * دعا کردن سر مقدس برای شیعیان عن کتاب لسان الذّاکرین: قال الشّمر اللّعین: لمّا فرقت بین رأسه و جسده الشّریف، رأیت شفتیه یتحرّکان، فلمّا قربته من أذنی، سمعت یقول: إلهی شیعتی و محبّی؛ «در کتاب لسان الذاکرین این چنین نقل شده که آن ملعون [شمر] گفت وقتی که سر ابی عبدالله علیه السلام را از بدنش جدا کردند دیدم لبانش باز و بسته می شود گوشم را جلو بردم شنیدم که می گفت: «إلهی شیعتی و محبی». وسیلة الدارین، زنجانی، ص329؛ معالی السبطین، مازندرانی، ترجمه: ص707.

ص: 151

ص: 152

ص: 153

واقعۀ چهارم: شمیم عطر سر مقدس اباعبد الله علیه السلام

رائحۀ طیبه ای برتر از هر عطر، در مجلس یزید

1)«أَبُو مِخْنَفٍ فِی رِوَایَةٍ لَمَّا دُخِلَ بِالرَّأْسِ عَلَی یَزِیدَ کَانَ لِلرَّأْسِ طِیبٌ قَدْ فَاحَ عَلَی کُلِ طِیب...»

ترجمه:

ابومخنف گوید: هنگامی که سر مطهر سیّد الشهدا علیه السلام را به مجلس یزید آوردند، چنان بوی خوشی از آن سر مقدس به مشام رسید که از همۀ بوهای خوش جهان برتر بود.

منابع شیعه:

1.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 218.

2.روضة الشهداء، ملا حسین کاشفی [م. 910]، ص454. ( (1))

3.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 116.


1- . عبارت کاشفی اینچنین است: «چون سرها را به مجلس پسر زیاد بیاوردند دیگر باره سر امام حسین علیه السلام را برداشت و در روی و موی او می نگریست، لرزه بر دستهای وی افتاد چنانکه سر را نگاه نتوانست داشت، بر روی ران خود نهاد و از آن سر نور می تافت بر مثال ماه شب چهارده و از گیسوی مشکینش رایحه ای به مشام می رسید خوشتر از غالیه.

ص: 154

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 305.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 618.

6.ناسخ التواریخ حضرت سجاد علیه السلام ، سپهر[م. 1297]، ج3، ص363. ( (1))

7.معالی السّبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص155.

رائحۀ طیبۀ سر مقدس بر درب خانۀ یزید

2)«فَلَمَّا رَأَتْ هِنْدٌ بِنْتُ عَمْرِو بْنِ سُهَیْلٍ زَوْجَةُ یَزِیدَ الرَّأْسَ عَلَی بَابِ دَارِهَا وَ النُّورُ الْإِلَهِیُّ یَسْطَعُ مِنْهُ وَ دَمُهُ طَرِیٌّ لَمْ یَجِفَّ وَ یُشَمُّ مِنْهُ رَائِحَةٌ طَیِّبَةٌ دَخَلَتِ الْمَجْلِسَ مَهتُوکَةَ الْحِجَابِ وَ هِیَ تَقُولُ: رَأْسُ ابْنِ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ عَلَی بَابِ دَارِنَا فَقَامَ إِلَیْهَا یَزِیدُ وَ غَطَّاهَا وَ قَالَ لَهَا: أَعوِلی عَلَیْهِ یَا هِنْدُ فَإِنَّهُ ابنُ صَرِیحَةِ قُرَیشَ عَجَّلَ عَلَیْهِ ابْنُ زِیَادٍ»

ترجمه:

وقتی هند دختر عمرو بن سهیل همسر یزید سر [مقدس امام علیه السلام ] را بر در خانه اش دید در حالی که نور الهی از او ساطع بود و خونش تازه بود و خشک نگشته بود و از او بوی خوشی به مشام می رسید بدون حجاب داخل مجلس گشت در حالی که می گفت: سر پسر دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر در خانۀ ماست پس یزید ایستاد و به سویش رفت و او را پوشانید و به او گفت: صدا به گریه بر او بلند کن ای هند چرا که او پسر [دختر رسول خدا] زن خالص قریش است که ابن زیاد بر او شتاب کرد.

منبع شیعه:

مقتل الحسین، مقرم، ص375.


1- . متن ناسخ اینچنین است: چون سر مطهر حضرت سیّد الشهدا علیه السلام را به مجلس یزید علیه اللعنه درآوردند، چنان بوی خوشی به مشام رسید که از همۀ بوهای خوش جهان برتر بود.

ص: 155

واقعۀ پنجم: بازنگشتن قطره ای از خون آن حضرت علیه السلام که به آسمان پاشید

تیر سه شعبۀ مسموم بر قلب مبارک

1)«فَوَقَفَ یَسْتَرِیحَ وَ قَدْ ضَعُفَ عَنْ الْقِتَالِ فَبَیْنَا هُوَ وَاقِفٌ إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلَی جَبْهَتِهِ فَسَالَتِ الدِّمَاءُ مِنْ جَبْهَتِهِ فَأَخَذَ الثَّوْبَ لِیَمسَحَ عَنْ جَبْهَتِهِ فَأَتَاهُ سَهْمٌ مُحَدَّدٌ مَسْمُومٌ لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ فِی قَلْبِهِ فَقَالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ» وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَ: «إِلَهِی إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ رَجُلًا لَیْسَ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنُ نَبِیٍّ غَیْرُهُ» ثُمَّ أَخَذَ السَّهْمَ وَ أَخْرَجَهُ مِنَ وَرَاءِ ظَهْرِهِ فَانْبَعَثَ الدَّمُ کَالْمِیزَابِ فَوَضَعَ یَدَهُ عَلَی الْجُرْحِ فَلَمَّا امْتَلَأَتْ دَماً رَمَی بِهِ إِلَی السَّمَاءِ فَمَا رَجَعَ مِنْ ذَلِکَ [الدم] قَطْرَةٌ وَ مَا عُرِفَتِ الْحُمْرَةُ فِی السَّمَاءِ حَتَّی رَمَی الْحُسَیْنُ بِدَمِهِ إِلَی السَّمَاءِ ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی الْجُرْحِ ثَانِیًا فَلَمَّا امْتَلَأَتْ لَطَخَ بِهَا رَأْسَهُ وَ لِحْیَتَهُ وَ قَالَ: هَکَذَا وَ اللَّهِ أَکُونُ حَتَّی أَلْقَی جَدِّی مُحَمَّداً وَ أَنَا مَخْضُوبٌ بِدَمِی وَ أَقُولُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ قَتَلَنِی فُلَانٌ وَ فُلَانٌ».

ترجمه:

[چون بر بدن مبارک امام حسین علیه السلام 72 زخم وارد شد] ایستاد تا اندکی استراحت

ص: 156

کند و دیگر توان جنگ را نداشت، در این هنگام که ایستاده بود ناگاه سنگی آمد و بر پیشانیش خورد. خون از پیشانیش جاری شد. پیراهن را گرفت تا خون را از پیشانیش پاک کند که ناگاه تیر سه شعبۀ تیز و مسمومی بر قلب حضرت علیه السلام نشست. امام حسین علیه السلام فرمود: «بسم اللّٰه و باللّٰه و علی ملة رسول اللّه» و سرش را به آسمان بلند کرد و عرضه داشت: خدای من! تو می دانی که اینان کسی را می کشند که روی زمین، فرزند پیامبری جز او نیست. سپس امام علیه السلام تیر را گرفت و از پشتش بیرون آورد. خون مانند ناودان جاری شد. دستش را بر محل زخم گذاشت و چون پر از خون شد به آسمان پاشید. قطره ای از این خون به زمین بازنگشت و پیش از آن که حسین علیه السلام خونش را به آسمان بپاشد سرخی در آسمان دیده نشده بود.

دو مرتبه دست مبارک را روی زخم گذاشت و چون از خون پر شد به سر و محاسنش مالید و فرمود: به خدا قسم این گونه خواهم بود تا جدّم محمد صلی الله علیه و آله و سلم را در حالیکه به خونم آغشته ام، دیدار کنم و بگویم: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ! فلانی و فلانی مرا کشتند.

منابع شیعه:

1.تسلیة المجالس، محمّد بن ابی طالب [م. قرن 10]، ج2، ص320.

2.بحار الانوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص53.

3.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبدالله بحرانی [م. 1130]، ص295.

4.اسرار الشهاده، دربندی [م. 1285]، ص423.

5.نفس المهموم، محدث قمی [م. 1359]، ص 326.

6.معالی السّبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص35.

7.مقتل الحسین علیه السلام ، مقرّم [م. 1391]، ص 351- 352.

منبع اهل تسنن:

8.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج2، ص 39.

ص: 157

تیری که بر صورت مبارک اصابت نمود

2)«حَدَّثَنِی مُسْلِمُ بْنُ رَبَاحٍ مَوْلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ: کُنْتُ مَعَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ یَوْمَ قُتِلَ فَرُمِیَ فِی وَجْهِهِ بِنُشَّابَةٍ فَقَالَ لِی: یَا مُسْلِمُ أَدْنِ یَدَیْکَ مِنَ الدَّمِ فأدنیتهما فَلَمَّا امْتَلَأَ قَالَ: أُسکُبه فِی یَدَیّ فسَکَبتُهُ فِی یَدَیْهِ فَنَفَحَ بِهِمَا إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَ: اللَّهُمَّ اطْلُبْ بِدَمِ ابْنِ بِنْتِ نَبِیِّکَ. قَالَ مُسْلِمٌ: فَمَا وَقَعَ إِلَی الْأَرْضِ مِنْهُ قَطْرَةٌ».

ترجمه:

مسلم بن رباح گوید: من در آن روزی که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد به همراه ایشان بودم پس تیری آمد و به صورت ایشان اصابت کرد، حسین بن علی[ علیه السلام ] به من فرمود: ای مسلم، دو دستت را نزدیک خون صورتم بیاور. دستانم را نزدیک کردم هنگامی که دو دستم از خون پُر شد به من فرمود: خونها را در دستان من بریز. خون را در دستانش ریختم، و ایشان آن را به آسمان پاشید و فرمود: پروردگارا تو انتقام خونِ پسر دختر پیامبرت را بگیر.

مسلم بن رباح گوید: قطره ای از آن خون به زمین باز نگشت.

منابع اهل تسنن:

1.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 14، ص 223.

2.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 345.

3. کفایة الطالب، گنجی شافعی [م. 658]، ص431 (قلت: رواه محدّث الشّام عن محدث العراق فی کتابیهما.)

4.مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور [م. 711]، ج7، ص 146.

5.تهذیب تاریخ ابن عساکر ، ابن بدران [م. 1346]، ج4، ص338.

ص: 158

ص: 159

واقعۀ ششم: سکونت خون مطهر سیدالشهدا علیه السلام در بهشت

روایت حسین بن ثُوَیر از ابی عبدالله علیه السلام: «...أَشْهَدُ أَنَّ دَمَکَ سَکَنَ فِی الْخُلْدِ...»

ترجمه:

شهادت می دهم که خون تو در بهشتِ خُلد، ساکن گشت.

منابع شیعه:

1.کافی، شیخ کلینی [م. 329]، ج 4، ص 576.

2.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 364.

3.من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق [م. 381]، ج 2، ص 595.

4.تهذیب الأحکام، شیخ طوسی [م. 460]، ج6، ص55.

5.وسائل الشیعة، حر عاملی [م. 1104]، ج 14، ص 491.

6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 98، ص 152.

ص: 160

ص: 161

واقعۀ هفتم: اثر قطرۀ خون اباعبدالله علیه السلام بر زانوی ابن زیاد ملعون

نقل ترجمۀ تاریخ ابن اعثم

1)«چون سر آن سَرور [امام حسین علیه السلام ] را باز به نزد ابن زیاد بردند در روی و موی او می نگریست ناگاه لرزه بر دست های شومش اوفتاد. آن سر مکرّم را بر روی زانوی خود نهاد و قطره ای خون از گلوی آن سرور چکیده از جامه های ملعون درگذشت و رانش را سوراخ کرده چنانچه ناسور گشته متعفن شد. هرچند جراحان سعی نمودند معالجه آن علت نشد لاجرم پیوسته ابن زیاد مُشک با خود نگاه میداشت تا بوی بد ظاهر نشود».

منابع شیعه:

1.ترجمه تاریخ ابن اعثم، محمد بن احمد مستوفی هروی [م. قرن6]، ص914.

2.حبیب السیر، خواندمیر[م. 942]، ج2، ص 59.

3.الإمام الحسین علیه السلام وأصحابه، فضل علی قزوینی [م. 1367]، ج1، ص 393.(1)

4.معالی السبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص109. (1)


1- . قزوینی اینگونه نقل کرده است: «فی ترجمة تاریخ الأعثم الکوفی، قال: لمّا وضع رأس الحسین عند ابن زیاد أخذه بیده، و جعل ینظر إلی وجهه و شعره، فإذا ارتعش اللعین ارتعاشا شدیدا، فوضع الرأس علی فخذه، فسال من حلقه قطرة دم علی ثیابه، فجاوز الدم عن ثیابه و فخذه، فصار فی موضعه جرحا متعفّنا کلّما عالجوه لم ینفع، فلا جرم کان یأخذ معه المسک لئلّا تظهر منه ریح الجرح، إلی أن قتل لعنه اللّه».

ص: 162

نقل روضة الاحباب

( (1))

نقل روضة الاحباب

2)«به روایت صاحب روضة الاحباب که از اکابر اهل سنّت است، ابن زیاد بعد از ضرب قضیب، سر حسین علیه السلام را برگرفت و در روی آن حضرت نظاره همی کرد. ناگاه دستش بلرزید و آن سر مبارک بر زانوی او فرود آمد و قطرۀ خونی بر ران او بچکید و از جامۀ او درگذشت و ران او را بسفت( (2)) و از سوی دیگر بیرون شد و آن زخم را چند که مداوا کردند، بهبود نشد و سخت عفن [بدبو] بود؛ لا جرم با مشک، طلا می کرد( (3)) که بوی ناخوش آن را همگنان( (4)) استشمام نکنند.»

منبع شیعه:

ناسخ التواریخ سید الشهدا علیه السلام ، سپهر[م. 1297]، ج3، ص59- 60.

نقل ابو المفاخر

3)ابو المفاخر( (5)) آورده که: «چون ابن زیاد سر امام حسین علیه السلام را بر ران خود نهاد،


1- . روضة الاحباب فی سیرة النبی والآل والاصحاب، از جمال الدین عطاء الله بن فضل الله متوفای 926 .
2- . سفتن: سوراخ کردن.
3- . طلاکردن: مالیدن.
4- . همگنان: حاضران.
5- . أبو المفاخر بن بابویه، اسمه هبة الله بن الحسن بن الحسین بن بابویه . الشیخ شمس الدین أبو المفاخر بن محمد الرازی مداح آل رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم صالح فاضل قاله منتجب الدین و هو من شعراء الفرس المشهورین . و فی مجالس المؤمنین: فخر الشعراء أبو المفاخر الرازی رحمة الله علیه ذکره دولتشاه القزوینی فی تذکرة الشعراء فقال إنه محسوب من الأساتیذ متحل بأنواع الفضائل. اعیان الشیعه، علامه سید محسن امین، ج2، ص434؛ معجم رجال الحدیث، آیت الله العظمی خویی، ج20، ص277: (قال الشیخ منتجب الدین فی فهرسته: الشیخ أبو المفاخر هبة الله بن الحسن بن الحسین بن بابویه: فقیه، صالح). 4)همچنین: (مقتل الشهداء) فارسی لابی المفاخر رازی ... ینقل عنه فی «روضة الشهداء» کثیرا لا سیما من منظوماته. الذریعه،آقابزرگ طهرانی، ج22، ص32.

ص: 163

قطره ای خون بر قبای وی افتاد و قبا و جبّه و پیراهن و إزار، وی را سوراخ کرده به گوشت ران وی رسید. از طرف دیگر بیرون آمد و رخت و تخت را سوراخ کرده بر روی زمین رسید و غایب شد و آن سوراخ در ران او بماند هر چند علاج کردند به نشد، و از زخم او نتنی( (1)) عظیم، ظاهر گشت چنانکه هیچ شامّه را تحمّل شنیدن آن نبودی و پیوسته نافۀ مشک بر آن سوراخ بستی و با وجود آن رایحه کریه آن زخم بر بوی مشک غالب آمدی و به همین بلا مبتلا می بود تا به قتل رسید.

منابع شیعه:

1.روضة الشهداء، ملا حسین کاشفی [م. 910]، ص455.

2.فضائل و مناقب اهل بیت علیهم السلام ، عبداللطیف بیرجندی، [م. 921 ] ص483-484.( (2))

3.ریاض الاحزان، ملا محمد حسن قزوینی، [م. 1240] مخطوط: ص18. (به نقل از روضة الشهدا)( (3))


1- . بوی بد و نامطلوب.
2- . عبارت عبداللطیف بیرجندی اینچنین است: ابوالمفاخر دارد که چون ابن زیاد سر امام را بر ران نحس خود نهاد، قطره خونی بر لباس او افتاد. قبا و جبه و پیراهن او را سوراخ کرده بر زمین غایب شد و سوراخ در لباس او بماند و هرچه کردند که آن سوراخ را بدوزند یا ببندند نشد.
3- . عبارت قزوینی این چنین است: فحکی المعین عن أبی المفاخر انّه و کف من الکریم قطرة من دمه علی ثوب اللئیم و ثقبه حتی بلغت اللحم و الشحم و نفذت فیه حتی خرجت من الجانب الآخر و نفدت فی الأرض فالقاه اللعین فی الطست و اصابه من الجنایة ما لایحتمله الحجر الجملود فکیف بالانسان و لو کان من عاد و ثمود و قیل ان القطرة من دمع عینه علیه السلام تقطرت من مؤخرها لما اصابه فی المجلس المشئوم و الاول اشهر ذکرا.

ص: 164

4.مخزن البکاء، مولی صالح برغانی قزوینی [م. 1283]، مجلس11، ص770.( (1))

5.اکلیل المصائب، تنکابنی، [م. 1310] ص208. ( (2))


1- . مرحوم برغانی در ادامه می گوید: آنچه تعلق به آن حضرت دارد نور است بر مؤمنین و نار است بر کافرین و شفا است بر مسلمین و عذاب است بر ظالمین. مثلا خون مبارک آن حضرت علیه السلام بر قابلیات به حسب مستعده می ریزد باعث شفا می گردد چنانچه شنیدی سابقا از حکایت دختر یهودی. چون بر ران ابن زیاد می ریزد باعث مرض می گردد و چنانکه الآن مذکور شد. و هم چنین است تربت آن حضرت چون شیعیان می خورند باعث شفای ایشان است از هر دردی، چون دشمنان بخورند باعث مرض می گردد چنانچه موسی بن عیسی که از اقارب هارون بود تربت مقدسه را به قصد استهزاء استعمال کرد همۀ اعضایش ریخت و به جهنم واصل گردید.
2- . عبارت تنکابنی این چنین است: بنابر حکایت بعضی از ارباب مقاتل، ابن زیاد ستم بنیاد آن سر را بر روی ران نهاد و قطره ای از خون یا از اشک چشم آن جناب بر ران آن مردود فرود آمد رانش سوراخ و متعفن گردید به نحوی که همیشه در آن مشک می ریخت که اهل مجلس از او متنفر نگردند و سر آن مصداق آیۀ وافی هدایۀ: (لَهُ بابٌ باطِنُهُ فیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذاب). الحدید: 13.

ص: 165

واقعۀ هشتم: جاری شدن آب از انگشت ابهام امام حسین علیه السلام

«عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لَمَّا مُنِعَ الْحُسَیْنُ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ) وَ أَصْحَابُهُ الْمَاءَ نَادَی فِیهِمْ: مَنْ کَانَ ظَمْآنَ فَلْیَجِئْ. فَأَتَاهُ أَصْحَابُهُ رَجُلاً رَجُلاً فَجَعَلَ إِبْهَامَهُ فِی رَاحَةِ وَاحِدِهِمْ فَلَمْ یَزَلْ یَشْرَبُ الرَّجُلُ بَعْدَ الرَّجُلِ حَتَّی ارْتَوَوْا کُلُّهُمْ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: وَ اللَّهِ، لَقَدْ شَرِبْتُ شَرَاباً مَا شَرِبَهُ أَحَدٌ مِنَ الْعَالَمِینَ فِی دَارِ الدُّنْیَا.

فَلَمَّا قَاتَلُوا الْحُسَیْنَ، وَ کَانَ فِی الْیَوْمِ الثَّالِثِ عِنْدَ الْمَغْرِبِ، أَقْعَدَ الْحُسَیْنُ رَجُلاً رَجُلاً مِنْهُمْ فَیُسَمِّیهِمْ بِأَسْمَاءِ آبَائِهِمْ، فَیُجِیبُهُ الرَّجُلُ بَعْدَ الرَّجُلِ، فَیَقْعُدُونَ حَوْلَهُ، ثُمَّ یَدْعُو بِالْمَائِدَةِ فَیُطْعِمُهُمْ وَ یَأْکُلُ مَعَهُمْ مِنْ طَعَامِ الْجَنَّةِ، وَ یَسْقِیهِمْ مِنْ شَرَابِهَا. ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: وَ اللَّهِ، لَقَدْ رَآهُمْ عِدَّةٌ مِنَ الْکُوفِیِّینَ وَ لَقَدْ کَرَّرَ عَلَیْهِمْ لَوْ عَقَلُوا. قَالَ: ثُمَّ أَرْسَلَهُمْ فَعَادَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ إِلَی بِلَادِهِ، ثُمَّ أَتَی جَبَلَ رَضْوَی، فَلَا یَبْقَی أَحَدٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ إِلَّا أَتَاهُ، وَ هُوَ عَلَی سَرِیرٍ مِنْ نُورٍ، قَدْ حَفَّ بِهِ إِبْرَاهِیمُ وَ مُوسَی وَ عِیسَی وَ جَمِیعُ الْأَنْبِیَاءِ، وَ مِنْ وَرَائِهِمْ الْمُؤْمِنُونَ، وَ مِنْ وَرَائِهِمْ الْمَلَائِکَةُ یَنْظُرُونَ مَا یَقُولُ الْحُسَیْنُ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ). قَالَ: فَهُمْ بِهَذِهِ الْحَالِ إِلَی أَنْ یَقُومَ الْقَائِمُ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ وَافَوْا فِیمَا بَیْنَهُمْ الْحُسَیْنَ علیه السلام حَتَّی یَأْتِیَ کَرْبَلَاءَ، فَلَا یَبْقَی

ص: 166

أَحَدٌ سَمَاوِیٌّ وَ لَا أَرَضِیٌّ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ إِلَّا حَفَّ بِهِ، یَزُورُهُ وَ یُصَافِحُهُ وَ یَقْعُدُ مَعَهُ عَلَی السَّرِیرِ. [فی نسخة مدینة المعاجز: إلا حفوا بالحسین( علیه السلام ) حتی أن الله تعالی یزور الحسین و یصافحه و یقعد معه علی سریر.]

یَا مُفَضَّلُ، هَذِهِ وَ اللَّهِ الرِّفْعَةُ الَّتِی لَیْسَ فَوْقَهَا شَیْ ءٌ وَ لَا دُونَهَا شَیْ ءٌ ، وَ لَا وَرَاءَهَا لِطَالِبٍ مَطْلَب.»

ترجمه:

مفضل بن عمر از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که چون حضرت امام حسین علیه السلام و اصحاب آن حضرت از آب ممنوع شدند ، آن حضرت در میان اصحاب خود ندا فرمود: «هر کسی که تشنه است بیاید». پس اصحاب آن حضرت یکی یکی آمدند و حضرت انگشت ابهام خود را در کف دست هر یک می گذاشت (آب می جوشید) و آنها می آشامیدند تا همه سیراب شدند و بعضی به بعضی دیگر می گفتند: به خدا قسم شربتی نوشیدم که هیچ کس از مردم در دنیا همانند آن را ننوشیده است.

پس چون با آن حضرت مقاتله کردند (و آن حضرت را شهید نمودند) در روز سوم (از جریانی که ذکر شد) وقت مغرب امام حسین علیه السلام اصحاب خود را یکی یکی نشانید آنها را به اسم پدرانشان صدا زد یکی بعد از دیگری جواب داده اطراف آن حضرت می نشستند پس سفره ای گسترانید و آنها را اطعام نمود و با ایشان از طعام بهشت تناول فرمود و به آنان از آب بهشت نوشانید.

سپس امام صادق علیه السلام فرمود: به خدا قسم عده ای از کوفیان ایشان را می دیدند و این صحنه چند مرتبه برایشان تکرار شد اگر می فهمیدند.

سپس آنان را فرستاد و هر یک از آنان به بلاد خود بازگشت سپس به کوه رضوی -که مابین مدینه و مکه است- تشریف برد و باقی نمی ماند احدی از مؤمنین مگر آن که

ص: 167

می آید به خدمت آن حضرت و او بر تختی از نور است و حضرت ابراهیم و موسی و عیسی و جمیع انبیا علیهم السلام اطراف آن حضرت می باشند و مؤمنین پشت سر آنها می باشند و ملائکه عقب آن ها می باشند و نگاه می کنند که آن حضرت چه می فرماید و بر این حال می باشند تا ظهور قائم عجل الله تعالی فرجه . پس چون قائم عجل الله تعالی فرجه ظاهر شد، در میان می گیرند امام حسین علیه السلام را تا می آید به کربلا؛ پس باقی نمی ماند هیچ کس از اهل آسمان و از مؤمنین اهل زمین، مگر آن که گرد آن حضرت آیند زیارت می کنند آن حضرت را و با او مصافحه می کنند و همراه او بر تخت می نشینند.

پس امام صادق علیه السلام فرمود: «ای مفضل! این است به خدا قسم رفعتی که فوق آن چیزی نیست و مطلبی ورای آن برای هیچ جوینده ای نیست.»

منابع شیعه:

1.نوادر المعجزات، طبری [م. 400]، ص 111.

2.دلائل الإمامة، طبری [م. 400]، ص 189.

3.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 463.

ص: 168

ص: 169

واقعۀ نهم: ظهور چشمۀ رحیق مختوم، از اثر انگشت سیدالشهدا علیه السلام

«عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: هَبَطَ عَلَی الحسینِ مَلَکٌ وَقَدْ شَکَا إِلَیْهِ أَصْحَابُهُ الْعَطَشَ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقرَؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ: هَلْ لَکَ مِنْ حَاجَةٍ؟ فَقَالَ الحسینُ: هُوَ السَّلَامُ وَمِن رَبِّی السَّلَامُ وَ قَالَ: قَدْ شَکَا إِلَیَّ أَصْحَابِی مَا هُوَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی مِن الْعَطَشِ. فَأَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَی الْمَلَکِ قُلْ لِلْحُسَیْنِ: خُطَّ لَهُمْ بِإِصْبَعِکَ خَلْفَ ظَهْرِکَ یَرْوُوا. فَخَطَّ الحسینُ بِإِصْبَعِهِ السَّبَّابَةِ فَجَرَی نَهرٌ أَبْیَضُ مِنَ اللَّبَنِ وَأحْلَی مِنْ الْعَسَلِ فَشَرِبَ مِنْهُ هُوَ وَأَصْحَابُهُ. فَقَالَ الْمَلَکُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَأْذَنُ لِی أَنْ أَشْرِبَ مِنْهُ فَإِنَّهُ لَکُمْ خَاصَّةً وَ هُوَ الرَّحِیقُ الْمَخْتُومُ الَّذِی (خِتَامُهُ مِسْکٌ وَ فِی ذَلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ) فَقَالَ الحُسَینُ علیه السلام: إِنْ کُنْتَ تُحِبُّ أَنْ تَشْرِبَ مِنْهُ فَدُونَکَ».

ترجمه:

امام رضا علیه السلام فرمود: یاران سید الشهدا علیه السلام از تشنگی به مولای خود شکایت کردند. در این حال فرشته ای به سوی امام حسین علیه السلام فرود آمد و عرض کرد: خداوند سلامت می رساند و می فرماید: آیا حاجتی داری؟ امام حسین علیه السلام فرمود: او سلام است و سلام از جانب پروردگار من است. یاران من از امری که خداوند به آن از من داناتر است -که عبارت باشد از تشنگی- به من شکایت کردند. خداوند به فرشته وحی فرمود که به

ص: 170

حسین بگو: با انگشت خود پشت سرت برای ایشان خطی بکش که [چشمه ای خواهد جوشید و] یارانت سیراب گردند. امام حسین علیه السلام با انگشت سبابه اش خطی کشید و چشمه ای جوشید که سفیدتر از شیر و شیرین تر از عسل بود. پس امام حسین علیه السلام و یارانش از آن آب آشامیدند. آن فرشته گفت: ای فرزند رسول خدا! این چشمه مخصوص شماست و این همان چشمۀ رحیق مختوم است. که خداوند می فرماید: (خِتَامُهُ مِسْکٌ وَ فِی ذَلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ)؛( (1)) «مُهری که بر آن نهاده شده از مُشک است و در این امر راغبان بایستی بر یکدیگر پیشی گیرند.» اجازه می فرمایید من نیز از آن بنوشم؟ امام حسین علیه السلام فرمود: اگر دوست داری از آن بنوشی بنوش.

منابع شیعه:

4.الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی [م. 560]، ص 327.

5.نزهة الکرام، رازی، [م. 658] ج2، ص648.( (2))

6.مدینة المعاجز، علامه سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 496.


1- . المطففین: 26.
2- . عبارت محمد بن حسین رازی اینچنین است: روایت کند محمد بن سنان از رضا علیه السلام که او گفت ملکی نزد حسین صلوات اللّه و سلامه علیه آمد. چون اصحاب حسین شکایت کردند از تشنگی، گفت خدای عز و جل سلام می رساند و می گوید، هیچ حاجتی داری؟ حسین گفت: خدا سلام است و سلام ازوست، قوم من شکایت می کنند از تشنگی، و خدای عز و جل عالم تر. حق تعالی وحی کرد به ملک که حسین را بگو، خطی بکش به انگشت پس پشت تو از بهر ایشان تا سیراب شوند. حسین علیه السلام به انگشت سبابه خطی بکشید، نهری ظاهر شد سفیدتر از شیر، و از عسل شیرین تر اصحاب از آن بخوردند. اصحاب ملک گفت: این خاص از آن شماست، و این رحیق مختوم است که ختامش مشک است. (از جزو هشتاد و ششم از کتاب بستان؛ از تصنیف محمد بن احمد بن علی بن الحسین بن بستان، این هر دو حدیث نقل کردیم، عهده بر راوی).

ص: 171

فصل چهارم: گریستن و لرزیدن موجودات

اشاره

ص: 172

ص: 173

واقعۀ دهم: گریستن تمام خلایق

اشاره

گریۀ مخلوقات فقط در باطن ملکوتی ایشان تحقق نیافته، بلکه صورت دنیایی ایشان نیز گریه و بکاء دارد، آنچه از روایات صحیحه استفاده می گردد آن است که چهرۀ دنیایی موجودات به سوز آمده و گریسته و گریۀ بعضی از ایشان به سرخ شدن است. ولی در حیوانات، اشک بر صورت دنیوی ایشان جاری گردید، در معتبرۀ ابی بصیر( (1)) از امام باقر علیه السلام آمده است:

«بَکَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُ وَ الطَّیْرُ وَ الْوَحْشُ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام حَتَّی ذَرَفَتْ دُمُوعُهَا»


1- . بنابر مبنای توثیق عام رجال کامل الزیارات، سند روایت معتبر می باشد. سند روایت به این شرح است: محمد بن جعفر الرزاز [وی از موثّقین امامیه است]، عن خاله محمد بن الحسین [مراد ابوجعفر الزیّات محمدبن الحسین بن ابی الخطّاب از ثقات و اجلاء امامیه است]، عن ابن بزیع [مراد محمدبن اسماعیل بن بزیع بوده و او نیز از ثقات امامیه است] عن أبی إسماعیل السراج [توثیق او بنابر وثاقت رجال کامل الزیارات است]، عن یحیی بن معمر [جعفربن بشیر از او روایت نموده و بنابر این مبنی که مشایخ الثقات را ثقه بدانیم یا بنابر وثاقت رجال کامل الزیارات موثق است]، عن أبی بصیر [ابوبصیر اسدی از اجلاء شیعه و اصحاب اجماع است].

ص: 174

انسان ها و اجنّه و پرنده ها و حیوانات درنده همگی بر حسین بن علی علیه السلام گریستند تا این که اشک ایشان جاری گردید.( (1))

نقل شیخ کلینی و ابن قولویه و شیخ صدوق و شیخ طوسی قدس سره

1)«أَشْهَدُ أَنَّ دَمَکَ سَکَنَ فِی الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَ بَکَی لَهُ جَمِیعُ الْخَلَائِقِ وَ بَکَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ...»

ترجمه:

امام صادق علیه السلام فرمود: ... شهادت می دهم که خون تو در بهشت، ساکن و آرام گشت و اظلۀ عرش برای آن لرزید و تمام خلائق بر آن گریستند و آسمانهای هفت گانه و طبقات هفت گانۀ زمین بر آن گریه کردند.

منابع شیعه:

1.کافی، شیخ کلینی [م. 329]، ج 4، ص 576.

2.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 364، باب 79 ح2.

3.من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق [م. 381]، ج 2، ص 595.

4.تهذیب الأحکام، شیخ طوسی [م. 460]، ج 6، ص 55.

5.وسائل الشیعة، حر عاملی [م. 1104]، ج 14، ص 491، باب 62 ح 1.

6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 98، ص 152.

گریۀ همۀ موجودات جز بصره و دمشق و آل عثمان به نقل ابن قولویه

2)«لَمَّا مَضَی الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام بَکَی عَلَیْهِ جَمِیعُ مَا خَلَقَ اللَّهُ إِلَّا ثَلَاثَةَ أَشْیَاءَ الْبَصْرَةَ وَ دِمَشْقَ وَ آلَ عُثْمَانَ.»


1- . کامل الزیارات، ابن قولویه، ص165، باب 26، ح 1؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج45، ص205؛ عوالم امام حسین، شیخ عبد الله بحرانی، ص 459.

ص: 175

ترجمه:

امام صادق علیه السلام فرمود: چون حضرت حسین بن علی علیه السلام از دنیا رفت جمیع آن چه خدا آفرید بر او گریستند جز سه چیز: بصره و دمشق و آل عثمان.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص166 باب 26 ح 6.

2.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص206.

روایت میثم تمار

3)«عَنْ جَبَلَةَ الْمَکِّیَّةِ قَالَتْ: سَمِعْتُ الْمِیثَمَ التَّمَّارَ قُدِّسَ سِرُّهُ یَقُولُ: وَ اللَّهِ لَتَقْتُلَنَّ هَذِهِ الْأُمَّةُ ابْنَ نَبِیِّهَا فِی الْمُحَرَّمِ لِعَشْرٍ مَضَیْنَ مِنْهُ وَ لَیَتَّخِذَنَّ أَعْدَاءُ اللَّهِ ذَلِکَ الْیَوْمَ یَوْمَ بَرَکَةٍ وَ إِنَّ ذَلِکَ لَکَائِنٌ قَدْ سَبَقَ فِی عِلْمِ اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ أَعْلَمُ ذَلِکَ بِعَهْدٍ عَهِدَهُ إِلَیَّ مَوْلَایَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ لَقَدْ أَخْبَرَنِی أَنَّهُ یَبْکِی عَلَیْهِ کُلُّ شَیْ ءٍ حَتَّی الْوُحُوشُ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانُ فِی الْبِحَارِ وَ الطَّیْرُ فِی جَوِّ السَّمَاءِ وَ تَبْکِی عَلَیْهِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ مُؤْمِنُو الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ وَ جَمِیعُ مَلَائِکَةِ السَّمَاوَاتِ وَ رِضْوَانُ وَ مَالِکٌ وَ حَمَلَةُ الْعَرْشِ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ دَماً وَ رَمَاداً...»

ترجمه:

از جبلۀ مکیه نقل شده که گفت: شنیدم میثم تمّار می گوید: به خدا قسم این امت، فرزند پیامبرشان را در دهم محرم خواهند کشت و دشمنان خدا این روز را روز برکت قرار خواهند داد و این امر حتماً واقع خواهد شد و ذکر آن در علم خدای تعالی گذشته است و من این را به وصیتی که مولایم امیرمؤمنان علیه السلام به من نموده می دانم. آن حضرت به من خبر داد که همۀ اشیاء بر او خواهند گریست حتی حیوانات در بیابان ها و ماهیان در دریاها و پرندگان در جوّ آسمان و خورشید و ماه و ستارگان و

ص: 176

آسمان و زمین و مؤمنان انس و جنّ و همۀ ملائکۀ آسمان ها و رضوان (فرشته موکل بر بهشت) و مالک (فرشتۀ موکل بر جهنم) و حاملان عرش همه بر او خواهند گریست و آسمان خون و خاکستر می بارد.

منابع شیعه:

1.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص189.

2.علل الشرائع، شیخ صدوق [م. 381]، ج1، ص 227.

3.وافی، فیض کاشانی [م. 1091]، ج 11، ص 77.

4.بحارالأنوار، علامه مجلسی [م 1111]، ج45، ص203.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی[م. 1130]، ص 457.

روایت مُفضّل بن عمر

4)«عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام أَنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام دَخَلَ یَوْماً إِلَی الْحَسَنِ علیه السلام فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَی فَقَالَ لَهُ: مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ علیه السلام: إِنَّ الَّذِی یُؤْتَی إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّةِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَی قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیِّکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثَقَلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّةَ اللَّعْنَةُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ ءٍ حَتَّی الْوُحُوشُ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانُ فِی الْبِحَارِ.»

ترجمه:

از مفضل بن عمر روایت شده که امام صادق علیه السلام فرمود: روزی حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام بر حضرت امام حسن علیه السلام وارد شد. چون چشمش به او افتاد گریست. امام حسن علیه السلام فرمود: چه چیز تو را گریاند ای ابا عبد اللَّه؟!

ص: 177

امام حسین علیه السلام فرمود: می گریم برای آنچه با تو کنند. امام حسن علیه السلام فرمود: آنچه با من کنند زهریست که به کامم ریزند و به آن کشته شوم. ولی ای ابا عبد اللّٰه، هیچ روزی مانند روز تو نباشد؛ سی هزار مرد که ادعا می کنند از امت جدّ ما محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستند و خود را به دین اسلام بندند دور تو گرد آیند و برای کشتن تو و ریختن خونت و هتک حرمتت و اسیر کردن فرزندان و زنانت و غارت کردن اموالت همدست شوند. در اینجاست که به بنی امیه لعنت فرود آید و آسمان، خاکستر و خون بارد و همه چیز بر تو بگرید حتی وحشیان بیابانها و ماهیان دریاها.

منابع شیعه:

1.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص 178.

2.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 238.

3.ذوب النضار، ابن نما حلی [م. 645]، ص 27.

4.مثیر الأحزان، ابن نما حلی [م. 645]، ص 13.

5.لهوف، سید ابن طاووس [م. 664]، ص19. (به نقل از امالی)

6.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 394.

7.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 218.

8.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 154.

منبع اهل تسنن:

9.درّ بحر المناقب، علامه ابن حسنویه [م.680]، ص132مخطوط. (بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی نجفی، ج19، 388)

روایت حسین بن ثویر و یونس بن ظبیان و ابی سلمه و مُفضّل

5)«عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ ثُوَیْرِ بْنِ أَبِی فَاخِتَةَ وَ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ وَ أَبِی سَلَمَةَ السَّرَّاجِ وَ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ کُلِّهِمْ قَالُوا: سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُول: إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ علیه السلام لَمَّا مَضَی بَکَتْ عَلَیْهِ ... وَ مَا خَلَقَ رَبُّنَا وَ مَا یُرَی وَ مَا لَا یُرَی ...»

ص: 178

ترجمه:

حسین بن ثویر و یونس بن ظبیان و ابی سلمه و مفضّل روایت کرده اند که از امام صادق علیه السلام شنیدیم که می فرمود: هنگامی که حضرت حسین بن علی علیهما السلام به شهادت رسید ... هر آنچه پروردگار ما آفریده و هر آنچه که به دیده آید و به دیده نیاید، همگی بر آن حضرت گریستند.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص166 باب 26 ح 4.

2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 165.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 206.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 461.

ص: 179

واقعۀ یازدهم: گریستن طبقات هفت گانۀ آسمان و زمین و آنچه در آنها و ما بین آنهاست

روایت ابن شبیب به نقل شیخ صدوق قدس سره

1)در روایت ابن شبیب از امام رضا علیه السلام چنین آمده: «... لَقَدْ بَکَتِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ لِقَتْلِه...»

ترجمه:

آسمانهای هفت گانه و زمینهای هفتگانه برای کشته شدن امام حسین علیه السلام گریستند.

منابع شیعه:

1.عیون أخبار الرضا علیه السلام ، شیخ صدوق [م. 381]، ج2، ص268.

2.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص 192.

3.وسائل الشیعة، حر عاملی [م. 1104]، ج 14، ص 502، باب 66 ح 5.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص201 و ج44، ص286.

روایت حسین بن ثویر به نقل شیخ کلینی و ابن قولویه قدس سرها

2)«عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ ثُوَیْرٍ عَنِ الصَّادِق علیه السلام: ... إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنَ علیه السلام لَمَّا مَضَی[قَضی] بَکَتْ عَلَیْهِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ، وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ، وَ مَا فِیهِنَّ وَ مَا بَیْنَهُنَّ...»

ص: 180

ترجمه:

امام صادق علیه السلام فرمودند: چون ابی عبداللّٰه علیه السلام به شهادت رسید آسمان های هفت گانه و زمین های هفت گانه و آن چه در آن هاست و آن چه در میان آن هاست بر او گریست.

منابع شیعه:

1.کافی، شیخ کلینی [م. 329]، ج 4، ص575.

2.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص167 باب 26 ح 7 و ص363 باب 79، با این سند: (عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ ثُوَیْرٍ قَالَ: کُنْتُ أَنَا وَ یُونُسُ بْنُ ظَبْیَانَ وَ الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ وَ أَبُو سَلَمَةَ السَّرَّاجُ جُلُوساً عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ... ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّه علیه السلام ...) و در ص166 باب 26 ح 4، با این سند: «عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ ثُوَیْرِ بْنِ أَبِی فَاخِتَةَ وَ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ وَ أَبِی سَلَمَةَ السَّرَّاجِ وَ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ کُلُّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُول: ...»

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص205 و ص206.

4.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 165.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 461.

روایت ابی بصیر به نقل ابن قولویه قدس سره

3)«عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْحُسَیْنَ علیه السلام بَکَی [بَکَتْ] لِقَتْلِهِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ ...»

ترجمه:

امام صادق علیه السلام فرمودند: به درستی که آسمان و زمین برای قتل حضرت حسین بن علی علیه السلام گریست.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص181 باب 28 ح 4 و 5.

ص: 181

2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 143.

3.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 701.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص209.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 465.

نقل شیخ کلینی و ابن قولویه و شیخ صدوق و شیخ طوسی قدس سره

4)فرازی از زیارت امام حسین علیه السلام به روایت امام صادق علیه السلام: «أَشْهَدُ ... وَ بَکَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ...»

ترجمه:

... شهادت می دهم که ... و آسمانهای هفت گانه و طبقات هفت گانۀ زمین بر او گریستند.( (1))

منابع شیعه:

1.کافی، شیخ کلینی [م. 329]، ج 4، ص 576.

2.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 364، باب 79 ح2.

3.من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق [م. 381]، ج 2، ص 595.

4.تهذیب الأحکام، شیخ طوسی [م. 460]، ج 6، ص 55.

5.وسائل الشیعة، حر عاملی [م. 1104]، ج 14، ص 491، باب 62 ح 1.

6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 98، ص 152.

نقل سید بن طاووس و شهید اول وکفعمی قدس سره

5)فرازی از زیارت امام حسین علیه السلام در نیمۀ شعبان: «یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ... بَکَتْکُمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ...»


1- . رجوع شود به ص174، واقعۀ دهم، حدیث شماره1.

ص: 182

ترجمه:

یا ابا عبد اللّٰه... آسمان و زمین بر شما گریستند.

منابع شیعه:

1.إقبال الأعمال، سیدبن طاوس [م. 664]، ج3، ص342.

2.مزار، شهید اول [م. 786]، ص 144.

3.البلد الأمین، کفعمی [م. 905]، ص 282.

4.مصباح، کفعمی [م. 905]، ص98.

5.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج98، ص336.

تأویل «فَمَا بَکَت عَلَیهِمُ السَّمَاءُ وَ الأرض» در تفسیر قمی

6)«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ: مَرَّ عَلَیْهِ رَجُلٌ عَدُوٌّ لِلهِ وَ لِرَسُولِهِ فَقَالَ: (فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ) ( (1)) ثُمَ مَرَّ عَلَیْهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍ علیه السلام فَقَالَ: لَکِنْ هَذَا لَتَبْکِیَنَّ عَلَیْهِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ قَالَ علیه السلام: وَ مَا بَکَتِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا عَلَی یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا وَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا.»

ترجمه:

از حضرت علی بن ابی طالب علیهما السلام روایت شده که فرمود: مردی که دشمن خدا و رسول بود از کنار امیرمؤمنان علیه السلام عبور کرد. حضرت علی علیه السلام این آیه را خواند: (فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ)؛ «آسمان و زمین بر آنان زاری نکردند و آنان مهلت نیافتند». سپس امام حسین علیه السلام از نزد حضرت علی علیه السلام عبور کرد و حضرت علی علیه السلام فرمود: ولی آسمان و زمین برای حسین علیه السلام خواهند گریست و فرمود: آسمان و زمین جز برای یحیی بن زکریا علیه السلام و حسین بن علی علیه السلام نگریستند.


1- . الدخان: 29.

ص: 183

منابع شیعه:

1.تفسیر قمی، علی بن ابرهیم قمی [م. 329]، ج2، ص291.

2.تفسیر صافی، فیض کاشانی [م. 1091]، ج 4، ص 407.

3.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 5، ص 14.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص201 و ج14، ص168.

5.تفسیر نور الثقلین، شیخ حویزی [م. 1112]، ج 4، ص 627.

6.تفسیر کنز الدقائق، شیخ محمد قمی مشهدی [م. 1125]، ج 12، ص 129.

7.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 457.

تأویل «فَمَا بَکَت عَلَیهِمُ السَّمَاءُ وَ الأرض» به روایت حلبی در کامل الزیارات

7)«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی: (فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ)( (1)) قَالَ: لَمْ تَبْکِ السَّمَاءُ عَلَی أَحَدٍ مُنْذُ قُتِلَ یَحْیَی بْنُ زَکَرِیَّا حَتَّی قُتِلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام فَبَکَتْ عَلَیْهِ.»

ترجمه:

امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه: (فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ)؛ «و آسمان و زمین بر آنان نگریست و مهلت نیافتند» فرمودند: آسمان از زمان قتل یحیی بن زکریا علیه السلام بر احدی نگریست تا این که حسین علیه السلام کشته شد و آسمان بر او گریست.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م 367]، ص182 باب 28 ح 8.

2.قصص الأنبیاء، قطب راوندی [م. 573]، ص 222.

3.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 144.


1- . الدخان: 29.

ص: 184

4.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 701.

5.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص210.

6.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 470.

تأویل «فَمَابَکَت عَلَیهِمُ السَّمَاءُ وَالأرض» به روایت کثیربن شهاب در کامل الزیارات

8)«عَنْ کَثِیرِ بْنِ شِهَابٍ الْحَارِثِیِّ قَالَ: بَیْنَمَا نَحْنُ جُلُوسٌ عِنْدَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام بِالرَّحَبَةِ إِذْ طَلَعَ الْحُسَیْنُ علیه السلام قَالَ: فَضَحِکَ عَلِیٌّ علیه السلام حَتَّی بَدَتْ نَوَاجِذُهُ ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ ذَکَرَ قَوْماً فَقَالَ: (فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ) وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَیُقْتَلَنَّ هَذَا وَ لَتَبْکِیَنَّ عَلَیْهِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ.»

ترجمه:

از کثیر بن شهاب حارثی نقل شده که گفت: در رَحبه (محله ای در کوفه) محضر مبارک حضرت امیر المؤمنین علیه السلام نشسته بودیم که حضرت حسین علیه السلام ظاهر شدند. امیرمؤمنان علیه السلام چنان خندیدند که دندان های عقلشان پیدا شد. سپس فرمودند: خداوند متعال (در قرآن کریم) قومی را یاد کرده و فرموده: (فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ)؛( (1)) «آسمان و زمین بر آنان زاری نکردند و آنها مهلت نیافتند». قسم به کسی که دانه را شکافت و انسان را آفرید البته ایشان (حضرت حسین علیه السلام ) را خواهند کشت و آسمان و زمین بر او می گرید.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367 ]، ص187 باب 28 ح 21.

2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 150.

3.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 5، ص 16.


1- . الدخان: 29.

ص: 185

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص212.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 458.

منبع اهل تسنن:

6.ینابیع المودة، قندوزی [م.1294]، ج3، ص101. (به همین مضمون)

تأویل «فَمَابَکَت عَلَیهِمُ السَّمَاءُ وَالأرض» به روایت ابراهیم نخعی در کامل الزیارات

9)«عَنْ إِبْرَاهِیمَ النَّخَعِیِّ قَالَ: خَرَجَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَجَلَسَ فِی الْمَسْجِدِ وَ اجْتَمَعَ أَصْحَابُهُ حَوْلَهُ وَ جَاءَ الْحُسَیْنُ علیه السلام حَتَّی قَامَ بَیْنَ یَدَیْهِ فَوَضَعَ یَدَهُ عَلَی رَأْسِهِ فَقَالَ: یَا بُنَیَّ إِنَّ اللَّهَ عَیَّرَ أَقْوَاماً بِالْقُرْآنِ فَقَالَ: (فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ)( (1)) وَ أیْمُ اللَّهِ لَیَقْتُلُنَّکَ بَعْدِی ثُمَ تَبْکِیکَ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ ُ.»

ترجمه:

از ابراهیم نخعی نقل شده که گفت: امیر المؤمنین علیه السلام در مسجد نشستند و اصحاب و یاران او دور آن حضرت حلقه زدند. در این هنگام حضرت امام حسین علیه السلام تشریف آوردند و مقابل امیر المؤمنین علیه السلام ایستادند. امیرالمؤمنین علیه السلام دست مبارک خود را بر سر ایشان نهاد و فرمود: پسرم، خداوند متعال اقوام و طوائفی را در قرآن مورد سرزنش و ملامت قرار داده و فرموده است: (فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ)؛ «و آسمان و زمین بر آنان زاری نکردند و آنان مهلت نیافتند.» به خدا قسم حتما پس از من تو را خواهند کشت و آسمان و زمین بر تو گریه خواهد نمود.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 180، باب 28 ح 2.

2. مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 142.

3.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 5، ص 15.


1- . الدخان: 29.

ص: 186

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 209.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 458.

منبع اهل تسنن:

6.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 101. (با این عبارت: ... یا بنی إن اللّٰه ذمم أقواما فی کتابه فتلا هذه الآیة و قال: یا بنی لتقتلن من بعدی ثم تبکیک السماء والأرض وما بکت السماء و الأرض إلا علی یحیی بن زکریا وعلی الحسین ابنی)

تأویل «فَمَابَکَت عَلَیهِمُ السَّمَاءُ وَالأرض» به روایت سُدی

10)قَالَ السُّدَّیُّ: «لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ بَکَتْ [عَلَیْهِ] السَّمَاءُ [عَلَیْهِ] وَ بُکَاؤُهَا حُمْرَتُهَا.»

ترجمه:

سُدی( (1)) [در تفسیر آیۀ مبارکۀ (فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ)( (2))] می گوید: هنگامی که حضرت حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد آسمان بر او گریست و گریۀ آسمان، سُرخی آن بود.

منابع شیعه:

1.عمدة، ابن بطریق [م. 600]، ص405. (به نقل از صحیح مسلم، اول جزء پنجم)

2.الطرائف، سید بن طاووس، [م. 664] ص203. (به نقل از صحیح مسلم، اول جزء پنجم)

3.نهج الحق، علامه حلی، [م. 726] ص257 (به نقل از صحیح مسلم)

4.صراط المستقیم، عاملی بیاضی [م. 877]، ج 3، ص124. (به نقل از ثعلبی)

5.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107] ، ج4، ص152.


1- . اسماعیل عبدالرحمن السدی، از اصحاب امام سجاد، امام باقر، و امام صادق علیهم السلام و از مفسرین بزرگ کوفه بوده است. وی از آنجا به سدی معروف گردید که در سدّه یعنی درگاه مسجد کوفه به کسب و کار مشغول بود. (رجوع شود به ص 371 پاورقی1.)
2- . و آسمان و زمین بر آنان زاری نکردند. الدخان: 29.

ص: 187

6.بحار الانوار، علامه مجلسی [م.1110] ، ج45، ص217. (به نقل از طرائف سیدبن طاووس)

منابع اهل تسنن:

7.جامع البیان، محمد بن جریر طبری [م. 310]، ج 25، ص 160.

8.الکشف و البیان، ابو اسحاق ثعلبی [م. 427 ]، ج8، ص353.

9.تفسیر بغوی، بغوی [م. 510]، ج 4، ص 152.

10.تذکرة الخواص، سبط بن جوزی، [م. 654] ص246.

11.تفسیر قرطبی، قرطبی [م. 671]، ج 16، ص 141.

12.فرائد السمطین، جوینی، [م. 722] ج2، ص168.

13.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 222.

14.معارج الوصول، زرندی حنفی [م. 750]، ص 99. ( (1))

15.تفسیر ابن کثیر، ابن کثیر [م.774]، ج4، ص154. (قال یزید و احمرارها بکاؤها و هکذا قال السدی فی الکبیر)

16.فضائل الثقلین، ایجی شافعی، [م. 820] ص515.

17.جواهر العقدین، سمهودی، [م. 911] ج3، ص380.

18.صواعق المحرقه، ابن حجر [م. 974]، ص 194. (أخرج الثعلبی إنّ السماء بکت و بکاؤها حمرتها)

19.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 101. (أخرج الثعلبی إنّ السماء بکت و بکاؤها حمرتها)

چهل روز گریستن آسمان و زمین به روایت زُراره

11)«عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: یَا زُرَارَةُ إِنَّ السَّمَاءَ بَکَتْ عَلَی الْحُسَیْنِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالدَمِ وَ إِنَّ الْأَرْضَ بَکَتْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالسَّوَاد...»


1- . زرندی حنفی پس از نقل مطلب بالا می نویسد: قال أبو الفرج ابن الجوزی: «لما کان الغضبان یحمر وجهه عند الغضب یستدل بذلک علی غضبه و إنه أمارة السخط، و الحق سبحانه لیس بجسم، فأظهر تأثیر غضبه علی من قتل الحسین بحمرة الأفق، و ذلک دلیل علی عظم الجنایة.»؛ ابن جوزی گوید: از آنجا که انسان غضبناک صورتش سُرخ می شود به سرخی چهره بر غضب شخص استدلال می شود و صورت قرمز علامت خشم است و خداوند جسم نیست پس غضبش را بر کسانی که حسین را کشتند با سرخی افق ظاهر نمود و این دلیل بر عظمت جنایت است.

ص: 188

ترجمه:

امام صادق علیه السلام فرمود: ای زراره، آسمان چهل روز بر امام حسین علیه السلام خون گریه کرد و زمین چهل روز به سیاهی (و تاریک شدن) گریست.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]،167 باب 26 ح 8.

2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 167.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص206.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 462.

گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به روایت حسن بن زیاد

12)«عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کَانَ قَاتِلُ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا وَلَدَ زِناً وَ قَاتِلُ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَلَدَ زِناً وَ لَمْ تَبْکِ السَّمَاءُ عَلَی أَحَدٍ إِلَّا عَلَیْهِمَا...»

ترجمه:

امام صادق علیه السلام فرمودند: قاتل یحیی بن زکریا علیه السلام زنا زاده بود و قاتل امام حسین علیه السلام هم زنا زاده بود و آسمان بر احدی گریه نکرد، مگر بر آن دو (یحیی بن زکریا و امام حسین علیهما السلام ).

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص185 باب 28 ح 18 و 19.

2.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 702.

3.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 148.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص212.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 471.

ص: 189

گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به روایت ابی سَلَمه

13)«عَنْ أَبِی سَلَمَةَ قَالَ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیه السلام: مَا بَکَتِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا عَلَی یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا وَ الْحُسَیْنِ علیه السلام .»

ترجمه:

از ابی سلمه نقل شده که گفت: حضرت جعفر بن محمّد علیهما السلام فرمودند: آسمان و زمین بر احدی نگریست مگر بر یحیی بن زکریّا و حضرت حسین بن علی علیهما السلام .

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص186 باب 28 ح 22.

2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 149.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص213.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 471.

منابع اهل تسنن: ( (1))

5.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص225.

6.ترجمه امام حسین[ علیه السلام ]، ابن عساکر[م. 571]، ص 353.

7.بغیة الطلب، ابن عدیم[م. 660]، ج 6، ص 2634.

8.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج3، ص312.

گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به روایت داود بن فَرقَد

14)«عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: کَانَ الَّذِی قَتَلَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ علیه السلام وَلَدَ زِناً وَ الَّذِی قَتَلَ یَحْیَی بْنَ زَکَرِیَّا وَلَدَ زِناً وَ قَدْ قَالَ: احْمَرَّتِ السَّمَاءُ حِینَ


1- . اهل تسنن به این عبارت نقل نموده اند: «عن ابن سیرین قال: لم تبک السَّماءُ علی أحد بعد یحیی بن زکریا إلا علی الحُسَین بن علیّ[ علیه السلام ].»

ص: 190

قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍ سَنَةً ثُمَّ قَالَ: بَکَتِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ عَلَی یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا وَ حُمْرَتُهَا بُکَاؤُهَا.»

ترجمه:

از داود بن فرقد نقل شده که گفت: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: کشندۀ حضرت حسین بن علی علیهما السلام زنازاده بود و آن کس که یحیی بن زکریّا علیه السلام را کشت نیز ولد زنا بود، و فرمود: هنگامی که حسین بن علی علیهما السلام کشته شد یک سال آسمان سرخ شد، سپس فرمود: آسمان و زمین بر حسین بن علی و یحیی بن زکریا علیهما السلام گریست و سرخی آسمان گریۀ آن است.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص188 باب 28 ح 27.

2.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص213.

3.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی[م. 1130]، ص466.

گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به روایت عبد الخالق

15)«عَنْ زُرَارَةَ عَنْ عَبْدِ الْخَالِقِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: (لَمْ نَجْعَل لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا)( (1)) الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍ لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا وَ یَحْیَی بْنُ زَکَرِیَّا علیه السلام لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا وَ لَمْ تَبْکِ السَّمَاءُ إِلَّا عَلَیْهِما أَرْبَعِینَ صَبَاحاً قَالَ قُلْتُ: مَا بُکَاؤُهَا؟ قَالَ: کَانَتْ تَطْلُعُ حَمْرَاءَ وَ تَغْرُبُ حَمْرَاءَ.»

ترجمه:

از زراره، از عبد الخالق بن عبد ربّه نقل شده که گفت: شنیدم که امام صادق علیه السلام در تفسیر آیۀ شریفه: (لَمْ نَجْعَل لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا)؛ «همنامی برای او از پیش قرار ندادیم» می فرمودند: حسین بن علی علیه السلام پیش از خود، همنامی نداشت و یحیی بن


1- . مریم: 7.

ص: 191

زکریّا علیه السلام نیز قبل از خود همنامی نداشت و آسمان بر احدی گریه نکرد مگر بر این دو که چهل صبح گریه کرد.

راوی می گوید: محضر مبارک امام علیه السلام عرض کردم: گریۀ آسمان چه بود؟حضرت علیه السلام فرمودند: آسمان هنگام طلوع و غروب، سرخ بود.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص183 باب 28 ح10.

2.تفسیر مجمع البیان، شیخ طبرسی [م. 548]، ج 6، ص 405.

3.تأویل الآیات، سید شرف الدین علی حسینی [م. 965]، ج 1، ص 303.

4.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 700.

5.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 444.

6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص211.

گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به روایت جابر

16)«عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: مَا بَکَتِ السَّمَاءُ عَلَی أَحَدٍ بَعْدَ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا إِلَّا عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام فَإِنَّهَا بَکَتْ عَلَیْهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً.»

ترجمه:

از جابر، از حضرت ابی جعفر علیه السلام روایت شده که آن حضرت فرمودند: بعد از حضرت یحیی بن زکریّا علیهما السلام آسمان بر احدی نگریست مگر بر حضرت حسین بن علی علیهما السلام که چهل روز آسمان بر آن حضرت گریه کرد.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص183 باب 28 ح 11.

2.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 701.

3.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 145.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص211.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 469.

ص: 192

گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به روایت کُلیب بن معاویه

17)«عَنْ کُلَیْبِ بْنِ مُعَاوِیَةَ الْأَسَدِیِّ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمْ تَبْکِ السَّمَاءُ إِلَّا عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا.»

ترجمه:

امام صادق علیه السلام فرمود: آسمان بر احدی نگریست مگر بر حضرت حسین بن علی علیهما السلام و یحیی بن زکریا علیه السلام .

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص183 باب 28 ح 12.

2.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 701.

3.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 146.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص211.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 471.

گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به روایت حَنَان

18)«عَنْ حَنَانٍ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: زُورُوا الْحُسَیْنَ علیه السلام وَ لَا تَجْفُوهُ فَإِنَّهُ سَیِّدُ شَبَابِ الشُّهَدَاءِ وَ سَیِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ شَبِیهُ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا علیه السلام وَ عَلَیْهِمَا بَکَتِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ.»

ترجمه:

امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: امام حسین علیه السلام را زیارت کنید و در حق او جفا ننمایید. زیرا حضرت حسین علیه السلام سرور جوانانِ شهدا و سرور جوانانِ اهل بهشت است. امام حسین علیه السلام شبیه یحیی بن زکریا علیه السلام است و آسمان و زمین برای این دو نفر گریستند.

ص: 193

منابع شیعه:

1.قرب الإسناد، حمیری قمی [م. 304]، ص100 .

2.وسائل الشیعة، حر عاملی [م. 1104]، ج 14، ص 451، باب 45 ح 15.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 14، ص 168 و ج15، ص201.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 460.

گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به روایت عبدالله بن هلال

19)«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلَالٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: إِنَّ السَّمَاءَ بَکَتْ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا وَ لَمْ تَبْکِ عَلَی أَحَدٍ غَیْرِهِمَا قُلْتُ: وَ مَا بُکَاؤُهَا؟ قَالَ: مَکَثَتْ أَرْبَعِینَ یَوْماً تَطْلُعُ الشَمْسُ بِحُمْرَةٍ وَ تَغْرُبُ بِحُمْرَةٍ قُلْتُ: فَذَاکَ بُکَاؤُهَا؟ قَالَ: نَعَمْ.»

ترجمه:

از عبد اللّٰه بن هلال نقل شده که گفت: شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمودند: آسمان بر حضرت حسین بن علی علیه السلام و یحیی بن زکریّا علیه السلام گریست و بر احدی غیر این دو گریه نکرد.

عرض کردم: گریه آسمان چیست؟ حضرت فرمودند: چهل روز آسمان به این حالت بود که خورشید با رنگی قرمز طلوع نموده و با رنگی سرخ غروب می کرد. عرضه داشتم: این گریۀ آسمان بود؟حضرت فرمودند: بلی.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص181 باب 28 ح 6.

2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 143.

3.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 701.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م 1111]، ج45، ص210.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 470.

ص: 194

گریستن آسمان برای حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به نقل رازی و سیوطی

20)«عَنْ عُبَیْدٍ الْمُکَتِّبِ عَنْ إبْرَاهِیمَ قَالَ: مَا بَکَتِ السَّمَاءُ مُنْذُ کَانَتِ الدُّنْیَا إِلَّا عَلَی اثْنَیْنِ. قِیلَ لِعُبَیْدٍ: أَلَیْسَ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ تَبْکِی عَلَی الْمُؤْمِنِ؟ قَالَ: ذَاکَ مَقَامُهُ وَ حَیْثُ یَصْعَدُ عَمَلُهُ. قَالَ: وَ تَدری مَا بُکَاءُ السَّمَاءِ؟ قَالَ: لَا. قَالَ: تَحْمَرُّ وَ تَصِیرُ وَرْدَةً کَالدِّهَانِ إنَّ یَحْیَی بْنَ زَکَرِیَّا لَمَّا قُتِلَ احْمَرَّتِ السَّمَاءُ وَ قَطَرَت دَماً وَ إنَّ حُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ یَوْمَ قُتِلَ احْمَرَّتِ السَّمَاءُ.»

ترجمه:

عُبید مُکتِّب از ابراهیم نقل می کند که او گفت: از زمانی که دنیا به وجود آمد آسمان فقط بر دو نفر گریه کرد. از عبید سوال شد: آیا آسمان و زمین بر مؤمن گریان نمی شود؟ گفت: آسمان جایگاه مومن است و جایی است که عملش به آنجا بالا می رود (ولی بر مؤمن گریه نمی کند) آیا تو می دانی که گریۀ آسمان چیست؟ پاسخ داد: خیر. گفت: آسمان سرخ شود و چون چرم سرخ (یا روغن مذاب) گلگون گردد. به درستی که یحیی[ علیه السلام ] زمانی که کشته شد آسمان سرخ گشت و خون بارید و هنگامی که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد آسمان سرخ شد.

منابع اهل تسنن:

1.تفسیر ابن ابی حاتم، ابن ابی حاتم رازی [م. 327]، ج 10، ص 3289.

2.الدُر المنثور، سیوطی [م. 911]، ج 6، ص 31 .

کلام خدا به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در شب معراج

21)« عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا أُسْرِیَ بِالنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم إِلَی السَّمَاءِ قِیلَ لَهُ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَخْتَبِرُکَ فِی ثَلَاثٍ لِیَنْظُرَ کَیْفَ صَبْرُک...أَمَّا ابْنُهَا الآخَرُ فَتَدْعُوهُ أُمَّتُکَ لِلْجِهَادِ ثُمَّ یَقْتُلُونَهُ صَبْراً وَ یَقْتُلُونَ وُلْدَهُ وَ مَنْ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ ثُمَّ یَسْلُبُونَ حَرَمَهُ ...

ص: 195

وَ یَکُونُ قَتْلُهُ حُجَّةً عَلَی مَنْ بَیْنَ قُطْرَیْهَا فَیَبْکِیهِ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلُ الْأَرَضِینَ جَزَعاً عَلَیْهِ وَ تَبْکِیهِ مَلَائِکَةٌ لَمْ یُدْرِکُوا نُصْرَتَه...»

ترجمه:

امام صادق علیه السلام می فرماید: وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در شب به آسمان برده شد به او گفته شد: خداوند تبارک و تعالی در سه چیز تو را امتحان می کند تا ببیند صبرت چگونه است ... امّا فرزند دیگر فاطمه علیها السلام (امام حسین علیه السلام ) را امّتت برای جهاد دعوت می کنند و او را با فرزندان و اهل بیتش که همراه او هستند، به وضع سختی می کشند و حرمش را را اسیر می کنند، ... قتل او حجّت است بر کسانی که بین دو طرف زمین هستند. اهل آسمان ها و ساکنان زمین با جزع و بی تابی بر او می گریند و فرشتگانی که نتوانستند او را یاری رسانند گریه می کنند.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 549.

2.تأویل الآیات، سید شرف الدین علی حسینی [م. 965]، ج 2، ص 881.

3.الجواهر السنیة، حر عاملی [م. 1104]، ص 290.

4.تفسیر برهان، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 861.

5.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 28، ص 59 – 62.

6.تفسیر کنز الدقائق، شیخ محمد قمی مشهدی [م. 1125]، ج 14، ص 533.

خبر دادن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به گریستن آسمان و زمین به نقل ابن قولویه و فرات

22)«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کَانَ الْحُسَیْنُ علیه السلام مَعَ أُمِّهِ تَحْمِلُهُ فَأَخَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَقَالَ: لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلِیکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ سَالِبِیکَ وَ أَهْلَکَ اللَّهُ الْمُتَوَازِرِینَ عَلَیْکَ وَ حَکَمَ اللَّهُ بَیْنِی وَ بَیْنَ مَنْ أَعَانَ عَلَیْکَ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ: یَا أَبَتِ أَیَّ شَیْ ءٍ تَقُولُ؟

ص: 196

قَالَ صلی الله علیه و آله و سلم: یَا بِنْتَاهْ ذَکَرْتُ مَا یُصِیبُهُ بَعْدِی وَ بَعْدَکِ مِنَ الْأَذَی وَ الظُّلْمِ وَ الْغَدْرِ وَ الْبَغْیِ وَ هُوَ یَوْمَئِذٍ فِی عُصْبَةٍ کَأَنَّهُمْ نُجُومُ السَّمَاءِ یَتَهَادَوْنَ إِلَی الْقَتْلِ وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی مُعَسْکَرِهِمْ وَ إِلَی مَوْضِعِ رِحَالِهِمْ وَ تُرْبَتِهِمْ فَقَالَتْ: یَا أَبَتِ وَ أَیْنَ هَذَا الْمَوْضِعُ الَّذِی تَصِفُ؟

قَالَ صلی الله علیه و آله و سلم: مَوْضِعٌ یُقَالُ لَهُ کَرْبَلَاءُ وَ هِیَ ذَاتُ کَرْبٍ وَ بَلَاءٍ عَلَیْنَا وَ عَلَی الْأُمَّةِ یَخْرُجُ عَلَیْهِمْ شِرَارُ أُمَّتِی وَ لَوْ أَنَّ أَحَدَهُمْ یَشْفَعُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ مَا شُفِّعُوا فِیهِمْ وَ هُمُ الْمُخَلَّدُونَ فِی النَّارِ قَالَتْ: یَا أَبَتِ فَیُقْتَلُ؟ قَالَ: نَعَمْ یَا بِنْتَاهْ ما قُتِلَ قَبْلَهُ أَحَدٌ کَانَ تَبْکِیهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ وَ الْمَلَائِکَةُ وَ الْوَحْشُ وَ الْحِیتَانُ فِی الْبِحَارِ وَ الْجِبَالُ لَوْ یُؤْذَنُ لَهَا مَا بَقِیَ عَلَی الْأَرْضِ مُتَنَفِّسٌ...»

ترجمه:

امام صادق علیه السلام فرمود: حضرت امام حسین علیه السلام در آغوش مادر گرامیشان بودند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را گرفته و فرمودند: خداوند متعال، قاتلان تو را لعنت کند. حق تعالی کسانی را که جامه از تن تو بیرون می آورند لعنت نماید. خدا هلاک کند آنان را که علیه تو پشت به پشت یکدیگر می دهند و بین من و آنان که علیه تو کمکی می کنند حکم بنماید.

حضرت فاطمه علیها السلام عرض کردند: ای پدر، چه می فرمایید؟ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: دخترم اذیّت ها و ظلم ها و مکرها و تعدّی هایی را که بعد از من و تو به او می رسد به یاد آوردم؛ او در آن روز، میان جمعی از مردان است که همچون ستارگان درخشانند. همگی به طرف کشته شدن حرکت می کنند، گویا اکنون لشکرگاه آنها را می بینم و به جایگاه بار شترانشان و محلّ دفن ایشان می نگرم.

حضرت فاطمه علیها السلام عرض کردند: ای پدر، جایی را که توصیف می فرمایید کجاست؟ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: مکانی است که به آن کربلاء می گویند و آن زمین برای

ص: 197

ما و امّت، موجب اندوه و بلاء است. بدترین افراد امّت من بر ایشان خروج می نمایند. اگر تمام اهل آسمان ها و زمین، شفیع یک نفر از این گروه باشند شفاعتشان پذیرفته نشود و آنها در جهنم، جاوید خواهند بود.

حضرت فاطمه علیها السلام عرض کردند: پدر! آیا او کشته خواهد شد؟ حضرت فرمودند: بله دخترم؛ پیش از او کسی این طور کشته نشده که آسمان ها و زمین و فرشتگان و حیوانات وحشی و ماهی های دریا برایش گریه کنند. اگر کوه ها مأذون بودند [پس از شهادت او] هیچ موجود زنده ای روی زمین باقی نمی ماند.

منابع شیعه:

1.تفسیر فرات، فرات بن ابراهیم کوفی [م. 352]، ص 171.

2.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 144.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 44، ص 264.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 139.

خبر دادن حضرت امیرمؤمنان علیه السلام به گریستن آسمان و زمین به روایت اصبغ

23)«عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَهَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: أَتَیْنَا مَعَه[مَعَ عَلِیّ علیه السلام ] بِمُوضعِ قَبرِ الحُسَینِ علیه السلام فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام: هاهُنَا مُنَاخُ رِکَابِهِمْ وَ مَوْضِعُ رِحَالِهِمْ وَ هاهُنَا مُهرَاقُ دِمَائِهِمْ فِتْیَةٌ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام یُقْتَلُونَ بِهَذِهِ الْعَرْصَةِ تَبْکِی عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ.»

ترجمه:

اصبغ بن نباته روایت می کند که با امیر المؤمنین علیه السلام به موضع قبر امام حسین علیه السلام آمدیم فرمود: اینجا جای خوابیدن مرکبهای ایشان و جای بار شترانشان است و اینجا محل ریختن خون هایشان است. جوانانی از آل محمد علیهم السلام در این عرصه کشته شوند که آسمان و زمین بر ایشان بگریند.

ص: 198

منبع شیعه:

1.کشف الغمة، اربلی [م. 693]، ج 2، ص 222.

منابع اهل تسنن:

2.ذخائر العقبی، احمد بن عبد اللّٰه طبری [م. 694]، ص 97 97.

3.خصائص الکبری، سیوطی [م. 911]، ج 2، ص 126 92.

4.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص 193. (روی الملّا: إنّ علیا مرّ بقبر الحسین، فقال: هاهنا مناخ رکابهم...)

خطبۀ امام سجاد علیه السلام هنگام بازگشت ازکربلا به مدینه به نقل سید بن طاووس

24)«...قُتِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ عِتْرَتُهُ وَ سُبِیَ نِسَاؤُهُ وَ صِبْیَتُهُ وَ دَارُوا بِرَأْسِهِ فِی الْبُلْدَانِ مِنْ فَوْقِ عَامِلِ السِّنَانِ وَ هَذِهِ الرَّزِیَّةُ الَّتِی لَیْسَ مِثْلَهَا رَزِیَّةً أَیُّهَا النَّاسُ فَأَیُّ رِجَالاتٍ مِنْکُمْ یُسَرُّونَ بَعْدَ قَتْلِهِ أَمْ أَیُّ فُؤَادٍ لَا یَحْزُنُ مِنْ أَجْلِهِ أَمْ أَیَّةُ عَیْنٍ مِنْکُمْ تَحْبِسُ دَمْعَهَا وَ تَضَنُّ عَنِ انْهِمَالِهَا فَلَقَدْ بَکَتِ السَّبْعُ الشِّدَادُ لِقَتْلِهِ وَ بَکَتِ الْبِحَارُ بِأَمْوَاجِهَا وَ السَّمَاوَاتُ بِأَرْکَانِهَا وَ الْأَرْضُ بِأَرْجَائِهَا وَ الْأَشْجَارُ بِأَغْصَانِهَا وَ الْحِیتَانُ وَ لُجَجُ الْبِحَارِ وَ الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ أَجْمَعُونَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَیُّ قَلْبٍ لَا یَنْصَدِعُ لِقَتْلِهِ أَمْ أَیُّ فُؤَادٍ لَا یَحِنُّ إِلَیْهِ أَمْ أَیُّ سَمْعٍ یَسْمَعُ هَذِهِ الثُّلْمَةَ الَّتِی ثُلِمَتْ فِی الْإِسْلَامِ وَ لَا یَصُم...»

ترجمه:

[امام سجاد علیه السلام ضمن خطبه ای فرمود: ] حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام و بستگانش کشته شدند و بانوان و دخترانش اسیر گشتند و سر بریده اش را بر نوک نیزه در شهرها گرداندند و این مصیبتی است که به مانند آن مصیبتی نیست.

ای مردم! کدامیک از مردان شما پس از قتل حسین علیه السلام می توانند شاد باشند؟! یا

ص: 199

کدام قلب به خاطر حسین علیه السلام غمگین نگردد؟! یا کدام چشمی از شما است که بتواند اشکش را نگاه دارد و از ریزش آن جلوگیری نماید؟!

به راستی که هفت آسمان استوار برای قتل حسین علیه السلام گریستند و دریاها با امواجش، آسمانها با ارکانش، زمین با اطرافش و درختان با شاخه هایشان، ماهیان و اعماق دریاها و فرشتگان مقرّب و همۀ اهل آسمانها گریستند.

ای مردم! کدام قلبی است که برای کشته شدن حسین علیه السلام شکافته نشود؟! یا کدام دل است که برای او ناله نکند؟! یا کدام گوش است که این شکافی را که در اسلام پدیدار شد بشنود و کر نشود؟!

منابع شیعه:

1.لهوف، سید ابن طاووس [م. 664]، ص 117.

2.تسلیة المجالس، محمد بن ابیطالب [م. قرن10]، ج 2، ص463.

3.منتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج2، ص498- 499.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 148.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 448.

6. الدمعة السّاکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص159- 160.

7.أسرار الشّهادة، علامه دربندی [م. 1285]، ص 527.

8.معالی السّبطین، مازندرانی [م. 1384]، ج2، 204- 205.

9.مقتل الحسین علیه السلام ، مقرم [م. 1391]، ص395.

منبع اهل تسنن:

10.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 93(با اندکی تفاوت).

گریستن آسمان و زمین با ساکنانش در نامۀ امام عسکری علیه السلام در نقل شیخ طوسی

25)«خَرَجَ إِلَی الْقَاسِمِ بْنِ الْعَلَاءِ الْهَمَدَانِیِّ وَکِیلِ أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام: أَنَّ مَوْلَانَا الْحُسَیْنَ علیه السلام وُلِدَ یَوْمَ الْخَمِیسِ لِثَلَاثٍ خَلَوْنَ مِنْ شَعْبَانَ فَصُمْهُ وَ ادْعُ فِیهِ بِهَذَا الدُّعَاءِ: اللَّهُمَّ

ص: 200

إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ الْمَوْلُودِ فِی هَذَا الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ بِشَهَادَتِهِ قَبْلَ اسْتِهْلَالِهِ وَ وِلَادَتِهِ بَکَتْهُ السَّمَاءُ وَ مَنْ فِیهَا وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ عَلَیْهَا...»

ترجمه:

امام حسن عسکری علیه السلام به وکیلشان قاسم بن علاء نوشتند که: مولای ما حضرت حسین علیه السلام در روز پنج شنبه سوم شعبان متولد شد؛ پس آن روز را روزه بگیر و این دعا را بخوان: خداوندا از تو می خواهم به حق مولود این روز که قبل از تولدش وعدۀ شهادتش داده شد و آسمان و کسانی که در آن هستند و زمین و ساکنان آن بر او گریستند.

منابع شیعه:

1.مصباح المتهجد، شیخ طوسی [م. 460]، ص 826.

2.مزار، محمد بن جعفر مشهدی [م. قرن6]، ص 398.

3.إقبال الأعمال، سید ابن طاووس [م. 664]، ج 3، ص 303.

4.مختصر بصائر الدرجات، حسن بن سلیمان حلی [م. قرن9]، ص 35.

5.مصباح، شیخ ابراهیم کفعمی [م. 905]، ص 543.

6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 98، ص 347.

ص: 201

واقعۀ دوازدهم: گریستن آنچه در بهشت و جهنم است

1)روایت حسین بن ثُوَیر از ابی عبدالله علیه السلام ...«...أَشْهَدُ ... وَ بَکَتْ لَهُ ... وَ مَنْ یَتَقَلَّبُ فِی الْجَنَّةِ وَ النَّار...»

ترجمه:

شهادت می دهم که ... هر که در بهشت و جهنّم قرار دارد بر حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام گریه کرد.

منابع شیعه:

1.کافی، شیخ کلینی [م. 329]، ج 4، ص 576.

2.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 364.

3.من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق [م. 381]، ج 2، ص 595.

4.تهذیب الأحکام، شیخ طوسی [م. 460]، ج6، ص55 «وَ مَنْ فِی الجَنَّةِ وَ النَّارِ».

5.وسائل الشیعة، حر عاملی [م. 1104]، ج 14، ص 491.

6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 98، ص 152.

2)حسین بن ثویر از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: «إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنَ علیه السلام لَمَّا قَضَی[مَضَی] بَکَتْ عَلَیْه... وَ مَنْ یَنْقَلِبُ [وَ مَا یَنْقَلِبُ] فِی الْجَنَّةِ وَ النَّار...»

ص: 202

ترجمه:

هنگامی که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید هرچه در بهشت و جهنم بودند بر ایشان گریه کردند.

منابع شیعه:

1.کافی، شیخ کلینی [م. 329]، ج4، ص575.

2.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367] در ص 166 «و الجنة و النار» در ص167 «ما ینقلب فی الجنة و النار» و در ص363 «من یتقلب فی الجنة و النار» آمده است.

3.وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی [م. 1104]، ج10، ص395 و ج14، ص506 «من یتقلب».

4.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 165.

5.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 206 به عبارت «و الجنة و النار» و ج 98، ص152.

6.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 461.

3)«عَنِ الْحُسَینِ بْنِ أَبِی فَاخِتَة...قَالَ[ أبُو عبد الله علیه السلام ]: إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَمَّا قُتِلَ بَکَتْ عَلَیْهِ ... وَ مَنْ یَتَقَلَّبُ فِی الْجَنَّةِ وَ النَّارِ...»

ترجمه:

امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامی که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید همۀ افرادی که در بهشت و جهنم بودند بر ایشان گریه کردند.

منابع شیعه:

1.امالی، شیخ طوسی [م. 460]، ص54.

2.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص201.

4)فرازی از زیارت امام حسین علیه السلام در اول ماه رجب و نیمۀ شعبان: «أَشْهَدُ لَقَدِ اقْشَعَرَّتْ لِدِمَائِکُمْ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ مَعَ أَظِلَّةِ الْخَلَائِقِ وَ بَکَتْکُمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ سُکَّانُ الْجِنَانِ وَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ...»

ص: 203

ترجمه:

شهادت می دهم که خون شما اظلۀ عرش و اظلۀ تمام مخلوقات را به لرزه درآورد و آسمان و زمین و ساکنان بهشت و خشکی و دریا بر شما گریستند.

منابع شیعه:

1.إقبال الأعمال، سید بن طاووس [م. 664]، ج3، ص342.

2.مزار، شهید اول [م. 786]، ص144.

3.مصباح، کفعمی [م. 905]، ص492.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج98، ص 337.

ص: 204

ص: 205

واقعۀ سیزدهم: گریستن آنچه دیده شود و آنچه به دیده نیاید

1)روایت حسین بن ثُوَیر از ابی عبدالله علیه السلام: «...أَشْهَدُ أَنَّ دَمَکَ سَکَنَ فِی الْخُلْدِ ... وَ بَکَتْ لَهُ ... مَا یُرَی وَ مَا لَا یُرَی...»

ترجمه:

شهادت می دهم که خون تو در بهشت، ساکن گشت ... و آنچه دیده می شود و آنچه دیده نمی شود بر او گریه کرد.

منابع شیعه:

1.کافی، شیخ کلینی [م. 329]، ج 4، ص 576.

2.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 364.

3.من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق [م. 381]، ج 2، ص 595.

4.تهذیب الأحکام، شیخ طوسی [م. 460]، ج6، ص55.

5.وسائل الشیعة، حر عاملی [م. 1104]، ج 14، ص 491.

6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 98، ص 152.

7.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 461.

2)«إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ علیه السلام لَمَّا مَضَی بَکَتْ عَلَیْهِ ... مَا یُرَی وَ مَا لَایُرَی...»

ص: 206

ترجمه:

امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامی که حضرت حسین بن علی علیهما السلام به شهادت رسیدند هر آنچه پروردگار ما آفریده از آنچه دیده می شود و دیده نمی شود، همگی بر آن حضرت گریستند.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص166 باب 26 ح 4.

2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 165.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 206.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 461.

ص: 207

واقعۀ چهاردهم: برخاستن غبار زرد در هوا و وزیدن غبار سرخ و سیاه

برخاستن غبار سیاه و سرخ به هنگام شهادت

1)«قَالَ الرَّاوِی: فَارْتَفَعَتْ فِی السَّمَاءِ فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ غُبْرَةٌ شَدِیدَةٌ سَوْدَاءُ مُظْلِمَةٌ فِیهَا رِیحٌ اَحمَرُ[حَمْرَاءُ] لَا تُرَی [یُری] فِیهَا عَیْنٌ وَ لَا أثَرٌ [لا یری فیها أثر عین و لا قدم]حَتَّی ظَنَّ الْقَوْمُ أَنَّ الْعَذَابَ قَدْ جَاءَهُمْ [أن قَد نزل بِهم العَذَابُ] فَلَبِثُوا [فَبَقوا] کَذَلِکَ[بِذَلکَ] سَاعَةً ثُمَّ انْجَلَتْ عَنْهُمْ.»

ترجمه:

راوی گفت: [هنگام شهادت امام حسین علیه السلام ] گرد و غبار سیاه و شدیدی آسمان را فرا گرفت که روز روشن همچون شب تاریک شد و بادی سرخ وزیدن گرفت به طوری که از هیچ کس عین و اثری دیده نمی شد و مردم گمان کردند که عذاب بر آنان فرود آمده است. پس ساعتی به همین وضع بود تا این که آن غبار شدید برطرف گشت.

منابع شیعه:

1.فتوح، أحمد بن اعثم کوفی [م. 314]، ج 5، ص 119.

2.لهوف، سید ابن طاووس [م. 664]، ص 154.

ص: 208

3.حبیب السّیر، خواند میر[م. 941] ج2، ص56. ( (1))

4.روضة الصفا، میرخواند، [م. قرن9] ج3، ص 169- 170.( (2))

5.روضة الشهداء، ملا حسین کاشفی [م. 910]، ص439. ( (3))

6.تسلیة المجالس، محمد بن ابیطالب [م. قرن10]، ج 2، ص327.

7.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 57.

8.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 300.

9.شرح الشّافیة، ابن أمیر الحاجّ [م.ح 1180]، ص 373.

10.الدمعة السّاکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج4، ص 357.

11.أسرار الشّهادة، علامه دربندی [م. 1285]، 429- 430.

منابع اهل تسنن:

12.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج 2، ص42.

13.روضة الأحباب، دشتکی هروی معروف به امیر جمال الدین محدث، [م 926 ] ص589مخطوط(به نقل از تاریخ ابن اعثم)

غبار سیاه به هنگام شهادت

2)در روایات معتبره وارد شده است که چون آن حضرت را شهید کردند، باد عظیم


1- . خواندمیر در کتاب حبیب السیر این چنین آورده: در تاریخ احمد بن اعثم کوفی مسطور است که مقارن شهادت آن مهر سپهر سیادت، غباری سرخ پدید آمد و جهان تاریک شد. چنانچه مردم یکدیگر را ندیدند و گمان بردند که مقدمۀ عذاب الهی است. بعد از لحظه ای غبار ارتفاع یافت.
2- . میرخواند در کتاب روضة الصفا این چنین آورده: احمد بن اعثم گوید که: مقارن قتل امام حسین علیه السلام ، غباری سرخ پدید آمد و جهان تاریک شد. چنانچه مردم یکدیگر را ندیدند و گمان بردند که مقدمۀ عذاب خدای است و بعد از ساعتی غبار مرتفع شد و عالم متجلی گشت.
3- . عبارت ملاحسین کاشفی اینچنین است: احمد بن اعثم کوفی در تاریخ خود نقل می کند: که مقارن قتل امام حسین «علیه السلام» غباری سرخ پدید آمده جهان تاریک شد، چنانچه مردم یکدیگر را نمی دیدند و گمان بردند که مقدّمه عذاب خداوند است. امّا بعد از ساعتی غبار مرتفع گشته عالم منجلی شد.

ص: 209

وزید و زمین بلرزید و باد سیاهی برخاست که هوا تیره شد و آفتاب منکسف گردید و مردم گمان کردند که قیامت برپا شد و عذاب حق تعالی نازل گردید. پس به برکت وجود شریف حضرت امام زین العابدین علیه السلام ساکن گردید.

منبع شیعه:

جلاء العیون، علامه مجلسی [م. 1111]، ص690- 691.

برخاستن غبار زرد، هنگام بر زمین افتادن امام حسین علیه السلام

3)«در آن وقت که امام حسین علیه السلام به روی خاک اُفتاد زمین کربلا از خجلت به خود لرزید و غبار زردی از آن برخاست که بر هر کسی نشستی زرد شدی.»

منابع شیعه:

1.محرق القلوب، ملا مهدی نراقی، [م. 1209] ص494.

2.ریاض الشهادة، ملا محمد حسن قزوینی، [م. 1240] مخطوط: ج2، ص275، مجلس16( (1))

3.تذکرة الشهداء، علامه ملا حبیب الله کاشانی [م. 1340]، ج2، ص126(به نقل از فاضل نراقی).

غبار سیاه و سرخ در هنگام شهادت

4)«ساعتی جهان را غبرتی سودا( (2)) نهنبن بود و صرصری حمرا( (3)) وزیدن داشت و مردمان منتظر عذاب و مترصد عقاب بودند تا ظلمت منقشع شد و تاریکی مرتفع گشت».

منبع شیعه:

ناسخ التواریخ سیدالشهدا علیه السلام ،سپهر [م. 1297]، ج2، ص394.


1- . در آن وقت زمین کربلا بر خود لرزید و غبار زردی از وی برخواست که بر هرچه نشستی زرد شد.
2- . غبرت سودا: گردوخاک سیاه. نهنبن: سرپوش.
3- . صرصر حمرا: تندباد سرخ.

ص: 210

زرد شدن خاک کربلا و برخاستن غبار (در دوم محرم)

5)«اسب امام حسین علیه السلام به زمین هولناک رسیده بایستاد، و گام از گام بر نمی داشت. امام حسین علیه السلام پرسید که هیچ کس می داند این چه زمین است؟ ... این موضع را کربلا خوانند. امام حسین علیه السلام گفت: اللّه اکبر ارضُ کربٍ و بلا و سفکِ الدّماء ... آنگه، امام حسین علیه السلام پای از مرکب بگردانیده، همانجا فرود آمد. امّا چون قدم آن حضرت علیه السلام به خاک کربلا رسید، خاک را رنگ زرد شد و از او غباری برخاست که گیسوی مبارک امام حسین علیه السلام پر گرد شده...»

منابع شیعه:

1.روضة الشهداء، ملا حسین کاشفی [م. 910]، ص259.

2.فضائل و مناقب اهل بیت علیهم السلام ، عبداللطیف بیرجندی، [م. 921] ص482-483. ( (1))

3.ریاض القدس، صدر الدین قزوینی [م. ح 1330]، ج1، ص206 (به همین مضمون)( (2))

4.تذکرة الشهداء، ملا حبیب الله کاشانی [م. 1340]، ج1، ص247.( (3))

5.معالی السّبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج1، ص285- 286. (به نقل از روضة الشهدا)


1- . عبارت عبداللطیف اینچنین است: ... اما چون قدم آن امام بر خاک کربلا رسید، رنگ مبارکش زرد شد و غباری برخاست و گیسوهای امام حسین علیه السلام پر گرد شد.
2- . مرحوم صدرالدین قزوینی [م. ح 1330] در کتاب ریاض القدس این چنین آورده: [پس از اینکه امام علیه السلام وارد سرزمین کربلا شد و سؤال کردند از نام این سرزمین]... آنگاه حضرت پا از رکاب خالی کرد و از مرکب به زیر آمد چون قدم حضرت به خاک کربلا رسید خاک متحول به رنگ زرد شد و از وی غباری برخاست بر رو و موی حضرت نشست.
3- . ملا حبیب الله در تذکرة الشهدا، اینچین آورده: چون قدم آن امام امم، به زمین کربلا رسید، خاک را رنگ، زرد شد و از آن غباری برخاست که گیسوی عنبرین بویش، پُر گرد شد. پس گفت: «أللهم إنّی أعوذ بک من الکرب و البلا».

ص: 211

واقعۀ پانزدهم: لرزیدن زمین

خبر جبرئیل برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از لرزش زمین به هنگام شهادت امام حسین علیه السلام

1)«إِنَّ سِبْطَکَ هَذَا وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام مَقْتُولٌ فِی عِصَابَةٍ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ وَ أَهْلِ بَیْتِکَ وَ أَخْیَارٍ مِنْ أُمَّتِکَ بِضِفَّةِ الْفُرَاتِ بِأَرْضٍ یُقَالُ لَهَا کَرْبَلَاءُ مِنْ أَجْلِهَا یَکْثُرُ الْکَرْبُ وَ الْبَلَاءُ عَلَی أَعْدَائِکَ وَ أَعْدَاءِ ذُرِّیَّتِکَ فِی الْیَوْمِ الَّذِی لَا یَنْقَضِی کَرْبُهُ وَ لَا تَفْنَی حَسْرَتُهُ وَ هِیَ أَطْیَبُ بِقَاعِ الْأَرْضِ وَ أَعْظَمُهَا حُرْمَةً یُقْتَلُ فِیهَا سِبْطُکَ وَ أَهْلُهُ وَ إنَّهَا مِنْ بَطْحَاءِ الْجَنَّةِ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ الْیَوْمُ الَّذِی یُقْتَلُ فِیهِ سِبْطُکَ وَ أَهْلُهُ وَ أَحَاطَتْ بِهِ کَتَائِبُ أَهْلِ الْکُفْرِ وَ اللَّعْنَةِ تَزَعْزَعَتِ الْأَرْضُ مِنْ أَقْطَارِهَا وَ مَادَتِ الْجِبَالُ وَ کَثُرَ اضْطِرَابُهَا وَ اصْطَفَقَتِ الْبِحَارُ بِأَمْوَاجِهَا وَ مَاجَتِ السَّمَاوَاتُ بِأَهْلِهَا غَضَباً لَکَ یَا مُحَمَّدُ وَ لِذُرِّیَّتِکَ وَ اسْتِعْظَاماً لِمَا یَنْتَهِکُ مِنْ حُرْمَتِکَ وَ لِشَرِّ مَا تُکَافَی بِهِ فِی ذُرِّیَّتِکَ وَ عِتْرَتِکَ ...»

ترجمه:

امام سجاد علیه السلام از عمه اش حضرت زینب روایت کرد که جبرئیل برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خبر آورد: ... جبرئیل با دست اشاره به امام حسین علیه السلام نمود و گفت: این سبط با

ص: 212

جماعتی از فرزندان و اهل بیت شما و نیکانی از امّتت در کنار فرات در سرزمینی که به آن «کربلا» می گویند کشته می شود. کربلاء را از این جهت کربلا گویند که حزن و بلاهائی که بر ایشان از دشمنان شما و دشمنان فرزندان شما در روزی که حزن و اندوهش تمام شدنی نبوده و حسرت آن زوال پذیر نیست وارد می آید بسیار است. این زمین، پاکیزه ترین اماکن روی زمین بوده و احترامش از تمام زمین ها بیشتر است، در آن سبط تو و اهل بیتش کشته می شوند. کربلا از زمین های بهشت است. هر گاه فرا رسد روزی که در آن سبط تو و اهل بیتش کشته شوند و لشکر کفر او را احاطه نمایند زمین بلرزد و کوهها کشیده می گردد و اضطراب و جنبششان زیاد شود و امواج دریاها متلاطم گردد و آسمانها اهلشان را به هم بریزند، به جهت غضب به خاطر تو و فرزندانت ای محمد و بزرگ شمردن هتک حرمتت و بدی مکافاتی که در ذرّیه و عترتت به تو داده شد.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص265.

2.ذوب النضار، ابن نما حلی [م. 645]، ص17.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 28، ص60.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبدالله بحرانی [م. 1130]، ص364.

لرزش زمین به نقل ابومخنف

2)«زُلْزِلَتِ [تَزَلْزَلَتْ] الْأَرْضُ وَ أَظْلَمَ الشَّرْقُ وَ الْغَرْبُ [الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ] وَ أَخَذَتِ النَّاسَ [الرَّجْفَةُ وَ] الصَّوَاعِقُ»

ترجمه:

بعد از شهادت امام حسین علیه السلام ، زلزله در زمین ایجاد شد و شرق و غرب عالَم، سیاه گشت و از آسمان صداهای مهیب شنیده شد.

ص: 213

منابع شیعه:

1.مقتل أبی مخنف (مشهور)، ابومخنف [م. 157]، ص 93.

2.شرح الشافیة، ابن امیر الحاج [م.ح 1180]، ص373.(به نقل از ابی مخنف)

3.الدمعة السّاکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج4، ص 354.

4.اکلیل المصائب فی مصائب الاطائب، تنکابنی [م. 1302]، ص45. (به این عبارت: بنا بر روایت ابی مخنف، چون سر مبارک آن بزرگوار بر بالای نیزه سوار و استوار گردید، زمین بلرزید و آسمانها تاریک گردید.)

لرزش زمین به نقل کاشفی و عبد اللطیف بن علی بیرجندی

لرزش زمین به نقل کاشفی و عبد اللطیف بن علی بیرجندی( (1))

3)روایتی هست که چون امام حسین علیه السلام بر زمین کربلا افتاد زمین به لرزه در آمد و غریو از آسمان برآمده... در این حال [که امام علیه السلام به شهادت رسید]غلغله در صوامع ملکوت افتاد، ولوله از اهل حظایر جبروت برآمد. آفتاب عالم افروز از تاب بازایستاد و ماه جهان آرای، در چاه محاق افتاد زهره برای دل زهرا دست از طرب بازداشت،


1- . الشیخ عبد اللطیف بن شمس الدین علی الواعظ البیرجندی المتوفی بعد سنة 917 .کان من علماء عصره خطیب متکلم محقق مؤلف من أشهر مؤلفاته کتاب قصص الأنبیاء شرع بتألیفه فی شوال سنة 917 مرتب علی أبواب ویختلف عدد الأبواب مع اختلاف النسخ. مستدرکات اعیان الشیعه، سید حسن امین، ج3، ص133. محقق در پیشگفتار کتاب اینچنین نوشته است: (عبداللطیف) در شهرستان بیرجند پا به عرصه وجود گذاشت و به سال 921 ه- ق دار فانی را وداع نموه است. (دهخدا در لغتنامه خود فوت او را به سال 928 ضبط کرده است)... عبداللطیف دارای آثار و اشعار زیادی است و چنان که از آثارش بر می آید دارای نثری فصیح بوده و در ترسیم و توصیف وقایع ذن نیرومند و آفریننده ای داشته است مهمترین اثر وی کتاب قصص الانبیاء است... (و کتاب فضائل و مناقب اهل بیت علیهم السلام )نوشتاری است که عبداللطیف آن را در پایان کتاب قصص الانبیاء از باب هفتاد و چهارم تا باب یکصد و ششم آورده است و هم اکنون با عنوان فضایل و مناقب اهل بیت در محضر شماست... لازم به ذکر است چون مولف این کتاب را بعد از کتاب قصص الانبیاء به رشته تحریر در آورده است ابواب آن را از هفتاد و چهارم شروع کرده است ولی بدان جهت که هم اکنون این کتاب به صورت مستقل چاپ می شود ما آن را از شماره یک آغاز میکنیم.

ص: 214

کیوان بر بالای هفت ایوان اتّفاق مصیبت زدگان را لوای تعزیت برافراشت. فرشتگان در جوف هوا ناله برداشتند، جنّیان از نواحی کربلا به گریه درآمدند، آسمان دامن از خون پر گردانید، زمین از غضب الهی بر خویش بلرزید و مرغان هوا از آشیانها متفرّق شده نعره غراب البین برکشیدند. ماهیان دریا از آب بیرون آمده بر خاک خواری می طپیدند، دریاها موج حسرت به اوج فلک رسانیدند کوهها به صدای دردآمیز و نوای محنت انگیز بنالیدند. آواز گریه از جوانب و اطراف برخاست کس نمی دانست که آن فغان کیست و آن تعزیت چیست.

منابع شیعه:

5.روضة الشهدا، کاشفی [م. 910] ص437 - 439.

6.فضائل و مناقب اهل بیت علیهم السلام ، عبداللطیف بیرجندی، [م. 921 ] ص481.( (1))

لرزش زمین به نقل اسرار الشهاده

4)«إنَّ الشِّمرَ الْکَافِرَ لَمَا شَالَ الرَّأْسَ الشَّرِیفَ فِی رُمْحٍ طَوِیلٍ قَائِلاً: وَ اللَّهِ قَدْ أَبَنْتُ رَأْسَکَ وَ أَعْلَمُ أَنَّکَ ابْنُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ خَیْرُ النَّاسِ جَدّاً وَ أَباً وَ أُمّاً وَ خَالاً وَ عَمّاً وَ کَبَّرَ هَذَا الْکَافِرُ وَ کَبَّرَ الْعَسْکَرُ ثَلَاثَ تَکْبِیرَاتٍ زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ وَ أَظْلَمَتِ السَّمَاوَاتُ وَ قَطَرَ السَّمَاءُ دَماً وَ نَادَی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ: قُتِلَ وَ اللَّهِ الْإِمَامُ ابْنُ الْإِمَامِ أَخُو الْإِمَامِ قُتِلَ وَ اللَّهِ الْهُمَامُ ابْنُ الْهُمَامِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ.»

ترجمه:

شمر کافر چون رأس شریف سید الشهدا علیه السلام را بر روی نیزه ای بلند قرار داد، گفت: به


1- . عبارت عبداللطیف بیرجندی اینچنین است: در این حال [که سر مطهر امام علیه السلام را از تن جدا کرد] غلغله در صوامع ملکوت افتاد و جنیان به نوحه درآمدند و آسمان دامن از خون پر گردانید و زمین از غضب الهی به خود لرزید و مرغان از آشیانه ها متفرق شدند و کوه ها به صدا در آمدند و آواز از اطراف برخاست و کسی نمیدانست از چیست.

ص: 215

خدا قسم سرت را از بدن جدا نمودم در حالیکه می دانستم تو پسر دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستی و بر تمامی مردمان از جهت جدّ و پدر و مادر و دایی و عمو برتری داری. و آن کافر صدا به تکبیر بلند نموده و لشکریانش سه مرتبه تکبیر گفتند، آنگاه زمین لرزید و آسمان ها تیره و تار شد و از آسمان باران خون بارید و منادی از آسمان ندا سر داد که: به خدا قسم امام، فرزند امام، برادر امام، کشته شد. بخدا قسم حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام آن پادشاه بلند مرتبه (و دلیر و بخشنده) فرزند پادشاه بلند مرتبه (و دلیر و بخشنده) کشته شد.

منابع شیعه:

1.أسرار الشّهادة، علامه دربندی [م. 1285]، ص 429.

2.کبریت احمر، علامه بیرجندی [م. 1352]، ص 487- 488.( (1))

لرزش زمین در نقل قندوزی از ابی مخنف

5)«قَالَ أَبومِخنَفٍ ... وَ عَلَاهُ عَلَی الْقَنَاةِ کَبَّرَ وَ کَبَّرَ الْعَسْکَرُ ثَلَاثَ تَکْبِیرَاتٍ وَتَزَلْزَلَتِ الْأَرْضُ و أَظلَمَتِ الدُّنْیَا وأَمطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً عَبِیطاً وَ یُنَادَی فِی السَّمَاءِ: قُتِلَ وَ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قُتِلَ وَ اللَّهِ الْإِمَامُ ابْنُ الْإِمَامِ قُتِلَ الْأَسَدُ الْبَاسِلُ وَ کَهفُ الْأَرَامِلِ.»


1- . عبارت کبریت احمر اینچنین است: «در آثار صحیحه از طرف عامه و خاصه وارد است که چون شمر لعین، سر مطهر سید الشهدا را بر نیزه بلندی زد، گفت: قد أبنت رأسک و [أعلم] أنک ابن بنت رسول اللّه و خیر النّاس جدّاً و أباً و أمّاً و خالاً و عمّاً. دو تکبیر گفت و به موافقت او همه لشکر یکباره تکبیر گفتند. سه مرتبه زمین به زلزله آمد و هوا تاریک شد و از آسمان خون بارید. منادی از آسمان ندا کرد: «قتل و اللّه الإمام ابن الإمام أخو الإمام قتل و اللّه الهمام ابن الهمام الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیه السلام ». سپس غبار شدیدی بلند شد، در نهایت تاریکی و بادی سرخ وزیدن گرفت که گمان کردند عذاب نازل شد و بعد از یک ساعت منجلی شد».

ص: 216

ترجمه:

ابومخنف گوید: ... [چون شمر ملعون سر از بدن امام علیه السلام جدا نمود] و آن را بر نیزه بلند کرد تکبیر گفت و لشگر کفر همراه او سه مرتبه تکبیر گفتند. در این هنگام زمین شروع به لرزیدن کرد و دنیا تاریک شد و از آسمان خون تازه بارید و منادی از آسمان ندا داد بخدا قسم حسین بن علی بن طالب علیه السلام کشته شد. بخدا قسم امام فرزند امام کشته شد، شیر شجاع و دلاور و پناه گاه بی نوایان کشته شد.

منبع اهل تسنن:

ینابیع المودّة، قندوزی [م. 1294]، ج3، ص4.

لرزش زمین به نقل علامۀ مجلسی قدس سره

6)«در روایات معتبره وارد شده است که چون آن حضرت [امام حسین علیه السلام ] را شهید کردند، بادی عظیم وزید و زمین بلرزید و باد سیاهی برخاست که هوا تیره شد و آفتاب منکسف گردید و مردم گمان کردند که قیامت برپا شد و عذاب حق تعالی نازل گردید. پس به برکت وجود شریف حضرت امام زین العابدین علیه السلام ساکن گردید».

منبع شیعه:

جلاء العیون، علامه مجلسی [م. 1111]، ص690- 691.

لرزش زمین به نقل محقق نراقی قدس سره

7)«فاضل نراقی قدس سره می فرماید: در آن وقت که امام حسین علیه السلام به روی خاک اُفتاد زمین کربلا از خجلت به خود لرزید و غبار زردی از آن برخاست که بر هر کسی نشستی زرد شدی.»

ص: 217

منابع شیعه:

1.محرق القلوب، عالم ربانی فاضل نراقی، ص494.

2.تذکرة الشهداء، ملا حبیب الله کاشانی [م. 1340]، ج2، ص126(به نقل از فاضل نراقی).

زلزلۀ عظیم در لحظۀ شهادت به نقل جنات الخلود

8)«مروی است که بعد از شهادت آن حضرت[امام حسین علیه السلام ] عالم سیاه شد و زلزلۀ عظیم و باد مخوف وزید و از آسمان صداهای مهیب [شنیده شد] و بعد از لحظه ای دنیا به حال خود آمد».

منبع شیعه:

جنات الخلود، مدرسی، [م. قرن12] ص22

زلزله در عالم به نقل یزدی حائری در مهیج الاحزان

9)«چون آن حضرت را شهید کردند زلزله ای در عالم افتاد و شورشی در میان ملائکۀ آسمان ها برپا شد، عالم ظلمانی گردید، بادهای عظیم وزید، آسمان خون بارید و از زمین خون جوشید. و در بعضی از روایات آمده: منادی از افق اعلا ندا کرد: قتل الإمام بن الإمام، قتل والله الحسین. فنادی مناد عند ذلک فی السماء: ألا! انفصمت من دین أحمد العری.ألا! قتلوا الاسلام و الدین و التقی.ألا! قتلوا سبط النبی الغضنفر».

منبع شیعه:

مهیج الاحزان، حسن بن محمد علی یزدی حائری، [م. 1242]ص533-534.

زلزله در عالم به نقل شیخ حسن یزدی در انوار الشهادة

10)«حدیث است چون آن مظلوم را شهید کردند زلزله در عالم افتاد و شورش در

ص: 218

ملائکۀ آسمان ها و اهل عرش برپا شد و عالم تاریک شد و بادهای سرخ و سیاه وزید و آسمان خون بارید و از زمین خون جوشید و کوه ها خراب شد و دریاها به موج آمد و ماهیان خود را از دریا بیرون انداختند و صدای نوحۀ ملائکه و جنیان بلند شد...».

منبع شیعه:

انوار الشهاده، شیخ حسن یزدی [م. 1297]، ص206.

ص: 219

واقعۀ شانزدهم: لرزیدن سایه های عرش

لرزش سایه های عرش در روایت حسین بن ثویر از امام صادق علیه السلام

1)«عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ ثُوَیْرٍ...[عَنْ أَبِی عَبدِ اللهِ علیه السلام ]...أَشْهَدُ أَنَّ دَمَکَ سَکَنَ فِی الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَ بَکَی لَهُ جَمِیعُ الْخَلَائِقِ ...»

ترجمه:

در صحیحۀ حسین بن ثویر از امام صادق علیه السلام آمده است: شهادت می دهم که خون تو در بهشتِ خُلد، ساکن گشت و اظلۀ(سایه های) عرش را لرزاند و تمام خلائق بر او گریستند.

منابع شیعه:

1.کافی، شیخ کلینی [م. 329]، ج 4، ص 576.

2.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 364.

3.من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق [م. 381]، ج 2، ص 595.

4.تهذیب الأحکام، شیخ طوسی [م. 460]، ج6، ص55.

5.وسائل الشیعة، حر عاملی [م. 1104]، ج 14، ص 491.

6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 98، ص 152.

ص: 220

لرزیدن سایه های عرش در زیارت امام حسین علیه السلام

2)فرازی از زیارت امام حسین علیه السلام در اول ماه رجب و نیمۀ شعبان: «أَشْهَدُ لَقَدِ اقْشَعَرَّتْ لِدِمَائِکُمْ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ مَعَ أَظِلَّةِ الْخَلَائِقِ وَ بَکَتْکُمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ سُکَّانُ الْجِنَانِ وَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ...»

ترجمه:

شهادت می دهم که خون شما اظلۀ عرش و اظلۀ تمام مخلوقات را به لرزه درآورد و آسمان و زمین و ساکنان بهشت و خشکی و دریا بر شما گریستند.

منابع شیعه:

1.إقبال الأعمال، سیدبن طاووس [م. 664]، ج3، ص342.

2.مزار، شهید اول [م. 786]، ص144.

3.مصباح، کفعمی [م. 905]، ص492.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج98، ص 337.

ص: 221

واقعۀ هفدهم: لرزیدن سایۀ ملکوتی مخلوقات

فرازی از زیارت امام حسین علیه السلام در اول ماه رجب و نیمۀ شعبان: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَشْهَدُ لَقَدِ اقْشَعَرَّتْ لِدِمَائِکُمْ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ مَعَ أَظِلَّةِ الْخَلَائِقِ»

ترجمه:

پدر و مادر و خودم به فدای شما یا ابا عبد اللّٰه شهادت می دهم که خون شما اظلۀ عرش و سایۀ ملکوتی تمام مخلوقات را به لرزه درآورد.

منابع شیعه:

1.إقبال الأعمال، سیدبن طاووس [م. 664]، ج3، ص342.

2.مزار، شهید اول [م. 786]، ص144.

3.مصباح، کفعمی [م. 905]، ص492.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج98، ص 337.

ص: 222

ص: 223

فصل پنجم: دگرگونی آسمان و خورشید و ستارگان و دریاها

اشاره

ص: 224

ص: 225

واقعۀ هجدهم: تاریک شدن آسمان و خورشید

سه روز کُسوف خورشید در بیت المقدس

1)«عَن أَبی نَصرٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ الْمَقْدِسِ أَنَّهُ قَالَ: وَ اللَّهِ لَقَدْ عَرَفْنَا أَهْلَ بَیْتِ الْمَقْدِسِ وَ نَوَاحِیهَا عَشِیَّةَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام قُلْتُ: وَ کَیْفَ ذَاکَ؟ قال: ... وَ انْکَسَفَتِ الشَّمْسُ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ ثُمَّ تَجَلَّتْ عَنْهَا ... فَلَمَّا کَانَ مِنْ غَدٍ أَرْجَفْنَا بِقَتْلِهِ فَلَمْ یَأْتِ عَلَیْنَا کَثِیرُ شَیْ ءٍ حَتَّی نُعِیَ إِلَیْنَا الْحُسَیْنُ علیه السلام .»

ترجمه:

ابونصر از شخصی از اهالی بیت المقدس نقل می کند که او گفت: به خدا قسم ما اهالی بیت المقدس و حوالی آن، عصری که حضرت حسین بن علی علیهما السلام در آن شهید شدند را شناختیم. به او گفتم: چه طور؟ گفت: ... تا سه روز، خورشید به حالت کسوف دیده می شد و بعد از سه روز به حالت طبیعی بود ... فردای آن روز از شهادت آن حضرت علیه السلام پی گیری نمودیم. چند صباحی بیش نگذشت که خبر شهادت امام حسین علیه السلام آمد.

ص: 226

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص161 باب25 ح2.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص186.

3.بحارالأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص205.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص456.

چهل روز کسوف خورشید

2)«عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّه علیه السلام ... وَ إِنَّ الشَّمْسَ بَکَتْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالْکُسُوفِ وَ الْحُمْرَة...»

ترجمه:

زراره از امام صادق علیه السلام روایت می کند که: ... خورشید چهل روز به واسطۀ گرفته شدن نورش [کسوف] و سُرخ شدن بر امام حسین علیه السلام گریست.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص167 باب26 ح8.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص167.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص207.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص462.

کسوف خورشید و ظهور ستارگان در روز به نقل ابن شهر آشوب

3)«عن أبی قبیل قال: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ[ علیه السلام ] کُسِفَت (انکَسَفَت) الشَّمْسُ کَسْفَةً (حَتّی) بَدَتِ الْکَوَاکِبُ نِصْفَ النَّهَارِ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهَا هِیَ.»

ترجمه:

ابی قبیل گفت: هنگامی که حضرت حسین بن علی [ علیه السلام ] کشته شد خورشید

ص: 227

گرفت [و آسمان تاریک شد] به طوریکه ستاره ها در نیمۀ روز، نمایان شدند؛ تا جایی که ما گمان کردیم قیامت بر پا شده است.

منابع شیعه

1.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 212.

2.الدُر النظیم، یوسف بن حاتم عاملی [م. 664]، ص 567.

منابع اهل تسنن:

3.معجم الکبیر، طبرانی [م. 360 ]، ج3، ص114.

4.معرفة الصحابة، ابو نعیم اصفهانی [م. 430]، ج2، ص13.

5.سنن الکبری، بیهقی [م. 458]، ج3، ص337.

6.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص228.

7.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 357.

8.الشرح الکبیر (فتح العزیز بشرح الوجیز)، قزوینی [م. 623]، ج5، ص84.

9.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج6، ص433.

10.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 220.

11.مجمع الزوائد، هیثمی [م. 807]، ج9، ص197 (هیثمی می گوید: این روایت را طبرانی نقل کرده و اسناد آن صحیح می باشد).

12.تلخیص الحبیر، ابن حجر [م. 852]، ج 5، ص 84.

13.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص 194 .

14.فیض القدیر، مناوی [م. 1031]، ج1، ص265. ( (1))

15.اسعاف الراغبین، ابن صبان [م.1206]، ص212. ( (2))

16. ینابیع المودة، قندوزی حنفی [م. 1294]، ج3، ص19. ( (3))


1- . عبارت مناوی اینچنین است: و کسفت الشمس عند قتله کسفة أبدت الکواکب نصف النها.
2- . عبارت ابن صبان اینچنین است: کسفت الشّمس وقت قتله کسفة أبدت الکواکب نصف النّهار، و احمرّت آفاق السّماء ستّة أشهر یری فیها کالدّم.
3- . عبارت قندوزی اینچنین است: و انْکَسَفَتِ الشَّمْس لِقَتلِهِ حَتی بَدَتِ الْکَوَاکِبُ نِصْفَ النَّهَار وَ ظَنَّ الناسُ أنَّ القیامَةَ قد قامَت.)

ص: 228

کسوف خورشید و ظهور ستارگان در وقت ظهر به نقل ابن کثیر

4)«عَنْ أَبِی قَبِیلٍ الْمَعَافِرِیِّ: أَنَّ الشَّمْسَ کَسَفَت یَوْمَئِذٍ حَتَّی بَدَتِ النُّجُومُ وَقْتَ الظُّهْرِ... وَ أَنَّ الْأَرْضَ أَظْلَمَتْ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ.»

ترجمه:

از ابی قبیل روایت شده که: در روز کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] خورشید گرفت تا جایی که ستاره ها در وقت ظهر نمایان گشت و زمین سه روز در ظلمت و تاریکی بود.

منبع اهل تسنن:

البدایة و النهایة، ابن کثیر [م. 774]، ج8، ص219. و در تفسیر خود ج4، ص154، چنین آورده: «و انه کسفت الشمس»

تاریکی آسمان و ظهور ستارگان در روز به نقل جمعی از اهل تسنّن

5)«قَالَ خَلَفُ بْنُ خَلِیفَةٍ عَنْ أَبِیهِ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ] اسْوَدَّتِ السَّمَاءُ وَ ظَهَرَتِ الْکَوَاکِبُ نَهَاراً حَتَّی رَأَیْتُ الْجَوْزَاءَ عِنْدَ الْعَصْرِ...»

ترجمه:

خلف بن خلیفه از پدرش نقل می کند: هنگامی که حسین بن علی [ علیه السلام ] کشته شد آسمان سیاه گشت و در وسط روز، ستاره ها نمایان شد تا جایی که من هنگام عصر، ستارۀ جوزا را مشاهده کردم.

منابع اهل تسنّن:

1.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 14، ص 226.

2.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 354.

3. تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج 6، ص 432.

ص: 229

4.تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی [م. 852]، ج2، ص305.(عبارت «حتی رأیت الجوزاء عند العصر» در این منبع نقل نشده است.)

5.الإتحاف بحب الأشراف، شبراوی [م.1172]، ص12: ط.مصر (بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج11، ص480)

6.اسعاف الراغبین، ابن صبان [م.1206]، المطبوع بهامش نور الابصار، ص111: ط.مصر(بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج11، ص480)

سه روز تاریکی به نقل جمعی از اهل تسنّن

6)«عَنْ زَیْدِ بْنِ عَمْرٍو الْکِنْدِی قال: حدثتنی أُمُّ حَیَّان (أم حبان) قَالَتْ: یَوْمَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ] أَظْلَمَتْ عَلَیْنَا ثَلَاثاً...»

ترجمه:

زید بن عمرو کندی نقل می کند: اُم حیّان برای من این چنین حدیث کرد: روزی که حسین[ علیه السلام ] کشته شد ما سه روز در ظلمت و تاریکی بودیم.

منابع اهل تسنن:

1.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج2، ص89- 90.

2. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص229 .

3.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 362.

4.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2637.

5.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج6، ص434.

6.إمتاع الأسماع، مقریزی [م. 845]، ج 12، ص 242.

7.خصائص الکبری، سیوطی [م. 911]، ج2، ص 126 (أخرج البیهقی عن أم حبان قالت...).

سه روز تاریک شدن دنیا به نقل ابن جوزی و ابن حجر و..

7)رَوَی إبنُ الجَوزِیّ فِی کِتَابِ التَبصِرَة «عَنْ ابْنِ سِیرِینَ لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ] أَظْلَمَتِ الدُّنْیَا [إنَّ الدُّنْیَا أَظْلَمَتْ] ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ»

ص: 230

ترجمه:

ابن جوزی در کتاب تبصره از ابن سیرین نقل کرده که هنگام شهادت حسین بن علی[ علیه السلام ] سه روز دنیا تاریک شد.

منابع اهل تسنن:

1.تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی [م.654]، ص247. (قال ابن سیرین: لما قتل الحسین اظلمت الدنیا ثلاثة أیام ثم ظهرت هذه الحمرة.)

2.معارج الوصول، زرندی حنفی [م. 750]، ص 98. (روی ابن الجوزی فی کتاب التبصرة)

3.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 221.

4.فضائل الثقلین، ایجی شافعی [م.820]، ص516. (رواه الزرندی عن أبی الفرج الجوزی فی کتاب التبصرة)

5.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]، ج3، ص380. (فقد نقل الامام ابوالفرج ابن الجوزی فی کتاب التبصرة)

6.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص194.

7.التبر المذاب، حافی شافعی، ص96 (بنابر نقل شرح احقاق الحق، ج27، ص402)

8.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 20. (روی ابن الجوزی...)

تاریک شدن آسمان در نقلی دیگر از ابن حجر

8)«(وَ مِمَّا ظَهَرَ یَوْمَ قَتْلِهِ مِنَ الآیَاتِ أَیْضَاً) أَنَّ السَّمَاءَ اسْوَدَّتْ [اسْوِدَاداً عَظِیماً] حَتَّی رُؤِیَتِ النُّجُومُ نَهَاراً.»

ترجمه:

(و از نشانه هایی که روز کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] آشکار گشت این بود که) آسمان چنان سیاه شد که ستاره ها در روز دیده شدند.

منابع اهل تسنن:

1.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص194 .

2.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج3، ص15.

ص: 231

واقعۀ نوزدهم: سرخ شدن خورشید، هنگام طلوع و غروب

کلام میثم تمّار به جبله به نقل شیخ صدوق قدس سره

1)«قَالَ مِیثَمٌ: یَا جَبَلَةُ! اعْلَمِی أَنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ سَیِّدُ الشُّهَدَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لِأَصْحَابِهِ عَلَی سَائِرِ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً. یَا جَبَلَةُ! إِذَا نَظَرْتِ إِلَی الشَّمْسِ حَمْرَاءَ کَأَنَّهَا دَمٌ عَبِیطٌ فَاعْلَمِی أَنَّ سیدَ الشهداءِ [سَیِّدَکِ] الحسینَ قَدْ قُتِلَ. قَالَتْ جَبَلَةُ: فَخَرَجْتُ ذَاتَ یَوْمٍ فَرَأَیْتُ الشَّمْسَ عَلَی الْحِیطَانِ کَأَنَّهُ الْمَلَاحِفُ الْمُعَصْفَرَةُ فَصِحْتُ حِینَئِذٍ وَ بَکَیْتُ وَ قُلْتُ: قَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ سَیِّدُنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍ علیه السلام »

ترجمه:

میثم تمار (به جبلۀ مکیه) فرمود: ای جبله بدان که حسین بن علی علیه السلام سید شهیدان در روز قیامت است و مقام یارانش از تمام شهدا بالاتر است. ای جبله، وقتی دیدی خورشید مانند خون تازه، سرخ شده، بدان که سید الشهدا (آقایت) حسین علیه السلام کشته شده است. جبله گوید: روزی بیرون آمدم و دیدم آفتاب بر دیوارها همچون

ص: 232

پارچه های به رنگ عُصفُر ( (1))(نارنجی) است. با دیدن این صحنه، شیون کردم و گریستم و گفتم: به خدا آقای ما حسین بن علی علیه السلام کشته شد.

منابع شیعه:

1.علل الشرائع، شیخ صدوق [م. 381]، ج 1، ص 227 – 228.

2.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص 189 – 190.

3.وافی، فیض کاشانی [م. 1091]، ج 11، ص 78.

4.بحارالأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص203.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 457.

روایت زراره به نقل طبرسی و ابن شهر آشوب قدس سرها

2)«زُرَارَةُ بْنُ أَعْیَنَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: بَکَتِ السَّمَاءُ عَلَی یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا وَ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام أَرْبَعِینَ صَبَاحاً وَ لَمْ تَبْکِ إِلَّا عَلَیْهِمَا قُلْتُ: فَمَا بُکَاؤُهَا؟ قَالَ: کَانَتِ الشَّمْسُ تَطْلُعُ حَمْرَاءَ وَ تَغِیبُ حَمْرَاءَ.»

ترجمه:

زُراره از امام صادق علیه السلام روایت نموده که آن حضرت علیه السلام فرمود: آسمان بر یحیی بن زکریا علیه السلام و حسین بن علی علیه السلام چهل صبح گریه کرد و بر احدی غیر از این دو وجود مقدس نگریست. (زُراره می گوید: ) گفتم: گریۀ آسمان چیست؟ حضرت علیه السلام فرمود: خورشید، هنگام طلوع و غروب سرخ رنگ می شد.

منابع شیعه:

1.تفسیر مجمع البیان، شیخ طبرسی [م. 548]، ج 9، ص 109.

2.مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب [م. 588]، ج3، ص212.

3.زبدة التفاسیر، ملا فتح اللّٰه کاشانی [م. 988]، ج 6، ص 287.


1- . عصفر گیاهی است که به آن گل کاجیره یا گل رنگ گویند و رنگ آن شبیه زعفران است.

ص: 233

4.تفسیر أصفی، فیض کاشانی [م. 1091]، ج 2، ص 1154.

5.تفسیر صافی، فیض کاشانی [م. 1091]، ج 4، ص 407.

6.غایة المرام، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص375.

7.تفسیر برهان، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 5، ص 17.

8.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص215.

9.تفسیر نور الثقلین، شیخ حویزی [م. 1112]، ج4، ص628.

10.تفسیر کنز الدقائق، شیخ محمد قمی مشهدی [م. 1125]، ج 12، ص 130.

روایت عبد الخالق بن عَبد ربّه به نقل ابن قولویه قدس سره

3)«عَنْ عَبْدِ الْخَالِقِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: (لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا) الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا وَ یَحْیَی بْنُ زَکَرِیَّا علیه السلام لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا وَ لَمْ تَبْکِ السَّمَاءُ إِلَّا عَلَیْهِما أَرْبَعِینَ صَبَاحاً. قَالَ قُلْتُ: مَا بُکَاؤُهَا؟ قَالَ: کَانَتْ تَطْلُعُ حَمْرَاءَ وَ تَغْرُبُ حَمْرَاءَ.»

ترجمه:

زراره، از عبد الخالق بن عبد ربّه نقل کرده که وی گفت: شنیدم که امام صادق علیه السلام در ذیل آیه شریفه: (لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا) ( (1)) می فرمودند: حضرت حسین بن علی علیه السلام پیش از خود همنامی نداشتند و یحیی بن زکریّا علیهما السلام نیز قبل از خودش همنامی نداشتند و آسمان بر احدی نگریست مگر بر این دو که چهل صباح گریه کرد.

راوی می گوید: محضر مبارک امام علیه السلام عرض کردم: گریه آسمان چه بود؟ حضرت فرمودند: هنگام طلوع و غروب، آسمان سرخ بود.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص183 باب 28 ح 10.


1- . قبلًا همنامی برای او قرار ندادیم. مریم: 7.

ص: 234

2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج3، ص445.

3.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 700.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص211.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 471.

روایت حسن بن زیاد به نقل ابن قولویه قدس سره

4)«عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کَانَ قَاتِلُ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا وَلَدَ زِناً وَ قَاتِلُ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَلَدَ زِناً وَ لَمْ تَبْکِ السَّمَاءُ عَلَی أَحَدٍ إِلَّا عَلَیْهِمَا. قَالَ قُلْتُ: وَ کَیْفَ تَبْکِی؟ قَالَ: تَطْلُعُ الشَّمْسُ فِی حُمْرَةٍ وَ تَغِیبُ فِی حُمْرَةٍ.»

ترجمه:

حسن بن زیاد، از امام صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند: قاتل یحیی بن زکریا و حضرت حسین بن علی علیه السلام زنازاده بودند و آسمان بر احدی نگریست مگر بر این دو. راوی می گوید: عرض کردم: آسمان چگونه گریست؟ حضرت علیه السلام فرمودند: طلوع خورشید و غروبش در سرخی بود.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص185 باب 28 ح 18 و 19.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص148.

3.تفسیر برهان، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 702.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص212.

5. عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 471.

روایت عبد الله بن هِلال به نقل ابن قولویه قدس سره

5)«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: إِنَّ السَّمَاءَ بَکَتْ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا وَ لَمْ تَبْکِ عَلَی أَحَدٍ غَیْرِهِمَا قُلْتُ: وَ مَا

ص: 235

بُکَاؤُهَا؟ قَالَ: مَکَثُوا أَرْبَعِینَ یَوْماً تَطْلُعُ الشَّمْسُ بِحُمْرَةٍ وَ تَغْرُبُ بِحُمْرَةٍ قُلْتُ: فَذَاکَ بُکَاؤُهَا؟ قَالَ: نَعَمْ.»

ترجمه:

عبد اللّٰه بن هلال، از امام صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت می فرمودند: آسمان بر حضرت حسین بن علی و یحیی بن زکریا علیهما السلام گریست و بر احدی غیر این دو گریه نکرد. عرض کردم: گریۀ آسمان چگونه بود؟

حضرت علیه السلام فرمودند: تا چهل روز خورشید، طلوع و غروبش در سرخی بود. عرض کردم: گریۀ آسمان این گونه بوده است؟! حضرت علیه السلام فرمودند: بله.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص186 باب 28 ح 20 (و مثله ص181 باب 28 ح6)

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص148.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص210.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص470.

روایت زراره به نقل ابن قولویه قدس سره

6)«عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: یَا زُرَارَةُ ...وَ إِنَّ الشَّمْسَ بَکَتْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالْکُسُوفِ وَ الْحُمْرَةِ...»

ترجمه:

امام صادق علیه السلام به زراره فرمود: ای زراره ... خورشید بر امام حسین علیه السلام چهل روز گریه کرد به گرفتگی [کسوف] و سرخی.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، جعفربن محمد بن قولویه [م. 367]، ص167 باب 26 ح 8.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص167.

ص: 236

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص207.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص462.

روایت خلّاد درکتب اهل تسنّن

7)«حَدَّثَنَا خَلَّادٌ صَاحِبُ السِّمْسِمِ وَ کَانَ یَنْزِلُ بِبَنِی جَحْدَرٍ قَالَ حَدَّثَتْنِی أُمِّی قَالَتْ: کُنَّا زَمَاناً بَعْدَ مَقْتَلِ الْحُسَیْنِ وَ إنَّ الشَّمْسَ تَطْلُعُ مُحْمَرَّةً عَلَی الْحِیطَانِ وَ الْجُدْرَانِ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشِیِّ...»

ترجمه:

خلّاد نقل می کند: مادرم برای من گفت: بعد از کشته شدن (حضرت)حسین بن علی علیه السلام تا مدتی خورشید را در حالی می دیدم که سرخی آن صبح و عصر [پیش از غروب] روی دیوارها بود.

منابع اهل تسنن:

1.ترجمة الإمام الحسین[ علیه السلام ] من طبقات ابن سعد، ابن سعد [م. 230]، ص 91.

2.ترجمه امام حسین[ علیه السلام ]، ابن عساکر [م. 571]، ص 355.

3.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص226.

روایت عیسی بن حارث در کتب اهل تسنّن

8)«عَنْ عِیسَی بْنِ الْحَارِثِ الْکِنْدِیِّ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ[ علیه السلام ] مَکَثْنَا سَبْعَةَ أَیَّامٍ [أیاما سبعة] إِذَا صَلَّیْنَا الْعَصْرَ نَظَرْنَا إِلَی الشَّمْسِ عَلَی الْحِیطَانِ کَأَنَّهَا المَلَاحِفُ المُعَصْفَرَةُ [مَلَاحِفُ مُعَصْفَرَةٌ]...»

ترجمه:

عیسی بن حارث کندی روایت کند که چون حسین بن علی[ علیه السلام ]کشته شد تا

ص: 237

هفت روز هرگاه نماز عصر به جا می آوردیم، آفتابی که بر دیوارها تابیده بود همچون لحافهایی به رنگ عُصفُر ( (1))(نارنجی) دیده می شد.

منابع اهل تسنن:

1.معجم الکبیر، طبرانی [م. 360]، ج3، ص114.

2.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص227.

3.ترجمه امام حسین[ علیه السلام ]، ابن عساکر [م. 571]، 356.

4.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج6، ص433.

5.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج3، ص312.

6.تاریخ الإسلام، ذهبی [م. 748 ]، ج5، ص15.

7.مجمع الزوائد، هیثمی [م. 807]، ج9، ص197.

8.الإتحاف بحب الأشراف، شبراوی [م. 1171]، ص193.

9.مفتاح النجا فی مناقب آل العبا، بدخشی [م. قرن 12]، ص 143 مخطوط(بنابر نقل احقاق الحق، ج11، ص466.)


1- . عصفر گیاهی است که به آن گل کاجیره یا گل رنگ گویند و رنگ آن شبیه زعفران است.

ص: 238

ص: 239

واقعۀ بیستم: در هم پیچیده شدن و فرو ریختن(برخورد) ستارگان

درهم پیچیده شدن ستارگان به نقل ابن قولویه قدس سره

1)«عَنْ أَبِی نَصْرٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ الْمَقْدِسِ أَنَّهُ قَالَ: وَ اللَّهِ لَقَدْ عَرَفْنَا أَهْلَ بَیْتِ الْمَقْدِسِ وَ نَوَاحِیهَا عَشِیَّةَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام قُلْتُ: وَ کَیْفَ ذَاک؟ قَالَ: ... وَ انْشَبَکَتِ النُّجُومُ [و انکَبَّتِ النُّجُومُ] فَلَمَّا کَانَ مِنْ غَدٍ أَرْجَفْنَا بِقَتْلِهِ فَلَمْ یَأْتِ عَلَیْنَا کَثِیرُ شَیْ ءٍ حَتَّی نُعِیَ إِلَیْنَا الْحُسَیْنُ »

ترجمه:

ابو نصر از شخصی از اهل بیت المقدس نقل کرده که وی گفت: به خدا قسم ما اهل بیت المقدس و حوالی آن به عصری که حضرت حسین بن علی علیهما السلام در آن شهید شدند آگاه گشتیم. به او گفتم: چه طور؟ گفت: ... اوضاع ستارگان دگرگون شد. فردای آن روز از شهادت آن حضرت پیگیری نمودیم؛ چند صباحی بیش نگذشت که خبر شهادت امام حسین علیه السلام آمد.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 161، باب 24 ح 2.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص186.

ص: 240

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص205.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص456.

برخورد ستارگان به نقل عیسی بن حارث در کتب اهل تسنّن

2)«عَنْ عِیسَی بْنِ الْحَارِثِ الْکِنْدِیِّ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنِ عَلِیٍّ[ علیه السلام ] مَکَثْنَا سَبْعَةَ أَیَّامٍ [أَیَّاماً سَبْعَة] إِذَا صَلَّیْنَا الْعَصْرَ وَ نَظَرنَا (بَصَرنَا) إِلَی الکَواکِبِ یَضرِبُ بَعضُهَا بَعضاً.»

ترجمه:

عیسی بن حارث کندی روایت کرده که چون حسین بن علی[ علیه السلام ]کشته شد تا هفت روز هر گاه نماز عصر می گزاردیم ... نگاه می کردیم به کواکب و می دیدیم که بعضی از این کواکب به بعضی دیگر برخورد می کند.

منابع اهل تسنن:

1.معجم الکبیر، طبرانی [م. 360]، ج3، ص114.

2.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص227.

3.ترجمه امام حسین[ علیه السلام ]، ابن عساکر [م. 571]، 356.

4.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج6، ص433.

5.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج3، ص312.

6.تاریخ الإسلام، ذهبی [م. 748 ]، ج5، ص15.

7.مجمع الزوائد، هیثمی [م. 807]، ج9، ص197.

8.تاریخ الخلفاء، سیوطی [م. 911]، ص226. (به این عبارت: «لما قتل الحسین[ علیه السلام ] مکثت الدنیا سبعة أیّام ... و الکواکب یضرب بعضها بعضا، و کان قتله یوم عاشوراء...)

9.الإتحاف بحب الأشراف، شبراوی [م. 1171]، ص193.

10.مفتاح النجا فی مناقب آل العبا، بدخشی [م. قرن 12]، ص 143 مخطوط (بنابر نقل احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی نجفی، ج11، ص466.)

ص: 241

برخورد ستارگان به نقل ابن حجر مکی

3)«أخرج عُثمَانُ بنُ أبِی شَیبَةَ... وَ ضَرَبَتِ الْکَوَاکِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً.»

ترجمه:

عثمان بن ابی شیبه نقل کرده که هنگام کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] بعضی از ستارگان به بعضی دیگر می خورد.

منبع اهل تسنن:

صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص194.

ص: 242

ص: 243

واقعۀ بیست و یکم: بارش خاکستر و خاک سرخ و سنگ از آسمان

بارش خاکستر از آسمان در روایت میثم تمار

1)«عَنْ جَبَلَةَ الْمَکِّیَّةِ قَالَتْ: سَمِعْتُ الْمِیثَمَ التَّمَّارَ قُدِّسَ سِرُّهُ یَقُولُ: ... لَقَدْ أَخْبَرَنِی أَنَّهُ ... تُمْطِرُ السَّمَاءُ دَماً وَ رَمَاداً...»( (1))

ترجمه:

از جبلۀ مکیه نقل شده که گفت: شنیدم میثم تمّار می گوید: امیرمؤمنان علیه السلام به من خبر داد [چون اباعبدالله الحسین علیه السلام را به شهادت برسانند از ] آسمان خون و خاکستر می بارد.

منابع شیعه:

1.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص189.

2.علل الشرائع، شیخ صدوق [م. 381]، ج1، ص 227.

3.مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب [م 588]، ج3، ص 213( ذیل حدیث را آورده است).( (2))


1- . این روایت به صورت کامل در ص175، واقعۀ دهم، حدیث شماره3 آمده است.
2- . عبارت ابن شهرآشوب اینچنین است: فِی حَدِیثِ مِیثَمٍ التَّمَّارِ وَ تَمْطُرُ السَّمَاءُ دَماً وَ رَمَاداً.

ص: 244

4.روض الجنان وروح الجنان فی تفسیر القرآن ( فارسی) ، ابوالفتوح رازی، [م. اوایل قرن6] ج17، ص215.( (1))

5.وافی، فیض کاشانی [م. 1091]، ج 11، ص 77.

6.بحارالأنوار، علامه مجلسی [م 1111]، ج45، ص203.

7.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی[م. 1130]، ص 457.

بارش خاکستر از آسمان در روایت مُفضّل بن عمر

2)«عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام أَنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام دَخَلَ یَوْماً إِلَی الْحَسَنِ علیه السلام فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَی فَقَالَ لَهُ: مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ علیه السلام: إِنَّ الَّذِی یُؤْتَی إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّةِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَی قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیِّکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثَقَلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّةَ اللَّعْنَةُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً...»

ترجمه:

از مفضل بن عمر روایت شده که امام صادق علیه السلام فرمود: روزی حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام بر حضرت امام حسن علیه السلام وارد شد. چون چشمش به او افتاد گریست. امام حسن علیه السلام فرمود: چه چیز تو را گریاند ای ابا عبد اللَّه؟!

امام حسین علیه السلام فرمود: می گریم برای آنچه با تو کنند. امام حسن علیه السلام فرمود: آنچه با من کنند زهریست که به کامم ریزند و به آن کشته شوم. ولی ای ابا عبد اللّٰه، هیچ


1- . عبارت ابوالفتوح رازی اینچنین است: و در اخبار ما- در اخبار اصحاب حدیث- آمد که در آن ایام که حسین علی علیه السّلام را بکشتند، از آسمان خون ببارید. و در حدیث میثم تمّار آمد که امیر المؤمنین علی صلوات اللّه و سلامه علیه گفت: «تمطر السّماء دما و رمادا.»

ص: 245

روزی مانند روز تو نباشد؛ سی هزار مرد که ادعا می کنند از امت جدّ ما محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستند و خود را به دین اسلام بندند دور تو گرد آیند و برای کشتن تو و ریختن خونت و هتک حرمتت و اسیر کردن فرزندان و زنانت و غارت کردن اموالت همدست شوند. در اینجاست که به بنی امیه لعنت فرود آید و آسمان، خاکستر و خون بارد و همه چیز بر تو بگرید حتی وحشیان بیابانها و ماهیان دریاها.

منابع شیعه:

1.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص 178.

2.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 238.

3.ذوب النضار، ابن نما حلی [م. 645]، ص 27.

4.مثیر الأحزان، ابن نما حلی [م. 645]، ص 13.

5.لهوف، سید ابن طاووس [م. 664]، ص19. (به نقل از امالی)

6.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 394.

7.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 218.

8.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 154.

منبع اهل تسنن:

9.درّ بحر المناقب، علامه ابن حسنویه [م.680]، ص132مخطوط. (بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی نجفی، ج19، 388)

بارش خاک سرخ به نقل شیخ صدوق قدس سره

3)«... یَا ابْنَ شَبِیبٍ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیهم السلام أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ جَدِّی علیه السلام مَطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً وَ تُرَاباً أَحْمَرَ...»

ترجمه:

امام رضا علیه السلام فرمود: ای پسر شبیب، پدرم از پدرش از جدش برایم فرمود که وقتی جدم، امام حسین علیه السلام کشته شد آسمان خون و خاک سرخ بارید.

ص: 246

منابع شیعه:

1.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص 192.

2.عیون أخبار الرضا علیه السلام ، شیخ صدوق [م. 381]، ج 1، ص 268.

3.إقبال الأعمال، سید ابن طاووس [م. 664]، ج 3، ص 29.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 44، ص 286.

بارش خاک سرخ به نقل ابن قولویه قدس سره

4)«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَلَمَةَ [مَسْلَمَةَ] عَمَّنْ حَدَّثَهُ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام أَمْطَرَتِ السَّمَاءُ تُرَاباً أَحْمَرَ.»

ترجمه:

محمّد بن سلمه از شخصی نقل کرده: هنگامی که حضرت حسین بن علی علیهما السلام شهید شد آسمان، خاک سرخ بارید.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص183 باب 28 حدیث 13.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص146.

3.بحار الأنوار، العلامه المجلسی [م. 1111]، ج 45، ص211.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص468.

ریزش خاک سرخ از آسمان در کتب اهل تسنّن

5)«خَلَفُ بْنُ خَلِیفَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ... سَقَطَ التُّرَابُ الْأَحْمَرُ.»

ترجمه:

خلف بن خلیفه از پدرش نقل می کند که هنگام کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ]... از آسمان، خاک سرخ بارید.

ص: 247

منابع اهل تسنن:

1.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص226.

2.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص354.

3.مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور [م. 711]، ج7، ص149.

4.الوافی بالوفیات، صفدی [م. 764]، ج 12، ص472: (و سقط تراب أحمر)

5.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج6، ص432.

6.تهذیب تاریخ ابن عساکر، ابن بدران [م. 1346]، ج4، ص339.

ریزش سنگ از آسمان به نقل ابن کثیر

6)«ذَکَرُوا أَیْضَاً فِی مَقْتَلِ الْحُسَیْنِ ... وَ احْمَرَّ الْأُفُقُ وَ سَقَطَتْ حِجَارَةٌ.»

ترجمه:

هنگامی که حسین[ علیه السلام ] کشته شد اُفق به رنگ خون شد و از آسمان سنگ بارید.

منبع اهل تسنن:

تفسیر القرآن العظیم ( تفسیر ابن کثیر)، ابن کثیر [م. 774]، ج 4، ص 154

ص: 248

ص: 249

واقعۀ بیست و دوم: تلاطم دریاها

گریستن دریاها با امواجش

1)«... فَلَقَدْ بَکَتِ السَّبْعُ الشِّدَادُ لِقَتْلِهِ وَ بَکَتِ الْبِحَارُ بِأَمْوَاجِهَا وَ السَّمَاوَاتُ بِأَرْکَانِهَا وَ الْأَرْضُ بِأَرْجَائِهَا وَ الْأَشْجَارُ بِأَغْصَانِهَا وَ الْحِیتَانُ وَ لُجَجُ الْبِحَارِ وَ الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ أَجْمَعُونَ ...»( (1))

ترجمه:

[امام سجاد علیه السلام ضمن خطبه ای فرمود: ] ... همانا هفت آسمان استوار برای قتل حسین علیه السلام گریستند، و دریاها با امواجش، و آسمانها با ارکانش، و زمین با اطرافش و درختان با شاخه هایشان، و ماهیان و اعماق دریاها و فرشتگان مقرّب و اهل آسمانها همگی گریستند.

منابع شیعه:

1.لهوف، سید ابن طاووس [م. 664]، ص 117.

2.تسلیة المجالس، محمد بن ابی طالب [م. قرن10]، ج 2، ص463.


1- . روایت به صورت کامل در ص198، واقعۀ یازدهم: حدیث شماره 24 آمده است.

ص: 250

3.المنتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج2، ص498- 499.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 148.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 448.

6. الدمعة السّاکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص159- 160.

7.أسرار الشّهادة، علامه دربندی [م. 1285]، ص 527.

8.معالی السّبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، 204- 205.

9.مقتل الحسین علیه السلام ، مقرم [م. 1391]، ص395.

منبع اهل تسنن:

10.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 93(با اندکی تفاوت).

تلاطم دریاها و امواجش

2)«تَزَعْزَعَتِ الْأَرْضُ مِنْ أَقْطَارِهَا وَ مَادَتِ الْجِبَالُ وَ کَثُرَ اضْطِرَابُهَا وَ اصْطَفَقَتِ الْبِحَارُ بِأَمْوَاجِهَا ...»( (1))

ترجمه:

[امام سجاد علیه السلام از عمه اش حضرت زینب روایت کرد که جبرئیل برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خبر آورد که هرگاه فرزندت حسین علیه السلام در کربلا به شهادت رسد: ] ... زمین بلرزد و کوهها کشیده و اضطراب و جنبششان زیاد شود و امواج دریاها متلاطم گردد.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص265.

2.ذوب النضار، ابن نما حلی [م. 645]، ص17.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 28، ص60.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبدالله بحرانی [م. 1130]، ص364.


1- . این روایت به صورت کامل در ص 211، واقعۀ پانزدهم: حدیث شماره: 1 آمده است.

ص: 251

فصل ششم: نمایان شدن خون در عالم تکوین

اشاره

ص: 252

ص: 253

واقعۀ بیست و سوم: افق به رنگ خون

سرخی آسمان و زمین در روایت امام صادق علیه السلام به نقل ابن قولویه

1)«عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْحُسَیْنَ علیه السلام بَکَی لِقَتْلِهِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ احْمَرَّتَا...»

ترجمه:

ابو بصیر، از امام صادق علیه السلام نقل نموده که آن حضرت فرمودند: همانا آسمان و زمین برای شهادت امام حسین علیه السلام گریستند و سرخ شدند.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 181 باب 28 ح4.

1.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 701.

2. مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 143.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص209.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 464.

ص: 254

سرخی در طرف مشرق و مغرب

2)«الْأَسْوَدُ بْنُ قَیْسٍ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ ارْتَفَعَتْ حُمْرَةٌ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ وَ حُمْرَةٌ مِنْ قِبَلِ الْمَغْرِبِ فَکَادَتَا یَلْتَقِیَانِ فِی کَبِدِ السَّمَاءِ سِتَّةَ أَشْهُرٍ.»

ترجمه:

اسود بن قیس گوید: هنگامی که حسین[ علیه السلام ] کشته شد دو سرخی در آسمان، یکی از مشرق و دیگری از مغرب (آشکار شد و) بالا آمد و نزدیک بود این دو سرخی در دل آسمان به هم برسند. آسمان شش ماه اینگونه دیده می شد.

منابع شیعه:

1.شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی [م. 363]، ج 3، ص 167.

2.مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج3، ص212.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص216.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 467.

مشاهدۀ اثر سرخی آسمان بر دیوارها تا هفت روز

3)«أَخْرَجَ عُثْمَانُ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ أَنَّ السَّمَاءَ مَکَثَتْ بَعْدَ قَتْلِهِ سَبْعَةَ أَیَّامٍ تُرَی عَلَی الْحِیطَانِ کَأَنَّهَا مَلاحِفُ مُعَصْفَرَةٌ مِنْ شِدَّةِ حُمْرَتِهَا.»

ترجمه:

عثمان بن ابی شیبه روایت کرده که بعد از شهادت حسین بن علی [ علیه السلام ] هفت روز آسمان [خورشید] بر روی دیوارها از شدت سرخی همانند ملحفه های رنگ زده با عُصفُر [که گل رنگ یا کاجیره است] دیده می شد.

منبع اهل تسنن:

صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص194.

ص: 255

نمایان شدن سرخی در اُفق بعد از سه روز تاریکی آسمان

4)«[أبو الفرجِ ابْنُ الجَوزِیِ فِی کِتَابِ التَّبْصِرَةِ] عَنْ ابْنِ سِیرِینَ لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ] أَظْلَمَتِ الدُّنْیَا [إنَّ الدُّنْیَا أَظْلَمَتْ] ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ ثُمَّ ظَهَرَتْ [هَذِهِ] الْحُمْرَةُ [فِی السَّمَاءِ] [فِی الْأُفُقِ]»

ترجمه:

ابن جوزی از ابن سیرین نقل کرده که هنگام شهادت حسین بن علی[ علیه السلام ]سه روز دنیا تاریک شد، سپس این سُرخی در آسمان آشکار گشت.

منابع اهل تسنن:

1.تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی [م.654]، ص247.

2.معارج الوصول، زرندی حنفی [م. 750]، ص 98.

3.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 221.

4.فضائل الثقلین، ایجی شافعی [م.820]، ص516.

5.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]، ج3، ص380.

6.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص194.

7.التبر المذاب، حافی شافعی، ص96 (بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج27، ص402)

8.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 20.

گریۀ آسمان با سرخ شدنش به نقل طبری و بغوی و ابن حجر و..

5)«قَالَ السُّدِّیُّ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ بَکَتِ السَّمَاءُ عَلَیْهِ [عَلَیْهِ السَّمَاءُ] وَ بُکاؤُها حُمْرَتُهَا.»

ترجمه:

سدی گوید: هنگامی که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد آسمان بر او گریست و گریۀ آسمان سُرخی آن بود.

ص: 256

منابع اهل تسنن:

1.جامع البیان، محمد بن جریر طبری [م. 310]، ج 25، ص 160.

2.الکشف و البیان، ابو اسحاق ثعلبی [م. 427 ]، ج8، ص353.

3.تفسیر البغوی، بغوی [م. 510]، ج 4، ص 152.

4.تفسیر القرطبی، قرطبی [م. 671]، ج 16، ص 141.

5.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 222.

6.معارج الوصول، زرندی حنفی [م. 750]، ص 99.

7.صواعق المحرقه، ابن حجر مکی [م. 974]، ص 194.

8.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 101.

گریه آسمان با سرخی رنگش به نقل ثعلبی و ابن حجر

6)«[أَخْرَجَ الثَّعْلَبِیُّ] إِنَّ السَّمَاءَ بَکَتْ وَ بُکاؤُها حُمْرَتُهَا.»

ترجمه:

[ثعلبی روایت کرده که: ] هنگام کشته شدن حسین بن علی [ علیه السلام ] آسمان گریست و گریه اش سرخ شدنش.

منابع اهل تسنن:

1.تفسیر ثعلبی، ثعلبی [م. 427]، ج8، ص353.

2.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص194.

3.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 20.

گریۀ آسمان به سرخی رنگش در روایت امام صادق علیه السلام به نقل قندوزی

7)«عَنْ الصَّادِقِ[ علیه السلام ] قَالَ: قَاتِلُ الْحُسَیْنِ وَ قَاتِلُ یَحْیَی کَانَا وَلَدَ زِناً وَ قَد احْمَرَّتِ السَّمَاءُ حِینَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ وَ یَحْیَی وَ حُمْرَتُهَا بُکَاؤُهَا.»

ص: 257

ترجمه:

از حضرت جعفر بن محمد صادق [ علیه السلام ] روایت شده که قاتل امام حسین[ علیه السلام ] و قاتل یحیی[ علیه السلام ] فرزند زنا بودند و زمانی که امام حسین [ علیه السلام ] و یحیی[ علیه السلام ] کشته شدند آسمان سرخ شد و سرخی آسمان، گریۀ آن بود.

منبع اهل تسنن:

ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 101.

گریۀ آسمان به سرخی رنگش در هنگام طلوع و غروب به مدت چهل روز

8)«عَنْ زُرَارَةَ عَنْ عَبْدِ الْخَالِقِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُول: ... وَ لَمْ تَبْکِ السَّمَاءُ إِلَّا عَلَیْهِما أَرْبَعِینَ صَبَاحاً قَالَ: قُلْتُ: مَا بُکَاؤُهَا؟ قَالَ: کَانَتْ تَطْلُعُ حَمْرَاءَ وَ تَغْرُبُ حَمْرَاءَ.»

ترجمه:

امام صادق علیه السلام فرمود: و آسمان بر احدی نگریست مگر بر این دو [حضرت یحیی علیه السلام و امام حسین علیه السلام ] که چهل صبح گریه کرد.

راوی می گوید: محضر مبارک امام علیه السلام عرض کردم: گریۀ آسمان چه بود؟حضرت فرمودند: آسمان هنگام طلوع و غروب، سرخ بود.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 183 باب28 ح10.

2.تفسیر جوامع الجامع، شیخ طبرسی [م. 548]، ج 2، ص 444.

3.تفسیر مجمع البیان، شیخ طبرسی [م. 548]، ج 6، ص 405.

4.تفسیر کبیر منهج الصادقین، ملا فتح اللّٰه کاشانی [م. 988]، ج 8، ص 281.

5.زبدة التفاسیر، ملا فتح اللّٰه کاشانی [م. 988]، ج 6، ص 287.

6.تفسیر غریب القرآن، شیخ فخر الدین طریحی [م. 1085]، ص 38.

ص: 258

7.تفسیر صافی، فیض کاشانی [م. 1091]، ج 4، ص 407.

8.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 700.

9.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 445.

10.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 211.

11.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 471.

گریۀ آسمان به چهل روز طلوع و غروب خورشید به رنگ سرخ

9)«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: إِنَّ السَّمَاءَ بَکَتْ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا وَ لَمْ تَبْکِ عَلَی أَحَدٍ غَیْرِهِمَا. قُلْتُ: وَ مَا بُکَاؤُهَا؟ قَالَ: مَکَثُوا أَرْبَعِینَ یَوْماً تَطْلُعُ الشَّمْسُ بِحُمْرَةٍ وَ تَغْرُبُ بِحُمْرَةٍ قُلْتُ: فَذَاکَ بُکَاؤُهَا؟ قَالَ: نَعَمْ.»

ترجمه:

عبد اللّٰه بن هلال از امام صادق علیه السلام نقل کرده که شنیدم آن جناب می فرمودند: آسمان بر حضرت حسین بن علی و یحیی بن زکریا علیهم السلام گریست و بر احدی غیر این دو گریه نکرده است.

عرض کردم: گریۀ آسمان چگونه است؟! حضرت علیه السلام فرمودند: تا چهل روز طلوع و غروبش در سرخی بود. عرض کردم: گریۀ آسمان این گونه بوده است؟! حضرت فرمودند: بله.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 181 باب 28 ح6.

2.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 701.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 210.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 470.

ص: 259

سرخی اقطار و اطراف آسمان به نقل دولابی و ابن عدیم

10)«أَخْبَرَنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ یَحْیَی بْنِ زَیْدِ بْنِ حُسَیْنِ بْنِ زَیْدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ حُسَیْنٍ حَدَّثَنَا حَسَنُ بْنُ حُسَیْنٍ الْأَنْصَارِیُّ عَنْ أَبِی الْقَاسِمِ مُؤَذِّنِ بَنِی مَازِنٍ عَنْ عُبَیْدٍ الْمُکَتِّبِ عَنْ إبْرَاهِیمَ النَّخَعِیِّ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ احْمَرَّتِ السَّمَاءُ مِنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ لَمْ تَزَلْ حَتَّی تَفَطَّرَت [تَقَطَّرَت] وَ قَطَرَت دَماً.»

ترجمه:

ابراهیم نخعی گوید: هنگامی که [امام] حسین[ علیه السلام ] کشته شد اطراف و اکناف آسمان، سرخ شد و پیوسته به همین صورت بود تا این که آسمان شکافته شد و قطرات خون شروع به باریدن نمود.

منابع اهل تسنن:

1.الذریة الطاهرة النبویة، محمد بن أحمد دولابی [م. 310]، ص 135.

2.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2637.

سرخی آسمان به نقل ابی حاتم رازی و سیوطی

11)«عَنْ عُبَیْدٍ الْمُکَتِّبِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: مَا بَکَتِ السَّمَاءُ مُنْذُ کَانَتِ الدُّنْیَا إِلَّا عَلَی اثْنَیْنِ. قِیلَ لِعُبَیْدٍ: أَلَیْسَ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ تَبْکِی عَلَی الْمُؤْمِنِ؟ قَالَ: ذَاکَ مَقَامُهُ وَحَیْثُ یَصْعَدُ عَمَلُهُ. قَالَ: وَ تَدری مَا بُکَاءُ السَّمَاءِ؟ قَالَ: لَا. قَالَ: تَحْمَرُّ وَتَصِیرُ وَرْدَةً کَالدِّهَانِ إنَّ یَحْیَی بْنَ زَکَرِیَّا لَمَّا قُتِلَ احْمَرَّتِ السَّمَاءُ وَ قَطَرَت دَماً وَ إنَّ حُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ یَوْمَ قُتِلَ احْمَرَّتِ السَّمَاءُ».

ترجمه:

عُبید مکتِّب از ابراهیم نقل می کند که او گفت: از زمانی که دنیا به وجود آمد

ص: 260

آسمان جز بر دو نفر گریه نکرد. از عبید سؤال شد: آیا آسمان و زمین بر مؤمن گریان نمی شود؟ گفت: آسمان، جایگاه مؤمن است و جایی است که عملش (به سوی آن) بالا می رود. گفت: و آیا تو می دانی که گریۀ آسمان چیست؟ پاسخ داد: خیر. گفت: آسمان سرخ می شود و چون چرم سرخ (یا روغن مذاب) گلگون می گردد. به درستی که یحیی علیه السلام زمانی که کشته شد آسمان سرخ گشت و خون بارید و حسین بن علی [ علیه السلام ] هنگامی که کشته شد آسمان سرخ شد.

منابع اهل تسنن:

1.تفسیر ابن أبی حاتم، ابن أبی حاتم رازی [م. 327]، ج 10، ص 3289.

2.دُر المنثور، سیوطی [م. 911]، ج 6، ص 31 .

سرخی آسمان به نقل ابن حجر مکی

12)«أَنَّ السَّمَاءَ احْمَرَّتْ لِقَتْلِهِ.»

ترجمه:

به درستی که آسمان به خاطر کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] سرخ گشت.

منابع اهل تسنن:

1.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص 194.

2.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 19.

یک سال سرخی آسمان به نقل ابن قولویه قدس سره

13)«عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام ... قَالَ: احْمَرَّتِ السَّمَاءُ حِینَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍ سَنَةً ثُمَّ قَالَ: بَکَتِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ عَلَی یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا وَ حُمْرَتُهَا بُکَاؤُهَا.»

ص: 261

ترجمه:

داود بن فرقد گفت از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: ...هنگامی که حسین بن علی علیهما السلام کشته شد تا یک سال آسمان سرخ بود. پس از آن فرمودند: آسمان و زمین بر حسین بن علی علیهما السلام و یحیی بن زکریا علیهما السلام گریست و همین سرخی، گریۀ آسمان است.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص188 باب 28 ح 27.

2.تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 701.

3. مدینة المعاجز، سیدهاشم بحرانی [م. 1107]، ج4، ص145.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص210.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 465.

سرخی اُفق آسمان به نقل تاریخ ابن معین

14)«عن زیدِ بنِ أبِی زیادٍ قالَ: ... وَ احْمَرَّتْ آفَاقُ السَّمَاءِ.»

ترجمه:

از زید بن ابی زیاد نقل شده: (زمانی که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد) آفاق آسمان سرخ گشت.

منابع اهل تسنن:

1.تاریخ ابن معین (بروایة الدوری)، یحیی بن معین [م. 233]، ج 1، ص 361.

2.مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی [م. 568]، ج2، ص90- 91

3.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص230.

4.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 365.

5.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج 6، ص 435.

6.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج 3، ص 313.

7.تاریخ الإسلام، ذهبی [م. 748]، ج5، ص15.

8.تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی [م. 852 ]، ج2، ص305.

ص: 262

9.تفسیر روح البیان، شیخ اسماعیل حقی حنفی [م. 1137]، ج8، ص320 (و عن زید بن أبی زیاد: لما قتل الحسین بن علی احمر له آفاق السماء أشهرا و احمرارها بکاؤها)

شش ماه سرخی اُفق، به نقل ابن سعد و ابن عساکر و ذهبی

15)«عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُدْرِکٍ عَنْ جَدِّهِ الْأَسْوَدِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ: احْمَرَّتْ آفَاقُ السَّمَاءِ بَعْدَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ سِتَّةَ أَشْهُرٍ یُرَی ذَلِکَ فِی آفَاقِ السَّمَاءِ کَأَنَّهَا الدَّمُ. قَالَ فَحَدَّثْتُ بِذَلِکَ شَرِیکًا فَقَالَ لِی: مَا أَنْتَ مِنْ الْأَسْوَدِ؟ قُلْتُ: هُوَ جَدِّی أَبُو أُمِّی قَالَ: أَما وَاللهِ إِنَّه کَانَ لَصدوقَ الْحَدِیثِ عَظِیمَ الْأَمَانَةِ مُکرِماً لِلضَّیْفِ».

ترجمه:

علی بن مدرک از جدّش اسود بن قیس نقل می کند که پس از کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] آفاق آسمان تا شش ماه سرخ شد و آسمان همانند خون دیده می شد. علی بن مدرک گوید که این جریان را برای شریک نقل نمودم. او به من گفت: چه نسبتی با اسود داری؟ گفتم که او جدّ من است. شریک گفت: به خدا قسم که او خیلی راستگو بود و بسیار امانتدار و اکرام کنندۀ میهمان بود.

منابع اهل تسنن:

1.ترجمه امام حسین ( من طبقات ابن سعد )، ابن سعد [م. 230]، ص 91.

2. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 14، ص 227.

3.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 356.

4.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج 3، ص 312.

5.تاریخ الإسلام، ذهبی [م. 748]، ج5، ص15.

شش ماه سرخی اُفق به نقل سیوطی و ابن حجر

16)«احْمَرَّتْ آفَاقُ السَّمَاءِ سِتَّةَ أَشْهُرٍ بَعْدَ قَتْلِهِ ثُمَّ لَا زَالَتِ الْحُمْرَةُ تُرَی [فِیهَا] بَعْدَ ذَلِکَ.»

ص: 263

ترجمه:

بعد از کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] آفاق آسمان تا شش ماه سرخ بود سپس پیوسته آن سرخی در آسمان دیده می شد.

منابع اهل تسنن:

1.تاریخ الخلفاء، سیوطی [م. 911]، ص 226.

2.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص194.

3.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]،، ج 3، ص 20.

چهار ماه سرخی اُفق به نقل ماوردی و ابن عبد السلام و قرطبی و ابن کثیر

17)«عَنْ یَزِیدَ بْنِ أَبِی زِیَادٍ [عَنْ زَیْدِ بْنِ زِیَادٍ] قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ] احْمَرَّتْ [احمرّ] [لَهُ] آفَاقُ السَّمَاءِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ [قَالَ یَزِیدُ: ] وَ احمِرارُها بُکَاؤُهَا.»

ترجمه:

از یزید بن أبی زیاد [زید بن زیاد] این چنین نقل شده: زمانی که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد چهار ماه آفاق آسمان سُرخ بود و سرخی آسمان گریۀ آن بود.

منابع اهل تسنن:

1.تفسیر ماوردی (النکت و العیون)، ماوردی، [م 450]، ج5، ص253.

2.تفسیر عز بن عبد السلام، عز بن عبد السلام [م. 660]، ج 3، ص 170.

3.تفسیر قرطبی، قرطبی [م. 671]، ج 16، ص 141.

4. تفسیر ابن کثیر، ابن کثیر [م. 774]، ج 4، ص 154.

5.دّر المنثور، سیوطی [م. 911]، ج 6، ص 31.

آسمان همچون لختۀ خون به نقل ابن ابی شیبه

18)«عَنْ أُمِّ حَکِیمٍ، قَالَتْ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ[ علیه السلام ] , وَأَنَا یَوْمَئِذٍ جَارِیَةٌ قَدْ بَلَغْتُ مَبْلَغَ النِّسَاءِ، أَوْ کِدْتُ أَنْ أَبْلُغَ مَکَثَتِ السَّمَاءُ بَعْدَ قَتْلِهِ أَیَّامًا کَالْعَلَقَة.»

ص: 264

ترجمه:

از ام حکیم چنین نقل شده: زمانی که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد و من در آن زمان دختری بودم که به سن بلوغ رسیده بودم یا نزدیک بلوغ بودم. چندین روز آسمان همانند خون لخته شده بود.

منبع اهل تسنن:

مصنف، ابن أبی شیبه [م. 235]، ج8، ص633.

آسمان همچون لختۀ خون به نقل طبرانی و هیثمی

19)«عَنْ أُمِّ حَکِیمٍ قَالَتْ: قُتِلَ الْحُسَیْنُ وَ أَنَا یَوْمَئِذٍ جُوَیْرِیَةٌ فَمَکَثَتِ السَّمَاءُ أَیَّاماً مِثلَ الْعَلَقَةِ.»

ترجمه:

ام حکیم گوید: حسین بن علی [ علیه السلام ]کشته شد در حالیکه من در آن روز دختر کوچکی بودم و آسمان چند روزی همانند خون لخته شده بود.

منابع اهل تسنن:

1.معجم الکبیر، طبرانی [م. 360]، ج3، ص113.

2.مجمع الزوائد، هیثمی [م. 807]، ج9، ص196، هیثمی گوید: (رواه الطبرانی ورجاله إلی أم حکیم رجال الصحیح)

آسمان همچون لختۀ خون به نقل بیهقی و خوارزمی و ابن عساکر

20)«عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُسْهِرٍ قَالَ حَدَّثَتْنِی جَدَّتِی قَالَتْ: کُنْتُ أَیَّامَ الْحُسَیْنِ علیه السلام جَارِیَةً شَابَّةً فَکَانَتِ السَّمَاءُ أَیَّاماً [کَأَنَّهَا]عَلَقَة.»

ص: 265

ترجمه:

علی بن مسهر گوید: جده ام می گفت: من در زمان [کشته شدن]حسین بن علی[ علیه السلام ] دختر جوانی بودم و آسمان چندین روز به صورت خون لخته شده بود.

منابع اهل تسنن:

1.دلائل النبوة، بیهقی [م. 458]، ج6، ص473.

2.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج2، ص89.

3.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص226.

4.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 355.

5.إمتاع الأسماع، مقریزی [م. 845]، ج 12، ص 243.

6.خصائص الکبری، سیوطی [م. 911]، ج 2، ص 127.

آسمان یک سال و نه ماه، چون لختۀ خون

21)«عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُسْهِرٍ الْقُرَشِیِّ قَالَ: حَدَّثَتْنِی جَدَّتِی أَنَّهَا أَدْرَکَتِ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ حِینَ قُتِلَ فَمَکَثْنَا سَنَةً وَ تِسْعَةَ أَشْهُرٍ وَ السَّمَاءُ مِثْلُ الْعَلَقَةِ مِثْلُ الدَّمِ مَا تُرَی الشَّمْسُ.»

ترجمه:

از علی بن مُسهر قرشی نقل شده که گفت: جدّه ام زمان شهادت حسین بن علی علیهما السلام را درک نموده بود، او برایم نقل کرد که: تا یک سال و نه ماه پس از این واقعه، آسمان مانند لختۀ خونی بود و خورشید دیده نمی شد.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 182 باب 28 ح7.

2.مدینة المعاجز، سیدهاشم بحرانی [م. 1107]، ج4، ص144.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص210.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 468.

ص: 266

آسمان هفت شبانه روز مانند لختۀ خون به نقل حمیری و ابن عساکر

22)«عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُسْهِرٍ عَن جَدَّتِهِ قَالَتْ: لَمّا قُتِلَ الحُسَینُ[ علیه السلام ] کُنْتُ جَارِیَةً شَابَّةً فَمَکَثَتِ السَّمَاءُ سَبعَةَ [بِضْعَةَ] أَیَّامٍ بِلَیالِیها کَأَنَّهَا عَلَقَةٌ.»

ترجمه:

علی بن مسهر نقل کرده که جدّه اش گفت: در زمان کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] من دختر جوانی بودم. آسمان در آن هنگام، هفت شبانه روز به صورت لختۀ خون بود.

منابع اهل تسنن:

1.جزء الحمیری، حمیری [م. 323]، ص31.

2.تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص226.

3.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 355.

4.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]،؛ ج6، ص432.

سرخی شفق از شهادت امام حسین علیه السلام در گفتار ابن سیرین به نقل ثعلبی

23)«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِیرِینَ قَالَ: أَخْبَرُونَا أَنَّ الْحُمْرَةَ الَّتِی مَعَ الشَّفَقِ لَمْ تَکُنْ حَتَّی قُتِلَ الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ].»

ترجمه:

از محمد بن سیرین نقل شده که او گفت: به ما خبر رسیده آن سُرخی که در شفق ظاهر می گردد، وجود نداشت تا این که حسین بن علی[ علیه السلام ]کشته شد.

منابع اهل تسنن:

1.تفسیر ثعلبی، ثعلبی [م. 427]، ج 8، ص 353.

2.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 21.

ص: 267

سرخی آفاق از شهادت امام حسین علیه السلام در گفتار ابن سیرین به نقل ابن سعد

24)عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِیرِینَ، قَالَ: لَم تُرَ هَذِهِ الحُمرة فِی آفَاقِ السَّمَاءِ حَتَّی قُتِلَ الحُسَینُ بن عَلیّ.

ترجمه:

محمد بن سیرین گوید: این سرخی در آفاق آسمان دیده نشد، تا این که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد.

منابع اهل تسنن:

1.ترجمة الامام الحسین، (من طبقات ابن سعد)[م. 230] ص91.

2.معرفة الصحابة، ابو نعیم اصفهانی [م. 430]، ج2، ص13.

3.تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی [م.654]، ص247. ( (1))

سرخی اُفق از شهادت امام حسین علیه السلام به نقل ابن عساکر و ذهبی

25)«عَنْ هِشَامٍ عَنْ مُحَمَّدٍ [ابن سِیرِینَ] قَالَ: تَعْلَمُ هَذِهِ الْحُمْرَةُ فِی الْأُفُقِ مِمَّ هو؟ فَقالَ [ثُمّ قَالَ]: مِنْ یَوْمَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ [بنُ عَلیٍّ].»

ترجمه:

هشام از ابن سیرین نقل می کند که او گفت: می دانی این سرخی از چه زمانی در اُفق به وجود آمد؟ خودش پاسخ داد: از روزی که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد.


1- . عبارت سبط بن جوزی این چنین است: ذکر ابن سعد فی (الطبقات) ان هذه الحمرة لم تر فی السماء قبل ان یقتل الحسین. قال جدی أبو الفرج فی کتاب (التبصرة) لما کان الغضبان یحمر وجهه عند الغضب فلیستدل بذلک علی غضبه و انه أمارة السخط و الحق سبحانه لیس بجسم فاظهر تأثیر غضبه علی من قتل الحسین بحمرة الأفق، و ذلک دلیل علی عظم الجنایة.

ص: 268

منابع اهل تسنن:

1.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص228.

2.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص358.

3.تاریخ الإسلام، ذهبی [م. 748]، ج5، ص15.

4.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج3، ص312.

سرخی آسمان از شهادت امام حسین علیه السلام به نقل ابن کثیر

26)«إِنَّ الْحُمْرَةَ لَمْ تَکُنْ فِی السَّمَاءِ قَبْلَ یَوْمَئِذٍ.»

ترجمه:

سُرخی در آسمان قبل از کشته شدن حسین بن علی [ علیه السلام ] نبود.

منبع اهل تسنن:

البدایة و النهایة، ابن کثیر [م. 774]، ج8، ص219.

سرخی آسمان از شهادت امام حسین علیه السلام در گفتار ابن سیرین به نقل طبرانی و...

27)«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِیرِینَ قَالَ: لَمْ یَکُن فِی السَّمَاءِ حُمْرَةٌ حتی قُتِلَ الْحُسَیْنُ.»

ترجمه:

ابن سیرین نقل کرده که قبل از کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] این سرخی در آسمان نبود.

منابع اهل تسنن:

1.معجم الکبیر، طبرانی [م.360]، ج3، ص114.

2.مجمع الزوائد، هیثمی [م.807]، ج9، ص197.

3.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص194.(با اختلاف در عبارت)

4.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 21. (با اختلاف در عبارت)

ص: 269

سرخی آسمان از شهادت امام حسین علیه السلام در گفتار ابن سیرین به نقل ابن عساکر

28)«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِیرِینَ قَالَ: لَمْ تَکُنْ تُرَی الْحُمْرَةُ فِی السَّمَاءِ حَتَّی قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ.»

ترجمه:

محمد بن سیرین چنین می گوید: هیچ سُرخی در آسمان دیده نمی شد تا این که حسین بن علی [ علیه السلام ] کشته شد.

منبع اهل تسنن:

تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص228.

سرخی آسمان از شهادت امام حسین علیه السلام در گفتار ابن سیرین به نقل ابن جوزی

29)عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِیرِینَ، قَالَ: لَمْ تُرَ هَذِهِ الْحُمْرَةُ فِی السَّمَاءِ حَتَّی قُتِلَ الْحُسَیْنُ.

ترجمه:

محمد بن سیرین چنین می گوید: این سُرخی که در آسمان است، دیده نمی شد تا این که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد.

منابع اهل تسنن:

1.التبصرة، ابن جوزی [م. 597]، ج2، ص14. المجلس الاول فی ذکر عاشورا و المحرم

2.تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی [م.654]، ص247.(همین مضمون)( (1))

نامۀ پادشاه روم به پادشاه عرب با دیدن سرخی آسمان و نشانۀ دیگر

30)«قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ سِیرِینَ: مَا رُؤِیَت هَذِهِ الْحُمْرَةُ فِی السَّمَاءِ إِلَّا بَعْدَ مَا قُتِلَ


1- . عبارت سبط بن جوزی: قال ابن سیرین: لما قتل الحسین اظلمت الدنیا ثلاثة أیام ثم ظهرت هذه الحمرة.

ص: 270

الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ] وَ لَم تَطْمِثْ امْرَأَةٌ بِالرُّومِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ إلَّا أَصَابَهَا وَضَحٌ فَکَتَبَ مَلِکُ الرُّومِ إِلَی مَلِکِ الْعَرَبِ قَتَلْتُمْ نَبِیّاً اَوْ ابْنَ نَبِیٍّ.»

ترجمه:

محمد بن سیرین گوید: این سرخی در آسمان دیده نشد مگر بعد از کشته شدن حسین[ علیه السلام ] و تا چهار ماه دوشیزگی هیچ زنی برداشته نشد مگر این که به پیسی مبتلا گشت. با وقوع این اتفاقات، پادشاه روم به پادشاه عرب نامه نوشت که: شما پیامبر یا پسر پیامبری را کشته اید [که این بلاها نازل شده است].

منبع اهل تسنن:

المحاسن والمساوی، ابراهیم بیهقی [م. 320]، ص 62 ط بیروت (بنابر نقل شرح إحقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج 11، ص 472).

ص: 271

واقعۀ بیست و چهارم: باریدن خون از آسمان

باریدن خون از آسمان به مدت چهل روز

1)«عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: یَا زُرَارَةُ إِنَ السَّمَاءَ بَکَتْ عَلَی الْحُسَیْنِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالدَّم...»

ترجمه:

امام صادق علیه السلام فرمودند: ای زراره، آسمان تا چهل روز بر حسین بن علی علیهما السلام خون بارید.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص167 باب 26 ح 8.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص167.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص206.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص462.

باریدن خون از آسمان در خطبۀ حضرت زینب کبری علیه السلام

2)حضرت زینب کبری علیها السلام در خطبۀ خود در شهر کوفه فرمودند: «أَفَعَجِبْتُمْ أَنْ قَطَرَتِ[أن تُمْطِرَأن أَمْطَرَت- أَنْ مَطَرَت] السَّمَاءُ دَماً وَ لَعَذابُ الآخِرَةِ أَخْزی...»

ص: 272

ترجمه:

آیا تعجب کردید از اینکه آسمان خون بارید، درحالیکه عذاب آخرت، خوارکننده تر است.

منابع شیعه:

1.فتوح، ابن اعثم کوفی [م. 314]، ج 5، ص 121.

2.بلاغات النساء، ابن طیفور [م. 380]، ص 24.

3.امالی، شیخ مفید [م. 413]، ص323.

4.امالی، شیخ طوسی [م. 460]، ص93.

5.احتجاج، شیخ طبرسی [م. 548]، ج 2، ص 31.

6.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 262.

7.لهوف، سید ابن طاووس [م. 664]، ص 87.

8.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص109.

9.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 372.

باریدن خون از آسمان به روایت ام سلمه

3)«عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ مُطِرْنَا دَماً.»

ترجمه:

ام سلمه نقل می کند که هنگام کشته شدن حضرت حسین بن علی[ علیه السلام ] بر ما خون بارید.

منبع اهل تسنن:

ذخائر العقبی، احمد بن عبد اللّٰه طبری [م. 694]، ص145.

باریدن خون از آسمان در کلام میثم تمّار به جبله

4)«عَنْ جَبَلَةَ الْمَکِّیَّةِ قَالَتْ: سَمِعْتُ الْمِیثَمَ التَّمَّارَ قُدِّسَ سِرُّهُ یَقُولُ: وَ اللَّهِ لَتَقْتُلَنَّ

ص: 273

هَذِهِ الْأُمَّةُ ابْنَ نَبِیِّهَا فِی الْمُحَرَّمِ لِعَشْرٍ مَضَیْنَ مِنْهُ وَ لَیَتَّخِذَنَّ أَعْدَاءُ اللَّهِ ذَلِکَ الْیَوْمَ یَوْمَ بَرَکَةٍ وَ إِنَّ ذَلِکَ لَکَائِنٌ قَدْ سَبَقَ فِی عِلْمِ اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ أَعْلَمُ ذَلِکَ بِعَهْدٍ عَهِدَهُ إِلَیَّ مَوْلَایَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ...وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ دَماً وَ رَمَاداً...»

ترجمه:

از جبلۀ مکیه نقل شده که گفت: شنیدم میثم تمّار می گوید: به خدا قسم این امت، فرزند پیامبرشان را در دهم محرم خواهند کشت و دشمنان خدا این روز را روز برکت قرار خواهند داد و این امر حتماً خواهد شد و ذکر آن در علم خدای تعالی گذشته است و من این را با وصیتی که مولایم امیرمؤمنان علیه السلام به من نموده می دانم ... و [وقتی این اتفاق افتاد] آسمان خون و خاکستر می بارد ...

منابع شیعه:

1.علل الشرائع، شیخ صدوق [م. 381]، ج 1، ص 227 – 228.

2.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص 189 – 190.

3.مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب [م 588]، ج3، ص 213( ذیل حدیث را آورده است).( (1))

4.روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن ( فارسی) ، ابوالفتوح رازی، [م. اوایل قرن6] ج17، ص215.( (2))

5.وافی، فیض کاشانی [م. 1091]، ج 11، ص 78.

6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص203.

7.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 457.


1- . عبارت ابن شهرآشوب اینچنین است: فِی حَدِیثِ مِیثَمٍ التَّمَّارِ وَ تَمْطُرُ السَّمَاءُ دَماً وَ رَمَاداً.
2- . عبارت ابوالفتوح رازی اینچنین است: در اخبار ما- در اخبار اصحاب حدیث- آمد که در آن ایام که حسین علی علیه السلام را بکشتند، از آسمان خون ببارید. و در حدیث میثم تمّار آمد که امیرالمؤمنین علی صلوات اللّه و سلامه علیه گفت: «تمطر السّماء دما و رمادا.»

ص: 274

باریدن خون از آسمان در حدیث ابن شبیب

5)«قَالَ عَلِیُّ بنُ مُوسَی علیه السلام: یَا ابْنَ شَبِیبٍ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیهم السلام أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ جَدِّیَ الْحُسَیْنُ علیه السلام أَمْطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً...»

ترجمه:

امام رضا علیه السلام فرمود: ای پسر شبیب، پدرم برایم حدیث کرد از پدرش از جدش که هنگامی که جدم امام حسین علیه السلام به شهادت رسید آسمان خون بارید.

منابع شیعه:

1.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص 192.

2.عیون أخبار الرضا علیه السلام ، شیخ صدوق [م. 381]، ج 1، ص 268.

3.إقبال الأعمال، سید ابن طاووس [م. 664]،، ج 3، ص 29.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 44، ص 286.

باریدن خون از آسمان در نقل ابن شهر آشوب

6)«قَالَ قُرْطَةُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ: مَطَرَتِ السَّمَاءُ یَوْماً نِصْفَ النَّهَارِ عَلَی شَمْلَةٍ بَیْضَاءَ فَنَظَرْتُ فَإِذَا هُوَ دَمٌ وَ ذَهَبَتِ الْإِبِلُ إِلَی الْوَادِی لِلشُّرْبِ فَإِذَا هُوَ دَمٌ وَ إِذَا هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ الْحُسَیْنُ علیه السلام .»

ترجمه:

قُرطة بن عبیدالله گوید: روزی در نیمۀ روز، باران بر چادر سفیدی (که آن را به خود می پیچند) بارید؛ دیدم آنچه باریده خون است و وقتی شترها برای آب خوردن به سوی نهر رفتند، داخل نهر، خون بود و آن روز، همان روزی بود که حضرت امام حسین علیه السلام به شهادت رسیده بود.

ص: 275

منابع شیعه:

1.مناقب آل ابی طاالب، ابن شهرآشوب [م. 588]، ج3، ص212.

2.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص215.

باریدن خون از آسمان به نقل دولابی و ابن عدیم

7)«عَنْ عُبَیْدٍ الْمُکَتِّبِ عَنْ إبْرَاهِیمَ النَّخَعِیِّ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ احْمَرَّتِ السَّمَاءُ مِنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ لَمْ تَزَلْ حَتَّی تَفَطَّرَت [تَقَطَّرَت] وَ قَطَرَت دَماً.»

ترجمه:

ابراهیم نخعی گوید: هنگامی که حسین[ علیه السلام ] کشته شد اطراف و اکناف آسمان سرخ شد و پیوسته به همین صورت بود تا این که آسمان شکافته شد و خون بارید.

منابع اهل تسنن:

1.الذریة الطاهرة النبویة، محمد بن أحمد دولابی [م. 310]، ص 135.

2.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2637.

باریدن خون از آسمان به نقل ابی حاتم رازی

8)«أَخْبَرَنَا سُلَیْمٌ الْقَاضِی[القاص] قَالَ: مُطِرْنَا دَماً أَیَّامَ[یَوْمَ] قَتْلِ الْحُسَیْنِ[ علیه السلام ].»

ترجمه:

سلیم قاضی گوید: در زمان کشته شدن [امام]حسین [ علیه السلام ] بارانِ خون بر ما بارید.

منابع اهل تسنن:

1.الجرح و التعدیل، ابن ابی حاتم رازی [م. 327]، ج4، ص216.

2.الکشف و البیان، ابو اسحاق ثعلبی [م. 427]، ج8، ص353.

3.الجامع لأحکام القرآن ( تفسیر القرطبی )، قرطبی [م. 671]، ج 16، ص 141.

4.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 222.

ص: 276

5.المحاضرات والمحاورات، سیوطی [م. 911]، ص 79.

باریدن خون از آسمان به نقل ابن نما حلی

9)«قَالَ الْبَلاذرِیُّ فِی مُختَارِهِ: مَطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً یَوْمَ قَتْلِهِ.»

ترجمه:

بلاذری گوید که در روز قتل حضرت حسین بن علی علیه السلام از آسمان خون بارید.

منبع شیعه:

مثیر الأحزان، ابن نما حلی [م. 645]، ص 63.

باریدن خون از آسمان بر خانه ها و دیوارها به نقل قاضی نعمان مغربی

10)« أُسَامَةُ بْنُ شَبِیبٍ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أُمِّ سُلَیْمٍ قَالَتْ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام مَطَرَتِ السَّمَاءُ مَطَراً کَالدَّمِ احْمَرَّتْ مِنْهُ الْبُیُوتُ وَ الْحِیطَانُ ُ.»

ترجمه:

اُسامه از اُم سلیم نقل می کند که: هنگام شهادت حسین بن علی علیه السلام آسمان، بارانی مانند خون بارید که خانه ها و دیوارها از آن، سُرخ گشت.

منابع شیعه:

1.شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی [م. 363]، ج3، ص166. در ادامه روایت آورده: فبلغ ذلک البصرة و الکوفة و الشام و خراسان حتی کنا لا نشک أنه سینزل العذاب.

2.مناقب آل ابی طاالب، ابن شهرآشوب [م. 588]، ج3، ص212.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص215.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص466.

ص: 277

باریدن خون از آسمان بر خانه ها و دیوارها به نقل ابن عساکر و..

11)«قَالَ جَعْفَرُ بْنُ سُلَیْمَانَ حَدَّثَتْنِی [خَالَتِی] أُمُّ سَالِمٍ خَالَتِی قَالَتْ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ مُطِرْنَا مَطَراً کَالدَّمِ عَلَی الْبُیُوتِ وَ الْجُدُرِ [وَ الْحِیطَانِ کَالدَّمِ].»

ترجمه:

جعفر بن سلیمان گوید که خاله ام برای من گفت: هنگامی که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد بارانی همانند خون بر خانه ها و دیوارها بارید.

منابع اهل تسنن:

1.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص229.

2.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 360.

3.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج6، ص2636: در ادامه روایت آورده: [فبلغنی أنه کان بالبصرة و الکوفة و بالشام و بخراسان حتی کنا لا نشک أنه سینزل عذاب].

4.ذخائر العقبی، احمدبن عبداللّٰه طبری [م. 694]، ص145.

5.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج 6، ص 433.

6.تاریخ الإسلام، ذهبی [م. 748]، ج5، ص16.

7.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج3، ص312 [تا کالدم را آورده].

باریدن خون از آسمان بر خانه ها و دیوارهای خراسان، شام و کوفه

12)«فِی رِوَایَةٍ أَنَّهُ مَطَرَ کَالدَّمِ عَلَی الْبُیُوتِ وَ الْجُدُرِ بِخُرَاسَانَ وَ الشَّامِ وَ الْکُوفَةِ.»

ترجمه:

بنابر روایتی: (هنگامیکه حسین بن علی علیه السلام به شهادت رسید) بارانی همانند خون بر خانه ها و دیوارها در خراسان و شام و کوفه بارید.

منبع اهل تسنن:

صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص194.

ص: 278

باریدن خون از آسمان، همچون لختۀ خون

13)«کَانَتِ السَّمَاءُ تُمْطِرُ عِنْدَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ عَلَقَةً.»

ترجمه:

هنگام شهادت امام حسین علیه السلام از آسمان خون لخته شده می بارید.

منبع شیعه:

إثبات الهداة، حر عاملی [م. 1104]، ج 4، ص43.

باریدن خون تازه از آسمان به مدت سه شب در نقل ابن قولویه

14)«عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ الْمَقْدِسِ أَنَّهُ قَالَ: وَ اللَّهِ لَقَدْ عَرَفْنَا أَهْلَ بَیْتِ الْمَقْدِسِ وَ نَوَاحِیهَا عَشِیَّةَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ قُلْتُ: وَ کَیْفَ ذَلِکَ؟ قَال: ... مُطِرْنَا ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ دَماً عَبِیطاً».

ترجمه:

شخصی از اهالی بیت المقدس نقل نموده که: ما اهالی بیت المقدس و اطرف آن به عصری که حسین بن علی علیهما السلام در آن شهید شد آگاه گشتیم [راوی گوید: ] گفتم: چطور؟ گفت: ... [از شهادت سید الشهدا علیه السلام تا] سه روز، آسمان بر ما خون تازه بارید.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص160 باب24 ح2.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص186.

3.بحارالأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص204.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص456.

ص: 279

باریدن خون تازه از آسمان به نقل ابن حمدون

15)«قَالَ سُلَیْمٌ الْقَاص: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ مَطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً عَبِیطاً.»

ترجمه:

سلیم قاص گوید: هنگامی که (حضرت) حسین بن علی [ علیه السلام ] کشته شد آسمان خون تازه بارید.

منبع اهل تسنن:

تذکرة الحمدونیه، ابن حمدون [م. 562]، ج 9، ص 245.

گریۀ آسمان به باریدن خون به نقل ابن شهر آشوب قدس سره

16)«قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: بَکَتِ السَّمَاءُ عَلَی الْحُسَیْنِ أَرْبَعِینَ یَوْماً بِالدَّمِ.»

ترجمه:

امام صادق علیه السلام فرمود: آسمان چهل روز در شهادت امام حسین علیه السلام خون بارید.

منابع شیعه:

1.مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب [م. 588]، ج3، ص212.

2.تفسیر اصفی، فیض کاشانی [م.1091]، ج 2، ص 1154.

3.تفسیر صافی، فیض کاشانی [م. 1091]، ج 4، ص 407.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص215.

5.تفسیر نور الثقلین، شیخ حویزی [م. 1112]، ج 4، ص 628.

6.تفسیر کنز الدقائق، شیخ محمد قمی مشهدی [م. 1125]، ج 12، ص 130.

7.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 471.

ص: 280

گریۀ آسمان به باریدن خون به نقل ابن قولویه قدس سره

17)«أَخْبَرَنَا عَمْرُو بْنُ ثُبَیْتٍ [عُمَرُ بْنُ وَهْبٍ] عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ السَّمَاءَ لَمْ تَبْکِ مُنْذُ وُضِعَتْ إِلَّا عَلَی یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا وَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام قُلْتُ: أَیُّ شَیْ ءٍ بُکَاؤُهَا؟ قَالَ: کَانَتْ إِذَا اسْتُقْبِلَتْ بِالثَّوْبِ[ بِثَوْبٍ] وَقَعَ عَلَی الثَّوْبِ شِبْهُ أَثَرِ الْبَرَاغِیثِ مِنَ الدَّمِ.»

ترجمه:

عمرو بن ثبیت [عمر بن وهب] به ما خبر داد از پدرش، از علی بن الحسین علیهما السلام که آن جناب فرمودند: از زمانی که آسمان (تعبیه گشته و) قرار داده شده تا به حال بر هیچ کس نگریسته مگر بر یحیی بن زکریا و حضرت حسین بن علی علیهما السلام . عرض کردم: گریۀ آسمان چه بود؟ حضرت علیه السلام فرمودند: وقتی لباسی در مقابل آن قرار می گرفت روی آن لکۀ خونی مانند اثر کَنه ها می افتاد.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 184.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 146.

3.تفسیر برهان، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 702.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م.1111]، ج 45، ص 211.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 469.

6.أسرار الشّهادة، علامه دربندی [م. 1285]، ص430، 431.

7.ناسخ التواریخ حضرت سجاد علیه السلام ،سپهر [م. 1297]، ج2، ص134.

باقی ماندن اثر باریدن خون در لباس ها به نقل شافعی

18)«عَنْ الشَّافِعِیِّ أَنَّهُ قَالَ: ... وَلَقَدْ قَطَرَتِ السَّمَاءُ یَوْمَ قَتْلِهِ دَماً حَتَّی بَقِیَ أَثَرُهُ عَلَی النَّبَاتِ حَتَّی فَنَی.»

ص: 281

ترجمه:

از شافعی نقل شده که: هنگام شهادت امام حسین علیه السلام از آسمان خون بارید و اثرش بر روی نبات تا وقتی که از بین برود باقی بود.

منبع شیعه:

مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص187.

باقی ماندن اثر باریدن خون در لباس ها و از بین نرفتن آن به نقل زرندی

19)«لَقَدْ مَطَرَتِ [أَمْطَرَتِ] السَّمَاءُ دَماً بَقِیَ أَثَرُهُ فِی الثِّیَابِ [مُدَّةً] حَتَّی تَقَطَّعَتْ».

ترجمه:

(هنگام کشته شدن حسین بن علی علیه السلام ) آسمان خون بارید و اثر این خون در لباسها باقی بود تا وقتی که لباسها قطعه قطعه شود.

منابع اهل تسنن:

1.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 222.

2.معارج الوصول إلی معرفة فضل آل الرسول، زرندی حنفی [م. 750]، ص 99

3. صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص194.

4.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج3، ص20.

باقی ماندن اثر باریدن خون در لباس ها به نقل ابن جوزی و ابن عدیم

20)«عَنْ هِلَالِ بْنِ ذَکْوَانَ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ] مُطِرْنَا مَطَراً بَقِیَ أَثَرُهُ فِی ثِیَابِنَا مِثْلَ الدَّمِ.»

ترجمه:

هلال بن ذکوان نقل می کند که هنگام کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] بر ما بارانی بارید که اثر آن همانند خون بر لباسهای ما باقی ماند.

ص: 282

منابع اهل تسنن:

1.التبصرة، ابن جوزی [م. 597]، ج2، ص14. المجلس الاول، فی ذکر عاشوراء و محرم.

2.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج6، ص2639.

باقی ماندن اثر باریدن خون در لباس ها به نقل سبط بن جوزی

21)«عَنْ هِلَالِ بْنِ ذَکْوَانَ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ ... خَرَجْنَا فِی سَفَرٍ فَمُطِرْنَا مَطَراً بَقِیَ أَثَرُهُ فِی ثِیَابِنَا مِثْلَ الدَّمِ».

ترجمه:

هلال بن ذکوان گوید: هنگامی که حسین [ علیه السلام ] کشته شد ... ما به قصد سفر خارج شدیم؛ بر ما بارانی بارید که اثر آن همانند خون در لباسهامان باقی ماند.

منابع اهل تسنن:

1.تذکرة الخواص، سبط بن جوزی [م. 654]، ص247.

2.التبر المذاب، أحمد بن محمد بن أحمد حافی [الخافی] شافعی [م. ]،ص 96 (بنابر نقل شرح إحقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی،ج 27، ص391).

پر از خون شدن ظرفها و وسائل دیگر در اثر باران خون

22)«حدثتنی [عَنْ] نَضْرَةَ الْأَزْدِیَّةِ قَالَتْ: لَمَّا [أَنْ] قُتِلَ الْحُسَیْنُ بنُ عَلِیٍ مَطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً فَأَصْبَحَت خیامنا [جرارنا( (1))] وَ کُلُّ شَیْ ءٍ منا [لَنَا] ملئ دم».

ترجمه:

نضرۀ ازدیه گوید: هنگامی که حسین بن علی [ علیه السلام ] کشته شد آسمان خون بارید و ظرفهای آب و همۀ وسایلمان پُر از خون شد.


1- . «جرار» جمع جرة به معنای ظرف آب از جنس خزف و «حباب» جمع حبّ، ظرفی بزرگتر از جرة است.

ص: 283

منابع شیعه:

1.شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی [م. 363]، ج 3، ص 166 به این عبارت: (محمد بن یوسف، باسناده، عن نصرة الأزدیة، أنها قالت: لما قتل الحسین بن علی علیه السلام مطرت السماء دما، و أصبح کل شیء لنا ملآنا دما)

2.إعلام الوری، شیخ طبرسی [م. 548]، ج 1، ص 431: (فأصبحت وکل شئ لنأمل ء دم)

3.مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب [م. 588 ]، ج3، ص212: (عن أم سلیم قالت: لما قتل الحسین مطرت السماء مطرا کالدم احمرت منه البیوت و الحیطان و روی قریبا من ذلک فی الإبانة)

4.در النظیم، یوسف بن حاتم عاملی [م. 664]، ص 568: (فأصبحنا و حبابنا و جرارنا مملوءة دما)

منابع اهل تسنن:

5.ترجمه امام حسین (من طبقات ابن سعد)، ابن سعد [م. 230]، ص 90.

6.ثقات، ابن حبان [م. 354]، ج 5، ص 487: (...فأصبح جرارنا وکل شئ لنا ملأی دما)

7.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 14، ص 227: (فأصبحت و کل شیء لنا ملآن دماء و فی حدیث البیهقی ملأ)

8.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 357.

9.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2638: (فأصبحت وکل شیء ملآن دما).

10.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج 6، ص 433: (فأصبحت وکل شئ لنا ملآن دما).

11.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج3، ص312: (مطرت السماء ماء ، فأصبحت وکل شئ لنا ملآن دما).

12.خصائص الکبری، سیوطی [م. 911]، ج 2، ص 126.

13.المحاضرات، سیوطی [م. 911] ص 79: (فأصبحت خیامناو کل شیء منا ملاء دم).

پر شدن خُم ها و کوزه ها در اثر باران خون

23)«أَخْرَجَ الثَّعْلَبِیُّ وَ أَبُو نُعَیْمٍ مَا مَرَّ مِنْ أَنَّهُمْ مُطِرُوا دَماً زَادَ أَبُو نُعَیْمٍ: فَأَصْبَحْنَا وَ حِبابُنا وَ جِرارُنا مَمْلُوءَةٌ دَمًا».

ص: 284

ترجمه:

ثعلبی و ابونعیم جریان بارش خون را [در شهادت امام حسین علیه السلام ] نقل کرده اند و ابونعیم در نقلش افزوده است که: در هنگام صبح خُمها و کوزه هامان پُر از خون شده بود.

منبع اهل تسنن:

صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص194.

ص: 285

واقعۀ بیست وپنجم: خون تازه زیر هر سنگ و کلوخ

اشاره

در روایات چنین آمده که در هر نقطۀ دنیا و در هر نقطۀ زمین، هر سنگی از زمین برداشته شد، زیرش خون تازه بود. در تعدادی از احادیث نیز این امر به صورت مطلق، بدون اختصاص به شهر یا منطقهای خاص روایت گردیده است. همچنین همین مطلب در شهر بیت المقدّس و در شام و در خانۀ مروان نیز به وضوح اتفاق افتاده است.

مطلب اول: در تمام دنیا
خون تازه زیر هر سنگ در تمام دنیا

1)«قَالَ إبنُ سَعدٍ [أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ]: مَا رُفِعَ حَجَرٌ فِی [مِنَ] الدُّنْیَا [لَمَّا قُتِلَ الحُسَیْنُ علیه السلام ] إِلَّا وَ تَحْتَهُ دَمٌ عَبِیطٌ».

ترجمه:

از ابو سعید خُدری نقل شده است که: هنگام کشته شدن حسین [ علیه السلام ] هیچ سنگی در دنیا (از زمین) برداشته نشد مگر این که در زیر آن خون تازه بود.

ص: 286

منابع اهل تسنن:

1.تذکرة الخواصّ، سبط ابن الجوزی [م. 654]، ص 246: (قال ابن سعد ما رفع حجر فی الدنیا إلا و تحته دم عبیط)

2.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 221: (قال أبو سعید: ما رفع حجر فی الدنیا لما قتل الحسین إلا و تحته دم عبیط)

3.معارج الوصول إلی معرفة فضل آل الرسول، زرندی حنفی [م. 750]، ص 99: (قال ابن سعد: ما رفع حجر فی الدنیا لما قتل الحسین (علیه السلام) إلا و تحته دم عبیط)

4.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]، ص 415- 416. (فی روایة أ بی سعید..)

5.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص 194: (قال أبو سعید ما رفع حجر من الدنیا إلا وجد تحته دم عبیط)

6.ینابیع الموده، قندوزی [م. 1294]،ج 3، ص 20 و ص 102.

ص: 287

مطلب دوم: در زمین
خون تازه زیر هر سنگ در شهادت امیرمؤمنان و امام حسین علیهما السلام

2)«عَنْ یَحْیَی بْنِ بَشِیرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا بَصِیرٍ یَقُولُ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: بَعَثَ هِشَامُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِکِ إِلَی أَبِی فَأَشْخَصَهُ إِلَی الشَّامِ فَلَمَّا دَخَلَ عَلَیْهِ قَالَ لَهُ: یَا أَبَا جَعْفَرٍ أَشْخَصْنَاکَ لِنَسْأَلَکَ عَنْ مَسْأَلَةٍ لَمْ یَصْلُحْ أَنْ یَسْأَلَکَ عَنْهَا غَیْرِی وَ لَا أَعْلَمُ فِی الْأَرْضِ خَلْقاً یَنْبَغِی أَنْ یَعْرِفَ أَوْ عَرَفَ هَذِهِ الْمَسْأَلَةَ إِنْ کَانَ إِلَّا وَاحِداً فَقَالَ أَبِی: لِیَسْأَلْنِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَمَّا أَحَبَّ فَإِنْ عَلِمْتُ أَجَبْتُ ذَلِکَ وَ إِنْ لَمْ أَعْلَمْ قُلْتُ لَا أَدْرِی وَ کَانَ الصِّدْقُ أَوْلَی بِی فَقَالَ هِشَامٌ: أَخْبِرْنِی عَنِ اللَّیْلَةِ الَّتِی قُتِلَ فِیهَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام بِمَا اسْتَدَلَّ بِهِ الْغَائِبُ عَنِ الْمِصْرِ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ عَلَی قَتْلِهِ وَ مَا الْعَلَامَةُ فِیهِ لِلنَّاسِ؟ فَإِنْ عَلِمْتَ ذَلِکَ وَ أَجَبْتَ فَأَخْبِرْنِی هَلْ کَانَ تِلْکَ الْعَلَامَةُ لِغَیْرِ عَلِیٍّ علیه السلام فِی قَتْلِهِ؟ فَقَالَ لَهُ أَبِی: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّهُ لَمَّا کَانَ تِلْکَ اللَّیْلَةُ الَّتِی قُتِلَ فِیهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لَمْ یُرْفَعْ عَنْ وَجْهِ الْأَرْضِ حَجَرٌ إِلَّا وُجِدَ تَحْتَهُ دَمٌ عَبِیطٌ حَتَّی طَلَعَ الْفَجْرُ وَ کَذَلِکَ کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی قُتِلَ فِیهَا هَارُونُ أَخُو مُوسَی علیه السلام وَ کَذَلِکَ کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی قُتِلَ فِیهَا یُوشَعُ بْنُ نُونٍ وَ کَذَلِکَ کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی رُفِعَ فِیهَا عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ إِلَی السَّمَاءِ وَ کَذَلِکَ کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی قُتِلَ فِیهَا شَمْعُونُ بْنُ حَمُّونَ الصَّفَا وَ کَذَلِکَ کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی قُتِلَ فِیهَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ کَذَلِکَ کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی قُتِلَ فِیهَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام ...»

ترجمه:

از یحیی بن بشیر نقل شده که گفت: از ابو بصیر شنیدم که می گفت: حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: هشام بن عبد الملک به دنبال پدرم فرستاد و ایشان را به شام برد، هنگامی که پدرم بر وی داخل شد او محضر پدرم عرضه داشت: ای ابو جعفر، من شما

ص: 288

را به اینجا آوردم تا مسأله ای را از شما بپرسم چه آنکه صلاح نیست دیگری آن را از شما جویا شود و روی زمین کسی را سراغ ندارم که شایسته دانستن این مسأله باشد جز یک نفر. پدرم فرمود: از آنچه می خواهی سؤال کن اگر بدانم جواب داده و اگر ندانم می گویم نمی دانم و راست گفتن سزاوارتر است به من. هشام عرض کرد: خبر دهید به من از شبی که در آن علیّ بن ابی طالب علیه السلام کشته شد کسانی که در آن شهر نبودند به چه علامتی از کشته شدن آن حضرت آگاه شدند؟ اگر از آن آگاه هستید و جواب می دهید به من خبر دهید آیا آن علامت برای شهادت و قتل غیر علی بن ابی طالب علیه السلام نیز بوده. پدرم به او فرمود: ای هشام، شبی که امیر مؤمنان علیه السلام کشته شد تا طلوع فجر سنگی از روی زمین برداشته نشد مگر آنکه زیر آن خون تازه بود و همچنین شبی که هارون علیه السلام برادر موسی علیه السلام کشته شد و شبی که در آن یوشع بن نون علیه السلام کشته شد و شبی که در آن حضرت عیسی بن مریم علیه السلام به آسمان بالا برده شد و شبی که در آن شمعون بن حمون صفا به قتل رسید اینگونه بود و همین طور بود شبی که در آن علی بن ابی طالب علیهما السلام شهید گردید و همین طور شبی که در آن حضرت حسین بن علی علیهما السلام به شهادت رسید (زیر هر سنگی که برداشته می شد خون تازه بود).

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م 367]، 158 باب 24 ح 1.

2.قصص الأنبیاء، قطب راوندی [م. 573]، ص 146.

3.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 184.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص203.

5.عوالم، امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 473.

ص: 289

مطلب سوم: روایات مطلق، بدون اختصاص به شهر یا منطقه ای
خون تازه زیر هر سنگ به نقل ابن سعد و ابن عساکر و ذهبی و..

3)«عَنْ عُمَرَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: أَرْسَلَ عَبْدُ الْمَلِکِ إِلَی ابْنِ رَأْسِ الْجَالُوتِ فَقَالَ: هَلْ کَانَ فِی قَتْلِ الْحُسَیْنِ[ علیه السلام ] عَلَامَةٌ؟ قَالَ (ابْنُ رَأْسِ الْجَالُوتِ): مَا کُشِفَ یَوْمَئِذٍ حَجَرٌ إِلَّا وُجِدَ تَحْتَهُ دَمٌ عَبِیطٌ»

ترجمه:

عمر بن محمد از پدرش نقل نموده که: عبد الملک (کسی را) به سوی پسر رأس الجالوت (از بزرگان یهود و از نوادگان حضرت داوود علیه السلام ) فرستاد و از او پرسید که آیا هنگام کشته شدن حسین بن علی [ علیه السلام ] نشانه ای اتفاق افتاد؟ پسر رأس الجالوت جواب داد: هیچ سنگی در آن روز برداشته نشد مگر اینکه زیر آن خون تازه بود.

منابع اهل تسنن:

1.طبقات (ترجمه امام حسین)، ابن سعد [م. 230]، ص90.

2.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14،230.

3.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص364.

4.کفایة الطالب، کنجی [م. 658]، ص443.

5.مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور [م. 711]، ج7، ص150.

6.تاریخ الإسلام، ذهبی [م. 748]، ج 5، ص16.

خون تازه زیر هر سنگ به نقل ابن سعد و ابن عساکر و صفدی

4)«عن خَلَّادٍ صَاحِبِ السِّمْسِمِ وَ کانَ یَنْزِلُ ببَنِی جَحْدَرٍ قَالَ: حَدَّثَتْنِی أُمِّی قَالَتْ: کُنَّا زَمَاناً بَعْدَ مَقْتَلِ الْحُسَیْنِ... قَالَتْ: و کَانُوا لَا یَرْفَعُونَ حَجَراً إِلَّا وَجَدُوا [وُجِدَ] تَحْتَهُ دَماً [دَمٌ]».

ص: 290

ترجمه:

خلاد گوید: مادرم برای من حدیث کرد که ما مدتی بعد از کشته شدن حسین[ علیه السلام ] بودیم ... مردم هیچ سنگی را (از زمین) بلند نمی کردند مگر اینکه در زیر آن خون می دیدند.

منابع اهل تسنن:

1.ترجمه امام حسین (طبقات ابن سعد)، ابن سعد [م. 230]، ص 91.

2.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص226.

3.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 355.

4. الوافی بالوفیات، صفدی [م. 764]، ج 12، ص 265.(فقط ذیل حدیث آمده)

خون تازه زیر هر سنگ به نقل ابن سعد و سیوطی

5)«عَنْ رَجُلٍ مِنْ آلِ سَعِیدٍ یَقُولُ: سَمِعْتُ الزُّهَرِیَّ یَقُولُ: سَأَلَنِی عَبْدُ الْمَلِکِ بْنُ مَرْوَانَ فَقَالَ: مَا کَانَ عَلَامَةُ مَقْتَلِ الْحُسَیْنِ؟ قَالَ: لَمْ أَکشِف [تُکْشَفْ] یَوْمَئِذٍ حَجَراً [حَجَرٌ] إِلَّا وَجَدْتُ [وُجِدَ] تَحْتَهُ دَماً عَبِیطاً [دَمٌ عَبِیطٌ] فَقَالَ عَبْدُ الْمَلِکِ: أَنَا وَ أَنْتَ فِی هَذَا غَرِیبَانِ.»

ترجمه:

مردی از خاندان سعید گفت: از زهری شنیدم که می گفت: عبد الملک مروان از من پرسید: علامت کشته شدن حسین[ علیه السلام ] چه بود؟ گفتم: در آن روز هیچ سنگی را بر نداشتم مگر اینکه زیر آن خون تازه دیدم. عبد الملک گفت: من و تو در [نقل] این حدیث تنها و غریب هستیم.

منابع اهل تسنن:

1. ترجمه امام حسین (طبقات ابن سعد)، ابن سعد [م. 230]، ص 90.

2.المحاضرات، سیوطی [م. 911]، ص 79. (عبارت: «أنا و أنت فی هذا غریبان» را نیاورده.)

ص: 291

خون تازه زیر هر سنگ به نقل جوینی

6)«عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَینَةَ قَالَ: حَدَّثَتْنِی جدّتی قَالَتْ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ... مَا رَفَعْنَا حَجَراً إِلَّا وَجَدْنَا تَحْتَهُ دَماً عَبِیطاً.»

ترجمه:

سفیان بن عیینه از جدّه اش نقل می کند: هنگام کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] هیچ سنگی را از روی زمین برنداشتیم مگر این که زیر آن خون تازه یافتیم.

منبع اهل تسنن:

فرائد السمطین، جوینی [م. 722]، ج2، ص 165.

خون تازه زیر هر سنگ به نقل ابن حجر

7)«لَمْ یُرْفَعْ حَجَرٌ إِلَّا وُجِدَ تَحْتَهُ دَمٌ عَبِیطٌ.»

ترجمه:

[هنگام کشته شدن حسین بن علی علیه السلام ] سنگی برداشته نشد مگر این که در زیر آن خون تازه یافت شد.

منابع اهل تسنن:

1.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص194.

2.الإتحاف بحب الأشراف، شبراوی [م.1172]، ص12 ط.مصر (بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج11، ص483)

3.اسعاف الراغبین، ابن صبان [م.1206]، المطبوع بهامش نور الابصار، ص215: ط.مصر(بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج11، ص483)

4.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج3، ص 15.

ص: 292

مطلب چهارم: بیت المقدّس
خون تازه زیر هر سنگ و کلوخ در بیت المقدس به روایت ابی نصر

8)«عَنْ أَبِی نَصْرٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ الْمَقْدِسِ أَنَّهُ قَالَ: وَ اللَّهِ لَقَدْ عَرَفْنَا أَهْلَ بَیْتِ الْمَقْدِسِ وَ نَوَاحِیهَا عَشِیَّةَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام قُلْتُ: وَ کَیْفَ ذَاکَ؟ قَالَ: مَا رَفَعْنَا حَجَراً وَ لَا مَدَراً وَ لَا صَخْراً إِلَّا وَ رَأَیْنَا تَحْتَهَا دَماً عَبِیطاً یَغْلِی...»

ترجمه:

مردی از اهالی بیت المقدس گفت: به خدا قسم ما اهالی بیت المقدس و اطرافش، شامِ روزی که امام حسین علیه السلام کشته شد را دانستیم. راوی از او پرسید: چگونه آن را فهمیدید؟ او پاسخ داد: هیچ سنگ و کلوخ و تخته سنگی از زمین برنداشتیم مگر اینکه زیرش خون تازه ای دیدیم که می جوشید.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]،ص160، باب 24، ح2.

2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 186.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م.1111]،، ج 45، ص 204.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 456.

خون تازه زیر هر سنگ در بیت المقدس (روایت زهری به نقل بیهقی و...)

9)«عَنْ ابْنِ شِهَابٍ (الزُّهرِیِّ) قَالَ: قَدِمْتُ دِمَشْقَ [دَخَلْتُ الشَّامَ] وَ أَنَا أُرِیدُ الْغَزْوَ فَأَتَیْتُ عَبْدَ الْمَلِکِ لِأُسَلِّمَ عَلَیْهِ فَوَجَدْتُهُ فِی قُبَّةٍ عَلَی فُرُشٍ یَفُوقُ الْقَائِمَ وَ النَّاسُ تَحْتَهُ سِمَاطَانِ فَسَلَّمْتُ وَ جَلَسْتُ فَقَالَ: یَا ابْنَ شِهَابٍ أَتَعْلَمُ مَا کَانَ فِی بَیْتِ الْمَقْدِسِ صَباحَ قُتِلَ ابْنُ أَبِی طَالِبٍ؟ قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: هَلُمَّ. فَقُمْتُ مِنْ وَرَاءِ

ص: 293

النَّاسِ حَتَّی أَتَیْتُ خَلْفَ الْقُبَّةِ وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ فَأَحْنَی عَلَیَّ فَقَالَ: مَا کَانَ؟ قَالَ فَقُلْتُ: لَم یُرْفَعْ حَجَرٌ فِی بَیْتِ الْمَقْدِسِ إِلَّا وُجِدَ تَحْتَهُ دَمٌ. قَالَ فَقَالَ: لَمْ یَبْقَ أَحَدٌ یَعْلَمُ هَذَا غَیْرِی وَ غَیْرُکَ وَ لَا یَسْمَعَنَّ مِنْکَ. قَالَ: فَمَا تَحَدَّثْتُ [حَدَّثْتُ] بِهِ حَتَّی تُوُفِّیَ.

وَ رُوِیَ بِإِسْنَادٍ أَصَحَّ مِنْ هَذَا عَن الزُّهْرِیِّ أَنَّ ذَلِکَ کَانَ مِنْ مَقْتَلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ».

ترجمه:

ابن شهاب زهری گوید: وارد دمشق شدم و ارادۀ جنگ داشتم نزد عبدالملک [پسر مروان] رفتم تا به او سلام کنم. دیدم که عبدالملک در قبّه ای بر فرشی نشسته که جایگاه آن بالاتر از شخصِ ایستاده بود و مردم نیز زیر او در دو طرف، صف کشیده بودند. سلام کردم و نشستم. عبدالملک (به من) گفت: ای پسر شهاب، آیا میدانی در روز کشته شدن علی بن ابیطالب[ علیه السلام ] در بیت المقدس چه اتفاقی افتاد؟

گفتم: بله (می دانم). عبدالملک گفت: بیا (نزد من). از جلوی مردم بلند شدم و پشت قبّه رفتم. صورتش را به طرف من چرخاند، خم شد و گفت: آن اتفاق چه بوده؟

گفتم: هیچ سنگی را در بیت المقدس برنداشتند مگر این که در زیر آن خون پیدا شد. عبد الملک (به من) گفت: غیر از من و تو کسی نمانده که این حدیث را بداند و این جریان را به هیچ کس مگو!

زهری گوید: تا عبدالملک زنده بود این حکایت را برای کسی نگفتم تا اینکه عبدالملک مُرد.

مؤلف گوید: این روایت با اسناد صحیح تر از زهری در شهادت امام حسین علیه السلام نقل شده [که به هنگام شهادت حضرت در بیت المقدس هیچ سنگی را در بیت المقدس برنداشتند مگر این که در زیر آن خون پیدا شد.]

منابع اهل تسنن:

1.دلائل النبوة، بیهقی [م. 458]، ج6، ص440.

2.فضائل الثقلین، ایجی شافعی [م. 820]، ص378.

ص: 294

3.إمتاع الأسماع، مقریزی [م. 845]، ج12، ص242.

خون تازه زیر هر سنگ در بیت المقدس (روایت زهری به نقل طبرانی و...)

10)«عَن الزُهریِ قالَ: لَمّا قُتِلَ الحُسَیْنُ بنُ عَلِیٍ[ علیه السلام ] لَمْ یُرْفَعْ حَجَرٌ بِبَیْتِ المَقْدِسِ إلا وُجِدَ [تَحْتَهُ] دَمٌ عَبِیطٌ.»

ترجمه:

زهری گوید: زمانی که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد هیچ سنگی در بیت المقدس برداشته نشد مگر این که زیر آن خون تازه یافت شد.

منابع اهل تسنن:

1.معجم الکبیر، طبرانی [م. 360]، ج3، ص113 ح 2834.

2.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2637.( (1))

3.وسیلة الخادم الی المخدوم، خنجی اصفهانی، [م. 927] ص171. ( (2))

4.انس الجلیل، مجید الدین حنبلی [م.927]، ص252 ط.قاهره (بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج11، ص484).( (3))

خون تازه زیر هر سنگ در بیت المقدس به روایت زید بن عمرو کندی

11)«عَنْ زَیْدِ بْنِ عَمْرو الْکِنْدِیِّ قالَ حَدَّثَتْنی أُمُّ حَیَّان [حبان- حسان] قَالَتْ: یَوْمَ قُتِلَ


1- . عبارت ابن عدیم اینچنین است: عن أبی بکر الهذلی عن الزهری قال: لما قتل الحسین بن علی[ علیه السلام ]لم ترفع ببیت المقدس حصاة إلا وجد تحتها دم عبیط.
2- . عبارت خنجی اینچنین است: زهری گوید: نشانه قتل امیر المؤمنین حسین علیه السّلام آن بود که روز قتل آن حضرت هر سنگی که از بیت المقدس برداشتند در شیب آن خون ایستاده بود.
3- . عبارت مجید الدین حنبلی اینچنین است: أنّه فی صبیحة قتل الحسین بن علیّ لم یرفع حجر فی بیت المقدس إلّا وجد تحته دم، و کذلک یوم قتل والده علیّ.)

ص: 295

الْحُسَیْنُ... لَمْ یُقلَبْ حَجَرٌ [حَجَراً] بِبَیْتِ الْمَقْدِسِ إِلَّا أَصْبَح [أصیب] تَحْتَه (عِندَه) دمٌ عبیطٌ (دَماً عَبِیطاً).»

ترجمه:

زید بن عمرو کندی گوید: ام حیان برای من گفت که روز کشته شدن حسین[ علیه السلام ] هیچ سنگی در بیت المقدس برداشته نشد مگر این که در زیر آن خون تازه پدیدار گشت.

منابع اهل تسنن:

1.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج2، ص102.

2.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص229.

3.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 362.

4.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2637.

5.مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور[م. 711]، ج7، ص150.

6.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج 6، ص 434.

7.إمتاع الأسماع، مقریزی [م. 845]، ج 14، ص 151.

8.تاریخ الخلفاء، سیوطی [م. 911]، ص226. (به این عبارت: «قیل: إنه لم یقلب حجر ببیت المقدس یومئذ إلا وجد تحته دم عبیط.»)

سخن ولید بن عبد الملک و ابن شهاب زهری دربارۀ یافتن خون زیر هر سنگ

12)«عَنْ مَعْمَرٍ قَالَ: أَوَّلُ مَا عُرِفَ الزُّهْرِیُّ تَکَلَّمَ فِی مَجْلِسِ الْوَلِیدِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ فَقَالَ الْوَلِیدُ: أَیُّکُمْ یَعْلَمُ مَا فَعَلَتْ أَحْجَارُ بَیْتِ الْمَقْدِسِ یَوْمَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ؟ فَقَالَ الزُّهْرِیُّ: بَلَغَنِی أَنَّهُ لَمْ یُقلَبْ حَجَرٌ إِلَّا وُجِدَ تَحْتَهُ دَمٌ عَبِیطٌ.»

ترجمه:

معمر نقل کرده که اول جایی که زهری معروف شد آنجا بود که در مجلس ولید بن

ص: 296

عبد الملک صحبت کرد. ولید سوال کرد: کدام یک از شما می داند روز کشته شدن حسین بن علی [ علیه السلام ] سنگهای بیت المقدس چه کردند؟

زهری پاسخ داد: به من خبر رسیده که هیچ سنگی برگردانده نشد مگر این که زیر آن خون تازه یافت شد.

منابع اهل تسنن:

1.دلائل النبوة، بیهقی [م. 458]، ج6، ص472.

2.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج2، ص102

3.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص229.

4.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 363.

5.کفایة الطالب، گنجی شافعی [م. 658]، ص437.

6.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج6، ص434.

7.تاریخ الإسلام، ذهبی [م. 748]، ج5، ص16.

8.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج3، ص314.

9.إمتاع الأسماع، مقریزی [م. 845]، ج 12، ص 241.

10.تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی [م. 852]، ج2، ص305.

11.خصائص الکبری، سیوطی [م. 911]، ج2، ص193 ([قال: ] و أخرج البیهقی و أبو نعیم عن الزهری قال بلغنی أنه یوم قتل الحسین لم یقلب حجر من أحجار بیت المقدس إلا وجد تحته دم عبیط).

13)«عَنْ مُعَمَّرٍ قَالَ أَوَّلُ مَا عُرِفَ الزُّهرِیُّ أَنَّهُ کَانَ فِی مَجْلِسِ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ مَرْوَانَ فَسَأَلَهُمْ عَبْدُ الْمَلِکِ فَقَالَ: مَنْ مِنْکُمْ یَعْلَمُ مَا صَنَعَت أَحْجَارُ بَیْتِ الْمَقْدِسِ یَوْمَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ؟ قَالَ: فَلَمْ یَکُنْ عِنْدَ أَحَدٍ مِنْهُمْ مِنْ ذَلِکَ عِلْمٌ. فَقَالَ الزُّهرِیُّ: بَلَغَنِی أَنَّهُ لَمْ یُقْلَبْ مِنْهَا یَوْمَئِذٍ حَجَرٌ إِلَّا وُجِدَ تَحْتَهُ دَمٌ عَبِیطٌ. قَالَ: فَعُرِفَ مِنْ یَوْمَئِذٍ.»

ترجمه:

از معمر نقل شده که گفته است: نخستین جایی که زهری معروف شد آنجا بود که در مجلس عبد الملک بن مروان حضور داشت. عبد الملک از آنان (حضار مجلس)

ص: 297

پرسید: کدام یک از شما می داند که روز کشته شدن حسین[ علیه السلام ] سنگهای بیت المقدس چه کردند؟ هیچ یک از آنان در این باره چیزی نمی دانستند. زهری پاسخ داد: به من خبر رسیده است که در آن روز هیچ سنگی از آنها [از سنگهای بیت المقدس] برگردانده نشد مگر اینکه زیر آن خون تازه یافت شد. زهری از همین روز معروف شد.

منابع اهل تسنن:

1.طبقات الکبری، ابن سعد [م. 230]، ج 5، ص351.

2.محاضرات و محاورات، سیوطی [م. 911]، ص83.

14)«عَنِ الزُّهْرِیِّ قَالَ قَالَ لِی عَبْدُ الْمَلِکِ بْنُ مَرْوَانَ: أَیُّ وَاحِدٍ أَنْتَ إِنْ أَخْبَرْتَنِی[أعْلَمْتَنی] أَیُّ عَلَامَةٍ کَانَتْ یَوْمَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ؟ قَالَ: قُلْتُ: لَمْ تُرْفَعْ حَصَاةٌ بِبَیْتِ الْمَقْدِسِ إِلَّا وُجِدَ تَحْتَهَا دَمٌ عَبِیطٌ. فَقَالَ عَبْدُ الْمَلِکِ: إِنِّی وَ إِیَّاکَ فِی هَذَا الْحَدِیثِ لَقَرینانِ[قریبان].»

ترجمه:

زهری گوید که عبد الملک مروان به من گفت: چه یگانه ای هستی اگر به من خبر دهی که چه نشانه ای در روز کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] اتفاق افتاد؟ من به او گفتم: هیچ سنگی را در بیت المقدس برنداشتند مگر این که در زیر آن خون تازه یافت شد. عبد الملک گفت: من و تو در این حدیث، قرین هستیم. (یعنی من هم راوی این حدیث هستم).

منابع اهل تسنن:

1.معجم الکبیر، طبرانی [م. 360]، ج3، 119.

2.کفایة الطالب، گنجی [م. 658]، ص444.

3.مجمع الزوائد، هیثمی [م. 807]، ج9، ص196 (و قال: رواه الطبرانی ورجاله ثقات).

ص: 298

مطلب پنجم: در شام
خون تازه زیر هر سنگ در سرزمین شام

15)« عَن الزُّهْرِیِّ قَالَ: مَا رُفِعَ بِالشَّامِ حَجَرٌ یَوْمَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ[ علیه السلام ] إِلَّا عَنْ دَمٍ.»

ترجمه:

ابن شهاب زهری نقل کرده اند که: در روز کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] هیچ سنگی را در شام برنداشتند مگر این که به خون آغشته بود.

منابع اهل تسنن:

1.أنساب الأشراف، بلاذری[م. 279]، ج 3، ص 228.

2.معجم الکبیر، طبرانی[م. 360]، ج3، ص113.

3.معرفة الصحابة، ابو نعیم اصفهانی [م. 430]، ج2، ص13.

4.مناقب آل محمد، موصلی، [م. 657] ص106. (إنه لم یرفع حجر بالشام إلّا و رأی الدم تحته)

5.ذخائر العقبی، احمد بن عبد اللّه طبری [م. 694]، ص 145(لم یرفع أو لم یقلع حجر بالشام إلا عن دم)

6.مجمع الزوائد، هیثمی [م. 807]، ج9، ص196 (قال الهیثمی: رواه الطبرانی ورجاله رجال الصحیح).

7.سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی[م. 942]، ج 11، ص 80 (لم یرفع ولم یقلع حجر بالشام إلا عن دم.)

8.وسیلة المآل، باکثیر حضرمی [م.1047]، ص197(بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج11، ص484).

ص: 299

مطلب ششم: در منزل عبد الملک بن مروان یا هشام بن مروان
خون تازه زیر سنگ در خانۀ عبد الملک بن مروان یا هشام بن مروان

16)«رُوِیَ عَنِ الصَّادِق علیه السلام أَنَّ عَبْدَ الْمَلِکِ بْنَ مَرْوَانَ کَتَبَ إِلَی عَامِلِهِ بِالْمَدِینَةِ -وَ فِی رِوَایَةٍ هِشَامَ بْنَ عَبْدِ الْمَلِکِ- أَنْ وَجِّهْ إِلَیَّ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ فَخَرَجَ أَبِی وَ أَخْرَجَنِی مَعَه ...قالَ [هِشامٌ]: عَرَضَتْ لِی مَسْأَلَةٌ لَمْ یَعْرِفْهَا الْعُلَمَاءُ فَأَخْبِرْنِی إِذَا قَتَلَتْ هَذِهِ الْأُمَّةُ إِمَامَهَا الْمَفْرُوضَ طَاعَتُهُ عَلَیْهِمْ أَیَّ عِبْرَةٍ یُرِیهِمُ اللَّهُ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ؟ قَالَ أَبِی: إِذَا کَانَ کَذَلِکَ لَا یَرْفَعُونَ حَجَراً إِلَّا وَ یَرَوْنَ تَحْتَهُ دَماً عَبِیطاً. فَقَبَّلَ عَبْدُ الْمَلِکِ رَأْسَ أَبِی وَ قَالَ: صَدَقْتَ إِنَّ فِی الْیَوْمِ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ أَبُوکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام کَانَ عَلَی بَابِ أَبِی مَرْوَانَ حَجَرٌ عَظِیمٌ فَأَمَرَ أَنْ یَرْفَعُوهُ فَرَأَیْنَا تَحْتَهُ دَماً عَبِیطاً یَغْلِی وَ کَانَ لِی أَیْضاً حَوْضٌ کَبِیرٌ فِی بُسْتَانِی وَ کَانَ حَافَتَاهُ حِجَارَةً سَوْدَاءَ فَأَمَرْتُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُوضَعَ مَکَانَهَا حِجَارَةٌ بِیضٌ وَ کَانَ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ قُتِلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام فَرَأَیْتُ دَماً عَبِیطاً یَغْلِی تَحْتَهَا...»

ترجمه:

امام صادق علیه السلام می فرماید: عبد الملک بن مروان و در روایتی هشام بن عبد الملک، به والی مدینه نوشت که محمّد بن علی[امام باقر علیه السلام ] را به سوی من [به شام] بفرست.

امام صادق علیه السلام می فرماید: پدرم از مدینه خارج شد و مرا نیز همراه خود برد ... عبد الملک [یا هشام بن عبدالملک] به پدرم گفت: مسأله ای برایم روی داده که هیچ یک از دانشمندان ندانستند. به من خبر بده وقتی این امّت امام واجب الاطاعه خود را بکشند، خدا چه عبرتی (و نشانه ای) در آن روز به آنها نشان می دهد؟

پدرم فرمود: هیچ سنگی را بلند نکنند مگر این که زیر آن خون تازه می بینند. پس

ص: 300

عبد الملک [یا هشام] سر پدرم را بوسید و گفت: راست گفتی. روزی که پدرت علی بن ابی طالب علیه السلام کشته شد، سنگ بزرگی بر در خانۀ پدرم مروان بود، دستور داد آن را بلند کنند، زیر آن سنگ، خون تازه ای دیدیم که می جوشید. من نیز در باغم حوض بزرگی داشتم که دو طرفش سنگهای سیاه (چیده شده) بود. دستور دادم که آنها را بردارند و به جایش سنگهای سفید بگذارند و در آن روز، حسین بن علی علیهما السلام کشته شده بود خونی تازه دیدم که از زیر آنها می جوشید.

منابع شیعه:

1.الخرائج و الجرائح، قطب راوندی [م. 573]، ج 1، ص 293.

2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 5، ص 184.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 10، ص 153.

ص: 301

واقعۀ بیست و ششم: خون شدنِ تربتی که در دست ام سلمه بود

آوردن خاک کربلا توسط جبرئیل در روایت امام باقر علیه السلام به نقل شیخ صدوق

1)«عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ فَقَالَ لَهَا: لَا یَدْخُلْ عَلَیَّ أَحَدٌ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ هُوَ طِفْلٌ فَمَا مَلَکَتْ مَعَهُ شَیْئاً حَتَّی دَخَلَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم فَدَخَلَتْ أُمُّ سَلَمَةَ عَلَی أَثَرِهِ فَإِذَا الْحُسَیْنُ عَلَی صَدْرِهِ وَ إِذَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم یَبْکِی وَ إِذَا فِی یَدِهِ شَیْ ءٌ یُقَبِّلُهُ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم: یَا أُمَّ سَلَمَةَ إِنَّ هَذَا جَبْرَئِیلُ یُخْبِرُنِی أَنَّ هَذَا مَقْتُولٌ وَ هَذِهِ التُّرْبَةُ الَّتِی یُقْتَلُ عَلَیْهَا فَضَعِیهِ عِنْدَکِ فَإِذَا صَارَتْ دَماً فَقَدْ قُتِلَ حَبِیبِی فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! سَلِ اللَّهَ أَنْ یَدْفَعَ ذَلِکَ عَنْهُ.

قَالَ: قَدْ فَعَلْتُ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیَّ أَنَّ لَهُ دَرَجَةً لَا یَنَالُهَا أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ وَ أَنَّ لَهُ شِیعَةً یَشْفَعُونَ فَیُشَفَّعُونَ وَ أَنَّ الْمَهْدِیَّ مِنْ وُلْدِهِ فَطُوبی لِمَنْ کَانَ مِنْ أَوْلِیَاءِ الْحُسَیْنِ وَ شِیعَتِهِ هُمْ وَ اللَّهِ الْفَائِزُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.»

ترجمه:

از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمودند: پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در خانۀ ام سلمه بود. به او فرمود: کسی نزد من نیاید. (امام) حسین علیه السلام آمد در حالی که خردسال بود ام سلمه نتوانست مانع او شود و امام حسین علیه السلام بر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد شد. ام سلمه دنبالش رفت و دید که

ص: 302

امام حسین علیه السلام روی سینۀ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است و ایشان گریه می کند و چیزی در دست پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است که حضرت آن را می بوسد.

پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای ام سلمه، این جبرئیل است که از کشته شدن حسین علیه السلام خبر می دهد و این خاکی است که روی آن کشته می شود، آن را نزد خود نگهدار وقتی این خاک تبدیل به خون شد [بدان که] حبیبم کشته شده است.

ام سلمه گفت: یا رسول اللَّه از خدا بخواه که این بلا را از او دفع کند.

حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خواستم و خداوند عزّ و جلّ به من وحی فرمود که [به سبب این شهادت] به او درجه ای می دهد که احدی از مخلوقین بدان نمی رسد و شیعیانی خواهد داشت که شفاعت کنند و شفاعتشان پذیرفته شود و مهدی عجل الله تعالی فرجه از فرزندان اوست. خوشا به حال کسانیکه از دوستان حسین و شیعیان و پیروانش باشند. به خدا قسم آنها روز قیامت رستگارانند.

منابع شیعه:

1.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص203.

2.إثبات الهداة، حرّ عاملی [م. 1104]، ج1، ص527.

3. بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج44، ص225.

آوردن خاک کربلا توسط جبرئیل در روایت امّ سلمه به نقل ابن عدیم و..

2)«عَنِ الْمُطَّلِبِ بْنِ حَنْطَبٍ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ: دَخَلَ عَلَیَّ النَّبِیُّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ فَقَالَ لِی: احْفظِی الْبَابَ لَا یَدْخُلَ عَلَیَّ أَحَدٌ فَسَمِعْتُ نَحِیبَهُ فَدَخَلْتُ فَإِذَا الْحُسَیْنُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَقُلْتُ: واللهِ یَا رَسُولَ اللهِ مَا رَأَیْتُهُ حِینَ دَخَلَ فَقَالَ: إنَّ جِبْرِیلَ کَانَ عِنْدِی آنِفًا فَقَالَ لِی: یَا مُحَمَّدُ أَتُحِبُّهُ؟ فَقُلْتُ: یَا جِبْرِیلُ أَمَّا مِنْ حُبِّ الدُّنْیَا فَنَعَم. قَالَ: فَإِنَّ أُمَّتَکَ سَتَقْتُلُهُ بَعْدَکَ تُرِیدُ أُرِیکَ تُرْبَتَهُ یَا مُحَمَّدُ؟ فَدَفَعَ إِلَیَّ هَذَا التُّرَابَ. قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ: فَأَخَذْتُهُ فَجَعَلْتُهُ فِی قَارُورَةٍ فَأَصَبْتُهُ یَوْمَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ وَقَدْ صَارَ دَماً.»

ص: 303

ترجمه:

مُطّلب بن حَنطَب از ام سلمه نقل می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر من وارد شد و گفت: مراقبِ در باش کسی بر من وارد نشود. پس صدای گریۀ بلند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را شنیدم داخل شدم و دیدم که حسین علیه السلام در پیش روی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است. عرض کردم: ای رسول خدا به خدا قسم من حسین علیه السلام را وقتی که وارد شد ندیدم.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: الآن جبرئیل نزد من بود و گفت: ای محمد! آیا حسین علیه السلام را دوست داری؟ گفتم: ای جبرئیل! بله (او را دوست دارم) به من گفت: به زودی اُمّتت بعد از تو او را خواهند کشت. ای محمد! آیا می خواهی تُربتش را (که در آن کشته می شود) نشان شما دهم؟ پس این خاک را به من داد.

ام سلمه گوید: من آن تربت را گرفتم و در شیشه ای قرار دادم و روزی که حسین علیه السلام کشته شد آن تربت را دیدم که به خون مبدّل شده بود.

منابع اهل تسنن:

1.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2597 – 2598.

2.ترجمه امام حسین از بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ص97.

3.معارج الوصول، زرندی حنفی [م. 750]، ص 94.

4.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]،ج 3، ص357.

5.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص 193 .

آوردن خاک کربلا توسط جبرئیل در روایت امّ سلمه به نقل محب طبری و..

3)«عَنْهَا [أُمِّ سَلَمَةَ] قَالَتْ: رَأَیْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ وَهُوَ یَمْسَحُ رَأْسَ الْحُسَیْنِ و یَبکی. فَقُلْتُ: مَا بُکَاؤُکَ؟ فَقَالَ: إنَّ جِبْرِیلَ أَخْبَرَنِی أَنَّ ابْنِی هَذَا یُقْتَلُ بِأَرْضٍ یُقَالُ لَهَا کَرْبَلَاءُ قَالَتْ: ثُمَّ نَاوَلَنِی کَفّاً مِنْ تُرَابٍ أَحْمَرَ وَ قَالَ: إِنَّ هَذَا مِنْ تُرْبَةِ الْأَرْضِ الَّتِی یُقْتَلُ بِهَا فَمَتَی صَارَ دَماً فَاعْلَمِی أَنَّهُ قَدْ قُتِلَ. قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ: فَوَضَعْتُ التُّرَابَ فِی قَارُورَةٍ عِنْدِی وَکُنْتُ أَقُولُ: إنَّ یَوْماً یَتَحَوَّلُ فِیهِ دَماً لَیَوْمٌ عَظِیمٌ.»

ص: 304

ترجمه:

از ام سلمه روایت شده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که دست روی سر امام حسین علیه السلام می کشید و گریه می کرد. گفتم یا رسول اللّٰه! چرا گریه می کنید؟ ایشان فرمود: جبرئیل مرا خبر داده است که این فرزندم در سرزمینی که کربلا نامیده می شود، کشته خواهد شد. آنگاه مشتی از خاک سرخ به من داد و فرمود: خاکِ آن زمینی است که در آن کشته خواهد شد، پس هرگاه این خاک به خون تبدیل شد بدان که او کشته شده است.

ام سلمه گوید: آن خاک را در شیشه ای پیش خودم گذاشتم و می گفتم: روزی که این خاک به خون تبدیل شود، روز بزرگی است.

منابع اهل تسنن:

1.ذخائر العقبی، محب طبری [م 694]، ص147.

2.فضائل الثقلین، ایجی شافعی [م. 820]، ص502.

3.سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی [م. 942]، ج10، ص154.

4.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص193. (ابن حجر گوید: ابن احمد در زیادة المسند نیز این حدیث را آورده است).

آوردن خاک کربلا توسط جبرئیل در روایت امّ سلمه به نقل زرندی و..

4)«رَوَتْ أُمُّ سَلَمَةَ قَالَتْ: جَاءَ جِبْرِیلُ إلَی النَّبِیِّ فَدَخَلَ عَلَیْهِ الْحُسَیْنُ فَقَالَ: إِنَّ أُمَّتَکَ تَقْتُلُهُ بَعْدَکَ. ثُمَّ قَالَ: أَلَا أُرِیکَ تُرْبَةَ مَقْتَلِهِ؟ فَجَاءَ بِحَصَیَاتٍ فَجَعَلَهُنَّ رَسُولُ اللهِ فِی قَارُورَةٍ فَلَمَّا کَانَ فِی لَیْلَةِ قَتْلِ الْحُسَیْنِ سَمِعْتُ قَائِلاً یَقُولُ:

أیّهَا القاتِلُونَ جَهلاً حُسَینا

قد لُعِنتُم علی لِسانِ ابنِ داودَ

أبشروا بِالعَذاب وَ التنکیل

وَ مُوسی و حاملِ الإنجیلِ

قَالَتْ: فَبَکَیْتُ وَ فَتَحتُ الْقَارُورَةَ فَإِذَا الْحَصَیَاتُ قَدْ جَرَتْ دَماً.»

ص: 305

ترجمه:

ام سلمه روایت کرده که جبرئیل به نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمد و (در این هنگام) حسین علیه السلام بر ایشان وارد شد. جبرئیل عرض کرد: همانا اُمّتت بعد از تو او را می کشند. سپس عرض کرد: ای رسول خدا، تربت مقتلش را به شما نشان ندهم؟ آنگاه سنگریزه ای چند آورد و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را در شیشه ای ریخت.

شب قتل حسین علیه السلام ، شنیدم که گوینده ای می گوید: "ای کسانیکه از روی جهالت حسین را کشتید! بشارت باد شما را به عذاب و عبرت دیگران گردیدن. شما بر زبان پسر داوود (یعنی سلیمان علیه السلام ) و موسی علیه السلام و حامل انجیل (عیسی علیه السلام ) لعن شده اید." پس گریستم و آن شیشه را گشودم، ناگاه دیدم که از سنگریزه ها خون جاری است.

منابع اهل تسنن:

1.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 217.

2.معارج الوصول، زرندی حنفی [م. 750]، ص 99.

3.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]،ج 3، ص357.

4.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص 193.

رؤیای صادقۀ ام سلمه و خون شدن تربت به روایت شیخ طوسی قدس سره و...

5)«حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ ثَابِتٍ، عَنْ أَبِیهِ أَبِی الْمِقْدَامِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: بَیْنَا أَنَا رَاقِدٌ فِی مَنْزِلِی إِذْ سَمِعْتُ صُرَاخاً عَظِیماً عَالِیاً مِنْ بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ زَوْجِ النَّبِیِّ [صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ] فَخَرَجْتُ یَتَوَجَّهُ بِی قَائِدِی إِلَی مَنْزِلِهَا، وَ أَقْبَلَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ إِلَیْهَا الرِّجَالُ وَ النِّسَاءُ، فَلَمَّا انْتَهَیْتُ إِلَیْهَا قُلْتُ: یَا أُمَّ الْمُؤْمِنِینَ، مَا بَالُکِ تَصرُخِینَ وَ تُغَوِّثِینَ؟ فَلَمْ تُجِبْنِی، وَ أَقْبَلَتْ عَلَی النِّسْوَةِ الْهَاشِمِیَّاتِ وَ قَالَتْ: یَا بَنَاتِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَسْعِدْنَنِی وَ ابْکِینَ مَعِی، فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ سَیِّدُکُنَّ وَ سَیِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، قَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ سِبْطُ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَیْحَانَتُهُ الْحُسَیْنُ. فَقِیلَ: یَا أُمَّ الْمُؤْمِنِینَ، وَ مِنْ أَیْنَ عَلِمْتِ ذَلِکِ؟ قَالَتْ: رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ

ص: 306

آلِهِ) فِی الْمَنَامِ السَّاعَةَ شَعِثاً مَذْعُوراً، فَسَأَلْتُهُ عَنْ شَأْنِهِ ذَلِکَ، فَقَالَ: قُتِلَ ابْنِیَ الْحُسَیْنُ وَ أَهْلُ بَیْتِهِ الْیَوْمَ فَدَفَنْتُهُمْ، وَ السَّاعَةَ فَرَغْتُ مِنْ دَفْنِهِمْ. قَالَتْ: فَقُمْتُ حَتَّی دَخَلْتُ الْبَیْتَ وَ أَنَا لَا أَکَادُ أَنْ أَعْقِلَ، فَنَظَرْتُ فَإِذَا بِتُرْبَةِ الْحُسَیْنِ الَّتِی أَتَی بِهَا جَبْرَئِیلُ مِنْ کَرْبَلَاءَ فَقَالَ: إِذَا صَارَتْ هَذِهِ التُّرْبَةُ دَماً فَقَدْ قُتِلَ ابْنُکَ، وَ أَعْطَانِیهَا النَّبِیُّ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، فَقَالَ: اجْعَلِی هَذِهِ التُّرْبَةَ فِی زُجَاجَةٍ- أَوْ قَالَ: فِی قَارُورَةٍ- وَ لْتَکُنْ عِنْدَکِ، فَإِذَا صَارَتْ دَماً عَبِیطاً فَقَدْ قُتِلَ الْحُسَیْنُ، فَرَأَیْتُ الْقَارُورَةَ الآنَ وَ قَدْ صَارَتْ دَماً عَبِیطاً تَفُورُ. قَالَ: وَ أَخَذَتْ أُمُّ سَلَمَةَ مِنْ ذَلِکَ الدَّمِ فَلَطَخَتْ بِهِ وَجْهَهَا، وَ جَعَلَتْ ذَلِکَ الْیَوْمَ مَأْتَماً وَ مَنَاحَةً عَلَی الْحُسَیْنِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، فَجَاءَتِ الرُّکْبَانُ بِخَبَرِهِ، وَ أَنَّهُ قَدْ قُتِلَ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ».

قَالَ عَمْرُو بْنُ ثَابِتٍ: قَالَ أَبِی: فَدَخَلْتُ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) مَنْزِلَهُ، فَسَأَلْتُهُ عَنْ هَذَا الْحَدِیثِ، وَ ذَکَرْتُ لَهُ رِوَایَةَ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ هَذَا الْحَدِیثَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ، فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): حَدَّثَنِیهِ عُمَرُ بْنُ أَبِی سَلَمَةَ، عَنْ أُمِّهِ أُمِّ سَلَمَةَ.

ترجمه:

عمرو بن ثابت از پدرش از سعید بن جبیر از عبدالله بن عباس نقل کرده که در منزلم خواب بودم. ناگاه صدای فریاد بلندی از خانۀ ام سلمه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم، (از منزلم) بیرون آمدم و راهنمای من مرا به سوی منزل ام سلمه برد و مرد و زن اهل مدینه هم متوجه منزل وی شدند. وقتی به ام سلمه رسیدم به وی گفتم: ای مادر مؤمنان! چرا فریاد می زنی و استغاثه میکنی!؟ او جوابم را نداد و متوجه زنان بنی هاشم شد و گفت: ای دختران عبد المطلب! مرا یاری نمایید و همراه من گریه کنید، به خدا قسم آقای شما و بزرگ جوانان اهل بهشت شهید شد. به خدا قسم سبط و ریحانۀ رسول خدا، حسین علیه السلام کشته شد.

به او گفتند: ای مادر مؤمنان! تو این موضوع را از کجا دانستی؟ پاسخ داد: اکنون

ص: 307

پیغمبر خدا را در خواب دیدم در حالی که ژولیده مو و مضطرب بود. از ایشان پرسیدم که چرا شما را اینگونه میبینم؟ فرمود: پسرم حسین و اهل بیتش شهید شدند آنها را دفن کردم و الآن از دفن آنان فراغت یافتم.

ام سلمه می گوید: من (از خواب) برخاستم و با حالتی مجنون وار داخل خانه شدم. به تربتی نگاه کردم که جبرئیل از کربلا آورده بود- و گفته بود: هر وقت این تربت به خون تبدیل شد بدان که پسرت کشته شده است و آن تربت را پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به من داد و فرمود: این تربت را در میان شیشه ای بگذار و نزد خود نگاه دار و هنگامی که به خون تازه تبدیل شد [بدان که] حسین شهید شده است- اکنون من آن شیشه را دیدم که خون تازه شده بود و می جوشید! ام سلمه از آن خون برداشت و به صورت خود مالید و آن روز را روز ماتم و نوحه بر امام حسین علیه السلام قرار داد. چند روز بعد قافله ها خبر شهادت حسین علیه السلام را در همان روز (که ام سلمه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در خواب دید) آوردند.

عمرو بن ثابت گوید: پدرم گفت: بر امام باقر علیه السلام در منزلش وارد شدم و این حدیث را از ایشان پرسیدم و به آن حضرت گفتم که سعید بن جبیر این حدیث را از عبد الله بن عباس روایت کرده است. حضرت علیه السلام فرمود: این حدیث را عمر بن ابی سلمه از مادرش ام سلمه برای من نقل نموده است.

منابع شیعه:

1.امالی، شیخ طوسی [م. 460]، ص314 – 315.

2.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج3، ص213. (به همین مضمون)( (1))


1- . عبارت ابن شهر آشوب اینچنین است: «أَحْمَدُ فِی الْمُسْنَدِ عَنْ أَنَسٍ وَ الْغَزَالِیُّ فِی کِیمِیَاءِ السَّعَادَةِ وَ ابْنُ بُطَّةَ فِی کِتَابِهِ الْإِبَانَةِ مِنْ خَمْسَةَ عَشَرَ طَرِیقاً وَ ابْنُ حُبَیْشٍ التَّمِیمِیُّ وَ اللَّفْظُ لَهُ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: بَیْنَا أَنَا رَاقِدٌ فِی مَنْزِلِی إِذْ سَمِعْتُ صُرَاخاً عَظِیماً عَالِیاً مِنْ بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ وَ هِیَ تَقُولُ: یَا بَنَاتِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَسْعِدْنَنِی وَ ابْکِینَ مَعِی فَقَدْ قُتِلَ سَیِّدُکُنَّ فَقِیلَ: وَ مِنْ أَیْنَ عَلِمْتِ ذَلِکَ؟ قَالَتْ: رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم السَّاعَةَ فِی الْمَنَامِ شَعِثاً مَذْعُوراً فَسَأَلْتُهُ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ: قُتِلَ ابْنِی الْحُسَیْنُ وَ أَهْلُ بَیْتِهِ فَدَفَنْتُهُمْ قَالَتْ: فَنَظَرْتُ فَإِذَا بِتُرْبَةِ الْحُسَیْنِ الَّتِی أَتَی بِهَا جَبْرَئِیلُ مِنْ کَرْبَلَاءَ وَ قَالَ صلی الله علیه و آله و سلم: إِذَا صَارَتْ دَماً فَقَدْ قُتِلَ ابْنُکَ فَأَعْطَانِیهَا النَّبِیُّ فَقَالَ اجْعَلِیهَا فِی زُجَاجَةٍ فَلْیَکُنْ عِنْدَکِ فَإِذَا صَارَتْ دَماً فَقَدْ قُتِلَ الْحُسَیْنُ فَرَأَیْتُ الْقَارُورَةَ الآنَ صَارَتْ دَماً عَبِیطاً یَفُورُ»؛ احمد بن حنبل در کتاب مسند از انس و غزالی در کتاب کیمیای سعادت و ابن بطّه در کتاب الابانه از پانزده طریق و ابن حبیش تمیمی از ابن عباس نقل می کنند که او گفت: در منزلم خواب بودم. ناگاه صدای فریاد بلندی از خانۀ ام سلمه همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می گفت: ای دختران عبد المطلب! مرا یاری کنید و همراه من گریه کنید که آقای شما شهید شد. به او گفته شد: از کجا دانستی؟ در پاسخ گفت: اکنون پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در خواب دیدم در حالی که ژولیده مو و مضطرب بود. از ایشان علت پریشان حالی را پرسیدم. فرمود: پسرم حسین علیه السلام و اهل بیتش شهید شدند و من آنها را دفن کردم. ام سلمه می گوید: سراغ تربتی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داده بود رفتم؛ تربتی که جبرئیل آن را از کربلا آورد و به ایشان داد و عرضه داشت: هرگاه این تربت به خون تبدیل شد بدان که فرزندت حسین علیه السلام کشته شده است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز آن را به من داد و فرمود: این را در میان شیشه ای بگذار و نزد خود نگاه دار. هنگامی که به خون تبدیل شد [بدان که فرزندم]حسین علیه السلام شهید شده است. اکنون آن شیشه را دیدم که خون تازه شده بود و می جوشید.

ص: 308

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111] ج45، ص230: (از امالی) و در ص227: (از مناقب).

صرخه و صیحۀ اُم سلمه هنگام تبدیل شدن تربت به خون

6)«کَانَ أَوَّلُ صَارخَةٍ صَرِخَت فِی المَدِینَةِ أُمُّ سَلَمَة زَوجُ رَسُولِ اللهِ کَانَ دَفَعَ إلَیْهَا قَارُورَةً فِیهَا تُرْبَةٌ وَ قَالَ صلی الله علیه و آله و سلم لَهَا إنَّ جَبرَئِیلَ أَعْلَمَنِی أَنَّ أُمَّتِی تَقْتُلُ الْحُسَیْنَ وَ أَعْطَانِی هَذِهِ التُربَةِ وَ قَالَ لِی إِذَا صَارَتْ دَماً عَبِیطاً فَاعْلِمِی أَنَّ الْحُسَیْنَ قَدْ قُتِلَ وَ کَانَت عِنْدَهَا فَلَمَّا حَضَرَ ذَلِکَ الْوَقْتَ جَعَلَتْ تَنْظُرَ إِلَی القَارُورةِ فِی کُلِّ سَاعَةٍ فَلَمَّا رَأَتْهَا قَدْ صَارَتْ دَماً صَاحَتْ وَاحُسَیْنَاهَ وَ ابْنُ رَسُولِ اللهِ وَ تَصَارَخَتْ النِّسَاءُ مِنْ کُلِّ نَاحِیَةٍ حَتَّی ارْتَفَعَتْ المَدِینَةُ بِالرَّجَةِ الَّتِی مَا سُمِعَ بِمِثْلِهَا قَطُّ»

ترجمه:

نخستین شیونگری که در مدینه صدا به شیون برداشت، ام سلمه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شیشه ای -که در آن تربت بود- به ایشان داد و فرمود: جبرئیل به من خبر

ص: 309

داده که امتم حسین علیه السلام را می کشند و جبرئیل این تربت را از سرزمین کربلا آورده و به من گفت: هر گاه این تربت خون تازه گردید، بدان که (فرزندت) حسین علیه السلام کشته شده است. این تربت نزد ام سلمه بود و هنگامیکه روز عاشورا فرا رسید، در هر ساعتی به آن شیشه می نگریست و چون آن را دید که به خون تازه تبدیل گردیده است صدایش را به ناله بلند کرد و گفت: وای حسین! ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم . پس زنان مدینه از هر سو شیون برآوردند بطوریکه مدینه از صدای ایشان به لرزه در آمد و چنین ناله ای تا به آن روز در مدینه شنیده نشده بود.

منبع شیعه:

1.تاریخ یعقوبی، ابن واضح یعقوبی، [م. 284]

منبع اهل تسنن:

2.تاریخ الاسلامی، (معروف به تاریخ المظفری) [ابن ابی الدم حموی شافعی ت 642] ص211. (با اختلاف در عبارت به نقل از تاریخ یعقوبی)

سیر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به کربلا و برداشتن خاک سرخ به نقل شیخ مفید قدس سره

7)«عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا أَنَّهَا قَالَتْ: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم مِنْ عِنْدِنَا ذَاتَ لَیْلَةٍ فَغَابَ عَنَّا طَوِیلاً ثُمَّ جَاءَنَا وَ هُوَ أَشْعَثُ أَغْبَرُ وَ یَدُهُ مَضْمُومَةٌ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِی أَرَاکَ شَعِثاً مُغْبَرّاً؟ فَقَالَ: أُسْرِیَ بِی فِی هَذَا الْوَقْتِ إِلَی مَوْضِعٍ مِنَ الْعِرَاقِ یُقَالُ لَهُ کَرْبَلَاءُ فَأُرِیتُ فِیهِ مَصْرَعَ الْحُسَیْنِ ابْنِی وَ جَمَاعَةٍ مِنْ وُلْدِی وَ أَهْلِ بَیْتِی فَلَمْ أَزَلْ أَلْقِطُ دِمَاءَهُمْ فَهَا هِیَ فِی یَدِی وَ بَسَطَهَا إِلَیَّ فَقَالَ: خُذِیهَا وَ احْتَفِظِی بِهَا فَأَخَذْتُهَا فَإِذَا هِیَ شِبْهُ تُرَابٍ أَحْمَرَ فَوَضَعْتُهُ فِی قَارُورَةٍ وَ سَدَدْتُ رَأْسَهَا وَ احْتَفَظْتُ بِهِ فَلَمَّا خَرَجَ الْحُسَیْنُ علیه السلام مِنْ مَکَّةَ مُتَوَجِّهاً نَحْوَ الْعِرَاقِ کُنْتُ أُخْرِجُ تِلْکَ الْقَارُورَةَ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ فَأَشَمُّهَا وَ أَنْظُرُ إِلَیْهَا ثُمَّ أَبْکِی لِمُصَابِهِ فَلَمَّا کَانَ فِی الْیَوْمِ الْعَاشِرِ مِنَ الْمُحَرَّمِ وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ علیه السلام أَخْرَجْتُهَا فِی أَوَّلِ النَّهَارِ وَ هِیَ بِحَالِهَا ثُمَّ عُدْتُ إِلَیْهَا آخِرَ النَّهَارِ فَإِذَا هِیَ دَمٌ عَبِیطٌ فَصِحْتُ فِی بَیْتِی وَ بَکَیْتُ وَ کَظَمْتُ غَیْظِی

ص: 310

مَخَافَةَ أَنْ یَسْمَعَ أَعْدَاؤُهُمْ بِالْمَدِینَةِ فَیُسْرِعُوا بِالشَّمَاتَةِ فَلَمْ أَزَلْ حَافِظَةً لِلْوَقْتِ حَتَّی جَاءَ النَّاعِی یَنْعَاهُ فَحَقَّقَ مَا رَأَیْتُ.»

ترجمه:

از ام سلمه روایت شده که گفت: شبی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از پیش ما بیرون رفت و مدتی طولانی ناپدید شد. سپس نزد ما آمد در حالیکه ژولیده مو و غبارآلود بود و مشتش نیز بسته بود. عرض کردم: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، چرا شما را ژولیده مو و غبارآلود می بینم؟ فرمود: مرا در این ساعت به جائی از سرزمین عراق سیر دادند که نامش کربلا بود و در آن سرزمین، جای کشته شدن پسرم حسین و گروهی از فرزندان و خاندانم را به من نشان دادند، و من پیوسته خون ایشان را از زمین بر می گرفتم و آن اکنون در دست من است و دست خود را برای من باز کرده فرمود: آن را بگیر و نگهداری کن. آن را گرفتم مانند خاک سرخ بود. در شیشه ای نهادم و سر آن را بستم و از آن نگهداری می کردم.

وقتی امام حسین علیه السلام از مکه به سمت عراق رهسپار شد هر روز و شب آن شیشه را بیرون می آوردم و بو می کردم و بدان می نگریستم و بر آنچه به آن جناب می رسد می گریستم، روز دهم محرم شد؛ همان روزی که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید. اول روز آن را بیرون آوردم به حال خود بود. باردیگر آخر روز سراغش رفتم دیدم خون تازه شده است. در خانه ام فریاد زدم و گریستم، و خشم خود را فرو نشاندم از ترس آنکه دشمنان ایشان در مدینه بشنوند و فوراً زبان به شماتت ما بگشایند. پیوسته آن روز و ساعت را در نظر داشتم تا آنکه خبر شهادت به ما رسید و آنچه دیده بودم به حقیقت پیوست.

منابع شیعه:

1.ارشاد، شیخ مفید [م. 413]، ج 2، ص 130.

2.روضة الواعظین، فتال نیشابوری [م. 508]، ص 193.

3.إعلام الوری، شیخ طبرسی [م. 548]، ج1، ص 428.

4.کشف الغمة، إربلی [م. 693]، ج2، ص217.

5.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 44، ص 239.

ص: 311

واقعۀ بیست و هفتم: جاری شدن خون بر دیوارها

به خون آغشته شدن دیوارها تا سه ماه بعد از شهادت به نقل طبری

1)«[قَالَ حُصَیْنٌ] فَلَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ] لَبِثُوا [مَکَثَ] النَّاسُ [بَعْدَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ] شَهْرَیْنِ أَوْ ثَلَاثَةً کَأَنَّمَا تَلَطَّخَ [لَطَّخَ] الْحَوَائِطُ [الْحَائِطُ – الْحِیطَانُ] بِالدِّمَاءِ سَاعَةً [مَا] تَطْلُعُ الشَّمْسُ حَتَّی تَرْتَفِعَ.»

ترجمه:

[حصین گوید: ]هنگامی که حسین[ علیه السلام ] کشته شد تا دو ماه یا سه ماه از طلوع خورشید تا هنگامی که خورشید بالا می آمد دیوارها به خون آغشته بود.

منابع اهل تسنن:

1.تاریخ طبری، طبری [م. 310]، ج 4، ص 296.

2.الکامل فی التاریخ، ابن اثیر [م. 630]، ج 4، ص 90.

3.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج6، ص2639.

4.البدایة والنهایة، ابن کثیر [م. 774]، ج 8، ص 185.

5.الفصول المهمة، ابن صباغ، [م. 855] ج 2، ص 842

6. جواهر المطالب، باعونی شافعی [م. 871]، ج 2، ص 296.

ص: 312

7.أخبار الدول، قرمانی دمشقی [م. 1019]، ص 109 ط بغداد (بنابر نقل شرح إحقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج 11، ص 467.)

به خون آغشته شدن دیوارها تا سه ماه بعد از شهادت به نقل سبط بن جوزی

2)«عَنْ هِلَالِ بْنِ ذَکْوَانَ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ مَکَثْنَا شَهْرَیْنِ أَوْ ثَلَاثَةً کَأَنَّمَا لَطَخَتِ الْحِیطَانُ بِالدَّمِ مِنْ صَلَاةِ الْفَجْرِ إلَی غُرُوبِ الشَّمْسِ...»

ترجمه:

هلال بن ذکوان گوید: هنگامی که حسین[ علیه السلام ] کشته شد به مدت دو ماه یا سه ماه دیوارها از نماز صبح تا غروب آفتاب گویا به خون آغشته بود.

منابع اهل تسنن:

1.تذکرة الخواص، سبط بن جوزی [م. 654]، ص247.

2.التبر المذاب، أحمد بن محمد بن أحمد حافی [خافی] شافعی [م. ]،ص 96 (بنابر نقل شرح إحقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی،ج 27، ص391).

جاری شدن خون بر دیوار در بیت المقدس

3)«عَنْ أَبِی نَصْرٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ الْمَقْدِسِ أَنَّهُ قَالَ: ... وَ احْمَرَّتِ الْحِیطَانُ کَالْعَلَق...»

ترجمه:

ابونصر از شخصی از اهالی بیت المقدس نقل کرده که وی گفت: [هنگامی که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید از نشانه های شهادت این بود که] ... دیوارها همچون لختۀ خون، قرمز گشت.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص160 باب 24 ح2.

ص: 313

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص186.

3.بحارالأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص204.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبدالله بحرانی [م. 1130]، ص456.

جاری شدن خون از دیوار دار الاماره به نقل سید بن طاووس و ابن عساکر و..

4)«[عَن] بَوَّابُ ابْنُ زِیَادٍ قَالَ: لَقَدْ نَظَرْتُ إِلَی حِیطَانِ دَارِ الْإِمَارَةِ یَوْمَ جِی ءَ بِرَأْسِ الْحُسَیْنِ وَ کَأَنَّهَا تَسِیلُ دَماً.»

ترجمه:

از دربان ابن زیاد نقل شده که گفت: روزی که سر مقدس حسین [ علیه السلام ] را آوردند به دیوارهای دار الاماره نگاه کردم (دیدم) گویا از دیوارها خون جاری می شد.

منبع شیعه:

1.ملاحم و فتن، سید بن طاووس [م. 664]، ص336.

منابع اهل تسنن: ( (1))

2.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص229.

3.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص361.

4.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج6، ص2636.

5.ذخائر العقبی، محب طبری [م. 694]، ص145.

6.مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور [م. 711]، ج7، ص150.

7.تهذیب الکمال، مزی [م. 742] ج6، ص434.

8.فضائل الثقلین، ایجی شافعی [م. 820]، ص513.

9.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]، ج 3، ص380.

10.سبل الهدی والرشاد، صالحی شامی [م. 942]، ج11، ص80 .


1- . اهل تسنن با این عبارت نقل نمودند: «قال أبو غالب قال: حدثنی بواب عبید اللّٰه بن زیاد أنه لما جیء برأس الحسین فوضع بین یدیه رأیت حیطان دار الإمارة تسایل [یتسایل- تسیل] دما».

ص: 314

11.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص 194. به این عبارت: ( إنه لما جیء برأس الحسین إلی دار ابن زیاد سالت [صار لون] حیطانها دما)

12.وسیلة المآل، باکثیر حضرمی [م.1047]، ص197(بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج11، ص463).

13.تهذیب تاریخ ابن عساکر ، ابن بدران [م. 1346]، ج4، ص 339.

14.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 20.

ص: 315

واقعۀ بیست و هشتم: خون شدن آب و غذاهایی که قتلۀ امام حسین علیه السلام پخته بودند

«رَوَی أَبُو الشَّیْخِ فِی کِتَابِ السُّنَّةِ بِسَنَدِهِ أَنَّهُ یَوْمَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ أَصْبَحُوا مِنَ الْغَدِ وَ کُلُّ قِدْرٍ لَهُمْ طَبَخُوهَا صَارَ دَماً وَ کُلُّ إِنَاءٍ لَهُمْ فِیهِ مَاءٌ صَارَ دَماً».

ترجمه:

ابو الشیخ( (1)) در کتاب السنّة روایت کرده: روزی که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد فردای آن روز هر دیگ غذایی که پختند به خون تبدیل شد و هر ظرفی از آنها که آب در آن بود به خون تبدیل گشت.

منابع اهل تسنن:

1.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص220.

2.فضائل الثقلین، ایجی شافعی [م. 820]، ص512.


1- . از علمای بزرگ اهل تسنن متوفای 369 ه- ق. ذهبی در شرح حال او می نوسید: الإمام الحافظ الصادق محد أصبهان أبو محمد عبد الله بن محمد بن جعفر بن حیان [حبان] المعروف ب--: أبی الشیخ الأصبهانی صاحب التصانیف. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج16، ص276.

ص: 316

ص: 317

واقعۀ بیست و نهم: تبدیل شدن گوشت شتر غارت شده به خون

«حَدَّثَنَا دُوَیدُ الْجُعْفِیُّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ] انتُهِبَت جَزُورٌ مِنْ عَسْکَرِهِ فَلَمَّا طُبِخَتْ إذَا هِیَ دَمٌ فَأَکفَوها.»

ترجمه:

دوید جعفی از پدرش نقل می کند هنگامی که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد، شتری را از لشکرش غارت کردند. هنگامی که آن را پُختند تبدیل به خون شده بود. پس غذا را بیرون ریختند.

منابع اهل تسنن:

1.معجم الکبیر، طبرانی [م. 360]، ج 3، ص 121.

2.معرفة الصحابة، ابو نعیم اصفهانی [م. 430]، ج2، ص13.: (حدثنا زوید الجعفی عن أبیه قال: لما قتل الحسین انتهب من عسکره جزور فلما طبخت اذا هی دم فاکفئوها)

3.مناقب علی بن أبی طالب، ابن مغازلی [م. 483]، ص 309 ( أخبرنا القاضی أبو الحسن علیّ بن خضر الأزدی إجازة أنّ أبا یعقوب یوسف بن یعقوب النّجیرمیّ حدّثهم قال: حدثنا أبو یحیی الساجیّ...)

4.مجمع الزوائد، هیثمی [م. 807]، ج 9، ص 196(قال الهیثمی: رواه الطبرانی و رجاله ثقات.)

ص: 318

ص: 319

فصل هفتم: سوختن و خاکستر شدن بعضی اشیاء

اشاره

ص: 320

ص: 321

واقعۀ سی ام: تبدیل شدن گوشت شتر غارت شده به آتش

شعله ور شدن گوشت شتر غارت شده مانند هیزم

1)«أَخْبَرَنَا سُفْیَانُ بْنُ عُیَیْنَةَ قَالَ حَدَّثَتْنِی جَدَّتِی أُمُّ أَبِی قَالَتْ: کُنْتُ جُوَیْرِیَةً یَوْمَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السلام ... وَ رَأَیْتُ لَحْمَ الْإِبِلِ [الَّتِی نَهَبُوها مِنْ مُعَسْکَرِ الْحُسَیْنِ وَ نَحَرُوها وَ طَبَخُوها] فِیهِ شِبهُ الْجَمْرِ یَتَّقِدُ.»

ترجمه:

سفیان بن عیینه از جده اش، نقل می کند که گفت: من هنگام شهید شدن امام حسین علیه السلام دختری خردسال بودم ... و دیدم شتری را از لشکر امام حسین علیه السلام به غارت بردند و آن را نحر کرده و پختند اما گوشت آن شبیه آتش شعله می کشید.

منبع شیعه:

1.مناقب امام امیر المؤمنین علیه السلام ، محمد بن سلیمان کوفی [م. 300]، ج 2، ص 263.

منابع اهل تسنن: ( (1))

2.دلائل النبوة، بیهقی [م. 458]، ج6، ص472.


1- . اهل تسنن به این عبارت نقل کرده اند: «عَنْ سُفْیَانَ بن عیینة قَالَ حَدَّثَتْنِی جَدَّتِی قَالَتْ: ... لَقَدْ رَأَیْتُ اللَّحْمَ کَأَنَّ فِیهِ النَّارَ حِینَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ]»

ص: 322

3.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص230.

4.ترجمه امام حسین علیه السلام ، ابن عساکر[م. 571]، ص 365.

5.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج6، ص2639.

6.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج6، ص435.

7.تاریخ الإسلام، ذهبی [م. 748]، ج 5،1ص6.

8.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج3، ص313.

9.إمتاع الأسماع، مقریزی [م. 845]، ج 12، ص 243.

10.تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی [م. 852]، ج2، ص305.

11.خصائص الکبری، سیوطی [م. 911]، ج2،ص126.

12.تاریخ الخلفاء، سیوطی [م. 911]، ج1، ص182. (به این عبارت: «نَحَرُوا نَاقَةً فِی عَسْکَرِهِمْ فَکَانُوا یَرَوْنَ فِی لَحْمِهَا مثلَ النِّیرَانِ.»)

شعله ور شدن شتر و هر چه از لشکر امام حسین علیه السلام غارت شده بود

2)«حَدَّثَنا یَزیدُ بْنُ هارونَ حَدَّثَتْنی أُمّی عَن جَدِّها قال: أَدْرَکْتُ قَتْلَ الحُسینِ بْنِ عَلِیٍّ فَلَمّا قُتِلَ خَرَجَ أُناسٌ إلی إِبِلٍ کانَتْ مَعَهُ فَانْتَهَبُوها فَلَمّا کان اللَّیْلُ رَأَیْتُ فیها النِیرانَ فَاحْتَرَقَ کلُّ ما أُخِذَ مِنْ عَسْکَرِه.»

ترجمه:

یزید بن هارون از مادرش و او از جدش نقل می کند که گفت: من (زمان) کشته شدن حسین بن علی [ علیه السلام ] را درک نمودم. هنگامی که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد شتری از لشکر آن حضرت را به غارت بردند. هنگام شب دیدم که آتش در شتر افتاده و هر چیزی که از لشکر حسین بن علی[ علیه السلام ] غارت شده بود سوخت.

منابع اهل تسنن:

1.مناقب علی بن أبی طالب، ابن مغازلی [م. 483]، ص 308.

2.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2620.

ص: 323

شعله ور شدن گوشت شتری از امام حسین علیه السلام که بین مردم تقسیم شده بود

3)«رَوَی [أَبُو الشَّیْخِ فِی کِتَابِ السُّنَّةِ] أَیْضَاً بِسَنَدِهِ إلَی حَمَامَةَ بِنْتِ یَعْقُوبَ الْجُعْفِیَّةِ قَالَتْ: کَانَ فِی الْحَیِّ رَجُلٌ مِمَّنْ شَهِدَ قَتْلَ الْحُسَیْنِ فَجَاءَ بِنَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْحُسَیْنِ فَنَحَرَهَا وَقَسَمَهَا فِی الْحَیِّ فَالْتَهَبَتِ الْقُدُورُ نَاراً فَأَکفَیناها.»

ترجمه:

حمامه جعفیه می گوید: در محلۀ [ما] مردی بود که در قتل حسین بن علی[ علیه السلام ] حضور داشت. او شتری از شتران حسین بن علی [ علیه السلام ] را آورد و نحر کرد و گوشت آن را در آن قبیله تقسیم نمود پس از تمام دیگ ها آتش برخاست و ما آنها را خالی کردیم.

منابع اهل تسنن:

1.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 220.

2.فضائل الثقلین، ایجی شافعی [م. 820]، ص513.

شعله ور شدن بدن شتر هنگام برخورد چاقو به آن و فوران آتش از دیگ

4)«حَدَّثَنَا نَاصِحُ أَبِی [أبو] عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ قُرَیبَةَ جَارِیَةٍ لَهُمْ، قَالَتْ: کَانَ عِنْدَنَا رَجُلٌ خَرَجَ عَلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام ، ثُمَّ جَاءَ بِجَمَلٍ وَ زَعْفَرَانٍ، قَالَتْ: ... وَ نَحَرَ [نَحَرُوا] الْبَعِیرَ فَکُلَّمَا حَزُّوا [جَزُّوا] بِالسِّکِّینِ صَارَ[مَکَانَهَا] نَاراً قَالَ فَقَطَعُوهُ[فَجَعَلُوا یَسلَخُونَهُ فَیَصِیرُ مَکَانَه نَاراً] فَخَرَجَ [فَخَرَجَت] مِنْهُ النَّارُ فَطَبَخُوهُ فَفَارَتِ الْقِدْرُ نَاراً».

ترجمه:

ناصح از قُرَیبه روایت کرده است که گفت: نزد ما مردی بود که به جنگ امام حسین علیه السلام رفته بود بعد از مدتی با یک شتر و مقداری زعفران آمد... آن شتر را ذبح کرد اما هر عضو از آن شتر را که با کارد می بریدند، آتش از آن شعله می کشید. شتر را قطعه قطعه کردند و آتش از آن بیرون آمد و آن را در دیگ افکندند و آتش از درون دیگ بیرون زد.

ص: 324

منابع شیعه:

1.امالی، شیخ طوسی [م. 460]، ص727.

2.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م.588]، ج 3، ص 215.( أَحَادِیث ابْنِ الْحَاشِرِ قَالَ کَانَ عِنْدَنَا رَجُلٌ...)

3.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 82.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 302.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبدالله بحرانی [م. 1130]، ص 616.

شتری از تَرکۀ امام حسین علیه السلام که نحر شده و از دیگ، آتش برافروخته شد

5)«عَنْ أَبِی حُمَیْدٍ الطَّحَّانِ قَالَ: کُنْتُ فِی خُزَاعَةَ فَجَاؤُوا بِشَئٍ مِنْ تَرَکَةِ الْحُسَیْنِ فَقِیلَ لَهُمْ: نَنْحَرُ اَوْ نَبِیعُ فَنَقْسِمُ؟ قَالُوا: انْحَرُوا. قَالَ: فَجَلَسْتُ عَلَی جَفْنَةٍ فَلَمَّا جَلَسْتُ فَأَرَاهُ نَاراً.»

ترجمه:

ابی حمید طحان گوید: من در خزاعه بودم که شتری از ترکۀ حسین [ علیه السلام ] را آوردند. به آنها گفته شد که آن را نحر کنیم یا بفروشیم و تقسیمش کنیم؟ گفتند: نحر کنید. (شتر را پختند) پس جلوی کاسه ای نشستم، ناگهان از درون آن ظرف، آتش برافروخته شد.

منابع اهل تسنن:

1.معجم الکبیر، طبرانی [م. 360]، ج 3، ص 121.

2.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 14، ص 231.

3.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 366.

4.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2640.

5.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج 6، ص 435.

6.مجمع الزوائد، هیثمی [م. 807]، ج 9، ص 196.

ص: 325

نمایان شدن آتش در گوشت شتر

6)«عَنْ زَیْدِ بْنِ أَبِی الزِّنَادِ قَالَ: قُتِلَ الْحُسَیْنُ وَ لِی أَرْبَعَ عَشْرَةَ سَنَةً ...نَحَرُوا نَاقَةً فِی عَسْکَرِهِمْ فَکَانُوا یَرَوْنَ فِی لَحْمِهَا النِّیرَانَ [المرار].»

ترجمه:

از زید بن ابی زناد نقل شده که گفت: هنگامی که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد من چهارده ساله بودم ... شتری را که دشمنان حسین علیه السلام در لشکر خود نحر کردند در گوشتش آتش دیدند.

منابع اهل تسنن:

1.تاریخ ابن معین، یحیی بن معین [م. 233]، ج1، ص361.

2.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج2، ص90- 91.

3.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص230.

4.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص365.

5.مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور [م. 711]، ج7، ص150.

6.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج6، ص434.

7.تاریخ الإسلام، ذهبی [م. 748]، ج5، ص15.

8.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج3، ص313.

9.تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی [م. 852]، ج2، ص 305.

10.تهذیب تاریخ ابن عساکر ، ابن بدران [م. 1346]، ج4، ص339.

تبدیل شدن گوشت به آتش

7)«عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ بْنِ یَعْفُورٍ الْجُعْفِیِّ أَنَّهُ لَمَّا جُعِلَ اللَّحْمُ فِی الْقِدْرِ صَارَ نَاراً»

ترجمه:

از ابن یعفور جعفی نقل شده است که: هنگامی که گوشت (شتری از لشکر امام حسین علیه السلام ) را در دیگ انداختند، به آتش تبدیل گشت.

ص: 326

منابع شیعه:

1.مثیر الأحزان، ابن نما حلی [م. 645]، ص 63.

2.لواعج الأشجان، سید محسن امین [م. 1371]، ص 193.

ص: 327

واقعۀ سی ویکم: نمایان شدن آتش در گیاه

«تَارِیخ النَّسَوِیِّ وَ تَارِیخ بَغْدَادَ وَ إِبَانَة الْعُکْبَرِیِّ قَالَ سُفْیَانُ بْنُ عُیَیْنَةَ حَدَّثَتْنِی جَدَّتِی ... وَ رَأَیْتُ النَّجْمَ کَأنَّ فِیهِ النِّیرَانَ یَوْمَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام یَعْنِی بِالنَّجْمِ النَّبَاتَ.»

ترجمه:

سفیان بن عیینه از جدّه اش نقل می کند که گفت: در روز قتل امام حسین علیه السلام گیاهی را دیدم که گویا آتش در آن بود.

منابع شیعه:

1.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج3،2ص14.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص81.

3.بحارالأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص300.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبدالله بحرانی [م. 1130]، ص498.

ص: 328

ص: 329

واقعۀ سی و دوم: خاکستر یا خون شدن گیاه ورس

اشاره

در این واقعه، دو مطلب ذکر شده است. مطلب اول: تبدیل شدن گیاه ورس( (1)) به خاکستر. مطلب دوم: تبدیل شدن گیاه ورس به خون.

مطلب اول: خاکستر شدن گیاه ورس

1)«رُوِیَ أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ وَ اقْتَسَمُوا وَرسَاً کَانَ مَعَهُ فَصَارَ رَمَاداً.»

ترجمه:

روایت شده که: وقتی امام حسین علیه السلام به شهادت رسید و ورسی را که با او بود تقسیم کردند، به خاکستر تبدیل شد.

منبع اهل تسنن:

المحاسن و المساوی، ابراهیم بن محمد بیهقی [م. 320]، ص62 ط.بیروت (بنابر نقل شرح احقاق الحق، ج11، ص469).


1- . ورس گیاهی کوچک همانند دانه های کنجد و به رنگ زرد است که برای رنگ زدن و یا خوشبو نمودن استفاده می گردد.

ص: 330

2)«أَخْبَرَنَا سُفْیَانُ بْنُ عُیَیْنَةَ قَالَ: حَدَّثَتْنِی جَدَّتِی أُمُّ أَبِی قَالَتْ: کُنْتُ جُوَیْرِیَةً یَوْمَ قَتلِ الحسینِ فَرَأَیْتُ الْوَرْسَ تَحَوَّلَ رَمَاداً...»

ترجمه:

سفیان بن عیینه از جده اش نقل می کند که من هنگام شهادت امام حسین علیه السلام دختر کوچکی بودم؛ دیدم که ورس به خاکستر تبدیل شد.

منبع شیعه:

1.مناقب امام امیر المؤمنین علیه السلام ، محمد بن سلیمان کوفی [م. 300]، ج 2، ص 263.

منابع اهل تسنن:

اهل تسنن به این عبارت نقل کرده اند: «عَنْ سُفْیَانَ[بنِ عیینةَ] قَالَ حَدَّثَتْنِی جَدَّتِی قَالَتْ: لَقَدْ رَأَیْتُ الْوَرْسَ عَادَ رَمَاداً ... حِینَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ].»

2.دلائل النبوة، بیهقی [م. 458]، ج6، ص472.

3.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج 2، ص103.

4.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 365.

5.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص230.

6.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج6، ص2639.

7.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج6، ص435.

8.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج3، ص313.

9.تاریخ الإسلام، ذهبی [م. 748] ج 5، ص16.

10.إمتاع الأسماع، مقریزی [م. 845]، ج 12، ص 243.

11.تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی [م. 852]، ج2، ص305.

12.خصائص الکبری، سیوطی [م. 911]، ج2، ص126.

3)«قال سلیمٌ القاص: لَمّا قُتِلَ الحسینُ علیه السلام ... وَ صَارَ[و رأینا] الْوَرْسُ رَمَاداً»

ترجمه:

سلیم قاص گوید: هنگام شهادت امام حسین علیه السلام ... ورس به خاکستر تبدیل گشت.

ص: 331

منابع شیعه:

1.شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی [م. 363]، ج 3، ص 165 – 166(محمد بن الزبیر بإسناده عن [زید] بن أبی الزناد[الزیاد]...».

2.الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی [م. 560]، ص 337.

3.الدُرّ النظیم، یوسف بن حاتم عاملی [م. 664]، ص 568. (عن سلیم القاص...)

4.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 81.

5.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 310.

6.عوالم امام حسین علیه السلام ، بحرانی [م. 1130]، ص 619.

4)«عَنْ زَیْدِ بْنِ أَبِی الزیاد[الزِّنَادِ] قَالَ: قُتِلَ الْحُسَیْنُ وَ لِی أَرْبَعَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ صارَ الوَرسُ الَّذی کَانَ فِی عَسکَرِهم رَماداً...»

ترجمه:

از زید بن أبی الزیاد نقل شده که گفت: وقتی حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد چهارده ساله بودم و [دیدم] آن ورسی که در لشکرگاه آن جماعت بود، تبدیل به خاکستر شد.

منابع اهل تسنن:

1.تاریخ ابن معین، یحیی بن معین [م. 233]، ج1، ص361: (صَارَ الْوَرْسُ رَمَاداً الَّذِی کَانَ فِی عَسْکَرِهِم)

2.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص230.

3.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 365.

4.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج6، ص434.

5.تاریخ الإسلام، ذهبی [م. 748]، ج5، ص15.

6.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج3، ص313.

7.تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی [م. 852]، ج2، ص 305.

8.تاریخ الخلفاء، سیوطی [م. 911]، ص 226.

ص: 332

و به همین مضمون: ( (1))

9.ذکر أخبار إصبهان، حافظ ابو نعیم اصفهانی [م. 430]، ج 2، ص 183.

10.معرفة الصحابة، ابو نعیم اصفهانی [م. 430]، ج2، ص13.

11.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 220.

12. فضائل الثقلین، ایجی شافعی [م. 820]، ص514.

13.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]، ج 3، ص378.


1- . در این منابع به این عبارت آمده: «عن یزید بن أبی زیاد قال: شهدت مقتل الحسین بن علی و أنا ابن خمس عشرة سنة فصار الورس فی عسکرهم[معسکرهم] رمادا.»

ص: 333

مطلب دوم: به خون تبدیل شدن گیاه ورس

5)«قَالَ سُفْیَانُ بْنُ عُیَیْنَةَ حَدَّثَتْنِی جَدَّتِی [أم عیینة] أَنَّ رَجُلاً مِمَّنْ شَهِدَ قَتْلَ الْحُسَیْنِ کَانَ یَحْمِلُ وَرْساً فَصَارَ وَرْسُهُ دَماً...»

ترجمه:

سفیان بن عیینه از جدۀ خود نقل می کند که گفت: مردی که در قتل امام حسین علیه السلام حاضر بود مقداری وَرس همراه خود داشت. وَرسش به خون تبدیل شد.

منابع شیعه:

1.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج3، ص213.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص81.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 300.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبدالله بحرانی [م. 1130]، ص498.

منابع اهل تسنن:

به همین مضمون با این عبارت: (... أن حمالا کان یحمل ورسا فهو فی قتل الحسین بن علی[ علیه السلام ] فصار ورسه رمادا[دما]):

5.ذکر أخبار إصبهان، حافظ ابو نعیم اصفهانی [م. 430]، ج 2، ص 183.

6.معرفة الصحابة، ابو نعیم اصفهانی [م. 430]، ج2، ص13.

7.تاریخ بغداد، خطیب بغدادی [م. 463]، ج4، ص68. (ورسه دما).

8.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 14، ص 231.

9.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 366.

10.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج6، ص2639.

11.ذخائر العقبی، محب طبری [م. 694]، ص144. (أن رجلا ممن شهد قتل الحسین...)

12.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج6، ص435.

13.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]،ص220 (ورسه رمادا).

14.سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی [م. 942]، ج11، ص79.

ص: 334

ص: 335

فصل هشتم: آنچه بر قاتلان امام حسین علیه السلام و پیروانشان گذشت

اشاره

ص: 336

ص: 337

واقعۀ سی و سوم: فلج شدن شخصی که جامۀ آن حضرت را برداشت

زمین گیر شدن بحر بن کَعب

1)«قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: وُجِدَ بِالْحُسَیْنِ علیه السلام [فِیهِ] ثَلَاثٌ وَ ثَلَاثُونَ طَعْنَةً وَ أَرْبَعٌ وَ ثَلَاثُونَ ضَرْبَةً وَ أَخَذَ سَرَاوِیلَهُ بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ التَّیْمِیُّ[یحیی بن عمرو الحرمی] [لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَی فَرُوِیَ أَنَّهُ] صَارَ [فصَارَ] زَمِناً مُقْعَداً مِنْ رِجْلَیْه...»

ترجمه:

امام صادق علیه السلام فرمود: در پیکر شریف امام حسین علیه السلام ، سی وسه زخم نیزه و سی و چهار زخم شمشیر بود و بحر بن کعب تیمی ملعون، زیرجامۀ حضرت را برد و روایت شده است که زمین گیر شد و هر دو پایش از حرکت باز ماند.

منابع شیعه:

1.فتوح، أحمد بن اعثم کوفی [م. 314]، ج 5، ص 119.

2.لهوف، سید ابن طاووس [م. 664]، ص 76.

3.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 78.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 57.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 301.

ص: 338

منبع اهل تسنن:

6.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج 2، ص42.(قال جعفر بن محمد بن علی بن الحسین[ علیه السلام ]: ...)

جاری شدن خون از دستان بحر بن کعب و خشک شدن آنها

2)«أَخَذَ بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ سَرَاوِیلَ الحُسَینِ فَکَانَتْ یَدَاهُ تَقْطُرَانِ فِی الشِّتَاءِ دَمَاً فَإِذَا أَصَافَ یَبَسَتا فَکَانَتَا کَالْعُودِ الْیَابِسِ.

ترجمه:

بحر بن کعب زیرجامه امام حسین علیه السلام را به غارت بُرد از دو دست وی در زمستان خون می چکید و در تابستان هر دو دست وی مانند چوبِ خشک می شد.

منابع شیعه:

1.شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی [م. 361]، ج 3، ص 165.(عن أبی مخنف...)

2.الحدائق الوردیّة، محلّی [م. 652]، ج1، ص123. (به همین مضمون)( (1))

منابع اهل تسنن:

3.الکامل فی التاریخ، ابن اثیر [م. 630]، ج4، ص80. (به همین مضمون)( (2))

4.نهایة الأرب، نویری [م. 733]، ج 20، ص 459 – 460. (به همین مضمون)( (3))


1- . عبارت محلی اینچنین است: «أخذ سراویل الحسین علیه السّلام یحیی بن کعب، فکانتا یداه تقطران دما إذا أشتا و إذا أصاف یبستا، و عادتا کأنّهما عود یابس».
2- . عبارت نویری اینچنین است: «سلب الحسین[ علیه السلام ] ما کان علیه فأخذ سراویله بحر بن کعب، فکانت یداه فی الشتاء تضخّان الماء، و فی الصیف تیبسان کأنهما عود».
3- . عبارت ابن اثیر اینچنین است: «لمّا بقی الحسین فی ثلاثة أو أربعة، دعا بسراویل، ففزره، و نکثه لئلّا یسلبه، فقال له بعضهم: لو لبست تحته التّبّان. قال: ذلک ثوب مذلّة، و لا ینبغی [لی] أن ألبسه. فلمّا قتل، سلبه بحر بن کعب، و کانت یداه فی الشّتاء تنضحان بالماء، و فی الصّیف تیبسان کأنّهما عود».

ص: 339

واقعۀ سی و چهارم: دیوانه شدن آنکه زرۀ امام حسین علیه السلام را برداشت

«أَخَذَ دِرْعَهُ مَالِکُ بْنُ بُشْرٍ الْکِنْدِیُّ [فلبسه] فَصَارَ مَعْتُوهًا.»

ترجمه:

مالک بن بشر کندی، زرۀ امام حسین علیه السلام را به غارت برد و دیوانه شد.

منابع شیعه:

1.فتوح، أحمد بن أعثم کوفی [م. 314]، ج 5، ص 119.

2.الحدائق الوردیّة، محلّی [م. 652]، ج1، ص123.

3.روضة الصفا، میرخواند، [م. قرن9] ج3، ص169.( (1))

4.حبیب السیر، خواندمیر [م. 941]، ج2، ص59. ( (2))

5.تسلیة المجالس، محمد بن ابیطالب [م. قرن10]،ج 2، ص327.( (3))


1- . میرخواند در کتاب روضة الصفا این چنین آورده: در تاریخ احمد بن اعثم کوفی مسطور است که... آن کس که زره آن جناب را دربر کرد، معتوه گشت و ندانست که چه گوید و چه کند.
2- . خواندمیر در کتاب حبیب السیر این چنین آورده: به روایت احمد بن اعثم کوفی،... و بدبختی که زره را دربر کرد، دیوانه شد و ندانست که چه کند و چه گوید.
3- . عبارت محمد بن ابیطالب این چنین است: «و الّذی أخذ درعه مالک بن نسیر صار معتوها».

ص: 340

6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 57.

7.ریاض الأبرار، سید نعمت اللّٰه جزائری [م. 1112]، ج 1، ص 232.

8.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 301.

9.ناسخ التواریخ سید الشهدا علیه السلام ، سپهر [م. 1297]، ج3، ص9. ( (1))

منبع اهل تسنن:

10.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج 2، ص42. (به این عبارت: قال جعفر بن محمد بن علی بن الحسین[ علیهم السلام ]: ... أخذ مالک ابن نسر الکندی درعه فصار معتوها)


1- . عبارت ناسخ اینچنین است: از اخبار چنان مستفاد می شود که: حسین علیه السلام در یوم طف با دو زره متظاهر بودند: یکی را درع بتراء می نامیدند که نیک رسا بود. آن را عمر بن سعد برگرفت و گاهی که مختار او را بکشت، آن درع را به قاتل او ابو عمره بخشید. درع دیگر را، مالک بن بشر کندی برد و دیوانه شد.

ص: 341

واقعۀ سی و پنجم: خشکیدن دست آن که کلاه و عمامۀ حضرت علیه السلام را ربود

ربودن کلاه و خشک شدن دست

1)«جَاءَ الْکِنْدِیُّ وَ أَخَذَ الْبُرْنُسَ وَ کَانَ مِنْ خَزٍّ فَلَمَّا قَدِمَ بَعْدَ الْوَقْعَةِ عَلَی امْرَأَتِهِ فَجَعَلَ یَغْسِلُ الدَّمَ عَنْهُ فَقَالَتْ لَهُ امْرَأَتُهُ: أتَدخُلُ بَیْتِی بِسَلَبِ ابْنِ رَسُولِ اللهِ أُخْرُج عَنِّی حَشَی اللهُ قَبْرَکَ نَاراً. فَلَمْ یَزَلْ بَعْدَ ذَلِکَ فَقِیراً بِأَسْوَأ حَالٍ وَ یَبِسَتْ یَدَاهُ وَ کَانَتَا فِی الشِّتَاءِ یُنْضِحَانِ دَماً وَ فِی الصَّیْفِ تَصیرانِ یابِسَتَینِ کَأَنَّهُمَا عُودَانِ.»

ترجمه:

آن شخص کندی آمد و کلاه امام علیه السلام را که از خَزّ بود برداشت. پس از واقعۀ کربلا نزد همسر خود آمد و مشغول شستن خون از کلاه شد.

همسرش گفت: آیا چیزی را که از پسر پیغمبر خدا غارت کرده ای داخل خانه من می کنی؟ از نزد من خارج شو، خدا قبر تو را پر از آتش کند!

آن مرد خبیث پس از این جنایت به بدترین حال، فقیر گردید و دستهایش خشک شد. در فصل زمستان از دستهایش خون می ریخت و در فصل تابستان مثل دو تکه چوب، خشک می شدند.

ص: 342

منابع شیعه:

1.تسلیة المجالس، محمد بن ابی طالب [م. قرن 10]، ج 2، ص 321.

2.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 53.

3.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 296.

4.أسرار الشهادة، دربندی [م. 1285]، ص423.

ربودن کلاه و فقیر شدن

2)«جَاءَ الْکِنْدِیُّ حَتَّی أَخَذَ الْبُرْنُسَ وَکَانَ مِن خَزٍّ فَلَمَّا قَدِمَ بِهِ بَعْدَ ذَلِکَ عَلَی امْرَأَتِهِ أُمِّ عَبْدِ اللهِ ابْنَةِ الْحُرِّ أُخْتِ حُسَیْنِ بْنِ الْحُرِّ البَدریّ أَقْبَلَ یَغْسِلُ الْبُرْنُسَ مِنْ الدَّمِ فَقَالَتْ لَهُ امْرَأَتُهُ: أَسَلَبَ ابْنِ بِنْتِ رَسُولِ الله صَلَّی الله عَلَیْهِ وَآلِهِ تُدْخِلُ بَیْتِی أَخْرِجهُ عَنِّی. فَذَکَرَ أَصْحَابُهُ أَنَّهُ لَمْ یَزَلْ فَقِیراً [بِشَرٍّ] حَتَّی مَاتَ.»

ترجمه:

آن شخص کندی آمد و کلاه امام علیه السلام را که از جنس خزّ بود برداشت، وقتی پس از واقعه کربلا آن را نزد زن خود - ام عبدالله دختر حر و خواهر حسین بن حر- آورد خون آن کلاه را شستشو داد زن او گفت: آیا چیزی را که از پسر دختر پیغمبر غارت کرده ای به خانۀ من می آوری؟ آن را از پیش من دور کن. دوستان آن مرد کِندی گفتند که او دائماً فقیر بود تا مرد.

منبع شیعه:

1.مقتل الحسین علیه السلام [وقعة الطف]، ابو مخنف ازدی [م. 157]، ص 171.

منابع اهل تسنن:

2.تاریخ طبری، طبری [م. 310]، ج 4، ص 342.

3.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج 2، ص40. (به این عبارت: ... قالت له امرأته: أتسلب ابن بنت رسول اللّٰه برنسه و تدخل بیتی اخرج عنّی حشا اللّٰه قبرک نارا، و ذکر أصحابه أنّه یبست یداه و لم یزل فقیرا بأسوأ حال إلی أن مات)

ص: 343

4.نهایة الأرب، نویری [م. 733]، ج 20، ص 457 (با اختلاف کم).

ربودن عمامه و قطع شدن دست و ابتلای به فقر

3)«قَالَ أَبُو مِخْنَفٍ: لَمَّا أَخَذَ الْکِنْدِیُّ عِمَامَةَ الْحُسَیْنِ[ علیه السلام ] قَالَتْ زَوجَةُ الْکِنْدِیِّ: وَیْلَکَ قَتَلتَ الْحُسَیْنَ[ علیه السلام ] وَ سَلَبتَ ثِیَابَهُ فَوَ اللهِ لَا جَمَعتُ مَعَکَ فِی بَیْتٍ وَاحِدٍ فَأَرَادَ أَنْ یَلطِمَها فَأَصَابَ مِسْمَارٌ یَدَهُ فَقُطِعَتْ یَدُهُ مِنَ الْمِرْفَقِ وَ لَمْ یَزَلْ کَانَ فَقِیرًا»

ترجمه:

ابومخنف نقل می کند: هنگامی که کِندی عمامۀ حسین بن علی[ علیه السلام ] را به غارت برد، همسرش به او گفت: وای به حال تو! حسین[ علیه السلام ] را به قتل رساندی و لباسش را ربودی؟ به خدا قسم با تو در یک خانه جمع نخواهم شد. مرد کِندی خواست سیلی به صورت همسرش بزند که میخی به دستش اصابت نمود و دستش از آرنج قطع شد و همیشه فقیر بود.

منبع اهل تسنن:

ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج3، ص82.

ص: 344

ص: 345

واقعۀ سی وششم: به سر گذاشتن عمامۀ حضرت علیه السلام و جذام گرفتن و دیوانه شدن

به سر گذاشتن عمامۀ حضرت علیه السلام و جذام گرفتن به نقل ابن اعثم کوفی

1)«أَخَذَ عِمَامَتَهُ جَابِرُ بْنُ زَیْدٍ الْأَزْدِیُّ فَاعْتَمَّ بِهَا فَصَارَ مَجْذُوماً»

ترجمه:

جابر بن زید ازدی عمامۀ امام حسین علیه السلام را به غارت برد و آن را بر سر گذاشت پس به جذام مبتلا گشت.

منابع شیعه:

1.فتوح، أحمد بن أعثم کوفی [م. 314]، ج 5، ص 119.

2.الحدائق الوردیّة، محلّی [م. 652]، ج1، ص123.

منبع اهل تسنن:

3.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج 2، ص42.( قال جعفر بن محمد بن علی بن الحسین علیهما السلام: ...)

به سر گذاشتن عمامۀ حضرت علیه السلام و دیوانه شدن به نقل ابن شهر آشوب

2)«یُرْوَی أَنَّهُ أَخَذَ عِمَامَتَهُ جَابِرُ بْنُ زَیْدٍ الْأَزْدِیُّ وَ تَعَمَّمَ بِهَا فَصَارَ فِی الْحَالِ مَعْتُوها»

ص: 346

ترجمه:

روایت شده: عمامۀ مبارک امام حسین علیه السلام را جابر بن زید ازدی به غارت برد. وقتی آن را به سر گذاشت در همان لحظه دیوانه شد.

منابع شیعه:

1.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 4، ص57.

2.بحار الانوار، علامه مجلسی، [م. 1110] ج45، ص57.

به سر گذاشتن عمامۀ حضرت علیه السلام و دیوانه شدن به نقل سیدبن طاووس

3)«قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام ... أَخَذَ عِمَامَتَهُ أَخْنَسُ بْنُ مَرْثَدِ بْنِ عَلْقَمَةَ الْحَضْرَمِیُّ وَ قِیلَ جَابِرُ بْنُ یَزِیدَ الْأَوْدِیُّ لَعَنَهُمَا اللَّهُ فَاعْتَمَّ بِهَا فَصَارَ مَعْتُوهاً.»

ترجمه:

امام صادق علیه السلام فرمود ... اخنس بن مرثد بن علقمه حضرمی عمامه حضرت علیه السلام را برد و گفته شده است که جابر بن یزید اودی بود و چون بر سر گذاشت، دیوانه شد.

منابع شیعه:

1. لهوف، سید بن طاووس، [م. 664] ص76.

2.روضة الشهداء، ملا حسین کاشفی [م. 910]، ص494.( (1))

3.فضائل و مناقب اهل بیت علیهم السلام ، عبداللطیف بیرجندی، [م.921 ] ص481.(مانند عبارت کاشفی و به نقل از شواهد النبوة( (2)) ص348)


1- . عبارت کاشفی اینچنین است: در کنز الغرائب آورده که: بعد از شهادت امام علیه السلام ، جابر بن یزید أزدی عمّامه معزّز وی را برداشته بر سر نهاد فی الحال دیوانه شد و دماغ وی به مرتبه ای مخبّط(پریشانی عقل) گشت که به سلاسل(زنجیرها) مقیّدش، ساختند و در آن قید فوت شد، و به زنجیر «سلسلة ذرعها سبعون ذراعا» مسلسل گشت.
2- . شواهد النبوة فارسی لمولانا نور الدین عبد الرّحمن بن قوام الدین الدشتی الجامی الحنفی.متوفی: 898.

ص: 347

4.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی،[م. 1107] ج4، ص77.

5.بحار الانوار، علامه مجلسی، [م. 1110] ج45، ص57.

6.عوالم، شیخ عبدالله بحرانی، [م.1130] ص301.

7.الدّمعة السّاکبه، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج4، ص362.

8.أسرار الشّهاده، اصولی مدقق علامه دربندی، [م. 1285] ص434.

9.معالی السّبطین، مازندرانی، [م. 1385] ج2، ص52.

به سر گذاشتن عمامۀ حضرت علیه السلام و دیوانه شدن به نقل حموی شافعی

4)«أَخَذَ جَابِرُ بْنُ یَزَیْدٍ عِمَامَتَهُ فاعتم بِهَا فَصَارَ مَعْتُوها».

ترجمه:

جابر بن یزید عمامۀ امام حسین علیه السلام را به غارت برد. وقتی آن را به سر گذاشت در همان لحظه دیوانه شد.

منبع اهل تسنن:

تاریخ الاسلامی، (معروف به تاریخ المظفری) ابن ابی الدم حموی شافعی[ ت 642] ص208.

ص: 348

ص: 349

واقعۀ سی وهفتم: پیسی گرفتن هر زنی که با عطر غارت شده ،خود را معطّر نمود

استعمال ورس و پیسی گرفتن

1)«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَکَمِ عَنْ أُمِّهِ قَالَ: انْتَهَبَ[انتهبت] النَّاسُ وَرْساً مِنْ [فِی]عَسْکَرِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیّ [یَوم قَتل الحُسَین] فَمَا اسْتَعْمَلَتْهُ[تطیّبت به-منه] امْرَأَةٌ إِلَّا بَرِصَتْ.»

ترجمه:

محمّد بن حکم از مادر خود نقل می کند که گفت: مردم مقداری ورس از لشکرگاه امام حسین علیه السلام به غارت بردند. هیچ زنی آن ورس را استعمال نکرد مگر اینکه دچار پیسی شد.

منابع شیعه:

1.شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی [م. 363]، ج 3، ص 166.

2.الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی [م. 560]، ص 337.

3.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 214.

4.الدُر النظیم، یوسف بن حاتم عاملی [م. 664]، ص 568. (به این عبارت: «حدّث محمّد بن سباع، عن أبیه قال: لمّا انتهب متاع الحسین علیه السلام کان فی ما انتهبوا ورس، فما امتشطت به امرأة إلّا برصت.»)

ص: 350

5.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 80.

6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 300.

7.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبدالله بحرانی [م. 1130]، ص 498.

منبع اهل تسنن:

8.عیون الأخبار، ابن قتیبه دینوری [م. 276]، ج 1، ص 212: ط.مصر. (بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج11، ص511). (روی سنان بن حکیم عن أبیه...)

استعمال عطر و پیسی گرفتن

2)«عن یَسارِ بنِ عبدِ الحَکَم قالَ: انْتُهِبَ عَسْکَرُ الْحُسَیْنِ [ علیه السلام ] فَوُجِدَ [فَوَجَدُوا] فِیهِ طِیْبٌ [طِیباً] فَمَا تَطَیَّبَتْ بِهِ امْرَأَةٌ إِلَّا بَرِصَتْ.».

ترجمه:

از یسار بن عبدالحکم نقل شده که گفت: لشکر حسین [ علیه السلام ] را غارت کردند در آن عطری یافت شد. هیچ زنی خود را به آن خوشبو نکرد مگر این که پیسی گرفت.

منابع اهل تسنن:

1.العقد الفرید، ابن عبدربّه [م. 328]، ج2، ص220: ط.الشرقیة بمصر (بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج11، ص511)

2.جواهر المطالب فی مناقب الإمام علی[ علیه السلام ]، باعونی شافعی [م. 871]، ج 2، ص 274 – 275.

ص: 351

واقعۀ سی و هشتم: مبتلا گشتن تمام کسانیکه در قتل امام حسین علیه السلام شرکت داشتند

روایت زُهَری به نقل سبط بن جوزی و ابن حجر

1)«عَنْ الزُّهْرِیِّ مَا بَقِیَ مِنْهُمْ أَحَدٌ [لَمْ یَبْقَ مِمَّنْ قَتَلَهُ] إلَّا مَنْ عُوقِبَ فِی الدُّنْیَا إمّا بِقَتْلٍ اَوْ عَمًی اَوْ سَوَادِ الْوَجْهِ اَوْ زَوَالِ الْمُلْکِ فِی مُدَّةٍ یَسِیرَةٍ»

ترجمه:

از زهری نقل شده که گفت: از قاتلان حسین [ علیه السلام ]هیچ کس باقی نماند، مگر آن که در دنیا عقاب شد یا به قتل یا به کوری یا به سیاه رویی یا به از دست رفتن اموال در مدت اندک.

منابع اهل تسنن:

1.تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی [م. 654]، ص252.

2.صواعق المحرقه، أحمد بن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص 195.

3.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 23.

ص: 352

روایت محمد بن سلیمان به نقل شیخ طوسی قدس سره

2)«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سُلَیْمَانَ، قَالَ: حَدَّثَنِی عَمِّی، قَالَ: لَمَّا خِفْنَا أَیَّامَ الْحَجَّاجِ، خَرَجَ نَفَرٌ مِنَّا مِنَ الْکُوفَةِ مُسْتَتِرِینَ، وَ خَرَجْتُ مَعَهُمْ فَصِرْنَا إِلَی کَرْبَلَاءَ، وَ لَیْسَ بِهَا مَوْضِعٌ نَسْکُنُهُ، فَبَنَیْنَا کُوخاً عَلَی شَاطِئِ الْفُرَاتِ وَ قُلْنَا نَأْوِی إِلَیْهِ، فَبَیْنَا نَحْنُ فِیهِ إِذْ جَاءَنَا رَجُلٌ غَرِیبٌ فَقَالَ: أَصِیرُ مَعَکُمْ فِی هَذَا الْکُوخِ اللَّیْلَةَ فَإِنِّی عَابِرُ سَبِیلٍ، فَأَجَبْنَاهُ وَ قُلْنَا غَرِیبٌ مُنْقَطَعٌ بِهِ.فَلَمَّا غَرَبَتِ الشَّمْسُ وَ أَظْلَمَ اللَّیْلُ أَشْعَلْنَا، فَکُنَّا نُشْعِلُ بِالنِّفْطِ، ثُمَّ جَلَسْنَا نَتَذَاکَرُ أَمْرَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) وَ مُصِیبَتَهُ وَ قَتْلَهُ وَ مَنْ تَوَلَّاهُ، فَقُلْنَا: مَا بَقِیَ أَحَدٌ مِنْ قَتَلَةِ الْحُسَیْنِ إِلَّا رَمَاهُ اللَّهُ بِبَلِیَّةٍ فِی بَدَنِهِ. فَقَالَ ذَلِکَ الرَّجُلُ: فَأَنَا قَدْ کُنْتُ فِی مَنْ قَتَلَهُ، وَ اللَّهِ مَا أَصَابَنِی سُوءٌ، وَ إِنَّکُمْ یَا قَوْمِ تَکْذِبُونَ، فَأَمْسَکْنَا عَنْهُ، وَ قَلَّ ضَوْءُ النِّفْطِ، فَقَامَ ذَلِکَ الرَّجُلُ لِیُصْلِحَ الْفَتِیلَةَ بِإِصْبَعِهِ، فَأَخَذَتِ النَّارُ کَفَّهُ، فَخَرَجَ وَ نَادَی حَتَّی أَلْقَی نَفْسَهُ فِی الْفُرَاتِ یَتَغَوَّصُ بِهِ، فَوَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَیْنَاهُ یُدْخِلُ رَأْسَهُ فِی الْمَاءِ وَ النَّارُ عَلَی وَجْهِ الْمَاءِ، فَإِذَا أَخْرَجَ رَأْسَهُ سَرَتِ النَّارُ إِلَیْهِ فَتُغَوِّصُهُ إِلَی الْمَاءِ، ثُمَّ یُخْرِجُهُ فَتَعُودُ إِلَیْهِ، فَلَمْ یَزَلْ ذَلِکَ دَأْبَهُ حَتَّی هَلَکَ.»

ترجمه:

محمّد بن سلیمان از عموی خود نقل می کند که گفت: در زمان حجاج که ما (از زیارت امام حسین علیه السلام ) ترسان بودیم گروهی از ما مخفیانه از کوفه بیرون آمدند. من هم با آنان خارج شدم تا به کربلا آمدیم. در کربلا مکانی نبود که ساکن شویم. یک آلونک (خانه ای بی روزن از نی) در کنار فرات ساختیم و گفتیم در آن منزل می کنیم. در آن هنگام که ما در آن (آلونک) بودیم ناگاه مرد غریبی آمد و گفت: من مسافرم، اجازه می دهید امشب با شما در میان این آلونک باشم؟ ما پذیرفتیم و گفتیم: شخص غریبی است که از سفر فرومانده و عاجز گشته. وقتی آفتاب غروب کرد و هوا تاریک

ص: 353

شد آتشی با نفت برافروختیم. سپس نشستیم و دربارۀ جریان و مصیبت شهادت امام حسین علیه السلام و یاران او گفتگو کردیم. ما گفتیم: احدی از قاتلین امام حسین علیه السلام باقی نماند مگر اینکه خدا بدن او را دچار بلائی کرد! آن مرد غریب گفت: من از آن گروهی بودم که امام حسین را کشتند. به خدا قسم که هیچ گونه ناراحتی به من نرسیده است. همۀ شما دروغ می گویید. ما چیزی به او نگفتیم، تا اینکه روشنائی مشعل ما ضعیف شد. آن مرد برخاست تا فتیلۀ مشعل را با انگشت خود درست کند. ناگاه کف دستش آتش گرفت. درحالیکه فریاد می زد خود را در آب فرات انداخت. و زیر آب رفت. به خدا قسم دیدیم که سر خود را زیر آب می کرد و آتش بر روی آب بود هنگامی که سر خود را بیرون می آورد آتش به سرش سرایت می نمود و سر او را (به ناچار) زیر آب می بُرد. دوباره سر خود را از آب خارج می کرد و آتش به سوی او باز می گشت. وضع وی این چنین بود تا هلاک شد!

منابع شیعه:

1.امالی، شیخ طوسی [م. 460]، ص 163.

2.بشارة المصطفی، محمد بن ابی القاسم طبری [م. 525]، ص 427.

3.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 216.

4.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 89.

5.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 307.

6.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 626.

روایت یعقوب بن سلیمان به نقل شیخ صدوق قدس سره

3)«عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ سُلَیْمَانَ قَالَ: سَهِرْتُ أَنَا وَ نَفَرٌ ذَاتَ لَیْلَةٍ فَتَذَاکَرْنَا قَتْلَ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ: مَا تَلَبَّسَ أَحَدٌ بِقَتْلِهِ إِلَّا أَصَابَهُ بَلَاءٌ فِی أَهْلِهِ وَ مَالِهِ وَ نَفْسِهِ فَقَالَ شَیْخٌ مِنَ الْقَوْمِ: أنا وَ اللَّهِ مِمَّنْ شَهِدَ قَتْلَهُ وَ أَعَانَ عَلَیْهِ فَمَا أَصَابَنی إِلَی الآنِ أَمْرٌ أَکْرَهُهُ فَمَقَتَهُ الْقَوْمُ وَ تَغَیَّرَ السِّرَاجُ وَ کَانَ دُهْنُهُ نِفْطاً فَقَامَ إِلَیْهِ لِیُصْلِحَهُ فَأَخَذَتِ

ص: 354

النَّارُ بِإِصْبَعِهِ فَنَفَخَهَا فَأَخَذَتْ بِلِحْیَتِهِ فَخَرَجَ یُبَادِرُ إِلَی الْمَاءِ فَأَلْقَی نَفْسَهُ فِی النَّهَرِ وَ جَعَلَتِ النَّارُ تُرَفْرِفُ عَلَی رَأْسِهِ فَإِذَا أَخْرَجَهُ أَحْرَقَتْهُ حَتَّی مَاتَ لَعَنَهُ اللَّهُ.»

ترجمه:

یعقوب بن سلیمان می گوید: شبی من و چند تن (از دوستان) بیدار بودیم و از شهادت امام حسین علیه السلام گفت و گو می کردیم. یکی از آن گروه گفت: هیچ کس دامنش به خون امام حسین علیه السلام آلوده نشد مگر اینکه بلایی به خانواده و مال و جانش رسید. پیرمردی از آن گروه گفت: به خدا من از کسانی هستم که در قتل حسین حضور داشتم و کمک کردم و تاکنون هیچ چیزی ندیده ام که موجب ناراحتی من باشد. همه بر او خشم گرفتند و (در این میان) چراغ -که با نفت می سوخت- خراب شد. آن پیرمرد برخاست و به سوی چراغ رفت که آن را اصلاح کند. انگشتش آتش گرفت. پیرمرد خواست با پف کردن آن را خاموش کند که ریشش نیز آتش گرفت. به سوی آب دوید [که آن را با آب خاموش کند] خود را در نهر آب انداخت. آتش بالای سرش می چرخید و وقتی سرش را بیرون آورد او را سوزانید تا هلاک شد. خدا او را لعنت کند.

منابع شیعه:

1.ثواب الأعمال، شیخ صدوق [م. 381]، ص 218.

2.الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی [م. 560]، ص 335 (با اختلاف کم).

3.نزهة الکرام، رازی، [م. 658] ج2، ص652.(فارسی)

4.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 88.

5.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 307.

6.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 627.

روایت یعقوب بن سلیمان به نقل زرندی و ایجی و سمهودی

4)«نَقَلَ أَبُو الشَّیْخِ فِی کِتَابِهِ بِسَنَدِهِ إلَی یَعْقُوبَ بْنِ سُلَیْمَانَ قَالَ: کُنْتُ فِی ضَیْعَتِی

ص: 355

فَصَلَّیْنَا الْعَتَمَةَ ثُمَّ جَلَسْنَا جَمَاعَةً فَذَکَرُوا الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ[ علیه السلام ] فَقَالَ رَجُلٌ: مَا مِنْ أَحَدٍ أَعَانَ عَلَی قَتْلِ الْحُسَیْنِ[ علیه السلام ] إِلَّا أَصَابَهُ قَبْلَ أَنْ یَمُوتَ بَلَاءٌ وَ مَعَنَا شَیْخٌ کَبِیرٌ فَقَالَ: أَنَا مِمَّنْ شَهِدَهُ وَ مَا أَصَابَنِی أَمْرٌ أَکْرَهُهُ إلَی سَاعَتِی هَذِهِ قَالَ: فَطَفِئَ السِّرَاجُ فَقَامَ لِیُصْلِحَهُ فَثَارَتْ النَّارُ فَأَخَذَتهُ فَجَعَلَ یُنَادِی: النَّار النَّارَ وَ ذَهَبَ فَأَلْقَی نَفْسَهُ فِی الْفُرَاتِ لیَغتَمِسَ فِیهِ فَأَخَذَتْهُ النَّارُ حَتَّی مَاتَ وَ فِی رِوَایَةٍ فَلَمْ یَزَلْ بِهِ حَتَّی مَاتَ»

ترجمه:

ابوالشیخ( (1)) روایت کرده در کتابش از یعقوب بن سلیمان که او گفت: در مزرعۀ خودم بودم. نماز عشا را خواندیم و پس از آن دور هم نشستیم. آنها نام حسین بن علی[ علیه السلام ] را بردند. مردی گفت: هیچ کس بر قتل حسین بن علی[ علیه السلام ] اعانت نکرد مگر آن که قبل از مردن، بلایی به او رسید. همراه ما پیرمردی بود او با شنیدن این سخن، گفت: من از آنهایی بودم که در قتل او حاضر شدم و تا این لحظه، هیچ ناراحتی ای به من نرسیده است. (در این هنگام) چراغ خاموش شد و پیرمرد برخاست که چراغ را اصلاح کند. آتش جهید و بر وی افتاد و او فریاد می کرد: آتش! آتش! رفت و خودش را در فرات انداخت تا در میان آب فرو رود اما آتش او را سوزاند تا مرد.

منابع اهل تسنن:

1. نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 221.

2. فضائل الثقلین، ایجی شافعی [م. 820]، ص514 .

3.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]، ج 3، ص382.


1- . از علمای بزرگ اهل تسنن متوفای 369 ه- ق. ذهبی در شرح حال او می نوسید: الإمام الحافظ الصادق محد أصبهان أبو محمد عبد الله بن محمد بن جعفر بن حیان [حبان] المعروف ب--: أبی الشیخ الأصبهانی صاحب التصانیف. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج16، ص276.

ص: 356

روایت ابن سُدی به نقل ابن نما و جمعی از اهل تسنن

5)«عَنْ اِبن السُّدِّیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: کُنَّا غِلْمَةً نَبِیعُ الْبُرَّ فِی رُسْتَاقِ کَرْبَلَاءَ بَعْدَ مَقْتَلِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَنَزَلْنَا بِرَجُلٍ مِنْ طَیِّئٍ فَتَذَاکَرْنَا قَتَلَةَ الْحُسَیْنِ وَ نَحْنُ عَلَی الطَّعَامِ وَ أَنَّهُ مَا بَقِیَ مِنْ قَتَلَتِهِ إِلَّا مَنْ أَمَاتَهُ اللَّهُ مِیْتَةَ سَوْءٍ وَ قَتَلَهُ قِتْلَةَ سَوْءٍ وَ الشَّیْخُ قَائِمٌ عَلَی رُؤُوسِنَا فَقَالَ: هَذَا کَذِبُکُمْ یَا أَهْلَ الْعِرَاقِ وَ اللَّهِ إِنَّنِی لَمَنْ شَهِدَ قَتْلَ الْحُسَیْنِ وَ مَا بِهَا أَکْثَرُ مَالاً مِنِّی وَ لَا أَثْرَی فَرَفَعْنَا أَیْدِیَنَا مِنَ الطَّعَامِ وَ السِّرَاجُ تَتَّقِدُ بِالنِّفْطِ فَذَهَبَتِ الْفَتِیلَةُ تَنْطَفِئُ فَجَاءَ یُحَرِّکُهَا بِإِصْبَعِهِ فَأَخَذَتْ إِصْبَعَهُ فَأَهْوَی بِهَا إِلَی فِیهِ فَأَخَذَتِ النَّارُ لِحْیَتَهُ فَبَادَرَ إِلَی الْمَاءِ لِیُلْقِیَ نَفْسَهُ فِیهِ فَلَقَدْ رَأَیْتُهُ یَلْتَهِبُ حَتَّی صَارَ حُمَمَةً.»

ترجمه:

پسر سُدّی از پدرش نقل می کند که گفت: عده ای جوان بودیم که پس از شهادت امام حسین علیه السلام در حوالی کربلا گندم می فروختیم. بر مردی از قبیله طیء وارد شدیم. در حالیکه سر سفرۀ غذا بودیم از کشندگان امام حسین علیه السلام گفتگو کردیم و می گفتیم که همۀ کسانیکه در قتل امام حسین علیه السلام دست داشتند به مرگ بدی هلاک شدند.

آن مرد سالخورده بالای سر ما ایستاده بود (با شنیدن این سخن) گفت: این سخن، از دروغهای مردم عراق است. به خدا قسم که من در کشتن حسین حاضر بودم و در این روستا کسی ثروتمندتر از من نیست. ما از غذا دست کشیدیم و (در همان حال) فتیلۀ چراغی که با نفت مشتعل می شد نزدیک بود خاموش گردد. آن پیرمرد با انگشت خویش فتیلۀ چراغ را تکان می داد که (یکباره) انگشتش آتش گرفت. انگشت خود را به دهان نزدیک کرد (تا خاموش سازد) که ریشش نیز آتش گرفت. به طرف آب دوید تا خود را به آب افکند. (به خدا سوگند) او را دیدم که افروخته می گشت تا این که مشتی زغال و خاکستر شد.

ص: 357

منبع شیعه:

1.مثیر الأحزان، ابن نما حلی [م. 645]، ص88.

منابع اهل تسنن: ( (1))

2.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 373.

3.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر[م. 571]، ج 14، ص 234.

4.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2641.

5.مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور [م. 711]، ج7، ص 151.

و به همین مضمون از سُدی: ( (2))

6. تذکرة الحمدونیه، ابن حمدون [م. 562]، ج 9، ص 207.

7.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج 2، ص111.

8.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 14، ص 233.

9.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 372.


1- . اهل تسنن به این عبارت از ابن سدی نقل کرده اند: «عَنْ ابْنِ السُّدِّیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: کُنَّا غِلْمَةً نَبِیعُ الْبَزَّ فِی رُسْتَاقِ کَرْبَلَاءَ قَالَ: فَنَزَلْنَا بِرَجُلٍ مِنْ طی قَالَ: فَقَرَّبَ إِلَیْنَا الْعِشَاءَ قَالَ: فَتَذَاکَرْنَا قَتَلَةَ الْحُسَیْنِ قَالَ فَقُلْنَا: مَا بَقِیَ أَحَدٌ مِمَّنْ شَهِدَ کَرْبَلَاءَ مِنْ قَتَلَةِ الْحُسَیْنِ إِلَّا وَ قَدْ أَمَاتَهُ اللهُ مِیتَةَ سَوْءٍ اَوْ قِتلَةَ سَوءٍ قَالَ فَقَالَ: مَا أَکْذَبَکُمْ یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ تَزْعُمُونَ أَنَّهُ مَا بَقِیَ أَحَدٌ مِمَّنْ شَهِدَ قَتلَ الْحُسَیْنِ إِلَّا وَ قَدْ أَمَاتَهُ اللهُ مِیتَةَ سَوْءٍ اَوْ قِتلَةَ سَوءٍ وَ إِنِّی لَمِمَّن شَهِدَ قَتلَ الْحُسَیْنِ وَ مَا بِهَا أَکْثَرُ مَالاً مِنِّی قَالَ: فنَزَعنا أَیْدِیَنا عَن الطَّعَامِ قَالَ: وَ کَانَ السِّرَاجُ یُوقَدُ قَالَ: فَذَهَبَ لِیُطْفِئَ السِّرَاجَ قَالَ: فَذَهَبَ لِیُخْرِجَ الْفَتِیلَةَ بِإِصْبَعِهِ قَالَ: فَأَخَذَتِ النَّارُ بِإِصْبَعِهِ قَالَ: وَ مَدَّهَا إِلَی فِیهِ فَأَخَذَت بِلِحْیَتِهِ قَالَ: فَحَضَرَ اَوْ قَالَ فَأُحْضِرَ إِلَی الْمَاءِ حَتَّی أَلْقَی نَفْسَهُ فِیهِ قَالَ: فَرَأَیْتُهُ یَتَوَقَّدُ فِیهِ النَّارُ حَتَّی صَارَ حُمَمَةً»
2- . «قَالَ السُّدِّیُّ: أَتَیْتُ کَرْبَلَاءَ أَبِیعُ الْبَزَّ بِهَا فَعَمِلَ لَنَا شَیْخٌ مِنْ طَیٍّ طَعَامًا فَتَعَشَّیْنَا عِنْدَهُ فَذَکَرَ قَتلَ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَقُلْتُ: مَا شَرِکَ أَحَدٌ فِی قَتْلِهِ إلَّا مَاتَ بِأَسْوَأِ مِیْتَةٍ فَقَالَ: مَا أَکْذَبَکُمْ یَا أَهْلَ الْعِرَاقِ فَأَنَا مِمَّنْ شَرِکَ فِی قَتْلِهِ فَلَمْ یَبْرَحْ حَتَّی دَنَا مِنْ الْمِصْبَاحِ وَ هُوَ یَتَّقِدُ بِنِفْطٍ فَذَهَبَ لِیُخْرِجَ الْفَتِیلَةَ بِإِصْبَعِهِ فَأَخَذَتِ النَّارُ فِیهَا فَذَهَبَ لِیُطفِئَها بِرِیقِهِ فَذَهَبَت النَّارُ بِلِحْیَتِهِ فَعَدَا فَأَلْقَی نَفْسَهُ فِی الْمَاءِ فَرَأَیْتُهُ وَ اللَّهِ کَأَنَّهُ حُمَمَةٌ [فَحمَةٌ]»

ص: 358

10. کفایة الطالب، گنجی شافعی [م. 658]، ص437 (قلت: طرقه محدث الشام فی کتابه بطرق شتی و ذکره کاتب الواقدی.)

11.ذخائر العقبی، محب طبری [م. 694]، ص 145.

12.تهذیب الکمال، مزی [742]، ج 6، ص 436.

13.تذکرة الحفاظ، ذهبی [م. 748]، ج 3، ص 909.

14.فضائل الثقلین، ایجی شافعی [م. 820]، ص514.

15.تهذیب التهذیب، ابن حجر [م. 852]، ج 2، ص 306.

16. جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]، ج 3، ص384.

و به همین مضمون( (1)) از سُدی:

17.تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی [م. 654]، ص253.

18.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]، ج 3، ص383.

19.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص195.


1- . این منابع به این عبارت نقل کرده اند: «حَکَی السُّدِّیُّ قَالَ: نَزَلْتُ بکربلا وَ مَعِی طَعَامٌ لِلتِّجَارَةِ فَنَزَلْنَا عَلَی رَجُلٍ فَتَعَشَّیْنَا عِنْدَهُ وَ تَذَاکَرْنَا قَتلَ الْحُسَیْنِ وَ قُلْنَا: مَا شَرِکَ أَحَدٌ فِی دَمِ الْحُسَیْنِ إِلَّا وَ مَاتَ أَقْبَحَ مَوْتَةٍ فَقَالَ الرَّجُلُ: مَا أَکْذَبَکُمْ أَنَا شَرِکتُ فِی دَمِهِ وَ کُنْتُ فِی مَنْ قَتَلَهُ وَ مَا أَصَابَنِی شَیْ ءٌ قَالَ: فَلَمَّا کَانَ آخِرُ اللَّیْلِ إذَا بِصِیَاحٍ قُلْنَا: مَا الْخَبَرُ؟ قَالُوا: قَامَ الرَّجُلُ یُصْلِحُ الْمِصْبَاحَ فَاحْتَرَقَتْ إصْبَعُهُ ثُمَّ دَبَّ الْحَرِیقُ فِی جَسَدِهِ فَاحْتَرَقَ قَالَ السُّدِّیُّ: فَأَنَا وَ اللهِ رَأَیْتُهُ کَأَنَّهُ فَحْمَةٌ»؛ سدی نقل کرده می گوید: وارد کربلا شدم و مواد خوراکی برای تجارت به همراه داشتم. بر مردی وارد شدیم و نزد وی شام خوردیم و درباره کشته شدن حسین[ علیه السلام ]با هم سخن گفتیم. می گفتیم: کسی در خون حسین[ علیه السلام ] شریک نشد مگر اینکه به بدترین مرگ مُرد. آن مرد گفت: چقدر دروغگویید! من خود در خون او شرکت داشتم و جزو قاتلان او بودم ولی هیچ آسیبی به من نرسیده است. سدی می گوید: وقتی که شب به آخر رسید ناگاه فریادی شنیدیم، گفتیم: چه خبر است؟ گفتند: آن مرد برخاست تا چراغ را درست کند، انگشتش سوخت، سپس آتش در تمام جسدش پخش شد و سوخت. سدی می گوید: به خدا سوگند که من خود او را دیدم گویی زغال است.

ص: 359

روایت صَلت بن وَلید به نقل قاضی نعمان مغربی

6)«عَنِ الصَّلْتِ بْنِ الْوَلِیدِ قَالَ: تَذَاکَرْنَا یَوْماً وَ نَحْنُ فِی مَجْلِسٍ أَنَّهُ لَمْ یُفْلِتْ مِمَّنْ شَرِکَ فِی قَتْلِ الحسینِ علیه السلام أَحَدٌ إِلَّا قُتِلَ أو أَصَابَتْهُ عُقُوبَةٌ فَقَالَ رَجُلٌ مِمَّنْ کَانَ فِی الْمَجْلِسِ: قَدْ شَهِدْتُ قَتْلَ الْحُسَیْنِ وَمَا أَصَابَنِی شیءٌ أَکْرَهُهُ إلَی الْیَوْمِ. فَمَا قَامَ مِنْ الْمَجْلِسِ حَتَّی مَرَّ غُلَامٌ بِیَدِهِ مِجْمَرَةٌ فِیهَا [النَّارُ] فَطَارَتْ مِنْهَا شَرَارَةٌ فَتَعَلَّقَتْ بِثِیَابِ الرَّجُلِ وَ هَبَّتْ رِیحٌ فَأَضْرَمَتها نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ وَ مَاتَ مَکَانَهُ»

ترجمه:

از صَلت بن ولید نقل شده که گفت: ما روزی در مجلسی بودیم و دربارۀ این موضوع گفتگو می کردیم که هر کسی که در کشتن امام حسین علیه السلام حاضر بود؛ یا کشته شد یا بلایی به او رسید. یکی از کسانی که در مجلس بود گفت: من در قتل امام حسین علیه السلام حضور داشتم و تا امروز هیچ امر ناپسندی به من نرسیده است. هنوز از مجلس بلند نشده بود که پسر بچه ای که آتشدانی به دستش بود -و داخل آن آتش بود- از ما گذشت. در این هنگام شراره ای از آتش بلند شد و به لباس آن شخص افتاد و بلافاصله بادی وزید. آتش شعله ور شد و لباس لباس سوخت و آن شخص در همان جای خود هلاک شد.

منبع شیعه:

شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی [م. 363]، ج 3، ص 171 – 172.

روایت غلام بنی سلامه به نقل ابن عساکر و ابن حجر و..

7)«عَنْ مَوْلیً لِبَنِی سَلامَةَ قَالَ: کُنَّا فِی ضَیعَتِنا بالنَهرَینِ وَ نَحْنُ نَتَحَدَّثُ بِاللَّیْلِ مَا أَحَدٌ مِمَّنْ أَعَانَ عَلَی قَتْلِ الْحُسَیْنِ[ علیه السلام ] خَرَجَ مِنَ الدُّنْیَا حَتَّی یُصِیبَهُ بَلِیَّةٌ وَ مَعَنَا رَجُلٌ مِنْ طَیِّ ءٍ فَقَالَ الطَّائِیُّ: فَأَنَا مِمَّنْ أَعَانَ عَلَی قَتْلِ الْحُسَیْنِ[ علیه السلام ] فَمَا أَصَابَنِی إِلَّا

ص: 360

خَیْرٌ قَالَ: وَ عَشِی [غُشِیَ] السِّرَاجُ فَقَامَ الطَّائِیُّ یُصْلِحَهُ فَعَلِقَتِ النَّارُ فِی سَبّابَتِهِ فَمَرَّ یَعْدُو نَحْوَ الْفُرَاتِ فَرَمَی بِنَفْسِهِ فِی الْمَاءِ فَاتَّبَعْنَاهُ فَجَعَلَ إذَا انْغَمَسَ فِی الْمَاءِ رَفْرَفَتِ النَّارُ عَلَی الْمَاءِ فَإِذَا ظَهَرَ أَخَذَتهُ حَتَّی قَتَلَتهُ».

ترجمه:

از مولای قبیله بنی سلامه گفته است: ما در زمین خود در نهرین بودیم و شب در این باره صحبت می کردیم که هیچ کس از آنها که بر قتل حسین [ علیه السلام ] یاری کردند از دنیا نرفتند مگر آنکه بلایی به آنها رسید. همراه ما شخصی بود از قبیلۀ طی ء. او گفت: من بر قتل او اعانت کردم و چیزی جز خیر به من نرسیده است. در این هنگام، چراغ خاموش شد مرد طائی برخاست که چراغ را اصلاح کند؛ ناگهان آتش بر انگشت اشارۀ وی افتاد. به سوی فرات دوید و خود را در آب انداخت. ما دنبال او رفتیم وقتی در آب فرو رفت آتش روی آب می چرخید. وقتی سر برآورد زبانۀ آتش او را گرفت تا او را به هلاکت رسانید.

منابع اهل تسنن:

1.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر[م. 571]، ج 14، ص 232.

2. ترجمه امام حسین، ابن عساکر[م. 571]، ص 371.

3.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج 6، ص 437.

4.صواعق المحرقه، احمد بن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص 195.

5.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 22.

روایت قُطبة بن عَلاء به نقل جوینی

8)«عَنْ قُطَبَةَ بْنِ الْعَلَاءِ قَالَ: کُنَّا فِی [جَمْعٍ فِی] قَرْیَةٍ قَرِیبَةٍ مِنْ قَبْرِ الْحُسَیْنِ[ علیه السلام ] فَقُلْنَا: مَا بَقِیَ أَحَدٌ مِمَّنْ أَعَانَ عَلَی قَتْلِ الْحُسَیْنِ[ علیه السلام ] إِلَّا وَ قَدْ أَصَابَتْهُ بَلِیَّةٌ. فَقَالَ رَجُلٌ: أَنَا وَ اللهِ مِمَّنْ أَعَانَ عَلَی قَتْلِ الْحُسَیْنِ وَ مَا أَصَابَنِی شَیْ ءٌ. قَالَ: فَقَامَ یُسَوِّی

ص: 361

السِّرَاجَ فَأَخَذَتِ النَّارُ فِی إِصْبَعِهِ فَأَدْخَلَهَا فِی فِیهِ ثُمَّ خَرَجَ هَارِباً إِلَی الْفُرَاتِ. قَالَ: فَطَرَحَ نَفْسَهُ فِی الْفُرَاتِ فَجَعَلَ یَرْتَمِسُ [فِی الْمَاءِ] وَ النَّارُ تُرَفْرِفُ عَلَی رَأْسِهِ وَ إِذَا هَمَّ أَنْ یَخْرُجَ أَخَذَتهُ حَتَّی مَاتَ»

ترجمه:

از قطبة بن علا نقل شده که گفت: ما (در میان جمعی) در روستایی نزدیک قبر حسین بن علی[ علیه السلام ] بودیم. در صحبتهایمان گفتیم که هیچ کس بر کُشتن حسین[ علیه السلام ] اعانت نکرد مگر این که بلایی به او رسید. شخصی گفت: به خدا قسم من از آنهایم که بر کشتن حسین یاری کردم و هیچ چیزی (بلایی) به من نرسید. (در همین هنگام) بلند شد که چراغ را درست کند پس ناگهان آتش در انگشت او اُفتاد انگشتش را داخل دهانش کرد و به طرف فرات رفت و خودش را در فرات انداخت. در آب فرو می رفت و آتش دور سر او می چرخید و وقتی می خواست بیرون بیاید او را گرفت تا این که به هلاکت رسید.

منبع اهل تسنن:

فرائد السمطین، جوینی [م. 722]، ج 2، ص168.

روایت اسماعیل بن عبد اللّه السّری به نقل حسین شیعی سبزواری

9)روایت کرد اسماعیل بن عبد اللّه السّری که ما به بازرگانی شده بودیم به سواد(سودای) کوفه. به خانه مردی فرود آمدیم، از اهل تجمّل و ثروت بود. شبانگاه سخن قاتلان [امام]حسین- علیه السّلام- می گفتیم. من گفتم: الحمداللّه که از قاتلان وی هیچ کس نماند الّا که هر یکی به نوعی گرفتار و هلاک شدند، آن مرد گفت: من از آنم که به قتال وی رفته بودم و به سلامت می زیم و مرا هیچ بلایی نرسید و به عیش خوش می گذرانم. ساعتی برآمد چراغ تاریک شد. او

ص: 362

برخاست تا چراغ نیکو کند، آتش در انگشت وی افتاد، هر چند که حیله می کرد که آتش را بکشد، نتوانست و آتش در همه تن وی افتاد. [خود را در فرات انداخت. آتش در سر وی می گردید. هرگاه که سر از آب برآوردی، آتش اندر افتادی تا که] تمام بسوخت و به دوزخ رفت.

منبع شیعه:

راحة الارواح، حسین شیعی سبزواری، [م. قرن8] ص151(فارسی)

ص: 363

واقعۀ سی و نهم: نمونه ای از عذاب سیاهی لشکرها

کور شدن چشمهای عبد الله ریّاح به نقل ابن شهر آشوب

1)«سُئِلَ عَبْدُ اللَّهِ الرَّیَّاحُ الْقَاضِی الْأَعْمَی عَنْ عَمَائِهِ فَقَالَ: کُنْتُ حَضَرْتُ کَرْبَلَاءَ وَ مَا قَاتَلْتُ فَنِمْتُ فَرَأَیْتُ شَخْصاً هَائِلاً قَالَ لِی: أَجِبْ رَسُولَ اللَّهِ فَقُلْتُ: لَا أُطِیقُ. فَجَرَّنِی إِلَی رَسُولِ اللَّهِ فَوَجَدْتُهُ حَزِیناً وَ فِی یَدِهِ حَرْبَةٌ وَ بُسِطَ قُدَّامَهُ نَطْعٌ وَ مَلَکٌ قِبَلَهُ قَائِمٌ فِی یَدِهِ سَیْفٌ مِنَ النَّارِ یَضْرِبُ أَعْنَاقَ الْقَوْمِ وَ تَقَعُ النَّارُ فِیهِمْ فَتُحْرِقُهُمْ ثُمَّ یُحْیَوْنَ وَ یَقْتُلُهُم أَیْضاً هَکَذَا. فَقُلْتُ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ اللَّهِ مَا ضَرَبْتُ بِسَیْفٍ وَ لَا طَعَنْتُ بِرُمْحٍ وَ لَا رَمَیْتُ سَهْماً. فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم: أَلَسْتَ کَثَّرْتَ السَّوَادَ؟ فَسَلَّمَنِی وَ أَخَذَ مِنْ طَسْتٍ فِیهِ دَمٌ فَکَحَّلَنِی مِنْ ذَلِکَ الدَّمِ فَاحْتَرَقَتْ عَیْنَایَ فَلَمَّا انْتَبَهْتُ کُنْتُ أَعْمَی.»

ترجمه:

وقتی از علت کور شدن عبد اللّٰه ریاح قاضی جویا شدند گفت: من در کربلا حاضر شدم (و جزء لشکر ابن سعد بودم) ولی (با امام حسین علیه السلام ) جنگ ننمودم. (یک وقت) خوابیدم و (در خواب) شخص هولناکی را دیدم که به من گفت: پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را

ص: 364

اجابت کن! گفتم: نمی توانم. او مرا کشانید و نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم برد. پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که محزون است و حربه ای در دستش بود. یک سفره چرمی جلو آن بزرگوار گسترده بود و مَلَکی در مقابل آن بزرگوار ایستاده بود که شمشیری از آتش در دست داشت و گردن آن قوم (قاتلین امام حسین علیه السلام ) را می زد و آتش در آنها می افتاد و آنها را می سوزاند. دوباره آنان زنده می شدند و آن ملک ایشان را به همین نحو می کشت. گفتم: السلام علیک یا رسول الله! به خدا قسم من (در روز عاشورا) شمشیری (به حسین علیه السلام و یارانش) نزده ام و نیزه ای به کار نبرده ام و تیری نینداخته ام. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آیا سیاهی لشکر قاتلین را نیفزودی؟ سپس آن بزرگوار مرا تحویل داد و از طشتی که خون در آن بود گرفت و از آن خون به چشم من کشید چشمانم سوختند و هنگامی که بیدار شدم کور بودم.

منابع شیعه:

1.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 216.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]،، ج 4، ص 83.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 303.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 624.

کور شدن چشمهای یکی از لشکریان یزید به نقل سید بن طاوس قدس سره

2)«رَوَی ابْنُ رِیَاحٍ قَالَ: رَأَیْتُ رَجُلاً مَکْفُوفاً قَدْ شَهِدَ قَتْلَ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَسُئِلَ عَنْ ذَهَابِ بَصَرِهِ فَقَالَ: کُنْتُ شَهِدْتُ قَتْلَهُ عَاشِرَ عَشَرَةٍ غَیْرَ أَنِّی لَمْ أَضْرِبْ وَ لَمْ أَرْمِ فَلَمَّا قُتِلَ علیه السلام رَجَعْتُ إِلَی مَنْزِلِی وَ صَلَّیْتُ الْعِشَاءَ الْأَخِیرَةَ وَ نِمْتُ فَأَتَانِی آتٍ فِی مَنَامِی فَقَالَ: أَجِبْ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَإِنَّهُ یَدْعُوکَ. فَقُلْتُ: مَا لِی وَ لَهُ؟ فَأَخَذَ بِتَلْبِیبِی وَ جَرَّنِی إِلَیْهِ فَإِذَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم جَالِسٌ فِی صَحْرَاءَ حَاسِرٌ عَنْ ذِرَاعَیْهِ آخِذٌ بِحَرْبَةٍ وَ مَلَکٌ قَائِمٌ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ فِی یَدِهِ سَیْفٌ مِنْ نَارٍ فَقَتَلَ أَصْحَابِیَ التِّسْعَةَ فَکُلَّمَا ضَرَبَ ضَرْبَةً الْتَهَبَتْ أَنْفُسُهُمْ نَاراً فَدَنَوْتُ مِنْهُ وَ جَثَوْتُ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ قُلْتُ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ

ص: 365

اللَّهِ فَلَمْ یَرُدَّ عَلَیَّ وَ مَکَثَ طَوِیلاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ: یَا عَدُوَّ اللَّهِ انْتَهَکْتَ حُرْمَتِی وَ قَتَلْتَ عِتْرَتِی وَ لَمْ تَرْعَ حَقِّی وَ فَعَلْتَ مَا فَعَلْتَ. فَقُلْتُ: وَ اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا ضَرَبْتُ بِسَیْفٍ وَ لَا طَعَنْتُ بِرُمْحٍ وَ لَا رَمَیْتُ بِسَهْمٍ قَالَ: صَدَقْتَ وَ لَکِنَّکَ کَثَّرْتَ السَّوَادَ. ادْنُ مِنِّی فَدَنَوْتُ مِنْهُ فَإِذَا طَسْتٌ مَمْلُوٌّ دَماً فَقَالَ لِی: هَذَا دَمُ وَلَدِیَ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَکَحَلَنِی مِنْ ذَلِکَ الدَّمِ فَانْتَبَهْتُ حَتَّی السَّاعَةِ لَا أُبْصِرُ شَیْئاً.»

ترجمه:

ابن ریاح روایت می کند که مرد نابینایی را که در قتل امام حسین علیه السلام حاضر شده بود دیدم. شخصی علت نابینایی او را سؤال کرد. او گفت: ما ده نفر بودیم که در کشتن حسین علیه السلام حضور داشتیم، ولی من (شمشیری) نزدم و (تیری) پرتاب نکردم. چون حسین علیه السلام کشته شد، به خانۀ خود بازگشتم و نماز عشا را خواندم و خوابیدم.

در عالم رؤیا شخصی نزد من آمد و گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را اجابت کن که تو را می خواند. گفتم: مرا با رسول خدا چه کار؟ آن شخص گریبان مرا گرفت و مرا به سوی آن حضرت کشید. دیدم پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم در بیابانی نشسته و آستینهای خود را بالا زده است و حربه ای (در دست) گرفته و فرشته ای برابر او ایستاده است و در دست او شمشیری است از آتش. آن نه نفر رفیق مرا کشت و هر ضربتی که می زد سراپای آنها آتش می گرفت. من نزدیک رسول خدا رفتم و مقابل او زانو زدم و گفتم: السلام علیک یا رسول اللّٰه! ولی آن حضرت جواب مرا نداد و مدت زیادی مکث کرد. پس از آن سر خود را بلند نمود و فرمود: ای دشمن خدا! هتک حرمت من نمودی و عترت مرا کشتی و حق مرا رعایت نکردی و کردی آنچه را که کردی؟

گفتم: یا رسول اللّٰه ! به خدا قسم من نه شمشیر زدم و نه نیزه به کار بردم و نه تیری انداختم. فرمود: راست گفتی، ولی سیاهی لشکر قاتلان حسین علیه السلام را زیاد کردی. نزدیک من بیا. من نزدیک آن حضرت رفتم. دیدم طشتی پر از خون (نزد او) است. به

ص: 366

من فرمود: این خون فرزندم حسین علیه السلام است و از آن خون به چشم من کشید. بیدار شدم و تا این لحظه چیزی را نمی بینم.

منابع شیعه:

1.لهوف، سید ابن طاووس [م. 664]، ص 80.

2.آثار الاحمدی، استرآبادی، [م. قرن 10] ص492.(فارسی)

3.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]،، ج 4، ص102.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 306.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 625.

کور شدن چشمهای یکی از اهالی کوفه به نقل طریحی و بحرانی

3)«عَنْ أَبِی الْحُصَیْنِ قَالَ: رَأَیْتُ شَیْخاً مَکْفُوفَ الْبَصَرِ فَسَأَلْتُهُ عَنِ السَّبَبِ فَقَالَ [لِی]: إنِّی مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ وَ قَدْ رَأَیْتُ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم فِی الْمَنَامِ وَبَیْنَ یَدَیْهِ طَشْتٌ فِیهِ دَمٌ عَظِیمٌ مِنْ دَمِ الحسینِ علیه السلام وَ أَهْلُ الْکُوفَةِ کُلُّهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْهِ فیَلطَخُهم بِالدَّمِ دَمِ الحسینِ علیه السلام حَتَّی انْتَهَیْتُ إِلَیْهِ وَعُرِضْتُ عَلَیْهِ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ [وَ اللَّهِ] مَا ضَرَبْتُ بِسَیْفٍ وَ لَا رَمَیْتُ بِسَهْمٍ وَ لَا کَثَّرْتُ السَّوَادَ عَلَیْهِ فَقَالَ لِی: صَدَقْتَ ألَستَ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ؟ فَقُلْتُ: بَلَی فَقَالَ: فَلِمَ لَا نَصَرتَ وَلَدِی؟ وَ لِمَ لَا أَجَبْتَ دَعْوَتَهُ؟ وَلَکِنَّک هَوَیتَ قَتَلَةَ الحسینِ علیه السلام وَکُنْتَ مِنْ حِزْبِ ابْنِ زِیَادٍ ثُمَّ إِنَّ النَّبِیَّ أَوْمَئَ إِلَیَّ بِإِصْبَعِهِ فَأَصْبَحْتُ أَعْمَی»

ترجمه:

ابو الحُصین نقل می کند که پیرمرد نابینایی را دیدم و از او علت نابینایی اش را پرسیدم. به من گفت: من از اهل کوفه هستم. پیامبر خدا را در خواب دیدم؛ پیش روی او طشتی قرار داشت که در آن خون زیادی از خون امام حسین علیه السلام بود و تمام اهل کوفه بر آن حضرت عرضه می شدند و از آن خون به آنان می مالید تا این که من به آن

ص: 367

حضرت رسیدم و بر او عرضه شدم. عرض کردم: یا رسول اللّٰه به خدا قسم من نه شمشیری زدم و نه تیری انداختم و نه سیاهی لشکر را بر او افزودم. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: راست گفتی اما مگر تو از اهل کوفه نیستی؟ گفتم: بله.

فرمود: چرا فرزندم را یاری ننمودی و دعوت او را اجابت نکردی؟ تو به قاتلان حسین علیه السلام مایل بودی و از حزب ابن زیاد شدی. سپس رسول خدا با انگشتش به من اشاره نمود و من نابینا شدم.

منابع شیعه:

1.منتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج2، ص320.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 100 – 101.

3.أسرار الشهادة، دربندی [م. 1285]، ص 445.

کور شدن یکی از لشکریان یزید در حکایت واقدی در روایات اهل تسنّن

4)«حَکَی الواقِدیُّ عَن ابْنِ الرَّمَّاحِ قَالَ: کَانَ بِالْکُوفَةِ شَیْخٌ أَعْمَی قَدْ شَهِدَ قَتْلَ الْحُسَیْنِ فَسَأَلْنَاهُ یَوْماً عَنْ ذَهَابِ بَصَرِهِ فَقَالَ: کُنْتُ فِی الْقَوْمِ وَ کُنَّا عَشَرَةً غَیْرَ أَنِّی لَمْ أَضْرِبْ بِسَیْفٍ وَ لَمْ أَطْعَنْ بِرُمْحٍ وَ لَا رَمَیْتُ بِسَهْمٍ فَلَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ وَ حُمِلَ رَأْسُهُ رَجَعْتُ إِلَی مَنْزِلِی وَ أَنَا صَحِیحٌ وَ عَیْنَایَ کَأَنَّهُمَا کَوْکَبَانِ فَنِمْتُ تِلْکَ اللَّیْلَةَ فَأَتَانِی آتٍ فِی الْمَنَامِ وَ قَالَ: أَجِبْ رَسُولَ اللَّهِ قُلْتُ: مَا لِی وَ لِرَسُولِ الله؟ فَأَخَذَ بِیَدِی وَ انْتَهَرَنِی وَ لَزِمَ تِلبابی وَ انْطَلَقَ بِی إِلَی مَکَانٍ فِیهِ جَمَاعَةٌ وَ رَسُولُ اللهِ جَالِسٌ هُوَ مُغْتَمٌّ مُتَحَیِّرٌ حَاسِرٌ عَنْ ذِرَاعَیْهِ وَ بِیَدِهِ سَیْفٌ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ نَطْعٌ وَ إِذَا أَصْحَابِی الْعَشَرَةُ مُذَبَّحینَ بَیْنَ یَدَیْهِ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَقَالَ: لَا سَلَّمَ اللهُ عَلَیْکَ وَ لَا حَیَّاکَ یَا عَدُوَّ اللهِ الْمَلْعُونَ أَما اسْتَحْیَیْتَ مِنِّی تَهْتِکُ حُرْمَتِی وَ تَقْتُلُ عِتْرَتِی وَ لَمْ تَرْعَ حَقِّی قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ مَا قَاتَلْتُ. قَالَ: نَعَمْ وَ لَکِنَّکَ کَثَّرْتَ السَّوَادَ وَ إِذَا بِطَسْتٍ عَنْ یَمِینِهِ فِیهِ دَمُ الْحُسَیْنِ فَقَالَ: اقْعُدْ فَجَثَوْتُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَأَخَذَ مِرْوَداً وَ أَحْمَاهُ ثُمَّ کَحَلَ بِهِ عَیْنِی فَأَصْبَحْتُ أَعْمَی کَمَا تَرَوْنَ».

ص: 368

ترجمه:

واقدی از ابن رماح حکایت کرده که گفت: در کوفه پیرمرد نابینایی بود که در کشتن امام حسین[ علیه السلام ] حاضر شده بود. روزی از او دربارۀ نابینا شدنش پرسیدیم. گفت: من در آن گروه بودم و ما ده نفر بودیم اما من نه شمشیری زدم و نه نیزه ای انداختم و نه تیری پرتاب کردم. چون حسین[ علیه السلام ] کشته شد و سر او را بردند به خانه بازگشتم در حالیکه سالم بودم و دو چشمم مثل دو ستاره بود. آن شب را خوابیدم. در عالم خواب شخصی نزد من آمد و گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را اجابت کن. گفتم: مرا با رسول خدا چه کار؟ او دست مرا گرفت و [با شدت و غضب] راند و به جایی برد که گروهی در آن بودند و رسول خدا با حالت غم و تحیّر نشسته بود. آستین ها را بالا زده بود و شمشیری در دست داشت و در جلوی ایشان سفرۀ چرمی پهن شده بود. در همین هنگام دیدم ده رفیقم هلاک شده و پیش روی رسول خدا اُفتاده اند. بر آن حضرت سلام کردم. فرمود: سلام و تحیت خدا بر تو نباشد ای دشمن خدا و ای ملعون! از من حیا نکردی؟ حرمت مرا می دَری و خاندان مرا می کُشی و حق مرا رعایت نمی کنی. عرض کردم: یا رسول اللّٰه! من جنگ نکردم. فرمود: آری ولی سیاهی لشکرشان را افزودی. در این هنگام تَشتی را که در آن خون حسین[ علیه السلام ] بود در سمت راست رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دیدم. فرمود: بنشین. مقابل ایشان روی زانو نشستم میله ای گرفت و آن را داغ کرد سپس با آن بر چشم من کشید و کور گشتم همچنانکه می بینید.

منبع شیعه:

1.راحة الارواح، حسین شیعی سبزواری، [م. قرن8] ص153(فارسی)

منابع اهل تسنن:

2.تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی [م. 654]، ص252.

3.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]، ج 3، ص384.

4.صواعق المحرقه، احمد بن حجر هیتمی [م. 974]، ص 195.

ص: 369

5.إسعاف الراغبین، صبّان شافعی [م. 1206]، ص213.

6.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 23.

7.نور الأبصار، شبلنجی [زنده در 1308]، ص268.

کور شدن یکی از لشکریان یزید در حکایت واقدی به نقل سبط بن جوزی

5)«حَکی سِبطُ ابنُ الجَوزیِّ عَنِ الواقِدِیِّ أنَّ شَیخاً حَضَرَ قَتلَهُ فَقَط یَعنی قَتلَ الحسینِ[ علیه السلام ] مِن دونِ أن یُقاتِلَهُ فعَمِیَ فَسُئِلَ عَن سَبَبِه فَقالَ: إنَّه رَأَی النبیَّ[ صلی الله علیه و آله و سلم ] فی المَنامِ حاسِراً عَن ذِراعَیهِ وبِیَدِهِ سَیفٌ وبَینَ یَدَیهِ نِطعٌ ورَأَی عَشَرَةً مِن قاتِلی الحُسینِ[ علیه السلام ] مَذبوحِینَ بَینَ یَدَیهِ ثُمَّ لَعَنَهُ وسَبَّه بِتَکثیرِهِ سَوادَهُم ثُمَّ أَکحَلَه بِمِروَدٍ مِن دَمِ الحسینِ[ علیه السلام ] فَأَصبَحَ أعمَی.»

ترجمه:

سبط ابن جوزی از واقدی روایت می کند که پیرمردی فقط در کشتن امام حسین[ علیه السلام ] حضور یافت ولی با آن حضرت نجنگید. او سرانجام کور شد. علت آن را از وی جویا شدند. در پاسخ گفت: رسول خدا [ صلی الله علیه و آله و سلم ] را در عالم رؤیا دید که آستین بالا زده و شمشیری در دست دارد و پوستی [که بر روی آن متهم را به قتل می رسانند] در برابر حضرتش پهن شده است و دید ده تن از قاتلان حسین[ علیه السلام ] در برابر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کشته روی زمین افتاده اند. آنگاه رسول خدا[ صلی الله علیه و آله و سلم ] او را به دلیل سیاهی لشکر شدن مورد سب و لعن قرار داد، و چشم او را با خون امام حسین[ علیه السلام ] سرمه کشید. بامداد که سر از خواب برداشت کور شده بود.

منبع شیعه:

1.مناقب أهل البیت، شیروانی[م. 1200 ]، ص250.

منابع اهل تسنن:

2.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی[م. 974 ه- ق]، ص195.

ص: 370

3.مفتاح النجا فی مناقب آل العبا، بدخشی [م. 1200]، المخطوط ص 151(بنابر نقل شرح إحقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج 19، ص 384.)

4.نور الأبصار، شبلنجی[م. قرن 13]، ص268.

5.ینابیع المودة، قندوزی[م. 1294 ه- ق]، ج3، ص23.

کور شدن یکی از لشکریان یزید در روایت جویر بن سعید

6)«سَلمانُ بنُ محمدِ بنِ أبی فاطِمَةَ بإسنادِهِ عَن جُوَیرِ بنِ سَعیدٍ قالَ: أَمسَی رَجُلٌ مِنَ الحَیِّ صَحیحاً و أَصبَحَ أعمَی، فَمَرَرتُ بِبابِهِ بُکرَةً و النَّاسُ یَسأَلونَ: مَا الَذی أَصابَکَ؟ فَقالَ: رَأَیتُ رَسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم فی مَنامی وَ بَینَ یَدَیهِ طَشتٌ وبِیَدِهِ سِکّینٌ، وَ هُوَ یَقولُ: ائتونی بِقَتَلَةِ الحسینِ علیه السلام . وَ لا یُؤتَی بِأَحَدٍ إلّا ذَبَحَهُ فی ذَلِکَ الطَشتِ، وَ ذُهِبَ بِی إلَیهِ فَقَالَ لِی: مَا أَنتَ مِمَّن قَتَلَ الحسینَ علیه السلام ؟ فَقُلتُ: یا رَسولَ اللهِ شَهِدتُهُ وَ اللهِ مَا رَمَیتُ بِسَهمٍ وَ لا طَعَنتُ بِرُمحٍ وَ لا ضَرَبتُ بِسیفٍ فَقالَ لِی: لا وَ اللهِ، وَ لَکِنَّکَ سَوَّدتَ وَ کَثَّرتَ ثُمَّ أَخَذَ مِن ذَلِکَ الدمِ بِإِصبَعَیهِ فَأَهوَی بِهِ إلی عَینَیَّ فَأَصبَحتُ کَما تَرَونَ».

ترجمه:

جویر بن سعید گوید: مردی از قبیلۀ ما شب هنگام، سالم بود و صبح کور شده بود. صبح زود از در منزل او رد می شدم. مردم از او سؤال می کردند که چه اتفاقی افتاده است. در پاسخ گفت: رسول خدا [ صلی الله علیه و آله و سلم ] را در خواب دیدم که طشتی در مقابلش و چاقویی در دستش بود و می فرمود که قاتلان حسین را بیاورید. هیچ یک از قاتلان را نیاوردند مگر اینکه به دست رسول خدا هلاک شدند. مرا نیز به سوی رسول خدا بردند. ایشان به من فرمود: چرا از قاتلان حسین شدی؟ گفتم ای رسول خدا به خدا قسم من فقط در کربلا حاضر بودم اما نه تیری انداختم و نه نیزه ای و نه ضربه ای با شمشیر زدم. رسول خدا به من فرمود: نه به خدا قسم؛ ولی تو از سیاهی لشکر بودی و

ص: 371

سبب زیادی لشکر شدی. سپس با انگشت از آن خون برداشت و به چشمان من مالید و من کور شدم همچنان که شما مشاهده می کنید.

منبع شیعه:

1.شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی [م. 363]، ج3، ص171.

منابع اهل تسنن:

2.مناقب علی بن أبی طالب، ابن مغازلی [م. 483]، ص 313. (به همین مضمون با اختلاف در عبارت)

3.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294] ج 3، ص 24. (به همین مضمون با اختلاف در عبارت)

کور شدن یکی از لشکریان یزید در روایت سُدّی

کور شدن یکی از لشکریان یزید در روایت سُدّی( (1))

7)«رُوِیَ أَنَّ رَجُلاً أَتَی إلَی السُدِّیِ فَقالَ لَهُ: إنّی کُنتُ فی مَن شَهِدَ قَتلَ الحسینِ و اللّهِ ما رَمَیتُ بِسَهمٍ و لا طَعَنتُ بِرُمحٍ و لا ضَرَبتُ بِسَیفٍ و إنّی رَأَیتُ فی المَنامِ کَأَنَّ القِیامَةَ قَد قامَت و کَأَنَّ الناسَ قَد حُشِروا، فَمَرَرتُ بِرَسولِ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ و آلِهِ فَقالَ: أَنتَ مِمَّن شَهِدَ قَتلَ الحُسینِ؟ فَقُلتُ: نَعَم، و لَکِنّی و اللّهِ یا رَسولَ اللّهِ ما أَعَنتُ عَلَیهِ و لا عَلی أَحَدٍ مِمَّن مَعَهُ، و ما طَعَنتُ بِرُمحٍ و لا ضَرَبتُ بِسیفٍ و لا رَمَیتُ بِسَهمٍ. قالَ: فَبَخَصَ بِإِصبَعَیهِ فی عَینَیَّ فَأَصبَحتُ کَما تَرَی أعمَی.»


1- . «السدی هو أبو محمد إسماعیل بن عبد الرحمن بن أبی کریمة القرشی التابعی الکوفی المعروف بالسدی الکبیر نسبة إلی سدة مسجد الکوفة المفسر المتوفی 127 کان من أصحاب علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد علیهم السلام ، و من أحفاده السدی الصغیر محمد بن مروان بن عبدالله ابن إسماعیل السدی المتوفی 186.» الذریعه، آقا بزرگ طهرانی، ج4، ص276. همچنین: «إسماعیل بن عبد الرحمن السدی: تابعی، حجازی الأصل، سکن الکوفة. قال فیه ابن تغری بردی: صاحب التفسیر و المغازی و السیر، و کان إمامیا عارفا بالوقائع و أیام الناس.» اعلام، خیر الدین زرکلی، ج1، ص317.

ص: 372

ترجمه:

روایت شده شخصی به خدمت سدی آمد و گفت: من از کسانی بودم که در کشتن حسین[ علیه السلام ] حاضر بودم اما به خدا قسم نه تیری انداختم و نه نیزه ای و نه شمشیری زدم و من در خواب دیدم که گویا قیامت بر پا شده است و مردم در حال حشر هستند. با رسول خدا[ صلی الله علیه و آله و سلم ] مواجه شدم. ایشان به من گفت: تو از کسانی هستی که در قتل حسین حاضر بودی؟ جواب دادم: بله، اما به خدا قسم ای رسول خدا کسی را در این کار نه بر ضد او و نه بر ضد هیچ یک از آنها که با او بودند یاری نکردم و نه نیزه ای زدم و نه شمشیری و نه تیری انداختم [و تنها سیاهی لشکر بودم]. پس رسول خدا انگشتشان را به چشمان من فرو کردند و من همچنان که می بینی کور شدم.

منبع شیعه:

المناقب و المثالب، قاضی نعمان مغربی [م. 363]، ص290.

عاقبت آهنگری که تیری هم نینداخت

8)حُکِیَ عَنْ رَجُلٍ کُوفِیٍّ حَدَّادٍ قَالَ: لَمَّا خَرَجَ الْعَسْکَرُ مِنَ الْکُوفَةِ لِحَرْبِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ جَمَعْتُ حَدِیداً عِنْدِی وَ أَخَذتُ آلَتِی وَ سِرْتُ مَعَهُمْ فَلَمَّا وَصَلُوا و طَنَّبُوا خِیَمَهُمْ بَنَیْتُ خَیْمَةً وَ صِرْتُ أَعْمَلُ أَوْتَاداً لِلْخِیَمِ و سککاً وَ مَرابِطَ لِلْخَیْلِ وَ أَسِنَّةً لِلرِّماحِ وَ مَا اعْوَجَّ مِنْ سِنَانٍ أَوْ خَنْجَرٍ أَوْ سَیْفٍ کُنْتُ بِکُلِّ ذَلِکَ بَصِیراً فَصَارَ رِزقی کَثیراً وَ شَاعَ ذِکْرِی بَیْنَهُمْ حَتَّی أَتَی الْحُسَیْنُ مَعَ عَسْکَرِهِ فَارْتَحَلْنَا إِلَی کَرْبَلَاءَ و خَیَّمنا عَلَی شَاطِئِ الْعَلْقَمِیِّ وَ قَامَ الْقِتَالُ فِی مَا بَیْنَهُمْ وَ حَمَوُا الْمَاءَ عَلَیْهِ وَ قَتَلُوهُ وَ أَنْصَارَهُ وَ بَنِیهِ وَ کَانَ مُدَّةُ إِقَامَتِنَا و ارتِحالِنا تِسْعَةَ عَشَرَ یَوْماً فَرَجَعْتُ غَنِیّاً إِلَی مَنْزِلِی و السَبایا مَعَنَا فَعُرِضَت عَلَی عُبَیدِ اللهِ فَأَمَرَ أَنْ یَشْهَرُوهُمْ إِلَی یَزِیدَ إِلَی الشَّامِ فَلَبِثْتُ فِی مَنْزِلِی أَیَّاماً قَلَائِلَ وَ إذَا أَنَا ذَاتَ لَیْلَةٍ رَاقِدٌ عَلَی فِرَاشِی فَرَأَیْتُ طَیْفاً کَأَنَّ الْقِیَامَةَ قَامَتْ وَ النَّاسُ یَمُوجُونَ عَلَی الْأَرْضِ کَالْجَرَادِ إِذَا فَقَدَتْ دَلِیلَهَا وَ کُلُّهُمْ دَالِعٌ لِسَانَهُ

ص: 373

عَلَی صَدْرِهِ مِنْ شِدَّةِ الظَّمَأِ وَ أَنَا أعْتَقِدُ أَنَّ فِیهِمْ أَعْظَمَ مِنِّی عَطَشاً لِأَنَّهُ کَلَّ سَمْعِی وَ بَصَرِی مِنْ شِدَّتِهِ هَذَا غَیْرُ حَرَارَةِ الشَّمْسِ تَغْلِی مِنْهَا دِمَاغِی وَ الْأَرْضُ تَغْلِی کَأَنَّهَا الْقِیرُ إذْ أُشْعِلَ تَحْتَهُ نَارٌ فَخِلْتُ أَنَّ رِجْلی قَدْ تَقَلَّعَتْ قَدَمَاهَا فَوَ اللَّهِ الْعَظِیمِ لَوْ أَنِّی خُیِّرْتُ بَیْنَ عَطَشِی وَ تَقْطِیعِ لَحْمِی حَتَّی یَسِیلَ دَمِی لِأَشْرَبَهُ لَرَأَیْتُ شُرْبَهُ خَیْراً مِنْ عَطَشِی فَبَیْنَمَا أَنَا فِی الْعَذَابِ الْأَلِیمِ وَ الْبَلَاءِ الْعَمِیمِ إِذْ أَنَا بِرَجُلٍ قَدْ عَمَّ الْمَوْقِفَ نُورُهُ وَ ابْتَهَجَ الْکَوْنُ بِسُرُورِهِ رَاکِبٌ عَلَی فَرَسٍ وَ هُوَ ذُو شَیْبَةٍ قَدْ حَفَّتْ بِهِ أُلُوفٌ مِنْ کُلِّ نَبِیٍّ وَ وَصِیٍّ وَ صِدِّیقٍ وَ شَهِیدٍ وَ صَالِحٍ فَمَرَّ کَأنَّهُ رِیحٌ أَوْ سَیَرَانُ فَلَکٍ فَمَرَّتْ سَاعَةٌ وَ إذَا أَنَا بِفَارِسٍ عَلَی جَوَادٍ أَغَرَّ لَهُ وَجْهٌ کَتَمَامِ الْقَمَرِ تَحْتَ رِکَابِهِ أُلُوفٌ إِنْ أَمَرَ ائْتَمَرُوا وَ إن زَجَرَ انْزَجَرُوا فَاقْشَعَرَّتِ الْأَجْسَامُ مِنْ لَفْتَاتِهِ و ارتَعَدَت الْفَرَائِصُ مِنْ خُطُوَاتِهِ فَتَأَسَّفْتُ عَنْ الْأَوَّلِ مَا سَأَلْتُ عَنْهُ خِیفَةً مِنْ هَذَا وَ إذَا بِهِ قَدْ قَامَ فِی رِکَابِهِ وَ أَشَارَ إلَی أَصْحَابِهِ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ: خُذُوهُ وَ اذَا بِأَحَدِهِمْ قَابِضٌ بِعَضُدِی کَلْبَةَ حَدِیدٍ خَارِجَةً مِنَ النَّارِ فَمَضَی بِی إِلَیْهِ فَخِلْتُ کَتِفِیَ الْیُمْنَی قَدِ انْقَلَعَتْ فَسَأَلْتُهُ الْخِفَّةَ فَزَادَنِی ثِقْلًا فَقُلْتُ لَهُ: سَأَلْتُکَ بِمَنْ أَمَّرَکَ عَلَیَّ مَنْ تَکُونُ؟ قَالَ: مَلَکٌ مِنْ مَلَائِکَةِ الْجَبَّارِ قُلْتُ: وَ مَن هَذَا؟ قَالَ: عَلِیٌّ الْکَرَّارُ قُلْتُ: وَ اَلَّذِی قَبْلَهُ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ الْمُخْتَارُ قُلْتُ: وَ اَلَّذِینَ حَوْلَهُ؟ قَالَ: النَبِیّیونَ وَ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَدَاءُ وَ الصَّالِحُونَ وَ الْمُؤْمِنُونَ قُلْتُ: أنَا مَا فَعَلْتُ حَتَّی أَمَّرَکَ عَلَیَّ؟ قَالَ: إِلَیْهِ یَرْجِعُ الْأَمْرُ وَ حَالُکَ حَالُ هَؤُلَاءِ فَحَقَّقْتُ النَّظَرَ وَ إذَا بِعُمَرَ بْنِ سَعْدٍ أَمِیرِ الْعَسْکَرِ وَ قَوْمٍ لَمْ أَعْرِفْهُمْ وَ إذَا بِعُنُقِهِ سِلْسِلَةٌ مِنْ حَدِیدٍ وَ النَّارُ خَارِجَةٌ مِنْ عَیْنَیْهِ وَ أُذُنَیْهِ فَأَیْقَنْتُ بِالْهَلَاکِ وَ بَاقِی الْقَوْمِ مِنْهُمْ مُغَلَّلٌ وَ مِنْهُمْ مُقَیَّدٌ وَ مِنْهُمْ مَقْهُورٌ بِعَضُدِهِ مِثْلِی فَبَیْنَمَا نَحْنُ نَسِیرُ و إذَا بِرَسُولِ اللَّهِ الَّذِی وَصَفَهُ الْمَلَکُ جَالِسٌ عَلَی کُرْسِیٍّ عَالٍ یَزْهُو أَظُنُّهُ مِنَ اللُّؤْلُؤِ وَ رَجُلَیْنِ ذِی شَیْبَتَیْنِ بَهِیَّتَیْنِ عَنْ یَمِینِهِ فَسَأَلْتُ الْمَلَکَ عَنْ الشَّابَّیْنِ فَقَالَ: نُوحٌ وَ إِبْرَاهِیمُ وَ إذَا بِرَسُولِ اللَّهِ یَقُولُ: مَا صَنَعْتَ یَا عَلِیُّ؟ قَالَ: مَا تَرَکْتُ أَحَداً مِنْ قَاتِلِی الْحُسَیْنِ إِلَّا وَ أَتَیْتُ بِهِ فَحَمِدْتُ اللَّهَ تَعَالَی بِأَنِّی لَمْ أَکُنْ مِنْهُمْ وَ رُدَّ إِلَیَّ عَقْلِی وَ إذَا

ص: 374

بِرَسُولِ اللَّهِ یَقُولُ: قَدِّمُوهُمْ فَقَدَّمُوهُمْ إِلَیْهِ وَ جَعَلَ یَسْأَلُهُمْ وَ یَبْکِی وَ یَبْکِی کُلُّ مَنْ فِی الْمَوْقِفِ لِبُکَائِهِ لِأَنَّهُ یَقُولُ لِلرَّجُلِ: مَا صَنَعْتَ بِطَفِّ کَرْبَلَاءَ بِوَلَدِیَ الْحُسَیْنِ؟ فَیُجِیبُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا حَمَیْتُ الْمَاءَ عَلَیْهِ وَ هَذَا یَقُولُ: أَنَا قَتَلْتُهُ وَ هَذَا یَقُولُ: أَنَا سَلَبْتُهُ وَ هَذَا یَقُولُ: أَنَا وَطَأتُ صَدْرَهُ بِفَرَسِی وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ: أَنَا ضَرَبْتُ وَلَدَهُ الْعَلِیلَ فَصَاحَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ قَالَ: وَا وَلَدَاهْ وَا قِلَّةَ نَاصِرَاهْ وَا حُسَیْنَاهْ وَا عَلِیَّاهْ هَکَذَا صَدَرَ عَلَیْکُمْ بَعْدِی أَهْلَ بَیْتِی انْظُرْ یَا أَبِی یَا آدَمُ انْظُرْ یَا أَخِی یَا نُوحُ کَیْفَ أَخلَفونی فِی ذُرِّیَّتِی فَبَکَوْا حَتَّی ارْتَجَّ الْمَحْشَرُ فَأَمَرَ بِهِمْ زَبَانِیَةَ جَهَنَّمَ یَجُرُّونَهُمْ أَوَّلاً فَأَوَّلاً إِلَی النَّارِ وَ إذَا بِهِمْ قَدْ أَتَوْا بِرَجُلٍ فَسَأَلَهُ قَالَ: مَا صَنَعْتُ شَیْئاً قَالَ: أَما أَنْتَ نَجَّارٌ؟ قَالَ: صَدَقْتَ یَا سَیِّدِی لَکِنِّی مَا عَمِلْتُ شَیْئاً إِلَّا عَمُوداً لِخَیْمَةِ الْحُصَیْنِ بْنِ نُمَیْرٍ لِأَنَّهُ انْکَسَرَ مِنْ رِیحٍ عَاصِفٍ فَوَصَلْتُهُ فَبَکَی صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ قَالَ: کَثَّرْتَ السَّوَادَ عَلَی وَلَدِی خُذُوهُ لِلنَّارِ وَ صَاحُوا: لاَ حُکْمَ إلّا لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ وَصِیِّهِ قَالَ الْحَدَّادُ: فَأَیْقَنْتُ بِالْهَلَاکِ فَأَمَرَ بِی فَقَدَّمُونِی فَاسْتَخْبَرَنِی فَأَخْبَرْتُهُ فَأَمَرَ بِی إِلَی النَّارِ فَلَمَّا سَحَبُونِی إِلَّا وَ انْتَبَهْت وَحَکَیتُ لِکُلِّ مَنْ لَقِیتُهُ وَ قَدْ یَبِسَ لِسَانُهُ وَ مَاتَ نِصْفُهُ وَ تَبَرَّأَ کُلُّ مَنْ یُحِبُّهُ وَ مَاتَ فَقِیرًا لَا رَحِمَهُ اللَّهُ تَعَالَی، (وَسَیَعْلَمُ الّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلِبٍ یَنْقَلِبُونَ)( (1)).»

ترجمه:

آهنگری از اهالی کوفه می گفت: وقتی لشکریان از کوفه به قصد جنگ باحضرت حسین بن علی علیه السلام بیرون شدند مقداری آهن نزد خود جمع کردم و ابزار [کارم] را گرفتم و با آن سپاه راه افتادم. به هر کجا می رسیدند، خیمه و خرگاه برپا می کردند من نیز خیمه ای زدم و رکاب و دهنۀ اسب و سر نیزه می ساختم و نیزه و خنجر و شمشیرهای کج را تعمیر می کردم و از آنجا که استاد ماهری بودم درآمدم زیاد شد.


1- . الشعراء(26): 227.

ص: 375

چند روز به همین صورت سپری شد تا آنکه [امام]حسین علیه السلام با لشکرش به کربلا رسیدند ما نیز به کربلا رفتیم و در کنار نهر علقمی خیمه زدیم. جنگی درگرفت و [امام]حسین علیه السلام و یاران و فرزندانش را با لب تشنه به شهادت رساندند.

رفت و برگشت ما نوزده روز طول کشید و من درحالیکه درآمد زیادی کسب کرده بودم همراه کاروان اسیران به کوفه بازگشتم.

عبیدالله دستور داد اسرا را به شام برای یزید ببرند. من نیز چند روزی در منزل درنگ نمودم تا اینکه یک شب در خواب دیدم گویا قیامت شده است و مردم مانند ملخ های پراکنده موج می زدند و سرگردان بودند. زبانها از شدت عطش آویزان شده بود. من نیز از شدت تشنگی، قدرت شنوایی و بینایی ام را از دست می دادم اما تشنه تر از من نیز بود. علاوه بر این آفتاب سوزان مغزها را می جوشاند، زمین مانند قیر داغ می جوشید، گویا پاهایم قطع شده بودند و آنقدر تشنه بودم که به خدای بزرگ سوگند اگر مرا بین تشنگی و قطعه قطعه کردن گوشت بدنم مخیّر می کردند، از شدت عطش، حاضر می شدم که گوشت بدنم را پاره پاره کنند تا خون از بدنم جاری شود و از آن خون قدری سیرابم کنند.

در این عذاب دردناک و فراگیر بودم که ناگهان اسب سواری با محاسن سفید وارد محشر شد که نورش محشر را روشن کرد و همه با سرورش خوشحال شدند. هزاران نبی، وصی، صدیق، شهید و صالح دور او را گرفته بودند. مانند باد و گردش افلاک گذشت. در آن لحظه مردی که بر اسبی تندرو سوار بود وارد شد. چهره اش مانند ماه شب چهارده می درخشید. هزاران نفر زیر رکابش تابع دستور او بودند که چون با گوشۀ چشم می نگریست اجسام محشر جمع می شدند و از گامهایش لرزه بر تنها افتاده بود. در آن لحظه افسوس خوردم که چرا از ترس این شخص از نفر اول کمک نخواستم!

ناگهان این شخص در رکابش ایستاد و شنیدم به اصحابش دستور داد: او را بگیرید. یکی از آنها بازوی مرا گرفت و نزد او برد. گویی با چنگالی از آهن گداخته مرا

ص: 376

گرفته باشند. کتف راستم کنده می شد. از او خواستم کمی آرامتر بگیرد اما محکم تر گرفت.

او را به امیرش قسم دادم که پاسخم را بدهد که کیست؟ گفت: ملکی از ملائکۀ خداوند جبار.

گفتم این سوار کیست؟ گفت: علی کرّار علیه السلام .

گفتم سواری که قبل از او آمد که بود؟ گفت: محمد مختار صلی الله علیه و آله و سلم .

پرسیدم کسانیکه دور او بودند؟ پاسخ داد: پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان و مؤمنین.

سؤال کردم: چه اشتباهی از من سرزده است که به تو دستور داد مرا بگیری؟ گفت: همۀ امور در دست اوست. سرنوشت تو مانند این افراد است. با دقت نگریستم، عمر سعد را به همراه گروهی دیدم که به گردنش زنجیری بسته شده بود و از چشمها و گوش هایش آتش خارج می شد. دانستم که من نیز هلاک می شوم.

کسانیکه اطراف عمر سعد بودند یا در غل و زنجیر بودند و یا با طناب بسته شده بودند. گروهی نیز مانند من بازوهایشان را گرفته بودند. در همین حال، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که بر تختی بلند و درخشان نشسته بود. تختی از مروارید که سمت راست آن، دو جوان با محاسن نورانی حاضر بودند. از ملک سؤال کردم: این دو جوان کیستند؟ گفت: نوح و ابراهیم علیهما السلام .

سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام فرمودند: چه کردی یا علی؟!

گفت: همۀ قاتلان حسین علیه السلام را آوردم. چون این را شنیدم خدا را شکر کردم که از قاتلان حسین علیه السلام نیستم!

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: همۀ آنها را بیاورید. آنها را آوردند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با گریه از ایشان سؤال می کرد که با گریۀ حضرت، اهل موقف همه گریان می شدند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از تک تک قاتلان سؤال می کرد تو در کربلا با فرزندم حسین علیه السلام چه

ص: 377

کردی؟ هر کسی هر جرمی را که مرتکب شده بود می گفت؛ از بستن آب و کشتن و غارت اموال.یکی می گفت سرش را با اسبم کوبیدم. دیگری می گفت فرزند نا توانش را زدم. با شنیدن این سخنان، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فریادی کشید و فرمود: آه فرزندم، آه از کمی یاران، وا حسینا! وا علیا! ببینید با فرزندم حسین علیه السلام چه کردید!

آنگاه خطاب به حضرت آدم و نوح علیهما السلام فرمود: پدر جان آدم و ای برادرم نوح ببینید بعد از من با فرزندانم چگونه رفتار کردند.

از گریۀ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم محشر به لرزه افتاد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به مأموران جهنم دستور داد تا همۀ قاتلان را به نوبت به جهنم بکشند.

بعد از آنها مردی را آوردند و از او پرسیدند تو در کربلا چه کردی؟

گفت: کاری نکرده ام.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از او پرسید: آیا تو نجّار نیستی؟

پاسخ داد: آری! اما فقط در کربلا ستون خیمۀ حصین بن نمیر را که شکسته بود تعمیر کردم.

حضرت صلی الله علیه و آله و سلم اشک ریخت و فرمود: تو سیاهی لشکر دشمنان حسین علیه السلام شدی. سپس دستور داد تا او را نیز داخل آتش بیاندازند. ماموران جهنم گفتند: هرچه خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و جانشین او بگوید اطاعت میکنیم و آن نجار را در آتش افکندند.

مرد آهنگر گفت: از اینجا یقین کردم من نیز هلاک می شوم. نوبت به من رسید و مرا مقابل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حاضر کردند. هرچه کرده بودم به ایشان گفتم و سپس دستور داد تا مرا نیز داخل آتش افکندند. درحالیکه مرا به سوی آتش جهنم می کشاندند (از شدت ترس) بیدار شدم و خوابم را برای همه تعریف کردم.

بعدها زبان آهنگر از کار افتاد و نصف بدنش فلج شد و دوستانش از او بیزاری جستند و در فقر از دنیا رفت. خدا او را رحمت نکند. (وَسَیَعْلَمُ الّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ

ص: 378

مُنقَلِبٍ یَنْقَلِبُونَ)( (1)) ؛«و به زودی ستمگران خواهند دانست که به کدام بازگشتگاه برمی گردند».

منابع شیعه:

1.منتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج1، ص197- 199.

2.مدینة المعاجز، علامه سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 95.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 319.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 632.

5.مخزن البکاء( (2))، مولی صالح برغانی قزوینی [م. 1283]، ص734.

6.الدمعة السّاکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص186- 189.

7.أسرار الشّهادة، علامه دربندی [م. 1285]، ص 445- 446.

8.ناسخ التواریخ حضرت سجاد علیه السلام ،سپهر [م. 1297]، ج3، ص358- 361.

9.معالی السّبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، 240- 242.

عاقبت فروش میخ به لشکر عمر سعد

9)«قَالَ السُّدِّیُ لِرَجُلٍ: أَنْتَ تَبِیعُ الْقَطِرَانَ؟ قَالَ: وَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ الْقَطِرَانَ إِلَّا أَنَّنِی کُنْتُ أَبِیعُ الْمِسْمَارَ فِی عَسْکَرِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ فِی کَرْبَلَاءَ فَرَأَیْتُ فِی مَنَامِی رَسُولَ اللَّهِ وَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ یَسْقِیَانِ الشُّهَدَاءَ فَاسْتَسْقَیْتُ عَلِیّاً فَأَبَی فَأَتَیْتُ النَّبِیَّ فَاسْتَسْقَیْتُ فَنَظَرَ إِلَیَّ وَ قَالَ: أَ لَسْتَ مِمَّنْ أَعَانَ عَلَیْنَا؟ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّنِی مُحْتَرِقٌ وَ وَ اللَّهِ مَا حَارَبْتُهُمْ فَقَالَ: اسْقِهِ قَطِرَاناً فَسَقَانِی شَرْبَةَ قَطِرَانٍ فَلَمَّا انْتَبَهْتُ کُنْتُ أَبُولُ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ الْقَطِرَانَ ثُمَّ انْقَطَعَ وَ بَقِیَتْ رَائِحَتُهُ.»


1- . الشعراء(26): 227.
2- . «مخزن البکاء فی المقتل، للحاج مولی محمد صالح البرغانی أخی الشهید الثالث المولی محمد تقی ابن الآقا محمد البرغانی القزوینی ، موجود فی خزانة کتبه بکربلاء.» الذریعه، آقا بزرگ طهرانی، ج20، ص224 – 225.

ص: 379

ترجمه:

سدی به شخصی گفت: تو قطران( (1)) فروش هستی؟ جواب داد: به خدا قسم من [تا به حال] قطران ندیده ام ولی در لشکر عمر بن سعد در کربلا میخ می فروختم. [بعد از شهادت حسین بن علی علیه السلام ] رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و علی بن ابی طالب علیه السلام را در خواب دیدم که به اصحاب حسین علیه السلام که در روز عاشورا با او کشته شدند آب می دادند. [من نیز سخت تشنه بودم] از علی علیه السلام جرعه ای آب خواستم، اما او آب نداد. نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدم و از ایشان آب خواستم. حضرت نگاهی به من کرد و فرمود: تو از کسانی نیستی که دشمنان ما را یاری کردند؟ عرض کردم: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم من دارم می سوزم، به خدا قسم با [امام]حسین علیه السلام و اصحابش جنگ نکردم. ایشان به حضرت علی علیه السلام فرمود: به او قطران بنوشان. آن حضرت مقداری قطران به من نوشانید. وقتی از خواب بیدار شدم تا سه روز بول من قطران بود. بعد از سه روز قطران قطع شد، ولی بوی آن باقی مانده است.

منابع شیعه:

1.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 216.

2.الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی [م. 560]، ص 335(با اندکی تفاوت).

3.نزهة الکرام، رازی، [م. 658] ج2، ص653.(فارسی)( (2))

4.مدینة المعاجز، علامه سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 111.

5.ناسخ التواریخ حضرت سجاد علیه السلام ، سپهر[م. 1297]، ج3، ص364.


1- . مس مذابی که حرارتش به نهایت رسیده است یا روغنی سیاه ، بدبو و چسبنده که آن را بر شتر می مالند.
2- . عبارت رازی اینچنین است: ... گفتم: مرا آب بده، نداد. گفتم: یا رسول اللّه، علی را بگو تا مرا آب دهد. رسول گفت: یا علی او را آب ده. گفت: یا رسول اللّه، این از آن قوم است که یاری ظالمان داده اند. گفتم: من یاری ظالمان ندادم. گفت: بلی، آهن بدیشان می فروختی. رسول صلی اللّه علیه و آله گفت: چنین بود؟ گفتم بلی یا رسول اللّه، رسول صلی اللّه علیه و آله، فرمود که قطران به وی ده تا بازخورد. قدحی قطران به من داد تا بازخوردم، سه شبانه روز قطران بول می کردم، و این بویش مانده است.

ص: 380

منابع اهل تسنن: ( (1))

6.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571] ج 14، ص 258 – 259.

7.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 447.

8.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2643.

9.مختصر تاریخ دمشق لابن عساکر، ابن منظور [م. 711]، ج 7، ص 157 ط دار الفکر- بنابر نقل شرح إحقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج 27، ص 346.

عاقبت نگهبان فرات

10)«عَن أَبی خالِدٍ عَن زَیدٍ قالَ: قالَ الحَسَنُ البَصرِیُ: کانَ یُجالِسُنا شَیخٌ نُصیبُ مِنهُ ریحَ القَطِرانِ فَسَأَلناهُ عَن ذَلِکَ فَقالَ: إنّی کُنتُ فی مَن مَنَعَ الحُسینَ بنَ عَلِیٍّ عَنِ الماءِ، فَرَأَیتُ فی مَنامی کَأَنَّ الناسَ قَد حُشِروا فَعَطِشتُ عَطَشاً شَدیداً فَطَلَبتُ الماءَ فَإِذَا النَّبِیُّ و عَلِیٌّ و فاطِمَةُ و الحَسَنُ و الحُسَینُ علیهم السّلام عَلَی الحَوضِ فَاستَسقَیتُ مِن رَسولِ اللّهِ صلّی اللّه علیه و آله فَقالَ: اسقُوه فَلَم یَسقِنی أَحَدٌ فَقالَ ثانیاً فَلَم یَسقِنی أَحَدٌ، فَقالَ ثالِثاً، فَقیلَ: یا رَسولَ اللّهِ إنّهُ مِمَّن مَنَعَ الحُسینَ مِنَ الماءِ، فَقالَ: اسقُوهُ قَطِراناً، فَأَصبَحتُ أَبولُ القَطِرانَ، و لا آکُلُ طَعاماً إِلّا وَجَدتُ مِنهُ رائِحَةَ القَطِرانِ، وَ لا أَذوقُ شَراباً إلّا صارَ فی فَمی قَطِراناً.»


1- . عبارت اهل تسنن اینچنین است: «الفضل [الفضیل] بن الزبیر قال: کنت جالسا عند شخص فأقبل رجل فجلس إلیه رائحته رائحة القطران فقال له: یا هذا أتبیع القطران؟ قال: ما بعته قط قال: فما هذه الرائحة؟ قال: کنت ممن شهد عسکر عمر بن سعد و کنت أبیعهم أوتاد الحدید فلما جنّ علی اللیل رقدت فرأیت فی نومی رسول الله و معه علیّ[علیه السلام ] وعلی یسقی القتلی من أصحاب الحسین فقلت له: اسقنی فأبی فقلت: یا رسول الله مره یسقینی فقال: ألست ممن عاون علینا؟ فقلت: یا رسول الله و الله ما ضربت بسیف و لا طعنت برمح و لا رمیت بسهم ولکنی کنت أبیعهم أوتاد الحدید فقال: یا علی اسقه فناولنی قعبا مملوءا قطرانا فشربت منه قطران و لم أزل أبول القطران أیاما ثم انقطع ذلک البول عنی و بقیت الرائحة فی جسمی فقال له السدی: یا عبد الله کل من بر العراق و اشرب من ماء الفرات فما أراک تعاین محمدا أبدا.»

ص: 381

ترجمه:

حسن بصری نقل کرده که پیرمردی با ما مجالست می کرد که از او بوی قطران به مشام می رسید. از علت آن پرسیدیم. گفت: من با طایفه ای بودم که [بر آب فرات نگهبانی می دادند و] امام حسین علیه السلام را از آب منع می کردند. [بعد از واقعۀ کربلا شبی] در خواب دیدم که گویا [قیامت شده و] مردم محشور شده اند و من در تشنگی عظیم گرفتارم و از هر سو آب می طلبم. ناگاه دیدم که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام بر لب حوض کوثر نشسته اند. نزد حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم آمدم و آب طلبیدم. حضرت فرمود: به او آب دهید، اما کسی آب نداد. حضرت بار دیگر فرمود. باز هم کسی به من آب نداد. برای بار سوم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: به او آب دهید. پاسخ دادند: یا رسول الله، این شخص از کسانی است که آب را از حسین علیه السلام منع کرد.

حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: به او قطران بیاشامانید. از وقتی که بیدار شده ام بولم قطران شده است و هرچه می خورم بوی قطران می دهد و هرچه می آشامم در دهانم مانند قطران می شود.

منابع شیعه:

1. روضة الشهداء( (1))، ملا حسین کاشفی [910] ، ص491.


1- . الف) «روضة الشهداء المشهور بالفارسیة تألیف مولانا کمال الدین حسین الواعظ الکاشفی السبزواری نزیل هرات المتوفی فی حدود سنة 910. استفادها من کتاب الملهوف للسید رضی الدین بن طاووس و المقتل لأبی مخنف.» عالم بزرگوار مرحوم سید محسن امین می فرماید: کتاب روضة الشهداء از مولانا کمال الدین حسین کاشفی است و در این کتاب از کتاب لهوف سید بن طاووس و مقتل ابی مخنف استفاده نموده است. أعیان الشیعة، سید محسن امین، ج 8، ص 414. 2.ب) «و غیر خفی أن کتاب (روضة الشهداء) من الکتب المعروفة التی اعتنی بها العلماء قال فی کشف الظنون: روضة الشهداء فارسی لحسین بن علی الکاشفی المعروف بالواعظ البیهقی المتوفی سنة 910.» بر کسی پوشیده نیست که روضة الشهداء از کتاب های معروف است و مورد توجه و اعتنای علما بوده است چلبی در کشف الظنون گفته است: روضة الشهدا کتابی است به زبان فارسی که مؤلّف آن حسین بن علی کاشفی معروف به واعظ بیهقی متوفای سال 910 است. نفحات الأزهار، آیت الله سید علی میلانی، ج10، ص220.

ص: 382

2.راحة الارواح، حسین شیعی سبزواری، [م. قرن8] ص152(به نقل از خوارزمی-فارسی)

3.آثار الاحمدی، استرآبادی، [م. قرن 10] ص492.(فارسی)

منبع اهل تسنن:

5.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]،ج 2، ص118.

عاقبت ساربان امام حسین علیه السلام

11)«عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ( (1)) قَالَ: لَمَّا اسْتُشْهِدَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ حَجَّ النَّاسُ مِنْ قَابِلٍ دَخَلْتُ عَلَی سَیِّدِی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) فَقُلْتُ لَهُ: یَا مَوْلَایَ قَدْ قَرُبَ الْحَجُّ فَمَا ذَا تَأْمُرُنِی؟ قَالَ: امْضِ عَلَی نِیَّتِکَ فَحَجَجْتُ فَبَیْنَمَا أَنَا أَطُوفُ بِالْکَعْبَةِ فَإِذَا نَحْنُ بِرَجُلٍ مَقْطُوعِ الْیَدَیْنِ وَ وَجْهُهُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ مُتَعَلِّقاً بِأَسْتَارِ الْکَعْبَةِ وَ هُوَ یَقُولُ: اللَّهُمَّ رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ الْحَرَامِ اغْفِرْ لِی وَ مَا أَحْسَبُکَ تَغْفِرُ لِی وَ لَوْ شَفَعَ لِی سُکَّانُ سَمَاوَاتِکَ وَ جَمِیعُ مَنْ خَلَقْتَ لِعِظَمِ جُرْمِی. قَالَ سَعِیدُ بْنُ الْمُسَیَّبِ: فَشَغَلَنَا وَ شَغَلَ جَمِیعَ النَّاسِ مِنَ الطَّوَافِ حَتَّی حَفَّ بِهِ النَّاسُ وَ اجْتَمَعْنَا عَلَیْهِ وَ قُلْنَا لَهُ: یَا وَیْلَکَ لَوْ کُنْتَ إِبْلِیسَ لَعَنَهُ اللَّهُ لَکَانَ یَنْبَغِی أَنْ لَا یَیْأَسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ فَمَنْ أَنْتَ وَ مَا ذَنْبُکَ؟ فَبَکَی وَ قَالَ: یَا قَوْمُ أَنَا أَعْرَفُ بِنَفْسِی وَ ذَنْبِی وَ مَا جَنَیْتُ فَقُلْنَا لَهُ: تَذْکُرُهُ لَنَا فَقَالَ: إِنِّی کُنْتُ جَمَّالاً لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ (عَلَیْهِمَا السَّلامُ) لَمَّا مَرَّ مِنَ الْمَدِینَةِ إِلَی الْعِرَاقِ وَ کُنْتُ أَرَاهُ إِذَا


1- . «قال الفضل بن شاذان: و لم یکن فی زمن علی بن الحسین علیه السلام فی أول أمره الا خمسة أنفس: سعید بن جبیر، سعید بن المسیب، محمد بن جبیر ابن مطعم، یحیی بن أم الطویل، أبو خالد الکابلی و اسمه وردان و لقبه کنکر، سعید بن المسیب رباه أمیر المؤمنین علیه السلام ، و کان حزن جَدّ سعید أوصی أمیر المؤمنین.» رجال کشی، شیخ طوسی، ج 1، ص 332.

ص: 383

أَرَادَ الْوُضُوءَ لِلصَّلَاةِ فَإِذَا یَضَعُ سَرَاوِیلَهُ فَأَرَی التِّکَّةَ تُغْشِی الْأَبْصَارَ بِحُسْنِ إِشْرَاقِهَا وَ أَلْوَانِهَا وَ کُنْتُ أَتَمَنَّاهَا إِلَی أَنْ صِرْنَا بِکَرْبَلَاءَ فَقُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ) وَ أَنَا مَعَهُ فَدَفَنْتُ نَفْسِی فِی مَکَانٍ مِنَ الْأَرْضِ وَ لَمْ أَطْلُبْ إِلَّا مِثَالِی قَالَ: فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْنَا اللَّیْلُ خَرَجْتُ مِنْ مَکَانِی فَرَأَیْتُ تِلْکَ الْمَعْرَکَةَ بِهَا نُوراً لَا ظُلْمَةً وَ نَهَاراً لَا لَیْلاً وَ الْقَتْلَی مَطْرُوحِینَ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ فَذَکَرْتُ لِشَقَاوَتِی التِّکَّةَ فَقُلْتُ: وَ اللَّهِ لَأَطْلُبَنَّ الْحُسَیْنَ فَأَرْجُو أَنْ تَکُونَ التِّکَّةُ عَلَیْهِ فِی سَرَاوِیلِهِ فَآخُذَهَا وَ لَمْ أَزَلْ أَنْظُرُ فِی وُجُوهِ الْقَتْلَی حَتَّی وَجَدْتُهُ جَدِیلاً فَإِذَا التِّکَّةُ فِیهَا فَدَنَوْتُ مِنْهُ وَ ضَرَبْتُ بِیَدِی إِلَی التِّکَّةِ فَإِذَا هُوَ قَدْ عَقَدَهَا عُقْدَةً قَوِیَّةً فَلَمْ أَزَلْ أَحُلُّ حَتَّی حَلَلْتُ مِنْهَا عُقْدَةً فَمَدَّ یَدَهُ الْیُمْنَی وَ قَبَضَ عَلَی التِّکَّةِ فَلَمْ أَقْدِرْ عَلَی أَخْذِ یَدِهِ عَنْهَا وَ لَا أَصِلُ إِلَیْهَا فَدَعَتْنِی نَفْسِیَ الْمَلْعُونَةُ إِلَی أَنْ طَلَبْتُ فَوَجَدْتُ قِطْعَةً مِنْ سَیْفٍ مَطْرُوحَةً فَأَخَذْتُهَا وَ انْکَبَبْتُ عَلَی یَدِهِ فَلَمْ أَزَلْ أَحُزُّهَا مِنْ یَدِهِ حَتَّی فَصَلْتُهَا عَنِ التِّکَّةِ ثُمَّ حَلَلْتُ عُقْدَةً أُخْرَی فَمَدَّ یَدَهُ الْیُسْرَی فَقَطَعْتُهَا ثُمَّ نَحَّیْتُهَا عَنِ التِّکَّةِ وَ مَدَدْتُ یَدِی إِلَی التِّکَّةِ لآخُذَهَا وَ إِذَا بِالْأَرْضِ تَرْجُفُ وَ السَّمَاءَ وَ إِذَا بِجَلَبَةٍ عَظِیمَةٍ وَ بُکَاءٍ وَ نِدَاءٍ یَقُولُ: وَا اِبْنَاهْ وَا حُسَیْنَاهْ فَصَعِقْتُ وَ رَمَیْتُ نَفْسِی بَیْنَ الْقَتْلَی فَإِذَا ثَلَاثُ نَفَرٍ وَ امْرَأَةٌ، وَ حَوْلَهُمْ خَلَائِقُ وَ فِرَقٌ قَدِ امْتَلَأَتْ مِنْهُمُ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ فِی صُوَرِ النَّاسِ وَ أَجْنِحَةِ الْمَلَائِکَةِ وَ إِذَا بِوَاحِدٍ مِنْهُمْ یَقُولُ: وَا اِبْنَاهْ یَا حُسَیْنُ فِدَاکَ جَدُّکَ وَ أَبُوکَ وَ أُمُّکَ وَ أَخُوکَ وَ إِذَا بِالْحُسَیْنِ قَدْ جَلَسَ وَ رَأْسُهُ عَلَی بَدَنِهِ وَ هُوَ یَقُولُ: لَبَّیْکَ یَا جَدَّاهْ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ یَا أَبَتَاهْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ یَا أُمَّاهْ یَا فَاطِمَةُ وَ یَا أَخَاهْ الْمَقْتُولَ بِالسَّمِّ قَبْلِی وَ إِذَا هُمْ قَدْ جَلَسُوا حَوْلَهُ وَ فَاطِمَةُ تَقُولُ: یَا أَبِی یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تَأْذَنُ لِی حَتَّی آخُذَ مِنْ دَمِ شَیْبَتِهِ وَ أَخْضِبَ نَاصِیَتِی وَ أَلْقَی اللَّهَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ قَالَ لَهَا: افْعَلِی فَرَأَیْتُهُمْ یَأْخُذُونَ وَ فَاطِمَةُ تَمْسَحُ نَاصِیَتَهَا وَ النَّبِیُّ وَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ (عَلَیْهِمْ السَّلَامُ) یَمْسَحُونَ نُحُورَهُمْ وَ صُدُورَهُمْ وَ أَیْدِیَهُمْ إِلَی الْمَرَافِقِ وَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) یَقُولُ: فَدَیْتُکَ یَا حُسَیْنُ فَمَا کَانَ مَنْ قَطَعَ یَدَکَ الْیُمْنَی وَ

ص: 384

ثَنَّی بِالْیُسْرَی؟ قَالَ: یَا جَدَّاهْ کَانَ مَعِی جَمَّالٌ صَحِبَنِی مِنَ الْمَدِینَةِ وَ کَانَ یَنْظُرُ إِلَی سَرَاوِیلِی وَ وُضُوءِ الصَّلاةِ فَیَتَمَنَّی أَنْ یَکُونَ لَهُ فَمَا مَنَعَنِی أَنْ أَدْفَعَهَا إِلَیْهِ إِلَّا لِعِلْمِی أَنَّهُ صَاحِبُ هَذَا الْفِعْلِ فَلَمَّا قُتِلْتُ خَرَجَ یَطْلُبُنِی فَوَجَدَنِی بِلَا رَأْسٍ فَتَفَقَّدَ سَرَاوِیلِی وَ رَأَی التِّکَّةَ وَ قَدْ کُنْتُ عَقَدْتُهَا عُقْدَةً صَعْبَةً فَضَرَبَ یَدَهُ إِلَی الْعُقْدَةِ مِنْهَا فَحَلَّهَا فَمَدَدْتُ یَدِیَ الْیُمْنَی فَقَبَضْتُ عَلَی التِّکَّةِ فَطَلَبَ فِی الْمَعْرَکَةِ فَوَجَدَ قِطْعَةً مِنْ سَیْفٍ فَقَطَعَ بِهَا یَدِیَ الْیُمْنَی ثُمَّ حَلَّ عُقْدَةً أُخْرَی فَضَرَبْتُ بِیَدِیَ الْیُسْرَی عَلَی التِّکَّةِ لِئَلَّا یَحُلَّهَا فَتَنْکَشِفَ عَوْرَتِی فَأَخَذَ یَدِیَ الْیُسْرَی فَلَمَّا أَنْ حَلَّ الْعُقْدَةَ الْأُخْرَی أَحَسَّ بِکَ فَرَمَی بِنَفْسِهِ بَیْنَ الْقَتْلَی فَقَالُوا: أُفٍّ لَکَ جَمَّالاً سَوَّدَ اللَّهُ وَجْهَکَ فِی الدُّنْیَا وَ الآخِرَةِ وَ قَطَعَ یَدَیْکَ وَ جَعَلَکَ فِی حِزْبِ مَنْ سَفَکَ دِمَاءَنَا وَ حَایَشَ عَلَی اللَّهِ فِی قَتْلِنَا فَمَا اسْتَتَمَّ دُعَاءَهُ حَتَّی انْتَثَرَتْ یَدَایَ وَ حَسَسْتُ بِوَجْهِی أَنَّهُ أُلْبِسَ قِطَعاً مِنَ النَّارِ مُسْوَدَّةً فَجِئْتُ إِلَی هَذَا الْبَیْتِ أَسْتَشْفِعُ وَ أَعْلَمُ بِأَنَّهُ لَا یَغْفِرُ لِی أَبَداً. فَلَمْ یَبْقَ بِمَکَّةَ أَحَدٌ مِمَّنْ سَمِعَ بِحَدِیثِهِ إِلَّا تَقَرَّبَ إِلَی اللَّهِ بِلَعْنِهِ وَ کُلٌّ یَقُولُ: حَسْبُکَ مَا أَنْتَ فِیهِ.»

ترجمه:

از سعید بن مسیب نقل شده که گفت: هنگامی که امام حسین علیه السلام شهید شد و مردم در سال آینده برای اعمال حج رفتند من به حضور حضرت سجاد علیه السلام مشرف شدم و به آن بزرگوار گفتم: ای مولای من! موسم حج نزدیک شده است. شما چه دستوری به من می دهید؟ امام سجاد علیه السلام فرمود: همانطور که قصد کرده ای به حج برو. من رفتم و مشغول اعمال حج شدم. در حال طواف کعبه بودم که ناگاه با مردی مواجه شدیم که دستهایش قطع شده بود و صورتش نظیر شب، سیاه بود. به پرده های کعبه آویزان شده بود و می گفت: ای خدایی که پروردگار کعبه ای، مرا بیامرز و هرچند گمان نمی کنم مرا بیامرزی، حتی اگر ساکنین آسمان ها و همۀ مخلوقاتت برای من شفاعت نمایند؛ زیرا جرم من خیلی بزرگ است.

ص: 385

سعید بن مسیب می گوید: همۀ کسانی که آنجا بودند دور او جمع شدند و به او گفتیم: وای بر تو! اگر تو ابلیس بودی جا داشت که از رحمت خدا مأیوس نشوی. کیستی و گناه تو چیست؟ گریان شد و گفت: من خود می دانم که چه جرم بزرگی انجام داده ام.

به او گفتیم: گناه خود را برای ما بگو. گفت: در آن موقع که امام حسین علیه السلام از مدینه به سمت عراق حرکت کرد من ساربان آن حضرت بودم. وقتی امام حسین علیه السلام برای وضو گرفتن می رفت من او را می دیدم. بند شلوار آن حضرت به قدری می درخشید که چشمها را خیره می کرد. آرزو داشتم که آن بند شلوار برای من باشد. تا اینکه وارد کربلا شدیم، من با آن بزرگوار بودم تا به شهادت رسید. خود را در مکانی پنهان نمودم. وقتی شب فرا رسید از مخفیگاه خود خارج شدم و در آن معرکه، نور دیدم نه ظلمت، و روز دیدم نه شب! جسد کشتگان روی زمین افتاده بود. به علت شقاوت و خباثتی که داشتم به یاد آن بند شلوار افتادم و [با خود] گفتم: به خدا قسم من به دنبال امام حسین علیه السلام می گردم، تا آن را بر دارم. همچنان به پیکر کشتگان نگاه می کردم تا اینکه جسد حسین علیه السلام را دیدم که به روی زمین افتاده بود و بند شلوار در شلوار آن حضرت بود. نزدیک آن بزرگوار رفتم و دست بردم تا آن بند شلوار را بردارم. ولی دیدم آن حضرت گره محکمی به آن زده است. تلاش می کردم تا یک گره از آن را باز کردم. ناگاه دیدم آن بزرگوار دست راست خود را آورد و به نحوی آن بند شلوار را گرفت که من نتوانستم دست مقدسش را رد کنم و به آن دست یابم. نفس ملعون من مرا وادار نمود تا چیزی بدست آورم. لذا شمشیر شکسته ای را برداشتم روی دست او افتادم و دست راست آن حضرت را از آن بند شلوار جدا کردم. سپس گرۀ دیگری از بند شلوار را باز کردم ولی آن حضرت دست چپ خود را دراز کرد. دست مبارک او را بریدم و از آن بند شلوار جدا نمودم. دست خود را دراز کردم که آن را بگیرم. ناگاه دیدم زمین و آسمان دچار لرزه شد. شور و شیون و گریه و صدایی بگوشم رسید که می گفت: «وا ابناه! وا

ص: 386

حسیناه!» [وقتی من با این منظره مواجه شدم] بی هوش شدم و خود را در میان کشتگان انداختم. سه نفر مرد و یک زن را دیدم که مخلوقات و گروههایی با صورتهای مردم و بالهای ملائکه در اطراف آنان بودند و زمین و آسمان از این موجودات پر شده بود. شنیدم یکی از آن چهار نفر می گوید: ای پسرم، ای حسین! جدّ، پدر، برادر و مادرت به فدای تو باد. امام حسین علیه السلام در حالی که سرش به بدن مبارکش پیوسته بود نشست و فرمود: «لبیک یا جداه یا رسول اللَّه، و یا ابتاه یا امیرالمؤمنین، و یا اماه یا فاطمة الزهراء و یا اخاه، ای برادرم که قبل از من با سم شهید گشتی». آنان در اطراف امام حسین علیه السلام نشستند. حضرت زهرا علیها السلام می فرمود: یا ابتاه، یا رسول اللَّه! آیا به من اجازه می دهی از خون محاسن حسینم، پیشانی خود را خضاب نمایم و خدا را در روز قیامت [با این حال] ملاقات کنم؟ پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آری. آنان [از خون محاسن امام حسین علیه السلام ] می گرفتند و حضرت زهرا علیها السلام آن خون را به پیشانی خود می مالید. پیامبر خدا و حضرت علی و امام حسن علیهم السلام خون رنگین حسین را به گلو و سینه و دست های خود تا آرنج می مالیدند. شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمود: فدای تو گردم ای حسین! چه کسی دست راست و چپ تو را بریده است؟ امام حسین علیه السلام فرمود: یا جدا! ساربانی که از مدینه همراه من بود، هنگام وضو، بند شلوارم را می دید و آرزو داشت مالِ او باشد. و چون می دانستم او این جنایت را خواهد کرد، آن را به وی نبخشیدم. هنگامی که شهید شدم آن ساربان مرا در میان کشتگان جستجو نمود تا اینکه بدن بی سر مرا یافت. وقتی شلوار مرا دید، بند آن را یافت. من گرۀ محکمی به آن زده بودم. وقتی یکی از آن گره ها را با دست خود باز کرد، دست راست خود را دراز کردم و بند شلوار را گرفتم. او در میدان جنگ به جستجو پرداخت و شمشیر شکسته ای یافت و دست راست مرا قطع نمود. سپس یک گره دیگر را باز کرد و من دست چپ خود را روی آن بند شلوار نهادم که آن را باز نکند. او دست چپ مرا برید. موقعی که بند دیگر شلوار را باز کرد حضور شما را احساس کرد و خود را در میان

ص: 387

کشتگان انداخت. آن چهار نفر گفتند: ای ساربان! اُف بر تو باد. خدا روی تو را در دنیا و آخرت سیاه کند! دو دست تو را قطع نماید و تو را در آن گروهی قرار دهد که خون ما را ریختند و در مقابل خدا جرأت پیدا کردند. هنوز نفرینش را تمام نکرده بود که دستهای من جدا شدند و این طور احساس نمودم که قطعه های سیاهی از آتش بر صورتم پوشانده شده است. نزد خانۀ خدا آمدم که شفیع من شود و می دانم خدا هرگز مرا نخواهد آمرزید!

[راوی می گوید: ] احدی در مکه -از کسانی که حدیث او را شنیدند- باقی نبود مگر اینکه با لعنت کردن او به خدا تقرب جست و هر یک از آن مردم به او می گفتند: ای لعین! همین حالی که داری برای تو کافی است.

منابع شیعه:

1.هدایة الکبری، حسین بن حمدان خصیبی [م. 334]، ص 207.

2.راحة الارواح، حسن شیعی سبزواری، [م. قرن8] ص152.(به همین مضمون)( (1))


1- . عبارت راحة الارواح اینچنین است: روایت کرده اند که نابینایی را دیدند که هر دو دست و هر دو پای نداشت و می گفت: یا ربّ؛ مرا از آتش دوزخ نجات ده. گفتند: هیچ عقوبت نماند که با تو نکرده اند و باز از آتش نجات می خواهی؟ گفت: بیایید و قصّۀ من گوش کنید. من با آن جماعت بودم که حسین علی علیه السلام را در کربلا شهید کردند. چون ایشان برفتند، من نگاه کردم که حسین علیه السلام زیر جامه ای داشت که بند نیکو بر وی بود، خواستم که آن بند را بیرون کنم، وی دست چپ آورد و آن بند را بگرفت. من دست وی را ببریدم و قصد کردم که بند بیرون کنم. وی دست راست برآورد و آن بند را بگرفت. من دست راست نیز ببریدم. آنگه دیگر قصد کردم که بند بیرون کنم. زلزله ای پیدا شد، من بترسیدم و او را رها کردم. خدای تعالی خواب بر من غلبه گردانید. در میان کشتگان در خواب شدم، چنان دیدم که رسول- صلّی اللّه علیه و آله و سلّم- آمد و با وی علی و فاطمه علیهما السلام بودند. پس سر حسین علیه السلام را برگرفتند. فاطمه علیها السلام آن سر را بوسه داد و گفت: ای فرزند من؛ تو را بکشتند، خدای بکشاد ایشان را. این که کرد؟ گفت: شمر مرا بکشت و این که خفته است، هر دو دست مرا ببرید و اشارت به من کرد. فاطمه علیها السلام به من نگاه کرد و گفت: خدای هر دو دست و هر دو پای تو را ببراد و هر دو چشمت کور کناد و به آتش دوزخت کناد. من بیدار شدم، دو چشمم کور شده بود و هر دو دست و پای از من افتاده بود و از دعای وی هیچ نمانده است الّا آتش دوزخ.

ص: 388

3.المنتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج1، ص92- 94.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 316.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 629.

6.الدمعة السّاکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج5، ص7- 10.

7.أسرار الشّهادة، علامه دربندی [م. 1285]، ص440- 441.

8.ناسخ التواریخ سید الشهدا علیه السلام ، سپهر [م. 1297]، ج4، 19- 21.

9.معالی السّبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص60- 63.

ص: 389

واقعۀ چهلم: سیاه شدن صورت قاتل امام حسین علیه السلام

«عَنْ الْجَرِیرِیِّ عَنْ عَبْدِ رَبِّهِ اَوْ غَیْرِهِ: إنّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ[ علیه السلام ] لَمّا أَرْهَقَهُ السِّلَاحُ أو أُخِذَ لَه السِّلَاحُ قَالَ: ألا تَقْبَلُونَ مِنِّی مَا کَانَ رَسُولُ اللهِ یَقْبَلُ مِنْ الْمُشْرِکِینَ؟ قَالُوا: وَ مَا کَانَ رَسُولُ اللهِ یَقْبَلُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ؟ قَالَ: إِذَا جَنَحَ أَحَدُهُمْ قَبِلَ مِنْهُ. قَالُوا: لَا قَالَ: فَدَعُونِی أرْجِعْ قَالُوا: لَا قَالَ: فَدَعُونِی آتِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَأَخَذَ لَهُ رَجُلٌ السِّلَاحَ فَقَالَ لَهُ: أَبْشِرْ بِالنَّارِ فَقَالَ: بَلْ إنْ شَاءَ اللهُ بِرَحْمَةِ رَبِّی عَزَّ وَجَلَّ وَ شَفَاعَةِ نَبِیِّی فَقُتِلَ وَ جِیءَ بِرَأْسِهِ حَتَّی وُضِعَ فِی طَسْتٍ بَیْنَ یَدَیْ ابْنِ زِیَادٍ فنَکَتَه بِقَضِیبِهِ وَ قَالَ: لَقَدْ کَانَ غُلَاماً صَبِیحاً ثُمَّ قَالَ: أَیُّکُمْ قَاتِلُهُ؟ فَقَامَ الرَّجُلُ فَقَالَ: أَنَا قَتَلْتُهُ فَقَالَ: مَا قَالَ لَکَ؟ فَأَعَادَ الْحَدِیثَ فَاسْوَدَّ وَجْهُهُ».

ترجمه:

جریری از عبد ربه یا غیر او نقل کرده که [حضرت]حسین بن علی علیه السلام آنگاه که سلاحِ [دشمن از بسیاری] آن حضرت را پوشانید (یا آنگاه که برای [جنگ با] او سلاح [در دست] گرفتند) فرمود: آیا از من نمی پذیرید آنچه رسول خدا از مشرکین می پذیرفت؟ گفتند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از مشرکین چه چیزی را می پذیرفت؟ فرمود: آنگاه که یکی از آنان [به سازش] میل می کرد از او می پذیرفت. گفتند: نه [از تو نمی پذیریم]

ص: 390

فرمود: پس رهایم کنید برگردم. گفتند: نه [رهایت نمی کنیم] فرمود: پس رهایم کنید که نزد امیر المؤمنین بروم. مردی سلاح برای [جنگ با] او [به دست] گرفت و به او گفت: به [داخل شدن در] آتش شاد باش. فرمود: بلکه اگر خدا بخواهد به رحمت پروردگارم و شفاعت پیامبرم مسرور می شوم. پس آن حضرت به شهادت رسید و سر [مقدس] او در طشتی مقابل ابن زیاد گذارده شد. او با چوبش به آن سر [مقدس] زد و گفت: جوانی زیبارو بود. آنگاه پرسید: کدام یک از شما قاتل اوست؟ آن مرد ایستاد و گفت: من او را کشتم. [ابن زیاد] پرسید: او به تو چه گفت؟ آنچه گذشت را بازگو کرد و بعد از گفتن جریان، رویش سیاه شد.

منابع اهل تسنن:

1.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 14، ص 220.

2.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 321.

3.کفایة الطالب، گنجی شافعی [م. 658]، ص431.

4.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2616.

5.ذخائر العقبی، محب طبری [م. 694]، ص 149.

6.مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور [م. 711]، ج7، ص146.

7.تاریخ الإسلام، ذهبی [م. 748]، ج 5، ص 12.

8.فضائل الثقلین، ایجی شافعی [م. 820]، ص510.

9.تاریخ الخمیس، دیاربکری [م. 966]، ج2، ص334.

10.تهذیب تاریخ ابن عساکر ، ابن بدران [م. 1346]، ج4، ص334.

ص: 391

واقعۀ چهل و یکم: عاقبت حاملین سر امام علیه السلام و شهدا

سیاه شدن صورت حامل سر امام حسین علیه السلام

1)«إِنَّ شَخْصاً مِنْهُمْ عَلَّقَ فِی لَبَبِ فَرَسِهِ رَأْسَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ فَرُئِیَ بَعْدَ أَیَّامٍ وَ وَجْهُهُ أَشَدُّ سَوَاداً مِنِ الْقَارِ فَقِیلَ لَهُ: إِنَّکَ کُنْتَ أَنْضَرَ الْعَرَبِ وَجْهاً، فَقَالَ: مَا مَرَّت عَلِیَّ لَیْلَةٌ مِنْ حِینٍ حَمَلْتُ ذَلِکَ الرَّأْسَ إِلَّا وَ اثنَانِ یَأْخُذَانِ بِضَبعی ثُمَّ یَنْتَهِیَانِ بِی إِلی نَارٍ تُؤَجَّجُ فیَدفَعانی فِیهَا وَ أَنَا أَنَکِصُ فتَسفَعُنی کَمَا تَرَی، ثُمَّ مَاتَ عَلَی أَقْبَحِ حَالَةٍ»

ترجمه:

کسی که سر مطهّر امام حسین[ علیه السلام ] را بر زین اسبش آویخته بود [و از کربلا به کوفه می برد] پس از چند روز که او را دیدند، صورتش از قیر هم سیاه تر گردیده بود! به او گفتند: تو از همۀ عرب زیبا چهره تر بودی [اکنون چه شده است که رنگ صورتت این چنین سیاه شده است؟] در پاسخ گفت: از وقتی که سر امام حسین[ علیه السلام ] را با خود می بردم [تا کنون] شبی بر من نگذشت مگر این که دو نفر می آیند و بازوهای مرا می گیرند و به سوی آتشی شعله ور می برند و در آن می افکنند و سرانجام به وضعی درآمدم که مشاهده می کنید. آن مرد به زشت ترین حالتی مرد.

ص: 392

منابع اهل تسنن:

1.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی[م. 974]، ص195.

2.مفتاح النجا فی مناقب آل العبا، بدخشی [م. 1200]، المخطوط ص 151 (بنابر نقل شرح إحقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج 19، ص 384).

3.ینابیع المودة، قندوزی[م. 1294]، ج3، ص24.

4. نور الأبصار، شبلنجی[م. 1300]، ص268.

سیاه شدن صورت حامل سر قمر بنی هاشم علیه السلام

2)«حَکَی هِشَامُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الأصبَغِ الْمُجَاشِعِیِّ قَالَ: لَمَّا أُتِیَ بِالرُّءُوسِ إلَی الْکُوفَةِ إِذَا بِفَارِسٍ أَحْسَنِ النَّاسِ وَجْهاً قَدْ عَلَّقَ فِی لَبَبِ فَرَسِهِ رَأْسَ غُلَامٍ أَمْرَدَ کَأَنَّهُ الْقَمَرُ لَیْلَةَ تَمَامِهِ وَ الْفَرَسُ یَمرَحُ فإذا طَأْطَأَ رَأْسَهُ لَحِقَ الرَّأْسُ بِالْأَرْضِ فَقُلْتُ لَهُ: رَأْسُ مَنْ هَذَا؟ فَقَالَ: هَذَا رَأْسُ الْعَبَّاسِ بْنِ عَلِیٍّ ؛ قُلْتُ: وَ مَنْ أَنْتَ؟ قَالَ: حَرْمَلَةُ بْنُ الْکَاهِلِ الْأَسَدِیُّ، قَالَ: فَلَبِثْتُ أَیَّاماً وَ إذا بِحَرمَلَةَ وَ وَجْهُهُ أَشَدُّ سَوَاداً مِنِ الْقَارِ فَقُلْتُ لَهُ: لَقَدْ رَأَیْتُکَ یَوْمَ حَمَلتَ الرَّأْسَ وَ مَا فِی الْعَرَبِ أَنْضَرُ وَجْهاً مِنْکَ وَ مَا أَرَی الْیَوْمَ لَا أَقْبَحَ وَ لَا أسْوَدَ وَجْهاً مِنْکَ قَالَ: وَ اللَّهِ مُنْذُ حَمَلْتُ الرَّأْسَ وَ إلَی الْیَوْمِ مَا تَمُرُّ عَلَیَّ لَیْلَةٌ إِلَّا وَ اثْنَانِ یَأْخُذَانِ بِضَبْعِی ثُمَّ یَنْتَهِیَانِ بِی إلَی نَارٍ تَأَجَّجُ فیَدفَعانی فِیهَا وَ أَنَا أنکِصُ فتَسفَعُنی کَمَا تَرَی ثُمَّ مَاتَ عَلَی أَقْبَح حَالٍ.»

ترجمه:

هشام بن محمد از قاسم بن اصبغ حکایت کرده است که وقتی سرها [ی شهدا] به کوفه آورده شد ناگاه سواری را دیدم که زیباترینِ مردم از جهت صورت بود در لَبَبِ( (1)) اسبش سر جوانی را که هنوز محاسنش در نیامده بود و گویا ماهِ شب چهارده بود آویزان کرده بود. اسب از روی نشاط، سرش را بالا و پایین می آورد. وقتی سرش را پایین


1- . آنچه بر سینه اسب محکم بسته می شود تا نگذارد زین اسب عقب برود.

ص: 393

می آورد سرِ آن جوان به زمین می خورد. به آن سوار گفتم: این سرِ کیست؟ گفت: این سرِ عباس بن علی[ علیه السلام ] است. گفتم: تو کیستی؟ گفت: حرملة بن کاهل اسدی.

قاسم بن اصبغ گفت: چند روزی گذشت، حرمله را دیدم که صورتش از قیر سیاه تر شده بود. به او گفتم: روزی که سر را حمل می کردی تو را دیدم و در عرب زیباروتر از تو نبود و امروز زشت تر و سیاه روتر از تو [کسی را] نمی بینم؟! گفت: به خدا قسم از آن وقت که سر را حمل کردم تا امروز شبی بر من نمی گذرد مگر این که دو نفر بازوی مرا می گیرند و به سوی آتشی شعله ور می برند و در حالی که من از رفتن خودداری می کنم مرا در آتش می افکنند و آتش آنگونه که می بینی صورتم را سیاه می کند. سپس حرمله با زشت ترین حال مرد.

منابع اهل تسنن:

1.تذکرة الخواص، سبط بن جوزی [م. 654]، ص254.

2. جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]، ج 3، ص386.

3.التبر المذاب، أحمد بن محمد بن أحمد حافی [ خوافی ] شافعی، ص 100 (بنابر نقل شرح إحقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج 27، ص 399.

4.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 43.

عاقبت حامل سر شهدا

3)«رَوَی عَبْدُ الْمَلِکِ بْنُ عُمَیْرٍ أَنَّهُ کَانَ لِی جَارٌ مِنْ بَنِی سَاعِدَةَ جَسَدُهُ وَ وَجْهُهُ أَسْوَدُ وَ رَأْسُهُ أَبْیَضُ فَقُلْتُ لَهُ یَوْماً: مَا هَذَا الَّذِی بِکَ یَا فُلَانُ؟ قَالَ: یَا أَخِی اعْلَمْ أَنِّی شَهِدْتُ عَسْکَرَ ابْنِ زِیَادٍ - لَعَنَهُ اللَّهُ - وَ أَخَذتُ مِن بَعْضِ الرُّءُوسِ الَّذِی لِأَصْحَابِ الْحُسَیْنِ فَأَصْبَحتُ کَمَا تَرَانِی، وَ مَعَ ذَلِکَ إنِّی أَرَی فِی مَنَامِی أَنَّ الرَّأْسَ کُلَّ لَیْلَةٍ یُکَلِّمُنِی وَ یَرمِینی فِی النَّارِ وَ قَدْ عَلِمُوا بِذَلِکَ أَهْلِی فَإِذَا عَلِمُوا أَنِّی قَدْ نِمْتُ أیقَظونی.»

ص: 394

ترجمه:

عبدالملک بن عمیر روایت کرده است که من همسایه ای از بنی ساعده داشتم که بدن و صورتش سیاه و سرش سفید بود. روزی به او گفتم: فلانی! این حالتی که در تو هست چیست؟ گفت: برادرم! بدان که من در لشکر ابن زیاد - خدا او را لعنت کند- حاضر شدم و بعضی از سرهای اصحاب حسین علیه السلام را گرفتم و آنگونه که می بینی شدم. هر شب در خواب می بینم که آن سر با من صحبت می کند و مرا در آتش می اندازد و اهل و عیال من این را دانسته اند پس وقتی بدانند خوابم برده بیدارم می کنند.

منبع شیعه:

مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص120.

ص: 395

واقعۀ چهل و دوم: نمایان شدن آتش در صورت عبید الله بن زیاد هنگام قتل امام حسین علیه السلام

1)«عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ کُرْدُوسٍ عَنْ حَاجِبِ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ زِیَادٍ لَعَنَهُ اللَّهُ قَالَ: دَخَلْتُ الْقَصْرَ خَلْفَ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ زِیَادٍ لَعَنَهُ اللَّهُ [حِینَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ] فَاضْطَرَمَ فِی وَجْهِهِ نَاراً [أوْ کَلِمَةً نَحْوَهَا] فَقَالَ هَکَذَا بِکُمِّهِ عَلَی وَجْهِهِ فَقَالَ: هَلْ رَأَیْتَ؟ قُلْتُ: نَعَمْ فَأَمَرَنِی أَنْ أَکْتُمَ ذَلِکَ [وَ قَالَ: لاَ تُحَدِّثَنَّ بِهَذَا أَحَداً]»

ترجمه:

از عبدالملک بن کُردوس، دربان عبید اللّٰه بن زیاد نقل شده که گفت: هنگامی که حسین بن علی[ علیه السلام ] را به قتل رساندند من به دنبال عبید اللّٰه بن زیاد داخل قصر شدم. ناگاه آتشی در صورت او افروخته شد. او در حالی که آستینش روی صورتش بود گفت: (این آتش را) دیدی!؟ گفتم: آری. سپس به من دستور داد که این موضوع را فاش نکنم.

منابع شیعه:

1.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 309.

2.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 622.

3.أسرار الشهادة، دربندی [م. 1285]، ص476.

ص: 396

4.لواعج الأشجان، سید محسن امین [م. 1371]، ص 211.

منابع اهل تسنن:

5.طبقات الکبری، ابن سعد [م. 230]، ج 10، ص503.

6.معجم الکبیر، طبرانی [م. 360]، ج 3، ص 112.

7. مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج 2، ص99.

8.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 37، ص 451.

9.الکامل فی التاریخ، ابن اثیر [م. 630]، ج 4، ص 265.

10.البدایة والنهایة، ابن کثیر [م. 774]، ج 8، ص 314.

11.مجمع الزوائد، هیثمی [م. 807]، ج 9، ص 196 (قال الهیثمی: رواه الطبرانی و حاجب عبید اللّٰه لم أعرفه و بقیة رجاله ثقات. هیثمی گفته که حاجب را نمی شناسم اما بقیۀ رجال حدیث، همگی ثقه و مورد اعتماد هستند.)

12.محاضرات و المحاورات، سیوطی [م. 911]، ص 80.

2)«عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ کُرْدُوسٍ حَاجِبِ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ زِیَادٍ قَالَ: دَخَلْتُ الْقَصْرَ مَعَ عُبَیْدِاللّٰه ابْنِ زِیَادٍ فَاضْطَرَمَ الْقَصْرُ نَاراً فَجَعَلَ عُبَیْدُاللّٰه یَتَّقِی بِکُمِّهِ عَنْ وَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ: لَا تُخْبِرْ بِهَذَا أَحَداً».

ترجمه:

عبد الملک بن کُردوس، دربان عبیداللّٰه بن زیاد می گوید: با عبید اللّٰه بن زیاد داخل قصر شدم که ناگاه آتشی در قصر، شعله ور شد و عبیداللّٰه با آستین خود آن آتش را از صورت دور می کرد. سپس به من گفت: این موضوع را به هیچ کس نگو.

منبع شیعه:

ملاحم و فتن، سید ابن طاووس [م. 664]، ص 335.

ص: 397

واقعۀ چهل و سوم: داخل شدن مار در بینی عبیدالله بن زیاد، پس از مرگ

روایت عمّار بن عمیر تَیمی به نقل شیخ صدوق و ابن شهر آشوب قدس سرها

1)«عَنْ عَمَّارِ بْنِ عُمَیْرٍ التَّیْمِیِّ قَالَ: لَمَّا جِی ءَ بِرَأْسِ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ زِیَادٍ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ رُؤوسِ أَصْحَابِهِ عَلَیْهِمْ غَضَبُ اللَّهِ قَالَ: انْتَهَیْتُ إِلَیْهِمْ وَ النَّاسُ یَقُولُونَ: قَدْ جَاءَتْ قَالَ: فَجَاءَتْ حَیَّةٌ تَتَخَلَّلُ الرُّؤوسَ حَتَّی دَخَلَتْ فِی مَنْخِرِ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ زِیَادٍ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ ثُمَّ خَرَجَتْ فَدَخَلَتْ فِی الْمَنْخِرِ الآخَرِ.»

ترجمه:

عمّار بن عمیر تیمی می گوید: هنگامی که سر عبیداللّٰه بن زیاد ملعون و یارانش را- که خشم خدا بر آنان باد- آوردند، من برای تماشا رفتم، دیدم مردم فریاد می زنند: آمد! در این حال، ماری آمد و در بین سرها حرکت کرد تا به سر عبیداللّٰه بن زیاد ملعون رسید از یک سوراخ بینی او داخل شد و بعد از لحظاتی خارج گردید و در سوراخ دیگر بینی وارد شد.

منابع شیعه:

1.ثواب الأعمال، شیخ صدوق [م. 381]، ص 219.

ص: 398

2.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 218 (با اختلاف کم).

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 305 و ج 45، ص 308.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 622.

روایت عمار بن عمیر به نقل سید بن طاوس قدس سره

2)«عَنْ عُمَارَةَ بْنِ عُمَیْرٍ قَالَ: رَأَیْتُ رُؤُوسَ عُبَیْدِ اللهِ وَ أَصْحَابِهِ قَدْ نُصِبَت فِی الرَّحْبَةِ فَجَاءَتْ حَیَّةٌ تَخَلَّلَ الرُّؤُوسَ حَتَّی دَخَلَتْ فِی مَنْخِرَیِ عُبَیْدِ اللهِ ثُمَّ خَرَجَتْ ثُمَّ جَاءَتْ فَقَالُوا: قَدْ جَاءَتْ قَدْ جَاءَتْ فَدَخَلَت فَلَمْ تَخْرُجْ»

ترجمه:

عمارة بن عمیر گوید: من سرهای عبیداللّٰه بن زیاد و اصحابش را دیدم که در زمینی بزرگ نصب کرده بودند. ماری آمد و در بین سرها حرکت کرد تا این که در بینی ابن زیاد داخل شد و سپس خارج گردید. بار دیگر آمد. مردم گفتند: آمد، آمد! آنگاه داخل بینی شد و دیگر خارج نشد.

منبع شیعه:

ملاحم و فتن، سید بن طاووس [م. 664]، ص336.

روایت عمار بن عمیر به نقل ابن بطریق و علامه اربلی قدس سرها

3)«عَنْ عَمَّارِ بْنِ عُمَیْرٍ قَالَ لَمَّا قُتِلَ عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ زِیَادٍ [لَمَّا کَانَ بَعْدَ عَامٍ مِنْ مَقْتَلِ الْحُسَیْنِ] وَ جِی ءَ بِرَأْسِهِ وَ رُؤوسِ أَصْحَابِهِ وَ نُضِّدَتْ فِی الْمَسْجِدِ فِی الرَّحْبَةِ فَانْتَهَیْتُ إِلَیْهِمْ وَ النَّاسُ یَقُولُونَ: قَدْ جَاءَتْ قَدْ جَاءَتْ فَإِذَا حَیَّةٌ قَدْ جَاءَتْ تَخَلَّلُ الرُّؤوسَ حَتَّی جَاءَتْ فَدَخَلَتْ فِی مَنْخِرِ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ زِیَادٍ فَمَکَثَ هُنَیْئَةً [فَمَکَثَتْ فِیهِ سَاعَةً] ثُمَّ خَرَجَتْ فَذَهَبَتْ حَتَّی تَغَیَّبَتْ ثُمَّ قَالُوا: قَدْ جَاءَتْ فَفَعَلَتْ ذَلِکَ مِرَاراً.»

ص: 399

ترجمه:

از عمارة بن عمیر نقل شده که چون ابن زیاد کشته شد و سر او و یارانش را آوردند و در صحن مسجد روی هم ریختند. مردم می گفتند: آمد، آمد! دیدم ماری آمد و بین سرهای ایشان حرکت می کرد تا این که داخل بینی ابن زیاد شد و لحظه ای مکث کرد. سپس بیرون آمد و رفت تا [از نظر] غایب شد. بعد از مدتی [دوباره] گفتند: آمد! و چند نوبت [آن مار] این کار را تکرار کرد.

منابع شیعه:

1.عمده، ابن بطریق [م. 600]، ص404.

2.کشف الغمة، اربلی [م. 693]، ج2، ص221.

خبر عمار بن عمیر به نقل ترمذی و ابن عساکر و ابن اثیر و ذهبی

4)«عَنْ عُمَارَةَ بْنِ عُمَیْرٍ قَالَ: لَمَّا جِیءَ بِرَأْسِ عُبَیْدِ اللهِ بْنِ زِیَادٍ وَ أَصْحَابِهِ نضدت فِی الْمَسْجِدِ فِی الرَّحْبَةِ فَانْتَهَیْتُ إلَیْهِمْ وَ هُمْ یَقُولُونَ: قَدْ جَاءَتْ قَدْ جَاءَتْ فَإِذَا حَیَّةٌ قَدْ جَاءَتْ تَخَلَّلَ الرُّؤُوسَ حَتَّی دَخَلَتْ فِی مَنْخِرَیِ عُبَیْدِ اللهِ بْنِ زِیَادٍ فَمَکَثَت هُنَیْهَةً ثُمَّ خَرَجَتْ فَذَهَبَت حَتَّی تَغَیَّبَتْ ثُمَّ قَالُوا: قَدْ جَاءَتْ قَدْ جَاءَتْ فَفَعَلَتْ ذَلِکَ مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلَاثاً».

ترجمه:

از عمارة بن عمیر روایت شده که گفت: وقتی سر عبیداللّٰه بن زیاد و اصحاب او را آوردند در صحن مسجد کوفه روی هم چیدند. من نیز به آنجا رفتم. مردم می گفتند: آمد، آمد! آنگاه ماری آمد و بین سرها حرکت کرد تا به سوراخ بینی عبیداللّٰه رفت و لحظاتی آنجا ماند. سپس بیرون آمد و رفت تا [از نظر] غایب شد. لحظاتی بعد مردم گفتند: آمد، آمد! این کار را دو یا سه مرتبه انجام داد.

ص: 400

منابع اهل تسنن:

1.سنن ترمذی، ترمذی [م. 279]، ج 5، ص 326. (ترمذی بعد از نقل حدیث می گوید: این حدیث حَسَن و صحیح است.)

2.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج 2، ص96

3. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 37، ص 461.

4.أسد الغابة، ابن اثیر [م. 630]، ج 2، ص 22.

5.مطالب السؤول، محمد بن طلحه شافعی [م. 652]، ص 378.

6.ذخائر العقبی، محب طبری [م. 694]، ص 128.

7.تاریخ الإسلام، ذهبی [م. 748]، ج 5، ص 179.

8.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 221.

9.مرآة الجنان، یافعی [م. 768]، ج 1، ص 110.

10.البدایة والنهایة، ابن کثیر [م. 774]، ج 8، ص 207.

11.فضائل الثقلین، ایجی شافعی [م. 820]، ص523.

12. جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]،ج 3،ص: 371

13.سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی [م. 942]، ج 11 ص 80.

14.تاریخ الخمیس، دیار بکری [م. 966]، ج 2، ص300.

15.ینابیع المودة، قندوزی[م. 1294]، ج 3، ص 18.

خبر عمار بن عمیر به نقل خطیب بغدادی و ابن عساکر

5)«عَنْ عُمَارَةَ بْنِ عُمَیْرٍ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ عُبَیْدُ اللهِ بْنُ زِیَادٍ أُتِیَ بِرَأْسِهِ و رُؤوسِ أَصْحَابِهِ فَأُلْقِیَتْ فِی الرَّحْبَةِ فَقَامَ النَّاسُ إلَیْهَا فَبَیْنَا هُمْ کَذَلِکَ إِذْ جَاءَتْ حَیَّةٌ عَظِیمَةٌ فَتَفَرَّقَ النَّاسُ مِنْ فَزَعِهَا فَجَاءَتْ تَخَلَّلَ الرُّؤُوسَ حَتَّی دَخَلَتْ فِی مَنْخِرَیِ عُبَیْدِ اللهِ بْنِ زِیَادٍ ثُمَّ خَرَجَت مِنْ فِیهِ ثُمَّ دَخَلَتْ مِنْ فِیهِ وَ خَرَجَتْ مِنْ أَنْفِهِ فَفَعَلَت ذَلِکَ بِهِ مِرَارًا ثُمَّ ذَهَبَتْ ثُمَّ عَادَتْ فَفَعَلَت بِهِ مِثْلَ ذَلِکَ مِرَاراً فَجَعَلَ النَّاسُ یَقُولُونَ: قَدْ جَاءَتْ قَدْ جَاءَتْ قَدْ ذَهَبَتْ قَدْ ذَهَبَتْ لَا یُدْرَی مِنْ أَیْنَ جَاءَت وَ لَا أَیْنَ ذَهَبَتْ»

ص: 401

ترجمه:

عمارة بن عمیر نقل می کند: هنگامی که عبیداللّٰه بن زیاد کشته شد سر او و یارانش را آورده و در رحبه افکندند. مردم بلند شدند و به سوی سرها رفتند. ناگهان مار بزرگی آمد و مردم از ترس آن پراکنده شدند. مار در بین سرها می گشت تا این که داخل سوراخ بینی ابن زیاد شد و از دهان او خارج گشت. بار دیگر داخل دهان او شد و از بینی او خارج گردید و این کار را چندین مرتبه انجام داد و رفت. پس از مدتی برگشت و دوباره همین عمل را چند مرتبه انجام داد. مردم می گفتند: آمد، آمد! رفت، رفت! و نمی دانستند که این مار از کجا می آید و کجا می رود.

منابع اهل تسنن:

1.تاریخ بغداد، خطیب بغدادی [م. 463]، ج 5، ص 113.

2.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 37، ص 462.

خبر یزید بن ابی زیاد به نقل ابن عساکر و ابن اثیر و نویری و عینی

6)«عَنْ یَزِیدَ بْنِ أَبِی زِیَادٍ قَالَ: لَمَّا جِیءَ بِرَأْسِ ابْنِ مَرْجَانَةَ وَ أَصْحَابِهِ طُرِحَتْ بَیْنَ یَدَی الْمُخْتَارِ فَجَاءَتْ حَیَّةٌ دَقِیقَةٌ تَخَلَّلَتِ الرُّؤُوسَ حَتَّی دَخَلَتْ فِی فَمِ ابْنِ مَرْجَانَةَ وَ خَرَجَتْ مِنْ مَنْخِرِهِ وَدَخَلَتْ مِنْ مَنْخِرِهِ وَ خَرَجَتْ مِنْ فِیهِ فَجَعَلَتْ تَدْخُلُ وَ تَخْرُجُ فِی رَأْسِهِ مِنْ بَیْنِ الرُّؤُوسِ»

ترجمه:

یزید بن ابی زیاد نقل کرده: وقتی سر پسر مرجانه (عبیداللّٰه بن زیاد) و یاران او را آوردند آنها را جلوی مختار انداختند. مار باریکی آمد و در میان سرها گشت تا به دهان پسر مرجانه رفت و از سوراخ بینی او بیرون آمد و دوباره به سوراخ بینی او داخل شد و از دهانش بیرون آمد و از بین سرها [فقط] در سر او داخل می شد و بیرون می آمد.

ص: 402

منابع اهل تسنن:

1.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 37، ص 461.

2.الکامل فی التاریخ، ابن اثیر [م. 630]، ج 4، ص 265.

3.نهایة الأرب، نویری [م. 733]، ج 21، ص 43.

4.عمدة القاری، عینی [م. 855]، ج 16، ص 241.

نقل شیخ طوسی قدس سره

7)«بَعَثَ [إبراهیم] ابْنُ الْأَشْتَرِ بِرَأْسِ ابْنِ زِیَادٍ إِلَی الْمُخْتَارِ وَ أَعْیَانِ مَنْ کَانَ مَعَهُ فَقُدِمَ بِالرُّؤوسِ وَ الْمُخْتَارُ یَتَغَدَّی فَأُلْقِیَتْ بَیْنَ یَدَیْهِ فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وُضِعَ رَأْسُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام بَیْنَ یَدِی ابْنِ زِیَادٍ وَ هُوَ یَتَغَدَّی وَ أُتِیتُ بِرَأْسِ ابْنِ زِیَادٍ وَ أَنَا أَتَغَدَّی قَالَ: وَ انْسَابَتْ حَیَّةٌ بَیْضَاءُ تَخَلَّلُ الَرُّءُوسَ حَتَّی دَخَلَتْ فِی أَنْفِ ابْنِ زِیَادٍ وَ خَرَجَتْ مِنْ أُذُنِهِ وَ دَخَلَتْ مِنْ أُذُنِهِ وَ خَرَجَتْ مِنْ أَنْفِهِ...»

ترجمه:

ابراهیم بن اشتر سر نحس ابن زیاد و یارانش را که همراه او بودند برای مختار فرستاد. آن سرها را موقعی نزد مختار آوردند که او مشغول غذا خوردن بود. سرها را نزد او انداختند. مختار گفت: الحمد للَّه رب العالمین سر [مبارک] امام حسین علیه السلام را موقعی نزد ابن زیاد نهادند که مشغول خوردن غذا بود. سر [پلید] ابن زیاد را هم موقعی به نزد من آوردند که مشغول خوردن غذا هستم!

در این زمان مار سفیدی آمد و در میان سرها گردش نمود تا داخل سوراخ بینی ابن زیاد شد و از گوش نحسش خارج گردید و داخل گوش او شد و از سوراخ بینی وی بیرون آمد.

منابع شیعه:

1.امالی، شیخ طوسی [م. 460]، ص 243.

ص: 403

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]،، ج 4، ص 328.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 336.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 661.

نقل سید نعمت الله جزائری قدس سره

8)«انْسَابَتْ حَیَّةٌ تَخَلَّلَ الرُّؤُوسَ حَتَّی دَخَلَتْ فِی أَنْفِ ابْنِ زِیَادٍ وَ خَرَجَت مِنْ أُذُنِهِ وَ دَخَلَت فِی أُذُنِهِ وَ خَرَجَت مِنْ أَنْفِهِ فَلَمَّا فَرَغَ الْمُخْتَارُ مِنَ الْغَدَاءِ قَامَ فَدَاسَ وَجْهَ ابْنِ زِیَادٍ بِنَعْلِهِ ثُمَّ رَمَی بِهَا إِلَی غُلَامِهِ وَ قَالَ: غَسِّلهَا فَإِنِّی وَضَعْتُهَا عَلَی وَجْهِ نَجِسٍ کَافِرٍ وَ بَعَثَ الْمُخْتَارُ بِرَأْسِ ابْنِ زِیَادٍ وَ أَصْحَابِهِ إِلَی مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ بِمَکَّةَ وَ عَلِیُّ بْنُ الحسینِ علیه السلام کَانَ بِمَکَّةَ وَ کَتَبَ إِلَیْهِ صُورَةَ الْحَالِ فَبَعَثَ مُحَمَّدٌ رَأْسَ ابْنِ زِیَادٍ إِلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام »

ترجمه:

ماری به سرعت خزید و بین سرها آمد و به بینی ابن زیاد داخل شد و از گوشش خارج گردید و داخل گوش او شد و از بینی اش بیرون آمد. وقتی مختار غذا خوردن را تمام کرد. ایستاد و صورت ابن زیاد را با کفش خود لگدمال کرد سپس کفش را به سوی غلامش انداخت و گفت: آن را بشوی که روی صورت کافر نجسی گذاشتم. مختار، سر ابن زیاد و یارانش را به سوی محمد بن حنفیه به مکه فرستاد و صورت حال را برایش نوشت. امام سجاد علیه السلام (در آن موقع) در مکه بود. محمد بن حنفیه نیز سر ابن زیاد را پیش علی بن الحسین علیهما السلام فرستاد.

منبع شیعه:

ریاض الأبرار، سید نعمت اللّٰه جزائری [م. 1112]، ج1، ص285.

ص: 404

ص: 405

واقعۀ چهل و چهارم: اصابت شهاب و کور شدن شخصی که به امام علیه السلام جسارت کرد

نقل ابن شهر آشوب قدس سره

1)«رَوَی قُرَّةُ بْنُ أَعْیَنَ عَنْ خَالِهِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی رَجَاءٍ الْعُطَارِدِیِّ فَقَالَ: لَاتَذْکُرُوا أَهْلَ الْبَیْتِ إِلَّا بِخَیْرٍ فَدَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ حَاضِرِی کَرْبَلَاءَ وَ کَانَ یَسُبُّ الْحُسَیْنَ علیه السلام فَأَهْوَی اللهُ عَلَیْهِ نَجْمَیْنِ فَعَمِیَتْ عَیْنَاهُ.»

ترجمه:

قرة بن اعین از دایی خود روایت کرده که من نزد ابو رجاء عطاردی بودم او گفت: نام اهل بیت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را جز به خیر نبرید. در آن اثناء مردی از آنها که در کربلا حضور داشتند بر او وارد شد که به امام حسین علیه السلام دشنام می گفت. پس خداوند دو شهاب بر او فرستاد و چشمان او کور شد.

منابع شیعه:

1.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 216.

2.راحة الارواح، حسین شیعی سبزواری، [م. قرن8] ص151.( (1))


1- . عبارت کتاب راحة الارواح اینچنین است: روایت کرد قرّة بن اعین که خالد گفت: من نزدیک ابو رجاء عطّار (عطاری) بودم. مردی درآمد که در مجلس از (حضرت)حسین علیه السلام مذکور بود و حسین علیه السلام را جفا می گفت.حق تعالی دو ستاره فرستاد تا به هر دو چشم وی آمد و در ساعت کور شد.

ص: 406

3.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]،، ج 4، ص 83.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 303.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 624.

نقل احمد بن حنبل و طبرانی و ...

2)«عَنْ قُرَّةَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا رَجَاءٍ الْعُطَارِدِیَّ یَقُولُ: لَاتَسُبُّوا عَلِیّاً وَ لَا أَهْلَ هَذَا الْبَیْتِ فَإِنَّ جَارًا لَنَا مِنْ بَلهُجَیم قَالَ: أَلَمْ تَرَوْا إلَی هَذَا الْفَاسِقِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ قَتَلَهُ اللهُ؟ فَرَمَاهُ اللهُ بِکَوْکَبَیْنِ فِی عَیْنَیْهِ فَطَمَسَ اللهُ بَصَرَهُ»

ترجمه:

قرة بن خالد گفت: از ابو رجاء عطاردی شنیدم که می گوید: [حضرت]علی [ علیه السلام ] و اهل این خانه (اهل بیت پیامبر علیهم السلام ) را دشنام ندهید چرا که مردی از محلۀ بَلهُجیم که همسایۀ ما بود گفت: آیا نمی بینید این فاسق را؟ خدا او را بکشد و [مقصود آن ملعون، اهانت به حضرت اباعبدالله حسین بن علی علیه السلام بود]. در همان لحظه خدا دو شهاب بر چشمان وی فرود آورد و هر دو چشمش را کور ساخت.

منابع اهل تسنّن:

1.فضائل الصحابة، احمد بن حنبل [م. 241]، ج2، ص710 رقم 972.

2.معجم کبیر، طبرانی [م. 360]، ج 3، ص 112.

3. کفایة الطالب، گنجی شافعی [م. 658]، ص445.

4.ذخائر العقبی، محب طبری [م. 694]، ص 145 (أخرجه أحمد فی المناقب. این حدیث را ابن حنبل در مناقبش آورده است.)

5.مجمع الزوائد، هیثمی [م. 807]، ج 9، ص 196 (قال الهیثمی: رواه الطبرانی و رجاله رجال الصحیح. این حدیث را طبرانی نقل کرده و رجال آن همگی صحیح و ثقه هستند.)

ص: 407

6.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]، ج 2، ص259.

7.تاریخ الخلفاء، سیوطی [م. 911]، ص 226.

8.صواعق المحرقه، أحمد بن حجر هیتمی [م. 974]، ص 175.

9.اخبار الدول، قرمانی دمشقی [م.1019]، ص109: ط. بغداد(بنا بر نقل آیت الله مرعشی به این عبارت: و تکلم رجل فی الحسین بکلمة...)

10.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 2، ص 463.

و به همین مضمون( (1)):

11.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 14، ص 232.

12.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 370.

13.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2642.

14.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج 6، ص 436.

15.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج 3، ص 313.

16.تاریخ الإسلام، ذهبی [م. 748]، ج 5، ص 16.

17.تهذیب التهذیب، ابن حجر [م. 852]، ج 2، ص 306.

و به همین مضمون( (2)):

18.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 220.

19.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]، ج 3، ص386.

20.مفتاح النجا فی مناقب آل العبا، بدخشی [م. قرن 12]، ص 151 مخطوط(بنابر نقل احقاق الحق، آیت الله مرعشی،ج11، ص550.)

21.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج3، ص45.


1- . به این عبارت آمده: «حَدَّثَنا قُرَّةُ بْنُ خَالِدٍ السَّدُوسِیُّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا رَجَاءٍ الْعُطَارِدِیَّ یَقُولُ: لَاتَسُبُّوا أَهْلَ هَذَا الْبَیْتِ اَوْ أَهْلَ بَیْتِ النَّبِیِّ فَإِنَّهُ کَانَ لَنَا جَارٌ مَنْ بَلهُجَیم قَدِمَ مِنَ الْکُوفَةِ قَالَ: مَا تَرَوْنَ إِلَی هَذَا الْفَاسِقِ ابْنِ الْفَاسِقِ قَتَلَهُ اللهُ یَعْنِی الْحُسَیْنَ فَرَمَاهُ اللهُ بِکَوْکَبَیْنِ مِنَ السَّمَاءِ فَطَمَسَ بَصَرُهُ قَالَ أَبُو رَجَاءٍ: فَأَنَا رَأَیْتُهُ»
2- . به این عبارت آمده: «عَنْ أَبِی رَجَا الْعُطَارِدِیِّ قَالَ: لَا تَسُبُّوا عَلِیّاً وَ لَا أَهْلَ هَذَا الْبَیْتِ فَإِنَّ جَارًا لَنَا مِنْ هُذَیْلٍ قَدِمَ الْمَدِینَةَ فَقَالَ: قَتَلَ اللهُ الْفَاسِقَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ فَرَمَاهُ اللهُ بِکَوْکَبَیْنِ فِی عَیْنَیْهِ فطَمَسَتا [فَطَمَسَ عَیْنَاهُ]».

ص: 408

نقل ابن سعد

3)«حَدَّثَنَا قُرَّةُ بْنُ خَالِدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو رَجَا قَالَ: لَا تَسُبُّوا عَلِیّاً یَا لَهفَتا عَلَی أَسْهُمٍ رَمْیَتُهُ بِهِنَّ یَوْمَ الْجَمَلِ مَعَ ذَاکَ لَقَدْ قَصُرْنَ وَ الْحَمْدُ لِلهِ عَنْهُ قَالَ: إِنَّ جَارًا لَنَا مِنْ بَلهُجَیم جَاءَنَا مِنَ الْکُوفَةِ فَقَالَ: أَلَمْ تَرَوْا إلَی الْفَاسِقِ ابْنِ الْفَاسِقِ قَتَلَهُ اللَّهُ [یَعْنِی] الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ قَالَ: فَرَمَاهُ اللهُ بِکَوْکَبَیْنِ فِی عَیْنَیْهِ فَذَهَبَ بَصَرُهُ»

ترجمه:

قرة بن خالد از ابو رجاء نقل می کند که او گفت: علی[ علیه السلام ] را دشنام ندهید. افسوس بر پیکانهایی که در روز جمل سوی [حضرت]علی [ علیه السلام ] پرتاب کردم و خدا را شکر آن پیکانها به او نرسید. (سپس) ابو رجاء گفت: یکی از همسایه های ما که از محلۀ بلهجیم بود از کوفه پیش ما آمد و گفت: آیا نمی بینید این فاسق پسر فاسق را؟ خدا او را بکشد و مقصودش حسین بن علی[ علیه السلام ]بود. ابو رجاء گفت: در همان لحظه خداوند دو ستاره بر دو چشمش فرود آورد و کور شد.

منبع اهل تسنّن:

طبقات ابن سعد (ترجمة امام حسین)، ابن سعد [م 230]، ص 89.

نقل بلاذری

4)«عَنْ قُرَّةَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی رَجَاءٍ (الْعُطَارِدِیِّ) قَالَ: قَالَ جَارٌ لِی حِینَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ: أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ اللهُ بِالْفَاسِقِ ابْنِ الْفَاسِقِ فَرَمَاهُ اللهُ بِکَوْکَبَیْنِ فِی عَیْنَیْهِ»

ترجمه:

[بلاذری به سند خودش] از ابو رجاء نقل می کند که او گفت: هنگامی که حسین بن علی[ علیه السلام ] را به قتل رساندند، یکی از همسایگانمان گفت: آیا ندیدی که خدا با این

ص: 409

فاسق پسر فاسق چگونه رفتار کرد؟ همان موقع، خداوند دو ستاره بر دو چشم او فرود آورد (و کورش ساخت).

منبع اهل تسنّن:

أنساب الأشراف، بلاذری [م. 279]، ج 3، ص 211.

ص: 410

ص: 411

واقعۀ چهل و پنجم: کور شدن شخصی که مردم را به شهادت امام حسین علیه السلام بشارت می داد

«أَخْبَرَنَا الرَّبِیعُ بْنُ الْمُنْذِرِ الثَّوْرِیُّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ یُبَشِّرُ النَّاسَ بِقَتْلِ الْحُسَیْنِ فَرَأَیْتُهُ أَعْمَی یُقَادُ.»

ترجمه:

ربیع بن منذر از پدرش نقل می کند: شخصی آمد که بشارت به کشته شدن حسین بن علی[ علیه السلام ] می داد. بعدها او را دیدم که کور شده بود و کسی او را راهنمایی می کرد.

منابع اهل تسنن:

1.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 14، ص 227.

2.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 356.

3.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج 6، ص 433.

4.تهذیب التهذیب، ابن حجر [م. 852]، ج 2، ص 305.

ص: 412

ص: 413

واقعۀ چهل و ششم: لال و دیوانه شدن سِنان بن اَنس

نقل ابن سعد و طبری و ابن عساکر و ابن منظور و ابن بدران

1)«عَنْ حَسَنِ بْنِ الْحَارِثِ عَنْ شَیْخٍ مِنَ النَّخَعِ قَالَ الْحَجَّاجُ: مَنْ کَانَ لَهُ بَلَاءٌ فَلْیَقُمْ فَقَامَ قَوْمٌ فَذَکَرُوا وَ قَامَ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ فَقَالَ: أَنَا قَاتِلُ حُسَیْنٍ[ علیه السلام ] فَقَالَ: بَلَاءٌ حَسَنٌ وَ رَجَعَ إلَی مَنْزِلِهِ فَاعْتُقِلَ لِسَانُهُ وَ ذَهَبَ عَقْلُهُ فَکَانَ یَأْکُلُ وَ یُحْدِثُ فِی مَکَانِهِ»

ترجمه:

حسن بن حارث از پیرمردی از قبیلۀ نَخَع نقل کرده که حجاج گفت: هر که کار و تلاشی (برای ما) کرده بایستد. گروهی ایستادند و کارهایشان را بازگو کردند. سنان بن انس نیز ایستاد و گفت: من حسین[ علیه السلام ] را کشتم. حجاج گفت: کار نیکویی (کرده ای). سنان به خانه اش برگشت. زبانش لال شد و دیوانه گردید و (به بلایی دچار شد) که تا غذا می خورد، سر جایش بول و غائط می ریخت.

منابع اهل تسنّن:

1.ترجمه امام حسین (من طبقات ابن سعد)، ابن سعد [م. 230]، ص 90.

2.طبقات الکبری، ابن سعد [م. 230]، ج 10، ص504 .

3.المنتخب من ذیل المذیل من تاریخ الصحابة والتابعین، طبری [م. 310]، ص 25.

ص: 414

4.تاریخ الأمم و الملوک، طبری [م. 310]، ج 11، ص521 .

5.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 368.

6.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 14، ص 231 – 232.

7.مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور [م. 711]، ج7، ص150- 151.

8.تهذیب تاریخ ابن عساکر، ابن بدران [م. 1346]، ج4، ص340.

نقل بلاذری

2)«فَبَیْنَا الْحَجَّاجُ یَخْطُبُ ذَاتَ یَوْمٍ إِذْ قَالَ: لِیَقُم کُلُّ ذِی بَلَاءٍ و عَناءٍ فَیَتَکَلَّم فَقَامَ سِنَانٌ فَقَالَ: أَنَا قَاتِلُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ فَقَالَ الْحَجَّاجُ: بَلَاءٌ لَعَمرُ اللهِ حُسَیْنٌ وَ اعْتُقِلَ لِسَانُ سِنَانٍ وَ مَاتَ بَعْدَ خَمْسَ عَشْرَةَ لَیْلَةً»

ترجمه:

یک روز که حجاج خطبه می خواند در بین خطبه گفت: هر کسی کار و تلاشی کرده و رنج و زحمتی کشیده بایستد و بگوید. در این هنگام سنان ایستاد و گفت: من حسین بن علی [ علیه السلام ] را کشتم. حجاج گفت: به خدا قسم کار نیکویی است. [بعد از گفتن این سخن] زبان سنان لال شد و بعد از پانزده شب مُرد.

منبع اهل تسنن:

أنساب الأشراف، بلاذری [م. 279]، ج 6، ص 410.

نقل بیهقی

3)«دَخَلَ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ عَلَی الْحَجَّاجِ بْنِ یُوسُفَ فَقَالَ: أَنْتَ قَتَلتَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ؟ قَالَ: نَعَمْ فَقَالَ: أَمَا إنَّکُمَا لَنْ تَجْتَمِعَا فِی الْجَنَّةِ فَذَکَرُوا أَنَّهُمْ رَأَوْهُ مُوَسْوِساً یَلْعَبُ بِبَوْلِهِ کَمَا یَلْعَبُ الصِّبْیَانُ»

ترجمه:

سنان بن انس بر حجاج بن یوسف وارد شد. حجاج به او گفت: تو حسین بن

ص: 415

علی[ علیه السلام ] را کشتی؟ سنان گفت: آری. حجاج گفت: تو و حسین [ علیه السلام ] در بهشت جمع نخواهید شد. (اهل آن مجلس) نقل کردند که (پس از آن) سنان را دیدند که دیوانه شده و همانند بچه ها با بول خودش بازی می کرد.

منبع اهل تسنّن:

المحاسن و المساوی، بیهقی بغدادی [م. 320]، ص 62 طبع دار صادر فی بیروت (بنابر نقل شرح احقاق الحق، مرعشی نجفی، ج19، ص388.)

ص: 416

ص: 417

واقعۀ چهل و هفتم: عذاب فردی که به امام علیه السلام مژدۀ دوزخ داد

نقل بسیاری از منابع معتبر شیعه و اهل تسنّن

1)«عَنِ ابْنِ وَائِلٍ (أَوْ وَائِلِ بْنِ عَلْقَمَةَ) أنَّهُ شَهِدَ [الْجَیْشَ بِکَرْبَلَاءَ] مَا هُنَاکَ قَالَ: قَامَ [فَجَاءَ] رَجُلٌ فَقَالَ: أَفِیکُمْ حُسَیْنٌ؟ قالُوا: نَعَمْ قَالَ: أبشِر بِالنَّارِ قَالَ: أَبْشِرْ بِرَبٍّ رَحِیمٍ [بَلْ رَبٌّ غَفُورٌ] وَ شَفِیعٍ مُطَاعٍ [و أنا مِنْ خَیْرٍ وَ إلَی خَیْرٍ] قَالَ: مَنْ أَنْتَ؟ قَالَ: أَنَا جُوَیْرَةُ [ابْنُ حُوَیْزَةَ] قَالَ: اللَّهُمَّ جُزهُ [جُرَّهُ] إِلَی النَّارِ، فَنَفَرَتْ بِهِ الدَّابَّةُ فَتَعَلَّقَت رِجْلُهُ فِی الرِّکَابِ، قَالَ: فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَ عَلَیْهَا مِنْهُ إِلَّا رِجْلُهُ [فَذَهَبَ فَنَفَرَ بِهِ فَرَسُهُ عَلَی سَاقَیْهِ فَتَقَطَّعَ فَمَا بَقِیَ مِنْهُ غَیْرُ رِجْلَیْهِ فِی الرِّکَابِ].»

ترجمه:

از ابن وائل (یا وائل بن علقمه) روایت شده که [در روز عاشورا] شاهد بود که مردی ایستاد و گفت: آیا حسین[ علیه السلام ] در میان شماست؟ پاسخ دادند: آری. او [به اباعبدالله الحسین علیه السلام ] گفت: بشارت باد تورا به دوزخ!. امام حسین علیه السلام فرمود: بلکه بشارت بده (مرا) به پروردگاری که رحمتش جهانیان را فرا گرفته است و شفاعت کننده ای که شفاعتش پذیرفته است. سپس امام حسین علیه السلام فرمود: تو کیستی؟ در پاسخ گفت: من

ص: 418

جویره (یا پسر حویزه) هستم. امام حسین علیه السلام فرمود: پروردگارا! او را به دوزخ واصل کن. طولی نکشید اسب او رَم کرد و پایش به رکاب اسب آویزان شد. به خدا سوگند هیچ عضوی از او جز پایش بر روی اسب باقی نماند!

منابع شیعه:

1.فتوح، احمد بن اعثم کوفی[م. 314]، ج5، ص96 - 97.

2.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب[م. 588]، ج 3، ص 214.

3.عیون المعجزات، حسین بن عبد الوهاب[م. قرن 5]، ص57. (با اختلاف کم)( (1))

4.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج3، ص472 - 473. (مانند کتاب عیون المعجزات نقل کرده).

5.بحار الأنوار، علامه مجلسی[م. 1110]، ج44، ص187 و ج45، ص301.

6.عوالم، إمام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی[م.1130]، ص52 و ص256. (مانند کتاب عیون المعجزات نقل کرده).

منابع اهل تسنن:

7.مصنف، ابن أبی شیبة کوفی[م. 235]، ج8، ص40 – 41 و ص633. (با اختلاف کم)( (2))

8.أنساب الأشراف، بلاذری[م. 279]، ج 3، ص 191. (با اختلاف کم)( (3))


1- . «حدث جعفر بن محمد بن عمارة عن أبیه عن عطاء بن السائب عن أخیه قال شهدت یوم الحسین علیه السلام ... فرفع یده الحسین علیه السلام حتی رأینا بیاض إبطیه و قال: اللهم جره إلی النار فغضب ابن جویرة فحمل علیه فاضطرب به فرسه فی جدول و تعلق رجله بالرکاب و وقع رأسه فی الأرض و نفر الفرس فأخذ یعدو به و یضرب رأسه بکل حجر و شجر و انقطعت قدمه و ساقه و فخذه و بقی جانبه الآخر متعلقا فی الرکاب فصار لعنه الله إلی نار الجحیم»
2- . حدثنا شریک عن عطاء عن وائل بن علقمة أنه شهد الجیش بکربلاء، قال: فجاء رجل فقال: أفیکم حسین[ علیه السلام ]...فقال: بل رب غفور شفیع مطاع، قال: من أنت؟ قال ابن حویزة، قال: اللهم جره إلی النار، قال: فذهب فنفر به فرسه علی ساقیه فتقطع فما بقی منه غیر رجلیه فی الرکاب.
3- . کلا إنی أقدم علی رب رحیم و شفیع مطاع. ثم قال: من هذا؟ قالوا: ابن حوزة. قال: حازه الله إلی النار. فاضطرب به فرسه فی جدول فتعلقت به رجله بالرکاب و وقع رأسه فی الأرض و نفر الفرس فجعل یمر برأسه کل حجر و أصل شجرة حتی مات.

ص: 419

9.معجم الکبیر، طبرانی[م. 360]، ج3، ص116 – 117. (حدثنا علی بن عبد العزیز ثنا محمد بن سعید بن الأصبهانی حدثنا شریک عن عطاء بن السائب عن ابن وائل أو وائل بن علقمة أنه شهد ما هناک قال قام رجل فقال أفیکم حسین[ علیه السلام ]...)

10.إکمال الکمال، ابن ماکولا[م. 475]، ج2، ص571. (حویزة و حوثرة و جویرة أما حویزة بحاء مهملة و یاء معجمة باثنتین من تحتها و زای فهو حویزة أو ابن حویزة خرج إلی الحسین بن علی[ علیهما السلام ] فنادی: یا حسین[ علیه السلام ] أبشر...)

11.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر[م. 571]، ج 14، ص 235(أخبرنا أبو غالب أحمد بن الحسن أنا عبد الصمد بن علی أنا عبید الله بن محمد بن إسحاق أنا عبد الله بن محمد نا عمی نا ابن الأصبهانی نا شریک عن عطاء بن السائب عن علقمة بن وائل أو وائل بن علقمة أنه شهد ما هناک قال قام رجل فقال أفیکم الحسین[ علیه السلام ]...)

12.ترجمة إمام حسین علیه السلام ، ابن عساکر[م. 571]، ص 377.

13.کفایة الطالب، گنجی شافعی[م. 658]، ص435. (أخبرنا القاضی أبو نصر بن هبة اللّه الشیرازی بدمشق، أخبرنا علی ابن الحسن الشافعی، أخبرنا أبو غالب أحمد بن الحسن، أخبرنا عبدالصمد ابن علی، أخبرنا عبید اللّه بن محمد بن إسحاق، حدثنا عبد اللّه بن محمد، حدثنا عمی، حدثنا ابن الإصبهانی عن شریک عن عطا بن السائب عن علقمة بن وائل أنه شهد ما هناک قال: قام رجل و قال: أفیکم الحسین[ علیه السلام ]؟...)

14.بغیة الطلب، ابن عدیم[م. 660]، ج 6، ص2643.(أنبأنا ابن طبرزد عن أبی غالب أحمد بن الحسن بن البناء قال أخبرنا عبد الصمد بن علی قال أخبرنا عبید الله بن محمد بن إسحق قال أخبرنا عبد الله بن محمد قال حدثنا عمی قال حدثنا ابن الأصبهانی قال حدثنا شریک عن عطاء بن السائب عن علقمة بن وائل أو وائل بن علقمة أنه شهد ما هناک قال قام رجل فقال أفیکم الحسین[ علیه السلام ]...)

15.ذخائر العقبی، طبری[م. 694]، ص144. (با اختلاف کم)( (1))

16.نهایة الأرب فی فنون الأدب، نویری[م. 733]، ج20، ص448. (به همین مضمون)( (2))


1- . ... قال أبشر برب رحیم وشفیع مطاع من أنت؟ قال: انا جریرة قال: اللهم جره إلی النار فنفرت به الدابة فتعلقت رجله بالرکاب فوالله ما بقی علیها منه إلا رجله. خرجه ابن بنت منیع.
2- . و جاء عبد اللَّه بن حوزة التّمیمی حتّی وقف أمام الحسین[ علیه السلام ]، فقال له: یا حسین[ علیه السلام ] فقال: ما تشاء؟ قال: أبشر بالنار. قال: کلَّا، إنی أقدم علی ربّ رحیم شفیع مطاع! من أنت؟ قال أصحابه: هذا ابن حوزة قال: ربّ حزه إلی النار! فاضطرب به فرسه فی جدول، فوقع فیه، و تعلَّقت رجله بالرّکاب، و نفر الفرس، فمرّ به یضرب برأسه کلّ شجرة و حجر حتّی مات، و انقطعت فخذه و ساقه و قدمه.

ص: 420

17.تهذیب الکمال، مزی[م. 742]، ج 6، ص438.

18.مجمع الزوائد، هیثمی[م. 807]، ج 9، ص 193(قال الهیثمی: رواه الطبرانی و فیه عطاء بن السائب و هو ثقة.).

19.فضائل الثقلین، ایجی شافعی [م. 820]، ص512.

20.توضیح المشتبه، قیسی دمشقی (ابن ناصر الدین) [م. 848]، ج3، ص386. (به همین مضمون)( (1))

21.جواهر العقدین، سمهودی[م. 911]، ج 3، ص367.

22.سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی[م. 942]، ج11، ص79. (و روی أبو القاسم البغوی عن علقمة بن وائل بن علقمة أنه شهد هنالک قال: قام رجل فقال: أفیکم الحسین[ علیه السلام ]؟..)

نقل ابی مخنف و طبری و ابن اثیر و ابن کثیر

2)«قَالَ أَبُو مِخْنَفٍ عَنْ عَطَاءٍ عَنْ عَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ عَنْ عَبْدِ الْجَبَّارِ بْنِ وَائِلِ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ أَخِیهِ مَسْرُوقِ بْنِ وَائِلٍ قَالَ: کُنْتَ فِی أَوَائِلِ الْخَیْلِ مِمَّنْ سَارَ إِلَی الْحُسَیْنِ [ علیه السلام ] فَقُلْتُ: أَکُونُ فِی أَوَائِلِهَا لَعَلِّی أُصِیبُ رَأْسَ الْحُسَیْنِ [ علیه السلام ] فَأُصِیبُ بِهِ مَنْزِلَةً عِنْدَ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ زِیَادٍ، قَالَ: فَلَمَّا انْتَهَیْنَا إِلَی حُسَیْنٍ [ علیه السلام ] تَقَدَّمَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ یُقَالُ لَهُ ابْنُ حَوْزَةَ فَقَالَ: أَفِیکُمْ حُسَیْنٌ [ علیه السلام ]؟ قَالَ: فَسَکَتَ حُسَیْنٌ [ علیه السلام ] فَقَالَهَا ثَانِیَةً فَسَکَتَ حَتَّی إِذَا کَانَتِ الثَّالِثَةُ قَالَ: قُولُوا لَهُ نَعَمْ هَذَا حُسَیْنٌ [ علیه السلام ] فَمَا حَاجَتُکَ؟ قَالَ: یَا حُسَیْنُ [ علیه السلام ] أَبْشِرْ بِالنَّارِ، قَالَ کَذَبْتَ بَلْ أَقْدُمُ عَلَی رَبٍّ غَفُورٍ وَ شَفِیعٍ مُطَاعٍ فَمَنْ أَنْتَ؟ [وَ کَانَ الْحُسَیْنُ [ علیه السلام ] قَدْ سَأَلَ عَنْهُ] قَالَ: ابْنُ حَوْزَةَ قَالَ: فَرَفَعَ الْحُسَیْنُ [ علیه السلام ] یَدَیْهِ حَتَّی رَأَیْنَا بَیَاضَ إِبْطَیْهِ مِنْ فَوْقِ الثِّیَابِ . ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ


1- . قال: حویزة ممن قاتل الحسین[ علیه السلام ]. قلت: و دعا علیه الحسین[ علیه السلام ] یومئذ فقال: اللهم حزه إلی النار فتحامل به فرسه فسقط فاندقت به عنقه فهلک و قد جاء اسمه حویزة أو ابن حویزة.

ص: 421

حُزهُ [جُرَّهُ] إِلَی النَّارِ. قَالَ: فَغَضِبَ ابْنُ حَوْزَةَ فَذَهَبَ لِیقُحِمَ إِلَیْهِ الْفَرَسَ [فَغَضِبَ ابْنُ حَوْزَةَ فأقحَمَ فَرَسَهُ فِی نَهَرٍ فَتَعَلَّقَت] وَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ نَهَرٌ قَالَ: فَعَلِقَتْ قَدَمُهُ بِالرِّکَابِ وَ جَالَت بِهِ الْفَرَسُ فَسَقَطَ عَنْهَا، قَالَ: فَانْقَطَعَت قَدَمُهُ وَ سَاقُهُ وَ فَخِذُهُ وَ بَقِیَ جَانِبُهُ الآخَرُ مُتَعَلِّقاً بِالرِّکَابِ [یُضْرَبُ بِهِ کُلَّ حَجَرٍ وَ شَجَرٍ حَتَّی مَاتَ].»

ترجمه:

مسروق بن وائل می گوید: من در ابتدای سپاهی که به سوی حسین[ علیه السلام ] می رفت قرار داشتم. با خود گفتم: ابتدای سپاه باشم تا که شاید سر حسین[ علیه السلام ] به دست من بیفتد و بدین وسیله منزلتی نزد عبید الله بن زیاد کسب کنم! وقتی به حسین[ علیه السلام ] رسیدیم مردی از میان سپاه که ابن حوزه خوانده می شد جلو رفت و گفت: آیا حسین در میان شماست؟ حسین[ علیه السلام ] سکوت کرد. بار دوم سؤالش را تکرار کرد، این بار نیز حسین علیه السلام سکوت نمود. در مرتبۀ سوم امام حسین[ علیه السلام ] فرمود: به او بگویید: بله، این حسین[ علیه السلام ] است، چه خواسته ای داری؟

گفت: ای حسین[ علیه السلام ]! تو را به آتش مژده باد! فرمود: دروغ گفتی. من بر پروردگاری بخشنده و شفاعت گری که شفاعتش پذیرفته است وارد خواهم شد، تو کیستی؟ گفت: ابن حوزه. همان لحظه امام حسین[ علیه السلام ] دو دستش را بلند کرد؛ به طوری که سفیدی زیر بغلش را از بالای پیراهن دیدم آنگاه فرمود: خداوندا او را به آتش بیفکن.

ابن حوزه غضبناک گردید و رفت تا با اسب به سوی حسین[ علیه السلام ] حمله کند، و بین او و امام حسین[ علیه السلام ] جوی آبی فاصله بود [در حین حمله] پایش به رکاب گیر کرد. اسب او را چرخاند و [به زمین] انداخت به طوری که قدم و ساق و ران پایش قطع شد و طرف دیگرش به رکاب اسب آویزان ماند.

منبع شیعه:

1.مقتل الحسین، ابو مخنف ازدی [م. 157]، ص125 – 127.

ص: 422

منابع اهل تسنن:

2.تاریخ طبری، طبری [310]، ج4، ص328.

3. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر [م. 630]، ج4، ص66.

4. البدایة و النهایة، ابن کثیر [م. 774]، ج8، ص195 – 196.

نقل ابو مخنف و شیخ مفید و طبرسی از اعلام شیعه و بلاذری از اهل تسنّن

3)«حَدَّثَنِی حُسَیْنٌ أَبُو جَعْفَرٍ قَالَ: ثُمَّ إِنَّ رَجُلاً مِنْ بَنِی تَمِیمٍ یُقَالُ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَوْزَةَ جَاءَ حَتَّی وَقَفَ أَمَامَ الْحُسَیْنِ [ علیه السلام ] فَقَالَ: یَا حُسَیْنُ یَا حُسَیْنُ [فَنَادَاهُ الْقَوْمُ: إِلَی أَیْنَ ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ؟] فَقَالَ لَهُ حُسَیْنٌ: مَا تَشَاءُ؟ قَالَ: أَبْشِرْ بِالنَّارِ، قَالَ: کَلّا إنِّی أَقْدُمُ عَلَی رَبٍّ رَحِیمٍ وَ شَفِیعٍ مُطَاعٍ. مَنْ هَذَا؟ قالَ لَهُ أَصْحَابُهُ: هَذَا ابْنُ حَوْزَةَ. قَالَ: رَبِّ حُزهُ إِلَی النَّارِ، قَالَ: فَاضْطَرَبَ بِهِ فَرَسُهُ فِی جَدْوَلٍ فَوَقَعَ فِیهِ، وَ تَعَلَّقَتْ رِجْلُهُ [الْیُسْرَی] بِالرِّکَابِ [وَ ارْتَفَعَتِ الْیُمْنَی، فَشَدَّ عَلَیْهِ مُسْلِمُ بْنُ عَوْسَجَةَ فَضَرَبَ رِجْلَهُ الْیُمْنَی فطارت، وَ عَدا بِهِ فَرَسُهُ] وَ وَقَعَ رَأْسُهُ فِی الْأَرْضِ وَ نَفَرَ الْفَرَسُ فَأَخَذَهُ یَمُرُّ بِهِ فَیَضْرِبُ بِرَأْسِهِ کُلَّ حَجَرٍ وَ کُلَّ شَجَرَةٍ حَتَّی مَاتَ.»

ترجمه:

مردی از قبیلۀ بنی تمیم به نام عبد الله بن حَوزة، مقابل امام حسین[ علیه السلام ] ایستاد و گفت: ای حسین! ای حسین! امام حسین[ علیه السلام ] فرمود: چه می خواهی؟ گفت: تو را به آتش مژده باد. امام حسین[ علیه السلام ] فرمود: نه، من بر پروردگاری مهربان و [پیامبر] شفیع مطاع وارد خواهم شد [سپس رو به یاران کرد و پرسید: ] این مرد کیست؟ یارانش به آن حضرت گفتند: این ابن حوزة است.حضرت[ علیه السلام ] فرمود: پروردگارا او را از ما به سوی آتش جدا کن. ناگهان اسب ابن حَوزه در میان چاله او را تکانی داد و ابن حوزه در میان چاله افتاد. پایش به رکاب گیر کرد و سرش روی زمین قرار گرفت. و پای راستش به هوا رفت. مسلم بن عوسجه پیش آمد و پای راستش را با شمشیر زد و اسب به همان حال

ص: 423

شروع به دویدن کرد. اسب، رم کرد و او را با خود برد و سرش را به سنگ ها و درخت ها کوبید تا اینکه به هلاکت رسید.

منابع شیعه:

1.مقتل الحسین علیه السلام ، ابو مخنف ازدی[م. 157]، ص125.

2.إرشاد، شیخ مفید [م. 413]، ج2، ص102.

3.إعلام الوری، شیخ طبرسی [م. 548]، ج1، ص462.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص13.

منبع اهل تسنن:

5.أنساب الأشراف، بلاذری[م. 279]، ج3، ص191.

ص: 424

ص: 425

واقعۀ چهل و هشتم: سیراب نشدن اشخاص به نفرین امام حسین علیه السلام

شخصی که به دهان حضرت علیه السلام تیری انداخت

1)«عَنْ رَجُلٍ مِنْ کُلَیْبٍ قَالَ: صَاحَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ [ علیه السلام ]: اسقُونا مَاءً فَرَمَاهُ رَجُلٌ بِسَهْمٍ فَشَقَّ شِدْقَهُ فَقَالَ: لا أرواک اللَّهُ فَعَطِشَ الرَّجُلُ إِلَی أَنْ رَمَی نَفْسَهُ فِی الْفُرَاتِ [فَشَرِبَ] حَتَّی مَاتَ [تَفَطَّرَ].»

ترجمه:

مردی از قبیلۀ کُلیب روایت می کند که حضرت حسین بن علی علیهما السلام [خطاب به لشکر عمر سعد] فرمود: به ما آب دهید! یکی [از آنان] دهان مبارک آن حضرت علیه السلام را هدف تیر قرار داد. امام حسین علیه السلام [او را نفرین کرد و] فرمود: خدا تو را سیراب نکند! بلافاصله تشنه شد [طوریکه هرچه آب می آشامید سیراب نمی شد] تا این که خود را در فرات انداخت و [آب خورد تا] مُرد.

منابع شیعه:

1.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب[م. 588]، ج3، ص213 – 214. «أمالی أبی سهل القطان یرویه عن ابن عیینة قال: أدرکت من قتلة الحسین علیه السلام ... و ذلک أنه نظر إلی الحسین علیه السلام و قد أهوی إلی فیه بماء و هو یشرب فرماه بسهم ، فقال الحسین علیه السلام: لا أرواک الله من الماء فی دنیاک و لا

ص: 426

آخرتک. و فی روایة: ان رجلا من کلب رماه بسهم فشک شدقه، فقال الحسین علیه السلام لا أرواک الله، فعطش الرجل حتی ألقی نفسه فی الفرات و شرب حتی مات».

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی[م. 1107]، ج3، ص480.

3.إثبات الهداة، حر عاملی[م. 1104]،ج 4،ص56.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی[م. 1110]، ج45، ص300. «أمالی أبی سهل القطان یرویه عن ابن عیینة قال: أدرکت من قتلة الحسین علیه السلام رجلین...ذلک أنه نظر إلی الحسین علیه السلام و قد أهوی إلی فیه بماء و هو یشرب فرماه بسهم فقال الحسین علیه السلام: لا أرواک الله من الماء فی دنیاک و لا فی آخرتک»

5.ریاض الأبرار، جزائری[م. 1112]، ج 1، ص279.

6. عوالم، إمام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی[م. 1130]، ص613. «إن رجلا من کلب رماه بسهم فشک شدقه فقال الحسین علیه السلام: لا أرواک الله، فعطش الرجل حتی ألقی نفسه فی الفرات و شرب حتی مات».

منابع اهل تسنن:

7.معجم الکبیر، طبرانی[م. 360]، ج3، ص114. «حدثنا محمد بن عبد الله الحضرمی ثنا أحمد بن یحیی الصوفی ثنا أبو غسان ثنا عبد السلام بن حرب عن الکلبی قال: رمی رجل الحسین[ علیه السلام ] وهو یشرب فشل شدقه فقال: لا بتزاید الله قال: فشرب حتی تفطر»

8.مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی[م. 568]،ج 2، ص107. «عن الطبرانی، قال: حدثنا الحضرمی، حدثنا أحمد بن یحیی، حدثنا أبو غسان، حدثنا عبد السلام بن حرب، عن الکلبی، قال: رمی رجل الحسین[ علیه السلام ] و هو یشرب، فشک شدقه، فقال له: لا أرواک اللّه قال: فشرب حتی نفط».

9.کفایة الطالب، گنجی شافعی[م. 658]، ص435. «و أخرجنی بهذا شیخی شیخ الشیوخ عبد اللّه بن عمر بن حمویه، أخبرتنا شهدة فذکره، و به قال الطبرانی: حدثنا الحضرمی، حدثنا أحمد بن یحیی الصوفی، حدثنا أبو غسان، حدثنا عبد السلام بن حرب عن الکلبی قال: رمی رجل الحسین[ علیه السلام ] و هو یشرب فشک شدقه، فقال: لا أرواک اللّه، فشرب حتی تفطر».

10.بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ابن عدیم[م. 660]، ج6، ص2621. «أخبرنا أبو جعفر أحمد بن أحمد بن عبد العزیز بن القاص بالموصل قال أخبرنا الرئیس أبو علی محمد بن سعید بن إبراهیم بن نبهان قال: أخبرنا أبو علی الحسن ابن أحمد بن إبراهیم بن شاذان قال أخبرنا أبو سهل أحمد بن محمد بن عبد الله ابن زیاد قال حدثنی أبو یوسف یعقوب بن خضر المتطبب قال حدثنا أبو نعیم قال حدثنا ابن عیینة عن أبیه قال أدرکت من قتلة الحسین[ علیه السلام ] رجلین .... أنه نظر إلی

ص: 427

الحسین[ علیه السلام ] و قد أهوی إلی فیه و هو یشرب فرماه بسهم فقال الحسین[ علیه السلام ]: ما لک لا أرواک الله من الماء فی دنیاک ولا آخرتک»

11.ذخائر العقبی، محب الدین طبری[م. 694]، ص144.(خرجه الملا فی سیرته).

12.مجمع الزوائد، هیثمی[م. 807 ]، ج9، ص192 – 193.[ و قال الهیثمی: رواه الطبرانی و رجاله إلی قائله ثقات].

13.فضائل الثقلین، ایجی شافعی [م. 820 ]، ص512. «عن رجل من کلب، قال: صاح الحسین بن علیّ[ علیهما السلام ]: أسقونا فرمی رجل بینهم فشقّ شدقه، فقال[ علیه السلام ]: لا أرواک اللّه فعطش الرّجل إلی أن رمی نفسه فی الفرات، فشرب حتّی مات».

14.سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی[م. 942]، ج11، ص78 - 79. «روی عمر الملا عن رجل من کلب، قال: صاح الحسین بن علی[ علیهما السلام ]: اسقونا ماء فرماه...»

شخصی که به طرف حضرت علیه السلام در حال آب خوردن تیری انداخت

2)«عَنِ ابْنِ عُیَیْنَةَ قَالَ: أَدْرَکْتُ مِنْ قَتَلَةِ الْحُسَیْنِ [ علیه السلام ] رَجُلَیْنِ [قالَتْ: شَهِدَ رَجُلَانِ مِنْ الجُعفیّینَ قَتلَ الْحُسَیْنِ بْنِ علیٍ] . . . وَ أَمَّا الآخَرُ فَإِنَّهُ کَانَ یَسْتَقْبِلُ الرّاوِیَةَ بِفِیهِ حَتَّی یَأْتِیَ عَلَی آخِرِهَا [فیَشرَبُها إِلَی آخِرِهَا] وَ لَا یَرْوَی وَ ذَلِکَ أَنَّهُ نَظَرَ إِلَی الْحُسَیْنِ[ علیه السلام ] وَ قَدْ أَهْوَی إِلَی فِیهِ بِمَاءٍ وَ هُوَ یَشْرَبُ فَرَمَاهُ بِسَهْمٍ، فَقَالَ الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ]: لا أرواک اللَّهُ مِنَ الْمَاءِ فِی دُنْیَاکَ وَ لَا آخِرَتَکَ . قَالَ سُفْیَانُ: رَأَیْتُ وَلَدَ أَحَدِهِمَا کَانَ بِهِ خَبَلٌ وَ کَأَنَّهُ مَجْنُونٌ. رَوَاهُ الطَّبَرَانِیُّ وَ رِجَالُهُ ثِقَاتٌ.»

ترجمه:

ابن عیینه می گوید: من دو نفر از قاتلین امام حسین علیه السلام را درک نمودم ... اما نفر دومی به سوی مشک آب می آمد [و همۀ آب آن را می آشامید] ولی سیراب نمی شد. علت سیراب نشدن وی این بود که وقتی امام حسین علیه السلام آب را مقابل دهان مبارک خود برده بود و می آشامید آن شخص تیری به سوی آن حضرت انداخت. امام حسین علیه السلام [او را نفرین کرد و] فرمود: خدا تو را در دنیا و آخرت از آب سیراب نکند.

ص: 428

منابع شیعه:

1.مناقب الإمام أمیر المؤمنین علیه السلام ، محمد بن سلیمان کوفی[م. 300]، ج 2، ص263 -264. «قال سفیان: و حدثتنی أمی أنه خرج رجلان منهم إلی قتال الحسین[ علیه السلام ] قالوا: فما خرجا من الدنیا حتی ابتلیا طال ذکر أحدهما حتی صار مثل حبل طویل یلفه إذا رکب. فیضعه بین یدیه! و کان الآخر یستقبل الراویة فیفتح فاها فیشربها ثم لا یروی. قالوا: و لم یخرج أحد من ذلک [الوجه] إلا ابتلی فی جسده أو فی ولده. قال سفیان: و رأیت ولد أحدهما کأنّ به خبلا و کأنه مجنون»

2.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب[م. 588]، ج3، ص214.

3.مدینة المعاجز، علامه بحرانی[م. 1107]، ج3، ص480.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی[م. 1111]، ج45، ص300 و ص311.

5.عوالم، امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی[م. 1130]، ص613 و ص628.

منابع اهل تسنن:

6.مجابی الدعوة، ابن ابی الدنیا [م. 281]، ص 38. ط بمبئی. (بنابر نقل إحقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج11، ص533)

7.معجم الکبیر، طبرانی[م. 360]، ج3، ص119.

8.مقتل الحسین[ علیه السلام ]، خوارزمی[م. 568]، ج 2، ص104. « عن ابن أبی الدنیا، حدثنا إسحاق بن إسماعیل، حدثنی سفیان، حدثتنی جدتی أمّ أبی، قالت: أدرکت رجلین ممن شهد قتل الحسین[ علیه السلام ]، فأما أحدهما..».

9.ترجمه امام حسین علیه السلام ، ابن عساکر[م. 571]، ص375.

10.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر[م. 571]، ج14، ص234 -235. « أخبرنا أبو محمد بن طاوس أخبرنا طراد بن محمد أخبرنا أبو الحسین بن بشران أخبرنا الحسین بن صفوان أخبرنا أبو بکر بن أبی الدنیا أخبرنا إسحاق بن إسماعیل أخبرنا سفیان حدثتنی امرأتی قالت: أدرکت رجلین ممن شهد قتل الحسین[ علیه السلام ] أما... أو نحو هذا کذا قال امرأتی وهو تصحیف إنما هو أم أبی أخبرناه أبو علی الحداد و غیره إجازة قالوا أخبرنا أبو بکر بن ریذة أخبرنا سلیمان بن أحمد أخبرنا علی بن عبد العزیز أخبرنا إسحاق بن إسماعیل أخبرنا سفیان حدثتنی جدتی أم أبی قال شهد رجلان من الجعفیین قتل الحسین بن علی[ علیهما السلام ] قالت: فأما أحدهما..»

11.بغیة الطلب، ابن عدیم[م. 660]، ج 6، ص2621. «أخبرنا أبو العباس أحمد بن مسعود بن شداد الصفار الموصلی بحلب قال: أخبرنا أبو جعفر أحمد بن أحمد بن عبد العزیز بن القاص بالموصل قال: أخبرنا الرئیس أبو علی محمد بن سعید بن إبراهیم بن نبهان قال: أخبرنا أبو علی

ص: 429

الحسن ابن أحمد بن إبراهیم بن شاذان قال: أخبرنا أبو سهل أحمد بن محمد بن عبد الله ابن زیاد قال: حدثنی أبو یوسف یعقوب بن خضر المتطبب قال: حدثنا أبو نعیم قال: حدثنا ابن عیینة عن أبیه قال: أدرکت من قتلة الحسین[ علیه السلام ] رجلین أما أحدهما...»

12.ذخائر العقبی، احمد بن عبد الله طبری[م. 694]، ص144 -145. «أخرجه الملا فی سیرته. و خرجه منصور بن عمار أکمل من هذا عن أبی محمد الهلالی قال: شرک منا رجلان فی دم الحسین بن علی[ علیهما السلام ] فأما أحدهما فابتلی بالعطش فکان لو شرب راویة ما روی وقال: و أما الآخر فابتلی بطول ذکره و کان إذا رکب یلویه علی عنقه کأنه حبل».

13.فرائد السمطین، جوینی [م. 730]، ج 2، ص167. «قال منصور بن عمّار: حدثنی محمد الهلالی، قال: شرک رجلان منّا فی قتل الحسین[ علیه السلام ]، فأمّا أحدهما فابتلی بطول ذکره، و کان یرکب الفرس فیلویه علی عنق الفرس کما یلوی الحبل. و أمّا الآخر فابتلی بالعطش فکان یشرب راویة [من] ماء و ما یروی.»

14.تهذیب الکمال، مزی[م. 742]، ج6، ص438.

15.سیر أعلام النبلاء، ذهبی[م. 748]، ج3، ص314. «ابن عیینة، حدثتنی جدتی أم أبی قالت: أدرکت رجلین ممن شهد قتل الحسین[ علیه السلام ]، فأما أحدهما فطال ذکره حتی کان یلفه. و أما الآخر فکان یستقبل الراویة فیشربها کلها»

16.مجمع الزوائد، هیثمی[م. 807 ]، ج9، ص197. [رواه الطبرانی و رجاله ثقات].

17.تهذیب التهذیب، ابن حجر[م. 852]، ج2، ص306.

18.خصائص الکبری، سیوطی[م. 911]، ج2، ص127. «أخرج أبو نعیم من طریق سفیان عن جدته قالت شهد...»

19.جواهر العقدین، سمهودی[م. 911]، ج 3، ص367.

20.سبل الهدی والرشاد، صالحی شامی[م. 942]، ج11، ص79.

21.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی[م. 974]، ص195. «أخرج منصور بن عمار أن بعضهم ابتلی بالعطش و کان یشرب راویة و لا یروی و بعضهم طال ذکره حتی کان إذا رکب الفرس لواه علی عنقه کأنه حبل»

شخصی به نام زُرعه

3)«عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ هِشَامِ بْنِ مُحَمَّدٍ الکوفیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: کَانَ رَجُلٌ یُقَالُ

ص: 430

لَهُ: زُرْعَةُ شَهِدَ قَتلَ الحسینِ فَرَمَی الحسینَ بِسَهْمٍ فَأَصَابَ حَنَکَهُ، [فَجَعَلَ یَتَلَقَّی الدَّمَ ثُمَّ یَقُولُ هَکَذَا إِلَی السَّمَاءِ فَیَرْمی بِهِ] وَ ذَلِکَ أنَّ الحسینَ دَعَا بِمَاءٍ لِیَشْرَبَ فَرَمَاهُ فَحَالَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْمَاءِ، فَقَالَ: اللَّهُمَّ أَظمِئهُ [اللَّهُمَّ ظَمِّهِ] قَالَ: فَحَدَّثَنی مَنْ شَهِدَ مَوْتَهُ [یَموتُ] وَ هُوَ یَصِیحُ مِنَ الْحَرِّ فِی بَطْنِهِ وَ مِنِ الْبَرْدِ فِی ظَهْرِهِ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ الثَّلْجُ وَ المَراوِحُ وَ خَلْفَهُ الکانونُ وَ هُوَ یَقُولُ: اسقونی أَهلَکَنی الْعَطَشُ فَیُؤْتَی بالعُسِّ الْعَظِیمِ فِیهِ السَّوِیقُ وَ الْمَاءُ وَ اللَّبَنُ لَوْ شَرِبَهُ خَمْسَةٌ لَکَفَاهُمْ فَیَشْرَبُهُ ثُمَّ یَعُودُ فَیَقُولُ: اسقونی أَهلَکَنی الْعَطَشُ [اسقونی فَمَا زَالَ کَذَلِکَ حَتَّی انقدّت - فانقدّ بَطْنُهُ] قَالَ: فانقدّ بَطْنُهُ کانقِدادِ الْبَعِیرِ، [قَالَ: خَرَّجَهُ ابْنُ أَبِی الدُّنْیَا].»

ترجمه:

عباس بن هشام بن محمد کوفی از پدرش از جدش روایت می کند که [در واقعه کربلا] مردی به نام زرعه در قتل امام حسین علیه السلام حاضر بود. تیری رها کرد و چانۀ حضرت را هدف تیر قرار داد و این در حالی بود که امام حسین علیه السلام از آنها درخواست آب کرد تا بیاشامد. زرعه تیری [به سوی حضرت] پرتاب کرد و میان آن حضرت و آب فرات حائل شد. حضررت علیه السلام [بر او نفرین کرد و] گفت: پروردگارا! او را تشنه گردان.

راوی گوید: از شخصی که شاهد مرگ زُرعه بود، شنیدم که زرعه فریاد می زد؛ چرا که آتشی از درونش شعله می کشید و پشتش از سرما به لرزه درآمده بود او را باد می زدند و یخ بر شکمش می گذاشتند و در پشت سرش آتش روشن کرده بودند؛ [ولی با این همه باز فریاد می کشید و] می گفت: به من آب دهید که تشنگی مرا هلاک کرد! برای او قدح بزرگی از آب و شیر و سویق می آوردند که برای پنج نفر کافی بود، او همۀ آن قدح را می آشامید، باز هم اظهار تشنگی می کرد و می گفت: به من آب بدهید که از تشنگی هلاک شدم! در این میان، شکمش مانند (پاره شدن) شکم شتر، پاره شد [و به دوزخ واصل گردید].

ص: 431

منابع شیعه:

1.مدینة المعاجز، علامه بحرانی[م. 1107]، ج3، ص478.

2.بحار الأنوار، علامه مجلسی[م. 1111]، ج45، ص301 و ص310.

3.عوالم، امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی[م. 1130]، ص613 و ص615.

منابع اهل تسنن:

4.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]،ج 2، ص105.

5.ترجمه امام حسین علیه السلام ، ابن عساکر[م. 571]، ص345 – 347. «أخبرنا أبو محمد هبة الله بن أحمد بن طاووس، أنبأنا طراد بن محمد بن علی، أنبأنا علی بن محمد بن عبد الله بن بشران، أنبأنا الحسین بن صفوان، أنبأنا عبد الله بن محمد بن عبید بن أبی الدنیا، أخبرنی العباس بن هشام بن محمد الکوفی، عن أبیه، عن جده قال: کان رجل من بنی أبان بن دارم یقال له زرعة شهد قتل الحسین[ علیه السلام ]...»

6.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر[م. 571 ]، ج14، ص223.

7.کفایة الطالب، گنجی شافعی [م. 658]، ص435.

8.بغیة الطلب، ابن عدیم[م. 660]، ج6، ص2620.

9.ذخائر العقبی، احمد بن عبد الله طبری[م. 694]، ص144.

10.تهذیب الکمال، مزی[م. 742]، ج6، ص430.

11.سیر أعلام النبلاء، ذهبی[م. 748]، ج3، ص311 – 312. «هشام بن الکلبی، عن أبیه قال: رمی زرعة الحسین[ علیه السلام ] بسهم، فأصاب حنکه، فجعل یتلقی الدم، ثم یقول هکذا إلی السماء. و دعا بماء لیشرب، فلما رماه، حال بینه و بین الماء، فقال: اللهم ظمه. قال: فحدثنی من شهده و هو یموت، و هو یصیح من الحر فی بطنه و البرد فی ظهره، و بین یدیه المراوح و الثلج و هو یقول: اسقونی أهلکنی العطش. فانقد بطنه».

12.فضائل الثقلین، ایجی شافعی [م. 820]،ص516.

13. صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی[م. 974]، ص19. «و دعا الحسین[ علیه السلام ] بماء لیشربه فحال رجل بینه و بینه بسهم ضربه فأصاب حنکه فقال: اللهم أظمئه فصار یصیح الحر فی بطنه و البرد فی ظهره و بین یدیه الثلة و المراوح و خلفه الکافور و هو یصیح العطش فیؤتی بسویق و ماء و لبن لو شربه خمسة لکفاهم فیشربه ثم یصیح فیسقی کذلک إلی أن انقد بطنه».

14.سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی[م. 942]، ج11، ص79.

ص: 432

شخصی از بنی ابان

4)«قَالَ هِشَامٌ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ السَّائِبِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: حَدَّثَنِی مَنْ شَهِدَ الْحُسَیْنَ فِی عَسْکَرِهِ: إنَّ حُسَیْناً حِینَ غُلِبَ عَلَی عَسْکَرِهِ رَکِبَ الْمُسَنَّاةَ یُرِیدُ الْفُرَاتَ قَالَ: فَقَالَ رَجُلٌ مِن بَنِی أَبَانِ بْنِ دَارِمٍ: وَیْلَکُمْ حولُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْمَاءِ لَاتَتامَّ إِلَیْهِ شِیعَتُهُ، قَالَ: وَ ضَرَبَ فَرَسَهُ وَ اتَّبَعَهُ النَّاسُ حَتَّی حَالُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْفُرَاتِ، فَقَالَ الْحُسَیْنُ [ علیه السلام ]: اللَّهُمَّ أَظمِه [فَغَضِبَ الدَّارِمِیُّ وَ رَمَاهُ بِسَهْمٍ فَأَثْبَتَهُ فِی حَنَکِهِ] قَالَ: وَ یَنْتَزِعُ الأَبانیُ بِسَهْمٍ فَأَثْبَتَهُ فِی حَنَکِ الْحُسَیْنِ [ علیه السلام ]، قَالَ: فَانْتَزَعَ الْحُسَیْنُ [ علیه السلام ] السَّهْمَ ثُمَّ بَسَطَ کَفَّیْهِ فامتَلَأَتا دَماً. ثُمَّ قَالَ الْحُسَیْنُ [ علیه السلام ]: اللَّهُمَّ إِنِّی أَشْکُو إِلَیْکَ مَا یُفْعَلُ بِابْنِ بِنْتِ نَبِیِّکَ قَالَ: فَوَ اللَّهِ إن مَکَثَ الرَّجُلُ إلَّا یَسِیراً حَتَّی صَبَّ اللَّهُ عَلَیْهِ الظَّمَاءَ فَجُعِلَ لَا یَرْوَی، قَالَ الْقَاسِمُ ابْنُ الْأَصْبَغِ: لَقَدْ رَأَیْتَنِی فِی مَنْ یُرَوِّحُ عَنْهُ وَ الْمَاءُ یَبْرُدَ لَهُ فِیهِ السُّکَّرُ و عِساسٌ فِیهَا اللَّبَنُ وَ قِلَالٌ فِیهَا الْمَاءُ وَ إنّهُ لَیَقُولُ: وَیْلَکُمْ اسقونی قَتَلَنِی الظَّمَاءُ فَیُعْطَی الْقُلَّةَ أَوْ العُسَّ کَانَ مُرْوِیاً أَهْلَ الْبَیْتِ فَیَشْرَبُهُ فَإِذَا نَزَعَهُ مِنْ فِیهِ اضْطَجَعَ الهُنَیهَةَ ثُمَّ یَقُولُ: وَیْلَکُمْ اسقونی قَتَلَنِی الظَّمَاءُ، قَالَ: فَوَ اللَّهِ مَا لَبِثَ الَّا یَسِیراً حَتَّی انْقَدَّ بَطْنُهُ انقدادَ بَطْنِ الْبَعِیرِ.»

ترجمه:

قاسم بن اصبغ بن نباته گوید: کسی که در لشکر حسین علیه السلام حاضر بود برایم نقل کرد که وقتی بر لشکر حسین علیه السلام غلبه کردند بر روی آب بند آمد و قصد فرات کرد. مردی از قبیلۀ ابان بن دارم گفت: وای بر شما بین او و آب حائل شوید تا شیعۀ او به سویش نیایند و مجتمع نگردند. سپس به اسب خود زد و مردم هم از او تبعیت کردند تا این که بین حسین علیه السلام و فرات حائل گشتند. حسین علیه السلام فرمود: خدایا او را تشنه گردان. آن مرد ابانی [از قبیله ابان] پیکانی را درآورد و آن را در زیر چانه حضرت نشانید.

ص: 433

حسین علیه السلام پیکان را درآورد و دو کف دستش را پر از خون کرد و فومود: خدایا من به سوی تو شکایت می کنم از آنچه به پسر دختر پیامبرت می کنند.

راوی گوید: به خدا قسم زمان اندکی نگذشت که خدا تشنگی را بر آن مرد فرو ریخت و به مرض عطاش مبتلا شد. قاسم بن اصبغ گوید: من در بین آنهایی بودم که او را باد می زدند و آبی که در آن شکر بود و کاسه های بزرگی که در آنها شیر بود و خمره های بزرگی که در آنها آب بود برای او خنک می کردند [تا بیاشامد] و او می گفت: وای بر شما نوشیدنی به من دهید تشنگی مرا کشت. یک خمرۀ بزرگ یا یک کاسۀ بزرگ که اهل یک خانه را سیراب می کرد به او می دادند و می نوشید. آنگاه که از دهانش درمی آورد مدت کوتاهی آرام می گرفت. سپس می گفت: وای بر شما، آبی به من دهید که تشنگی مرا کشت. راوی گوید: به خدا قسم زمان اندکی نگذشت که شکمش پاره شد مثل پاره شدن شکم شتر.

منابع شیعه:

1.مقتل الحسین علیه السلام ، ابو مخنف ازدی[م. 157]، ص189 – 190.

2.ارشاد، شیخ مفید[م. 413]، ج2، ص109 – 110.

3.روضة الواعظین، فتال نیشابوری[م. 508]، ص188 – 189.

4. الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی[م. 560]، ص341.

5.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب[م. 588]، ج3، ص214.

6.مثیر الأحزان، ابن نما حلی[م. 645]، ص53.

7.مدینة المعاجز، علامه بحرانی[م. 1107]، ج3، ص477.

منابع اهل تسنن:

8.ترجمة الإمام الحسین[ علیه السلام ]، من طبقات ابن سعد[م. 230]، ص74(با کمی تفاوت در عبارت).

9.تاریخ طبری، طبری[م. 310]، ج4، ص343 – 344.

10.الکامل فی التاریخ[م.630]، ابن اثیر، ج4 ص76.

11.نهایة الأرب، نویری[م. 733 ق]، ج20، ص457 – 458.

12.الوافی بالوفیات، صفدی[م. 764 ق]، ج12، ص265(با کمی تفاوت در عبارت).

ص: 434

13.البدایة والنهایة، ابن کثیر[م. 774 ه- ق]، ج8، ص203.

عبد الله بن حصین ازدی

5)«فَبَعَثَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فِی الْوَقْتِ عَمْرَو بْنَ الْحَجَّاجِ فِی خَمْسِمِائَةِ فَارِسٍ فَنَزَلُوا عَلَی الشَّرِیعَةِ وَ حَالُوا بَیْنَ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِهِ وَ بَیْنَ الْمَاءِ وَ مَنَعُوهُمْ أَنْ یُسْقَوْا مِنْهُ قَطْرَةً وَ ذَلِکَ قَبْلَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السلام بِثَلَاثَةِ أَیَّامٍ. وَ نَادَی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حُصَیْنٍ الْأَزْدِیُّ وَ کَانَ عِدَادُهُ فِی بَجِیلَةَ قَالَ بِأَعْلَی صَوْتِهِ: یَا حُسَیْنُ أَ لَا تَنْظُرُونَ إِلَی الْمَاءِ کَأَنَّهُ کَبِدُ السَّمَاءِ وَ اللَّهِ لَا تَذُوقُونَ مِنْهُ قَطْرَةً وَاحِدَةً حَتَّی تَمُوتُوا عَطَشاً. فَقَالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام: اللَّهُمَّ اقْتُلْهُ عَطَشاً وَ لَا تَغْفِرْ لَهُ أَبَداً.

قَالَ حُمَیْدُ بْنُ مُسْلِمٍ: وَ اللَّهِ لَعُدْتُهُ فِی مَرَضِهِ بَعْدَ ذَلِکَ فَوَ اللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ غَیْرُهُ لَقَدْ رَأَیْتُهُ یَشْرَبُ الْمَاءَ حَتَّی یَبْغَرَ ثُمَّ یَقِیئُهُ وَ یَصِیحُ الْعَطَشَ الْعَطَشَ ثُمَّ یَعُودُ وَ یَشْرَبُ حَتَّی یَبْغَرُ ثُمَّ یَقِیئُهُ وَ یَتَلَظَّی عَطَشاً فَمَا زَالَ ذَلِکَ دَأْبُهُ حَتَّی لَفَظَ نَفْسَهُ[لفظ غصته یعنی نفسه].»

ترجمه:

عمر بن سعد، عمرو بن حجاج را با پانصد نفر سوار فرستاد و آنان کنار شریعه فرود آمدند و بین امام حسین علیه السلام و یارانش و بین آب فرات حائل شدند و مانع شدند که ایشان یک قطره آب بیاشامند. این موضوع سه روز قبل از شهید شدن امام حسین علیه السلام واقع شد. عبد الله بن حصین ازدی که از قبیلۀ بجیله بود با بلندترین صدا فریاد زد: ای حسین! این آب را می بینید که نظیر آسمان آبی است، به خدا قسم یک قطره از آن را نخواهید چشید تا از عطش بمیرید! امام حسین علیه السلام [وی را نفرین کرد و] فرمود: پروردگارا! او را با عطش به قتل برسان و هرگز او را نیامرز!

حمید بن مسلم می گوید: به خدا قسم بعد از نفرین امام حسین علیه السلام من به عیادت

ص: 435

آن مرد رفتم. به حق آن خدائی که غیر از او خدائی نیست دیدم آن بدبخت آب می آشامید تا شکمش پر می شد. آن را استفراغ می کرد و فریاد می زد: العطش العطش!! سپس [دوباره] می آمد آب می آشامید تا شکمش پر می شد آن آب را استفراغ می نمود و فریاد از العطش می زد! او همچنان این عمل را انجام می داد تا اینکه نفسش قطع شد!

منابع شیعه:

1.مقتل الحسین علیه السلام ، ابو مخنف ازدی [م. 157]، ص98.

2.الفتوح، احمد بن أعثم کوفی [م. 314]، ج5، ص91 – 92. «نادی رجل من أصحاب عمر بن سعد بالحسین[ علیه السلام ] فقال: إنک لن تذوق من هذا الماء قطرة واحدة حتی تذوق الموت غصة بعد غصة أو تنزل علی حکم أمیر المؤمنین یزید و حکم عبید الله بن زیاد».

3.ارشاد، شیخ مفید[م. 413]، ج2، ص87.

4.روضة الواعظین، فتال نیشابوری[م. 508]، ص182.

5.إعلام الوری، شیخ طبرسی[م. 548]، ج1، ص452.

6.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب[م. 588]، ج3، ص214.

7.مدینة المعاجز، علامه بحرانی[م. 1107]، ج3، ص479 – 480.

8.بحار الأنوار، علامه مجلسی[م. 1110]، ج44، ص389 و ج45، ص301.

9.عوالم امام حسین، شیخ عبد الله بحرانی[م. 1130]، ص240.

منابع اهل تسنن:

10.أنساب الأشراف، بلاذری[م. 279]، ج3، ص181.

11.تاریخ طبری، طبری[م. 310]، ج4، ص312.

12.الکامل فی التاریخ، ابن اثیر[م.630]، ج4، ص53 – 54. (... قال فمرض فیما بعد فکان یشرب ماء القلة ثم یقیء ثم یعود فیشرب حتی یتغرغر ثم یقیء ثم یشرب فما یروی فما زال کذلک حتی مات).

13.تذکرة الخواص، سبط بن جوزی[م. 654]، ص223. ( ... فکان بعد ذلک یشرب الماء و لا یروی حتی سقی بطنه فمات عطشا).

14.نهایة الأرب، نویری[م. 733]، ج20، ص428.

15.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]، ج 3، 367(فکان بعد ذلک یشرب و لا یروی، حتّی شقّ بطنه فمات عطشا).

ص: 436

16.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی[م. 974]، ص197.

17. التبر المذاب، أحمد بن محمد بن أحمد حافی [خوافی] شافعی، ص 77 (بنابر نقل شرح إحقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج 27، ص 208.)

18. جامع کرامات الأولیاء، یوسف بن اسماعیل نبهانی[م 1350]، ج1، ص131. ط مصطفی البابی و شرکاه بمصر (بنابر نقل شرح إحقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی، ج33، ص638) (... فکان ذلک الخبیث یشرب الماء و لا یروی حتی مات عطشا).

ص: 437

فصل نهم: دگرگونی ها و استحالۀ تکوینی

اشاره

ص: 438

ص: 439

واقعۀ چهل و نهم: تلخ شدن شتری که پخته شده بود

مطلب اول: گوشت شتر به تلخی عَلقم
اشاره

مطلب اول: گوشت شتر به تلخی عَلقم: ( (1))

نقل ابن حمزۀ طوسی قدس سره

1)«عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ قَالَ: حَدَّثَتْنِی جَدَّتی قَالَتْ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ الله عَلَیْهِ سَاقُوا إبِلاً عَلَیْهَا وَرْسٌ فَلَمَّا نُحِرَت رَأَیْنَ [رَأَیْنَا] لُحُومَهَا مِثْلَ الْعَلْقَمِ»

ترجمه:

سفیان بن عیینه از جده اش نقل می کند: هنگام شهادت امام حسین علیه السلام شتری را که بر روی او ورس (نوعی گیاه) بود (برای نحر کردن) کشیدند. هنگامی که شتر را نحر نمودند دیدند گوشت آن مثل حنظل (تلخ) است.

منابع شیعه:

1.الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی [م. 560]، ص 337.


1- . علقم، گیاهی است بسیار تلخ.

ص: 440

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص81.

نقل بیهقی و ابن عساکر و ذهبی و ابن حجر عسقلانی و سیوطی و ...

2)«عَنْ جَمِیلِ[حمید] بْنِ مُرَّةَ قَالَ: أَصَابُوا إِبِلاً فِی عَسْکَرِ الْحُسَیْنِ[ علیه السلام ]یَوْمَ قُتِلَ فَنَحَرُوهَا وَ طَبَخُوهَا قَالَ: فَصَارَتْ مِثْلَ الْعَلْقَمِ فَمَا اسْتَطَاعُوا أَنْ یَسِیغُوا مِنْهَا شَیْئاً.»

ترجمه:

از جمیل بن مره نقل شده که گفت: در آن روزی که حسین بن علی[ علیه السلام ]کشته شد لشکر یزید یک شتر از سپاه آن حضرت به غارت بردند و آن شتر را کشتند و گوشت آن را پختند؛ اما مانند حنظل تلخ شده بود و نتوانستند چیزی از آن را بخورند.

منابع اهل تسنن:

1.دلائل النبوة، بیهقی [م. 458]، ج6، ص472.

2.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج14، ص231

3.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 367.

4.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج6، ص2641.

5.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج6، ص435.

6.تاریخ الإسلام، ذهبی [م. 748]، ج5، ص16.

7.إمتاع الأسماع، مقریزی [م. 845]، ج 12، ص 243.

8.تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی [م. 852]، ج2، ص306.

9.خصائص الکبری، سیوطی [م. 911]، ج2، ص126.

نقل سیوطی و ابن حجر مکی

3)«حَکَی ابْنُ عُیَینَةَ عَنْ جَدَّتِهِ ... وَ نَحَرُوا نَاقَةً فِی عَسْکَرِهِمْ ... [وَ طَبَخُوهَا] فَطَبَخُوهَا فَصَارَتْ مِثْلَ الْعَلْقَمِ»

ص: 441

ترجمه:

ابن عیینه از جده اش نقل می کند که پس از کشته شدن حسین بن علی [ علیه السلام ] [لشکر عمر بن سعد] شتری را از لشکر حسین بن علی[ علیه السلام ] نحر کردند و آن را پُختند؛ اما گوشت آن همانند حنظل (تلخ) شده بود.

منابع اهل تسنن:

1.تاریخ الخلفاء، سیوطی [م. 911]، ص226.

2.صواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص194.

3.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج3، ص19.

ص: 442

مطلب دوم: گوشت شتر، تلخ تر از صِبر
اشاره

مطلب دوم: گوشت شتر، تلخ تر از صِبر( (1)):

نقل ابن شهر آشوب و علامۀ بحرانی و ...

4)«أَبُو مِخْنَفٍ فِی رِوَایَةٍ ... لَمَّا نُحِرَ الْجَمَلُ الَّذِی حُمِلَ عَلَیْهِ رَأْسُ الْحُسَیْنِ علیه السلام کَانَ لَحْمُهُ أَمَرَّ مِنَ الصِّبر...»

ترجمه:

ابو مخنف در روایتی می گوید: ... وقتی آن شتری که سر مقدس امام علیه السلام بر روی آن حمل می شد نحر گردید گوشت آن از صِبر (گیاهی که بسیار تلخ است) تلخ تر بود.

منابع شیعه:

1.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 218.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 116.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 305.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبدالله بحرانی [م. 1130]، ص 618.

نقل ابن جوزی

5)«عَنْ أَبِی الْوَصِیِّ قَالَ: نُحِرَت الْإِبِلُ الَّتِی حُمِلَ عَلَیْهَا رَأْسُ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِهِ فَلَمْ یَسْتَطِیعُوا أَکْلَهَا کَانَتْ لُحُومُهَا أَمَرَّ مِنَ الصِّبْرِ»

ترجمه:

ابو الوصی نقل می کند شتری که سر حسین بن علی [ علیه السلام ] و یارانش را بر روی آن


1- . صبر؛ گیاهی است بسیار تلخ.

ص: 443

حمل می کردند نحر نمودند؛ اما نتوانستند آن را بخورند چراکه گوشت آن شتر از صِبر تلخ تر شده بود.

منابع اهل تسنن:

1.المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ابن جوزی [م. 597]، ج 5، ص 342.

2.الردّ علی المتعصّب العنید، ابن جوزی [م. 597]، ص45.

3.تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی [م. 654]، ص 277

ص: 444

ص: 445

واقعۀ پنجاهم: سفال شدن دینارهایی که از لشکر امام حسین علیه السلام به غارت برده شد

تبدیل سکه ها به سفال و نوشته شدن دو آیه از قرآن بر آنها

1)«عن سلیمانَ بنِ مِهْرَان الْأَعْمَشِ قَالَ: بَیْنَا أَنَا فِی الطَّوَافِ بِالْمَوْسِمِ إِذْ رَأَیْتُ رَجُلاً یَدْعُو وَ هُوَ یَقُولُ: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی وَ أَنَا أَعْلَمُ أَنَّکَ لَا تَفْعَلُ. قَالَ: فَارْتَعْتُ لِذَلِکَ فَدَنَوْتُ مِنْهُ وَ قُلْتُ: یَا هَذَا أَنْتَ فِی حَرَمِ اللَّهِ وَ حَرَمِ رَسُولِهِ ... قُلْتُ: أَخْبِرْنِی قَالَ: اخْرُجْ بِنَا عَنِ الْحَرَمِ فَخَرَجْنَا مِنْهُ فَقَالَ لِی: أَنَا أَحَدُ مَنْ کَانَ فِی الْعَسْکَرِ الْمَشْئُومِ عَسْکَرِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ عَلَیْهِ اللَّعْنَةُ حِینَ قَتَلَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ علیه السلام وَ کُنْتُ أَحَدَ الْأَرْبَعِینَ الَّذِینَ حَمَلُوا الرَّأْسَ إِلَی یَزِیدَ مِنَ الْکُوفَةِ فَلَمَّا حَمَلْنَاهُ عَلَی طَرِیقِ الشَّامِ نَزَلْنَا عَلَی دَیْرٍ لِلنَّصَارَی وَ کَانَ الرَّأْسُ مَعَنَا مَرْکُوزاً عَلَی رُمْحٍ وَ مَعَهُ الْأَحْرَاسُ فَوَضَعْنَا الطَّعَامَ وَ جَلَسْنَا لِنَأْکُلَ فَإِذَا بِکَفٍّ فِی حَائِطِ الدَّیْرِ تَکْتُبُ:

أَ تَرْجُو أُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْناً

شَفَاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسَابِ

قَالَ: فَجَزِعْنَا مِنْ ذَلِکَ جَزَعاً شَدِیداً وَ أَهْوَی بَعْضُنَا إِلَی الْکَفِّ لِیَأْخُذَهَا فَغَابَتْ ثُمَّ عَادَ أَصْحَابِی إِلَی الطَّعَامِ فَإِذَا الْکَفُّ قَدْ عَادَتْ تَکْتُبُ مِثْلَ الْأَوَّلِ:

فَلَا وَ اللَّهِ لَیْسَ لَهُمْ شَفِیعٌ

وَ هُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی الْعَذَابِ

ص: 446

فَقَامَ أَصْحَابُنَا إِلَیْهَا فَغَابَتْ ثُمَّ عَادُوا إِلَی الطَّعَامِ فَعَادَتْ تَکْتُبُ:

وَ قَدْ قَتَلُوا الْحُسَیْنَ بِحُکْمِ جَوْرٍ

وَ خَالَفَ حُکْمُهُمْ حُکْمَ الْکِتَابِ

فَامْتَنَعْتُ عَنِ الطَّعَامِ وَ مَا هَنَّأَنِی أَکْلُهُ ثُمَّ أَشْرَفَ عَلَیْنَا رَاهِبٌ مِنَ الدَّیْرِ فَرَأَی نُوراً سَاطِعاً مِنْ فَوْقِ الرَّأْسِ فَأَشْرَفَ فَرَأَی عَسْکَراً، فَقَالَ الرَّاهِبُ لِلْحُرَّاسِ: مِنْ أَیْنَ جِئْتُمْ؟ قَالُوا: مِنَ الْعِرَاقِ حَارَبْنَا الْحُسَیْنَ فَقَالَ الرَّاهِبُ: ابْنُ فَاطِمَةَ وَ ابْنُ بِنْتِ نَبِیِّکُمْ وَ ابْنُ ابْنِ عَمِّ نَبِیِّکُمْ؟ قَالُوا: نَعَمْ قَالَ: تَبّاً لَکُمْ وَ اللَّهِ لَوْ کَانَ لِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ ابْنٌ لَحَمَلْنَاهُ عَلَی أَحْدَاقِنَا وَ لَکِنْ لِی إِلَیْکُمْ حَاجَةٌ قَالُوا: وَ مَا هِیَ؟ قَالَ: قُولُوا لِرَئِیسِکُمْ عِنْدِی عَشَرَةُ آلَافِ دِینَارٍ وَرِثْتُهَا مِنْ آبَائِی لَیَأْخُذُهَا مِنِّی وَ یُعْطِینِی الرَّأْسَ یَکُونُ عِنْدِی إِلَی وَقْتِ الرَّحِیلِ فَإِذَا رَحَلَ رَدَدْتُهُ إِلَیْهِ. فَأَخْبَرُوا عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ بِذَلِکَ فَقَالَ: خُذُوا مِنْهُ الدَّنَانِیرَ وَ أَعْطُوهُ إِلَی وَقْتِ الرَّحِیلِ فَجَاءُوا إِلَی الرَّاهِبِ فَقَالُوا: هَاتِ الْمَالَ حَتَّی نُعْطِیَکَ الرَّأْسَ فَأَدْلَی إِلَیْهِمْ جِرَابَیْنِ فِی کُلِّ جِرَابٍ خَمْسَةُ آلَافِ دِینَارٍ فَدَعَا عُمَرُ بِالنَّاقِدِ وَ الْوَزَّانِ فَانْتَقَدَهَا وَ وَزَنَهَا وَ دَفَعَهَا إِلَی جَارِیَةٍ لَهُ وَ أَمَرَ أَنْ یُعْطَی الرَّأْسَ فَأَخَذَ الرَّاهِبُ الرَّأْسَ فَغَسَلَهُ وَ نَظَّفَهُ وَ حَشَاهُ بِمِسْکٍ وَ کَافُورٍ کَانَ عِنْدَهُ ثُمَّ جَعَلَهُ فِی حَرِیرَةٍ وَ وَضَعَهُ فِی حَجْرِهِ وَ لَمْ یَزَلْ یَنُوحُ وَ یَبْکِی حَتَّی نَادَوْهُ وَ طَلَبُوا مِنْهُ الرَّأْسَ فَقَالَ: یَا رَأْسُ وَ اللَّهِ مَا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی فَإِذَا کَانَ غَداً فَاشْهَدْ لِی عِنْدَ جَدِّکَ مُحَمَّدٍ أَنِّی أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله و سلم عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَسْلَمْتُ عَلَی یَدَیْکَ وَ أَنَا مَوْلَاکَ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ: إِنِّی أَحْتَاجُ أَنْ أُکَلِّمَ رَئِیسَکُمْ بِکَلِمَةٍ وَ أُعْطِیَهُ الرَّأْسَ فَدَنَا عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ مِنْهُ فَقَالَ: سَأَلْتُکَ بِاللَّهِ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم أَلَّا تَعُودَ إِلَی مَا کُنْتَ تَفْعَلُهُ بِهَذَا الرَّأْسِ وَ لَا تُخْرِجَ هَذَا الرَّأْسَ مِنْ هَذَا الصُّنْدُوقِ فَقَالَ لَهُ: أَفْعَلُ فَأَعْطَاهُمُ الرَّأْسَ وَ نَزَلَ مِنَ الدَّیْرِ فَلَحِقَ بِبَعْضِ الْجِبَالِ یَعْبُدُ اللَّهَ وَ مَضَی عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فَفَعَلَ بِالرَّأْسِ مِثْلَ مَا کَانَ یَفْعَلُ فِی الْأَوَّلِ فَلَمَّا دَنَا مِنْ دِمَشْقَ قَالَ لِأَصْحَابِهِ: انْزِلُوا وَ طَلَبَ مِنَ الْجَارِیَةِ الْجِرَابَیْنِ فَأُحْضِرَا بَیْنَ یَدَیْهِ فَنَظَرَ إِلَی خَاتَمِهِ ثُمَّ أَمَرَ أَنْ یُفْتَحَا فَإِذَا

ص: 447

الدَّنَانِیرُ قَدْ تَحَوَّلَتْ خَزَفِیَّةً فَنَظَرُوا فِی سِکَّتِهَا فَإِذَا عَلَی جَانِبٍ مَکْتُوبٌ: (وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ) ( (1)) وَ عَلَی الْوَجْهِ الآخَرِ: (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ) ( (2)) فَقَالَ: إِنَّا لِلهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ خَسِرْتُ الدُّنْیَا وَ الآخِرَةَ ثُمَّ قَالَ لِغِلْمَانِهِ: اطْرَحُوهَا فِی النَّهَرِ فَطُرِحَت.»

ترجمه:

از سلیمان بن مهران اعمش نقل شده که گفت: در موسم حج، مشغول طواف بودم. مردی را دیدم که اینگونه دعا می کند: پروردگارا! مرا بیامرز و می دانم که نخواهی آمرزید. از شنیدن این دعا ترسیدم و به او گفتم: ای فلان! تو در حرم خدا و حرم رسول خدایی [و این ایام محترم و این ماه بزرگ است؛ چگونه از مغفرت خدا مأیوس هستی!؟ در جوابم گفت: ای فلانی! گناه من خیلی بزرگ است. گفتم: یعنی از کوه تهامه هم بزرگتر است؟ گفت: آری. اگر بخواهی برایت بگویم] گفتم: بگو. گفت: بیا تا از حرم خارج شویم. چون از حرم خارج شدیم به من گفت: در موقع قتل امام حسین علیه السلام در لشکر شوم عمر بن سعد بودم و یکی از آن چهل نفری بودم که سر حسین علیه السلام را از کوفه برای یزید حمل می کردند. در مسیر شام، در دیری از نصارا اتراق کردیم. سر حسین بر فراز نیزه ای بود و نگهبانان همراه آن سر بودند. غذا آوردیم و نشستیم که بخوریم ناگاه دیدیم دستی در دیوار آن دیر این شعر را نوشت:

أَ تَرْجُو أُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْناً

شَفَاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسَاب( (3))

با دیدن این صحنه، بسیار ترسیدم و یکی از ما خواست که آن دست را بگیرد؛ ولی


1- . ابراهیم: 42.
2- . شعرا: 227.
3- . آیا امتی که حسین را کشتند در روز حساب به شفاعت جد او امید دارند؟

ص: 448

غائب شد. سپس یاران من به سوی غذا برگشتند که ناگاه آن دست دوباره آمد و بیت دیگری نوشت:

فَلَا وَ اللَّهِ لَیْسَ لَهُمْ شَفِیعٌ

وَ هُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی الْعَذَابِ( (1))

یاران ما برای گرفتن آن دست برخاستند؛ اما دست غائب شد. برای خوردن غذا برگشتند که آن دست برگشت و این شعر را نوشت:

وَ قَدْ قَتَلُوا الْحُسَیْنَ بِحُکْمِ جَوْرٍ

وَ خَالَفَ حُکْمُهُمْ حُکْمَ الْکِتَابِ( (2))

من از خوردن غذا خودداری نمودم و (دیگر) خوردن آن برایم گوارا نبود.

سپس راهبی از آن دیر نزد ما آمد و نوری را دید که از بالای آن سر مبارک، ساطع است و لشکری را دید. به پاسبانان گفت: شما از کجا آمدید؟

گفتند: از عراق. از جنگ با حسین علیه السلام می آییم.

راهب گفت: پسر فاطمه، دختر پیغمبر شما و پسرِ پسر عموی پیامبرتان؟ گفتند: آری. راهب گفت: نابود شوید! به خدا اگر عیسی بن مریم علیه السلام پسری می داشت ما او را روی چشمان خود جای می دادیم؛ ولی من از شما خواسته ای دارم. گفتند: چه خواسته ای؟ گفت: به رئیس خود بگویید: ده هزار دینار دارم که از پدرانم ارث برده ام. این مبلغ را از من بگیرد و این سر مقدس را به من بدهد که تا هنگام رفتن شما نزد من باشد، سپس سر را به او برمی گردانم. این موضوع را به عمر بن سعد خبر دادند گفت: دینار ها را از او بگیرید و سر حسین علیه السلام را تا وقت حرکت به او بدهید. آنان نزد راهب آمدند و به وی گفتند: آن دینارها را بیاور تا ما سر حسین علیه السلام را به تو دهیم. آن راهب دو عدد کیسه برایشان آورد که در هر کدام پنج هزار دینار بود. ابن سعد صرّاف و وزن کننده را خواست و دینار ها را سَرِه نمود، وزن کرد و به کنیزش تحویل داد و دستور


1- . نه به خدا قسم شفیعی برای آنان نخواهد بود و ایشان در روز قیامت در عذاب خواهند بود.
2- . (امام) حسین علیه السلام را به حکم جور کشتند و حکم آنان با حکم قرآن مخالف بود.

ص: 449

داد تا سر مقدس حسین را به آن راهب دهند. راهب آن سر مبارک را گرفت. آن را شستشو داد و نظیف کرد. سپس آن سر را با مشک و کافوری که نزد خود داشت معطر نمود و در میان تکۀ حریری قرار داد و در دامان خود نهاد و مشغول نوحه و گریه بود تا اینکه او را صدا زدند و آن سر را از او مطالبه کردند.

راهب گفت: ای سر مقدس! به خدا قسم من جز بر خودم مالک نیستم. روز قیامت، نزد جدت حضرت محمّد گواهی بده که من شهادت می دهم معبودی جز الله نیست و محمد بنده و فرستادۀ اوست. من به دست تو مسلمان شدم و غلام تو هستم. سپس به آن لشکر گفت: باید یک کلمه با رئیس شما صحبت کنم و این سر را به او تحویل دهم. راهب به عمر سعد، گفت: تو را به خدا و حق حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم قسم می دهم که آن رفتارهای قبل را با این سر انجام ندهی و این سر را از صندوق خارج نکنی. عمر سعد گفت: (چنین) می کنم. راهب آن سر مبارک را به آنان داد و از آن دیر فرود آمد و به کوهی رفت و مشغول عبادت خدا شد.

عمر سعد برخلاف قول خود، مانند گذشته به سر مطهر توهین کرد. و وقتی که نزدیک دمشق رسید به همراهانش گفت: پیاده شوید و از کنیز، آن دو کیسه را خواست. کیسه ها را آوردند. مُهری را که به آنها زده بود کنترل کرد. دستور داد کیسه ها را گشودند. با تعجب دیدند که دینارها به سفال تبدیل شده اند و در یک طرف نوشته شده است: (وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ)( (1))؛«و مپندار که خدا از کردار ستمکاران غافل است» و در طرف دیگر نوشته بود: (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ)( (2))؛ «و کسانی که ستم کرده اند به زودی خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت». عمر سعد گفت: (إِنَّا لِلهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ) دنیا و آخرت را از دست دادم و به غلامانش گفت: آن سفال ها را به رودخانه بیندازید و انداختند.


1- . ابراهیم: 42.
2- . شعرا: 227.

ص: 450

منابع شیعه:

1.الخرائج و الجرائح، قطب راوندی [م. 573]، ج2، ص578.

2.دُرّ النظیم، یوسف بن حاتم عاملی [م. 664]، ص562.

3.إثبات الهداة، حر عاملی [م. 1104]، ج 4، ص47. (به نقل از راوندی به صورت خلاصه)

4.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص139.

5.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص184.

6.عوالم، امام حسین علیه السلام ، شیخ عبداللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 399.

سفال شدن سکه ها به نقل ابن حبان

2)«فَلَمَّا قَرُبُوا مِن دِمَشْقَ قَالُوا: نُحِبُّ أَنْ نَقْسِمَ تِلْکَ الدَّنَانِیرَ لِأَنَّ یَزِیدَ إن رَآهَا أَخَذَهَا مِنَّا فَفَتَحُوا الصُّنْدُوقَ وَ أخْرَجُوا الْجِرَابَ بِخَتْمِهِ وَ فَتَحُوهُ فَإِذَا الدَّنَانِیرُ کُلُّهَا قَدْ تَحَوَّلَتْ خَزَفاً وَ إِذَا عَلَی جَانِبٍ مِنَ الْجَانِبَیْنِ مِنَ السِّکَّةِ مَکْتُوبٌ: (وَ لَا تَحْسَبَنَّ الله غَافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ) وَ عَلَی الْجَانِبِ الآخَرِ: (سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ). قَالُوا: قَدْ افْتَضَحْنَا وَاللهِ ثُمَّ رَمَوْهَا فِی بَرَدَی»

ترجمه:

[در ضمن حکایتِ دیر راهب آمده است: ] ( (1)) هنگامی که قاتلین حسین بن علی[ علیه السلام ] به نزدیک دمشق رسیدند (به یکدیگر) گفتند: بیایید دینارهایی را که از راهب گرفتیم تقسیم کنیم؛ چراکه یزید اگر این دینارها را ببیند از ما می گیرد. پس درِ صندوق را باز کردند و کیسه ها را با مُهرش بیرون آوردند و آنها را گشودند. همۀ دینارها به سفال تبدیل شده بود و در یک طرف دینارها نوشته بود: (وَ لَا تَحْسَبَنَّ الله غَافِلاً عَمَّا


1- . قسمت اول حکایت راهب در واقعۀ اول، ص84، حدیث شماره2، آمده است.

ص: 451

یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ) ( (1))؛«و مپندار که خدا از کردار ستمکاران غافل است» و در طرف دیگر نوشته بود: (سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ) ( (2))؛«و کسانی که ستم کرده اند به زودی خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت». (در این هنگام به یکدیگر) گفتند: به خدا قسم که ما مفتضح شدیم و سپس سفال ها را در نهر بردا(نهری در دمشق)ریختند.

منابع اهل تسنن:

7.ثقات، ابن حبان [م. 354]، ج 2، ص 313.

8.السیرة النبویة و أخبار الخلفاء، ابن حبان [م. 354]، ج 2، ص561.

سفال شدن سکه ها به نقل سبط ابن جوزی و سمهودی

3)«قَالَ [عَبدُالمَلک] ابن هِشَام فِی السِّیرَة: ثُمَّ إنَّهُم أخَذُوا الرَّأسَ وَ سَارُوا فَلَمَّا قَرُبُوا مِن دِمَشقَ قَالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ تَعالوا حَتّی نُقسِمَ الدَّنَانیرَ لَا یَراهَا یَزیدُ فَیَأخُذَهَا مِنَّا فَأخَذُوا الأکیَاسَ وَ فَتَحُوهَا وَ إذا الدَّنانِیرُ قَد تَحَوَّلَتْ خَزَفاً وَ عَلَی أَحَدِ جَانِب الدِّینَارِ مَکْتُوبٌ: (وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ) الآیة وَ عَلَی الْجَانِبِ الآخَرِ: (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ). فَرَمُوهَا فِی بَردا.

ترجمه:

عبدالملک بن هشام در کتاب سیره [در ضمن حکایتِ دیر راهب]( (3)) می گوید: سپس لشکریان یزید رأس مقدس را از راهب گرفته و به مسیر خود به طرف دمشق ادامه دادند. هنگامی که به نزدیکی دمشق رسیدند به یکدیگر گفتند بیایید تا سکه ها


1- . ابراهیم: 42.
2- . شعرا: 227.
3- . قسمت اول حکایت راهب، در واقعۀ اول، ص86، حدیث شماره3 آمده است.

ص: 452

را بین خود تقسیم کنیم تا اینکه یزید آنها را نبیند چراکه او سکه ها را از ما می گیرد. همینکه کیسه های دینار را (که از راهب گرفته بودند) گشودند، دیدند تمام دینارها به سفال تبدیل شده و در یک طرف دینارها نوشته بود: (وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ)( (1)) «و مپندار که خدا از کردار ستمکاران غافل است» و در طرف دیگر نوشته بود: (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ) ( (2)) «و کسانی که ستم کرده اند به زودی خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت». پس تمام سفال ها را در نهر بردا(نهری در دمشق) ریختند.

منبع اهل تسنن:

1.تذکرة الخواص، سبط بن جوزی [م. 654]، ص237.

2.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]، ج 3، ص377.(به نقل از سبط بن جوزی با اختلاف در عبارت)( (3))

سفال شدن سکه ها به نقل ابن حجر

4)«کَانَ مَعَ أُولَئِکَ الْحَرَسِ (أَیْ الْحَرَسِ الَّذِینَ أَسْرَوا بِأَهْلِ الْبَیْتِ إِلَی الشَّامِ) دَنَانِیرُ أَخَذُوهَا مِنْ عَسْکَرِ الْحُسَیْنِ[ علیه السلام ] فَفَتَحُوا أَکْیَاسَهَا لیَقتَسِموها فَرَأَوْهَا خَزَفاً وَ عَلَی أَحَدِ جانِبَی کُلٍّ مِنْهَا: (وَ لَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ) وَ عَلَی الآخَرِ: (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ) ».


1- . ابراهیم: 42.
2- . شعرا: 227.
3- . عبارت سمهودی اینچنین است: « فی السیرة لعبد الملک بن هشام علی ما نقله سبط بن الجوزی: ... فَلَمَّا قَرُبُوا مِنْ دِمَشْقَ أخْرَجُوا الْأَکْیَاسَ لِیَقتَسِموها فَفَتَحُوهَا فَإِذَا الدَّنَانِیرُ تَحَوَّلَتْ خَزَفاً وَ عَلَی أَحَدِ جَانِبَیْ الدِّینَارِ مَکْتُوبٌ: (وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ) وَ عَلَی الْجَانِبِ الآخَرِ: (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ).

ص: 453

ترجمه:

با آن نگهبانان (که اهل بیت علیهم السلام را به شام می بردند) دینارهایی بود که از لشکر حسین علیه السلام غارت کرده بودند. کیسه های زر را گشودند تا قسمت نمایند؛ دیدند دینارها سفال شده و در یک طرف هر یک از آنها نوشته بود: (وَ لَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ) ( (1))«و مپندار که خدا از کردار ستمکاران غافل است» و در جانب دیگر (نوشته بود): (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ)( (2)) «و کسانی که ستم کرده اند به زودی خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت».( (3))

منابع اهل تسنن:

1.صواعق المحرقه، احمد بن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص 199.

2.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 30. (با اختلاف کم)

سفال شدن سکه ها به نقل ایجی شافعی

5)«...مَضَی عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فَفَعَلَ بِالرَّأْسِ الْمُکَرَّمِ مِثْلَ الْأَوَّلِ فَلَمَّا دَنَا مِنْ دِمَشْقَ قَالَ لِأَصْحَابِهِ: انْزِلُوا هَذِهِ اللَّیْلَةَ حَتَّی نَدْخُلَ غَداً دِمَشْقَ قَالَ: فَفَعَلُوا فَلَمَّا نَزَلُوا قَالَ عُمَرُ لِخازِنِه: عَلَیَّ بِالجِرابَینِ فَأَحْضَرَهُمَا بَیْنَ یَدَیْهِ فَنَظَرَ إِلَی خَتْمِهِ ثُمَّ فَتَحَهَا فَإِذَا الدَّنَانِیرُ تَحَوَّلَتْ خَزَفِیَّةً فَنَظَرُوا إِلَی سِکَّتِهَا فَإِذَا عَلَی جَانِبٍ مَکْتُوبٌ: (وَ لَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ)وَ عَلَی الْوَجْهِ الآخَرِ: (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ) فَقَالَ: (إِنَّا لِلهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ) خَسِرْتُ الدُّنْیَا وَ الآخِرَةَ»


1- . ابراهیم: 42.
2- . شعرا: 227.
3- . این حکایت به صورت کامل در ص90، واقعۀ اول، حدیث شماره5 آمده است.

ص: 454

ترجمه:

عمر سعد رفت (اما به وعدۀ خود به آن راهب عمل نکرد) و با آن سر مکرّم مثل اول با توهین، رفتار کرد. وقتی که نزدیک دمشق رسید به همراهانش گفت: امشب را پیاده شوید تا فردا داخل دمشق شویم. عمر به صندوق دارش گفت: آن دو کیسه را برایم بیاور. او هم آن دو را مقابل او حاضر کرد. بعد از کنترل مهر، کیسه را گشود. دینارها به سفال تبدیل شده بود. سپس به نوشته روی آنها نگاه کردند؛ در یک روی آن نوشته بود: (وَ لَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ)( (1))«و مپندار که خدا از کردار ستمکاران غافل است» و در طرف دیگر نوشته بود: (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ)( (2))«و کسانی که ستم کرده اند به زودی خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت». عمر سعد گفت: (إِنَّا لِلهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ) ( (3)) دنیا و آخرت را از دست دادم.

منبع اهل تسنن:

فضائل الثقلین، ایجی شافعی [م. 820]، ص508.

تبدیل شدن درهم به سنگ سیاه

6)«فِی أَثَرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّ أُمَّ کُلْثُومٍ قَالَتْ لِحَاجِبِ ابْنِ زِیَادٍ: وَیْلَکَ هَذِهِ الْأَلْفُ دِرْهَمٍ خُذْهَا إِلَیْکَ وَ اجْعَلْ رَأْسَ الْحُسَیْنِ أَمَامَنَا وَ اجْعَلْنَا عَلَی الْجِمَالِ وَرَاءَ النَّاسِ لِیَشْتَغِلَ النَّاسُ بِنَظَرِهِمْ إِلَی رَأْسِ الْحُسَیْنِ عَنَّا فَأَخَذَ الْأَلْفَ وَ قَدَّمَ الرَّأْسَ فَلَمَّا کَانَ الْغَدُ أَخْرَجَ الدَّرَاهِمَ وَ قَدْ جَعَلَهَا اللَّهُ حِجَارَةً سَوْدَاءَ مَکْتُوبٌ عَلَی أَحَدِ جَانِبَیْهَا: (وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ) وَ عَلَی الْجَانِبِ الآخَرِ: (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ)».


1- . ابراهیم: 42.
2- . شعرا: 227.
3- . البقره: 156.

ص: 455

ترجمه:

در روایتی از ابن عباس آمده است: حضرت ام کلثوم علیها السلام به دربان ابن زیاد گفت: وای بر تو! این هزار درهم را بگیر و سر [مبارک امام] حسین علیه السلام را جلوتر از ما ببر و ما را سوار شتران در عقب مردم قرار بده، تا مردم با نظر کردن به سر بریدۀ امام حسین علیه السلام از نگاه به ما منصرف شوند. آن دربان، درهم ها را گرفت و سر مقدس امام حسین علیه السلام را جلو قرار داد. وقتی صبح شد درهم ها را در آورد و دید خدا همۀ آنها را به سنگ سیاه تبدیل نموده است! در یک طرف آنها نوشته شده بود: (وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ) ( (1)) و بر طرف دیگر آنها نوشته بود: (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون).( (2))

منابع شیعه:

1. مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 217.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 114.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 304.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 618.

5.أسرار الشّهادة، علامه دربندی [م. 1285]، ص 571.

رجوع شود: به ص88، واقعه اول، روایت 4.


1- . ابراهیم: 42.
2- . شعرا: 227.

ص: 456

ص: 457

فصل دهم: کتابت های غیبی

اشاره

ص: 458

ص: 459

واقعۀ پنجاه ویکم: نوشته شدن شعر «أترجو أمّة قتلت حسیناً» در کنیسه ای قبل از بعثت

کتابت غیبی، ششصد سال قبل از بعثت درکلیسای روم به نقل ابن عساکر و..

1)«أَخْبَرَنِی إمَامُ مَسْجِدِ بَنِی سُلَیْمٍ قَالَ: غَزَا أَشْیَاخٌ لَنَا الرُّومَ فَوَجَدُوا فِی کَنِیسَةٍ مِنْ کَنَائِسِهِمْ:

کَیْفَ [أَ]تَرْجُو أُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْناً

شَفَاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسَابِ

فَقَالُوا: مُنْذُ کَمْ وَجَدْتُمْ هَذَا الْکِتَابَ فِی هَذِهِ الْکَنِیسَةِ؟ قَالُوا: قَبْلَ أَنْ یَخْرُجَ نَبِیُّکُمْ بِسِتِّمِائَةِ عَامٍ.»

ترجمه:

امام مسجد بنی سلیم نقل می کند: بزرگان ما با روم جنگیدند پس در یکی از کلیساهای مسیحیان (این نوشته را) یافتند:

چگونه آن گروهی که حسین[ علیه السلام ]را کشتند امید دارند که در روز حساب، جدّ او از آنها شفاعت نماید؟!

پرسیدند: این نوشته را از چه زمانی در این کلیسا یافتید؟ گفتند: ششصد سال قبل از اینکه پیغمبر شما مبعوث شود.

ص: 460

منابع اهل تسنن:

1.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 14، ص 243 و ج 14، ص 243.

2.ترجمه امام حسین [م. 571]، ابن عساکر، ص 403.

3.کفایة الطالب، گنجی شافعی [م. 658]، ص439. (با اختلاف در عبارت)

4.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2653.

5.مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور [م. 711]، ج7، ص 155.

6.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج 6، ص 442.

7.خصائص الکبری، سیوطی [م. 911]، ج 1، ص 37.

کتابت غیبی، سیصد سال قبل از بعثت درکلیسای روم به نقل شیعه

2)«عَنْ إِمَامٍ لِبَنِی سُلَیْمٍ عَنْ أَشْیَاخٍ لَهُمْ قَالُوا: غَزَوْنَا بِلَادَ الرُّومِ فَدَخَلْنَا کَنِیسَةً مِنْ کَنَائِسِهِمْ فَوَجَدْنَا فِیهَا مَکْتُوباً:

أَیَرْجُو مَعْشَرٌ قَتَلُوا حُسَیْناً

شَفَاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسَابِ

قَالُوا: فَسَأَلْنَا مُنْذُ کَمْ هَذَا فِی کَنِیسَتِکُمْ؟ فَقَالُوا: قَبْلَ أَنْ یُبْعَثَ نَبِیُّکُمْ بِثَلَاثِمِائَةِ عَامٍ.»

ترجمه:

امام بنی سلیم از عده ای از بزرگان آنها نقل کرده که گفتند: در بلاد روم جنگ کردیم و به یکی از کلیساهای آنجا وارد شدیم در آنجا این نوشته را یافتیم:

آیا گروهی که حسین علیه السلام را کشتند امید دارند که به شفاعت جدّش در روز حساب نائل گردند؟!

پرسیدیم: از چه زمانی این نوشته در کلیسای شما است؟ گفتند: سیصد سال پیش از آنکه پیغمبر شما مبعوث شود.

ص: 461

منابع شیعه:

1.مناقب امام أمیر المؤمنین علیه السلام ، محمد بن سلیمان کوفی [م. 300]، ج 2، ص 228.(به همین مضمون)( (1))

7.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص 193.

8.روضة الواعظین، فتال نیشابوری [م. 508]، ص 193.

9.بشارة المصطفی، أبوالقاسم طبری [م. 525]، ص 311.

10.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 44، ص 224.

11.عوالم امام حسین، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 110.

کتابت غیبی، سیصد سال قبل از بعثت درکلیسای روم به نقل اهل تسنن

3)«عَنْ إِمَامٍ لِبَنِی سُلَیْمٍ عَنْ أَشْیَاخٍ لَهُ [قَالَ] غَزَوا الرُّومَ فَنَزَلُوا فِی کَنِیسَةٍ مِنْ کَنَائِسِهِمْ فَقَرَأُوا فِی حَجَرٍ مَکْتُوبٌ:

أیَرجو [أترجو] مَعْشَرٌ قَتَلُوا حُسَیْناً

شَفَاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسَابِ

فَسَأَلْنَاهُمْ: مُنْذُ کَمْ بُنِیَتْ هَذِهِ الْکَنِیسَةُ؟ قَالُوا: قَبْلَ أَنْ یُبْعَثَ نَبِیُّکُمْ بِثَلَاثِ مِائَةِ سَنَةٍ.»

ترجمه:

امام بنی سلیم از شیوخ خود نقل می کند: به جنگ روم رفتند و داخل کنیسه ای از کنیسه های ایشان شدند و روی سنگی این نوشته را خواندند:

آیا آن گروهی که حسین[ علیه السلام ]را کشتند امید دارند که جدّ او روز حساب شفاعتشان کند؟!


1- . «عَنْ إِمَامٍ لِبَنِی سُلَیْمٍ عَنْ أَشْیَاخٍ لَهُ غَزَوْا أَرْضَ الرُّومِ قَالَ: دَخَلَ کَنِیسَةً فِی بِلَادِ الرُّومِ فَإِذَا فِیهَا کِتَابٌ: 2.أَتَطْمَعُ أُمَةٌ قَتَلُوا حُسَیْناً 3. 4.شَفَاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسَابِ 5. 6.قَالَ: فَقِیلَ مُنْذُ کَمْ وَجَدْتُمْ هَذَا الْکِتَابَ فِی هَذِهِ الْکَنِیسَةِ؟ فَقَالَ: هَذَا قَبْلَ الْإِسْلَامِ بِثَلَاثِ مِائَةِ سَنَةٍ.»

ص: 462

از آنها [راهبان] پرسیدم: از چه وقت این کنیسه ساخته شده است؟ گفتند: سیصد سال قبل از این که پیغمبر شما مبعوث شود.

منابع اهل تسنن:

1.معجم الکبیر، طبرانی [م. 360]، ج 3، ص 124.

2.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج 2، ص107.(به همین مضمون)( (1))

3.مجمع الزوائد، هیثمی [م. 807]، ج 9، ص 199.

همچنین با اختلاف کم: ( (2))

4.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 402.

5.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 14، ص 243.

6.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2653.

7.تهذیب تاریخ ابن عساکر ، ابن بدران [م. 1346]، ج4، ص 342.


1- . عبارت خوارزمی اینچنین است: «عَنْ إِمَامٍ لِبَنِی سُلَیْمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَشْیَاخُنَا قَالُوا: دَخَلْنَا فِی الرُّومِ کَنِیسَةً لَهُمْ فَوَجَدْنَا فِی الْحَائِطِ صَخْرَةً فِیهَا مَکْتُوبٌ: أَتَرْجُو أُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْناً شَفَاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسَابِ فَلَا وَ اللَّهِ لَیْسَ لَهُمْ شَفِیعٌ وَ هُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی الْعَذَابِ فَقُلْنَا لِشَیْخٍ فِی الْکَنِیسَةِ: مُنْذُ کَمْ هَذَا الْکِتَابُ؟ فَقَالَ: مِنْ قَبْلِ أَنْ یُبْعَثَ صَاحِبُکُمْ بِثَلَاثِمِائَةِ عَامٍ.» ترجمه: امام بنی سلیم گفت: شیوخ ما نقل کردند: داخل کلیسایی در روم شدیم و در دیوار، سنگ بزرگی دیدیم که در آن نوشته بود: «آیا آن اُمتی که حسین [ علیه السلام ] را کشتند امید به شفاعت جدّ او در روز حساب دارند؟ نه به خدا قسم برای آنها شفیعی نیست و آنها روز قیامت در عذاب هستنند.» به پیرمردی که در آن کلیسا بود گفتیم: از چه زمانی این نوشته، بوده است؟ گفت: سیصد سال قبل از مبعوث شدن صاحب شما [یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اسلام].
2- . در این منابع با این عبارت آمده است: «عَنْ إِمَامٍ لِبَنِی سُلَیْمٍ عَنْ أَشْیَاخٍ لَهُ قَالُوا: غَزَوْنَا بِلَادَ الرُّومِ فَوَجَدْنَا فِی کَنِیسَةٍ مِنْ کَنَائِسِهَا مَکْتُوباً: أَتَرْجُو أُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْناً شَفَاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْمَعَادِ فَقُلْنَا لِلرُّومِ: مَنْ کَتَبَ هَذَا فِی کَنِیسَتِکُمْ؟ قَالُوا: قَبْلَ مَبْعَثِ نَبِیِّکُمْ بِثَلَاثِمِائَةِ عَامٍ [سَنَة].»

ص: 463

کتابت غیبی، سالیان طولانی قبل از بعثت در کلیسای روم به نقل ابن نما قدس سره

4)«حَدَّثَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِیهِ أَنَّهُ قَالَ: غَزَوْنَا بِلَادَ الرُّومِ فَأَتَیْنَا کَنِیسَةً مِنْ کَنَائِسِهِمْ قَرِیبَةً مِنْ قُسْطَنْطِینِیَّةَ وَ عَلَیْهَا شَیْ ءٌ مَکْتُوبٌ فَسَأَلْنَا أنَاساً مِنْ أَهْلِ الشَّامِ یَقْرَؤُونَ بِالرُّومِیَّةِ فَإِذَا هُوَ[فیها] مَکْتُوبٌ هَذَا الْبَیْت:

أَتَرْجُو أُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْناً

شَفَاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسَابِ

فَسَأَلْنا مَن فی أَیْدِینَا مِنَ الرومِ، فَقالوا: هذا مَکْتُوبٌ قَبْلَ أن یُبْعَثَ نَبِیُّکم بِزَمانٍ طَویلٍ.»

ترجمه:

عبد الرحمن بن مسلم از پدرش نقل کرده است که او گفت: ما در شهرهای رومیان پیکار کردیم. در نزدیکی فلسطین، گذرمان بر عبادتگاهی از عبادتگاه های مسیحیان افتاد. بر (دیوار) آن عبادتگاه نوشته ای را دیدیم از عده ای از اهل شام که به زبان رومی می خواندند پرسیدیم[اینجا چه نوشته است؟] این بیت در آن نوشته شده بود:

آیا امتی که حسین علیه السلام را کشتند امید دارند که به شفاعت جدّش در روز حساب نائل گردند؟!

پس ما از رومیانی که در دست ما بودند سوال کردیم (از چه زمانی این بیت نوشته شده است؟) گفتند: این نوشته، زمانی طولانی قبل از مبعث پیامبر شما نوشته شده است.

منابع شیعه:

1.مثیر الأحزان، ابن نما حلی [م. 645]، ص 76.

2.الدُر النظیم، یوسف بن حاتم عاملی [م. 664]، ص 570.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 44، ص 224.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 111.

ص: 464

کتابت غیبی، سالیان طولانی قبل از بعثت درکلیسای روم به نقل ابن حجر

5)«... أَنَّ هَذَا الْبَیْتَ [أَتَرْجُو عُصْبَةٌ قَتَلَتْ حُسَیْناً...] وُجِدَ بِحَجَرٍ قَبْلَ مَبْعَثِهِ بِثَلَاثِمِائَةِ سَنَةٍ وَ أَنَّهُ مَکْتُوبٌ فِی کَنِیسَةٍ مِنْ أَرْضِ الرُّومِ لَا یُدْرَی مَنْ کَتَبَه.»

ترجمه:

این بیت شعر: [آیا آن اُمتی که حسین علیه السلام را کشتند امید به شفاعت جدّ او در قیامت دارند] سیصد سال قبل از مبعث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، روی سنگی یافت شد و در کلیسایی از سرزمین روم نوشته شده بود و معلوم نبود چه کسی آن را نوشته است.

منابع اهل تسنن:

1.صواعق المحرقه، احمد بن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص 194.

2.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج3، ص15.

کتابت غیبی، سیصد سال قبل از بعثت بر سنگی در روم به نقل ابن نما قدس سره

6)«قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الصَّفَّارِ صَاحِبُ أَبِی حَمْزَةَ الصُّوفِیِ: غَزَوْنَا غَزَاةً وَ سَبَیْنَا سَبْیاً وَ کَان فِیهِمْ شَیْخٌ مِنْ عُقَلَاءِ النَّصَارَی فَأَکْرَمْنَاهُ وَ أَحْسَنَّا إِلَیْهِ فَقَالَ لَنَا: أَخْبَرَنِی أَبِی عَنْ آبَائِهِ أَنَّهُمْ حَفَرُوا فِی بِلَادِ الرُّومِ حَفْراً قَبْلَ أَنْ یُبْعَثَ النَّبِیُّ الْعَرَبِیُّ بِثَلَاثِمِائَةِ سَنَةٍ فَأَصَابُوا حَجَراً عَلَیْهِ مَکْتُوبٌ بِالْمُسْنَدِ هَذَا الْبَیْتُ مِنَ الشِّعْرِ:

أَتَرْجُو عُصْبَةٌ قَتَلَتْ حُسَیْناً

شَفَاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسَابِ

وَ الْمُسْنَدُ کَلَامُ أَوْلَادِ شَیْث.»

ترجمه:

عبد اللّٰه بن صفّار نقل کرده: ما در یکی از جنگ ها به دشمن، حمله بردیم و گروهی را به اسارت گرفتیم. در میان اسیران، پیرمردی از خردمندان مسیحیان بود و ما او را

ص: 465

گرامی داشتیم و به او نیکی نمودیم. او به ما گفت: پدرم از پدرانش نقل می کرد که آنان سیصد سال پیش از بعثت پیامبر عربی در (نقطه ای از) سرزمین های روم به حفّاری مشغول بودند که به تخته سنگی برخوردند که بر روی آن به زبان فرزندان «شیث علیه السلام » این بیت شعر نوشته شده بود:

آیا گروهی که حسین علیه السلام را کشتند امید دارند که به شفاعت جدّش در روز حساب نائل گردند؟!

منابع شیعه:

1.مثیر الأحزان، ابن نما حلی [م. 645]، ص 77.

2.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 44، ص 225.

3.عوالم امام حسین، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 111.

کتابت غیبی، سیصد سال قبل از بعثت بر سنگی به نقل ابن جوزی

7)«وَرُوِّینَا أَنَّ صَخْرَةً وُجِدَتْ قَبْلَ مَبْعَثِ النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِثَلاثِ مِائَةِ سَنَةٍ وَعَلَیْهَا مَکْتُوبٌ بِالْیُونَانِیَّةِ:

أَیَرْجُو مَعْشَرٌ قَتَلُوا حُسَیْناً

شَفَاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسَابِ

ترجمه:

روایت شده برای ما که سیصد سال قبل از مبعث پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم سنگی یافت شد که بر آن به لغت یونانی نوشته شده بود:

«آیا آن گروهی که حسین [ علیه السلام ] را کشتند امید دارند که جدّ او در روز حساب، شفاعتشان کند؟!»

منبع اهل تسنن:

التبصرة، ابن جوزی [م. 597]، ج2، ص16. المجلس الاول فی ذکر عاشورا و المحرم

ص: 466

کتابت غیبی، پانصد سال قبل از بعثت بر سنگی به نقل سبط بن جوزی

8)«قَالَ ابْنُ سِیرِین: وُجِدَ حَجَرٌ قَبْلَ مَبْعَثِ النَّبِیِّ [الرَّسُولِ] بِخَمْسِ مِائَةِ سَنَةٍ [بِثَلَاثِمِائَةِ سَنَةٍ] عَلَیْهِ مَکْتُوبٌ بِالسّرْیَانِیَّةِ فَنَقَلُوهُ [علیه کتاب بالسریانیة فنقلوها] إلَی الْعَرَبِیَّةِ فَإِذَا هُوَ [هِی]:

أَتَرْجُو أُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْناً

شَفَاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسَابِ

ترجمه:

ابن سیرین گوید: پانصد سال قبل از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، سنگی یافت شد که نوشته ای به لغت سریانی بر روی آن بود که به زبان عربی برگرداندند و [ترجمۀ] آن نوشته، این است:

«آیا آن گروهی که حسین [ علیه السلام ] را کشتند امید دارند که جدّ او در روز حساب، شفاعتشان کند؟!»

منابع اهل تسنن:

1. تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی [م. 654]، ص247.

2.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 219.

3. معارج الوصول، زرندی [م. 750]، ص107.

4.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]، ج 3، ص388.

5.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 46.

کتابت غیبی، هزار سال قبل از بعثت بر سنگی

9)«قَدْ حَکَی صَاحِبُ دُرَرِ السِمْطِ فِی خَبَرِ السِّبْطِ أَنَّهُ وُجِدَ عَلَی حَجَرٍ مَکْتُوبٌ تَارِیخُهُ قَبْلَ الْبَعْثِ [البعثة] بِأَلْفِ سَنَةٍ هَذَا الْبَیْتُ:

أَتَرْجُو أُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْناً

شَفَاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسَابِ»

ص: 467

ترجمه:

صاحب کتاب درر السمط نقل کرده: بر روی سنگی نوشته ای را یافتند که تاریخ کتابت آن هزار سال قبل از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود و آن نوشته این است:

آیا گروهی که حسین[ علیه السلام ] را کشتند امید دارند که در روز حساب جدّ او از آنها شفاعت نماید؟!

منابع اهل تسنن:

1.مآثر الإنافة فی معالم الخلافة، قلقشندی [م. 821]، ج 1، ص 119.

2.صبح الأعشی فی صناعة الإنشاء، قلقشندی [م. 821]، ج 13، ص 234.

کتابت غیبی، پانصد سال قبل از بعثت بر دیر راهب به نقل دمیری

10)«إِنَّ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیَادٍ جَهَّزَ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ[ علیه السلام ] وَ مَن کَانَ مَعَ الْحُسَیْنِ[ علیه السلام ] مِنْ حَرَمِه بَعْدَ أن فَعَلوا ما فَعَلوا [أَنْ اعْتَمَدُوا مَا اعْتَمَدُوهُ] مِن سَبیِ الْحَرِیمِ وَ قَتْلِ الذُّرَارِیِّ مِمَّا تَقْشَعِرُّ مِنْ ذِکرِه الْأَبْدَانُ وَ تَرْتَعِدُ مِنْهُ الْفَرَائِصُ إلَی الْبَغِیضِ یَزِیدَ بْنِ مُعَاوِیَةَ وَ هُوَ یَوْمَئِذٍ بِدِمَشْقَ مَعَ الشِّمْرِ بْنِ ذِی الْجَوْشَنِ فِی جَمَاعَةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ فَسَارُوا إلَی أَنْ وَصَلُوا إلَی دَیْرٍ فِی الطَّرِیقِ فَنَزَلُوا لیلقوا بِهِ فَوَجَدُوا مَکْتُوباً عَلَی بَعْضِ جُدْرَانِهِ:

أَتَرْجُو أُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْناً

شَفَاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسَابِ

فَسَأَلُوا الرَّاهِبَ عَنْ السَّطْرِ وَ مَن کَتَبَهُ؟ فَقَالَ: إنَّهُ مَکْتُوبٌ هُنَا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُبْعَثَ نَبِیُّکُمْ بِخَمْسِمِائَةِ عَامٍ.»

ترجمه:

عبید اللّٰه بن زیاد -بعد از آن که کردند آنچه را که کردند از اسیر کردن حرم حسین بن علی[ علیه السلام ] و کشتن فرزندان او[ علیه السلام ] از مصائبی که بدنها از یاد کردن آن به لرزه می اُفتد- علی بن الحسین [ علیه السلام ] و همۀ آن کسانی را که در کربلا همراه حسین[ علیه السلام ]

ص: 468

بودند با شمر بن ذی الجوشن و جمعی از اصحاب او به سوی یزید بن معاویه که در آن روز در دمشق بود روانه کرد. آنها حرکت کردند تا در راه به دیری رسیدند. پیاده شدند تا آن را ببینند. روی بعضی از دیوارها این نوشته را یافتند:

آیا کسانی که حسین[ علیه السلام ] را کشتند امیدوارند که جدّ او در روز حساب شفاعتشان کند؟!

از آن راهب، از آن سطر و این که چه کسی آن را نوشته سوال کردند. او گفت: این سطر، پانصد سال قبل از این که پیامبر شما مبعوث گردد در اینجا نوشته شده است.

منابع اهل تسنن:

1.اخبار الطوال، أحمد بن داود دینوری [م. 281]، ص 109 طبع القاهرة (بنا بر نقل شرح إحقاق الحق، سید مرعشی، ج 11، ص 567).

2.حیاة الحیوان الکبری، کمال الدین دمیری [م. 808]، ج 1، ص 92.

3. تاریخ الخمیس، دیار بکری [م. 982]، ج 2، ص299.

کتابت غیبی روی صفحه ای از طلا

11)«أَخْرَجَ الحاکِمُ فی أَمالیه عَنْ أَنَسٍ أنَّ رَجُلاً مِنْ أَهْلِ نَجْران احْتَفَرَ حَفیرَةً فَوَجَدَ فیها لَوْحاً مِنْ ذَهَبٍ فیهِ مَکْتوبٌ:

أَتَرْجُو أُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْناً

شَفَاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسَابِ»

ترجمه:

حاکم در کتاب امالی خودش از انس نقل کرده که: مردی از اهل نجران چاله ای حفر می کرد. در آن لوحی از طلا دید که روی آن نوشته بود: آیا اُمتی که حسین علیه السلام را کشتند امید به شفاعت جدّش در روز قیامت دارند؟!

منبع اهل تسنن:

مفتاح النجا، بدخشی [م. 1200]، ص 135 مخطوط. (بنا بر نقل شرح احقاق الحق، ج11، ص566).

ص: 469

واقعۀ پنجاه و دوم: نوشته شدن شعر «لا بد أن ترد القیامة فاطمة» بر سنگی پیش از عاشورا

«قَالَ سُلَیْمَانُ بْنُ یَسَارٍ: وُجِدَ حَجَرٌ عَلَیْهِ مَکْتوبٌ [مَکْتُوبٌ عَلَیْهِ]:

لابُدَّ أَنْ تَرِدَ الْقِیَامَةَ فَاطِمُ

وَ قَمیصُها بِدَمِ الْحُسَیْنِ مُلَطَّخٌ

وَیْلٌ لِمَنْ شُفَعاؤُهُ خُصَمَاؤُهُ

وَ الصُّورُ فِی یَوْمِ الْقِیَامَةِ یُنْفَخُ

ترجمه:

سلیمان بن یسار گوید: سنگی یافت شد که بر آن نوشته شده بود:

ناگزیر باید فاطمه[ علیها السلام ]به قیامت وارد شود در حالی که پیراهنش آغشته به خون حسین[ علیه السلام ] است؛ وای بر آن کسی که به گاهِ دمیدن در صور در روز قیامت، شفیعانش دشمنانش باشند.

منابع اهل تسنن:

1.تذکرة الخواص، سبط بن الجوزی [م. 654]،ص247.

2. ترجمه امام حسین، ابن عدیم [م. 660]،ص204.

3.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 219.

4.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]، ج 3، ص389.

5.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 46.

ص: 470

ص: 471

واقعۀ پنجاه و سوم: دستی که بر پیشانی یزید نگاشت « أترجو أمة قتلت حسینا»

1)«إِنَّهُ لَمَّا حُمِلَ رَأْسُ الْحُسَیْنِ[ علیه السلام ] إِلَی یَزِیدَ بْنِ مُعَاوِیَةَ وَ وُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ خَرَجَتْ کَفُّ یَدٍ مِنَ الْحَائِطِ فَکَتَبَت فِی جَبْهَتِهِ:

أَتَرْجُو أُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْناً

شَفَاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسَابِ

ترجمه:

هنگامی که سر مقدس حسین بن علی [ علیه السلام ] را به سوی یزید آوردند و جلوی او قرار دادند، کف دستی از دیوار بیرون آمد و در پیشانی یزید نوشت:

آیا آن امتی که حسین را کشتند اُمید به شفاعت جدّش در روز حساب دارند!؟

منبع اهل تسنن:

غرر الخصائص الواضحة، برهان الدین محمد بن ابراهیم وطواط [م. 718]، ص 276: ط. مصر (بنابر نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی نجفی، ج 11، ص546.)

2)«إنّ یَزِیدَ کَانَ یَشْرَبُ إذْ خَرَجَتْ إِلَیْهِ یَدٌ مِنْ حَائِطٍ وَ هُوَ فِی شِرْبٍ لَهُ مَکْتُوبٌ فِیهَا بِدَمٍ:

أَتَرْجُو أُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْناً

شَفَاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسَابِ

ص: 472

ترجمه:

یزید در حال شرابخواری بود که ناگهان دستی از دیوار به سوی او آمد که با خون در آن نوشته شده بود:

آیا آن امتی که حسین علیه السلام را کشتند امید به شفاعت جدّش در روز حساب دارند!؟

منبع شیعه:

الدُرّ النظیم، یوسف بن حاتم عاملی [م. 664]، ص 570.

ص: 473

فصل یازدهم: ظهور مصیبت کربلا در وجود انبیا علیهم السلام

اشاره

ص: 474

ص: 475

واقعۀ پنجاه و چهارم: گریۀ انبیاء در مصائب سیدالشهداء و تبرّی از قاتلان او

گذر حضرت آدم علیه السلام به کربلا و تبری از یزید

1)«إنَّ آدَمَ لَمَّا هَبَطَ إِلَی الْأَرْضِ لَمْ یَرَ حَوَّاءَ فَصَارَ یَطُوفُ الْأَرْضَ فِی طَلَبِهَا فَمَرَّ بِکَرْبَلَاءَ فَاغْتَمَّ وَ ضَاقَ صَدْرُهُ مِنْ غَیْرِ سَبَبٍ وَ عَثَرَ فِی الْمَوْضِعِ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ الْحُسَیْنُ علیه السلام حَتَّی سَالَ الدَّمُ مِنْ رِجْلِهِ فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَ: إِلَهِی هَلْ حَدَثَ مِنِّی ذَنْبٌ آخَرُ فَعَاقَبْتَنِی بِهِ فَإِنِّی طُفْتُ جَمِیعَ الْأَرْضِ وَ مَا أَصَابَنِی سُوءٌ مِثْلُ مَا أَصَابَنِی فِی هَذِهِ الْأَرْضِ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ: یَا آدَمُ مَا حَدَثَ مِنْکَ ذَنْبٌ وَ لَکِنْ یُقْتَلُ فِی هَذِهِ الْأَرْضِ وَلَدُکَ الْحُسَیْنُ ظُلْماً فَسَالَ دَمُکَ مُوَافَقَةً لِدَمِهِ. فَقَالَ آدَمُ: یَا رَبِّ أَیَکُونُ الْحُسَیْنُ نَبِیّاً؟ قَالَ: لَا وَ لَکِنَّهُ سِبْطُ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم . فَقَالَ: وَ مَنِ الْقَاتِلُ لَهُ؟ قَالَ: قَاتِلُهُ یَزِیدُ لَعِینُ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ. فَقَالَ آدَمُ: فَأَیَّ شَیْ ءٍ أَصْنَعُ یَا جَبْرَئِیلُ؟ فَقَالَ: الْعَنْهُ یَا آدَمُ فَلَعَنَهُ أَرْبَعَ مَرَّاتٍ وَ مَشَی خُطُوَاتٍ إِلَی جَبَلِ عَرَفَاتٍ فَوَجَدَ حَوَّاءَ هُنَاکَ.»

ترجمه:

وقتی حضرت آدم علیه السلام به زمین هبوط کرد، همسر خود، حوا علیها السلام را ندید. به جستجوی

ص: 476

او در زمین می گشت تا اینکه گذرش به کربلا افتاد. بدون اینکه اتفاقی بیفتد، غمگین گردید و سینه اش تنگ شد و در آن موضعی که امام حسین علیه السلام در آنجا کشته خواهد شد. پایش لغزید و افتاد و خون از پا جاری شد. پس سرش را به سوی آسمان بلند نمود و گفت: خدایا، آیا از من گناهی دیگر سر زده که مرا به آن عقاب کردی؟! تمام زمین را گشتم و هیچ امر بدی مانند بلائی که در این سرزمین بر من وارد شد به من نرسید.

سپس خدای تعالی به او وحی فرمود: ای آدم علیه السلام ، از تو گناهی سر نزده است؛ اما فرزندت حسین علیه السلام در این سرزمین به ظلم و ستم کشته خواهد شد و خون تو به جهت همراهی و موافقت با خون او جاری گردید. پس آدم علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! آیا حسین علیه السلام پیامبر است؟ خدای تعالی فرمود: نه. او نوۀ پیامبرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است. پس آدم علیه السلام عرض کرد: قاتل او کیست؟ خدای تعالی فرمود: قاتل او یزید است که مورد لعن اهل آسمان ها و زمین است. سپس آدم علیه السلام از جبرئیل پرسید: اکنون چه کاری باید انجام دهم؟ گفت: ای آدم، یزید را لعنت کن. آنگاه آدم علیه السلام چهارمرتبه یزید را لعن کرد و قدم هایی به سوی کوه عرفات برداشت تا اینکه حوا را آنجا یافت.

منابع شیعه:

1.منتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج1، ص48.

2.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج44، ص242.

3.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 101.

گذر حضرت نوح علیه السلام به کربلا و تبریّ از قاتلان

2)«رُوِیَ أَنَّ نُوحاً لَمَّا رَکِبَ فِی السَّفِینَةِ طَافَتْ بِهِ جَمِیعَ الدُّنْیَا فَلَمَّا مَرَّتْ بِکَرْبَلَاءَ أَخَذَتْهُ الْأَرْضُ وَ خَافَ نُوحٌ الْغَرَقَ فَدَعَا رَبَّهُ وَ قَالَ: إِلَهِی طُفْتُ جَمِیعَ الدُّنْیَا وَ مَا أَصَابَنِی فَزَعٌ مِثْلُ مَا أَصَابَنِی فِی هَذِهِ الْأَرْضِ فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ وَ قَالَ: یَا نُوحُ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ یُقْتَلُ الْحُسَیْنُ علیه السلام سِبْطُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم خَاتَمِ الْأَنْبِیَاءِ وَ ابْنُ خَاتَمِ الْأَوْصِیَاءِ.

ص: 477

فَقَالَ: وَ مَنِ الْقَاتِلُ لَهُ یَا جَبْرَئِیلُ؟ قَالَ: قَاتِلُهُ لَعِینُ أَهْلِ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ وَ سَبْعِ أَرَضِینَ فَلَعَنَهُ نُوحٌ أَرْبَعَ مَرَّاتٍ فَسَارَتِ السَّفِینَةُ حَتَّی بَلَغَتِ الْجُودِیَّ وَ اسْتَقَرَّتْ عَلَیْهِ.»

ترجمه:

روایت شده که وقتی حضرت نوح علیه السلام در کشتی سوار شد کشتی او را در تمام دنیا گرداند. هنگامی که کشتی به زمین کربلا رسید، زمین او را به خود کشید به گونه ای که نوح علیه السلام از غرق شدن ترسید.

پس پروردگارش را خواند و گفت: خدایا من تمام دنیا را گشتم و هیچ ترسی مانند آنچه که در این سرزمین به من رسید، به من اصابت نکرد، پس جبرئیل نازل شد و گفت: ای نوح در این مکان حسین بن علی علیه السلام نوۀ محمد صلی الله علیه و آله و سلم خاتم انبیاء و فرزند خاتم اوصیاء علیه السلام کشته خواهد شد. نوح فرمود: ای جبرئیل قاتل او کیست؟ جبرئیل گفت: قاتل او مورد لعنت اهل هفت آسمان و هفت زمین است. پس نوح علیه السلام او را چهار مرتبه لعنت نمود و کشتی حرکت کرد تا به کوه جودی رسید و بر آن مستقر گردید.

منابع شیعه:

1.منتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج1، ص48.

2.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج44، ص243.

3. عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 102.

گذر حضرت اسماعیل علیه السلام به کربلا و تبریّ از قاتلان

3)«رُوِیَ أَنَّ إِسْمَاعِیلَ کَانَتْ أَغْنَامُهُ تُرْعَی بِشَطِّ الْفُرَاتِ فَأَخْبَرَهُ الرَّاعِی أَنَّهَا لَا تَشْرَبُ الْمَاءَ مِنْ هَذِهِ الْمَشْرَعَةِ مُنْذُ کَذَا یَوْماً فَسَأَلَ رَبَّهُ عَنْ سَبَبِ ذَلِکَ فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ وَ قَالَ: یَا إِسْمَاعِیلُ سَلْ غَنَمَکَ فَإِنَّهَا تُجِیبُکَ عَنْ سَبَبِ ذَلِکَ فَقَالَ لَهَا: لِمَ لَا تَشْرَبِینَ مِنْ هَذَا الْمَاءِ؟ فَقَالَتْ بِلِسَانٍ فَصِیحٍ: قَدْ بَلَغَنَا أَنَّ وَلَدَکَ الْحُسَیْنَ علیه السلام سِبْطَ

ص: 478

مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم یُقْتَلُ هُنَا عَطْشَاناً فَنَحْنُ لَا نَشْرَبُ مِنْ هَذِهِ الْمَشْرَعَةِ حَزَناً عَلَیْهِ فَسَأَلَهَا عَنْ قَاتِلِهِ فَقَالَتْ: یَقْتُلُهُ لَعِینُ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ وَ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِینَ فَقَالَ إِسْمَاعِیلُ: اللَّهُمَّ الْعَنْ قَاتِلَ الْحُسَیْنِ علیه السلام .»

ترجمه:

روایت شده: چوپان، گوسفندان حضرت اسماعیل علیه السلام را بر لب فرات می چرانید. به آن حضرت خبر داد: از فلان روز این گوسفندان از این شریعه آب نمی آشامند! حضرت اسماعیل از خداوند علّت این امر را پرسید. جبرئیل نازل گردید و گفت: ای اسماعیل! از گوسفندانت بپرس که علت این مطلب را برای تو خواهند گفت. به گوسفندان فرمود: چرا از این آب نمی آشامید!؟ به زبان فصیح گفتند: به ما خبر رسیده که فرزند تو حسین علیه السلام ، سبط حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم در اینجا با لب تشنه کشته خواهد شد و ما به سبب اندوه بر او از این شریعه آب نمی آشامیم.

حضرت اسماعیل علیه السلام پرسید: قاتل او کیست؟ گوسفندان گفتند: کسی که اهل آسمانها و زمینها و همۀ خلائق او را لعنت می کنند. حضرت اسماعیل علیه السلام هم عرض کرد: پروردگارا! قاتل امام حسین علیه السلام را لعنت کن.

منابع شیعه:

1.منتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج1، ص49.

2.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج44، ص243.

3.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 102.

گذر حضرت سلیمان علیه السلام به کربلا و تبریّ از یزید

4)«رُوِیَ أَنَّ سُلَیْمَانَ کَانَ یَجْلِسُ عَلَی بِسَاطِهِ وَ یَسِیرُ فِی الْهَوَاءِ فَمَرَّ ذَاتَ یَوْمٍ وَ هُوَ سَائِرٌ فِی أَرْضِ کَرْبَلَاءَ فَأَدَارَتِ الرِّیحُ بِسَاطَهُ ثَلَاثَ دَوْرَاتٍ حَتَّی خَافَ السُّقُوطَ فَسَکَنَتِ الرِّیحُ وَ نَزَلَ الْبِسَاطُ فِی أَرْضِ کَرْبَلَاءَ.

ص: 479

فَقَالَ سُلَیْمَانُ لِلرِّیحِ: لِمَ سَکَنْتِی؟ فَقَالَتْ: إِنَّ هُنَا یُقْتَلُ الْحُسَیْنُ علیه السلام فَقَالَ: وَ مَنْ یَکُونُ الْحُسَیْنُ علیه السلام ؟ فَقَالَتْ: هُوَ سِبْطُ مُحَمَّدٍ الْمُخْتَارِ وَ ابْنُ عَلِیٍّ الْکَرَّارِ فَقَالَ: وَ مَنْ قَاتِلُهُ؟ قَالَتْ: لَعِینُ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ یَزِیدُ فَرَفَعَ سُلَیْمَانُ یَدَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ دَعَا عَلَیْهِ وَ أَمَّنَ عَلَی دُعَائِهِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ فَهَبَّتِ الرِّیحُ وَ سَارَ الْبِسَاطُ.»

ترجمه:

روایت شده: حضرت سلیمان علیه السلام بر روی بساط خود می نشست و در هوا گردش می کرد! در یکی از روزها که سیر می کرد عبورش به کربلا افتاد و باد بساط آن حضرت را سه مرتبه (به دور خود) گردانید به نحوی که آن بزرگوار ترسید سقوط نماید. باد آرام گرفت و بساط آن حضرت در زمین کربلا فرود آمد!

حضرت سلیمان علیه السلام به باد فرمود: چرا ساکن گشتی (نمی وزی)؟ گفت: در اینجا حسین علیه السلام کشته خواهد شد. فرمود: حسین علیه السلام کیست؟ گفت: او سبط محمّد مختار صلی الله علیه و آله و سلم و پسر علی کرّار علیه السلام است. فرمود: قاتل وی کیست؟ گفت: یزید که اهل آسمانها و زمین او را لعنت می نمایند. حضرت سلیمان علیه السلام دست های خود را بلند کرد و یزید را لعنت و نفرین نمود و جن و انس بر دعای او آمین گفتند. سپس باد وزید و بساط آن بزرگوار حرکت کرد.

منابع شیعه:

1.منتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج1، ص50.

2.تفسیر برهان، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص659.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج44، ص244.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 103.

گذر حضرت عیسی علیه السلام و حواریون به کربلا و تبریّ از یزید

5)«رُوِیَ أَنَّ عِیسَی کَانَ سَائِحاً فِی الْبَرَارِی وَ مَعَهُ الْحَوَارِیُّونَ فَمَرُّوا بِکَرْبَلَاءَ فَرَأَوْا أَسَداً

ص: 480

کَاسِراً قَدْ أَخَذَ الطَّرِیقَ فَتَقَدَّمَ عِیسَی إِلَی الْأَسَدِ فَقَالَ لَهُ: لِمَ جَلَسْتَ فِی هَذَا الطَّرِیقِ؟ وَ قَالَ: لَا تَدَعُنَا نَمُرُّ فِیهِ؟ فَقَالَ الْأَسَدُ بِلِسَانٍ فَصِیحٍ: إِنِّی لَمْ أَدَعْ لَکُمُ الطَّرِیقَ حَتَّی تَلْعَنُوا یَزِیدَ قَاتِلَ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَقَالَ عِیسَی علیه السلام: وَ مَنْ یَکُونُ الْحُسَیْنُ علیه السلام ؟ قَالَ: هُوَ سِبْطُ مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ وَ ابْنُ عَلِیٍّ الْوَلِیِّ قَالَ: وَ مَنْ قَاتِلُهُ؟ قَالَ: قَاتِلُهُ لَعِینُ الْوُحُوشِ وَ الذُّبَابِ وَ السِّبَاعِ أَجْمَعَ خُصُوصاً أَیَّامَ عَاشُورَاءَ فَرَفَعَ عِیسَی یَدَیْهِ وَ لَعَنَ یَزِیدَ وَ دَعَا عَلَیْهِ وَ أَمَّنَ الْحَوَارِیُّونَ عَلَی دُعَائِهِ فَتَنَحَّی الْأَسَدُ عَنْ طَرِیقِهِمْ وَ مَضَوْا لِشَأْنِهِم.»

ترجمه:

روایت شده: حضرت عیسی علیه السلام در بیابانها گردش می کرد و حواریون همراه او بودند. عبور آنان به کربلا افتاد. دیدند شیری درنده، بین راه نشسته است. حضرت عیسی علیه السلام جلوی شیر آمد و فرمود: چرا سر راه نشسته ای و نمی گذاری عبور کنیم؟ آن شیر با زبان فصیح گفت: من نمی گذارم از این راه عبور کنید تا اینکه یزید، قاتل حسین علیه السلام را لعنت نمائید!

حضرت عیسی علیه السلام فرمود: حسین علیه السلام کیست؟ گفت: او سبط محمّد صلی الله علیه و آله و سلم پیامبر اُمّی و پسر علیِ ولیّ است. فرمود: قاتل حسین علیه السلام کیست؟ گفت: قاتل وی همان کسی است که همۀ وحوش و مگس ها (حشرات) و درندگان او را لعنت می کنند خصوصاً در ایام عاشورا. حضرت عیسی علیه السلام دستهای خود را بلند کرد و یزید را لعنت و نفرین نمود و حواریون آمین گفتند. آنگاه شیر از سر راه ایشان دور شد و آنها به مسیر خود ادامه دادند.

منابع شیعه:

1.منتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج1، ص50.

2.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج44، ص244.

3.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 103.

ص: 481

گذر حضرت عیسی علیه السلام به کربلا و گریه ایشان

6)«عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کُنْتُ مَعَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی خُرُوجِهِ [فِی خَرْجَتِهِ] إِلَی صِفِّینَ فَلَمَّا نَزَلَ بِنَیْنَوَی وَ هُوَ شَطُّ الْفُرَاتِ قَالَ بِأَعْلَی صَوْتِهِ: یَا ابْنَ عَبَّاسٍ أَ تَعْرِفُ هَذَا الْمَوْضِعَ؟ قُلْتُ لَهُ: مَا أَعْرِفُهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ علیه السلام: لَوْ عَرَفْتَهُ کَمَعْرِفَتِی لَمْ تَکُنْ تَجُوزُهُ حَتَّی تَبْکِیَ کَبُکَائِی قَالَ: فَبَکَی طَوِیلاً حَتَّی اخْضَلَّتْ لِحْیَتُهُ وَ سَالَتِ الدُّمُوعُ عَلَی صَدْرِهِ وَ بَکَیْنَا مَعاً وَ هُوَ یَقُولُ: أَوْهِ أَوْهِ مَا لِی وَ لِآلِ أَبِی سُفْیَانَ مَا لِی وَ لِآلِ حَرْبٍ حِزْبِ الشَّیْطَانِ وَ أَوْلِیَاءِ الْکُفْرِ صَبْراً یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ لَقِیَ أَبُوکَ مِثْلَ الَّذِی تَلْقَی مِنْهُمْ ثُمَّ دَعَا بِمَاءٍ فَتَوَضَّأَ وُضُوءَهُ لِلصَّلَاةِ فَصَلَّی مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ یُصَلِّیَ ثُمَّ ذَکَرَ نَحْوَ کَلَامِهِ الْأَوَّلِ إِلَّا أَنَّهُ نَعَسَ عِنْدَ انْقِضَاءِ صَلَاتِهِ وَ کَلَامِهِ سَاعَةً ثُمَّ انْتَبَهَ فَقَالَ: یَا ابْنَ عَبَّاسٍ فَقُلْتُ: هَا أَنَا ذَا فَقَالَ: أَلَا أُحَدِّثُکَ بِمَا رَأَیْتُ فِی مَنَامِی آنِفاً عِنْدَ رَقْدَتِی فَقُلْتُ: نَامَتْ عَیْنَاکَ وَ رَأَیْتَ خَیْراً یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ: رَأَیْتُ کَأَنِّی بِرِجَالٍ قَدْ نَزَلُوا مِنَ السَّمَاءِ مَعَهُمْ أَعْلَامٌ بِیضٌ قَدْ تَقَلَّدُوا سُیُوفَهُمْ وَ هِیَ بِیضٌ تَلْمَعُ وَ قَدْ خَطُّوا حَوْلَ هَذِهِ الْأَرْضِ خَطَّةً ثُمَّ رَأَیْتُ کَأَنَّ هَذِهِ النَّخِیلَ قَدْ ضَرَبَتْ بِأَغْصَانِهَا الْأَرْضَ تَضْطَرِبُ بِدَمٍ عَبِیطٍ وَ کَأَنِّی بِالْحُسَیْنِ سَخِیلِی وَ فَرْخِی وَ مُضْغَتِی وَ مُخِّی قَدْ غَرِقَ فِیهِ یَسْتَغِیثُ فَلَا یُغَاثُ وَ کَأَنَّ الرِّجَالَ الْبِیضَ قَدْ نَزَلُوا مِنَ السَّمَاءِ یُنَادُونَهُ وَ یَقُولُونَ: صَبْراً آلَ الرَّسُولِ فَإِنَّکُمْ تُقْتَلُونَ عَلَی أَیْدِی شِرَارِ النَّاسِ وَ هَذِهِ الْجَنَّةُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِلَیْکَ مُشْتَاقَةٌ ثُمَّ یُعَزُّونَنِی وَ یَقُولُونَ: یَا أَبَا الْحَسَنِ أَبْشِرْ فَقَدْ أَقَرَّ اللَّهُ بِهِ عَیْنَکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ ثُمَّ انْتَبَهْتُ هَکَذَا وَ الَّذِی نَفْسُ عَلِیٍّ بِیَدِهِ لَقَدْ حَدَّثَنِی الصَّادِقُ الْمُصَدَّقُ أَبُو الْقَاسِمِ صلی الله علیه و آله و سلم أَنِّی سَأَرَاهَا فِی خُرُوجِی إِلَی أَهْلِ الْبَغْیِ عَلَیْنَا وَ هَذِهِ أَرْضُ کَرْبٍ وَ بَلَاءٍ یُدْفَنُ فِیهَا الْحُسَیْنُ وَ سَبْعَةَ عَشَرَ رَجُلاً مِنْ وُلْدِی وَ وُلْدِ فَاطِمَةَ وَ إِنَّهَا لَفِی السَّمَاوَاتِ مَعْرُوفَةٌ تُذْکَرُ أَرْضُ کَرْبٍ وَ بَلَاءٍ کَمَا تُذْکَرُ بُقْعَةُ الْحَرَمَیْنِ وَ بُقْعَةُ بَیْتِ الْمَقْدِسِ ثُمَّ قَالَ: یَا ابْنَ عَبَّاسٍ

ص: 482

اطْلُبْ لِی حَوْلَهَا بَعْرَ الظِّبَاءِ فَوَ اللَّهِ مَا کَذَبْتُ وَ لَا کُذِبْتُ وَ هِیَ مُصْفَرَّةٌ لَوْنُهَا لَوْنُ الزَّعْفَرَانِ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَطَلَبْتُهَا فَوَجَدْتُهَا مُجْتَمِعَةً فَنَادَیْتُهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ أَصَبْتُهَا عَلَی الصِّفَةِ الَّتِی وَصَفْتَهَا لِی فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام: صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ قَامَ علیه السلام یُهَرْوِلُ إِلَیْهَا فَحَمَلَهَا وَ شَمَّهَا وَ قَالَ: هِیَ هِیَ بِعَیْنِهَا أَ تَعْلَمُ یَا ابْنَ عَبَّاسٍ مَا هَذِهِ الْأَبْعَارُ؟ هَذِهِ قَدْ شَمَّهَا عِیسَی بْنُ مَرْیَمَ علیه السلام وَ ذَلِکَ أَنَّهُ مَرَّ بِهَا وَ مَعَهُ الْحَوَارِیُّونَ فَرَأَی هَاهُنَا الظِّبَاءَ مُجْتَمِعَةً وَ هِیَ تَبْکِی فَجَلَسَ عِیسَی علیه السلام وَ جَلَسَ الْحَوَارِیُّونَ مَعَهُ فَبَکَی وَ بَکَی الْحَوَارِیُّونَ وَ هُمْ لَا یَدْرُونَ لِمَ جَلَسَ وَ لِمَ بَکَی فَقَالُوا: یَا رُوحَ اللَّهِ وَ کَلِمَتَهُ مَا یُبْکِیکَ؟ قَالَ: أَ تَعْلَمُونَ أَیُّ أَرْضٍ هَذِهِ؟ قَالُوا: لَا قَالَ: هَذِهِ أَرْضٌ یُقْتَلُ فِیهَا فَرْخُ الرَّسُولِ أَحْمَدَ وَ فَرْخُ الْحُرَّةِ الطَّاهِرَةِ الْبَتُولِ شَبِیهَةِ أُمِّی وَ یُلْحَدُ فِیهَا طِینَةٌ أَطْیَبُ مِنَ الْمِسْکِ لِأَنَّهَا طِینَةُ الْفَرْخِ الْمُسْتَشْهَدِ وَ هَکَذَا تَکُونُ طِینَةُ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَوْلَادِ الْأَنْبِیَاءِ فَهَذِهِ الظِّبَاءُ تُکَلِّمُنِی وَ تَقُولُ: إِنَّهَا تَرْعَی فِی هَذِهِ الْأَرْضِ شَوْقاً إِلَی تُرْبَةِ الْفَرْخِ الْمُبَارَکِ وَ زَعَمَتْ أَنَّهَا آمِنَةٌ فِی هَذِهِ الْأَرْضِ ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ إِلَی هَذِهِ الصِّیرَانِ فَشَمَّهَا وَ قَالَ: هَذِهِ بَعْرُ الظِّبَاءِ عَلَی هَذَا الطِّیبِ لِمَکَانِ حَشِیشِهَا اللَّهُمَّ فَأَبْقِهَا أَبَداً حَتَّی یَشَمَّهَا أَبُوهُ فَیَکُونَ لَهُ عَزَاءً وَ سَلْوَةً قَالَ: فَبَقِیَتْ إِلَی یَوْمِ النَّاسِ هَذَا وَ قَدِ اصْفَرَّتْ لِطُولِ زَمَنِهَا وَ هَذِهِ أَرْضُ کَرْبٍ وَ بَلَاءٍ ثُمَّ قَالَ بِأَعْلَی صَوْتِهِ: یَا رَبَّ عِیسَی بْنِ مَرْیَمَ لَا تُبَارِکْ فِی قَتَلَتِهِ وَ الْمُعِینِ عَلَیْهِ وَ الْخَاذِلِ لَهُ ثُمَّ بَکَی بُکَاءً طَوِیلاً وَ بَکَیْنَا مَعَهُ حَتَّی سَقَطَ لِوَجْهِهِ وَ غُشِیَ عَلَیْهِ طَوِیلاً ثُمَّ أَفَاقَ فَأَخَذَ الْبَعْرَ فَصَرَّهُ فِی رِدَائِهِ وَ أَمَرَنِی أَنْ أَصُرَّهَا کَذَلِکَ.

ثُمَّ قَالَ: یَا ابْنَ عَبَّاسٍ إِذَا رَأَیْتَهَا تَنْفَجِرُ دَماً عَبِیطاً وَ یَسِیلُ مِنْهَا دَمٌ عَبِیطٌ فَاعْلَمْ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قَدْ قُتِلَ بِهَا وَ دُفِن...»

ترجمه:

ابن عباس گوید: موقع خارج شدن به سوی صفین خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام بودم.

ص: 483

وقتی به نینوا در کنار فرات رسید با صدای بلند فریاد زد: ابن عباس اینجا را می شناسی؟ گفتم: یا امیر المؤمنین نه. فرمود: اگر چون من این جا را می شناختی مانند من به گریه می افتادی.

امیرالمؤمنین علیه السلام چنان گریست که محاسنش خیس شد و اشک بر سینه اش روان گشت. با هم گریه کردیم و حضرت علی علیه السلام می فرمود: آه آه مرا با آل ابو سفیان چه کار؟! مرا با آل حرب حزب شیطان و اولیای کفر چه کار؟! صبر کن ای ابا عبد اللَّه، که پدرت مثل آنچه تو از آنها بینی، مشاهده کرد. سپس آبی خواست و وضو گرفت و نماز خواند. سپس سخن خود را باز گفت و بعد از آن خواب سبکی کرد و بیدار شد و فرمود: ای ابن عباس! گفتم: در خدمتم. فرمود: خوابی که اکنون دیدم برایت بگویم؟ گفتم: چشمانت خوابید و خیر دیدی یا امیرالمؤمنین.

فرمود: در خواب دیدم گویا مردانی از آسمان با پرچمهای سفید فرود آمدند که شمشیرهای سفید و درخشان به کمر بسته بودند و گرد این زمین خطی کشیدند و دیدم گویا این نخلها شاخه های خود را به زمین زده اند و در حالی که آغشته به خون تازه اند تکان می خورند و دیدم گویا فرزند و جگر گوشه ام حسین علیه السلام در آن غرق است و کمک می طلبد و کسی به فریادش نمی رسد و گویا آن مردان سفید که از آسمان پایین آمدند او را صدا می زنند و می گویند: صبر کنید ای آل رسول. شما به دست بدترین مردم کشته شوید و ای حسین علیه السلام این بهشت است که مشتاق توست. سپس مرا تسلیت گویند: اباالحسن، شاد باش که خدا چشمت را در روز قیامت روشن می کند. آنگاه از خواب بیدار شدم. قسم به آن که جان علی به دست او است راستگوی تصدیق شده ابو القاسم صلی الله علیه و آله و سلم برایم گفت که من آن زمین را در خروج به سوی شورشیان بر ما خواهم دید. این زمین کرب و بلا است که حسین با هفده مرد از فرزندان من و فاطمه در آن دفن می شوند و این زمین در آسمان ها معروف است و به نام زمین کرب و بلا یاد می شود چنانچه زمین حرمین [مکه و مدینه] و زمین بیت المقدس یاد شوند.

ص: 484

پس از آن فرمود: ابن عباس! برایم در این اطراف به دنبال پشکل آهو بگرد که به خدا دروغ نگویم و به من دروغ گفته نشده است. رنگ آنها زرد است مانند رنگ زعفران.

ابن عباس گوید: گشتم و مقداری یافتم. به حضرت گفتم: یا امیرالمؤمنین! به همان وصفی که فرمودید، یافتم.

حضرت علیه السلام فرمود: خدا و رسولش راست گفتند. سپس برخاست و و آنها را برداشت، بوئید و فرمود: اینها همان است ابن عباس! می دانی این پشکلها چیست؟ اینها را عیسی بن مریم علیه السلام بوئیده است. روزی حضرت عیسی علیه السلام همراه با حواریون از اینجا گذر کرد و دید آهوها دور هم جمع شده و می گریند. عیسی علیه السلام و حواریون نیز گریستند؛ ولی حواریون ندانستند عیسی علیه السلام چرا نشست و برای چه گریه کرد. حواریون گفتند: ای روح خدا و کلمۀ او! چرا گریه می کنید؟ فرمود: شما می دانید این چه زمینی است؟ گفتند: نه. گفت: این زمینی است که در آن، جگر گوشۀ رسول خدا، احمد و جگر گوشۀ طاهرۀ بتول علیها السلام که شبیه مادرم مریم است کشته می گردد و به خاک سپرده می شود؛ خاکی که خوشبوتر از مُشک است؛ چراکه خاک فرزند شهید رسول خدا و فاطمه علیها السلام است و طینت پیغمبران و پیغمبرزادگان است و این آهوان با من سخن می گویند. آنها در این زمین به اشتیاق تربت فرزند با برکت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و فاطمه علیها السلام می چرند و معتقدند که در این زمین در امانند. عیسی علیه السلام دست به این پشکل ها زد و آنها را بوئید و فرمود: این پشکل آهوان است که به دلیل گیاهان این زمین چنین خوشبو است. سپس عرضه داشت: خدایا، آنها را نگهدار تا پدرش ببوید و برایش آرامش و تسلیتی باشد.

امیرمومنان علیه السلام فرمود: تا امروز مانده اند و به دلیل طول زمان، زرد شدند و این زمین کرب و بلا است. سپس با صدای بلند فرمود: ای پروردگار عیسی علیه السلام ، به قاتلان حسین علیه السلام و کسانی که آنان را یاری کردند و حسین علیه السلام را خار شمردند، برکت مده. سپس زمانی طولانی گریست و با آن حضرت گریستیم تا به رو افتاد و مدتی از هوش

ص: 485

رفت. وقتی به هوش آمد، پشکلها را گرفت و در عبای خود بست و به من فرمود که من هم در عبایم ببندم و فرمود: ای ابن عباس، هرگاه دیدی خون تازه از آنها روان شد بدان که فرزندم، اباعبداللَّه در این سرزمین کشته شده و به خاک سپرده شده است.

منابع شیعه:

1.الفتوح، احمد بن اعثم کوفی [م. 314]، ج 2، ص 551(با اندکی تفاوت).

2.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص 695.

3.کمال الدین، شیخ صدوق [م. 381]، ص 532.

4.خرائج وجرائح، قطب الدین راوندی [م. 573]، ج 3، ص 1144.

5.الدُرّ النظیم، یوسف بن حاتم [م. 664]، ص 538.(با اندکی تفاوت)

6.مدینة المعاجز، علامه سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 2، ص 166.

7.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 44، ص 252.

8.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 144.

منبع اهل تسنن:

9.مناقب علی بن أبی طالب، ابن مردویه اصفهانی [م. 410]، ص 209.

گریۀ حضرت آدم علیه السلام هنگام ذکر نام حسین علیه السلام

7)«رَوَی صَاحِبُ الدُّرِّ الثَّمِینِ فِی تَفْسِیرِ قَوْلِهِ تَعَالَی: (فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ)( (1)) أَنَّهُ رَأَی سَاقَ الْعَرْشِ وَ أَسْمَاءَ النَّبِیِّ وَ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام فَلَقَّنَهُ جَبْرَئِیلُ قُلْ: یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ مِنْکَ الْإِحْسَانُ فَلَمَّا ذَکَرَ الْحُسَیْنَ سَالَتْ دُمُوعُهُ وَ انْخَشَعَ قَلْبُهُ وَ قَالَ: یَا أَخِی جَبْرَئِیلُ فِی ذِکْرِ الْخَامِسِ یَنْکَسِرُ قَلْبِی وَ تَسِیلُ عَبْرَتِی؟! قَالَ جَبْرَئِیلُ: وَلَدُکَ هَذَا یُصَابُ بِمُصِیبَةٍ تَصْغُرُ عِنْدَهَا الْمَصَائِبُ فَقَالَ: یَا أَخِی وَ مَا هِیَ؟ قَالَ: یُقْتَلُ عَطْشَاناً غَرِیباً وَحِیداً فَرِیداً لَیْسَ لَهُ نَاصِرٌ وَ لَا مُعِینٌ وَ لَوْ تَرَاهُ یَا آدَمُ وَ هُوَ یَقُولُ: وَا


1- . بقره: 37.

ص: 486

عَطَشَاهْ! وَا قِلَّةَ نَاصِرَاهْ! حَتَّی یَحُولَ الْعَطَشُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ السَّمَاءِ کَالدُّخَانِ فَلَمْ یُجِبْهُ أَحَدٌ إِلَّا بِالسُّیُوفِ وَ شُرْبِ الْحُتُوفِ فَیُذْبَحُ ذَبْحَ الشَّاةِ مِنْ قَفَاهُ وَ یَنْهَبُ رَحْلَهُ أَعْدَاؤُهُ وَ تُشْهَرُ رُؤُوسُهُمْ هُوَ وَ أَنْصَارُهُ فِی الْبُلْدَانِ وَ مَعَهُمُ النِّسْوَانُ کَذَلِکَ سَبَقَ فِی عِلْمِ الْوَاحِدِ الْمَنَّانِ فَبَکَی آدَمُ وَ [مَعَ] جَبْرَئِیلُ بُکَاءَ الثَّکْلَی.»

ترجمه:

صاحب کتاب درّ الثمین در تفسیر این آیه (فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ)( (1)) روایت می کند که حضرت آدم علیه السلام ساق عرش و نام های مبارک پیغمبر اسلام و امامان علیهم السلام را دید. جبرئیل به آن حضرت تلقین کرد که بگو: ای حمید به حق محمد صلی الله علیه و آله و سلم ، ای عالی به حق علی علیه السلام ، ای فاطر به حق فاطمه علیها السلام ، ای محسن به حق حسن و حسین علیهما السلام ، که نیکی ها از توست. وقتی آدم علیه السلام نام حسین علیه السلام را برد، ناگاه اشکهایش جاری شد و قلبش شکست و گفت: برادرم جبرئیل! چرا وقتی نام پنجمی ایشان را می برم قلبم می شکند و اشکم جاری می شود!؟ جبرئیل گفت: این فرزند تو دچار مصیبتی خواهد شد که مصائب دیگر در مقابل آن کوچک است.

حضرت آدم علیه السلام فرمود: برادرم! چه مصیبتی؟ جبرئیل گفت: او در حالی شهید می شود که تشنه، غریب، تنها، بی یاور و بی معین است. ای آدم! ای کاش او را می دیدی که می گوید: آه از عطش! آه از کمی یاور! و تشنگی مثل دود بین او و آسمان حائل گردد. کسی او را اجابت نکند مگر با شمشیر؛ تا اینکه جرعه شهادت را بیاشامد. آن حضرت را نظیر گوسفند از قفا سر می برند و دشمنانش بار شترانش را به یغما می برند سر مبارک وی و یارانش را در شهرها می گردانند درحالیکه زنان با آنها هستند. در علم یگانۀ خدای منّان این طور گذشته است. پس حضرت آدم و جبرئیل مانند زن جوان از دست داده، گریستند.


1- . سپس آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت نمود. بقره: 37.

ص: 487

منابع شیعه:

1.منتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج1، ص144- 145.

2.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 44، ص 245.

3.انوار نعمانیّة، محدث جلیل سید نعمت الله جزائری [م. 1112]، ج3، ص256

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 104.

5.ناسخ التواریخ سید الشهدا علیه السلام ، سپهر [م. 1297]، ص275- 277.

ذکر مصائب توسط خدا و گریۀ حضرت زکریا علیه السلام

8)«...قُلْتُ: فَأَخْبِرْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ عَنْ تَأْوِیلِ (کهیعص)( (1)) قَالَ: هَذِهِ الْحُرُوفُ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ أَطْلَعَ اللَّهُ عَلَیْهَا عَبْدَهُ زَکَرِیَّا ثُمَّ قَصَّهَا عَلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم وَ ذَلِکَ أَنَّ زَکَرِیَّا سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ یُعَلِّمَهُ أَسْمَاءَ الْخَمْسَةِ فَأَهْبَطَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلَ فَعَلَّمَهُ إِیَّاهَا فَکَانَ زَکَرِیَّا إِذَا ذَکَرَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ سُرِّیَ عَنْهُ هَمُّهُ وَ انْجَلَی کَرْبُهُ وَ إِذَا ذَکَرَ الْحُسَیْنَ خَنَقَتْهُ الْعَبْرَةُ وَ وَقَعَتْ عَلَیْهِ الْبُهْرَةُ . فَقَالَ ذَاتَ یَوْمٍ: یَا إِلَهِی مَا بَالِی إِذَا ذَکَرْتُ أَرْبَعاً مِنْهُمْ تَسَلَّیْتُ بِأَسْمَائِهِمْ مِنْ هُمُومِی وَ إِذَا ذَکَرْتُ الْحُسَیْنَ تَدْمَعُ عَیْنِی وَ تَثُورُ زَفْرَتِی. فَأَنْبَأَهُ اللَّهُ تَعَالَی عَنْ قِصَّتِهِ وَ قَالَ: (کهیعص) فَالْکَافُ اسْمُ کَرْبَلَاءَ وَ الْهَاءُ هَلَاکُ الْعِتْرَةِ وَ الْیَاءُ یَزِیدُ وَ هُوَ ظَالِمُ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ الْعَیْنُ عَطَشُهُ وَ الصَّادُ صَبْرُهُ فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِکَ زَکَرِیَّا لَمْ یُفَارِقْ مَسْجِدَهُ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ وَ مَنَعَ فِیهَا النَّاسَ مِنَ الدُّخُولِ عَلَیْهِ وَ أَقْبَلَ عَلَی الْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ وَ کَانَتْ نُدْبَتُهُ: إِلَهِی أَ تُفَجِّعُ خَیْرَ خَلْقِکَ بِوَلَدِهِ إِلَهِی أَ تُنْزِلُ بَلْوَی هَذِهِ الرَّزِیَّةِ بِفِنَائِهِ إِلَهِی أَ تُلْبِسُ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ ثِیَابَ هَذِهِ الْمُصِیبَةِ إِلَهِی أَ تُحِلُّ کُرْبَةَ هَذِهِ الْفَجِیعَةِ بِسَاحَتِهِمَا ثُمَّ کَانَ یَقُولُ: اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی وَلَداً تَقَرُّ بِهِ عَیْنِی عَلَی الْکِبَرِ وَ اجْعَلْهُ وَارِثاً وَصِیّاً وَ اجْعَلْ مَحَلَّهُ مِنِّی مَحَلَّ الْحُسَیْنِ فَإِذَا رَزَقْتَنِیهِ فَافْتِنِّی بِحُبِّهِ ثُمَّ فَجِّعْنِی بِهِ کَمَا تُفَجِّعُ مُحَمَّداً حَبِیبَکَ بِوَلَدِهِ


1- . مریم: 1.

ص: 488

فَرَزَقَهُ اللَّهُ یَحْیَی وَ فَجَّعَهُ بِهِ وَ کَانَ حَمْلُ یَحْیَی سِتَّةَ أَشْهُرٍ وَ حَمْلُ الْحُسَیْنِ علیه السلام کَذَلِک...»

ترجمه:

[در ضمن روایتی طولانی از جمله سوالهایی که سعد بن عبدالله از حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه پرسید این بود: ] گفتم: ای فرزند رسول خدا! تأویل آیۀ (کهیعص) ( (1)) را برایم بفرمایید.

فرمود: این حروف از اخبار غیبی است که خداوند بنده اش زکریّا علیه السلام را از آن مطّلع کرد و داستان آن را به محمّد صلی الله علیه و آله و سلم باز گفته است و داستان آن از این قرار است که زکریّا از پروردگارش درخواست کرد که اسماء خمسۀ طیّبه را به او بیاموزد. خدای تعالی جبرئیل را بر او فرو فرستاد و آن اسماء را به او تعلیم داد. وقتی حضرت زکریّا علیه السلام ، محمّد و علیّ و فاطمه و حسن علیهم السلام را یاد می کرد، اندوهش برطرف می شد و گرفتاریش زایل می گشت و چون حسین علیه السلام را یاد می کرد گریه راه گلویش را می گرفت و مبهوت می شد. روزی گفت: بار الها! چرا وقتی آن چهار نفر را یاد می کنم با نامهایشان تسلیت می یابم و اندوهم برطرف می شود، امّا وقتی حسین را یاد می کنم اشکم جاری و ناله ام بلند می شود؟ خدای تعالی او را از داستان حسین علیه السلام آگاه کرد و فرمود: (کهیعص) و «کاف» اسم کربلاست و «هاء» هلاک عترت است و «یاء» یزید ظالم بر حسین علیه السلام است و «عین» عطش او و «صاد» صبر او است. وقتی زکریّا این مطلب را شنید سه روز از مسجدش بیرون نیامد و در این سه روز به کسی اجازه نداد که نزد او بیاید و گریه و ناله سرداد و نوحه او چنین بود: بار الها! آیا بهترین بندۀ خود را به مصیبت فرزندش مبتلا می کنی؟ خدایا! آیا این مصیبت را بر ساحت او نازل می کنی؟ بارالها! آیا جامۀ این مصیبت را بر تن علیّ و فاطمه علیهما السلام می پوشانی؟ آیا غم این فاجعه را در ساحت آنها


1- . مریم: 1.

ص: 489

فرود می آوری؟ و بعد از آن می گفت: بار الها! فرزندی به من عطا کن تا در پیری به او مسرور گردم و او را وارث و وصیّ من قرار ده و منزلت او را نزد من مانند منزلت حسین علیه السلام قرار بده و مرا شیفتۀ او گردان؛ سپس مرا دردمند او گردان همچنان که حبیبت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را دردمند فرزندش می کنی.

سپس خداوند متعال یحیی علیه السلام را به زکریا علیه السلام داد و او را به غم از دست دادنش مبتلا کرد. [دورۀ] حمل یحیی علیه السلام نیز مانند امام حسین علیه السلام شش ماه بود.

منابع شیعه:

1.کمال الدین، شیخ صدوق [م. 381]، ص 461.

2.دلائل الامامة، طبری [م. قرن 4]، ص 513.

3.احتجاج، شیخ طبرسی [م. 548]، ج 2، ص 272.

4.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 237.

5.تفسیر صافی، فیض کاشانی [م. 1091]، ج 3، ص 272.

6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 52، ص 84.

7.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 107.

منابع اهل تسنن

8.فرائد السمطین، جوینی [م. 722] ،ج 2، ص172(به صورت خلاصه آورده است).

9.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294] ، ج 3، ص321(همانند فرائد السمطین ذکر کرده).

ذکر مصائب توسط خدا و گریۀ ابراهیم علیه السلام

9)«عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا علیه السلام یَقُولُ: لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِبْرَاهِیمَ علیه السلام أَنْ یَذْبَحَ مَکَانَ ابْنِهِ إِسْمَاعِیلَ الْکَبْشَ الَّذِی أَنْزَلَهُ عَلَیْهِ تَمَنَّی إِبْرَاهِیمُ علیه السلام أَنْ یَکُونَ یَذْبَحُ ابْنَهُ إِسْمَاعِیلَ علیه السلام بِیَدِهِ وَ أَنَّهُ لَمْ یُؤْمَرْ بِذَبْحِ الْکَبْشِ مَکَانَهُ لِیَرْجِعَ إِلَی قَلْبِهِ مَا یَرْجِعُ إِلَی قَلْبِ الْوَالِدِ الَّذِی یَذْبَحُ أَعَزَّ وُلْدِهِ بِیَدِهِ فَیَسْتَحِقَّ بِذَلِکَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ أَهْلِ الثَّوَابِ عَلَی الْمَصَائِبِ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ یَا إِبْرَاهِیمُ مَنْ أَحَبُّ

ص: 490

خَلْقِی إِلَیْکَ؟ فَقَالَ: یَا رَبِّ مَا خَلَقْتَ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ حَبِیبِکَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ: یَا إِبْرَاهِیمُ أَ فَهُوَ أَحَبُّ إِلَیْکَ أَوْ نَفْسُکَ؟ قَالَ: بَلْ هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ نَفْسِی قَالَ: فَوَلَدُهُ أَحَبُّ إِلَیْکَ أَوْ وَلَدُکَ؟ قَالَ: بَلْ وَلَدُهُ قَالَ: فَذَبْحُ وَلَدِهِ ظُلْماً عَلَی أَعْدَائِهِ أَوجَعُ لِقَلْبِکَ أَوْ ذَبْحُ وَلَدِکَ بِیَدِکَ فِی طَاعَتِی؟ قَالَ: یَا رَبِّ بَلْ ذَبْحُهُ عَلَی أَیْدِی أَعْدَائِهِ أَوْجَعُ لِقَلْبِی قَالَ: یَا إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ طَائِفَةً تَزْعُمُ أَنَّهَا مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم سَتَقْتُلُ الْحُسَیْنَ علیه السلام ابْنَهُ مِنْ بَعْدِهِ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ فَیَسْتَوْجِبُونَ بِذَلِکَ سَخَطِی فَجَزِعَ إِبْرَاهِیمُ علیه السلام لِذَلِکَ وَ تَوَجَّعَ قَلْبُهُ وَ أَقْبَلَ یَبْکِی فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ: یَا إِبْرَاهِیمُ قَدْ فَدَیْتُ جَزَعَکَ عَلَی ابْنِکَ إِسْمَاعِیلَ لَوْ ذَبَحْتَهُ بِیَدِکَ بِجَزَعِکَ عَلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ قَتْلِهِ وَ أَوْجَبْتُ لَکَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ أَهْلِ الثَّوَابِ عَلَی الْمَصَائِبِ فَذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ: (وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ).

ترجمه:

فضل بن شاذان گوید: از امام رضا علیه السلام چنین شنیدم که فرمود: وقتی خداوند تبارک و تعالی به حضرت ابراهیم علیه السلام امر فرمود که به جای فرزندش اسماعیل، گوسفندی را که بر او نازل کرده بود ذبح نماید. حضرت ابراهیم علیه السلام در دل آرزو کرد که ای کاش فرزندش اسماعیل علیه السلام را به دست خود ذبح می کرد و دستور ذبح گوسفند به جای ذبح فرزندش به او داده نشده بود تا [به این وسیله] غم و غصۀ پدری را که عزیزترین فرزندش را به دست خود ذبح می کند، داشته باشد و مستحق رفیع ترین درجات صبر شود. خداوند عزّ و جلّ به او وحی فرمود که: ای ابراهیم! محبوبترین خلق من، نزد تو کیست؟ ابراهیم گفت: خدایا! مخلوقی خلق نکرده ای که از حبیبت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم نزد من محبوبتر باشد. خداوند به او وحی فرمود که: ای ابراهیم! آیا او را بیشتر دوست داری یا خودت را؟ گفت: او را بیشتر از خودم دوست دارم. خداوند فرمود: آیا فرزند او را بیشتر دوست داری یا فرزند خودت را؟ عرض کرد: فرزند او را. خداوند فرمود: آیا بریده شدن

ص: 491

سر فرزند او از روی ظلم، به دست دشمنانش دل تو را بیشتر به درد می آورد یا بریدن سر فرزندت به دست خودت به خاطر اطاعت از فرمان من؟ گفت: پروردگارا! بریده شدن سر فرزند او به دست دشمنانش دل مرا بیشتر به درد می آورد. خداوند فرمود: ای ابراهیم! گروهی که خود را از امّت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم می دانند، فرزندش حسین علیه السلام را به ظلم و ستم مانند ذبح کردن گوسفند خواهند کشت و با این کار، مستوجب خشم من خواهند شد.

ابراهیم علیه السلام بر این مطلب جزع و فزع نموده، دلش به درد آمد و شروع به گریه کرد.

خداوند عزّ و جلّ به او وحی فرمود: ای ابراهیم! به خاطر این ناراحتی و جزع و فزع تو، بر حسین علیه السلام و شهادت او، ناراحتی و اندوهت بر اسماعیل را -که اگر به دست خود ذبحش می کردی- پذیرفتم، و رفیع ترین درجات آنها که ثواب صبر بر مصائب را دریافت کرده اند برای تو مقرّر ساختم و این همان آیۀ (وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ)( (1)) «ذبح بزرگی را جایگزین او کردیم» است [یعنی مقصود از آیه مبارکه این است].

منابع شیعه:

1.خصال، شیخ صدوق [م. 381]، ص 58.

2.عیون أخبار الرضا علیه السلام ، شیخ صدوق [م. 381]، ج 1، ص187.

3.تفسیر صافی، فیض کاشانی [م. 1091]، ج 4، ص 279.

4.البرهان، علامه بحرانی [م. 1107]، ج4، ص 618.

5.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج12، ص124.

6.تفسیر کنز الدقائق، محمد قمی مشهدی [م. 1125]، ج 11، ص170.

7.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 106.

ذکر مصائب توسط خدا برای حضرت موسی علیه السلام

10)«...قَالَ مُوسَی: یَا رَبِّ وَ مَنِ الْحُسَیْنُ؟ قَالَ لَهُ: الَّذِی مَرَّ ذِکْرُهُ عَلَیْکَ بِجَانِبِ الطُّورِ


1- . صافات: 107

ص: 492

قَالَ: یَا رَبِّ وَ مَنْ یَقْتُلُهُ؟ قَالَ: یَقْتُلُهُ أُمَّةُ جَدِّهِ الْبَاغِیَةُ الطَّاغِیَةُ فِی أَرْضِ کَرْبَلَاءَ وَ تَنْفِرُ فَرَسُهُ وَ تُحَمْحِمُ وَ تَصْهِلُ وَ تَقُولُ فِی صَهِیلِهَا: الظَّلِیمَةَ الظَّلِیمَةَ مِنْ أُمَّةٍ قَتَلَتْ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّهَا...»

ترجمه:

حضرت موسی علیه السلام گفت: پروردگارا! این حسین علیه السلام کیست!؟ خطاب شد: حسین علیه السلام همان کسی است که در کوه طور برای تو یاد کردم. حضرت موسی علیه السلام گفت: پروردگارا! قاتل حسین علیه السلام کیست! خطاب شد: ظالمان و طغیانگران امت جدش او را در زمین کربلا شهید می نمایند و اسب او شیحه کشان به این طرف و آن طرف می رود و می گوید: فریاد از ظلم و ستم امتی که پسر دختر پیغمبر خود را شهید نمودند.

منابع شیعه:

1.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 44، ص 308.

2.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 596.

ذکر مصائب توسط حضرت خضر علیه السلام و گریۀ موسی علیه السلام

11)«حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ بِلالٍ عَنْ یُونُسَ قَالَ: اخْتَلَفَ یُونُسُ وَ هِشَامُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ فِی الْعَالِمِ الَّذِی أَتَاهُ مُوسَی علیه السلام أَیُّهُمَا کَانَ أَعْلَمَ؟ وَ هَلْ یَجُوزُ أَنْ یَکُونَ عَلَی مُوسَی حُجَّةً فِی وَقْتِهِ وَ هُوَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ؟ فَقَالَ قَاسِمٌ الصَّیْقَلُ: فَکَتَبُوا ذَلِکَ إِلَی أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام یَسْأَلُونَهُ عَنْ ذَلِکَ فَکَتَبَ علیه السلام فِی الْجَوَابِ: أَتَی مُوسَی الْعَالِمَ فَأَصَابَهُ وَ هُوَ فِی جَزِیرَةٍ مِنْ جَزَائِرِ الْبَحْرِ إِمَّا جَالِساً وَ إِمَّا مُتَّکِئاً فَسَلَّمَ عَلَیْهِ مُوسَی فَأَنْکَرَ السَّلَامَ إِذْ کَانَ بِأَرْضٍ لَیْسَ فِیهَا سَلَامٌ قَالَ: مَنْ أَنْتَ؟ قَالَ: أَنَا مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ، قَالَ: أَنْتَ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ الَّذِی کَلَّمَهُ اللَّهُ تَکْلِیماً؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: فَمَا حَاجَتُکَ؟ قَالَ: جِئْتُ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً قَالَ: إِنِّی وُکِّلْتُ بِأَمْرٍ لَا تُطِیقُهُ وَ وُکِّلْتَ أَنْتَ بِأَمْرٍ لَا أُطِیقُهُ، ثُمَّ حَدَّثَهُ الْعَالِمُ بِمَا یُصِیبُ آلَ مُحَمَّدٍ مِنَ الْبَلَاءِ وَ کَیْدِ

ص: 493

الْأَعْدَاءِ حَتَّی اشْتَدَّ بُکَاؤُهُمَا ثُمَّ حَدَّثَهُ الْعَالِمُ عَنْ فَضْلِ آلِ مُحَمَّدٍ حَتَّی جَعَلَ مُوسَی یَقُولُ: یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ حَتَّی ذَکَرَ فُلَاناً وَ فُلَاناً وَ فُلَاناً وَ مَبْعَثَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم إِلَی قَوْمِهِ وَ مَا یَلْقَی مِنْهُمْ وَ مِنْ تَکْذِیبِهِمْ إِیَّاه...»

ترجمه:

هشام بن ابراهیم و یونس در مورد [حضرت موسی علیه السلام و] عالمی که موسی علیه السلام نزد او آمد (یعنی حضرت خضر علیه السلام ) اختلاف کردند که کدام یک اعلم بوده اند و آیا جایز است که بر موسی علیه السلام در زمان خودش حجّتی باشد و حال این که موسی علیه السلام حجّت خدا بر مخلوقاتش بود؟

اختلافشان را برای امام رضا علیه السلام نوشتند و از آن حضرت در این باره سؤال کردند.

حضرت در پاسخ نوشت: موسی علیه السلام به نزد عالِم[ حضرت خضر علیه السلام ] آمد و در جزیره ای به او رسید و عالم نشسته بود یا تکیه داده بود. موسی علیه السلام به او سلام کرد عالم از سلام موسی علیه السلام تعجب کرد چرا که در سرزمینی بود که سلام در آن وجود نداشت.

خضر علیه السلام به موسی علیه السلام فرمود: تو کیستی؟ گفت: من موسی بن عمران علیه السلام هستم. خضر گفت: تو آن موسی بن عمران هستی که خداوند با او تکلم نموده است؟ گفت: بله. عالم گفت: چه حاجتی داری؟ موسی علیه السلام گفت: آمده ام تا از علومی که به تو داده شده است بیاموزم. گفت: به من کاری سپرده شده است که تو توانش را نداری و تو نیز وظیفه ای داری که من نمی توانم انجام دهم.

سپس خضر علیه السلام از بلا و کید دشمنان که به آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم می رسد برایش گفت و هر دو گریه شدیدی نمودند سپس عالم از فضل آل محمد علیهم السلام برایش گفت تا این که موسی علیه السلام گفت: ای کاش من از آل محمد علیهم السلام بودم و سپس آن عالِم(حضرت خضر علیه السلام ) از فلانی و فلانی و فلانی [اولی و دومی و سومین غاصب] و مبعوث شدن پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و آنچه از این سه نفر به پیامبر می رسد و این که این سه نفر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را تکذیب می کنند، صحبت کرد.

ص: 494

منابع شیعه:

1.تفسیر قمی، علی بن إبراهیم قمی [م. 329]، ج 2، ص 38.

2.تفسیر مجمع البیان، شیخ طبرسی [م. 548]، ج 6، ص 362.

3.قصص الأنبیاء، قطب الدین راوندی [م. 573]، ص 159. (به همین مضمون با اختلاف در عبارت: ... فَحَدَّثَهُ عَنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ بَلَائِهِمْ وَ عَمَّا یُصِیبُهُمْ حَتَّی اشْتَدَّ بُکَاؤُهُمَا وَ ذَکَرَ لَهُ فَضْلَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ مَا أُعْطُوا وَ مَا ابْتُلُوا بِهِ فَجَعَلَ یَقُولُ: یَا لَیْتَنِی مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ...)

4.تفسیر صافی، فیض کاشانی [م. 1091]، ج 3، ص 251.

5.تفسیر برهان، علامه سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 648.

6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 13، ص 279: (به نقل از تفسیر قمی) و ص 301: (به نقل از قصص الانبیاء راوندی).

7.تفسیر نور الثقلین، شیخ حویزی [م. 1112]، ج 3، ص 270.

8.النور المبین، سید نعمت الله جزائری [م. 1112]، ص 290.

9.تفسیر کنز الدقائق، شیخ محمد قمی مشهدی [م. 1125]، ج 8، ص 107.

و به همین مضمون: (1)

10.تفسیر عیاشی، محمد بن مسعود عیاشی [م. 320]، ج 2، ص 329. (1)


1- . با این عبارت: «عَنْ زُرَارَةَ وَ حُمْرَانَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّهُ لَمَّا کَانَ مِنْ أَمْرِ مُوسَی علیه السلام الَّذِی کَانَ أُعْطِیَ مِکْتَلًا فِیهِ حُوتٌ مُمَلَّحٌ وَ قِیلَ لَهُ: هَذَا یَدُلُّکَ عَلَی صَاحِبِکَ عِنْدَ عَیْنِ مَجْمَعِ الْبَحْرَیْنِ لَا یُصِیبُ مِنْهَا شَیْ ءٌ مَیِّتاً إِلَّا حَیِیَ یُقَالُ لَهُ الْحَیَاةُ فَانْطَلَقَا حَتَّی بَلَغَا الصَّخْرَةَ فَانْطَلَقَ الْفَتَی یَغْسِلُ الْحُوتَ فِی الْعَیْنِ فَاضْطَرَبَ فِی یَدِهِ حَتَّی خَدَشَهُ وَ انْفَلَتَ مِنْهُ وَ نَسِیَهُ الْفَتَی فَلَمَّا جَاوَزَ الْوَقْتَ الَّذِی وُقِّتَ فِیهِ أَعْیَا مُوسَی وَ قَالَ لِفَتَاهُ: آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً قالَ: أَ رَأَیْتَ إِلَی قَوْلِهِ عَلی آثارِهِما قَصَصاً فَلَمَّا أَتَاهَا وَجَدَ الْحُوتَ قَدْ خَرَّ فِی الْبَحْرِ فَاقْتَصَّا الْأَثَرَ حَتَّی أَتَیَا صَاحِبَهُمَا فِی جَزِیرَةٍ مِنْ جَزَائِرِ الْبَحْرِ إِمَّا مُتَّکِئاً وَ إِمَّا جَالِساً فِی کِسَاءٍ لَهُ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ مُوسَی فَعَجِبَ مِنَ السَّلَامِ وَ هُوَ فِی أَرْضٍ لَیْسَ فِیهَا السَّلَامُ. فَقَالَ مَنْ أَنْتَ؟ قَالَ أَنَا مُوسَی. قَالَ أَنْتَ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ الَّذِی کَلَّمَهُ اللَّهُ تَکْلِیماً؟ قَالَ نَعَمْ. قَالَ فَمَا حَاجَتُکَ؟ قَالَ أَتَّبِعُکَ عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً. قَالَ إِنِّی وُکِّلْتُ بِأَمْرٍ لَا تُطِیقُهُ وَ وُکِّلْتَ بِأَمْرٍ لَا أُطِیقُهُ وَ قَدْ قَالَ لَهُ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً قالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِی لَکَ أَمْراً. فَحَدَّثَهُ عَنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَمَّا یُصِیبُهُمْ حَتَّی اشْتَدَّ بُکَاؤُهُمَا ثُمَّ حَدَّثَهُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ عَنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ وَ ذَکَرَ لَهُ مِنْ فَضْلِهِمْ وَ مَا أُعْطُوا حَتَّی جَعَلَ یَقُولُ: یَا لَیْتَنِی مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ رُجُوعِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم إِلَی قَوْمِهِ وَ مَا یَلْقَی مِنْهُمْ وَ مِنْ تَکْذِیبِهِمْ إِیَّاهُ وَ تَلَا هَذِهِ الآیَةَ (وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ) فَإِنَّهُ أَخَذَ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ.»

ص: 495

11.تفسیر برهان، علامه سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 650.

12.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 13، ص 305.

13.تفسیر نور الثقلین، شیخ حویزی [م. 1112]، ج 3، ص 271.

14.تفسیر کنز الدقائق، شیخ محمد قمی مشهدی [م. 1125]، ج 8، ص 108.

ص: 496

ص: 497

واقعۀ پنجاه و پنجم: جاری شدن خون از بدن برخی انبیا علیهم السلام

جاری شدن خون از سر ابرهیم علیه السلام در کربلا به موافقت مصیبت سیدالشهدا علیه السلام

1)«رُوِیَ أَنَّ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام مَرَّ فِی أَرْضِ کَرْبَلَاءَ وَ هُوَ رَاکِبٌ فَرَساً فَعَثَرَتْ بِهِ وَ سَقَطَ إِبْرَاهِیمُ وَ شُجَّ رَأْسُهُ وَ سَالَ دَمُهُ فَأَخَذَ فِی الِاسْتِغْفَارِ وَ قَالَ: إِلَهِی أَیُّ شَیْ ءٍ حَدَثَ مِنِّی؟ فَنَزَلَ إِلَیْهِ جَبْرَئِیلُ وَ قَالَ: یَا إِبْرَاهِیمُ مَا حَدَثَ مِنْکَ ذَنْبٌ وَ لَکِنْ هُنَا یُقْتَلُ سِبْطُ خَاتَمِ الْأَنْبِیَاءِ وَ ابْنُ خَاتَمِ الْأَوْصِیَاءِ فَسَالَ دَمُکَ مُوَافَقَةً لِدَمِهِ. قَالَ: یَا جَبْرَئِیلُ وَ مَنْ یَکُونُ قَاتِلُهُ؟ قَالَ: لَعِینُ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ وَ الْقَلَمُ جَرَی عَلَی اللَّوْحِ بِلَعْنِهِ بِغَیْرِ إِذْنِ رَبِّهِ فَأَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَی الْقَلَمِ أَنَّکَ اسْتَحْقَقْتَ الثَّنَاءَ بِهَذَا اللَّعْنِ فَرَفَعَ إِبْرَاهِیمُ علیه السلام یَدَیْهِ وَ لَعَنَ یَزِیدَ لَعْناً کَثِیراً وَ أَمَّنَ فَرَسُهُ بِلِسَانٍ فَصِیحٍ فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ لِفَرَسِهِ: أَیَّ شَیْ ءٍ عَرَفْتَ حَتَّی تُؤَمِّنُ عَلَی دُعَائِی؟ فَقَالَ: یَا إِبْرَاهِیمُ أَنَا أَفْتَخِرُ بِرُکُوبِکَ عَلَیَّ فَلَمَّا عَثَرْتُ وَ سَقَطْتَ عَنْ ظَهْرِی عَظُمَتْ خَجْلَتِی وَ کَانَ سَبَبُ ذَلِکَ مِنْ یَزِیدَ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَی.»

ترجمه:

روایت شده که حضرت ابراهیم علیه السلام سوار بر اسبی در سرزمین کربلا عبور کرد. ناگاه

ص: 498

پای اسب لغزید و ابراهیم علیه السلام [بر زمین] افتاد و سرش شکست و خونش جاری شد. پس ابراهیم علیه السلام درحالیکه استغفار می کرد، گفت: خدایا! چه چیزی از من سر زد که این اتفاق افتاد؟ جبرئیل نازل شد و عرض کرد: ای ابراهیم، گناهی از تو سر نزد، ولی اینجا نوۀ خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم و فرزند خاتم اوصیاء علیه السلام کشته خواهد شد، لذا خون تو به جهت همراهی و موافقت خون او جاری گردید. حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود: ای جبرئیل، قاتل او کیست؟ جبرئیل عرض کرد: قاتل او کسی است که مورد لعنت اهل آسمان ها و زمین ها است و قلم بدون آنکه منتظر اذن پروردگار باشد، به لعن او بر لوح جاری شد. خدای تعالی به قلم وحی فرمود که تو به خاطر این لعن، مستحق ثنائی. با شنیدن این سخنان، حضرت ابراهیم علیه السلام دو دستش را بالا آورد و یزید را بسیار لعنت نمود و اسب او به زبان فصیح آمین گفت. حضرت ابراهیم علیه السلام به اسبش فرمود: از چه رو به دعای من آمین گفتی؟ اسب عرض کرد: ای ابراهیم، من به این که تو بر من سوار می شوی افتخار می کنم. وقتی لغزیدم و تو از پشت من بر زمین افتادی بسیار شرمنده شدم. دریافتم که علت این امر، یزید لعنة الله علیه بود.

منابع شیعه:

1.منتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج1، ص49.

2.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج44، ص243.

3. عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 102.

جاری شدن خون از پای حضرت موسی علیه السلام درکربلا به موافقت مصیبت سیدالشهدا علیه السلام

2)«رُوِیَ أَنَّ مُوسَی کَانَ ذَاتَ یَوْمٍ سَائِراً وَ مَعَهُ یُوشَعُ بْنُ نُونٍ فَلَمَّا جَاءَ إِلَی أَرْضِ کَرْبَلَاءَ انْخَرَقَ نَعْلُهُ وَ انْقَطَعَ شِرَاکُهُ وَ دَخَلَ الْخَسَکُ فِی رِجْلَیْهِ وَ سَالَ دَمُهُ فَقَالَ: إِلَهِی أَیُّ شَیْ ءٍ حَدَثَ مِنِّی؟ فَأُوحِیَ إِلَیْهِ أَنَّ هُنَا یُقْتَلُ الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ هُنَا یُسْفَکُ دَمُهُ فَسَالَ دَمُکَ مُوَافَقَةً لِدَمِهِ فَقَالَ: رَبِّ وَ مَنْ یَکُونُ الْحُسَیْنُ؟ فَقِیلَ لَهُ: هُوَ سِبْطُ مُحَمَّدٍ

ص: 499

الْمُصْطَفَی وَ ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَی فَقَالَ: وَ مَنْ یَکُونُ قَاتِلُهُ؟ فَقِیلَ: هُوَ لَعِینُ السَّمَکِ فِی الْبِحَارِ وَ الْوُحُوشِ فِی الْقِفَارِ وَ الطَّیْرِ فِی الْهَوَاءِ فَرَفَعَ مُوسَی یَدَیْهِ وَ لَعَنَ یَزِیدَ وَ دَعَا عَلَیْهِ وَ أَمَّنَ یُوشَعُ بْنُ نُونٍ عَلَی دُعَائِهِ وَ مَضَی لِشَأْنِهِ.»

ترجمه:

روایت شده: روزی حضرت موسی علیه السلام همراه یوشع بن نون (در زمین) سیر می کردند. وقتی به زمین کربلا آمد کفش حضرت موسی علیه السلام شکافت و بند آن پاره شد و خار به پاهای مبارک آن حضرت رفت و خون جاری شد.

حضرت موسی علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! چه گناهی از من سر زد (که این اتفاق افتاد؟) به او وحی شد: اینجا حسین علیه السلام کشته می شود و خون مبارکش بر زمین می ریزد، لذا خون تو به جهت همراهی و موافقت خون او جاری شد.

موسی علیه السلام گفت: بار خدایا! حسین علیه السلام کیست؟ به او خطاب شد: او نوۀ محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و پسر علی مرتضی علیه السلام است.

حضرت موسی علیه السلام عرض کرد: قاتل او کیست؟ (در جوابش) گفته شد: قاتل او همان کسی است که ماهیان دریاها و وحوش صحراها و پرندگان هوا او را لعنت می نمایند.

حضرت موسی علیه السلام دستهای خود را بلند نمود و یزید را لعنت و نفرین کرد و یوشع بن نون هم آمین گفت. بعد از این جریان، آنان به راه خویش ادامه دادند.

منابع شیعه:

1.منتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج1، ص49.

2.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج44، ص244.

3.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 103.

ص: 500

ص: 501

واقعۀ پنجاه و ششم: بیماری و قبول بلا در مصیبت سیدالشهدا علیه السلام

بیماری حضرت ابراهیم بعد از مشاهده مصائب سید الشهدا علیه السلام

1)«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ (فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ فَقالَ إِنِّی سَقِیمٌ)( (1)) قَالَ: حَسَبَ فَرَأَی مَا یَحُلُّ بِالْحُسَیْنِ علیه السلام فَقَالَ: إِنِّی سَقِیمٌ لِمَا یَحُلُّ بِالْحُسَیْنِ علیه السلام »

ترجمه:

امام صادق علیه السلام در تفسیر کلام خدای عز و جل: (فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ فَقالَ إِنِّی سَقِیمٌ)؛«ابراهیم نگاهی به ستارگان کرد و گفت من بیمارم» فرمود: ابراهیم علیه السلام حساب کرد و آنچه [ظلمی] را که به امام حسین علیه السلام وارد می شود دید و گفت: من بیمارم از آن [مصائبی] که به امام حسین علیه السلام وارد می شود.

منابع شیعه:

1.کافی، شیخ کلینی [م. 329]، ج 1، ص 465.

2.تفسیر صافی، فیض کاشانی [م. 1091]، ج 4، ص 273.


1- . صافات: 89.

ص: 502

3.تفسیر برهان، علامه سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 608.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 44، ص 220.

5.تفسیر نور الثقلین، شیخ حویزی [م. 1112]، ج 4، ص 406.

6.تفسیر کنز الدقائق، شیخ محمد قمی مشهدی [م. 1125]، ج 11، ص 138.

7.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 98.

حضرت زکریّا علیه السلام و درخواست بلا در همدردی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

2)«... اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی وَلَداً تَقَرُّ بِهِ عَیْنِی عَلَی الْکِبَرِ وَ اجْعَلْهُ وَارِثاً وَصِیّاً وَ اجْعَلْ مَحَلَّهُ مِنِّی مَحَلَّ الْحُسَیْنِ فَإِذَا رَزَقْتَنِیهِ فَافْتِنِّی بِحُبِّهِ ثُمَّ فَجِّعْنِی بِهِ کَمَا تُفَجِّعُ مُحَمَّداً حَبِیبَکَ بِوَلَدِهِ فَرَزَقَهُ اللَّهُ یَحْیَی وَ فَجَّعَهُ بِهِ وَ کَانَ حَمْلُ یَحْیَی سِتَّةَ أَشْهُرٍ وَ حَمْلُ الْحُسَیْنِ علیه السلام کَذَلِک...»( (1))

ترجمه:

[آنگاه که حضرت زکریا از تأویل آیۀ (کهیعص) آگاه شد اینگونه از خدای تعالی درخواست کرد: ] بار الها! فرزندی به من عطا کن تا در پیری به او مسرور گردم و او را وارث و وصیّ من بگردان و منزلت او را در نزد من مانند منزلت حسین علیه السلام قرار بده و وقتی او را به من ارزانی داشتی مرا شیفتۀ او گردان؛ سپس مرا به غم او مبتلا کن همچنان که حبیبت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را دردمند فرزندش می گردانی. خداوند یحیی علیه السلام را به زکریا داد و او را دردمند وی ساخت. [دوره] حمل یحیی علیه السلام نیز مانند امام حسین علیه السلام شش ماه بود.

منابع شیعه:

1.کمال الدین، شیخ صدوق [م. 381]، ص 461.

2.دلائل الامامة، طبری [م. قرن 4]، ص 513.


1- . این روایت به صورت کامل در ص487، واقعۀ54، حدیث شماره8 آمده است.

ص: 503

3.احتجاج، شیخ طبرسی [م. 548]، ج 2، ص 272.

4.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 237.

5.تفسیر صافی، فیض کاشانی [م. 1091]، ج 3، ص 272.

6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 52، ص 84.

7.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 107.

منابع اهل تسنن

8.فرائد السمطین، جوینی [م. 722] ،ج 2، ص172(به صورت خلاصه آورده است).

9.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294] ، ج 3، ص321(همانند فرائد السمطین ذکر کرده).

سید الشهدا علیه السلام اسوۀ اسماعیل بن حزقیل در تحمل مصیبت

3)«عَنْ سَمَاعَةَ بن مهران( (1)) قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: إِنَّ الَّذِی قَالَ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ (وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیّاً)( (2)) إِنَّهُ کَانَ لِلهِ رَسُولاً نَبِیّاً( (3)) تَسَلَّط [سُلِّطَ] عَلَیْهِ قَوْمُهُ فَقَشَرُوا جِلْدَةَ وَجْهِه [فَکَشَطُوا وَجْهَهُ]


1- . «سماعة بن مهران بن عبد الرحمان الحضرمی، مولی عبد بن وائل بن حجر الحضرمی، یکنی أبا ناشرة، و قیل أبا محمد، روی عن أبی عبد الله و أبی الحسن (علیهما السلام)، مات بالمدینة، ثقة ثقة.» خلاصة الأقوال، علامه حلی، ص 356.
2- . مریم: 54.
3- . «عن برید العجلی قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام: یا ابن رسول الله أخبرنی عن إسماعیل الذی ذکره الله فی کتابه حیث یقول: (وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا) أکان إسماعیل بن إبراهیم علیه السلام ؟ فإن الناس یزعمون أنه إسماعیل بن إبراهیم، فقال علیه السلام: إن إسماعیل مات قبل إبراهیم وإن إبراهیم کان حجة لله قائما صاحب شریعة، فإلی من أرسل إسماعیل إذن؟ قلت: فمن کان؟ جعلت فداک قال: ذاک إسماعیل بن حزقیل النبی، بعثه الله إلی قومه فکذبوه و قتلوه و سلخوا وجهه...»؛ از برید بن معاویه عجلی نقل شده که گفت: محضر امام صادق علیه السلام عرض کردم: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ! خبر دهید به من از اسماعیل که حق تعالی در کتاب خودش از او یاد کرده آنجا که فرموده: (وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیّاً) آیا مقصود از او اسماعیل بن ابراهیم علیه السلام است؟ مردم این طور می پندارند که وی اسماعیل بن ابراهیم است. امام علیه السلام فرمودند: اسماعیل علیه السلام پیش از حضرت ابراهیم علیه السلام از دنیا رفت و ابراهیم علیه السلام حجّت قائم حق تعالی و صاحب شریعت بود و اسماعیل علیه السلام به جانب چه کسانی می توانست مبعوث باشد؟ راوی می گوید: محضر مبارکش عرض کردم: پس اسماعیل در آیۀ مذکور چه کسی است؟حضرت علیه السلام فرمودند: وی اسماعیل بن حزقیل علیه السلام پیغمبر است که خداوند متعال او را به جانب قومش مبعوث نمود و آنها وی را تکذیب کرده و کشتند و سپس پوست صورتش را کندند... کامل الزیارات، ابن قولویه، ص138؛ مختصر بصائر الدرجات، حسن بن سلیمان حلی، ص 177؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج13، ص390.

ص: 504

وَ فَرْوَةَ رَأْسِهِ فَأَتَاهُ رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِین [فَبَعَثَ اللَّهُ إِلَیْهِ مَلَکاً] فَقَالَ لَهُ: إِنَّ رَبَّ الْعَالَمِینَ یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ: قَدْ رَأَیْتُ مَا صَنَعَ بِکَ قَوْمُکَ وَ قَدْ أَمَرَنِی بِطَاعَتِکَ فَمُرْنِی بِمَا شِئْتَ [فَسَلْنِی مَا شِئْتَ] فَقَالَ: یَکُونُ لِی بِالْحُسَیْنِ أُسْوَةٌ .»

ترجمه:

امام صادق علیه السلام ، ذیل آیۀ (وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیّاً) فرمودند: اسماعیل (بن حزقیل) علیه السلام پیامبر و فرستادۀ خدا بود. قومش بر او مسلّط شدند و پوست سر و صورتش را کندند. پس از آن فرستاده ای از طرف خدای تعالی نزدش آمد و عرضه داشت: پروردگار عالمین به تو سلام می رساند و می فرماید: دیدم آنچه قومت با تو انجام دادند و به من امر فرمود تا تابع دستورات شما باشم. آنچه خواهی به من فرمان بده. اسماعیل علیه السلام فرمود: حضرت امام حسین علیه السلام اسوۀ من [در تحمل سختی ها] است.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 138(حَدَّثَنِی أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْهُمَا جَمِیعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام )

2.علل الشرائع، شیخ صدوق [م. 381]، ج 1، ص 78(حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام ).

ص: 505

3.امالی، شیخ مفید [م. 413]، ص 40: (قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْجِعَابِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنَا یَحْیَی بْنُ زَکَرِیَّا قَالَ حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ عِیسَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ سُلَیْمَانَ وَ عِمْرَانَ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَال سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیه السلام ... شیخ مفید ذیل روایت را به این صورت بیان فرموده است: «فَقَالَ: یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ لِی بِالْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ أُسْوَةٌ.».)

4.تفسیر مجمع البیان، شیخ طبرسی [م. 548]، ج 6، ص 429.

5.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 238.

6.وسائل الشیعة، حر عاملی [م. 1104]، ج 3، ص 265.

7.تفسیر برهان، علامه سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 719.

8.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 13، ص 389.

9.تفسیر نور الثقلین، شیخ حویزی [م. 1112]، ج 3، ص 342.

10.تفسیر کنز الدقائق، شیخ محمد قمی مشهدی [م. 1125]، ج 8، ص 237.

11.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 109.

و به همین مضمون: ( (1))

12.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 137.


1- . با این عبارت: «حَدَّثَنِی أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی خَلَفٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ وَ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ جَمِیعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ إِسْمَاعِیلَ الَّذِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَی فِی کِتَابِهِ: (وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیّاً) لَمْ یَکُنْ إِسْمَاعِیلَ بْنَ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام کَانَ نَبِیّاً مِنَ الْأَنْبِیَاءِ بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَی قَوْمِهِ فَأَخَذُوهُ فَسَلَخُوا فَرْوَةَ رَأْسِهِ وَ وَجْهِهِ فَأَتَاهُ مَلَکٌ عَنِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ بَعَثَنِی إِلَیْکَ فَمُرْنِی بِمَا شِئْتَ فَقَالَ: لِی أُسْوَةٌ بِمَا یُصْنَعُ بِالْحُسَیْنِ علیه السلام »؛ امام صادق علیه السلام فرمودند: اسماعیلی که خدای عزّ و جلّ در کتابش یاد کرده و فرموده: «یاد کن در کتاب خود شرح حال اسماعیل را که بسیار در وعده صادق و رسول و نبی بود» اسماعیل فرزند ابراهیم نیست، بلکه پیامبری است از پیامبران که حقّ عزّ و جلّ او را به سوی قومش فرستاد و آنها او را گرفتند و پوست سر و صورتش را کندند، در این هنگام فرشته ای از سوی خدا به نزد او آمد و عرضه داشت: خداوند جلّ جلاله مرا به نزد تو فرستاده است. آنچه می خواهی امر کن [تا برایت انجام دهم]. اسماعیل فرمود: من در آنچه به حسین [از مصائب] می رسد دنباله رو آن حضرت هستم.

ص: 506

13.علل الشرائع، شیخ صدوق [م. 381]، ج 1، ص 78.(حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام .)

14.وسائل الشیعة، حر عاملی [م. 1104]، ج 3، ص 265.

15.تفسیر برهان، علامه سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 719.

16.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 13، ص 388.

17.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 108.

ص: 507

فصل دوازدهم: تأثیر واقعۀ کربلا درحیوانات و نباتات و جمادات

اشاره

ص: 508

ص: 509

واقعۀ پنجاه و هفتم: گریۀ حیوانات

گریۀ حیوانات برای سید الشهدا علیه السلام در کلام امیرمؤمنان علیه السلام

1)«عَنِ الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ [الهمدانی] قَالَ: قَالَ عَلِیٌّ بِأَبِی وَ أُمِّی الْحُسَیْنُ الْمَقْتُولُ بِظَهْرِ الْکُوفَةِ وَ اللَّهِ لَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی الْوَحْشِ مَادَّةً أَعْنَاقَهَا عَلَی قَبْرِهِ مِنْ أَنْوَاعِ الْوَحْشِ یَبْکُونَهُ وَ یَرْثُونَهُ لَیْلاً حَتَّی الصَّبَاحِ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَإِیَّاکُمْ وَ الْجَفَاءَ.»

ترجمه:

حارث اعور نقل کرده که حضرت علی علیه السلام فرمودند: پدر و مادرم فدای حسین که در پشت کوفه کشته می شود. به خدا سوگند، گویا می بینم حیوانات وحشی را از انواع مختلفش که کتار قبرش گردن کشیده و شب تا صبح گریه می کنند و برایش مرثیه می خوانند و وقتی حال چنین است پس از جفا حذر کنید [و از گریه کردن کوتاهی نکنید].

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 165.

2.ذوب النضار، ابن نما حلی [م. 645]، ص 23.

3.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 164.

ص: 510

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 205.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 489.

6.أسرار الشّهادة، علامه دربندی [م. 1285] ص 430.

گریۀ حیوانات بعد ازکلام حضرت زینب علیها السلام در قتلگاه به نقل خوارزمی

2)«ثُمَّ أَذِنَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ لِلنَّاسِ فِی الرَّحِیلِ إِلَی الْکُوفَةِ، وَ حَمْلِ بَنَاتِ الْحُسَیْنِ وَ أَخَوَاتِهِ، وَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَ ذَرَارِیهِمْ، فَلَمَّا مَرُّوا بجُثَّةِ الْحُسَیْنِ وَ جُثَثِ أَصْحَابِهِ، صَاحَتِ النِّسَاءُ وَ لَطَمْنَ وُجُوهَهُنَّ، وَ صَاحَت زَیْنَبُ: یا محمداه ! صَلَّی عَلَیْکَ مَلِیکُ السَّمَاءِ، هَذَا حُسَیْنٌ بِالْعَراءِ، مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ، مُعَفَّرٌ بِالتُّرَابِ، مَقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ، یا محمداه ! بَنَاتُکَ فِی الْعَسْکَرِ سَبَایَا، وَ ذُرِّیَّتُکَ قَتْلَی تَسْفِی عَلَیْهِمُ الصَّبَا، هَذَا ابْنُکَ مَحزوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا، لَا هُوَ غَائِبٌ فیُرجَی، وَ لَا جَرِیحٌ فیُداوَی. وَ مَا زَالَتْ تَقُولُ هَذَا الْقَوْلَ حَتَّی أَبکَتْ وَ اللَّهِ کُلَّ صَدیقٍ وَ عَدُوٍّ، حَتَّی رَأَیْنَا دُمُوعَ الْخَیْلِ تَنْحَدِرُ عَلَی حَوافِرِها.»

ترجمه:

[روز یازدهم محرم] عمر سعد ندا داد تا به سوی کوفه حرکت کنند و دختران و خواهران امام حسین علیه السلام و امام سجاد علیه السلام و فرزاندان آنها را به آنجا برند. هنگامی که به پیکر امام حسین علیه السلام و یاران او رسید زنان فریاد زدند و به صورتهایشان سیلی زدند و حضرت زینب علیها السلام فریاد زد: «یا محمد! درود ملائک آسمان بر تو باد! این حسین است که در این بیابان به خاک و خون آغشته شده و اعضایش قطعه قطعه گردیده است. یا محمد! دختران تو در این سپاه اسیرند و فرزندان تو کشته شده اند و این نسیم صبحگاهی است که بر آنها می وزد. این فرزند توست که سرش را از قفا از بدنش جدا کرده اند. نه مسافر است که امیدی به آمدنش باشد و نه زخمی است که مداوا شود» و پیوسته این سخن را می گفت تا این که به خدا

ص: 511

قسم هر دوست و دشمن را به گریه آورد و ما دیدیم که اشکهای اسبها بر سُمهایشان می ریزد.

منابع شیعه:

1.منتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج2، 470.

2.الدمعة السّاکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج4، ص374.

منبع اهل تسنن:

3.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568] ،ج 2، ص45.

گریۀ حیوانات بعد ازکلام حضرت زینب علیها السلام در قتلگاه به نقل محمد بن ابیطالب

3)«فِی بَعْضِ الرِّوَایَاتِ: یا محمداه، بَنَاتُکَ سَبَایَا، وَ ذُرِّیَّتُکَ قَتْلَی، تَسفِی عَلَیْهِمُ الصَّبَا، هَذَا ابْنُکَ مَجزوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا، لَا هُوَ غَائِبٌ فَیُرجَی، وَ لَا جَرِیحٌ فیُداوَی، فَما زالَتْ [تَقُولُ هَذَا الْقَوْلَ] حَتَّی أَبکَتْ وَ اللَّهِ کُلَّ صدیقٍ وَ عَدُوٍّ حَتَّی رَأَیْنَا دُمُوعَ الْخَیْلِ تَنْحَدِرُ عَلَی حَوافِرِها.»

ترجمه:

در بعضی روایات آمده است که [حضرت زینب علیها السلام فرمود: ] یا محمد! دختران تو اسیر شده اند و فرزندان تو کشته شده اند و این نسیم صبحگاهی است که بر آنان می وزد. این فرزند توست که سرش را از قفا جدا کرده اند. نه مسافر است که امیدی به آمدنش باشد و نه زخمی است که مداوا شود و پیوسته این سخن را می گفت تا این که به خدا قسم هر دوست و دشمن را به گریه آورد و ما دیدیم که اشکهای اسبها بر سُمهایشان می ریزد.

منابع شیعه:

1. تسلیة المجالس، محمد بن ابی طالب [م. قرن10] ،ج 2،ص334.

2. مقتل الحسین علیه السلام ، مقرّم، ص396- 398.

ص: 512

3. خصائص زینبیّه، آیت الله سید نورالدین جزائری، ص 69.

4. مقتل الحسین علیه السلام ، بحر العلوم، ص 463- 464.

گریۀ حیوانات بعد ازکلام حضرت ام کلثوم علیها السلام در قتلگاه

4)«مَا فِی بَعْضِ الْکُتُبِ الْمُعْتَبَرَةِ فَهُوَ مَا رُوِیَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ أَبِیهِ: أَنَّهُمْ قَدْ جاؤوا بِالنِّسَاءِ عناداً وَ عَبَّروهُنّ عَلَی مَصَارِعِ آلِ الرَّسُولِ، فَلَمَّا رَأَتْ أَمُّ کُلْثُومٍ أَخَاهَا الْحُسَیْنَ تَسفی عَلَیْهِ الرِّیَاحُ وَ هُوَ مَسْلُوبٌ وَ مَکبوبٌ وَقَعَتْ مِنْ أَعْلَی الْبَعِیرِ إِلَی الْأَرْضِ وَ حَضَنَتْ أَخَاهَا وَ هِیَ تَقُولُ بِبُکَاءٍ وَ عَویلٍ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! انْظُرْ إِلَی جَسَدِ وُلْدِکَ مُلْقًی عَلَی الْأَرْضِ بِغَیْرِ دَفنٍ کَفَنَهُ الرَّمْلُ السَّافِی عَلَیْهِ، وَ غَسَلَهُ الدَّمُ الْجَارِی مِن وَریدَیهِ وَ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِهِ یُساقُونَ أُسَارَی فِی أَسْرِ الذُّلِّ، لَیْسَ لَهُمْ مَن یُمانِعُ عَنْهُمْ، وَ رؤوسُ أَوْلَادِهِ مَعَ رَأْسِهِ الشَّرِیفِ عَلَی الرِّمَاحِ کالأقمارِ یَا مُحَمَّدُ الْمُصْطَفَی هَذِهِ بَنَاتُکَ سَبَایَا، وَ ذُرِّیَّتُکَ مقتولةٌ فَما زالَتْ تَقُولُ هَذَا الْقَوْلَ وَ نَحْوَهُ حَتَّی أَبکَتْ کُلَّ صدیقٍ وَ عَدُوٍّ حَتَّی رَأَیْنَا دُمُوعَ الْخَیْلِ تَتَقاطَرُ عَلَی حَوافِرِها.»

ترجمه:

آنچه در بعضی از کتابهای معتبر آمده روایتی است که عبد الله بن ادریس از پدرش نقل نموده است:

[روز یازدهم محرم] به علت دشمنی با آل رسول، زنان را از قتلگاه خاندان پیامبر عبور دادند. وقتی حضرت اُمّ کلثوم علیها السلام [پیکر مطهّر] برادرش حسین علیه السلام را دید که بادها خاک بر روی او می پاشند و همه چیزش غارت شده و بر صورت روی زمین افتاده است از بالای شتر به زمین افتاد و پیکر برادرش را به آغوش گرفت و با صدای بلند گریه می کرد و می فرمود: یا رسول الله! نگاه کن به پیکر فرزندت [حسین علیه السلام ] که روی زمین افتاده و کسی او را دفن نکرده است. ریگهای بیابان او را کفن کرده و خونی که از دو رگ گردنش جاری گشته او را غسل داده است و اینها اهل بیت حسین علیه السلام هستند

ص: 513

که به ذلّت آنها را به اسارت می برند و کسی نیست که از آنان دفاع کند. سر حسین علیه السلام و فرزندانش همچون ماه بر سر نیزه هاست. ای محمد مصطفی! این دختران تو هستند که اسیرند و اینان فرزندان تواند که کشته شده اند. حضرت ام کلثوم علیها السلام پیوسته از این سخنان می گفت تا این که هر دوست و دشمنی را گریاند و ما دیدیم که اشکهای اسبها، قطره قطره بر سُمهایشان می چکد.

منبع شیعه:

أسرار الشهادة، دربندی [م. 1285]، ص460- 461.

رجوع شود به ص175، ح3؛ و ص176، ح4؛ و ص195، ح22؛ و ص198، ح24؛ و ص481، ح6.

ص: 514

ص: 515

واقعۀ پنجاه و هشتم: ذوالجناح، مرکب عرش پیمای اباعبدالله الحسین علیه السلام

مقدمه: نکته معرفتی در مورد تغییر ماهیت مخلوقات

یکی از مسائل بسیار مهمّ در مبحث معاد، انقلاب ماهیّتها و ذاتیات است. به شهادت روایات متواتره از خاصّه و عامّه در کربلا نیز دگرگونیهای ذاتی در اشیاء پدید آمد و بسیاری از قوانین طبیعی، تحت تأثیر قوای ما فوق طبیعت، تغییر یافت و اموری اعجاز آمیز و شگفت انگیز واقع شد. یکی از این تحولات تکوینی مربوط به ذو الجناح، اسب مبارک حضرت امام حسین علیه السلام است.

توجّه به این نکتۀ مهمّ معرفتی در فهم این مبحث، بسیار حائز اهمیّت است؛ زیرا در روز قیامت، ماهیت انسانیِ اهل گناه و معصیت و دشمنان اهل بیت علیهم السلام به ماهیت حیوانی منقلب خواهد شد و خصوصیات ذاتی سباع و بهائم به صورت انسانی آنها اضافه شده و صورت ظاهری این گروه به صورت سباع و بهائم تبدیل می گردد.

همچنین گاه ماهیت حیوانی تبدّل پیدا کرده و خصوصیت و صورت ماهیت انسانی را دریافت می نماید و لذا مُدرک کلیات گشته و قوّۀ ناطقۀ عاقله در حقیقت

ص: 516

ذاتی ایشان نمودار می گردد و این مطلب در مورد ذوالجناح، اسب با وفای سید الشهدا علیه السلام صورت گرفته است.

شاهد این امر، حرکات فوق العاده و اعمالی است که از ذوالجناح صادر گردید. یکی از این موارد آن است که این اسب در روز دوّم محرّم وقتی به سرزمین نینوا رسید، دیگر از جای خویش حرکت ننمود و کربلا را شناخت.

یکی دیگر از این موارد آن است که حضرت علیه السلام با این اسب، وداع نمود و با او سخن گفت که بیان خواهد شد.

یکی دیگر از اختصاصات این اسب آن است که توفیق یافت تا از پیکر غرقه به خون سیدالشهدا علیه السلام دفاع نماید و این توفیق حتّی نصیب ملائکه نگردید.

در نقل برخی ارباب مقاتل آمده است که وقتی ذوالجناح به سمت حضرت عباس علیه السلام می رفت متوجه دستان بریدۀ قمر بنی هاشم شد و از حرکت ایستاد و این امر از معرفت ذو الجناح به آن حضرت است.

ذوالجناح همچنین خبر شهادت را به خیام حرم برد و با حضرت سکینه علیها السلام تکلم نمود و عاقبت بر اساس برخی نقلها در مصیبت سید الشهدا علیه السلام آن قدر در کنار خیمه سر خویش را به زمین زد تا در فراق اباعبد الله الحسین علیه السلام جان سپرد. ( (1))


1- . «الْجَنَاحُ»: اسم فرس لرسول الله. مجمع البحرین، طریحی، ج 2، ص: 347. أَخْبَرَنَا أَبُو عَمْرٍو مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَطَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ نَاصِحِ بْنُ نومرد الدامغانی قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِمْرَانِ الهمدانی قَالَ حَدَّثَنَا الْقَسَمُ بْنِ الْحَکَمِ بْنِ کَثِیرِ الْعُرَی قَالَ حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ بْنِ إِبْرَاهِیمَ أَبُو یُوسُفَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ الْحَکَمِ عَنْ مِقْسَمٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاس قَالَ: اِسْمُ رَایَةِ النَّبی الْعِقَابُ وَ اسْمُ دِرْعِه ذَاتَ الْفُضُولِ وَ اسْمُ حِمَارِه یَعْفُورٍ وَ اسْمُ سَیْفِهُ ذُو الْفَقَارِ وَ اسْمُ بَغْلِهُ الدُّلْدُلُ وَ اسْمُ فَرَسِهِ ذُو الْجَنَاحِ وَ اسْمُ نَاقَتِهِ الْقُصْوَی. شرف المصطفی، ابوسعید خرگوشی نیشابوری، متوفای406 ه- ق)ج3، ص279. «مُحَمَّدُ بْنُ الْوَلِیدِ الصَّیْرَفِیُّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم الْوَفَاةُ دَعَا الْعَبَّاسَ بْنَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَقَالَ لِلْعَبَّاسِ یَا عَمَّ مُحَمَّدٍ تَأْخُذُ تُرَاثَ مُحَمَّدٍ وَ تَقْضِی دَیْنَهُ وَ تُنْجِزُ عِدَاتِهِ فَرَدَّ عَلَیْهِ وَ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم أَنَا شَیْخٌ کَبِیرٌ کَثِیرُ الْعِیَالِ قَلِیلُ الْمَالِ مَنْ یُطِیقُکَ وَ أَنْتَ تُبَارِی الرِّیحَ قَالَ فَأَطْرَقَ صلی الله علیه و آله و سلم هُنَیْئَةً قَالَ یَا عَبَّاسُ أَ تَأْخُذُ تُرَاثَ رَسُولِ اللَّهِ وَ تُنْجِزُ عِدَاتِهِ وَ تُؤَدِّی دَیْنَهُ فَقَالَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَنَا شَیْخٌ کَبِیرٌ کَثِیرُ الْعِیَالِ قَلِیلُ الْمَالِ مَنْ یُطِیقُکَ وَ أَنْتَ تُبَارِی الرِّیحَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم أَمَا إِنِّی سَأُعْطِیهَا مَنْ یَأْخُذُ بِحَقِّهَا ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ یَا أَخَا مُحَمَّدٍ أَ تُنْجِزُ عِدَاتِ مُحَمَّدٍ وَ تَقْضِی دَیْنَهُ وَ تَأْخُذُ تُرَاثَهُ قَالَ نَعَمْ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی قَالَ فَنَظَرْتُ إِلَیْهِ حَتَّی نَزَعَ خَاتَمَهُ مِنْ إِصْبَعِهِ فَقَالَ تَخَتَّمْ بِهَذَا فِی حَیَاتِی قَالَ فَنَظَرْتُ إِلَی الْخَاتَمِ حِینَ وَضَعَهُ عَلِیٌّ علیه السلام فِی إِصْبَعِهِ الْیُمْنَی فَصَاحَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم یَا بِلَالُ عَلَیَّ بِالْمِغْفَرِ وَ الدِّرْعِ وَ الرَّایَةِ وَ سَیْفِی ذِی الْفَقَارِ وَ عِمَامَتِی السَّحَابِ وَ الْبُرْدِ وَ الْأَبْرَقَةِ وَ الْقَضِیبِ یُقَالُ لَهُ الْمَمْشُوقُ فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُهَا قَبْلَ سَاعَتِی تِیکَ یَعْنِی الْأَبْرَقَةَ کَادَتْ تَخْطَفُ الْأَبْصَارَ فَإِذَا هِیَ مِنْ أَبْرُقِ الْجَنَّةِ فَقَالَ یَا عَلِیُّ إِنَّ جَبْرَئِیلَ أَتَانِی بِهَا فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ اجْعَلْهَا فِی حَلْقَةِ الدِّرْعِ وَ اسْتَوْفَرَ بِهَا مَکَانَ الْمِنْطَقَةِ ثُمَّ دَعَا بِزَوْجَیْ نِعَالٍ عَرَبِیَّیْنِ أَحَدُهُمَا مَخْصُوفَةٌ وَ الْأُخْرَی غَیْرُ مَخْصُوفَةٍ وَ الْقَمِیصِ الَّذِی أُسْرِیَ بِهِ فِیهِ وَ الْقَمِیصِ الَّذِی خَرَجَ فِیهِ یَوْمَ أُحُدٍ وَ الْقَلَانِسِ الثَّلَاثِ قَلَنْسُوَةِ السَّفَرِ وَ قَلَنْسُوَةِ الْعِیدَیْنِ وَ قَلَنْسُوَةٍ کَانَ یَلْبَسُهَا وَ یَقْعُدُ مَعَ أَصْحَابِهِ ثُمَّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم یَا بِلَالُ عَلَیَّ بِالْبَغْلَتَیْنِ الشَّهْبَاءِ وَ الدُّلْدُلِ وَ النَّاقَتَیْنِ الْعَضْبَاءِ وَ الصَّهْبَاءِ وَ الْفَرَسَیْنِ الْجَنَاحِ الَّذِی کَانَ یُوقَفُ بِبَابِ مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم لِحَوَائِجِ النَّاسِ یَبْعَثُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم الرَّجُلَ فِی حَاجَةٍ فَیَرْکَبُهُ وَ حَیْزُومٍ وَ هُوَ الَّذِی یَقُولُ أَقْدِمْ حَیْزُومُ وَ الْحِمَارِ الْیَعْفُورِ ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ اقْبِضْهَا فِی حَیَاتِی لَا یُنَازِعُکَ فِیهَا أَحَدٌ بَعْدِی ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ أَوَّلَ شَیْ ءٍ مَاتَ مِنَ الدَّوَابِّ حِمَارُهُ الْیَعْفُورُ تُوُفِّیَ سَاعَةَ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم قَطَعَ خِطَامَهُ ثُمَّ مَرَّ یَرْکُضُ حَتَّی وَافَی بِئْرَ بَنِی حَطْمَةَ بِقُبَا فَرَمَی بِنَفْسِهِ فِیهَا فَکَانَتْ قَبْرَهُ ...» امام صادق علیه السلام ، از جدّ بزرگوار خویش روایت نموده که فرمود: هنگامی که رحلت حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرا رسید عباس بن عبد المطلب و امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام را طلبید و به عباس فرمود: ای عموی محمّد، آیا میراث محمّد را برمی داری و در مقابل دینش را ادا کرده و به وصایایش عمل کنی؟ عبّاس آن را ردّ کرد و عرض نمود: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، من پیرمردی مسن و کثیر العیال و کم مال هستم. کیست که طاقت تو را داشته باشد و حال آن که تو از نظر سخاء و بخشش با باد معارضه می کنی؟ سپس امام علیه السلام فرمود: بعد از سخنان عبّاس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اندکی خاموش و ساکت شدند سپس فرمودند: ای عبّاس آیا میراث رسول خدا را می گیری و در مقابلش به وصایایش عمل کرده و دینش را بپردازی؟ عباس عرض کرد: پدر و مادرم فدایت باد، من پیر مرد و مسن و کثیر العیال و قلیل المال هستم، کیست که طاقت تو را داشته باشد و حال آن که تو از نظر سخاوت با باد معارضه می کنی؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: به زودی آن میراث را به کسی اعطاء می کنم که آنها را به حقّ اخذ می کند سپس فرمود: ای علی و ای برادر محمّد، آیا وصایای محمّد را عمل کرده و دینش را اداء نموده و میراثش را اخذ می کنی؟ علی علیه السلام عرضه داشت: آری پدر و مادرم فدایت باد. عبّاس می گوید: چشم به پیامبر دوخته بودم تا وقتی که دیدم آن حضرت انگشتری خود را از انگشت بیرون آورد و به علی علیه السلام فرمود: تا مادامی که من زنده ام این را به انگشت خود کن. عبّاس می گوید: در وقتی که علی علیه السلام انگشتر را به انگشت راست خود می نمود من مشاهده می کردم باری پیامبر با صدای بلند فرمودند: بلال کلاه خود و زرع و پرچم و شمشیر ذو الفقار و عمامه سحاب و برد و ریسمان و سیاه و سفید و چوبدستی من که به آن چوبدستی ممشوق می گویند را بیاور. عباس می گوید: به خدا سوگند تا آن ساعت ریسمان و برقه را من ندیده بودم ریسمانی بود که چشم ها را خیره می کرد، این ریسمان از ریسمان های ابرق بهشتی بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: ای علی، جبرئیل این ریسمان را برای من آورد و گفت: ای محمّد این را در حلقه زره قرار بده و به جای کمربند از آن استفاده کن. سپس دو لنگه نعلین عربی را طلب فرمود، یکی از آن دو وصله دار و دیگری بدون وصله بود و نیز پیراهنی که در آن به معراج رفته و آن پیراهنی که در روز جنگ احد به تن فرموده بودند و همچنین سه عرقچین که داشتند را طلبیدند، آنها عبارت بودند از: عرقچینی که در سفر به سر می گذارند، عرقچینی که در دو عید فطر و قربان از آن استفاده می کردند و عرقچینی که به سر گذارده و با اصحابشان می نشستند. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: بلال، آن دو قاطر به نامهای: شهباء و دلدل و آن دو شتر به اسامی: عضباء و صهباء و آن دو استر یعنی جناح که درب مسجد نگاهداری می شد برای حوائج و نیازمندی های مردم مثلا شخصی را که رسول خدا برای حاجتی به جایی می فرستادند وی سوار بر آن اسب می شد و به دنبال مقصود می رفت، و حیزوم و این همان اسبی بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به آن خطاب می کرد وی می فرمود: حیزوم قدم بردار و جلو برو، حیوان اجابت می کرد و حرکت می کرد و آن دراز گوش به نام یعفور را نزد من بیاور. سپس فرمودند: یا علی این مواریث را قبض کن و در زمان حیات و زنده بودن من آنها را بردار تا بعد از من کسی با تو در باره آنها نزاع نکند. سپس امام صادق علیه السلام فرمودند: اوّلین حیوانی که از این چهارپایان مرد، یعفور بود. هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از این عالم رحلت فرمودند این حیوان ریسمان مهار خود را قطع کرد و گریخت و پیوسته می دوید تا به چاه بنی حطمه در قبا رسید و خود را در آن انداخت و همان چاه قبر آن حیوان گردید، سپس امام صادق علیه السلام فرمودند: این درازگوش (یعفور) بود. کافی، شیخ کلینی، ج 1، ص 237؛ علل الشرائع، شیخ صدوق، ج 1، ص 167؛ صراط المستقیم، علی بن یونس عاملی، ج 2، ص 89؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج 22، ص 456.

ص: 517

ص: 518

ص: 519

حرکت نکردن ذوالجناح هنگام رسیدن به کربلا

1)«سَارُوا جَمِیعاً إِلَی أَنْ أَتَوْا أَرْضَ کَرْبَلَاءَ وَ ذَلِکَ یَوْمُ الْأَرْبَعَاءِ، فَوَقَفَ فَرَسُ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ، فَنَزَلَ عَنْهَا، وَ رَکِبَ أُخْرَی، فَلَمْ یَنْبَعِث خُطْوَةً وَاحِدَةً، وَ لَمْ یَزَلْ یَرْکَبُ فَرَساً بَعْدَ فَرَسٍ، حَتَّی رَکِبَ سَبْعَةَ أَفْرَاسٍ وَ هُنَّ عَلَی هَذَا الْحَالِ. فَلَمَّا رَأَی ذَلِکَ قَالَ: یا قَوْمُ! مَا اسْمُ هَذِهِ الْأَرْضِ؟ قالُوا: أَرْضُ الْغَاضِرِیَّةِ. قَالَ: فَهَلْ لَهَا اسْمٌ غَیْرُ هَذَا؟ قالُوا: تُسَمَّی نینوا . قَالَ: أَهَل لَهَا اسْمٌ غَیْرُ هَذَا؟ قالُوا: شَاطِئُ الْفُرَاتِ. قَالَ: أَهَل لَهَا اسْمٌ غَیْرُ هَذَا؟ قالُوا: تُسَمَّی کَرْبَلَاءَ. فَعِنْدَ ذَلِکَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ وَ قَالَ: أَرْضُ کَرْبٍ وَ بَلَاءٍ، ثُمَّ قَالَ: انْزِلُوا، هاهُنَا مُنَاخُ رِکابِنا، هاهُنَا تُسفَکُ دِمَاؤُنَا، هاهُنَا وَ اللَّهِ تُهْتَکُ حَریمُنا، هاهُنَا وَ اللَّهِ تُقْتَلُ رِجَالُنَا، هاهُنَا وَ اللَّهِ تُذْبَحُ أطفالُنا، هَاهُنَا وَ اللَّهِ تُزارُ قُبُورُنَا، وَ بِهَذِهِ التُّرْبَةِ وَعَدَنِی جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، وَ لَا خُلفَ لِقَوْلِهِ ثُمَّ نَزَلَ عَنْ فَرَسِهِ.»

ترجمه:

همگی حرکت کردند تا روز چهارشنبه به کربلا رسیدند. اسب حسین علیه السلام ایستاد. حضرت از آن اسب پایین آمد و سوار اسب دیگری شد آن اسب حتی یک قدم برنداشت. امام حسین علیه السلام بر هفت اسب سوار شد و هیچ یک حرکت نکرد. وقتی حضرت این صحنه را دید فرمود: ای جماعت! اسم این زمین چیست؟ گفتند: زمین غاضریه. فرمود: آیا اسمی غیر از این دارد؟ گفتند: نینوا نامیده می شود. فرمود: آیا اسمی غیر از این دارد؟ گفتند: ساحل فرات. فرمود: آیا اسمی غیر از این دارد؟ گفتند: کربلا نامیده می شود. با شنیدن نام کربلا، نفس عمیقی (از روی اندوه) کشید و فرمود: زمین رنج و بلا! سپس فرمود: از مرکب ها پایین بیایید. اینجا محل نشستن شتران ماست. اینجا خونهای ما ریخته می شود. به خدا اینجا حریم ما هتک می گردد. به خدا اینجا مردان ما کشته و اطفال ما ذبح می شوند. به خدا اینجا قبور ما زیارت

ص: 520

می شود و جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من وعدۀ این تربت را داده است و گفتار او مخالف واقع نیست.

منابع شیعه:

1.مقتل ابی مخنف (مشهور)، ابومخنف [م. 157]، ص48- 49.

2.الدمعة السّاکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج4، ص256.

ورود به کربلا به نقل کاشفی و عبداللطیف بن علی بیرجندی

2)اسب امام حسین علیه السلام به زمین هولناک رسیده بایستاد، و هر چند امام تازیانه می زد گام از گام بر نمی داشت. امام حسین علیه السلام پرسید که هیچ کس می داند این چه زمین است؟ یکی گفت، این را ارض ماریه گویند، آن حضرت علیه السلام گفت: شاید نام دیگر داشته باشد. گفتند: آری، این موضع را کربلا خوانند. امام حسین علیه السلام گفت: «اللّه اکبر ارض کرب و بلا و سفک الدّماء» این زمین کرب و بلا است و این جای ریختن خونهای ماست. اینجا محطّ رجال آل عبا است.

منابع شیعه:

1.روضة الشهدا، کاشفی [م. 910] ص335.

2.فضائل و مناقب اهل بیت علیهم السلام ، عبداللطیف بیرجندی، [م. 921 ] ص401.

ورود به کربلا به نقل طریحی و علامه دربندی

3)«فَسَارُوا جَمِیعاً إِلَی أَنْ انْتَهَوْا أَرْضَ کَرْبَلَاءَ إِذْ وَقَفَ الْجَوَادُ الَّذِی تَحْتَ الْحُسَیْنِ وَ لَمْ یَنْبَعِث مِنْ تَحْتِهِ، وَ کُلَّمَا حَثَّهُ عَلَی الْمَسِیرِ لَمْ یَنْبَعِث خُطْوَةً وَاحِدَةً، فَنَزَلَ عَنْهُ، وَ رَکِبَ غَیْرَهُ فَلَمْ یَنْبَعِث خُطْوَةً وَاحِدَةً، فَقَالَ الْإِمَامُ عَلَیْهِ السَّلَامُ: یا قَوْمُ! ما یُقالُ لِهَذِهِ الْأَرْضِ؟ فَقالُوا: نَیْنَوَی. فَقَالَ: هَلْ لَهَا اسْمٌ غَیْرُ هَذَا؟ قالُوا: نَعَمْ، شَاطِئُ الْفُرَاتِ. فَقَالَ: هَلْ لَهَا اسْمٌ غَیْرُ هَذَا؟ قالُوا: نَعَمْ، تُسَمَّی کَرْبَلَاءَ. فَعِنْدَ ذَلِکَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ فَقَالَ: هَذِهِ وَ اللَّهِ کَرْبٌ وَ بَلَاءٌ ...»

ص: 521

ترجمه:

همگی حرکت کردند تا به کربلا رسیدند. اسبی که امام حسین علیه السلام بر آن سوار بود ایستاد و حرکت نکرد. امام علیه السلام اسب را حرکت می داد اما اسب قدم از قدم بر نداشت. از آن اسب پایین آمد و سوار اسب دیگری شد. آن اسب هم یک قدم برنداشت. امام علیه السلام فرمود: ای جماعت! نام این سرزمین چیست؟ گفتند: نینوا. فرمود: اسمی غیر از این دارد؟ گفتند: آری ساحل فرات. فرمود: اسمی غیر از این دارد؟ گفتند: آری کربلا نامیده می شود. در این هنگام نفس عمیقی (از روی اندوه) کشید و فرمود: به خدا این [زمین، زمینِ] رنج و بلاست.

منابع شیعه:

1.منتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج2، ص439.

2.أسرار الشّهادة، علامه دربندی [م. 1285]، ص 255.

3.ناسخ التّواریخ سیّد الشّهداء علیه السلام ، سپهر [م. 1297]، ج2، 168. (به همین مضمون)( (1))

ایستادن ذوالجناح نزد دست قمربنی هاشم علیه السلام

4)«در کتاب محرق الفؤاد و در کتاب مقتل ابن عربی ذکر شده است که وقتی دست های مبارک حضرت عباس علیه السلام را قطع نمودند و آن مظلوم بر زمین افتاد


1- . عبارت ناسخ اینچنین است: «بالجمله، از راه و بی راه قطع مسافت کرده، به زمین کربلا رسیدند. ناگاه اسب امام علیه السلام از رفتار بازایستاد. چند که مهمیز بزد از جای جنبش نیارست کرد. آن حضرت بفرمود تا اسب دیگر حاضر کردند. چون برنشست، همچنان از جای جنبش ننمود. به روایت لوط بن یحیی: هفت اسب و اگرنه هشت اسب بدل آوردند هیچ یک گامی فراپیش ننهادند. حسین علیه السلام فرمود: این زمین را نام چیست؟ گفتند: غاضریه. فرمود: جز اینش نام نیست؟ عرض کردند: نینوا. فرمود: دیگر چه گویند؟ گفتند: شاطئ الفرات. گفت: آیا جز این اسامی او را نامی است؟ عرض کردند: کربلا. این وقت آهی سرد برآورد. فرمود: این جا زمین اندوه و ابتلا است. فرود آیید...»

ص: 522

صدا زد برادر خود امام مظلوم و غریب را که: «یا اَخا أدرک أخاک» امام مظلوم بر اسب خود سوار شد و رو به میدان جهاد گذاشت و به یاری حضرت عباس علیه السلام به دنبال صدای ناله حضرت عباس علیه السلام می رفت که ناگاه ذوالجناح ایستاد و قدم از قدم بر نداشت و سر خود را به جانب حضرت ابی عبدالله علیه السلام بلند کرد و شروع نمود به گریه و نوحه و زاری کردن و اشاره به جانب زمین می نمود. حضرت سید الشهداء علیه السلام فهمیدند مطلبی دارد، فرمودند: چه می گویی ای ذوالجناح؟ که ناگاه به قدرت کامله الهی قفل خاموشی از زبان آن حیوان برداشته شد و عرض کرد: «یا سَیّدی أما تَنظُر إلی الأرض؟» ای آقا آیا به سوی زمین نگاه نمی کنی؟ فَلمّا نَظَر الحُسین إلی الأرض رَأی أیدی أخیه العَبّاس مَقطوعَة و فی التُّراب مَوضوعَة سپس حضرت خم شد و آن را برداشت و به سینه چسبانید و فرمود: «الآن انکسَر ظَهری وَ قَلّت حیلَتی» الان برادرم کشته شد و پشتم شکست و بیچاره شدم.»

منبع شیعه:

أنوار الشهادة، شیخ حسن یزدی [م. 1297]، ص98.

ایستادن ذوالجناح نزد مشک پاره پاره

5)«در شهادت حضرت عباس علیه السلام وقتی که قدری دیگر راه آمد امام غریب مظلوم، ذوالجناح ایستاد و گریست و عرض کرد: ای آقا نظر مبارک را به روی زمین اندازید. حضرت علیه السلام نگاه کرد دید مشکِ پاره پارۀ برادرش عباس علیه السلام افتاده و آبهایش ریخته است. حضرت علیه السلام آهی کشید و گریست و فرمود: أُفّ لَکِ یا دُنیا قَتَلتِ أولادی عِطاشا»

منبع شیعه:

أنوار الشهادة، شیخ حسن یزدی [م. 1297]، ص99.

ص: 523

ادب ذوالجناح و نیاشامیدن آب به نقل ابن شهرآشوب

6)«رَوَی أَبُو مِخْنَفٍ عَنِ الْجَلُودِیِ أَنَّ الْحُسَیْنَ حَمَلَ عَلَی الْأَعْوَرِ السُّلَمِیِّ وَ عَمْرِو بْنِ الْحَجَّاجِ الزُّبَیْدِیِّ وَ کَانَا فِی أَرْبَعَةِ آلَافِ رَجُلٍ عَلَی الشَّرِیعَةِ وَ أَقْحَمَ الْفَرَسَ عَلَی الْفُرَاتِ فَلَمَّا أَوْلَغَ الْفَرَسُ بِرَأْسِهِ لِیَشْرَبَ قَالَ علیه السلام: أَنْتَ عَطْشَانٌ وَ أَنَا عَطْشَانٌ وَ اللَّهِ لَا أَذُوقُ الْمَاءَ حَتَّی تَشْرَبَ فَلَمَّا سَمِعَ الْفَرَسُ کَلَامَ الْحُسَیْنِ شَالَ رَأْسَهُ وَ لَمْ یَشْرَبْ کَأَنَّهُ فَهِمَ الْکَلَامَ فَقَالَ الْحُسَیْنُ: اشْرَبْ فَأَنَا أَشْرَبُ ...»

ترجمه:

ابومخنف از جلودی نقل می کند که امام حسین علیه السلام بر اعور سلمی و عمرو بن حجاج زبیدی که با چهار هزار نفر، نگهبان شریعه بودند، حمله کرد و اسب خود را به فرات رسانید. هنگامی که اسب سر خود را خم کرد که آب بیاشامد امام حسین علیه السلام فرمود: تو تشنه ای و من هم تشنه ام، به خدا قسم لب به آب نمی زنم تا تو آب بیاشامی. وقتی اسب، سخن امام علیه السلام را شنید سر خود را بلند کرد و آب نیاشامید. گویا کلام امام را فهمید. امام حسین علیه السلام فرمود: بیاشام من هم می آشامم ...

منابع شیعه:

1.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج3، ص215.

2.مدینة المعاجز،علامه بحرانی [م. 1107]، ج3، ص505.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م.1111]، ج 45، ص51.

4.ریاض الأبرار، سید نعمت الله جزائری [م. 1112]، ج1، ص229.

5.عوالم امام حسین، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص294.

6.أسرار الشّهادة، علامه دربندی [م. 1285]، ص 411.

7.تذکرة الشهداء، ملا حبیب الله کاشانی [م. 1340]، ج2، ص99.

8.مقتل الحسین علیه السلام ، مقرم ، ص290.

9.نفس المهموم، محدث قمی، ص 355.

10.معالی السّبطین، مازندرانی [م. 1384]، ج2، ص13- 14.

ص: 524

11.انوار الشهادة، شیخ حسن یزدی [م. 1297]، ص98. و به همین مضمون: ص193.( (1))

ادب ذوالجناح و نیاشامیدن آب، به نقل علامه دربندی

7)«[چون] عطش شدید بر آن مظلوم و همچنین بر ذو الجناح مستولی شد پس قصد فرات نمود و چند رؤسا لشکر که با چهار هزار نفر نامرد یا پنجاه هزار موکل بر فرات بودند آنها را متفرق و منهزم گردانید. داخل شد به فرات و اشاره به ذوالجناح نمود فرمود: ای ذو الجناح، تو تشنه و من تشنه ام؛ والله آب نخواهم خورد تا آنکه اول تو بخوری. اسحاق بن جثوه که یکی از رؤسا موکلین بر فرات بود این حالت را از امام مظلوم علیه السلام مشاهده نمود بسیار تعجب کرد و گفت در پیش خودش: «والله أنت ضلع من أضلاع النبوة» آیا این چه فتوت و چه مروت است در این حالت قبل از اسبش آب نمی خورد. پس ذوالجناح با وفا کلام امام علیه السلام را فهمید و آب نخورد و منتظر آب خوردن امام علیه السلام شد. پس امام علیه السلام فرمود: ای ذوالجناح تو آب بخور و من هم می خورم سپس دست مبارکش را دراز نموده یک غرفه از آب برداشت».


1- . عبارت انوار الشهاده در ص193 اینچنین است: «پس حضرت علیه السلام اراده فرات نمود، جمیع لشکر، اطراف او را احاطه نمودند، آن بزرگوار بر ایشان حمله کرد چنانکه جمیع لشکر از هم پاشیدند، و میمنه و میسره و قلب بر هم ریختند و یکدیگر را پایمال نمودند. «فَأَقحَمَ فَرَسهُ عَلَی الفُرَات» پس اسب خود را وارد فرات ساخت و آن حیوان هم تشنه بود و انتظار می کشید که اول امام آب بیاشامد. حضرت به او فرمود: «اشرب فأنا أشرب» آب بیاشام که من هم آب خواهم آشامید. پس کفی از آب برداشت که بیاشامد که ناگاه حصین بن نمیر تیری انداخت که آمد بر ران مبارک حضرت نشست. حضرت علیه السلام آن تیر را کشید و خون آن را می گرفت و به آسمان می پاشید و می فرمود: «یارب إلیک المشتکی من قوم أراقوا دمی و منعوا شرب الماء» خدایا به سوی تو شکایت می کنم از گروهی که خون مرا ریختند و مرا از شربت آبی منع کردند. باز خواست آب بیاشامد پسر سعد ملعون گفت: وای بر شما اگر حسین علیه السلام قطره ای آب بیشامد همه شما را هلاک خواهد کرد...»

ص: 525

منبع شیعه:

جواهر الایقان، علامه دربندی [م. 1285]، ص335-336.

وداع امام حسین علیه السلام با ذوالجناح

8)شیخ حسن یزدی در مقتلش بعد از ذکر کردن وداع های امام حسین علیه السلام با اهل حرم، وداعی را نیز در قالب وداع دهم سید الشهدا علیه السلام می آورد و می فرماید:

«وداع دهم با ذوالجناح است. چنانچه مرویست: در دفعۀ آخر که آن مظلوم بر آن سوار شد فرمود: ای ذوالجناح، مرا حلال کن؛ چرا که امروز در این صحرا تشنه و گرسنه بودی. این دفعۀ آخر است که بر تو سوار شده ام. آن اسب چون این را شنید سر خود را بلند کرد و نگاهی به صورت مبارک امام علیه السلام کرد و اشک از چشم او جاری گشت. حضرت علیه السلام دانست که مطلبی دارد. فرمود: چه حاجت داری؟ به قدرت کاملۀ خدا قفل از دهان آن حیوان برداشته شد[همچنانکه هدهد با سلیمان نبیّ علیه السلام تکلم کرد] عرض کرد: ای آقا من در دنیا اسبِ سواری شما بودم و از شما التماس دارم که در روز قیامت هم اسب سواری شما باشم. حضرت علیه السلام دست بر سر و صورت او مالید و فرمود که: دل خوش دار که چون وارد محشر شوم بر مَرکبی دیگر سوار نشوم مگر بر تو. [امام علیه السلام فرمود] اما من هم به تو سفارشی دارم که چون کشته شوم کسی را ندارم که خبر شهادتم را به اهل حرم برساند. ای اسب من تو خبر شهادت مرا به خواهرم زینب علیها السلام و دخترم سکینه علیها السلام برسان».

مؤلف انوار الشهاده، برای این حدیث، دو مؤیّد می آورد: یکی مکالمۀ حضرت موسی علیه السلام با خداوند متعال و دیگری بردن خبر شهادت به خیمه ها.

منبع شیعه:

انوار الشهادة، شیخ حسن یزدی [م. 1297]، ص174.

ص: 526

تکلم ذوالجناح با امام حسین علیه السلام پس از وداع حضرت علیه السلام با اهل خیام

9)«در دفعۀ آخر که آن حضرت علیه السلام بر ذوالجناح سوار شدند و از وداع اهل حرم فارغ گردیدند و قدری از حرم دور شدند، ذوالجناح با چشم های پر از اشک سر خود را بلند کرد به جانب آن مظلوم و عرض کرد: ای سیّد و صاحب من، می دانم که این دفعۀ آخر است که بر پشت من سوار شده ای چرا که دیدم و شنیدم با اهل حرم وصیت می کردی خصوصا با سکینۀ مظلومه و فرمودی که مرا سیر ببینید چرا که من کشته می شوم و دیگر به خیمه ها برنخواهم گشت. و دیگر دیدم که لباس کهنه در زیر جامه به عوض کفن پوشیدی که آن را بنی اُمیّه غارت نکنند. من هم التماسی دارم و استدعای من آن است که قبول فرمایی. حضرت علیه السلام فرمودند: بگو ای ذوالجناح حاجت خود را. عرض کرد که می خواهم چون روز قیامت شود و شما وارد صحرای محشر شوید، بر اسب دیگر سوار نشوید بلکه من اسب سواری شما باشم. حضرت علیه السلام گریست و دست بر سر و صورتش کشید و فرمود: دل خوش دار که تو اسب سواری من خواهی بود در روز قیامت».

منبع:

انوار الشهادة، شیخ حسن یزدی [م. 1297]، ص99.

دفاع ذوالجناح از سید الشهدا علیه السلام

10)«رَوَی أَبُو مِخْنَفٍ عَنِ الْجَلُودِیِ أَنَّهُ کَانَ صُرِعَ الْحُسَیْنُ فَجَعَلَ فَرَسُهُ یُحَامِی عَنْهُ وَ یَثِبُ عَلَی الْفَارِسِ فَیَخْبِطُهُ عَنْ سَرْجِهِ وَ یَدُوسُهُ حَتَّی قَتَلَ الْفَرَسُ أَرْبَعِینَ رَجُلاً ثُمَّ تَمَرَّغَ فِی دَمِ الْحُسَیْنِ وَ قَصَدَ نَحْوَ الْخَیْمَةِ وَ لَهُ صَهِیلٌ عَالٍ وَ یَضْرِبُ بِیَدَیْهِ الْأَرْضَ.»

ترجمه:

ابومخنف از جلودی روایت کرده که امام حسین علیه السلام افتاده بود و اسب آن بزرگوار از او

ص: 527

حمایت می کرد و بر سوارها حمله می نمود و آنان را از بالای زین به زیر می انداخت و زیر پا له می کرد تا اینکه تعداد چهل نفر را کشت. سپس خود را به خون امام حسین علیه السلام رنگین کرد و شیهه کشان درحالیکه دستانش را بر زمین می کوبید به سمت خیمه ها رفت.

منابع شیعه:

1.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 215.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 506.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 57.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 300.

5.أسرار الشّهادة، علامه دربندی [م. 1285]،ص 435.

ص: 528

عکس العمل ذو الجناح پس از شهادت امام حسین علیه السلام
شیحۀ ذوالجناح

11)در زیارت ناحیۀ مقدسه آمده است: «... وَ أَسْرَعَ فَرَسُکَ شَارِداً، وَ إِلَی خِیَامِکَ قَاصِداً، مُحَمْحِماً بَاکِیاً...»

ترجمه:

و اسب تو شیهه کشان و گریه کنان به سرعت به سمت خیمه هایت دوید.

منابع شیعه:

1.مزار، محمد بن جعفر مشهدی [م. قرن 6]، ص 504.

2.مصباح الزائر، سید بن طاووس [م. 664]، ص 234.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 98، ص 240.

گریۀ شدید ذوالجناح

12)«لَمَّا قُتِلَ الحسینُ جَعَلَ جَوَادُهُ یَصهَلُ وَ یُحَمحِمُ وَ یَتَخَطَّی الْقَتْلَی فِی الْمَعْرَکَةِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ، فَنَظَرَ إِلَیْهِ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ، فَصَاحَ بِالرِّجَالِ: خُذُوهُ، وَ آتُونِی بِهِ. وَ کَانَ مِنْ جِیَادِ خَیْلِ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم . قَالَ: فتَراکَضَت الْفُرْسَانُ إِلَیْهِ، فَجَعَلَ یَرفَس بِرِجْلَیْهِ، وَ یُمانِعُ عَنْ نَفْسِهِ، وَ یکدم بِفَمِهِ، حَتَّی قَتَلَ جَمَاعَةً مِنَ النَّاسِ، وَ نَکَسَ فُرْسَاناً عَنْ خُیُولِهِمْ وَ لَمْ یَقْدِرُوا عَلَیْهِ، فَصَاحَ ابْنُ سَعْدٍ: وَیْلَکُمْ ! تَبَاعَدُوا عَنْهُ وَ دَعُوهُ لِنَنْظُرَ مَا یَصْنَعُ. فتَباعَدوا عَنْهُ، فَلَمَّا أَمِنَ الطَّلَبَ جَعَلَ یَتَخَطَّی الْقَتْلَی، وَ یَطْلُبُ الحسینَ حَتَّی إِذَا وَصَلَ إِلَیْهِ جَعَلَ یَشَمُّ رَائِحَتَهُ وَ یُقَبِّلُهُ بِفَمِهِ وَ یُمَرِّغُ نَاصِیَتَهُ عَلَیْهِ وَ هُوَ مَعَ ذَلِکَ یَصهَلُ وَ یَبْکِی بُکَاءَ الثَّکْلَی حَتَّی أَعْجَبَ کُلُّ مَنْ حَضَرَ ثُمَّ انْفَلَتَ یَطْلُبُ خَیْمَةَ النِّسَاءِ وَ قَدْ مَلَأَ الْبَیْدَاءَ صَهیلاً.»

ص: 529

ترجمه:

هنگامی که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید اسب آن حضرت علیه السلام شیهه می کشید و صدایی می کرد (که اسب هنگامی که دنبال چیزی است از خود در می آورد) و در معرکه از کشته ها یکی یکی می گذشت و قدم بر می داشت. عمر سعد نگاهش به آن اسب افتاد و به مردان خود فریاد زد که او را بگیرید و بیاورید.

[این اسب] از بهترین اسبهای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود. چون سواران به طرف او رفتند با پاهایش به آنها لگد می زد و آنها را از خود دور می ساخت و با دهانش آنها را می گرفت تا این که جماعتی از آنها را هلاک نمود و عده ای از اسب سواران را از اسبهایشان به زمین انداخت.

عمر سعد فریاد زد که وای بر شما! از او دور شوید و او را رها کنید تا ببینیم چه می کند. آنها از او دور شدند. هنگامیکه اسب حضرت علیه السلام احساس امنیت کرد در بین کشته ها قدم زد و به دنبال امام حسین علیه السلام می گشت تا این که به آن حضرت علیه السلام رسید و شروع به بوییدن و بوسیدن بدن شریف نمود و پیشانی خود را به سید الشهدا علیه السلام می مالید و به خون آن حضرت علیه السلام آغشته می نمود و در این حال شیهه می کرد و مانند زن بچّه مُرده می گریست؛ به حدّی که همۀ حاضران تعجب کردند. سپس به طرف خیمۀ زنان رفت در حالیکه صدای شیهه اش بیابان را پُر کرده بود.

منابع شیعه:

1.مقتل أبی مخنف (مشهور)، ابومخنف[م. 157]، ص94- 96(با اندکی تفاوت).

2.منتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج2، ص465.

3.مخزن البکاء، ملا محمد صالح برغانی قزوینی [م. 1283]، ص692.

4.دمعة السّاکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج4، ص364.

5. أسرار الشّهادة، علامه دربندی [م. 1285]، ص 434- 435.

6.محرق القلوب، ملا محمد مهدی نراقی [م. قرن 12]، ص512.

7.تذکرة الشهداء، ملا حبیب الله کاشانی [م. 1340]، ج2،ص167.

ص: 530

8.معالی السّبطین، مازندرانی [م. 1384]، ج2، ص51.

آغشته نمودن یال خود به خون امام حسین علیه السلام به نقل ابن اعثم کوفی و خوارزمی

13)«وَ أقبَلَ بَعدَ ذَلِکَ فَرَسُ الحُسَینِ وَ کَانَ قَبلُ ذَلِکَ غَار مِن بَینِ أیدِیهِم أن لَایُؤخَذَ، فَوَضَعَ رَأسَهُ فِی دَمِ الحُسَینِ وَ أقبَلَ یَرکُضُ إلَی خَیمَةِ النِسَاءِ وَ هُوَ یَصهَلُ. فَلَمَّا نَظَرَ أخَوَاتُ الحُسَینِ إلَیهِ وَ بَنَاتُهُ وَ أهلُ بَیتِهِ إلَی الفَرَسِ وَ لَیسَ عَلَیهِ أحَدٌ رَفَعُوا أصوَاتَهُم بِالصُّراخِ وَ العَویل».

ترجمه:

[پس از آنکه اباعبدالله الحسین علیه السلام به شهادت رسید] اسب امام حسین علیه السلام به جایی پناه برد تا او را نگیرند. پس از آن به طرف پیکر مطهر امام حسین علیه السلام آمده و سرش در خون اباعبدالله علیه السلام قرار داد. سپس درحالیکه شهیه میکشید با سرعت به طرف خیمۀ زنان رفت. چون نگاه خواهران و دختران و اهل بیت امام حسین علیهم السلام به اسب بی سوار افتاد، صداهایشان به ناله و گریۀ شدید بلند شد.

منابع شیعه:

1.فتوح، أحمد بن اعثم کوفی [م. 314]، ج 5، ص 119.

2.تسلیة المجالس، محمد بن ابیطالب [م. قرن10]، ج 2، ص328.( (1))

3.حبیب السّیر، خواند میر [م. 941] ج2، ص56-57. ( (2))


1- . عبارت محمدبن ابی طالب اینچنین است: و أقبل فرس الحسین علیه السلام و قد عدا من بین أیدیهم أن لا یؤخذ، فوضع ناصیته فی دم الحسین علیه السلام، ثمّ أقبل یرکض نحو خیمة النساء، و هو یصهل و یضرب الأرض برأسه عند الخیمة حتی مات.
2- . خواندمیر در کتاب حبیب السیر این چنین آورده: و اسب حسین علیه السلام رمید و به هر جانب دویدن گرفت. پس از ساعتی بازآمد و موی پیشانی خود را به خون آن حضرت آغشته ساخت. ابو المؤید خوارزمی گوید که: آن اسب چندان سر بر زمین زد که نفسش منقطع شد و چون اهل بیت حضرت رسالت اسب آن شهسوار عرصه کرامت را بی خداوند دیدند، فریاد و زاری و شیون و بی قراری به اوج فلک زرنگاری رساندند.

ص: 531

4.روضة الصفا، میرخواند، [م. قرن9] ج3، ص 170.( (1))

منبع اهل تسنن:

5.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج 2، ص43. ( (2))

آغشته نمودن یال خود، به خون امام حسین علیه السلام به نقل شیخ صدوق قدس سره و...

14)«أَقْبَلَ فَرَسُ الْحُسَیْنِ علیه السلام حَتَّی لَطَخَ عُرْفَهُ وَ نَاصِیَتَهُ بِدَمِ الْحُسَیْنِ وَ جَعَلَ یَرْکُضُ وَ یَصْهَلُ فَسَمِعَتْ بَنَاتُ النَّبِیِّ صَهِیلَهُ فَخَرَجْنَ فَإِذَا الْفَرَسُ بِلَا رَاکِبٍ فَعَرَفْنَ أَنَّ حُسَیْناً قَدْ قُتِلَ وَ خَرَجَتْ أُمُّ کُلْثُومٍ بِنْتُ الْحُسَیْنِ وَاضِعَةً یَدَهَا عَلَی رَأْسِهَا تَنْدُبُ وَ تَقُولُ: وَا مُحَمَّدَاهْ هَذَا الْحُسَیْنُ بِالْعَرَاءِ قَدْ سُلِبَ الْعِمَامَةُ وَ الرِّدَاءُ ...»


1- . میرخواند در کتاب روضة الصفا این چنین آورده: و اسب امام حسین علیه السلام بعد از قتل او رمیده به هر جانبی دویدن گرفت، پس از لحظه ای بازآمده و موی پیشانی خود را به خون آن جناب آغشته کرد... گویند که چون اهل بیت حسین اسب را بی خداوند دیدند، دانستند که حال چیست. نوحه و فریاد برآوردند و زینب بنت امیر المؤمنین علی بیش از همه می نالید و تپانچه به روی می زد و می گفت: «یا محمد! آه یا احمد! آه صلی علیک ملائکة السّماء! همانا خبر نداری که بر امام حسین چه رفت و بر چه صفت او را کشته اند و در صحرا انداخته اند وا محمداه! فرزندان تو اسیر و دستگیر گشته اند و دشمن و دوست بر ایشان می گریند و بر حال آن جماعت ترحم می نمایند.
2- . خوارزمی در مقتل الحسین اینچنین آورده: و أقبل فرس الحسین، و قد عدا من بین أیدیهم أن لا یؤخذ، فوضع ناصیته فی دم الحسین، و ذهب یرکض إلی خیمة النساء، و هو یصهل و یضرب برأسه الأرض عند الخیمة، فلما نظرت أخوات الحسین و بناته و أهله إلی الفرس لیس علیه أحد، رفعن أصواتهنّ بالصراخ و العویل، و وضعت أمّ کلثوم یدها علی أم راسها، و نادت: وا محمّداه! وا جداه! وا نبیاه! وا أبا القاسماه! وا علیاه! وا جعفراه! وا حمزتاه! وا حسناه! هذا حسین بالعراء، صریع بکربلاء، محزوز الرأس من القفا، مسلوب العمامة و الرداء، ثمّ غشی علیها، و أقبل الأعداء حتی أحدقوا بالخیمة...

ص: 532

ترجمه:

اسب امام حسین علیه السلام یال و کاکل خود را به خون او آغشته کرد و شیهه کشان دوید. دختران پیامبر، شیهۀ او را شنیدند، از خیمه بیرون دویدند اما اسب را بی سوار دیدند و دانستند که امام حسین علیه السلام کشته شده است. ام کلثوم علیها السلام دختر امام حسین علیه السلام بیرون آمد؛ دست بر سر نهاد و شیون سر داد و گفت: وا محمداه این حسین است که در بیابان [افتاده] است و عمامه و ردایش به غارت رفته است.

منابع شیعه:

1.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص 226.

2.روضة الواعظین، فتال نیشابوری [م. 508]، ص 189.

3.روضة الشهدا، کاشفی، [م. 910] ص440.(به همین مضمون)( (1))

4.فضائل و مناقب اهل بیت علیهم السلام ، عبداللطیف بیرجندی، [م. 921] ص481.( (2))

5.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 44، ص 322.


1- . عبارت ملاحسین کاشفی اینچنین است: اسب امام حسین علیه السلام بعد از قتل آن سرور رمیده به هر جانبی دویدن گرفت و بعد از لحظه ای بازآمده، موی پیشانی خود را به خون آن جناب آلوده ساخته و آب از دیده ها، روان کرده روی به خیمه امام حسین علیه السلام نهاد. امّا چون اهالی حرم امام، اسب را دیدند که با روی خون آلوده می آید و سوار پیدا نیست. فریاد از نهاد ایشان برآمده و مرکب را مخاطب ساخته می گفتند: ای ذو الجناح امام علیه السلام را چه کردی و چنانچه بردی چرا نیاوردی؟ آخر دلت اجازه می داد که او در میان دشمنان بگذاشتی و بی او، راه به سوی لشکر او برداشتی؟... ایشان نوحه ها می کردند و ذوالجناح سر در پیش افکنده، قطره های آب از چشم می بارید و روی خود را بر پای امام زین العابدین علیه السلام می مالید.
2- . عبارت بیرجندی اینچنین است: اما اسب امام حسین علیه السلام بعد از قتل وی به هر طرف دویدن گرفت و بعد از لحظه ای آمد و موی پیشانی خود را به خون حضرت رنگین کرده و آب از دیده ها روان کرد و روی به خمیه امام حسین علیه السلام نهاد چون اهالی حرم اسب را دیدند بدون صاحب، فریاد برآوردند و مرکب را مخاطب ساخته می گفتند: ای ذوالجناح چرا شاهزاده جگر گوشۀ زهرا را نیاوردی؟ چگونه دلت داد که آن را در میان ظالمان بگذاشتی؟ اهل بیت نوحه می کردند و اسب سر در پیش انداخته و اشک از چشم او میبارید و روی خود را به پای زین العادبن میمالید و چندان سر خود را به زمین زد تا مرد.

ص: 533

6.انوار نعمانیّة، سید نعمت الله جزائری [م. 1112]، ج3، ص244- 245.

7.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 171.

8.الدمعة السّاکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج4، ص363.

آغشته نمودن یال خود، به خون امام حسین علیه السلام به نقل ابن شهرآشوب و...

15)«رَوَی أَبُو مِخْنَفٍ عَنِ الْجَلُودِیِ ... ثُمَّ تَمَرَّغَ فِی دَمِ الْحُسَیْنِ وَ قَصَدَ نَحْوَ الْخَیْمَةِ وَ لَهُ صَهِیلٌ عَالٍ وَ یَضْرِبُ بِیَدَیْهِ الْأَرْضَ.»

ترجمه:

ابومخنف از جَلودی روایت کرده که... سپس [ذوالجناح] خود را به خون امام حسین علیه السلام رنگین کرد و شیهه کشان درحالیکه دستانش را بر زمین می کوبید به سمت خیمه ها رفت.

منابع شیعه:

1.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 215.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 506.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 57.

4.أسرار الشّهادة، علامه دربندی [م. 1285]،ص 435.

منابع اهل تسنن:

5.تاریخ الاسلامی، (معروف به تاریخ المظفری) [ابن ابی الدم حموی شافعی ت 642] ص208. (به همین مضمون)( (1))

آوردن خبر شهادت به خیمه ها در روایتی از امیرمؤمنان علیه السلام:

16)«رُوِیَ فِی بَعْضِ الْکُتُبِ الْمُعْتَبَرَةِ عَنْ لُوطِ بْنِ یَحْیَی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ:


1- . عبارت اینچنین است: لما قتل الحسین علیه السلام وضع فرسه ناصیته فی دمه و اقبل یرکض نحو خیمه الحسین و یهصل فلما رایته النسوه علمن قتل الحسین بذلک فرفعن اصواتهن بالصراخ.

ص: 534

کُنْتُ مَعَ مَنْ غَزَا مَعَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی صِفِّینَ وَ قَدْ أَخَذَ أَبُو أَیُّوبَ الْأَعْوَرُ السُّلَمِیُ الْمَاءَ وَ حَرَزَهُ عَنِ النَّاسِ فَشَکَا الْمُسْلِمُونَ الْعَطَشَ فَأَرْسَلَ فَوَارِسَ عَلَی کَشْفِهِ فَانْحَرَفُوا خَائِبِینَ فَضَاقَ صَدْرُهُ فَقَالَ لَهُ وَلَدُهُ الْحُسَیْنُ علیه السلام: أَمْضِی إِلَیْهِ یَا أَبَتَاهْ؟

فَقَالَ: امْضِ یَا وَلَدِی. فَمَضَی مَعَ فَوَارِسَ فَهَزَمَ أَبَا أَیُّوبَ عَنِ الْمَاءِ وَ بَنَی خَیْمَتَهُ وَ حَطَّ فَوَارِسَهُ وَ أَتَی إِلَی أَبِیهِ وَ أَخْبَرَهُ فَبَکَی عَلِیٌّ علیه السلام فَقِیلَ لَهُ: مَا یُبْکِیکَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ وَ هَذَا أَوَّلُ فَتْحٍ بِبَرَکَةِ الْحُسَیْنِ؟ فَقَالَ: ذَکَرْتُ أَنَّهُ سَیُقْتَلُ عَطْشَاناً بِطَفِّ کَرْبَلَاءَ حَتَّی یَنْفِرَ فَرَسُهُ وَ یُحَمْحِمَ وَ یَقُولَ: الظَّلِیمَةَ الظَّلِیمَةَ لِأُمَّةٍ قَتَلَتِ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّهَا.»

ترجمه:

در بعضی از کتب معتبر از عبد الله بن قیس روایت شده که گفت: من از افرادی بودم که در صفین در رکاب حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می جنگیدند. ابو ایوب اعور سلمی شریعه را گرفته و آب را بروی مردم بسته بود. مسلمانان از تشنگی به حضرت علی علیه السلام شکایت کردند. آن بزرگوار چند نفر سوار را برای گرفتن شریعه فرستاد؛ ولی ایشان ناکام بازگشتند. حضرت امیر مؤمنان علیه السلام [از ناراحتی] سینه اش تنگ شد. فرزندش حسین علیه السلام به او گفت: پدر جان! من [برای این مأموریت] بروم؟ فرمود: برو فرزندم! امام حسین علیه السلام با گروهی سواره رفت و ابو ایوب را از شریعه خارج کرد و [بر لب شریعه] خیمه زد و سواران خود را پیاده نمود و نزد پدرش آمد و جریان را برای او باز گفت. علی علیه السلام گریان شد. گفتند: یا امیرالمؤمنین برای چه گریه کردید و حال آنکه این اولین پیروزی است که به برکت امام حسین علیه السلام انجام گرفت؟!

حضرت علیه السلام فرمود: به خاطرم آمد که او با لب تشنه در کربلا شهید خواهد شد و اسبش رم می کند و همهمه می نماید و می گوید: فریاد از ظلم و ستم امتی که پسر دختر پیامبر خود را کشتند.

ص: 535

منابع شیعه:

1.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 44، ص 266.

2.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 150.

منبع اهل تسنن:

3.توضیح الدلائل، شهاب الدین أحمد بن عبد الله حسینی ایجی شیرازی شافعی، نسخة مکتبة الملی بفارس (بنا بر نقل شرح إحقاق الحق، ج 33، ص 757(با اندکی تفاوت).

آوردن خبر شهادت به خیمه ها در روایتی از حضرت موسی علیه السلام

17)«...قَالَ مُوسَی: یَا رَبِّ وَ مَنِ الْحُسَیْنُ؟ قَالَ لَهُ: الَّذِی مَرَّ ذِکْرُهُ عَلَیْکَ بِجَانِبِ الطُّورِ قَالَ: یَا رَبِّ وَ مَنْ یَقْتُلُهُ؟

قَالَ: یَقْتُلُهُ أُمَّةُ جَدِّهِ الْبَاغِیَةُ الطَّاغِیَةُ فِی أَرْضِ کَرْبَلَاءَ وَ تَنْفِرُ فَرَسُهُ وَ تُحَمْحِمُ وَ تَصْهِلُ وَ تَقُولُ فِی صَهِیلِهَا: الظَّلِیمَةَ الظَّلِیمَةَ مِنْ أُمَّةٍ قَتَلَتْ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّهَا...»

ترجمه:

حضرت موسی علیه السلام گفت: پروردگارا! این حسین علیه السلام کیست؟ خطاب شد: همان کسی است که در کنار کوه طور برای تو نام او برده شد.

حضرت موسی علیه السلام گفت: پروردگارا! قاتل حسین علیه السلام کیست؟

خطاب شد: ظالمان و طغیانگران امت جدش او را در زمین کربلا شهید می نمایند و اسب او، شیهه کشان و همهمه کنان به این طرف و آن طرف می دود و فریاد می زند: «فریاد از ظلم و ستم امتی که پسر دختر پیغمبرِ خود را شهید کردند».

منابع شیعه:

1.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 44، ص 308.

2.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 596.

3.مخزن البکاء، ملا محمد صالح برغانی قزوینی [م.1283]، ص692.

ص: 536

تکلم ذوالجناح هنگام بازگشت به خیام با حضرت سکینه علیها السلام

18)«وقتی ذوالجناح خبر شهادت حضرت علیه السلام را به خیمه ها آورد، گریه می کرد و می گفت: الظَّلِیمَةَ الظَّلِیمَةَ مِنْ أُمَّةٍ قَتَلَتْ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّهَا ای داد از امتی که پسر دختر پیغمبر خود را کشتند. سکینۀ مظلومه گفت: ای ذوالجناح سُقی أم قُتِل عَطشاناً؟ پدرم را آب دادند یا با لب تشنه شهید کردند؟ ذوالجناح گفت: بَل قُتِلَ عَطشاناً بلکه او را با لب تشنه شهید کردند. ذوالجناح گفت: ای سکینه پدرت پیغامی داده است. گفت: وَ ما هذا؟ آن چه چیز است؟ گفت: به شیعیان پدرت بگو که هر وقت آب بنوشند لب خشکیدۀ او را یاد کنند. این را گفت و فریادکنان خود را در فرات انداخت و غرق شد».

منبع شیعه:

انوار الشهادة، شیخ حسن یزدی [م. 1297]، ص100.

ص: 537

عاقبت ذوالجناح
نقل تسلیة المجالس:

19)«أَقْبَلَ فَرَسُ الحسینِ وَ قَدْ عَدَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ أَنْ لَا یُؤْخَذَ فَوَضَعَ نَاصِیَتَهُ فِی دَمِ الحسینِ ثُمَّ أَقْبَلَ یَرْکُضُ نَحْوَ خَیْمَةِ النِّسَاءِ، وَ هُوَ یَصهَلُ وَ یَضْرِبُ الْأَرْضَ بِرَأْسِهِ عِنْدَ الْخَیْمَةِ حَتَّی مَاتَ.»

ترجمه:

اسب امام حسین علیه السلام از میان لشکر ابن سعد دوید که دستگیر نشود. پیشانی خود را به خون آن بزرگوار رنگین نمود. سپس به سوی خیمۀ زنان تاخت. نزد خیمه شیهه می کشید و سر خود را به زمین می کوبید تا مرد.

منابع شیعه:

1.تسلیة المجالس، محمد بن ابیطالب [م. قرن10]،ج 2، ص327.

2.فضائل و مناقب اهل بیت علیهم السلام ، عبداللطیف بیرجندی، [م. 921] ص481.(به همین مضمون)( (1))

3.حبیب السّیر، خواند میر[م. 941] ج2، ص57.(به نقل خوارزمی) ( (2))

4.روضة الصفا، میرخواند، [م. قرن9] ج3، ص 170.(به نقل خوارزمی)( (3))


1- . عبارت عبداللطیف بیرجندی اینچنین است: ... روی خود را به پای زین العابدین علیه السلام میمالید و چندان سر خود را به زمین زد تا مرد.
2- . خواندمیر در کتاب حبیب السیر این چنین آورده: ابو المؤید خوارزمی گوید که: «آن اسب چندان سر بر زمین زد که نفسش منقطع شد.
3- . میرخواند در کتاب روضة الصفا این چنین آورده: و اسب امام حسین علیه السلام بعد از قتل او رمیده به هر جانبی دویدن گرفت، پس از لحظه ای بازآمده و موی پیشانی خود را به خون آن جناب آغشته کرد. ابوالمؤید خوارزمی گوید که آن اسب چندان سر بر زمین زد که نفسش انقطاع یافت.

ص: 538

5.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111] ج 45، ص 60.

6.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 304.

7.تذکرة الشهداء، ملا حبیب الله کاشانی [م. 1340]، ج2، ص179.(فارسی)

منبع اهل تسنن:

8.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج 2، ص43. ( (1))

نقل ابومخنف

20)«قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قَیْسٍ: فَنَظَرْتُ إِلَی الْجَوَادِ قَدْ رَجَعَ مِنَ الْخَیْمَةِ وَ قَصَدَ الْفُرَاتَ وَ رَمَی بِنَفْسِهِ فِیهِ، وَ ذُکِرَ أَنَّهُ یَظْهَرُ عِنْدَ [ظهور] صَاحِبِ الزَّمَانِ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ.»

ترجمه:

عبد الله بن قیس گوید: به اسبِ [حضرت] نگاه کردم که از خیمه برگشته بود. قصد فرات کرد و خودش را در فرات انداخت و گفته اند که نزد صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه ظاهر خواهد شد.

منابع شیعه:

1.مقتل أبی مخنف (مشهور)، ابومخنف [م. 157]، ص 96.

2.الدمعة السّاکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج4، ص 365.

3.اسرار الشهادة، علامه دربندی،[م. 1285] ص435 و ترجمه اسرار الشهاده: ج2، ص1430.

4.ناسخ التواریخ سید الشهدا علیه السلام ، میرزا محمد تقی خان سپهر [م. 1297]، ج3، ص5.

5.تذکرة الشهداء، ملا حبیب الله کاشانی [م. 1340]، ج2، ص180.

6.الامام الحسین و اصحابه، فضل علی قزوینی [م. 1367]، ج1، ص348.(2)

7.معالی السّبطین، مازندرانی [م. 1384]، ج2، ص50- 51. (2)


1- . عبارت خوارزمی اینچنین است: أقبل فرس الحسین، و قد عدا من بین أیدیهم أن لا یؤخذ، فوضع ناصیته فی دم الحسین، و ذهب یرکض إلی خیمة النساء، و هو یصهل و یضرب برأسه الأرض عند الخیمة...
2- . و فی جملة من المقاتل عن عبد اللّه بن قیس قال: کنت أنظر إلی الفرس، فرأیته رجع من عند الحریم و حمل علی القوم حتّی وصل إلی الجسد الشّریف، فجعل یودعه و یمرّغ ناصیته، ثمّ قصد الفرات، و غاص فیه و لم یر له خبر بعد ذلک. و قیل: إنّه یخرج مع المهدیّ و یکون راکبه.

ص: 539

نقل ابو المفاخر

21)ابو المفاخر( (1)) گفته که: به جانب بادیه رفت و دیگر کسی از او نشان نداد.

منبع شیعه:

روضة الشهدا، کاشفی، [م. 910] ص440.

نقل قندوزی

22)«قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قَیْسٍ: لَقَدْ رَأَیْتُ الْجَوَادَ وَ هُوَ یَدْفَعُ النَّاسَ عَنْ نَفْسِهِ، ثُمَّ غَاصَ فِی وَسَطِ الْفُرَاتِ فَلَمْ یُرَ لَهُ خَبَرٌ وَ لَا أَثَرٌ.»

ترجمه:

عبد الله بن قیس گوید: اسبِ [امام حسین علیه السلام ] را دیدم که مردم را از خود دور می کرد. سپس خود را در فرات انداخت و [دیگر] هیچ خبر و اثری از او دیده نشد.

منبع اهل تسنن:

ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 86.(به نقل از ابی مخنف)

نقل ملامحمد صالح برغانی (برادر شهید ثالث)

23)صاحب مفتاح البکاء از مقتل آقا محمد جعفر بهبهانی نقل کرده:

أمّا فَرسُ الحُسَین علیه السلام فَبقیت تَجُولُ وَ تَصهَلُ وَ تَخُوضُ فِی العَسکَرِ یَمِیناً وَ شِمَالاً وَ یَنتَحِبُ کَمَا یَنتَحِبُ الآدمِی وَ تَلطَمُ خَدَّهَا بِیَدِهَا وَ تَعتَفِرُ فِی التُّرابِ وَ تَعَضُّ


1- . رجوع شود به ص162، پاورقی5.

ص: 540

لِسَانَهَا بِأسنَانِهَا وَ مَدامِعُهَا تَجرِی عَلَی خَدَّیهَا حَتی رَأتِ الحُسَین علیه السلام وَ إذاً هُوَ مُلقَی یَختَبِطُ بِیَدیهِ وَ رِجلَیهِ فَأتَت إلَیهِ وَ وَضَعَت فَمَهَا عَلَی صَدرِهِ وَ هِیَ تَشُمُّهُ وَ تَمَرَّغُ خَدَّیهَا بِدَمِهِ ثُمَّ تَدُورُ عَلیهِ مِن رَأسِهِ إلی رِجلَیهِ وَ کَانَت تَصهَلُ وَ تَحَمحَمُ فَلمَّا رَاهَا الحُسَینُ علیه السلام تَبکِی فَبَکی عِندَ ذَلکَ وَ أشَارَ إلَیهَا بِطَرفِهِ الضَّعِیف وَ أتَت وَ بَرَّکَت إلَی جَانِبٍ فَمَدَّ یَدُهُ إلَیهَا وَ بَقِیَ یَمسَحُ عَلَی وَجهِهَا وَ عُرفِهَا وَ تَنفُضُ عَنهَا التُّرابَ وَ هُوَ یَقُولُ یَا فَرَسَ أبِی وَ مَرکُوبَه لَاتَخَافِی وَ لَاتَحزَنِی وَ لَایَرکَبُکِ إلَّا إمَامَ مَعصُومٍ مِثلِی مِن وُلدِی ثّمَّ أخَذَ سَیفَهُ وَ دِرعَهُ وَ مَا کَانَ مَعَهُ مِنَ الهَیاکِلِ وَ الأدعِیَةِ الَّتِی کَانَت فِی عَضُدِهِ وَ قَوسَهُ وَ کِنَانَتَه وَ وَضَعَ کُلَّهَا عَلَی قَرَبُوسِ سَرجِهَا وَ شَدَّ عَلَیهِ بِمِنطَقَتهِ وَ قَالَ لَهَا یَا فَرَسَی قُومِی فَی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ اجتَهِدِی بِنَفسِکِ وَ امضِی عَلَی هَذا الطَّریق سَیُطوَی لَکَ البَعیدُ فَتَأتی الجَزیرةَ کَانَت هِیَ آخِرَ الدُّنیَا وَ صِفَتُهَا کَذَا وَ کَذا فَخُذ الأسلِحَةَ وَ ضِعیهَا فِی المَکَانِ الفُلانِی هیهُنا لِتبقَی إلی وَلَدِی وَ قُرَّةَ عَینِی صَاحِبَ العَصرِ وَ الزَّمَان القَائمَ عجل الله تعالی فرجه فإذَا وَضَعتِهَا فَارجِعِی مِن طَریقِکِ فَإذا وَصَلتِ هیهنا سَتُرِینی قَد قُتِلتُ وَ قُطِعَ رَأسِی مِنَ القَفَا فَاطلُبنِی مِن بَینِ القَتلَی فَإذا رَأیتِنِی قَتیِلاً کَثرت فِیهِ الجَراحَاتُ وَ بَقِیت فِی جَسَدِهِ أعوَادُ النَّبال وَ اسِنَّةُ الرِّمَاح أبقَاکِ اللهُ عَزَّوجَل فَاقصُدینِی وَ تَمَرَّغِی عَلَیَّ و شَمِّی رَائِحَتِی وَ خَضِّبِی وَجهَکِ بَدَمِی فَإذَا تَوَدَّعتِ مِن زِیارَةِ جَسَدِی فَاقصُدِی الخِیَامَ تَخبُرِی بِقَتلِی عَلَی أهلِی وَ وُلدِی فَإذِا وَصَلتِ قَریباً مِن الخِیامِ فَتُنادِینَ یَا أیتَامَ الزَّمَان قُومُوا فَقَد حَلَّ بِکُم الذُلَ وَ الهَوَانَ فَلَمَّا سَمِعَتِ الفَرَسُ هَذا الخِطَاب بَقِیَت تَرفعُ رَأسهَا وَ تَحطمُ بِه الأرضَ وَ تَمَکَّنُ اسنَانُهَا فِی شَعرِ ذَیلها وَ تَجُرُّهُ وَ تَرمِی بِهِ الأرضَ وَ تَحرصُ اسنَانُها مِن شِدَّة الغَیظ فَبَکَی الحُسینُ علیه السلام رَحمةً لَهَا وَ صَارَت تُشِیرُ إلَیهِ أن أمضِی وَ اَرکُضُ فِی عَسکِرِ هولاءِ المَلَاعِین وَ اَضرِبُ فِیهِم بِیَدیَّ وَ رِجلَی فَأقتُلُ منهُم مَا اَقتُلُ وَ اهلِکُ مِنهُم مَا اهلِک وَ أمُوتُ مِن بَینِهِم وَ قَالَ لَهَا یَا فَرَسِی وَ مَرکُوبِی أنتِ مَرکُوبَةُ وَارِثِی وَ خَیرِ أولَادِی وَ لاتَخافی وَ لاتحزَنِی فَإنَّک إذَا فَعَلتِ مَا

ص: 541

اوصیتُکِ بِهِ وَاخبِرِی أهلِی وَ عِترَتِی وَ سَتَطرُدِینَ إلَی اللّئامِ فَارجِعِی لتِلک الجَزیرَةِ وَ سَتقبین فِیهَا وَ یَخفِیکِ اللهُ عَزَّوجل عَن أعیُنِ الخَلائِقِ حَتی قامَ قَائِمنَا عجل الله تعالی فرجه وَ تَرجِعینَ إلَی دَولتنَا وَ یَرکَبُ بِکِ الخَلَفُ الحُجّة یَجرِی الفَتحُ عَلَی یَدِه وَ هُوَ عَلَی ظَهرکِ فَعِندَ ذَلِکَ مَضَتِ الفَرَسُ مُنَکَّسَةَ السَّرجِ وَ الرَّأسِ بَاکیةَ العَینِ مُمتَثِلَةً بِجَمیعِ مَا أمَرَها بِهِ الحُسَینُ علیه السلام ».

ترجمه:

اما اسب امام حسین علیه السلام پس شروع کرد به جولان دادن، شیهه می کشید و می خرامید در میانۀ سپاه دشمن به سمت راست وچپ، و به شدت می گریست و تند تند نفس می کشید، و سُرفه می کرد، همان گونه که انسان سخت می گرید، با دست خود به صورتش لطمه می زد و در خاک می غلطید، زبانش را با دندانهایش گاز می گرفت، اشکهایش بر روی گونه هایش روان و جاری بود، تا اینکه چشمش به امام حسین علیه السلام افتاد، دید که حضرت علیه السلام بر روی زمین افتاده [و از شدت درد به خود می پیچید] و دستها و پاها را به زمین می کوبد، پس آمد به بالینش، و دهانش را گذاشت بر سینۀ او و استشمام می کرد و گونه هایش را در خون او می غلطانید، سپس شروع کرد از بالای سر حضرت علیه السلام تا پایین پایش را طواف کند و بگردد، در حالی که شیهه می کشید و صیحه می زد، پس چون امام حسین علیه السلام نگاهش به او افتاد، آن اسب گریه اش بالا گرفت، پس در آن وقت امام حسین علیه السلام هم به گریه افتاد و با گوشۀ چشم به او اشاره کرد که بیا! آن اسب آمد و به کنار حضرت علیه السلام زانو زد، پس حضرت علیه السلام دستش را به سمت او دراز کرد و شروع کرد صورت و یال او را دست بکشند و مسح نمایند، خاکها را از روی بدنش پاک می کرد و می فرمود: ای اسبِ پدرم و مرکب او! نترس و ناراحت مباش! چراکه هرگز سوار تو نشود مگر امام معصوم علیه السلام مثل خودم که از فرزندان من است، سپس شمشیرش و سپرش و کمانش و تیردانش و همچنین آنچه که

ص: 542

همراهش بود از تعویذات و ادعیه در بازوبندش همگی را گرفت و بر کوهه زین او گذاشت و با کمربند زرّین خود آنها را به او محکم بست و فرمود: ای اسب من برخیز و در همین ساعت تلاش و کوشش خود را بذل کن و این مسیر را بگیر و برو! که زمین در زیر پایت پیچیده خواهد شد و راه دور بر تو نزدیک شود، پس وارد آن جزیره ای شو که در انتهای این دنیا است و مشخصاتش این است و آن! پس این وسائل را بگیر و در فلان مکان معین از آن جزیره بگذار، تا اینکه آنها باقی بماند. برای فرزندم و نور چشمم صاحب العصر و الزمان قائم آل محمد عجل الله تعالی فرجه پس وقتی کارت به اتمام رسید و آنجا گذاشتی، از همان مسیری که آمدی برگرد. هرگاه برسی اینجا خواهی دید که مرا کشته اند! و سرم را از قفا جدا کرده اند! پس در جستجوی من در بین کشته ها برآی، پس هرگاه دیدی کشته ای را که جراحات بسیار دارد و در بدنش چوبه های تیر و سر نیزه ها باقی مانده [بدان که آن بدن من است] خداوند تورا باقی بدارد، پس آن وقت آهنگ من کن و به سمت من آی و خود را در خون من بغلطان و بویم را استشمام کن و صورتت را به خون من رنگین ساز، پس هرگاه از زیارت بدن من فارغ شدی و مرا وداع گفتی، آهنگ خیمگاه کن و خبر کشتن مرا به اهلم و فرزندانم برسان! هرگاه به نزدیکی خیمه گاه رسیدی، پس باید ندا کنی! ای ایتام زمان، همگی به پا خیزید که بر شما فرو آمد خاری و ذلت! پس چون آن اسب این خطاب را شنید[ از خود بیخود شد] سر خود را بالا برد و محکم به زمین کوبید و با دندانها موی دُم خود را می گرفت و آن را می کشید و به زمین می ریخت، و از شدت خشم دندانهایش را به هم می کوبید. سپس امام حسین علیه السلام از باب ترحم بر او گریست! آن اسب هم به حضرت اشاره کرد که من هم، اکنون می روم و بر سپاه این ملاعین می تازمم و با دستها و پاهایم آنها را مضروب ساخته و آنچه از آنها را بتوانم میکشم و به قتل می رسانم و آن تعداد هم که بتوانم از آنها را هلاک میسازم، تا اینکه خودم هم در بین آنهاکشته شوم، امام حسین علیه السلام فرمودند: ای اسب من و مرکبم! تو مرکب وارث من و مرکب بهترین اولاد من خواهی بود! پس نترس

ص: 543

و ناراحت مباش، پس به درستی که به وصایای من عمل کردی و اهل و عترت مرا از خبر شهادتم آگاه ساختی و اظهارهزیمت کرده و خود را شکست خورده نشان دادی، پس برگرد به آن جزیره و در آن باقی خواهی ماند و خداوند تو را از چشم جمیع خلائق مخفی و پنهان میسازد تا اینکه قائم عجل الله تعالی فرجه ما قیام کند و تو آن زمان باز خواهی گشت به دولت ما حتما و سوارت خواهد شد الخلف الحجه عجل الله تعالی فرجه ، و در حالیکه بر پشت تو سوار است به دست او، پیروزی محقق می شود. پس آن وقت ذوالجناح با زین واژگون و سر به زیر انداخته و چشم گریان بازگشت و تمام وصایای امام حسین علیه السلام را امتثال کرد.( (1))

منبع شیعه:

بحر المصائب و کنز الغرائب [ملامحمد جعفر تبریزی م. ق13]، ج3، ص198-199. (به نقل از مفتاح البکاء مرحوم برغانی)

اشعار شهید ثانی قدس سره در مورد ذوالجناح

24)شیهد ثانی شیخ زین الدین می فرماید:

و غَدا المُهرُ فی الفَلاةِ یَجولُ

حائِلاً حالُهُ بَراهُ النُّحولُ


1- . صاحب ریاض المصائب آورده است که چون جهاد حضرت منجر به شهادت گردید و از صدر زین به روی زمین غلطید ناگاه در ان حال صدای ناله و آه به گوش آن شاه رسید خون را از چشم حق بین خود پاک گردانید دید که ذوالجناح است مانند ماتم زده ای دور آن بزرگوار می گردد و زار زار گریه میکند و ناله میکشد و قوم شوم را از نزدیک آمدن منع می نماید پس ان جناب ذوالفقار را از کمر مبارک گشود و با سایر اسلحۀ جنگ بر زین او حمایل نمود پس فرمود: که ای زبان بسته بار تو به منزل و کشتی من به ساحل رسید دیگر سواری تو نصیب من نیست این اسباب را به فلان جزیره که جد بزرگوارم نشان داده برسان و برگرد اما وقتی که مراجعت کردی مرا کشته خواهی دید در ان وقت روی خود را از خون من آلوده ساخته به خیمه های حرم رو کن بعد از آنکه خبر شهادت من را به اهل بیت علیهم السلام رسانیدی سلام مرا به فرزندم بیمار کربلا برسان و بگو ای نور دیده مرا فرصت ندادند که یک بار دیگر تو را ملاقات نمایم اما ای عزیز من تو با دشمنان مدارا کن شاید که اهل بیت من از مشقت اسیری رهایی یابند ....

ص: 544

قائِلاً و الدُموعُ مِنهُ تَسیلُ

زالَ عِزّی و فاتَنی المَأمولُ

وَ وَهَی جانِبی وَ ذَلَّ قِیادی

بَعدَ ما کُنتُ فی مَقامِ الفِخارِ

صائِلاً صَولَةَ الأُسوِد الضَّواری

فَسَأَبکیهِ بِالدُّموعِ الضّرارِ

فی دَیاجی الظَّلامِ وَ الأسحارِ

حامِلاً مَدمَعی دِماءَ الفُؤادِ

ترجمه:

آن اسب در بیابان جولان می کرد در حالی که حالش پریشان و بدنش لاغر شده بود و در حالی که گریان بود می گفت: عزتم زایل گشت و امیدم را از دست دادم و بدنم سُست شد و بعد از این که در مقام مفاخره مانند شیران درنده حمله می کردم [افسارِ] کشیدنم خوار و ذلیل گشت پس با اشکها در تاریکی شب و در سحرها بر او می گریم و اشک من حامل خون قلبم است.

منبع شیعه:

تذکرة الشهداء، ملا حبیب الله کاشانی [م. 1340]، ج2، ص168.

ص: 545

واقعۀ پنجاه و نهم: کمک خواستن فضه از شیری در کربلا به اذن زینب کبری علیها السلام

«الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو کُرَیْبٍ وَ أَبُو سَعِیدٍ الْأَشَجُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَبِیهِ إِدْرِیسَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَوْدِیِ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام أَرَادَ الْقَوْمُ أَنْ یُوطِئُوهُ الْخَیْلَ. فَقَالَتْ فِضَّةُ لِزَیْنَبَ علیها السلام: یَا سَیِّدَتِی إِنَّ سَفِینَةَ کُسِرَ بِهِ فِی الْبَحْرِ فَخَرَجَ إِلَی جَزِیرَةٍ فَإِذَا هُوَ بِأَسَدٍ فَقَالَ: یَا أَبَا الْحَارِثِ أَنَا مَوْلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَهَمْهَمَ بَیْنَ یَدَیْهِ حَتَّی وَقَفَهُ عَلَی الطَّرِیقِ وَ الْأَسَدُ رَابِضٌ فِی نَاحِیَةٍ فَدَعِینِی أَمْضِی إِلَیْهِ وَ أُعْلِمُهُ مَا هُمْ صَانِعُونَ غَداً. قَالَ: فَمَضَتْ إِلَیْهِ فَقَالَتْ: یَا أَبَا الْحَارِثِ فَرَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَتْ: أَ تَدْرِی مَا یُرِیدُونَ أَنْ یَعْمَلُوا غَداً بِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام ؟ یُرِیدُونَ أَنْ یُوطِئُوا الْخَیْلَ ظَهْرَهُ قَالَ: فَمَشَی حَتَّی وَضَعَ یَدَیْهِ عَلَی جَسَدِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَأَقْبَلَتِ الْخَیْلُ فَلَمَّا نَظَرُوا إِلَیْهِ قَالَ لَهُمْ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ: فِتْنَةٌ لَا تُثِیرُوهَا [تهیجوها] انْصَرِفُوا فَانْصَرَفُوا.»

ترجمه:

ادریس بن عبد الله اودی (ازدی) گوید: وقتی حسین علیه السلام شهید شد لشکر خواست اسب بر بدنش بتازد. فضه (از کنیزان فاطمه زهرا علیها السلام ) به حضرت زینب کبری علیها السلام گفت: ای بانوی من! سفینه، غلام آزاد شدۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، کشتیش در دریا شکست و

ص: 546

او به جزیره ای رسید و به شیری برخورد. به آن شیر گفت: ای ابا الحارث، من آزاد شدۀ رسول خدایم. آن شیر در برابرش زمزمه کرد و به او کمک کرد تا راه بازگشت را پیدا کند. آن شیر [الآن] در گوشه ای خوابیده است، اجازه دهید به او بگویم که این مردم فردا چه خواهند کرد.

گوید: حضرت فضه علیها السلام نزد آن شیر رفت و گفت: ای ابا الحارث! آن شیر سر بلند کرد. فضه به او گفت: می دانی فردا می خواهند با امام حسین علیه السلام چه کار کنند؟ می خواهند اسب بر پشتش بتازند. گوید: آن شیر آمد و دست خود را روی بدن حسین علیه السلام نهاد. لشکر پیش آمدند و چون آن شیر را دیدند عمر بن سعد به آنها گفت: این فتنه ای است. مبادا آن را برانگیزید. سپس به دستور او سپاهیان بازگشتند.( (1))

منابع شیعه:

1.کافی، شیخ کلینی [م. 329]، ج 1، ص 465.

2.الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی [م. 560]، ص 336. (به همین مضمون عن إدریس بن عبد اللّه الأزدیّ، قال: ....).

3.نزهة الکرام، رازی، [م. 658] ج2، ص653-654.(فارسی)( (2))


1- . محمد هاشم خراسانی [م. 1352] در منتخب التواریخ، ص 69 می نویسد: از اصول کافی استفاده می شود که فضّه روز عاشورا در کربلا بود. وقتی که لشکر کفر اراده کردند اسب بر اجساد طاهره بتازند، فضّه خاتون از حضرت زینب استیذان نمود که شیری را که در آن سرزمین است، به مددکاری بخواهد. فضّه رفت و به آن شیر گفت و آن شیر به قتلگاه آمد. ابن سعد گفت: فتنة لا تثیروها، انصرفوا.
2- . روایت کند از ادریس بن عبد اللّه الاعلی که گفت، چون حسین بن علی را صلوات اللّه علیهما بکشتند و خواستند که اسبان بر تن مبارک وی بدوانند، فضه به زینب گفت علیها السلام: ای سیده، سفینه مولای رسول صلی اللّه علیه و آله دردریا نشسته بود، کشتی شکسته شد، او به جزیره ای افتاد. شیری دید گفت: یا ابا الحارث، من مولای رسولم شیر پیش او همهمه ای چند بکرد تا آن وقت که او را براه داشت: و شیر در گوشه ای ایستیده بود. گفت: دستوری ده تا من بروم و او را خبر دهم از آنچه این ملاعین خواهند کرد. فضه نزد شیر رفت، گفت: یا ابا الحارث، سر برداشت، گفت: می دانی که چه خواهند کردن با حسین بن علی علیهما السلام. می خواهند که اسبان بر تن او برانند. شیر برفت و دست بر تن وی نهاد، اسبان بیامدند. چون شیر دیدند. عمر سعد لعنة اللّه علیه، بدان ملاعین گفت: فتنه ای است این، نزدیک وی مروید و بازگشتن علیهم لعائن اللّه تتری بعد تتری.

ص: 547

4.منتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج1، ص238. (به همین مضمون).

5.إثبات الهداة، شیخ حر عاملی [م. 1104]، ج 1، ص409 (أقول: قد روی أنهم أُوطؤوا الخیل ظهره و صدره علیه السّلام فلعلّه فی وقت آخر بعد انصراف الأسد.)

6.مدینة المعاجز، علامه سید هاشم بحرانی [م. 1107]، ج 3، ص 469.

7.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 169.

8.انوار نعمانیه، سید نعمت الله جزایری [م.1112]، ج3، 262

9.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 488.

10.مخزن البکاء، مولی صالح برغانی قزوینی [م. 1283]، مجلس10، ص708. (به نقل از منتخب طریحی)( (1))

11.الدمعة الساکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج4، ص377.( (2))

12.أسرار الشهادة، دربندی [م. 1285]، ص439. (به نقل از منتخب طریحی و ریاض الابرار سید نعمت الله جزایری).( (3))


1- . (مرحوم برغانی قبل از بیان حکایت می فرماید): ابن سعد پلید به سبب نوشتن ابن زیاد عنید که: اسب بر بدن شاه شهیدان بتازد. گویا اکتفا به تاختن این ده نفر ولد الزنا ننمود و اراده نمود که همۀ لشکر شقاوت اثر اسب بتازند بر بدن آن سرور که دیگر اثری از آن نعش مطهر نماند. غافل از اینکه حق تعالی نخواهد نور او خاموش شود و به سبب شیری دفع آن شرّ عظیم را خواهد نمود. ص707.
2- . قال الفاضل البرغانیّ فی معدن البکاء بعد ما نقل حکایة الأسد. أقول: و کأنّهم لعنهم اللّه أرادوا أن یوطّئوه الخیل بحیث لا یبقی لجثّته أثر، فمنعهم الأسد و إلّا فالعشرة المتقدّمة لعنهم اللّه قد رضّوا صدره و ظهره و امتثلوا أمر عبید اللّه بن زیاد (لعنه اللّه) حیث کتب لعمر بن سعد فی کربلاء: فإن قتلت حسینا فأوطئ الخیل صدره و ظهره، فإنّه عات ظلوم، و لست أری أنّ هذا یضرّ بعد الموت شیئا، و لکن علی قول قد قلته لو قتلته لفعلت هذا به، کما مرّ مفصّلا.أقول: قد تقدّم أنّهم لعنهم اللّه قد أوطؤوه الخیل و لا منافاة بینهما لجواز أن یکون فی مجی ء الأسد لم یطؤه الخیل و أوطؤوه بعد ذلک.
3- . مرحوم دربندی اینگونه نیز نقل کرده است: إنّه لمّا قتل الحسین علیه السّلام أمر عمر بن سعد لعنه اللّه أن تطأ الخیل غدا. فسمعت جاریة الحسین علیه السّلام فحکت لزینب أخته، فقالت: ما الحیلة؟ قالت زینب: إنّ سفینة عبد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، نجّاه الأسد علی ظهره، لمّا قال له: أنا عبد رسول اللّه، و سمعت أنّ فی هذه الجزیرة أسدا. فامضی إلیه، فقولی له: إنّ عسکر ابن سعد لعنهم اللّه یریدون غدا [أن] یطؤوا بخیولهم ابن رسول اللّه، فهل أنت تارکهم؟ فلمّا مضت إلیه الجاریة فقالت ما قالته زینب إلی قولهما: فهل أنت تارکهم؟ أشار برأسه: لا. فلمّا کان الغد أقبل الأسد یأز أزّا، و العسکر واقف، فظنّ ابن سعد أنّه جاء یأکل من لحوم الموتی، فقال: دعوه نری ما یصنع. فأقبل یدور القتلی، حتّی وقف علی جسد الحسین علیه السّلام فوضع یده علی صدره، و جعل یمرّغ خدّه بدمه، فیبکی، فلم یجسر أحد أن یقربه، فقال ابن سعد: فتنة، فلا تهیّجوها. فانصرفوا عنه.

ص: 548

13.انوار الشهاده، شیخ حسن یزدی [م. 1297]، ص214. (به همین مضمون)( (1))

15.تذکرة الشهدا، علامه ملا حبیب الله کاشانی [م. 1340]، ج2، ص239.( (2))

16.معالی السبطین مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص56.

17.زینب الکبری، علامه نقدی، ص62.( (3))


1- . شیخ حسن یزدی در ادامۀ روایت نقل کرده است که: «فضه می گوید همین که نزدیک خیمه ها رسیدم دیدم صدای گریه و ناله زینب بلند است گفتم ای سیدۀ من اگرچه حق داری اما چرا گریه و اضطراب داری؟ من شیر را آوردم. زینب دست ها را بر فرق خود زد و گفت ای فضه دیر آمدی بنی امیه اسب بر بدن برادرم تاختند و اعضا و جوارح او را خورد و پایمال سم ستوران نمودند.» 14.و در پایان می فرماید: «ممکن است جمع کرده شود میان اخبار به اینکه دو مرتبه چنین اراده نمودند. دفعه اول میسر شد و دفعه ثانی میسر نشد به جهت مانع شدن شیر، چنانچه از بعضی اخبار مستفاد می شود.»
2- . مؤلف گوید: مقتضای جمع ما بین اخبار این که در روز عاشورا ده نفر اسب بر بدن آن مظلوم تاختند و ارادۀ عمر سعد آن بود که روز دیگر تمام لشکر اسب بتازند به حدی که هیچ اثری از آثار آن جسد مطهر باقی نماند و کسی برایش قبری مهیا نسازد و این مطلب برای آنها میسر نشد. ج2، ص241.
3- . عبارت علامه نقدی اینچنین است: الکرامات المرویّة عن زینب الکبری بنت أمیر المؤمنین علیه السّلام، و المنقولة فی الکتب العربیّة و الفارسیّة کثیرة، و نحن اعتمدنا فی کتابنا هذا علی أمور حصل عندنا القطع بصحّتها، فمن ذلک تسخیر الأسد لها صلوات اللّه علیها... أقول: و هذه الکرامة هی کرامة عظیمة لزینب صلوات الله علیها علی الروایة الأولی و الثانیة لأنّ إطاعة الأسد لجاریتها إنما هی لأجلها.

ص: 549

واقعۀ شصتم: امتناع گنجشک ها از خوردن دانه در روز عاشورا

«عَنِ الْمُشْطَاحِ الْوَرَّاقِ قَالَ: سَمِعْتُ الْفَتْحَ بْنَ شُخْرُفٍ [سحرف] الْعَابِدَ یَقُولُ: [کُنتُ] أَفُتُّ الحَبّ [الْخُبْزَ] لِلْعَصَافِیرِ کُلَّ یَوْمٍ فَکَانَتْ تَأْکُلُ فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ عَاشُورَاءَ فَتَتُّ [فتتت] لَهَا فَلَمْ تَأْکُلْ فَعَلِمْتُ أَنَّهَا امْتَنَعَتْ لِقَتْلِ حُسَیْنِ بْنِ عَلِی علیه السلام .»

ترجمه:

مُشطاح وَرَاق گفت: از فتح بن شُخرف عابد شنیدم که می گوید: من همه روزه برای گنجشک ها دانه می ریختم [نان خُرد می کردم] و آنها می خوردند. اما وقتی روز عاشورا فرا رسید من برای آنها دانه ریختم [نان خرد کردم] اما آنها نخوردند! پس دریافتم که آن پرندگان به علت شهادت حسین بن علی علیه السلام [از خوردن] امتناع کردند.

منابع شیعه:

1.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 310.

2.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 495.

منبع اهل تسنن:

3.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج 2، ص104.

ص: 550

ص: 551

واقعۀ شصت و یکم: گریۀ جغد و پرندگان بر مصائب امام حسین علیه السلام

خرابه نشینی و نالۀ جغد از شب تا صبح

1)«عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی غُنْدَرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ فِی الْبُومَةِ قَالَ: هَلْ أَحَدٌ مِنْکُمْ رَآهَا بِالنَّهَارِ؟ قِیلَ لَهُ: لَاتَکَادُ تَظْهَرُ بِالنَّهَارِ وَ لَاتَظْهَرُ إِلَّا لَیْلاً. قَالَ: أَمَا إِنَّهَا لَمْ تَزَلْ تَأْوِی الْعُمْرَانَ أَبَداً فَلَمَّا أَنْ قُتِلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام آلَتْ عَلَی نَفْسِهَا أَنْ لَا تَأْوِیَ الْعُمْرَانَ أَبَداً وَ لَا تَأْوِیَ إِلَّا الْخَرَابَ فَلَا تَزَالُ نَهَارَهَا صَائِمَةً حَزِینَةً حَتَّی یَجُنَّهَا اللَّیْلُ فَإِذَا جَنَّهَا اللَّیْلُ فَلَا تَزَالُ تَرِنُّ عَلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام حَتَّی تُصْبِحَ.»

ترجمه:

حسین بن ابی غندر گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم دربارۀ جغد می فرمود: آیا کسی از شما آن را در روز دیده است؟ محضر مبارکش عرض شد: در روز ظاهر نمی شود و فقط شب ها دیده می شود. حضرت علیه السلام فرمودند: این پرنده پیوسته در آبادی زندگی می کرد وقتی حسین علیه السلام کشته شد قسم خورد که هرگز در آبادی زندگی نکند و جز در خرابه منزل نگیرد. پس همواره در روز از خوردن غذا امساک می کند و محزون است تا شب فرا برسد و وقتی شب شد تا صبح بر امام حسین علیه السلام ناله می کند.

ص: 552

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه[م. 367]، ص 199.

2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی[م. 1107]، ج 4، ص 181.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی[م. 1111]، ج 45، ص 213.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی[م. 1130]، ص 492.

ندبه و نوحه سرایی جغد از شب تا صبح

2)«عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْمِیثَمِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: یَا یَعْقُوبُ رَأَیْتَ بُومَةً بِالنَّهَارِ تَنَفَّسُ قَطُّ؟ فَقَالَ: لَا قَالَ: وَ تَدْرِی لِمَ ذَلِکَ؟ قَالَ: لَا قَالَ: لِأَنَّهَا تَظَلُّ یَوْمَهَا صَائِمَةً عَلَی مَا رَزَقَهَا اللَّهُ فَإِذَا جَنَّهَا اللَّیْلُ أَفْطَرَتْ عَلَی مَا رُزِقَتْ ثُمَّ لَمْ تَزَلْ تَرَنَّمُ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍ علیه السلام حَتَّی تُصْبِحَ.»

ترجمه:

حسن بن علی میثمی نقل کرده که امام صادق علیه السلام فرمودند: ای یعقوب آیا تا به حال جغد را در روز دیده ای؟ وی گفت: خیر. حضرت فرمودند: می دانی چرا؟ عرض کرد: خیر. امام علیه السلام فرمودند: چون این پرنده در طول روز از آنچه خدا روزی او کرده امساک می کند و وقتی شب فرا رسید از آنچه روزی او شده افطار می کند و تا صبح بر (مصائب) حضرت حسین بن علی علیه السلام زمزمه و نوحه سرائی می کند.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه[م. 367]، ص 200.

2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی[م. 1107]، ج 4، ص 183.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی[م. 1111]، ج 45، ص 214.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی[م. 1130]، ص 492.

ص: 553

به همین مضمون: (1)

5.کامل الزیارات، ابن قولویه[م. 367]، ص 200.

6.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی[م. 1107]، ج 4، ص 183.

7.بحار الأنوار، علامه مجلسی[م. 1111]، ج 45، ص 214.

8.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی[م. 1130]، ص 492.

گریه کردن پرندگان آغشته به خون و مسلمان شدن یهودی

3)«رُوِیَ مِنْ طَرِیقِ أَهْلِ الْبَیْتِ علیهم السلام أَنَّهُ لَمَّا اسْتُشْهِدَ الْحُسَیْنُ علیه السلام بَقِیَ فِی کَرْبَلَاءَ صَرِیعاً وَ دَمُهُ عَلَی الْأَرْضِ مَسْفُوحاً وَ إِذَا بِطَائِرٍ أَبْیَضَ قَدْ أَتَی وَ تَمَسَّحَ بِدَمِهِ وَ جَاءَ وَ الدَّمُ یَقْطُرُ مِنْهُ فَرَأَی طُیُوراً تَحْتَ الظِّلَالِ عَلَی الْغُصُونِ وَ الْأَشْجَارِ وَ کُلٌّ مِنْهُمْ یَذْکُرُ الْحَبَّ وَ الْعَلَفَ وَ الْمَاءَ فَقَالَ لَهُمْ ذَلِکَ الطَّیْرُ الْمُتَلَطِّخُ بِالدَّمِ: یَا وَیْلَکُمْ أَ تَشْتَغِلُونَ بِالْمَلَاهِی وَ ذِکْرِ الدُّنْیَا وَ الْمَنَاهِی وَ الْحُسَیْنُ فِی أَرْضِ کَرْبَلَاءَ فِی هَذَا الْحَرِّ مُلْقیً عَلَی الرَّمْضَاءِ ظَامِئٌ مَذْبُوحٌ وَ دَمُهُ مَسْفُوحٌ فَعَادَتِ الطُّیُورُ کُلٌّ مِنْهُمْ قَاصِداً کَرْبَلَاءَ فَرَأَوْا سَیِّدَنَا الْحُسَیْنَ علیه السلام مُلْقیً فِی الْأَرْضِ جُثَّةً بِلَا رَأْسٍ وَ لَا غُسْلٍ وَ لَا کَفَنٍ قَدْ سَفَتْ عَلَیْهِ السَّوَافِی وَ بَدَنُهُ مَرْضُوضٌ قَدْ هَشَّمَتْهُ الْخَیْلُ بِحَوَافِرِهَا زُوَّارُهُ وُحُوشُ الْقِفَارِ وَ نَدَبَتُهُ جِنُّ السُّهُولِ وَ الْأَوْعَارِ قَدْ أَضَاءَ التُّرَابُ مِنْ أَنْوَارِهِ وَ أَزْهَرَ الْجَوُّ مِنْ أَزْهَارِهِ فَلَمَّا رَأَتْهُ الطُّیُورُ تَصَایَحْنَ وَ أَعْلَنَّ بِالْبُکَاءِ وَ الثُّبُورِ وَ تَوَاقَعْنَ عَلَی دَمِهِ یَتَمَرَّغْنَ فِیهِ وَ طَارَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ إِلَی نَاحِیَةٍ یُعْلِمُ أَهْلَهَا عَنْ قَتْلِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَمِنَ الْقَضَاءِ وَ الْقَدَرِ أَنَّ طَیْراً مِنْ هَذِهِ الطُّیُورِ قَصَدَ مَدِینَةَ الرَّسُولِ وَ جَاءَ یُرَفْرِفُ وَ الدَّمُ یَتَقَاطَرُ مِنْ أَجْنِحَتِهِ وَ دَارَ حَوْلَ قَبْرِ سَیِّدِنَا رَسُولِ اللَّهِ یُعْلِنُ


1- . با این عبارت: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْبُومَ لَتَصُومُ النَّهَارَ فَإِذَا أَفْطَرَتْ تَدَلَّهَت [أَنْدَبَتْ] عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍ علیه السلام حَتَّی تُصْبِحَ.» ترجمه: امام صادق علیه السلام فرمود: جغد در روز از خوردن غذا امساک می کند و وقتی افطار نمود بر حضرت حسین بن علی علیه السلام ندبه و گریه می کند تا صبح فرا برسد.

ص: 554

بِالنِّدَاءِ: أَلَا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بِکَرْبَلَاءَ أَلَا ذُبِحَ الْحُسَیْنُ بِکَرْبَلَاءَ فَاجْتَمَعَتِ الطُّیُورُ عَلَیْهِ وَ هُمْ یَبْکُونَ عَلَیْهِ وَ یَنُوحُونَ فَلَمَّا نَظَرَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ مِنَ الطُّیُورِ ذَلِکَ النَّوْحَ وَ شَاهَدُوا الدَّمَ یَتَقَاطَرُ مِنَ الطَّیْرِ لَمْ یَعْلَمُوا مَا الْخَبَرُ حَتَّی انْقَضَتْ مُدَّةٌ مِنَ الزَّمَانِ وَ جَاءَ خَبَرُ مَقْتَلِ الْحُسَیْنِ عَلِمُوا أَنَّ ذَلِکَ الطَّیْرَ کَانَ یُخْبِرُ رَسُولَ اللَّهِ بِقَتْلِ ابْنِ فَاطِمَةَ الْبَتُولِ وَ قُرَّةِ عَیْنِ الرَّسُولِ.

وَ قَدْ نُقِلَ أَنَّهُ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ الَّذِی جَاءَ فِیهِ الطَّیْرُ إِلَی الْمَدِینَةِ کَانَ فِی الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَهُودِیٌّ وَ لَهُ بِنْتٌ عَمْیَاءُ زَمْنَاءُ طَرْشَاءُ مَشْلُولَةٌ وَ الْجُذَامُ قَدْ أَحَاطَ بِبَدَنِهَا فَجَاءَ ذَلِکَ الطَّائِرُ وَ الدَّمُ یَتَقَاطَرُ مِنْهُ وَ وَقَعَ عَلَی شَجَرَةٍ یَبْکِی طُولَ لَیْلَتِهِ وَ کَانَ الْیَهُودِیُّ قَدْ أَخْرَجَ ابْنَتَهُ تِلْکَ الْمَرِیضَةَ إِلَی خَارِجِ الْمَدِینَةِ إِلَی بُسْتَانٍ وَ تَرَکَهَا فِی الْبُسْتَانِ الَّذِی جَاءَ الطَّیْرُ وَ وَقَعَ فِیهِ فَمِنَ الْقَضَاءِ وَ الْقَدَرِ أَنَّ تِلْکَ اللَّیْلَةَ عَرَضَ لِلْیَهُودِیِّ عَارِضٌ فَدَخَلَ الْمَدِینَةَ لِقَضَاءِ حَاجَتِهِ فَلَمْ یَقْدِرْ أَنْ یَخْرُجَ تِلْکَ اللَّیْلَةَ إِلَی الْبُسْتَانِ الَّتِی فِیهَا ابْنَتُهُ الْمَعْلُولَةُ وَ الْبِنْتُ لَمَّا نَظَرَتْ أَبَاهَا لَمْ یَأْتِهَا تِلْکَ اللَّیْلَةَ لَمْ یَأْتِهَا نَوْمٌ لِوَحْدَتِهَا لِأَنَّ أَبَاهَا کَانَ یُحَدِّثُهَا وَ یُسَلِّیهَا حَتَّی تَنَامَ فَسَمِعَتْ عِنْدَ السَّحَرِ بُکَاءَ الطَّیْرِ وَ حَنِینَهُ فَبَقِیَتْ تَتَقَلَّبُ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ إِلَی أَنْ صَارَتْ تَحْتَ الشَّجَرَةِ الَّتِی عَلَیْهَا الطَّیْرُ فَصَارَتْ کُلَّمَا حَنَّ ذَلِکَ الطَّیْرُ تُجَاوِبُهُ مِنْ قَلْبٍ مَحْزُونٍ فَبَیْنَمَا هِیَ کَذَلِکَ إِذْ وَقَعَ قَطْرَةٌ مِنَ الدَّمِ فَوَقَعَتْ عَلَی عَیْنِهَا فَفُتِحَتْ ثُمَّ قَطْرَةٌ أُخْرَی عَلَی عَیْنِهَا الْأُخْرَی فَبَرَأَتْ ثُمَّ قَطْرَةٌ عَلَی یَدَیْهَا فَعُوفِیَتْ ثُمَّ عَلَی رِجْلَیْهَا فَبَرَأَتْ وَ عَادَتْ کُلَّمَا قَطَرَتْ قَطْرَةٌ مِنَ الدَّمِ تُلَطِّخُ بِهِ جَسَدَهَا فَعُوفِیَتْ مِنْ جَمِیعِ مَرَضِهَا مِنْ بَرَکَاتِ دَمِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَلَمَّا أَصْبَحَتْ أَقْبَلَ أَبُوهَا إِلَی الْبُسْتَانِ فَرَأَی بِنْتاً تَدُورُ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّهَا ابْنَتُهُ فَسَأَلَهَا أَنَّهُ کَانَ لِی فِی الْبُسْتَانِ ابْنَةٌ عَلِیلَةٌ لَمْ تَقْدِرْ أَنْ تَتَحَرَّکَ فَقَالَتِ ابْنَتُهُ: وَ اللَّهِ أَنَا ابْنَتُکَ فَلَمَّا سَمِعَ کَلَامَهَا وَقَعَ مَغْشِیّاً عَلَیْهِ فَلَمَّا أَفَاقَ قَامَ عَلَی قَدَمَیْهِ فَأَتَتْ بِهِ إِلَی ذَلِکَ الطَّیْرِ فَرَآهَا وَاکِراً عَلَی الشَّجَرَةِ یَئِنُّ مِنْ قَلْبٍ حَزِینٍ مُحْتَرِقٍ مِمَّا رَأَی مِمَّا فُعِلَ بِالْحُسَیْنِ علیه السلام فَقَالَ لَهُ الْیَهُودِیُّ: أَقْسَمْتُ عَلَیْکَ

ص: 555

بِالَّذِی خَلَقَکَ أَیُّهَا الطَّیْرُ أَنْ تُکَلِّمَنِی بِقُدْرَةِ اللَّهِ تَعَالَی فَنَطَقَ الطَّیْرُ مُسْتَعْبِراً ثُمَّ قَالَ: إِنِّی کُنْتُ وَاکِراً عَلَی بَعْضِ الْأَشْجَارِ مَعَ جُمْلَةِ الطُّیُورِ عِنْدَ الظَّهِیرَةِ وَ إِذَا بِطَیْرٍ سَاقِطٍ عَلَیْنَا وَ هُوَ یَقُولُ: أَیُّهَا الطُّیُورُ تَأْکُلُونَ وَ تَتَنَعَّمُونَ وَ الْحُسَیْنُ فِی أَرْضِ کَرْبَلَاءَ فِی هَذَا الْحَرِّ عَلَی الرَّمْضَاءِ طَرِیحاً ظَامِئاً وَ النَّحْرُ دَامٍ وَ رَأْسُهُ مَقْطُوعٌ عَلَی الرُّمْحِ مَرْفُوعٌ وَ نِسَاؤُهُ سَبَایَا حُفَاةٌ عَرَایَا فَلَمَّا سَمِعْنَ بِذَلِکَ تَطَایَرْنَ إِلَی کَرْبَلَاءَ فَرَأَیْنَاهُ فِی ذَلِکَ الْوَادِی طَرِیحاً الْغُسْلُ مِنْ دَمِهِ وَ الْکَفَنُ الرَّمْلُ السَّافِی عَلَیْهِ فَوَقَعْنَا کُلُّنَا عَلَیْهِ نَنُوحُ وَ نَتَمَرَّغُ بِدَمِهِ الشَّرِیفِ وَ کَانَ کُلٌّ مِنَّا طَارَ إِلَی نَاحِیَةٍ فَوَقَعْتُ أَنَا فِی هَذَا الْمَکَانِ فَلَمَّا سَمِعَ الْیَهُودِیُّ ذَلِکَ تَعَجَّبَ وَ قَالَ: لَوْ لَمْ یَکُنِ الْحُسَیْنُ ذَا قَدْرٍ رَفِیعٍ عِنْدَ اللَّهِ مَا کَانَ دَمُهُ شِفَاءً مِنْ کُلِّ دَاءٍ ثُمَّ أَسْلَمَ الْیَهُودِیُّ وَ أَسْلَمَتِ الْبِنْتُ وَ أَسْلَمَ خَمْسُمِائَةٍ مِنْ قَوْمِهِ.»

ترجمه:

از طریق اهل بیت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده: هنگامی که امام حسین علیه السلام شهید شد بدن مقدسش در کربلا افتاده و خون مبارکش روی زمین ریخته بود. ناگاه پرنده سفیدی آمد و خود را به خون مقدس امام حسین علیه السلام مالید و در حالیکه خون از او می چکید مرغانی را دید که زیر سایه بر فراز شاخه ها و درختان جای دارند و هر یک از آنها سخن از دانه و علف و آب می گوید. آن مرغ آغشته به خون به آنها گفت: وای بر شما! آیا شما مشغول لهو لعب و یاد دنیا هستید و حسین علیه السلام در زمین کربلاء در این گرما تشنه و سربریده روی خاکهای داغ افتاده و خون مقدسش ریخته است. با شنیدن این سخن، همۀ آن پرندگان به سمت کربلا پرواز کردند. در آن هنگام دیدند که پیکر مطهر امام حسین علیه السلام بدون سر و غسل و کفن روی زمین افتاده است. بادها گرد و غبار بر بدن مقدسش افشانده اند و بدن مبارکش زیر سم اسبان کوبیده شده است و حیوانات وحشی زیارتش می کنند و جنیان و کوه ها برایش نوحه می خوانند

ص: 556

زمین از انوار آن بزرگوار، نورانی و هوا از درخشندگی او درخشنده شده است. وقتی چشم آن پرندگان به جسد مقدس حسین علیه السلام افتاد صیحه زدند و صدا به گریه و واویلا بلند کردند و در میان خون مبارکش نشستند و پر و بال خود را با آن خون رنگین نمودند. سپس هر یک از آنها به طرفی پرواز کرد تا اهل آنجا را از شهادت امام حسین علیه السلام آگاه نماید.

از قضا یکی از آن پرندگان به سمت مدینه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم رفت و در حالیکه خون از بالهایش می چکید بال می زد و اطراف قبر مقدس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می چرخید و این سخن را می گفت: آگاه باشید که حسین در کربلا کشته شد. آگاه باشید که حسین در کربلاء ذبح گردید. پرندگان در اطراف آن پرنده اجتماع کردند و برای امام حسین گریه و نوحه کردند. وقتی اهل مدینه آن نوحه را از آن پرندگان دیدند و خونی را که از آن پرنده می چکید مشاهده کردند، ندانستند چه خبر است تا اینکه مدتی گذشت و خبر شهادت امام حسین علیه السلام آمد و مردم دریافتند که آن پرنده، خبر شهادت پسر فاطمه و نور چشم رسول خدا را برای پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آورده بود.

و نقل شده: در آن روزی که آن مرغ وارد مدینه شد مردی یهودی در مدینه بود و دختری داشت که کور، زمین گیر، کر و شل بود و جذام (یعنی خوره) بدنش را فرا گرفته بود. آن پرنده در حالیکه خون از پر و بالش می چکید بر فراز درختی نشست و در طول آن شب گریان بود. یهودی دختر مریض خود را به باغی خارج از مدینه برده بود و در همان باغی که آن پرنده نشسته بود، ساکن شدند. از قضا آن شب برای یهودی کاری پیش آمد و برای برآوردن حاجت خود به مدینه رفت و نتوانست آن شب به باغی که دختر بیمارش در آن بود برود. آن شب از تنهایی خوابش نبرد زیرا پدرش برایش سخن می گفت و به او آرامش می داد تا بخوابد.

آن دختر در هنگام سحر گریه و ناله آن مرغ را شنید. خود را روی زمین کشید و زیر درختی که پرنده بر فراز آن بود رسید. هرگاه آن پرنده ناله می کرد با قلبی محزون با آن

ص: 557

پرنده هم ناله می شد. در همین حال یک قطره خون چکید و بر چشمش افتاد و چشمش باز شد. سپس قطرۀ دیگری بر چشم دیگرش چکید و آن نیز شفا گرفت. قطره ای بر دو دستش چکید و آنها نیز شفا یافتند. بعد از آن یک قطره بر پاهایش چکید آنها نیز شفا گرفتند. هر قطره خونی که از آن پرنده می چکید دختر یهودی آن را به بدن خود می مالید تا اینکه از برکت خون مقدس امام حسین علیه السلام به طور کامل شفا یافت. هنگامی که صبح شد پدرش به سوی باغ آمد دختری را دید که گردش می کند او را نشناخت. از او پرسید من دختر مریضی در این باغ داشتم که قادر بر حرکت نبود. آن دختر گفت: به خدا قسم من دختر تو هستم. وقتی سخن دختر را شنید، بیهوش بر زمین افتاد. هنگامی که به هوش آمد روی دو پایش ایستاد و دخترش او را پیش آن پرنده آورد. یهودی دید آن پرنده بر فراز آن درخت با قلبی حزین و سوخته -از آنچه دیده بود که با حسین علیه السلام کرده اند- ناله و ندبه می کند.

یهودی به آن پرنده گفت: تو را به حق آن کسی که تو را آفریده است قسم می دهم با من به قدرت خدا سخن بگوئی! ناگاه آن پرنده با حالت گریه تکلم نمود و گفت: من موقع ظهر با گروهی از پرندگان بر فراز درختان بودم. پرنده ای بر ما وارد شد و گفت: ای پرندگان شما می خورید و از نعمتهای خدا بهره می برید و حسین در زمین کربلا در این گرما لب تشنه روی خاکهای داغ افتاده است. گلویش خون آلود و سر مقدسش بریده و بر فراز نیزه است و زنانش اسیر و پابرهنه اند و لباسشان به تاراج رفته است. هنگامی که پرندگان این کلام را شنیدند به سوی کربلا پرواز کردند. امام حسین علیه السلام را دیدیم که در آن وادی افتاده است. غسل آن حضرت، از خون بدنش و کفنش آن ریگهائی بود که باد روی جنازه اش ریخته بود. ما روی جسد شریفش افتادیم و شروع به نوحه و زاری نمودیم و بدنهای خود را به خون شریف حسین علیه السلام رنگین کردیم. هر یک از ما به طرفی پرواز نمود. و من نیز به اینجا آمدم.

وقتی یهودی این کلام را شنید تعجب کرد و گفت: اگر حسین علیه السلام نزد خدا مقام

ص: 558

عالی نمی داشت خون مقدسش شفای هر دردی نمی بود! سپس آن یهودی و دخترش و پانصد نفر از خویشاوندانش به دین اسلام مشرف شدند.

منابع شیعه:

1.منتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج1، ص107- 109.

2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی[م. 1107]، ج 4، ص 72.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی[م. 1111]، ج 45، ص 191.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی[م. 1130]، ص 493.

5.أسرار الشهادة، دربندی [م. 1285]، ص 444- 445.

6.اکلیل المصائب فی مصائب الاطائب، تنکابنی [م. 1302]، ص45. (به نقل از طریحی)

7.معالی السبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص57- 59.

ص: 559

واقعۀ شصت و دوم: لعن کردن کبوتر راعبی بر قاتلان امام حسین علیه السلام

1)«عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ: کُنْتُ جَالِساً فِی بَیْتِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَنَظَرْتُ إِلَی الْحَمَامِ الرَّاعِبِیِّ یُقَرْقِرُ طَوِیلاً فَنَظَرَ إِلَیَّ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقَالَ: یَا دَاوُدُ أَ تَدْرِی مَا یَقُولُ هَذَا الطَّیْرُ؟ قُلْتُ: لَا وَ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ: تَدْعُو عَلَی قَتَلَةِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍ علیهما السلام فَاتَّخِذُوهُ فِی مَنَازِلِکُم.»

ترجمه:

از داود بن فرقد نقل شده که گفت: در خانه امام صادق علیه السلام نشسته بودم. چشمم به کبوتر راعبی افتاد که مدت زیادی مشغول خواندن بود.

امام صادق علیه السلام به من نگاه کرد و فرمود: ای داود! می دانی این حیوان چه می گوید؟

عرض کردم: نه به خدا. فدایت شوم.

حضرت علیه السلام فرمود: قاتلین حضرت حسین بن علی علیهما السلام را نفرین می کند این حیوان را در منازلتان نگهداری کنید.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه[م. 367]، ص 198.

2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی[م. 1107]، ج 4، ص 180.

ص: 560

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی[م. 1111]، ج 45، ص 213.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی[م. 1130]، ص 491.

2)«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: اتَّخِذُوا الْحَمَامَ الرَّاعِبِیَّةَ فِی بُیُوتِکُمْ فَإِنَّهَا تَلْعَنُ قَتَلَةَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام وَ لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَهُ.»

ترجمه:

امام صادق علیه السلام فرمودند: کبوتر راعبی را در خانه هایتان نگهداری کنید که او قاتلین حضرت حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام را لعنت می کند و خدا قاتلین او را لعنت کند.

منابع شیعه:

1.کافی، کلینی [م. 329]، ج6، ص547.

2.کامل الزیارات، ابن قولویه[م. 367]، ص 198.( (1))

3.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی[م. 1107]، ج 4، ص 180.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی[م. 1111]، ج 44، ص 305 به نقل کافی و ج45، ص213 به نقل از کامل الزیارات.


1- . ابن قولویه روایت را با این سند نقل کرده است: «حَدَّثَنِی أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ وَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ [عَلِیِّ بْنِ هَارُونَ] عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ النَّوْفَلِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی زِیَادٍ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ...»

ص: 561

واقعۀ شصت و سوم: کلاغی در مدینه

«عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ الْجُعْفِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهم السلام قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ جَاءَ غُرَابٌ فَوَقَعَ فِی دَمِهِ ثُمَّ تَمَرَّغَ ثُمَّ طَارَ فَوَقَعَ بِالْمَدِینَةِ عَلَی جِدَارِ فَاطِمَةَ بِنْتِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام وَ هِیَ الصُّغْرَی فَرَفَعَتْ رَأْسَهَا فَنَظَرَتْ إِلَیْهِ فَبَکَتْ بُکَاءً شَدِیداً وَ أَنْشَأَتْ تَقُولُ:

نَعَبَ الْغُرَابُ فَقُلْتُ مَنْ

تَنْعَاهُ وَیْلَکَ یَا غُرَابُ

قَالَ الْإِمَامَ فَقُلْتُ مَنْ

قَالَ الْمُوَفَّقُ لِلصَّوَابِ

إِنَّ الْحُسَیْنَ بِکَرْبَلَاءَ

بَیْنَ الْأَسِنَّةِ وَ الضِّرَابِ

فَابْکِی الْحُسَیْنَ بِعَبْرَةٍ

ُرْجِی الْإِلَهَ مَعَ الثَّوَاب

قُلْتُ الْحُسَیْنُ فَقَالَ لِی

تحَقّاً لَقَدْ سَکَنَ التُّرَابَ

ثُمَّ اسْتَقَلَّ بِهِ الْجَنَاحُ

فَلَمْ یُطِقْ رَدَّ الْجَوَابِ

فَبَکَیْتُ مِمَّا حَلَّ بِی

بَعْدَ الدُّعَاءِ الْمُسْتَجَابِ

قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ: فَنَعَتُّهُ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ فَقَالُوا: قَدْ جَاءَتْنَا بِسِحْرِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَمَا کَانَ بِأَسْرَعَ أَنْ جَاءَهُمُ الْخَبَرُ بِقَتْلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام »

ص: 562

ترجمه:

مفضل از امام صادق علیه السلام و ایشان از پدرشان از جدّشان امام سجاد علیه السلام روایت می فرمایند: موقعی که امام حسین علیه السلام شهید شد کلاغ سیاهی آمد و در خون آن حضرت قرار گرفت و خود را به خون حسین علیه السلام رنگین نمود. سپس پرواز کرد و در مدینه طیبه بر سر دیوار خانۀ فاطمۀ صغری دختر امام حسین علیه السلام نشست. فاطمه علیها السلام سر بلند کرد و چشمش به آن کلاغ سیاه افتاد؛ شدیدا گریه کرد و این اشعار را سرود:

کلاغ سیاه صدا کرد گفتم: ای کلاغ، وای بر تو! خبر شهادت چه کسی را آورده ای؟ گفت: خبر شهادت امام علیه السلام را آورده ام. گفتم: کدام امام؟ گفت: امام شایستگی ها.

حسین علیه السلام در کربلا بین نیزه ها و شمشیرها [افتاده] است. برای حسین علیه السلام گریه کن و اشکی بریز که امید ثواب از خدا داشته باشی.

گفتم: حسین علیه السلام [اکنون کجاست؟] به من گفت: حقا که [روی] خاک ساکن شد. سپس آن کلاغ برخاست و نتوانست جواب بگوید. من از این مصیبتی که دیدم بعد از دعائی که مستجاب شد گریه کردم.

محمد بن علی گفت: من این کلاغ [و داستانش] را برای اهل مدینه توصیف کردم آنها گفتند: فاطمۀ صغری علیها السلام سحر عبد المطلب را برای ما آورده است!

اما خیلی زود خبر شهادت حسین بن علی علیهما السلام به آنها رسید.

منابع شیعه:

1.تسلیة المجالس، محمد بن ابیطالب [م. قرن دهم]، ج 2، ص470.

2.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 171.

3.ریاض الأبرار، سید نعمت الله جزائری [م. 1112]، ج 1، ص255.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 490.

5.مخزن البکاء، مولی محمد صالح برغانی [م. 1283]، ص727.

ص: 563

6.الدمعة السّاکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285] ، ج4، ص380- 381.

7.أسرار الشّهادة، علامه دربندی [م. 1285]، ص 445.

8.ناسخ التواریخ سید الشهدا علیه السلام ، میرزا محمد تقی خان سپهر [م. 1297]، ج3، ص85- 86.

منابع اهل تسنن:

9.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج 2، ص106.

10.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 70، ص 24.

11.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2647.

12.فرائد السمطین، جوینی [م. 722]، ج 2، ص165.

13.مختصر تاریخ مدینة دمشق، ابن منظور، ج20، ص358.

ص: 564

ص: 565

واقعۀشصت و چهارم: ریزش خون از درخت اُم معبد و خشک شدن آن

«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ الْخُزَاعِیِّ عَنْ هِنْدٍ بِنْتِ الْجَوْنِ قَالَتْ: نَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم بِخَیْمَةِ خَالَتِهَا أُمِّ مَعْبَدٍ وَ مَعَهُ أَصْحَابٌ لَهُ فَکَانَ مِنْ أَمْرِهِ فِی الشَّاةِ مَا قَدْ عَرَفَهُ النَّاسُ فَقَالَ فِی الْخَیْمَةِ هُوَ وَ أَصْحَابُهُ حَتَّی أَبْرَدَ وَ کَانَ یَوْمٌ قَائِظٌ شَدِیدٌ حَرُّهُ فَلَمَّا قَامَ مِنْ رَقْدَتِهِ دَعَا بِمَاءٍ فَغَسَلَ یَدَیْهِ فَأَنْقَاهُمَا ثُمَّ مَضْمَضَ فَاهُ وَ مَجَّهُ عَلَی عَوْسَجَةٍ کَانَتْ إِلَی جَنْبِ خَیْمَةِ خَالَتِهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ اسْتَنْشَقَ ثَلَاثاً وَ غَسَلَ وَجْهَهُ وَ ذِرَاعَیْهِ ثُمَّ مَسَحَ بِرَأْسِهِ وَ رِجْلَیْهِ وَ قَالَ: لِهَذِهِ الْعَوْسَجَةِ شَأْنٌ ثُمَّ فَعَلَ مَنْ کَانَ مَعَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ مِثْلَ ذَلِکَ ثُمَّ قَامَ فَصَلَّی رَکْعَتَیْنِ فَعَجِبْتُ وَ فَتَیَاتُ الْحَیِّ مِنْ ذَلِکَ وَ مَا کَانَ عَهِدْنَا وَ لَا رَأَیْنَا مُصَلِّیاً قَبْلَهُ فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ أَصْبَحْنَا وَ قَدْ عَلَتِ الْعَوْسَجَةُ حَتَّی صَارَتْ کَأَعْظَمِ دَوْحَةٍ عَادِیَةٍ وَ أَبْهَی وَ خَضَدَ اللَّهُ شَوْکَهَا وَ سَاخَتْ عُرُوقُهَا وَ کَثُرَتْ أَفْنَانُهَا وَ اخْضَرَّ سَاقُهَا وَ وَرَقُهَا ثُمَّ أَثْمَرَتْ بَعْدَ ذَلِکَ وَ أَیْنَعَتْ بِثَمَرٍ کَأَعْظَمِ مَا یَکُونُ مِنَ الْکَمْأَةِ فِی لَوْنِ الْوَرْسِ الْمَسْحُوقِ وَ رَائِحَةِ الْعَنْبَرِ وَ طَعْمِ الشَّهْدِ وَ اللَّهِ مَا أَکَلَ مِنْهَا جَائِعٌ إِلَّا شَبِعَ وَ لَا ظَمْآنُ إِلَّا رَوِیَ وَ لَا سَقِیمٌ إِلَّا بَرَأَ وَ لَا ذُو حَاجَةٍ وَ فَاقَةٍ إِلَّا اسْتَغْنَی وَ لَا أَکَلَ مِنْ وَرَقِهَا بَعِیرٌ وَ لَا نَاقَةٌ وَ لَا شَاةٌ إِلَّا سَمِنَتْ وَ دَرَّ لَبَنُهَا وَ رَأَیْنَا النَّمَاءَ وَ الْبَرَکَةَ فِی أَمْوَالِنَا مُنْذُ یَوْمَ نَزَلَ وَ أَخْصَبَتْ بِلَادُنَا وَ أَمْرَعَتْ فَکُنَّا نُسَمِّی

ص: 566

تِلْکَ الشَّجَرَةَ الْمُبَارَکَةَ وَ کَانَ یَنْتَابُنَا مَنْ حَوْلَنَا مِنْ أَهْلِ الْبَوَادِی یَسْتَظِلُّونَ بِهَا وَ یَتَزَوَّدُونَ مِنْ وَرَقِهَا فِی الْأَسْفَارِ وَ یَحْمِلُونَ مَعَهُمْ فِی الْأَرْضِ الْقِفَارِ فَیَقُومُ لَهُمْ مَقَامَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ فَلَمْ تَزَلْ کَذَلِکَ وَ عَلَی ذَلِکَ أَصْبَحْنَا ذَاتَ یَوْمٍ وَ قَدْ تَسَاقَطَ ثِمَارُهَا وَ اصْفَرَّ وَرَقُهَا فَأَحْزَنَنَا ذَلِکَ وَ فَرِقْنَا لَهُ فَمَا کَانَ إِلَّا قَلِیلٌ حَتَّی جَاءَ نَعْیُ رَسُولِ اللَّهِ فَإِذَا هُوَ قَدْ قُبِضَ ذَلِکَ الْیَوْمَ فَکَانَتْ بَعْدَ ذَلِکَ تُثْمِرُ ثَمَراً دُونَ ذَلِکَ فِی الْعِظَمِ وَ الطَّعْمِ وَ الرَّائِحَةِ فَأَقَامَتْ عَلَی ذَلِکَ ثَلَاثِینَ سَنَةً فَلَمَّا کَانَتْ ذَاتَ یَوْمٍ أَصْبَحْنَا وَ إِذَا بِهَا قَدْ تَشَوَّکَتْ مِنْ أَوَّلِهَا إِلَی آخِرِهَا فَذَهَبَتْ نَضَارَةُ عِیدَانِهَا وَ تَسَاقَطَ جَمِیعُ ثَمَرِهَا فَمَا کَانَ إِلَّا یَسِیراً حَتَّی وَافَی مَقْتَلَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَمَا أَثْمَرَتْ بَعْدَ ذَلِکَ لَا قَلِیلًا وَ لَا کَثِیراً وَ انْقَطَعَ ثَمَرُهَا وَ لَمْ نَزَلْ وَ مَنْ حَوْلَنَا نَأْخُذُ مِنْ وَرَقِهَا وَ نُدَاوِی مَرْضَانَا بِهَا وَ نَسْتَشْفِی بِهِ مِنْ أَسْقَامِنَا فَأَقَامَتْ عَلَی ذَلِکَ بُرْهَةً طَوِیلَةً ثُمَّ أَصْبَحْنَا ذَاتَ یَوْمٍ فَإِذَا بِهَا قَدِ انْبَعَثَتْ مِنْ سَاقِهَا دَماً عَبِیطاً جَارِیاً وَ وَرَقُهَا ذَابِلَةٌ تَقْطُرُ دَماً کَمَاءِ اللَّحْمِ فَقُلْنَا: إنْ قَدْ حَدَثَ عَظِیمَةٌ فَبِتْنَا لَیْلَتَنَا فَزِعِینَ مَهْمُومِینَ نَتَوَقَّعُ الدَّاهِیَةَ فَلَمَّا أَظْلَمَ اللَّیْلُ عَلَیْنَا سَمِعْنَا بُکَاءً وَ عَوِیلاً مِنْ تَحْتِهَا وَ جَلَبَةً شَدِیدَةً وَ رَجَّةً وَ سَمِعْنَا صَوْتَ بَاکِیَةٍ تَقُولُ:

أَیَا ابْنَ النَّبِیِّ وَ یَا ابْنَ الْوَصِیِّ

وَ یَا مَنْ بَقِیَّةُ سَادَاتِنَا الْأَکْرَمِینَا

ثُمَّ کَثُرَتِ الرَّنَّاتُ وَ الْأَصْوَاتُ فَلَمْ نَفْهَمْ کَثِیراً مِمَّا کَانُوا یَقُولُونَ فَأَتَانَا بَعْدَ ذَلِکَ قَتْلُ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ یَبِسَتِ الشَّجَرَةُ وَ جَفَّتْ فَکَسَرَتْهَا الرِّیَاحُ وَ الْأَمْطَارُ بَعْدَ ذَلِکَ فَذَهَبَتْ وَ انْدَرَسَ أَثَرُهَا قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَنْصَارِیُّ: فَلَقِیتُ دِعْبِلَ بْنَ عَلِیٍّ الْخُزَاعِیَّ بِمَدِینَةِ الرَّسُولِ فَحَدَّثْتُهُ بِهَذَا الْحَدِیثِ فَلَمْ یُنْکِرْه.»

ترجمه:

عبد الله بن عمر خزاعی از هند دختر جَون نقل می کند که گفت: پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم با اصحابش داخل خیمۀ خاله ام امّ معبد شد. جریان او را دربارۀ آن گوسفند همه

ص: 567

دانستند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با یارانش در خیمه به خواب رفتند تا هوا خنک شد. روز بسیار گرمی بود. هنگامی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از خواب برخاست آب طلب کرد و دستهای مقدس خود را شست و سه مرتبه آب در دهان خود ریخت و مضمضه نمود و آب مضمضه خود را نزد درخت خاری که کنار خیمۀ خالۀ من بود پاشید. سپس سه مرتبه استنشاق کرد و صورت و ساق دستهای مبارک خود را شست و سر و پاهای خود را مسح نمود و فرمود: این درخت خار با ارزش است! اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز این اعمال را انجام دادند. پیامبر خدا بعد از این اعمال برخاست و دو رکعت نماز خواند. من و دختران قبیله از رفتار آن حضرت تعجب کردیم. زیرا قبل از آن بزرگوار کسی را ندیده بودیم که نماز بخواند.

فردای آن روز از خواب بیدار شدیم و دیدیم آن درخت خار، سر بر فلک کشیده و از بزرگترین و بهترین درختان شده است. خدا خارهایش را فرو ریخته است. ریشه های آن محکم و شاخه هایش فراوان و ساق و برگش سبز شده اند. سپس میوه ای قارچ مانند داد که دارای رنگ زعفرانی و بوی عنبر و مزۀ شهد بود. به خدا قسم هیچ گرسنه ای از آن میوه ها نمی خورد مگر اینکه سیر می شد. هیچ تشنه ای از آنها نمی خورد مگر اینکه سیراب می گردید. هیچ مریضی از آنها نمی خورد مگر اینکه شفا می یافت. هیچ نیازمند و مستمندی از آن ها نمی خورد مگر اینکه بی نیاز می گردید. هیچ شتر و گوسفندی از برگ آن درخت نمی خورد مگر اینکه چاق می شد و اگر ماده بود شیر می داد. از آن روزی که پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم [در خیمۀ ما] اتراق کرد اموال ما رو به فراوانی و برکت نهاد. نعمت نصیب ما شد. زمین، گوسفندان ما را سیر می کرد. ما آن درخت را درخت «مبارکه» می نامیدیم. بادیه نشینانی که در اطراف ما بودند پی در پی می آمدند و در زیر سایه آن درخت می نشستند. از برگهای آن در مسافرت برای زاد و توشه خود می بردند و در بیابان، آن را همراه خود حمل می کردند و در گرسنگی و تشنگی از آنها استفاده می کردند. آن درخت دائماً همین طور بود. ولی یک روز صبح که برخاستیم

ص: 568

دیدیم میوه های آن درخت افتاده و برگهایش زرد شده اند! ما از این منظره محزون شدیم. چند صباحی بیش نگذشته بود که خبر رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمد. [وقتی بررسی شد دیدیم] رسول خدا در همان روز از دنیا رحلت کرده بود. آن درخت پس از این جریان میوه می داد؛ ولی میوه اش از لحاظ بزرگی و طعم و بو به خوبی میوه های قبلی آن نبود. آن درخت مدت سی سال به همین حال بود. یک روز صبح برخاستیم و دیدیم آن درخت از اول تا آخر خار آورده است و آن تر و تازه گی چوبهایش از دست رفته و همۀ میوه هایش افتاده است. چندان طولی نکشید که شهادت حضرت امیرالمومنین علیه السلام واقع شد و آن درخت بعد از آن میوه ای نداد. ولی ما و اشخاصی که در اطراف ما بودند همچنان از برگ های آن درخت می گرفتیم و مریض های خود را به وسیلۀ آنها مداوا می کردیم و امراض خود را معالجه می نمودیم. آن درخت یک مدت طولانی در همین حال بود. سپس یک روز برخاستیم و دیدیم که خون تازه از ساق آن درخت جاری و برگهایش پژمرده شده است و خونی همچون آبِ گوشت [آبی که از گوشت جدا می شود] از آنها می چکد! ما گفتیم: حادثۀ بزرگی رخ داده است. آن شب را با حال خوف و غم و اندوه صبح کردیم و در انتظار پیشامدی بزرگ بودیم. وقتی تاریکی شب، جهان را فرا گرفت صدای گریه و واویلا و اضطراب و غوغای عجیبی از زیر آن درخت شنیدیم. صدای زنی گریان را شنیدیم که می گفت: ای پسر پیغمبر! ای پسر وصی پیامبر! ای بازمانده سادات بزرگوار ما! سپس ناله ها و صداها زیاد شد ولی بیشتر سخنانی را که می گفتند نفهمیدیم! پس از این جریان بود که خبر قتل امام حسین علیه السلام به ما رسید و آن درخت خشک شد و به وسیلۀ باد و باران ها شکست و اثر آن کاملاً از بین رفت.

عبد الله بن محمّد انصاری می گوید: من دعبل بن علی خزاعی را در مدینۀ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ملاقات کردم و این حدیث را برای وی نقل نمودم؛ او این حدیث را انکار نکرد.

ص: 569

منابع شیعه:

1.تسلیة المجالس، محمد بن ابیطالب [م. قرن 10]، ج 2، ص471.

2.انیس المؤمنین، محمد بن اسحاق حموی، [م. 938] ص14. (فارسی)

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 233.

4.ریاض الأبرار، عالم ربانی سید نعمت الله جزائری [م. 1112]، ج 1، ص275.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 496.

منابع اهل تسنن:

6.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج 2، ص112.

7.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2648.

8.التحفة العلیة و الآداب العلمیة، باکثیر شافعی مکی [م. 1047]، ص 16 مخطوط (بنابر نقل از شرح احقاق الحق، ج11، ص494).

این حکایت با اختلاف در الفاظ در این منابع نیز آمده است:

منابع شیعه:

9.الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی [م. 560]، ص 112.

10.کشف الغمة، اربلی [م. 693]، ج 1، ص 25.

11.إثبات الهداة، شیخ حر عاملی [م. 1104]، ج 1، ص409؛

12.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 188.

منابع اهل تسنن:

13.ربیع الأبرار، زمخشری [م. 538]، ج 1، ص 234.

14.تذکرة الحمدونیة، ابن حمدون [م. 562]، ج 9، ص 159.

15.تاریخ الخمیس، دیار بکری [م. 966]، ج 1، ص335.

16.شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، ابن عماد حنبلی [م. 1089]، ج 1، ص 35.

ص: 570

ص: 571

واقعۀ شصت و پنجم: چنار خونبار

اشاره

1)«نُقِلَ أَنَّ فِی قَزْوِینَ شَجَرَةً یَخْرُجُ مِنْهَا الدَّمُ یَوْمَ عَاشُورَاءَ. وَ لَقَدْ أَخْبَرَنِی جَمعٌ مِنْهُمُ الْعَلَمُ الْعَلَّامُ صَاحِبُ کِتَابِ بَیَانِ الْفُرْقَانِ الْحَاجُّ شَیْخ مجتبی الْقَزْوِینِیُّ أَنَّ هَذِهِ الشَّجَرَةَ فِی قَرْیَةِ زَر آباد ( بَیْنَهَا وَ بَیْنَ قَزْوِینَ سِتُّ أَوْ سَبْعَةُ فَرَاسِخَ ) وَ یَوْمَ تَاسُوعَاءَ أَوْ عَاشُورَاءَ یَخْرُجُ مِنْ غُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا بَعْدَ انفِجارِها مِنْ غَیْرِ سَبَبٍ ظاهریٍ شیءٌ کالدَمِ وَ هَذَا مَشْهُورٌ. وَ قَالَ: إِنَّ فِی أَوْرَاقِ هَذِهِ الشَّجَرَةِ مَکْتُوباً بِخَطِّ الْقُدْرَةِ جَلِیّاً فِی بَعْضِهَا: اللَّه وَ فِی بَعْضِهَا: مُحَمَّد وَ فِی بَعْضِهَا: عَلِیّ وَ النَّاسُ یَسْتَشْفُونَ بِأَوراقِها. وَ لَقَدْ أَتَانِی رَجُلٌ مِنْهُمْ بِثَلَاثَةِ أَوْرَاقٍ فِی أَحَدِهَا مَکْتُوبٌ: فَاطِمَة وَ فِی أُخْرَی: الْحَسَن وَ فِی الثَّالِثِ: الْحُسَیْن. فَلَمَّا نَظَرتُ إِلَیْهَا حَفِظْتُ الْأَوْرَاقَ فِی کِتَابٍ مُدَّةً ثُمَّ لَمْ أَدْرِ مَا صُنِعَ بِهَا. وَ لَقَدْ رَأَت أُخْتِی ضوءً کَأَنَّهُ سِرَاجٌ مُضیءٌ. قَالَ: فَلَمَّا قَرُبْتُ مِنَ الْأَوْرَاقِ عَلِمْتُ أَنَّهُ مِنْهَا ... وَ فِی کِتَابِ جَوَاهِرِ الْکَلَامِ فِی سَوانِحِ الْأَیَّامِ( (1)) ذَکَرَ هذِهِ الشَّجَرَةَ وَ قَضَایَا مِنْهَا.»


1- . تالیف اشرف الواعظین سید حسن حسینی یزدی در ده فصل برای وقایع دهه اول محرم که سال 1361 ه- ق. از آن فارغ گشته است. رجوع شود به الذریعه، ج5، ص277

ص: 572

ترجمه:

نقل شده که در قزوین درختی است که روز عاشورا از آن خون خارج می شود و پروهی از مؤمنان، خبر این درخت را به من نقل کرده اند. علامه معروف، صاحب کتاب بیان الفرقان حاج شیخ مجتبی قزوینی نیز از این افراد است. این درخت در روستای زرآباد است (که بین آن و قزوین 6 یا 7 فرسخ فاصله است) و روز تاسوعا یا عاشورا از شاخه ای از شاخه های آن بدون سبب ظاهری چیزی مثل خون خارج می شود و این [قضیه] مشهور است.

و او [شیخ مجتبی قزوینی] گفت: در برگهای این درخت به خط قدرت [الهی] به صورت واضح در بعضی «الله» نوشته شده و در بعضی «محمد» و در بعضی «علی» و مردم به برگهای آن طلبِ شفا می نمایند.

و یکی از آنان سه برگ آورد که در یکی نوشته بود: «فاطمه» و در دیگری «حسن» و در برگ سوم «حسین». وقتی که به برگها نگاه کردم آنها را مدتی در کتابی نگهداری نمودم. اما ندانستم که چه شد. خواهرم نوری مانند چراغ روشن دید [و به من گفت: ] وقتی به برگها نزدیک شدم دانستم که روشنایی از آنهاست ...

سید حسن یزدی در کتاب «جواهر الکلام فی سوانح الأیام» قضایایی از این درخت ذکر کرده است.

منبع شیعه:

1.مستدرک سفینة البحار، شیخ علی نمازی شاهرودی، ج5، ص 368 – 369.

در این منابع نیز حکایت درخت چنار آمده است:

2.مهیج الاحزان، حسن بن محمد علی یزدی حائری، [م. 1242]ص479.( (1))


1- . عبارت مهیج الاحزان اینچنین است: درخت خونبار در نزدیکی «قزوین» مشهور است و ثقات آن را خبر می دهند که هر سال در روز عاشورا خون از آن جاری می شود، حتی در صورت اشتباه ماه، از خونباری آن درخت روز عاشورا را تعیین می نمایند.

ص: 573

3.اسرار الشهادة، علامه دربندی [م. 1285]، ص 543. (این حکایت را تحت عنوان «چنار خونبار» نقل نموده است)

4.اکلیل المصائب فی مصائب الاطائب، محمد بن سلیمان تنکابنی [م. 1302]، ص48.

5.منتخب التواریخ، محمد هاشم خراسانی [م. 1352]، ص232.

6.البکاء للحسین علیه السلام ، علامه میرجهانی [م. 1413]، ص324.

فتوای آیت الله العظمی مرعشی

2)«الخامس: الدَّم: ... و کذا ما کان من غیر الحیوان کالموجود تحت الأحجار و کالخارج من الشجرة الموجودة فی قریة زرآباد من قری بلدة قزوین و نحوهما عند قتل سید الشهداء علیه السلام أرواحنا فداه.»

ترجمه:

[حضرت آیت الله العظمی مرعشی به خونی که از این درخت جاری می گردد اشاره ای کرده و می فرماید: ] پنجمین از نجاسات خون است... [اما] خونی که از غیر حیوان باشد مثل خونی که هنگام شهادت سید الشهداء ارواحنا فداه در زیر سنگ ها موجود بوده و مثل خونی که از درخت موجود در روستای زرآباد قزوین هنگام شهادت امام حسین علیه السلام خارج می شود و نظیر این دو [نجس نیست].

منبع شیعه:

منهاج المؤمنین، آیت الله العظمی مرعشی نجفی، ج 1، ص 23.

ص: 574

ص: 575

واقعۀ شصت و ششم: درخت رُوم

«در بعضی از کتب معتبره نقل کرده اند که در یکی از روستاهای روم درختی است که متواتر از گروه بسیاری شنیده شده از تجار و کسانی که در آنجا رفت و آمد داشته اند که هرساله در روز عاشورا نزدیک زوال شاخه ای از آن درخت سرازیر می شود و از برگهای آن قطره های خون می چکد تا غروب آفتاب و پس از آن شاخه خشک می شود تا سال دیگر از شاخۀ دیگر از آن درخت در روز عاشورا در همان وقت و به همان نسبت می شود و هرسال جمع کثیری به زیارت آن درخت می روند و در آن روز تعزیه داری می کنند».

منبع شیعه:

البکاء للحسین، علامه میرجهانی [م. 1413]، ص324.

ص: 576

ص: 577

واقعۀ شصت و هفتم: مشهد النقطة (سنگی در موصل که از آن خون می جوشد)

«إِنَّ الْقَوْمَ لَمَّا أَرَادُوا أَنْ یَدْخُلُوا الْمَوْصِلَ أَرْسَلُوا إِلَی عَامِلِهِ أَنْ یُهَیِّئَ لَهُمُ الزَّادَ وَ العلوفةَ وَ أَن یُزَیِّنَ لَهُمُ الْبَلْدَةَ فَاتَّفَقَ أَهْلُ الْمَوْصِلِ أَنْ یُهَیِّؤوا لَهُمْ مَا أَرَادُوا وَ أَن یَستَدعوا مِنْهُمْ أَنْ لَا یَدْخُلُوا الْبَلْدَةَ بَلْ یَنْزِلُونَ خَارِجَهَا وَ یَسِیرُونَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَدْخُلُوا فِیهَا، فَنَزَلُوا ظَاهِرَ الْبَلَدِ عَلَی فَرْسَخٍ مِنْهَا، وَ وَضَعُوا الرَّأْسَ الشَّرِیفَ عَلَی صَخْرَةٍ فقَطرت عَلَیْهَا قَطْرَةُ دَمٍ مِنَ الرَّأْسِ الْمُکَرَّمِ فَصَارَتْ تشع، وَ یُغْلَی مِنْهَا الدَّمُ کُلَّ سَنَةٍ فِی یَوْمِ عَاشُورَاءَ، وَ کَانَ النَّاسُ یَجْتَمِعُونَ عِنْدَهَا مِنَ الْأَطْرَافِ وَ یُقِیمُونَ مَراسِمَ الْعَزَاءِ وَ الْمَأتَمِ فِی کُلِّ عَاشُورَاءَ، وَ بَقِیَ هَذَا إِلَی أَیَّامِ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ مَرْوَانَ، فَأَمَرَ بِنَقْلِ الْحَجَرِ فَلَمْ یُرَ بَعْدَ ذَلِکَ مِنْهُ أَثَرٌ وَ لَکِن بَنَوْا عَلَی ذَلِکَ الْمَقَامِ قُبَّةً سَمَّوْهَا مَشْهَدَ النُّقْطَةِ.»

ترجمه:

وقتی چون لشکر یزید (علیهم اللعنة) خواستند داخل موصل شوند کسی را به سوی عامل موصل فرستادند تا برای لشکر، آذوقه و علوفه مهیّا کند و شهر را برای آنان تزیین نماید. اهل موصل تصمیم گرفتند غذا و علوفه و مایحتاج لشکر را فراهم کنند اما از لشکر بخواهند که وارد شهر نشوند و بیرون شهر، اتراق کنند. لشکریان در یک

ص: 578

فرسخی شهر منزل کردند و سر مقدس را بر روی سنگی نهادند. قطره خونی از سر مقدس به آن سنگ رسید و بعد از آن هر سال در روز عاشورا خون تازه از آن سنگ می جوشید و مردم آنجا مجتمع می شدند و اقامۀ مراسم عزا و ماتم می کردند و این باقی بود تا زمان عبد الملک مروان که امر کرد آن سنگ را از جا کندند و اثری از آن دیده نشد، مردم در محل آن سنگ، گنبدی بنا کردند و آن را مشهد نقطه نام نهادند.

منابع شیعه:

1.روضة الشهداء، کاشفی [910]، ص368.( (1))

2.فضائل و مناقب اهل بیت علیهم السلام ، عبداللطیف بیرجندی، [م.921 ] ص485-486.(فارسی)

3.ریاض الاحزان، ملا محمد حسن قزوینی، [م. 1240] مخطوط: ج2، ص255، مجلس16

4.معالی السّبطین، مازندرانی [م. 1384]، ج2، ص129- 130.

5.اکلیل المصائب، تنکابنی[م. 1302]، ص44.

6.نفس المهموم، محدث قمی، ص389.

7.البکاء للحسین علیه السلام ، علامه میر جهانی، ص328.(به نقل از روضة الاحباب).


1- . عبارت روضة الشهدا اینچنین است: «نقل کرده اند که، چون این لشکر در اثنای ره به نزدیک موصل رسیدند، کسی را به امیر موصل فرستادند که شهر را بیارای و به استقبال ما بیرون آی. و طبقهای سیم و زر مهیّا ساز تا بر ما نثار کنی و به آمدن ما به منزل تو بر تمام اقران خود مباهات و افتخار کنی، که سر حسین بن علی و فرزندان و برادران و اقربا و دوستان و هواداران او همراه داریم، و اهل و عیال او را نیز می آوریم امیر عماد الدوله که حاکم موصل بود اهل شهر را جمع کرده صورت را در میان آورده و گفت: ای قوم زنهار که بدین سخن تن در ندهید و در این قضیّت همداستان نباشید، موصلیان همه اتّفاق کرده نزل و علوفه راست کرده، پیش ایشان بازفرستادند و گفتند آمدن شما به شهر ما مصلحت نیست. پس در یک فرسخی شهر منزلی بود ایشان را در آنجا فرود آوردند و در آن موضع سر امام حسین «علیه السلام» را بر سنگی نهاده بودند و قطره ای خون از سر مبارک امام بر آن چکیده شد، هر سال روز عاشورا از آن سنگ خون تازه بر دمیدی، مردمان از اطراف و جوانب آنجا جمع شدندی و به مراسم مصیبت، قیام نمودندی و همچنین می بود تا زمان حکومت عبد الملک مروان او به گفت تا آن سنگ را از آن مقام برداشتند و دیگر از آن سنگ کسی نشان نداد، امّا گنبدی در آنجا ساخته اند و آن را مشهد نقطه نام نهاده اند و هر سال ماه محرّم که درآید مردم آنجا رفته شرایط تعزیت بجا می آورند.»

ص: 579

واقعۀ شصت و هشتم: گریه کردن شیر سنگی در روز عاشورا

«در بعضی از شهرهای روم کوهی است که در آن شیری از سنگ تراشیده شده، مانند این که زنده است و هیچ کوتاهی در صنعت آن نشده است. در هر سالی چون روز عاشورا می شود از دو چشم آن مانند دو فواره، آب بسیاری از آن جاری می شود؛ از اول صبح تا شب و مردمان آن ناحیه در آنجا جمع می شوند با مردمانی که در اطراف آن ناحیه می باشند و بر پا می دارند عزای سیّد اشرف حضرت ابی عبد الله الحسین علیه السلام را و از آن آبِ صافِ شفافِ زلال می آشامند و برای تبرک و استشفاء و کشف کرب و دفع بلا می برند».

منابع شیعه:

1.روضة الشهداء، ملا حسین کاشفی [م. 910]، ص368.

2.فضائل و مناقب اهل بیت علیهم السلام ، عبداللطیف بیرجندی، [م.921 ] ص486.(فارسی)

3.ریاض الاحزان، ملا محمد حسن قزوینی، [م. 1240] مخطوط: ج2، ص255، مجلس16. ( (1))


1- . عبارت ریاض الاحزان اینچنین است: منقول است که در بلدی از بلاد روم از سنگ صورت شیری ساخته اند و همین که روز عاشورا میشود از چشمهای آن شیر خون جاری می شود تا آن روز شام می شود و اهل آن بلد چندان ناله و زاری و گریه و بی قراری می کنند که هرکه در آنجا حاضر شود از مشاهدۀ آن حال خود را هلاک می کند.

ص: 580

4.اکلیل المصائب، تنکابنی [م. 1302]، ص44.(به همین مضمون)

5.البکاء للحسین علیه السلام ، علامه میرجهانی [م. 1413]، ص329.

ص: 581

فصل سیزدهم: نوحۀ ملائکه و جنیان

اشاره

ص: 582

ص: 583

واقعۀ شصت ونهم: نوحه و گریۀ ملائکه بر سید الشهدا علیه السلام

گریۀ چهار هزار فرشتۀ غبارآلود در روایت امام صادق علیه السلام

1)«عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: إِنَّ أَرْبَعَةَ آلَافِ مَلَکٍ هَبَطُوا یُرِیدُونَ الْقِتَالَ مَعَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍ علیه السلام لَمْ یُؤْذَنْ لَهُمْ فِی الْقِتَالِ فَرَجَعُوا فِی الِاسْتِئْذَانِ فَهَبَطُوا وَ قَدْ قُتِلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ یَبْکُونَهُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ رَئِیسُهُمْ مَلَکٌ یُقَالُ لَهُ الْمَنْصُورُ.»

ترجمه:

ابان بن تغلب نقل کرده که امام صادق علیه السلام فرمودند: چهار هزار فرشته (به زمین) فرود آمدند و می خواستند همراه حسین بن علی علیه السلام به جنگ بپردازند؛ ولی به ایشان اجازه داده نشد. برگشتند که اجازه بگیرند اما وقتی به کربلا رسیدند آن حضرت شهید شده بودند. لذا ایشان بر سر قبر آن حضرت به حالتی ژولیده و غبار آلود باقی ماندند و تا روز قیامت بر او می گریند. رئیس ایشان فرشته ای است که به او منصور می گویند.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه[م. 367]، ص 172.

ص: 584

2.امالی، شیخ صدوق[م. 381]، ص 737.

3.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی[م. 1107]، ج 4، ص 156.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی[م. 1111]، ج 45، ص 220.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی [م. 1130]، ص 476.

گریۀ چهار هزار فرشتۀ غبارآلود در روایت امام باقر علیه السلام

2)«عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: أَرْبَعَةُ آلَافِ مَلَکٍ شُعْثٌ غُبْرٌ یَبْکُونَ الْحُسَیْنَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلَا یَأْتِیهِ أَحَدٌ إِلَّا اسْتَقْبَلُوهُ وَ لَا یَمْرَضُ أَحَدٌ إِلَّا عَادُوهُ وَ لَا یَمُوتُ أَحَدٌ إِلَّا شَهِدُوه.»

ترجمه:

ابو بصیر از امام باقر علیه السلام نقل کرد که آن حضرت فرمودند: چهار هزار فرشته ژولیده و غبارآلود بر امام حسین علیه السلام تا روز قیامت می گریند. پس احدی از مردم به زیارت آن حضرت نمی آید مگر آنکه این فرشتگان به استقبالش می آیند و احدی از آنان بیمار نمی شود مگر این که ایشان به عیادتش می روند و کسی از آنان نیست که بمیرد مگر آنکه این فرشتگان نزدش حاضر می شوند.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه[م. 367]، ص 174.

2.وسائل الشیعة، حر عاملی[م. 1104]، ج 14، ص 420.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی[م. 1111]، ج 45، ص 223.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی[م. 1130]، ص 711.

گریۀ چهار هزار ملک موکّل بر قبر سید الشهدا علیه السلام

3)«عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ وَکَّلَ بِقَبْرِ الْحُسَیْنِ علیه السلام أَرْبَعَةَ

ص: 585

آلَافِ مَلَکٍ شُعْثٍ غُبْرٍ [شُعْثاً غُبْراً] یَبْکُونَهُ مِنْ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَی زَوَالِ الشَّمْسِ فَإِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ هَبَطَ أَرْبَعَةُ آلَافِ مَلَکٍ وَ صَعِدَ أَرْبَعَةُ آلَافِ مَلَکٍ فَلَمْ یَزَلْ یَبْکُونَهُ حَتَّی یَطْلُعَ الْفَجْرُ.»

ترجمه:

ابو حمزۀ ثمالی از امام صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند: خداوند متعال چهار هزار فرشته را بر قبر حضرت حسین بن علی علیه السلام موکّل قرار داده که جملگی ژولیده و غبارآلودند و از طلوع فجر تا زوال آفتاب (وقت ظهر) بر آن جناب می گریند و وقتی ظهر می شود چهار هزار فرشته (دیگر) به زمین فرود می آیند و (این) چهار هزار فرشته به آسمان بالا می روند و (فرشتگانِ به زمین آمده) پیوسته می گریند تا فجر طلوع کند.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه[م. 367]، ص 175.

2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی[م. 1107]، ج 4، ص 158.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی[م. 1111]، ج 45، ص 223.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی[م. 1130]، ص 477.

گریۀ فرشتگان حائر حسینی علیه السلام

4)«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِذَا زُرْتُمْ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَألْزَمُوا الصَّمْتَ إِلَّا مِنْ خَیْرٍ وَ إِنَّ مَلَائِکَةَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ مِنَ الْحَفَظَةِ تَحْضُرُ الْمَلَائِکَةَ الَّذِینَ بِالْحَائِرِ فَتُصَافِحُهُمْ فَلَا یُجِیبُونَهَا مِنْ شِدَّةِ الْبُکَاءِ فَیَنْتَظِرُونَهُمْ حَتَّی تَزُولَ الشَّمْسُ وَ حَتَّی یُنَوِّرَ الْفَجْرُ ثُمَّ یُکَلِّمُونَهُمْ وَ یَسْأَلُونَهُمْ عَنْ أَشْیَاءَ مِنْ أَمْرِ السَّمَاءِ فَأَمَّا مَا بَیْنَ هَذَیْنِ الْوَقْتَیْنِ فَإِنَّهُمْ لَا یَنْطِقُونَ وَ لا یَفْتُرُونَ عَنِ الْبُکَاءِ وَ الدُّعَاءِ وَ لَا یَشْغَلُونَهُمْ فِی هَذَیْنِ الْوَقْتَیْنِ عَنْ أَصْحَابِهِم...»

ص: 586

ترجمه:

امام صادق علیه السلام فرمودند: وقتی به زیارت حضرت ابا عبد الله علیه السلام رفتید در آنجا سکوت اختیار کنید و کلامی نگویید مگر سخن نیک و خیر؛ زیرا فرشتگان شب و روز از حافظین [اعمال] نزد فرشتگانی که در حائر حسینی هستند می آیند و با ایشان مصافحه می کنند؛ ولی ایشان از شدّت گریه نمی توانند جواب آنها را بدهند. به ناچار آنها منتظرشان می مانند تا وقتی که ظهر فرا برسد یا فجر، طلوع نماید سپس با ایشان سخن گفته و دربارۀ چیزهایی از امر آسمان از آنها سؤال می نمایند؛ ولی بین این دو وقت (صبح و ظهر) هیچ صحبتی نمی کنند و از گریستن و دعا نمودن خسته نمی شوند و در این دو وقت آن فرشتگان نیز ایشان را از یارانشان مشغول نمی کنند.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه[م. 367]، ص 177.

2.مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی[م. 1107]، ج 4، ص 160.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی[م. 1111]، ج 45، ص 224.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد الله بحرانی[م. 1130]، ص 502.

ضجۀ ملائک به هنگام شهادت سید الشهدا علیه السلام

5)«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: لَمَّا کَانَ مِنْ أَمْرِ الْحُسَیْنِ علیه السلام مَا کَانَ ضَجَّتِ الْمَلَائِکَةُ إِلَی اللَّهِ بِالْبُکَاءِ وَ قَالَتْ: یُفْعَلُ هَذَا بِالْحُسَیْنِ صَفِیِّکَ وَ ابْنِ نَبِیِّکَ قَالَ: فَأَقَامَ اللَّهُ لَهُمْ ظِلَّ الْقَائِمِ عجل الله تعالی فرجه وَ قَالَ: بِهَذَا أَنْتَقِمُ لِهَذَا [بِهَذَا أَنْتَقِمُ لَهُ مِنْ ظَالِمِیهِ.].»

ترجمه:

محمد بن حمران از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: وقتی جریان کربلا و

ص: 587

شهادت امام حسین علیه السلام اتفاق افتاد، فرشتگان به سوی خدا با گریه ضجه زدند و گفتند: [آیا] با حسین، برگزیدۀ تو و پسر پیغمبرت چنین رفتار کنند [و از آنها انتقام گرفته نشود؟] پس خداوند سایۀ حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه را برای آنها برپاداشت و فرمود: با این انتقام او را می گیرم.

منابع شیعه:

1.کافی، شیخ کلینی[م. 329]، ج 1، ص 465.

2.امالی، شیخ طوسی[م. 460]، ص 418.

3.لهوف، سید ابن طاووس[م. 664]، ص 75.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی[م. 1111]، ج 45، ص 221.

گریه و زیارت هفتاد هزار ازملک، در شب جمعه

6)«عَنْ کعبِ الْأَحْبَارِ: وَیْحَکُمْ إِنَّ قَتلَ الْحُسَیْنِ لَأَمْرٌ عَظِیمٌ ... وَ الَّذِی نَفْسُ کَعْبٍ بِیَدِهِ لَتَبْکِیهِ زُمْرَةٌ مِنَ الْمَلَائِکَةِ فِی السَّمَاوَاتِ لَا یَقْطَعُونَ بُکَاءَهُمْ عَلَیْهِ آخِرَ الدَّهْرِ ... فَإِذَا کَانَتْ لَیْلَةُ جُمُعَةٍ أَوْ یَوْمُ جُمُعَةٍ نَزَلَ إِلَیْهَا سَبْعُونَ أَلْفاً یَزُورُونَهُ وَ یَبْکُونَ عَلَیْهِ وَ یَذْکُرُونَ فَضْلَهُ وَ مَنْزِلَتَهُ عِنْدَهُمْ وَ إنَّهُ لَیُسَمَّی فِی السَّمَاوَاتِ الْحُسَیْنَ الْمَذْبُوحَ وَ فِی الْأَرْضِ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْمَقْتُولَ وَ فِی الْبِحَارِ الْفَرْخَ الْأَزْهَرَ الْمَظْلُومَ»

ترجمه:

کعب الاحبار گوید: وای به حال شما! کشته شدن حسین[ علیه السلام ] امری عظیم است ... قسم به خدایی که جان کعب در دست اوست گروهی از ملائکه در آسمانها برای او می گریند و گریه شان را تا آخر عمر دنیا قطع نمی کنند ...

و هنگامی که شب جمعه یا روز جمعه می شود هفتاد هزار ملک به سوی حسین[ علیه السلام ]نازل می شوند و او را زیارت می کنند و بر او می گریند و فضل و منزلت او را

ص: 588

نزد خود یاد می کنند و او در آسمانها حسینِ مذبوح [ذبح شده] و در زمین، اباعبدالله مقتول [کشته شده] و در دریاها فرخ ازهر مظلوم نامیده می شود.

منبع اهل تسنن:

مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج 2، ص194.

ص: 589

واقعۀ هفتادم: نوحۀ اجنّه بر امام حسین علیه السلام

روایت امام سجاد علیه السلام

1)«[قال علیّ بن الحُسَین علیه السلام ] ... أَنَا ابْنُ مَنْ نَاحَتْ عَلَیْهِ الْجِنُّ فِی الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ فِی الْهَوَاء ...»

ترجمه:

امام سجاد علیه السلام (در شام در کاخ یزید) فرمود: من فرزند کسی هستم که جنّیان در زمین و پرندگان در آسمان برای او نوحه سرایی کردند.

منابع شیعه:

1.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 305.

2.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 174.

3.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 410.

روایت امام صادق علیه السلام

2)«رَوَی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیه السلام عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ: نِیحَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ثَلَاثَ سِنِینَ وَ فِی

ص: 590

الْیَوْمِ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ فَکَانَ وَاثِلَةُ بْنُ الْأَصْمَعِ وَ مَرْوَانُ بْنُ الْحَکَمِ وَ مِسْوَرُ بْنُ مَخْرَمَةَ وَ تِلْکَ الْمَشِیخَةُ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ الله صَلَّی الله عَلَیْهِ وَ سلّم یَجِیئُونَ مُتَقَنِّعِینَ فَیَسْمَعُونَ نَوْحَ الْجِنِّ وَ یَبْکُونَ»

ترجمه:

حضرت جعفر بن محمد [ علیه السلام ] از پدرش علیه السلام روایت نموده که آن حضرت فرمود: بر حسین بن علی علیه السلام سه سال نوحه خوانده شد و در روزی که در آن کشته شد (نیز بر او نوحه خواندند) واثلة بن اصمع و مروان بن حکم و مسور بن مخرمه و بزرگان از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حالیکه صورت خود را پوشانده بودند می آمدند و نوحۀ جن را می شنیدند و گریه می کردند.

منبع اهل تسنن:

نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 224.

روایت داود رقی

3)«عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّیِّ قَالَ: حَدَّثَتْنِی جَدَّتِی أَنَّ الْجِنَّ لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام بَکَتْ عَلَیْهِ بِهَذِهِ الْأَبْیَاتِ:

یَا عَیْنُ جُودِی بِالْعَبَرِ

وَ ابْکِی فَقَدْ حَقَّ الْخَبَرُ

ابْکِی بْنَ فَاطِمَةَ الَّذِی

وَرَدَ الْفُرَاتَ فَمَا صَدَرَ

الْجِنُّ تَبْکِی شَجْوَهَا

لَمَّا أَتَی مِنْهُ الْخَبَرُ

قُتِلَ الْحُسَیْنُ وَ رَهْطُهُ

تَعْساً لِذَلِکَ مِنْ خَبَرٍ

فَلَأَبْکِیَنَّکَ حُرْقَةً

عِنْدَ الْعِشَاءِ وَ بِالسَّحَرِ

وَ لَأَبْکِیَنَّکَ مَا جَرَی

عِرْقٌ وَ مَا حَمَلَ الشَّجَر»

ص: 591

ترجمه:

داود رقّی گفت: جدّه ام حکایت نمود که وقتی حضرت حسین علیه السلام شهید شد طائفه جنّ بر آن حضرت به این ابیات گریست:

ای چشم، اشک بریز و گریه کن که خبرِ [شهادت حضرت حسین علیه السلام ] حق و راست است. گریه کن برای فرزند فاطمه علیها السلام آن کسی که به فرات داخل شد و از آن بیرون نیامد. جنّ برای حزن و غم فاطمه علیها السلام می گرید زمانی که خبر شهادت حسین علیه السلام رسید. حسین علیه السلام و یارانش کشته شدند، افسوس از چنین خبری. از سوز دل، شامگاه و سحر برایت می گریم و تا وقتی که رگی جریان دارد و درخت میوه می دهد برایت می گریم.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 197.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 179.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 228.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص482.

روایت ام سلمه به نقل ابن حاتم عاملی

4)«قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ رَضِیَ الله عَنْهَا ... فَلَمَّا قُتِلَ الحسینُ علیه السلام سَمِعْتُ الْجِنَّ تَنُوحُ عَلَیْهِ وَ لَم أَسْمَعْهُمْ یَنُوحُونَ عَلَیْهِ قَبْلَ ذَلِکَ»

ترجمه:

امّ سلمه گوید: هنگامی که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید نوحه سرایی جنیان بر او را شنیدم و قبل از آن نشنیده بودم که بر او نوحه کنند.

ص: 592

منبع شیعه:

الدر النظیم، یوسف بن حاتم عاملی [م. 664]، ص 537.

روایت ام سلمه به نقل ابن سعد و احمد بن حنبل و طبرانی و...

5)«حَدَّثَنا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ أَبِی عَمَّارٍ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ: سَمِعْتُ الْجِنَّ تَنُوحُ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ[ علیه السلام ].»

ترجمه:

حماد بن سلمه از عمار بن ابی عمار از اُمّ سلمه نقل می کند که گفت: من صدای جنیان را شنیدم که بر حسین بن علی [ علیه السلام ] نوحه سرایی می کردند.

منابع اهل تسنن:

1.ترجمه امام حسین (من طبقات ابن سعد )، ابن سعد [م. 230]، ص 90.

2.فضائل الصحابة، احمد بن حنبل [م. 241]، ج2، ص776 رقم 1373.

3.آحاد و مثانی، ضحاک [م. 287]، ج 1 ، ص 308.

4.معجم کبیر، طبرانی [م. 360]، ج 3، ص 121.

5.شرف المصطفی، خرگوشی شافعی [م. 396]، ج 5، ص387.

6.معرفة الصحابة، ابو نعیم اصفهانی [م. 430]، ج2، ص13.

7.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 14، ص 239.

8.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 393.

9. کفایة الطالب، گنجی شافعی [م. 658]، ص444.

10.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2652.

11.ذخائر العقبی، محب طبری [م. 694]، ص 150.

12.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج 6، ص 441.

13.أسماء الرجال، ذهبی [م. 748]، ج 2، ص 141 النسخة المخطوطة (بنابر نقل شرح احقاق الحق، سید مرعشی، ج11، ص571.)

14.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 223.

15.البدایة و النهایة، ابن کثیر [م. 774]، ج 6، ص 259 (قال ابن کثیر: و هذا صحیح.)

ص: 593

16.مجمع الزوائد، هیثمی [م. 807]، ج 9، ص 199 )قال الهیثمی: رواه الطبرانی و رجاله رجال الصحیح.)

17.فضائل الثقلین، ایجی شافعی [م. 820]، ص521.

18.الاصابه، ابن حجر [م. 852]، ج 2، ص 72.

19.تهذیب التهذیب، ابن حجر [م. 852]، ج 2، ص 306.

20.محاضرات و محاورات، سیوطی [م. 911]، ص 80.

21.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]، ج 3 ، ص392.

22.نور الأبصار، شبلنجی [زنده در 1308]، ص268.

روایت ام سلمه به نقل محب طبری و سمهودی

6)«عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ] نَاحَتْ عَلَیْهِ الْجِنُّ وَ مُطِرْنَا دَماً.»

ترجمه:

امّ سلمه گوید: هنگامی که حسین علیه السلام کشته شد جنّیان بر او نوحه سرایی کردند و آسمان بر ما خون بارید.

منابع اهل تسنن:

1.ذخائر العقبی، محب طبری [م. 694]، ص 150.

2.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]، ج 3، ص392.

روایت ام سلمه به نقل ابن عساکر و ذهبی و ابن کثیر

7)«أَخبَرَنا حَمَّادُ بنُ سَلَمَةَ عَنْ عَمَّارٍ قَال: سَمِعْتُ أُمَّ سَلَمَةَ قَالَتْ: سَمِعْتُ الْجِنَّ یَبْکِینَ عَلَی حُسَیْنٍ [الْحُسَیْنِ].»

ترجمه:

حماد بن سلمه از عمار نقل می کند که: شنیدم اُم سلمه گفت: من صدای جنّیان را شنیدم که بر حسین[ علیه السلام ] می گریستند.

ص: 594

منابع اهل تسنن:

1.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 14، ص 239.

2.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج 3، ص 316.

3.البدایة و النهایة، ابن کثیر [م. 774]، ج 8، ص 219.

روایت ام سلمه به نقل شبلنجی

8)«حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ أَبِی عَمَّارٍ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ: نَاحَتْ الْجِنُّ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ[ علیه السلام ]»

ترجمه:

حماد بن سلمه از عمار بن ابی عمار از ام سلمه نقل کرده که گفت: جنیّان بر حسین بن علی علیه السلام نوحه خواندند.

منبع اهل تسنن:

آکام المرجان، بدر الدین محمد بن عبد الله شبلی حنفی [م. 769]، ص 147 طبع الصبیح بالقاهرة (بنابر نقل شرح إحقاق الحق، سید مرعشی، ج11، ص571.)

روایت ام سلمه به نقل ذهبی و ابن حجر مکی و...

9)«حَدَّثَنَا حَبِیبُ بْن أَبِی ثَابِتٍ أَنَّ أُمَّ سَلَمَةَ سَمِعَتْ نَوْحَ الْجِنِّ عَلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام .»

ترجمه:

حبیب بن ابی ثابت نقل کرده که ام سلمه نوحه جنیان بر امام حسین علیه السلام را شنید.

منابع اهل تسنن:

1.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج 3، ص 316.

2.صواعق المحرقه، أحمد بن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص 196.

3.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 25.

ص: 595

روایت ام سلمه به نقل ابن عساکر و ابن اثیر

10)«أَنْبَأَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ عَنْ عَمَّارٍ قَالَ: سَمِعْتُ أُمَّ سَلَمَةَ قَالَتْ: سَمِعْتُ الْجِنَّ یَبْکِینَ عَلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام .»

ترجمه:

حماد بن سلمه از عمار نقل می کند که اُمّ سلمه گفت: شنیدم که جنّیان بر حسین علیه السلام گریه می کنند.

منابع اهل تسنن:

1.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 393.

2.البدایة و النهایة، ابن کثیر [م. 774]، ج 8، ص 219.

روایت ام سلمه به نقل ابن عساکر و گنجی شافعی و...

11)«عَنْ هَاشِمِ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أُمِّهِ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ: سَمِعْتُ الْجِنَّ تَنُوحُ عَلَی الْحُسَیْنِ یَوْمَ قُتِلَ [یَنُحْنَ عَلَی الْحُسَیْنِ] وَ هُنَّ یَقُلْنَ:

أیّها القاتِلونَ ظلما [جهلا] حُسینا

أَبشِروا بالعذابِ و التنکیلِ

کلُّ أهلِ السماءِ یَدعو علیکم

مِن نبیٍّ و مُرسلٍ و قَتیلٍ [قَبیلٍ]

قد لُعِنتُم علی لسانِ ابنِ داود

و موسی و صاحبِ الإنجیلِ»

ترجمه:

هاشم بن هاشم از مادرش از امّ سلمه نقل کرده که گفت: در روزی که حسین علیه السلام کشته شد شنیدم جنّیان بر حسین نوحه سرایی می کنند و می گویند:

ای کسانی که حسین علیه السلام را از سر ستم کشتید، شما را به عذاب و کیفر بشارت باد.

ص: 596

همۀ اهل آسمان از پیامبران و مرسلین و شهدا شما را نفرین می کنند. شما بر زبان پسر داود [سلیمان علیه السلام ] و موسی علیه السلام و صاحب انجیل[عیسی علیه السلام ] لعنت شده اید.

منابع اهل تسنن:

1.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 14، ص 240.

2.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 396.

3. کفایة الطالب، گنجی شافعی [م. 658]، ص444.

4.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2650.

5.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 217. (در یک حکایت دیگر این اشعار را از اُمّ سلمه آورده)

6.معارج الوصول، زرندی حنفی [م.750]، ص 99. (در یک حکایت دیگر این اشعار را از اُمّ سلمه آورده)

7.البدایة و النهایة، ابن کثیر [م. 774]، ج 8، ص 216.

8.سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی [م. 942]، ج 11، ص 76.

9.صواعق المحرقه، أحمد بن حجر هیتمی مکی [م. 974]، ص 193. (در یک حکایت دیگر این اشعار را از اُمّ سلمه آورده)

روایت امّ سلمه به نقل سبط بن جوزی

12)«حَکَی الزُهریُّ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ: مَا سَمِعْتُ نُوَاحَ الْجِنِّ إلَّا فِی اللَّیْلَةِ الَّتِی قُتِلَ فِیهَا الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ] سَمِعْتُ قَائِلاً یَقُولُ:

ألا یا عَینُ فاحتَفلی بجَهدٍ

و مَن یَبکی علی الشُهداء بَعدی

علی رَهطٍ تَقودُهم المَنایا

إلی مُتَجبِّرٍ فی ثوبِ عبد

قَالَتْ: فَعَلِمْتُ أَنَّهُ قَدْ قُتِلَ الْحُسَیْنُ[ علیه السلام ]»

ص: 597

ترجمه:

زهری از ام سلمه حکایت کرده که گفت: نوحۀ جنیان را جز در شبی که حسین علیه السلام در آن کشته شد نشنیدم. شب شهادت حسین علیه السلام شنیدم کسی می گوید:

ای دیده! فراوان اشک بریز و کیست که بعد از من بر شهدا بگرید؟ بر آن قومی که مرگ، آنان را به سوی ستمگری که در لباس بنده است می بَرد.

اُمّ سلمه گوید: در این هنگام دانستم که حسین علیه السلام کشته شده است.

منبع اهل تسنن:

تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی [م. 581]، ص242.

روایت جابر حضرمی

13)«قَالَ [عَن] جَابِرٌ الْحَضْرَمِیُّ عَنْ أُمِّهِ قَالَتْ: سَمِعْتُ الْجِنَّ تَنُوحُ عَلَی الْحُسَیْنِ [وَ هِیَ] تَقُولُ:

أَنعی [أبغی] حُسیناً هبلا

کانَ حُسَینٌ جَبَلاً [رجلا]»

ترجمه:

جابر حضرمی از مادرش نقل می کند که گفت: شنیدم که جنّ بر حسین [ علیه السلام ] نوحه می خواند و می گفت:

خبر از قتل حسین علیه السلام می دهم. حسین علیه السلام کوهی (استوار) بود.

منابع اهل تسنن:

1.معرفة الصحابة، ابو نعیم اصفهانی [م. 430]، ج2، ص14.

2.محاضرات الأبرار، ابن عربی [م. 638]، ج2، ص160 ط مصر (بنا بر نقل شرح إحقاق الحق، ج11، ص 578).

3.خصائص الکبری، سیوطی [م. 911]، ج 2، ص 127.

4.سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی [م. 942]، ج 11، ص 76.

ص: 598

روایت ابی زیاد قندی

14)«عَنْ أَبِی زِیَادٍ الْقَنْدِیِّ قَالَ: کَانَ الْجَصَّاصُونَ یَسْمَعُونَ نَوْحَ الْجِنِّ حِینَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام فِی السَّحَرِ بِالْجَبَّانَةِ وَ هُمْ یَقُولُونَ:

مَسَحَ الرَّسُولُ جَبِینَهُ

فَلَهُ بَرِیقٌ فِی الْخُدُود

أَبَوَاهُ مِنْ عَلْیَا قُرَیْش

جَدُّهُ خَیْرُ الْجُدُود»

ترجمه:

ابو زیاد قندی گفت: زمانی که حضرت امام حسین علیه السلام شهید شدند گچکارها در وقت سحر، نوحه سرائی طائفه جنّ را در قبرستان می شنیدند، ایشان می گفتند:

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیشانی او را دست کشید. و (به همین دلیل) نوری در بین گونه ها دارد؛ پدر و مادرش از برترین افراد هستند، جدّ بزرگوارش بهترین اجداد است.

منابع شیعه:

1.مناقب امام امیر المؤمنین علیه السلام ، محمد بن سلیمان کوفی [م. 300]، ج 2، ص 229 – 230(با سند دیگر آمده و این ابیات را هم آورده: زحفوا إلیه جمیعهم * زحفا وهم شر الجنود؛ قتلوا هناک ابن النبی * فأدخلوا نار الخلود.)

2.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 192.

3.لهوف، سید ابن طاووس [م. 664]، ص 114.

4.روضة الشهداء، کاشفی [م. 910]، ص453.

5.تسلیة المجالس، محمد بن ابیطالب [م. 1000]، ج2، ص460 (این بیت را نیز آورده: قتلوه ظلما ویلهم * سکنوا به نار الخلود.)

6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 241.

7.ریاض الأبرار، سید نعمت الله جزائری [م. 1112]، ج 1، ص253.

8.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 484.

9. فیض الدموع، بدایع نگار [م. 1299]، ص233.

ص: 599

روایت ابی جناب کلبی به نقل طبرانی و ابو نعیم و...

15)«عَنْ أَبِی جَنَابٍ الْکَلْبِیِّ: حَدَّثَنِی الْجَصَّاصُونَ قَالُوا: کُنَّا إذَا خَرَجْنَا [بِاللَّیْلِ] إلَی الْجَبَّانَةِ عِنْدَ مَقْتَلِ الْحُسَیْنِ[ علیه السلام ] سَمِعْنَا الْجِنَّ یَنُوحُونَ عَلَیْهِ وَیَقُولُونَ:

مَسَحَ الرَّسُولُ جَبِینَهُ

فَلَهُ بَرِیقٌ فِی الْخُدُودِ

أَبَوَاهُ مِنْ عُلیا قُرَیْش

وَ جَدُّهُ خَیْرُ الْجُدُود»

ترجمه:

ابوجناب کلبی نقل می کند: گچکارها برایم گفتند: هنگامی که حسین[ علیه السلام ] کشته شد شب به قبرستان می رفتیم و می شنیدیم که جنّیان بر او نوحه سرایی می کنند و می گویند:

پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست به پیشانی حسین علیه السلام کشید و (به همین دلیل) گونه های صورت حسین علیه السلام درخشنده بود. پدر و مادر حسین علیه السلام از بزرگواران قبیله قریش بودند و جد بزرگوارش بهترین اجداد بود.

(این اشعار از جنّیان به طُرُق مختلف و در حکایتهای مختلف نقل شده است)

منابع اهل تسنن:

1.هواتف، ابن ابی الدنیا [م. 281]، ص 86.

2.البدء و التاریخ، شیخ مطهر بن طاهر مقدسی [م. بعد 355]، ج 6، ص 10، طبع الخانجی (بنابر نقل شرح إحقاق الحق، سید مرعشی، ج 11، ص 584).

3.معجم الکبیر، طبرانی [م. 360]، ج 3، ص 122.

4.معرفة الصحابة، ابو نعیم اصفهانی [م. 430]، ج2، ص14.

5.مقتل الحسین( علیه السلام )، خوارزمی [م. 568]،ج 2، ص: 109

6.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 14، ص 241.( عن أبی جناب الکلبی، قال: أتیت کربلاء فقلت لرجل من أشراف العرب بها: بلغنی أنکم تسمعون نوح الجن؟ قال: ما تلقی حرا و لا عبدا إلّا أخبرک أنه سمع ذاک، قال [قلت: ] و أخبرنی ما سمعت أنت؟ قال: سمعتهم یقولون: ...)

ص: 600

7.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 399.

8.تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی [م. 581]، ص243. ( این بیت را هم آورده: قتلوک یا ابن الرسول فأسکنوا نار الخلود.)

9. کفایة الطالب، گنجی شافعی [م. 658]، ص443.

10.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2652.

11.مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور [م. 711]، ج7، ص154.

12.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج 6، ص 441.

13.سیر أعلام النبلاء، ذهبی [م. 748]، ج 3، ص 316.( عن أبی جناب الکلبی قال: أتیت کربلاء فقلت لرجل من أشراف العرب: بلغنی أنکم تسمعون نوح الجن. قال: ما تلقی حرا و لا عبدا إلا أخبرک أنه سمع ذلک. قلت: فما سمعت أنت؟ قال: سمعتهم یقولون: ...)

14.تاریخ الإسلام، ذهبی [م. 748]، ج 5، ص 17.

15.نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م. 750]، ص 223.

16.معارج الوصول، زرندی حنفی [م. 750]، ص 99.

17.البدایة و النهایة، ابن کثیر [م. 774]، ج 8، ص 217.

18.مجمع الزوائد، هیثمی [م. 807]، ج 9، ص 199.

19. فضائل الثقلین، ایجی شافعی [م. 820]، ص521.

20.جواهر المطالب، باعونی شافعی [م. 871]، ج 2، ص 297.

21.تاریخ الخلفاء، سیوطی [م. 911]، ص 227.

22.سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی [م. 942]، ج 11، ص 75.

23.تهذیب تاریخ ابن عساکر، ابن بدران [م. 1346]، ج4، ص341.

روایت ابی جناب کلبی به نقل طبرانی

16)«عَنْ أَبِی جَنَابٍ قَالَ: سُمِعَ مِنْ الْجِنِّ یَبْکُونَ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ[ علیه السلام ]:

مَسَحَ الرَّسُولُ جَبِینَهُ

فَلَهُ بَرِیقٌ فِی الْخُدُودِ

أَبَوَاهُ مِنْ عُلیا قُرَیْش

وَ جَدُّهُ خَیْرُ الْجُدُود»

ص: 601

ترجمه:

ابی جناب [کلبی] نقل می کند: شنیده شد که جنّیان بر حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام گریه می کنند (و می خوانند):

پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست به پیشانی حسین علیه السلام کشید و (به همین سبب) گونه های صورت حسین علیه السلام درخشنده بود. پدر و مادر حسین علیه السلام از بزرگواران قبیله قریش بودند و جدّ بزرگوارش بهترین اجداد بود.

منبع اهل تسنن:

معجم الکبیر، طبرانی [م. 360]، ج 3، ص 121.

روایت ابی خباب کلبی به نقل یغموری

17)«رُوِیَ عَنْ أَبِی خَبَّابٍ الْکَلْبِیِّ قَالَ: أَتَیْتُ کَرْبَلَاءَ فَقُلْتُ لِرَجُلٍ مِنْ أَشْرَافِ الْعَرَبِ بِهَا: بَلَغَنَا أَنَّکُمْ تَسْمَعُونَ نَوْحَ الْجِنِّ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ قَالَ: مَا تَلْقَی حُرّاً وَ لاَ عَبْدًا إلَّا أخْبَرَک أَنَّهُ سَمِعَ ذَلِکَ قُلْتُ: فَأَخْبِرْنِی مَا سَمِعْتَ أَنْتَ؟ قَالَ: سَمِعْتُهُمْ یَقُولُونَ فَذَکَرَ الْبَیْتَیْنِ وَ زَادَ:

الجِنُّ تَنعی کُلُّهم

لِابنِ السَعیدةِ و السَعیدِ

ترجمه:

ابوخبّاب کلبی گوید: به کربلا رفتم و به شخصی از بزرگان اعراب در کربلا گفتم: به ما خبر رسیده شما نوحۀ جنّیان بر حسین بن علی[ علیه السلام ] را می شنوید. گفت: هیچ آزاد و بنده ای را نمی بینی مگر این که به تو خبر می دهد که نوحۀ آنها را شنیده است.

گفتم: به من بگو چه شنیدی؟ گفت: شنیدم که این دو بیت( (1)) را می گویند و این بیت را نیز اضافه کرد:


1- . منظور بیت: مَسَحَ الرَّسُولُ جَبِینَهُ * أَبَوَاهُ مِنْ عُلیا قُرَیْش ... که در روایت قبل آمده است.

ص: 602

جنیان همگی خبر شهادت [حسین علیه السلام ] فرزند سعیده [حضرت زهرا علیها السلام ] و سعید [امیر مومنان علیه السلام ] را می دهند.

منبع اهل تسنن:

نور القبس المختصر من المقتبس، یوسف بن احمد بن محمود یغموری [م. 673]، ص 263 ط قسیاران (بنا بر نقل شرح إحقاق الحق، ج1، ص586.)

روایت ابی جناب کلبی به نقل ابن کثیر و ...

18)«حَکی أَبو الجَنابِ الکَلْبِیُّ و غَیْرُهُ أَنَّ أَهلَ کربلاءَ لایَزالونَ یَسْمَعُونَ نَوْحَ الجِنِّ علی الحُسینِ و هُنَّ یَقُلْنَ:

مَسَحَ الرَّسُولُ جَبِینَهُ

فَلَهُ بَرِیقٌ فِی الْخُدُودِ

أَبَوَاهُ مِنْ عُلیا قُرَیْش

وَ جَدُّهُ خَیْرُ الْجُدُود»

ترجمه:

ابو جناب کلبی و غیر او نقل کردند که اهل کربلا دائما صدای جنّیان را می شنیدند که بر حسین بن علی[ علیه السلام ] نوحه سرایی می کردند و می خواندند:

پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست به پیشانی حسین علیه السلام کشید و (به همین سبب) گونه های صورت حسین علیه السلام درخشنده بود. پدر و مادر حسین علیه السلام از بزرگواران قبیله قریش بودند و جد بزرگوارش بهترین اجداد بود.

منابع اهل تسنن:

1.البدایة و النهایة، ابن کثیر [م. 774]، ج 8، ص 217 – 218.

2.جواهر المطالب، باعونی شافعی [م. 871]، ج 2، ص 297.

3.سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی [م. 942]، ج 11، ص 75.

ص: 603

روایت ولید بن غسان

19)«حَدَّثَنِی الْوَلِیدُ بْنُ غَسَّانَ عَمَّنْ حَدَّثَهُ قَالَ: کَانَتِ الْجِنُّ تَنُوحُ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍ علیه السلام تَقُولُ [وَ نَاحَت عَلَیهنّ الجِنّ فَقَالَت]:

لِمَنِ الْأَبْیَاتُ بِالطَّفِّ عَلَی کُرْهٍ بَنَیْنَهُ

تِلکَ أَبیاتُ الحسین یَتجاوَبنَ الرُّنَینَة

ترجمه:

ولید بن غسّان از کسی که برایش حدیث گفت نقل کرد: طائفه جن بر حسین بن علی علیهما السلام نوحه سرائی کرده و می گفتند:

این خانه ها در سرزمین طفّ که با بی میلی آنها را بنا کرده اند از کیست؟ آنها خانه های حسین علیه السلام است که با ناله تناسب دارند.

منابع شیعه:

1.مناقب امام امیر المؤمنین علیه السلام ، محمد بن سلیمان کوفی [م. 300]، ج 2، ص 227 (با سند دیگر و کمی اختلاف در متن)

2.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 192.

3.مثیر الأحزان، ابن نما حلی [م. 645]، ص 87.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 241.

5.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 485.

6.أسرار الشهادة، دربندی [م. 1285]، ص 531.

روایت علی بن حزور

20)«عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَزَوَّرِ قَالَ: سَمِعْتُ لَیْلَی وَ هِیَ تَقُولُ: سَمِعْتُ نَوْحَ الْجِنِّ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍ علیه السلام وَ هِیَ تَقُولُ:

ص: 604

یَا عَیْنُ جُودِی بِالدُّمُوعِ فَإِنَّمَا

یَبْکِی الْحَزِینُ بِحُرْقَةٍ وَ تَفَجُّعٍ

یَا عَیْنُ أَلْهَاکِ الرُّقَادُ بِطیبِهِ

مِنْ ذِکْرِ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَوَجُّعٍ

بَاتَتْ ثَلَاثاً بِالصَّعِیدِ جُسُومُهُمْ

بَیْنَ الْوُحُوشِ وَ کُلُّهُمْ فِی مَصْرَع

ترجمه:

علی بن حزوّر گوید: از لیلی شنیدم که می گفت: نوحه سرائی طائفه جنّ بر حسین بن علی علیهما السلام را شنیدم که می گفتند:

ای چشم اشک بریز، زیرا شخص حزین با سوز و دلتنگی می گرید. ای چشم! خواب به واسطه خوشی اش تو را از یاد آل محمّد علیهم السلام و هم دردی با ایشان غافل کرده است. اجسام طاهر آنها سه شب را روی خاک بین حیوانات وحشی به روز آورد در حالی که جملگی در قتلگاه افتاده بودند.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 192.

2.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 241.

3.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 485.

4. أسرار الشهادة، دربندی [م. 1285]، ص532.

روایت عبد الله بن حسان

21)«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَسَّانَ الْکِنَانِیِّ قَالَ: بَکَتِ الْجِنُّ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍ علیه السلام فَقَالَتْ:

مَا ذَا تَقُولُونَ إِذْ قَالَ النَّبِیُّ لَکُمْ

مَا ذَا فَعَلْتُمْ وَ أَنْتُمْ آخِرُ الْأُمَمِ

بِأَهْلِ بَیْتِی وَ إِخْوَانِی وَ مَکْرُمَتِی

مِنْ بَیْنِ أَسْرَی وَ قَتْلَی ضُرِّجُوا بِدَم

ص: 605

ترجمه:

عبد اللّٰه بن حسان کنانی نقل کرده است: طائفه جن بر حضرت حسین بن علی علیهما السلام گریسته و گفتند:

چه خواهید گفت زمانی که نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به شما بفرماید: شما که آخرین امّت ها هستید با اهل بیت و برادران و خویشان من چه کردید؟! برخی را اسیر و بعضی را کشته و آغشته به خون خود کردید.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 193.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 176.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 237.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 481.

5.أسرار الشهادة، دربندی [م. 1285]، ص532.

نوحۀ اجنه در شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام حسین علیه السلام در منابع شیعه

22)«عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ زَوْجَةِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم قَالَتْ: مَا سَمِعْتُ نَوْحَ الْجِنِّ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِیَّهُ إِلَّا اللَّیْلَةَ وَ لَا أَرَانِی إِلَّا وَ قَدْ أُصِبْتُ بِابْنِی الْحُسَیْنِ قَالَتْ: وَ جَاءَتِ الْجِنِّیَّةُ مِنْهُمْ وَ هِیَ تَقُولُ:

أَیَا عَیْنَایَ فَانْهَمِلَا بِجُهْدٍ

فَمَنْ یَبْکِی عَلَی الشُّهَدَاءِ بَعْدِی

عَلَی رَهْطٍ تَقُودُهُمُ الْمَنَایَا

إِلَی مُتَجَبِّرٍ مِنْ نَسْلِ عَبْد»

ترجمه:

از ام سلمه همسر نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که گفت: از زمانی که خداوند (روح) نبیش را قبض فرمود نوحه سرائی طائفه جنّ را نشنیدم مگر امشب و می دانم که به مصیبت فرزندم حسین علیه السلام مبتلا شده ام. زنی از طایفۀ جنیان آمد و می گفت:

ص: 606

ای دو چشم من با شدّت گریه کنید. بعد از من چه کسی بر شهداء -بر گروهی که مرگ آنها را به سوی ستمگری از نسل یک غلام می برد- می گرید!؟

منابع شیعه:

1.شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی [م. 363]، ج 3، ص 167.

2.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 189.

3.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص 202.

4.روضة الواعظین، فتال نیشابوری [م. 588]، ص 170.

5.مثیر الأحزان، ابن نما حلی [م. 645]، ص 86.

6.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 238.

7.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 482.

نوحۀ اجنه در شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام حسین علیه السلام در منابع اهل تسنن

23)«عَنْ حَبِیبِ بْنِ أَبِی ثَابِتٍ قَالَ: قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ: مَا سَمِعْتُ نُوحَ الْجِنِّ مُنْذُ قُبِضَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ [ وَ آلِهِ ] وَ سَلَّمَ إِلَّا اللَّیْلَةَ وَ مَا أَرَی ابْنِی إِلَّا قَدْ قُبِضَ [قُتِلَ] تعنی [یَعْنِی] الْحُسَیْنَ [ علیه السلام ] فَقَالَتْ لِجَارِیَتِهَا: اخْرُجِی اسألی [ فسلی ] فَأَخْبَرَت أَنَّهُ قَدْ قُتِلَ وَ إِذَا جِنِّیَةٌ تَنُوحُ:

أَلَا یَا عَیْنُ فاحتفلی بِجَهْدٍ

وَ مَنْ یَبْکِی عَلَی الشهداءِ بَعْدِی

عَلَی رَهْطٍ تَقُودُهُمُ [سَرَت بِهِمُ] الْمَنَایَا

إِلَی مُتَحَیِّرٍ [مُتَجَبِّرٍ] فِی مِلْکِ عَبْدٍ»

ترجمه:

حبیب بن ابی ثابت گوید: اُم سلمه گفت: از زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رحلت کرد دیگر نوحه سرایی جنّیان را نشنیدم مگر امشب و می دانم فرزندم حسین علیه السلام کشته شده است. پس به کنیز خود گفت: برو بپرس (و از صاحب صدا برایم خبر بیاور). خبر آورد که حسین علیه السلام کشته شد و زنی از جنیان چنین نوحه سرایی می کرد:

ص: 607

ای دیده! فراوان اشک بریز و کیست که بعد از من بر شهدا بگرید؟ بر آن قومی که مرگ، آنان را به سوی قربانگاه و وعده گاه می بَرد.

منابع اهل تسنن:

1.هواتف، ابن ابی الدنیا [م. 281]، ص 87.

2.معجم الکبیر، طبرانی [م. 360]، ج 3، ص 122.

3.شرف المصطفی، خرگوشی شافعی[م. 396]، ج 5، ص386.

4.مقتل الحسین، خوارزمی [م. 568]، ج 2، ص109.

5.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 14، ص 241.

6.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 397.

7. کفایة الطالب، گنجی شافعی [م. 658]،ص443.

8.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج 6، ص 441.

9.مجمع الزوائد، هیثمی [م. 807]، ج 9، ص 199.

10.خصائص الکبری، سیوطی [م. 911]، ج 2، ص 127.

11.سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی [م. 942]، ج 11، ص 76.

12.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 14.

گریۀ جنّیان وقت خروج سید الشهدا علیه السلام از مدینه

24)«عَنْ جَابِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: لَمَّا هَمَّ الْحُسَیْنُ علیه السلام بِالشُّخُوصِ عَنِ الْمَدِینَةِ أَقْبَلَتْ نِسَاءُ بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَاجْتَمَعْنَ لِلنِّیَاحَةِ حَتَّی مَشَی فِیهِنَّ الْحُسَیْنُ علیه السلام ...فَقَالَتْ لَهُ نِسَاءُ بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ: فَلِمَنْ نَسْتَبْقِی النِّیَاحَةَ وَ الْبُکَاءَ فَهُوَ عِنْدَنَا کَیَوْمٍ مَاتَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ رُقَیَّةُ وَ زَیْنَبُ وَ أُمُّ کُلْثُومٍ فَنَنْشُدُکَ اللَّهَ جَعَلَنَا اللَّهُ فِدَاکَ مِنَ الْمَوْتِ یَا حَبِیبَ الْأَبْرَارِ مِنْ أَهْلِ الْقُبُورِ وَ أَقْبَلَتْ بَعْضُ عَمَّاتِهِ تَبْکِی وَ تَقُولُ: أَشْهَدُ یَا حُسَیْنُ لَقَدْ سَمِعْتُ الْجِنَّ نَاحَتْ بِنَوْحِکَ وَ هُمْ یَقُولُونَ:

فَإِنَّ قَتِیلَ الْطَّفِّ مِنْ آلِ هَاشِمٍ

أَذَلَّ رِقَاباً مِنْ قُرَیْشَ فَذَلَّتْ

حَبِیبُ رَسُولِ اللَّهِ لَمْ یَکُ فَاحِشاً

أَبَانَتْ مُصِیبَتُکَ الْأُنُوفَ وَ جَلَّتْ

ص: 608

وَ قُلْنَ أَیْضاً:

بَکُّوا [أَبْکِی] حُسَیْناً سَیِّداً

وَ لِقَتْلِهِ شَابَ الشَّعَرُ

وَ لِقَتْلِهِ زُلْزِلْتُمُ

وَ لِقَتْلِهِ انْکَسَفَ الْقَمَرُ

وَ احْمَرَّتْ آفَاقُ السَّمَا

ءِ مِنَ الْعَشِیَّةِ وَ السَّحَرِ

وَ تَغَبَّرَتْ شَمْسُ الْبِلَا

دِ بِهِمْ وَ أَظْلَمَتِ الْکُوَرُ

ذَاکَ ابْنُ فَاطِمَةَ الْمُصَا

بُ بِهِ الْخَلَائِقُ وَ الْبَشَرُ

أَوْرَثْتَنَا ذُلّاً بِه

جَدَعَ الْأُنُوفَ مَعَ الْغُرَر»

ترجمه:

جابر از امام باقر علیه السلام نقل کرد که آن حضرت فرمودند: هنگامی که امام حسین علیه السلام قصد خروج از مدینه نمود زنان بنی عبد المطّلب پیش آمدند و برای نوحه سرائی جمع شدند. امام حسین علیه السلام در میان ایشان راه رفت ... زنان بنی عبد المطلب محضر مبارکش عرضه داشتند: برای چه کسی نوحه و گریه را نگه داریم؟ امروز نزد ما مانند روزی است که در آن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام و فاطمه و رقیه و زینب و ام کلثوم علیهم السلام (دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ) ارتحال نمودند. تو را به خدا سوگند می دهیم خدا ما را فدای تو از مرگ قرار دهد ای حبیب نیکان از اهل قبور. (از اینجا نروید.)

سپس یکی از عمّه های آن حضرت جلو آمد و درحالیکه می گریست، عرض کرد: ای حسین، شنیدم صدای جنّیان را که برای شما نوحه سرائی کرده، مردانشان می گویند:

همانا کشته شده سرزمین طف از آل هاشم گردنهایی از قریش را خوار ساخت پس خوار گشتند. (او) حبیب رسول خدا (بود) از حد خود تجاوز نکرده بود مصیبت تو (ای حسین) بینی ها را بریده( (1)) و مصیبت بزرگی است.


1- . کنایه از عظمت مصیبت امام حسین علیه السلام و بیچارگی امت.

ص: 609

و زنانشان نیز گفتند:

برای حسین علیه السلام که سرور (و آقای همه) است گریه کنید و به خاطر شهادتش مو ها سفید شد. به خاطر شهادتش به زلزله مبتلا شدید و به خاطر شهادتش ماه گرفت و افق های آسمان در غروب و سحر سرخ گردید و خورشید شهرها غبارآلود شد و منازل، تار و ظلمانی گردید. او فرزند فاطمه علیها السلام است که خلائق و بشر به سبب او مصیبت زده اند. به واسطۀ قتل آن حضرت، خوار شده ایم و زیانکارانه به بیچارگی افتاده ایم.

منابع شیعه:

1.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 195.

2.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 178.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 88.

نوحۀ اجنه هنگام بردن اسرا به شام

25)«حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ قَالَ حَدَّثَنِی حَاجِبُ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ زِیَادٍ أَنَّهُ لَمَّا جِی ءَ بِرَأْسِ الْحُسَیْنِ علیه السلام أَمَرَ فَوُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ فِی طَسْتٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ جَعَلَ یَضْرِبُ بِقَضِیبٍ فِی یَدِهِ عَلَی ثَنَایَاهُ وَ یَقُولُ: لَقَدْ أَسْرَعَ الشَّیْبُ إِلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّه ... فَأَمَرَ ابْنُ زِیَادٍ بِرَدِّهِمْ إِلَی السِّجْنِ وَ بَعَثَ الْبَشَائِرَ إِلَی النَّوَاحِی بِقَتْلِ الْحُسَیْنِ ثُمَّ أَمَرَ بِالسَّبَایَا وَ رَأْسِ الْحُسَیْنِ فَحُمِلُوا إِلَی الشَّامِ فَلَقَدْ حَدَّثَنِی جَمَاعَةٌ کَانُوا خَرَجُوا فِی تِلْکَ الصُّحْبَةِ أَنَّهُمْ کَانُوا یَسْمَعُونَ بِاللَّیَالِی نَوْحَ الْجِنِّ عَلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام إِلَی الصَّبَاح ...»

ترجمه:

ابونعیم از دربان عبیداللّٰه بن زیاد نقل کرده: چون سر حسین علیه السلام را آوردند ابن زیاد دستور داد آن را در طشتی از طلا برابرش نهادند و با چوبی که در دستش بود به دندانهای پیشین حضرت می زد و می گفت: زود پیر شدی ای ابا عبدالله ... ابن زیاد

ص: 610

دستور داد اسیران را به زندان برگردانند و مژده دهندگانِ کشتن حسین علیه السلام را به مناطق اطراف فرستاد [تا به همه خبر دهند]. سپس دستور داد اسیران را با سر امام حسین علیه السلام به شام برند. جمعی که با آن سر رفته بودند گفتند که شبها تا صبح، نوحۀ جن را بر امام حسین علیه السلام می شنیدند.

منابع شیعه:

1.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص 229.

2.روضة الواعظین، فتال نیشابوری [م. 588]، ص 190.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 155.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 395.

گریۀ اجنه در مدینه هنگام شهادت سید الشهدا علیه السلام به نقل عمرو بن عکرمه

26)«عَنْ عَمْرِو بْنِ عِکْرِمَةَ قَالَ: أَصْبَحْنَا لَیْلَةً قُتِلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام بِالْمَدِینَةِ فَإِذَا مَوْلًی لَنَا یَقُولُ: سَمِعْنَا الْبَارِحَةَ مُنَادِیاً یُنَادِی وَ یَقُولُ:

أَیُّهَا الْقَاتِلُونَ جَهْلاً( (1)) حُسَیْناً

أَبْشِرُوا بِالْعَذَابِ وَ التَّنْکِیلِ

کُلُّ أَهْلِ السَّمَاءِ یَدْعُو عَلَیْکُمْ

مِنْ نَبِیٍّ وَ مُرْسَلٍ وَ قَبِیْلٍ

قَدْ لُعِنْتُمْ عَلَی لِسَانِ ابْنِ دَاوُدَ

وَ ذِی الرُّوحِ حَامِلِ الْإِنْجِیل( (2))

ترجمه:

عمرو بن عکرمه نقل کرده: شبی که امام حسین علیه السلام شهید شدند در مدینه بودیم. هنگام صبح یکی از غلامان می گفت: شب گذشته شنیدیم منادی ندا می کرد و می گفت:


1- . در بعضی منابع: ظلما.
2- . در بعضی منابع: و موسی و عیسی و صاحب الإنجیل.

ص: 611

ای کسانی که حسین علیه السلام را از روی جهالت کشتید بشارت باد شما را به عذاب و عقوبتی سخت! تمام اهل آسمان از انبیاء و فرشتگان و کارگزاران، شما را نفرین می کنند. شما بر زبان پسر داود (سلیمان) و صاحب روح و حامل انجیل (عیسی بن مریم) لعن شده اید.

منابع شیعه:

1.شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی [م. 363]، ج 3، ص 168.

2.کامل الزیارات، ابن قولویه [م. 367]، ص 196.

3.ارشاد، شیخ مفید [م. 413]، ج 2، ص 125.

4. روضة الواعظین، فتال نیشابوری [م. 508]، ص 193.

5.مثیر الأحزان، ابن نما حلی [م. 645]، ص 86.

6.لهوف، سید ابن طاووس [م. 664]، ص 99.

7.کشف الغمة، اربلی [م. 693]، ج 2، ص 281.

8.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 238.

9.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 482.

منابع اهل تسنن:

اهل تسنن به این عبارت نقل کردند: «حَدَّثَنِی عَمْرُو بْنُ عِکْرِمَةَ قَالَ: أَصْبَحْنَا صَبِیحَةَ قَتلِ الْحُسَیْنِ[ علیه السلام ] بِالْمَدِینَةِ فَإِذَا مَوْلًی لَنَا یُحَدِّثُنَا قَالَ: سَمِعْتُ الْبَارِحَةَ مُنَادِیاً یُنَادِی وَ هُوَ یَقُولُ: ...

10. تاریخ الأمم و الملوک، طبری [م. 310]، ج 5، ص468.

11. تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی [م. 581]، ص243.

12.الکامل فی التاریخ، ابن اثیر [م. 630]، ج 4، ص 90.

13.نهایة الأرب، نویری [م. 733]، ج 20، ص 474.

14.جواهر المطالب، باعونی شافعی [م. 871]، ج 2، ص 296.

گریۀ اجنه در مدینه هنگام شهادت سید الشهدا علیه السلام به نقل فضیل کوفی

27)«کَانَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ یَسْمَعُونَ نَوْحَ الْجِنِّ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ علیٍ[ علیه السلام ] حِینَ أُصِیبَ وَ جِنّیةٌ تَقُولُ:

ص: 612

ألا یا عَینُ فَاحتَفِلی بِجهدٍ

وَ مَن یَبکی عَلَی الشُهداءِ بَعدی

عَلی رَهطٍ تَقودُهُم المَنایا

إلی مُتَجَبِّرٍ فی مِلکِ عَبدٍ»

ترجمه:

اهل مدینه آن زمان که امام حسین علیه السلام دچار مصیبت شد نوحه سرایی جنیّان بر او را می شنیدند و زنی از طایفۀ جن چنین می خواند:

ای چشم! با شدّت گریه کن. بعد از من چه کسی بر شهداء بگرید؟

بر گروهی که مرگ آنها را به سوی ستمگری -که در ملک بنده و غلامی است- می برد؟!

منبع شیعه:

تسمیة من قتل مع الحسین علیه السلام ، فضیل بن رسان کوفی [صحابی امام باقر و امام صادق علیه السلام ]، ص158.

نوحۀ جن در کنار سر مقدس

28)«قَالَ أَبُو مِخْنَفٍ: نَصَبُوا الرُّمْحَ الَّذِی عَلَیْهِ الرَّأْسُ الشَّرِیفُ الْمُبَارَکُ الْمُکَرَّمُ إِلَی جَانِبِ صَوْمَعَةِ الرَّاهِبِ فَسَمِعُوا صَوْتَ هَاتِفٍ یُنْشِدُ وَ یَقُولُ:

وَ اللّٰه ما جِئتُکم حتّی بَصُرتُ به

بالطَفِّ مُنعَفِرَ الخَدَّینِ مَنحورا

و حولَه فِتیةٌ تَدمَی نحورُهم

مثلَ المَصابیحِ یَغشَونَ الدُجی نورا

کانَ الحسینُ سِراجاً یُستَضاءُ به

اللّٰه یَعلَمُ أنّی لم أَقُل زُورا

ماتَ الحسینُ غریبَ الدارِ منفرداً

ظامی الحُشاشةِ صادی مقهورا

فَقَالَتْ أُمُّ کُلْثُومٍ: مَنْ أَنْتَ؟ یَرْحَمُکَ اللَّهُ قَالَ: أَنَا مَلِکُ الْجِنِّ أَتَیْتُ أَنَا وَ قَوْمِی لِنُصْرَةِ الْحُسَیْنِ[ علیه السلام ] فَوَجَدْنَاهُ مَقْتُولاً فَلَمَّا سَمِعَ الْجَیْشُ ذَلِکَ مِنْ الْجِنِّ فتَیَقَّنوا بِکَوْنِهِمْ مِنْ أَهْلِ النَّارِ»

ص: 613

ترجمه:

ابو مخنف گوید: نیزه ای را که سر شریف و مبارک و مکرّم حسین[ علیه السلام ] بر آن بود کنار صومعۀ راهبی نصب نمودند. صدای هاتفی را شنیدند که این اشعار را می خواند:

به خدا سوگند، پیش شما نیامدم تا این که حسین علیه السلام را دیدم که در دشت کربلا به صورت بر خاک افتاده بود و گلویش بریده بود و در اطراف او، جوانانی بودند که خون از گلوی آنان جاری بود. آنان مانند چراغ هایی بودند که تاریکی را با نور خود می پوشاند. حسین مشعل افروخته ای بود که از او کسب نور می شد و خدا می داند که من سخن دروغ نگفتم. حسین علیه السلام از دنیا رفت در حالی که دور از خانه و تنها بود. درونش از شدت تشنگی می سوخت و مورد خشم دشمنان گشته بود.

امّ کلثوم علیها السلام فرمود: تو کیستی؟ - خدا تو را رحمت کند- گفت: من فرمانروای اجنّه ام و با قوم خویش برای یاری حسین علیه السلام آمدم. هنگامی که لشکر کفر این نوحه را از جنّیان شنیدند یقین نمودند که از اهل آتش هستند.

منبع شیعه:

1.المنتخب، فخر الدین طریحی [م. 1085]، ج2، ص468- 496. ( (1))


1- . عبارت طریحی اینچنین است: قال: و نصبوا الرمح الذی فیه الرأس إلی جانب صومعه راهب فسمعوا هاتفا یقول: وَ اللّٰه ما جِئتُکم حتّی بَصُرتُ به بالطَفِّ مُنعَفِرَ الخَدَّینِ مَنحورا و حولَه فِتیةٌ تَدمَی نحورُهم مثلَ المَصابیحِ یَغشَونَ الدُجی نورا کانَ الحسینُ سِراجاً یُستَضاءُ به اللّٰه یَعلَمُ أنّی لم أَقُل زُورا فقالت أم کلثوم: من أنت یرحمک الله؟ قال أنا ملک من الجن أتیت أنا و قومی لننصر الحسین فصادفناه و قد قتل. قال: فلما سمعوا بذلک رعبت قلوبهم و قالوا: اننا علمنا أننا من أهل النار بلا شک.

ص: 614

منبع اهل تسنن:

2.ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج3، ص 90.

نوحه و لطمۀ اجنه در وادی نحله

29)«[فی مَقتَلِ أبی مِخنَفٍ] ... فَقالَتِ النَصارَی لِلجَیشِ: إِنّا بَراءٌ مِمّا تَصنَعونَ أَیّهَا الظالِمونَ، فَإنّکُم قَتَلتُم ابنَ بِنتِ نَبیِّکُم، وجَعَلتُم أَهلَ بَیتِهِ أُسارَی. فَلَمّا رَحَلوا مِن تِکریتَ و أَتَوا عَلی وادِی النَحلَةِ فَسَمِعوا بُکاءَ الجِنِّ و هُنَّ یَلطِمنَ خُدودَهُنَّ ویَقُلنَ شِعراً:

مَسَحَ الرَسُولُ جَبِینَهُ

فَلَهُ بَرِیقٌ فِی الْخُدُودِ

أَبَوَاهُ مِنْ عُلیا قُرَیْشَ

وَ جَدُّهُ خَیْرُ الْجُدُودِ

و أُخرَی تَقولُ:

أَلا یا عَینُ جودی فَوقَ خَدّی

فَمَن یَبکی عَلَی الشُهداءِ بَعدی

عَلی رَهطٍ تَقودُهُم المَنایا

إِلی مُتَکَبِّرٍ فی الملک وغدی»

ترجمه:

در مقتل ابومخنف آمده: ... مسیحیان به آن لشکر [که حسین علیه السلام را کشته بودند] گفتند: ای ستمکاران! ما از کاری که شما کرده اید بیزاریم. شما پسر دختر پیامبرتان را کشتید و اهل بیتش را اسیر کردید. هنگامی که آن لشکر از تکریت کوچ کردند و به وادی نحله وارد شدند شنیدند که جنّیان گریه می کنند و به صورتهایشان سیلی می زنند و این اشعار را می خوانند:

پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست به پیشانی حسین علیه السلام کشید و (به همین سبب) گونه های حسین علیه السلام درخشنده بود. پدر و مادر حسین علیه السلام از بزرگواران قبیله قریش اند و جد بزرگوارش بهترین اجداد است.

ص: 615

و گروه دیگری از جنّیان می گفتند:

ای دیده! بالای گونه ام اشک بریز و کیست که بعد از من بر شهدا بگرید؟ بر آن قومی که مرگ آنان را به سوی متکبری می بَرد.

منبع اهل تسنن:

ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج 3، ص 89.

گریۀ جنیان به نقل ابی خباب

30)«عَنْ أَبِی خَبَّابٍ[أبو حباب الکلبی] قَالَ: لَقِیتُ رَجُلاً مِنْ طَیٍّ فَقُلْتُ لَهُ: [أتیت کربلاء فقلت لرجل من أشراف العرب بها: ] بَلَغَنِی [بلغنا] أَنَّکُمْ تَسْمَعُونَ نَوْحَ الْجِنِّ عَلَی الْحُسَیْنِ فَقَالَ: نَعَمْ مَا تَشَاءُ أَنْ تَلْقَی مُحْرزاً وَ لَا غَیْرَهُ [ما تلقی حرّا و لا عبدا إلّا أَخبَرَک أنّه سمع ذاک] إلّا أَخْبَرَکَ بِذَلِکَ فَقُلْتَ: أَنَا أُحِبُّ أَنْ تُخْبِرَنِی أَنْتَ بِمَا سَمِعْتَ مِنْ ذَلِکَ [قلت: فأخبرنی ما سمعت أنت؟] قَالَ: أَمَّا الَّذِی سَمِعْتُ فَإِنِّی سَمِعْتُهُمْ یَقُولُونَ:

مَسَحَ الرَّسُولُ جَبِینَهُ

فَلَهُ بَرِیقٌ فِی الْخُدُودِ

أَبَوَاهُ مِنْ أَعْلَی[علیا] قُرَیْش

وَ جَدُّهُ خَیْرُ الْجُدُود»

ترجمه:

از ابوخباب نقل شده که گفت: من ملاقات کردم مردی از قبیله طی را و به او گفتم [به کربلا آمدم و به مردی از اشراف عرب در آنجا گفتم]: به من خبر رسیده که شما نوحۀ جن بر امام حسین علیه السلام را می شنوید؟!

گفت: بلی و تو کسی از مردان آزاد و یا بردگان را ملاقات نمی کنی مگر این که از آن نوحۀ اجنّه به تو خبر می دهد. گفتم: من دوست دارم نوحه ای را که از جنیان شنیدی بخوانی. گفت: شنیدم که می گفتند:

ص: 616

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیشانی او را دست کشید و او نوری در گونه ها دارد؛ پدر و مادرش از برترین افراد قریش اند و جدّ بزرگوارش بهترین اجداد است.

منابع شیعه:

1.دُر النظیم، یوسف بن حاتم عاملی [م. 664]، ص 569.

2.کشف الغمة، اربلی [م. 693]، ج 2، ص 268.

گریۀ جنیان به نقل خیره دختر عبد الرحمان

31)«خیرةُ بِنْتُ عَبْدِ الرحمنِ قالَتْ: بَکَتِ الجِنُّ عَلَی الحُسَیْنِ[ علیه السلام ].»

ترجمه:

خیره، دختر عبد الرحمان نقل کرد که جنّیان بر حسین علیه السلام گریستند.

منابع اهل تسنن:

1.توضیح المشتبه، محمد بن عبد اللّٰه قیسی دمشقی [م. 842]، ج 2، ص 177.

2.تاج العروس، زبیدی حنفی [م. 1205]، ج 6، ص 381.

نوحۀ جنیان به نقل مُرّة

32)«عَنْ مُرَّةَ مِنْ آلِ عَلِیٍّ قَالَ: کَانَ یَسْمَعُ نَوْحَ الْجِنِّ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ:

قُتِلَ حسینٌ هلا

کانَ الحسینُ جبلاً»

ترجمه:

مره از آل علی گوید که نوحۀ جنّیان بر امام حسین علیه السلام را می شنید (که می گفتند):

[امام]حسین علیه السلام کشته شد [امام]حسین علیه السلام (همانند) کوهی (استوار) بود.

منبع شیعه:

مناقب امام امیر المؤمنین علیه السلام ، محمد بن سلیمان کوفی [م. 300]، ج 2، ص 227.

گریۀ اجنۀ نصیبین در رابیه

ص: 617

33)«شَیْخٌ مِنْ بَنِی تَمِیمٍ کَانَ یَسْکُنُ الرَّابِیَةَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبِی یَقُولُ: مَا شَعَرْنَا بِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السلام حَتَّی کَانَ مَسَاءُ لَیْلَةِ عَاشُورَاءَ فَإِنِّی لَجَالِسٌ بِالرَّابِیَةِ وَ مَعِی رَجُلٌ مِنَ الْحَیِّ فَسَمِعْنَا هَاتِفاً یَقُولُ:

وَ اللَّهِ مَا جِئْتُکُمْ حَتَّی بَصُرْتُ بِهِ

بِالطَّفِّ مُنْعَفِرَ الْخَدَّیْنِ مَنْحُوراً

وَ حَوْلَهُ فِتْیَةٌ تَدْمَی نُحُورُهُمْ

مِثْلَ الْمَصَابِیحِ یَعْلُونَ الدُّجَی نُوراً

وَ قَدْ حَثَثْتُ قَلُوصِی کَیْ أُصَادِفَهُمْ

مِنْ قَبْلِ مَا أَنْ یُلَاقُوا الْخُرَّدَ الْحُورَا

فعاقَنی قَدَرٌ و اللّهُ بالغُه ُ

وَ کَانَ أَمْراً قَضَاهُ اللَّهُ مَقْدُوراً

کَانَ الْحُسَیْنُ سِرَاجاً یُسْتَضَاءُ بِهِ

اللَّهُ یَعْلَمُ أَنِّی لَمْ أَقُلْ زُوراً

صَلَّی الْإِلَهُ عَلَی جِسْمٍ تَضَمَّنَهُ

قَبْرُ الْحُسَیْنِ حَلِیفِ الْخَیْرِ مَقْبُوراً

مُجَاوِراً لِرَسُولِ اللَّهِ فِی غُرَفٍ

وَ لِلْوَصِیِّ وَ لِلطَّیَّارِ مَسْرُوراً

فَقُلْنَا لَهُ: مَنْ أَنْتَ یَرْحَمُکَ اللَّهُ؟ قَالَ: أَنَا وَ أَبِی مِنْ جِنِّ نَصِیبِینَ أَرَدْنَا مُؤَازَرَةَ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ مُؤَاسَاتَهُ بِأَنْفُسِنَا فَانْصَرَفْنَا مِنَ الْحَجِّ فَأَصَبْنَاهُ قَتِیلاً.»

ترجمه:

پیر مردی از بنی تمیم که در رابیه سکونت داشت گفت: از پدرم شنیدم که می گفت: ما از شهادت حسین علیه السلام خبر نداشتیم تا اینکه شام عاشورا فرا رسید. با یکی از مردان قبیله در رابیه نشسته بودم شنیدیم که هاتفی می گوید:

به خدا سوگند من نزد شما نیامدم تا اینکه حسین علیه السلام را، گونه به خاک سائیده و گلو بریده در سرزمین طفّ دیدم. و در اطراف او جوانانی بودند که از گلویشان خون سرازیر بود. آنان همچون چراغهائی بودند که نور آنها بر سیاهی شب برتری داشت. من شتر بلند پای خود را به سرعت راندم

ص: 618

تا شاید به آنان برسم پیش از آنکه با حوریان بهشتی ملاقات کنند، ولی قَدَری که خداوند آن را به انجام رساند مرا مانع شد، و البتّه امر مقدّری بود که خداوند آن را به انجام رسانید. حسین علیه السلام چراغ پرفروغی بود که از او کسب نور می شد، و خداوند می داند که من سخن دروغ و بی پایه نگفتم. خداوند درود فرستد بر جسمی که قبر حسین علیه السلام -که ملازم و هم پیمان خیر بود و حال به قبر سپرده شده است- آن را در آغوش گرفته است. او الآن در غرفه های بهشتی در مجاورت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام و جعفر طیّار علیه السلام شاد و مسرور به سر می برد.

به او گفتیم: تو که هستی -خدایت رحمت کند-؟ گفت: من و پدرم از جن های نصیبین هستیم. خواستیم که با جان خود، حسین علیه السلام را یاری دهیم ولی چون از سفر حجّ بازگشتیم دیدیم آن حضرت به شهادت رسیده است.

منابع شیعه:

1.امالی، شیخ مفید [م. 413]، ص 320.

2.امالی، شیخ طوسی [م. 463]، ص 90.

3.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 239.

4.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص 483.

شنیدن نوحۀ اجنه به روایت ام کلثوم علیها السلام در روز عاشورا

34)[ابو مخنف از امّ کلثوم علیها السلام حدیث می کند که بعد از شهادت امام حسین علیه السلام ، شنیدم که گوینده ای این شعر را گفت اما او را ندیدم: ]

واللّٰه ما جئتکم حتّی بصرت به

بالطَّفِّ منعفر الخدّین منحوراً

و حوله فتیة تدمی نحورهم

مثل المصابیح یغشون الدُّجی نوراً

و قد رکضت رکابی کی أصادفه

من قبل یلثم وسط الجنّة الحورا

ص: 619

فردَّنی قدر واللّٰه بالغه

و کان أمراً قضاه اللّٰه مقدوراً

کان الحسین سراجاً یستضاء به

واللّٰه یعلم أنِّی لم أقل زوراً»

ترجمه:

به خدا سوگند، پیش شما نیامدم تا این که حسین را با گونه های خاک آلوده و گلویی بریده در کربلا دیدم. اطراف او، جوانانی بودند که خون از گلوی آنان جاری بود. آنان مانند چراغ هایی بودند که با نور خود تاریکی را می پوشاند. من مهمیز( (1)) زدم تا قبل از این که در وسط بهشت بر حور العین بوسه زند با او مصادف گردم ولی تقدیری که خدا آن را به انجام رساند مرا برگرداند و این امر مقدری بود که خداوند آن را یکسره کرد. حسین علیه السلام ، مشعل افروخته ای بود که از او کسب نور می شد و خدا می داند که من سخن باطلی نگفتم.

امّ کلثوم علیها السلام می فرماید: او را سوگند دادم که بگوید کیست؟ گفت: ملکی از ملوک جنّم. با قوم خویش آمدم که حسین علیه السلام را نصرت کنم. وقتی رسیدم او را کشته دیدم.

منابع شیعه:

1.مقتل ابو مخنف، ابو مخنف [م. 157]، ص100-102.

2.اسرار الشهادة، علامه دربندی [م. 1285]، ص466-467.

3.ناسخ التواریخ امام حسین، سپهر [م. 1297]، ج2، ص393-394.

4.معالی السبطین، مازندرانی [م. 1385]، ج2، ص98.

به نقل هند دختر جَون

35)«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ الْخُزَاعِیِّ عَنْ هِنْدٍ بِنْتِ الْجَوْنِ قَالَتْ: نَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم بِخَیْمَةِ خَالَتِهَا أُمِّ مَعْبَدٍ وَ مَعَهُ أَصْحَابٌ لَهُ فَکَانَ مِنْ أَمْرِهِ فِی الشَّاةِ مَا قَدْ عَرَفَهُ


1- . میخ آهنی که به پاشنۀ کفش می نهند و سوارکار با آن به پهلوی اسب می زند تا اسب سرعت گیرد.

ص: 620

النَّاسُ فَقَالَ فِی الْخَیْمَةِ هُوَ وَ أَصْحَابُهُ حَتَّی أَبْرَدَ وَ کَانَ یَوْمٌ قَائِظٌ شَدِیدٌ حَرُّهُ فَلَمَّا قَامَ مِنْ رَقْدَتِهِ دَعَا بِمَاءٍ فَغَسَلَ یَدَیْهِ فَأَنْقَاهُمَا ثُمَّ مَضْمَضَ فَاهُ وَ مَجَّهُ عَلَی عَوْسَجَةٍ کَانَتْ إِلَی جَنْبِ خَیْمَةِ خَالَتِهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ اسْتَنْشَقَ ثَلَاثاً وَ غَسَلَ وَجْهَهُ وَ ذِرَاعَیْهِ ثُمَّ مَسَحَ بِرَأْسِهِ وَ رِجْلَیْهِ وَ قَالَ: لِهَذِهِ الْعَوْسَجَةِ شَأْنٌ ثُمَّ فَعَلَ مَنْ کَانَ مَعَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ مِثْلَ ذَلِکَ ثُمَّ قَامَ فَصَلَّی رَکْعَتَیْنِ فَعَجِبْتُ وَ فَتَیَاتُ الْحَیِّ مِنْ ذَلِکَ وَ مَا کَانَ عَهِدْنَا وَ لَا رَأَیْنَا مُصَلِّیاً قَبْلَهُ فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ أَصْبَحْنَا وَ قَدْ عَلَتِ الْعَوْسَجَةُ حَتَّی صَارَتْ کَأَعْظَمِ دَوْحَةٍ عَادِیَةٍ وَ أَبْهَی وَ خَضَدَ اللَّهُ شَوْکَهَا وَ سَاخَتْ عُرُوقُهَا وَ کَثُرَتْ أَفْنَانُهَا وَ اخْضَرَّ سَاقُهَا وَ وَرَقُهَا ثُمَّ أَثْمَرَتْ بَعْدَ ذَلِکَ وَ أَیْنَعَتْ بِثَمَرٍ کَأَعْظَمِ مَا یَکُونُ مِنَ الْکَمْأَةِ فِی لَوْنِ الْوَرْسِ الْمَسْحُوقِ وَ رَائِحَةِ الْعَنْبَرِ وَ طَعْمِ الشَّهْدِ وَ اللَّهِ مَا أَکَلَ مِنْهَا جَائِعٌ إِلَّا شَبِعَ وَ لَا ظَمْآنُ إِلَّا رَوِیَ وَ لَا سَقِیمٌ إِلَّا بَرَأَ وَ لَا ذُو حَاجَةٍ وَ فَاقَةٍ إِلَّا اسْتَغْنَی وَ لَا أَکَلَ مِنْ وَرَقِهَا بَعِیرٌ وَ لَا نَاقَةٌ وَ لَا شَاةٌ إِلَّا سَمِنَتْ وَ دَرَّ لَبَنُهَا وَ رَأَیْنَا النَّمَاءَ وَ الْبَرَکَةَ فِی أَمْوَالِنَا مُنْذُ یَوْمَ نَزَلَ وَ أَخْصَبَتْ بِلَادُنَا وَ أَمْرَعَتْ فَکُنَّا نُسَمِّی تِلْکَ الشَّجَرَةَ الْمُبَارَکَةَ وَ کَانَ یَنْتَابُنَا مَنْ حَوْلَنَا مِنْ أَهْلِ الْبَوَادِی یَسْتَظِلُّونَ بِهَا وَ یَتَزَوَّدُونَ مِنْ وَرَقِهَا فِی الْأَسْفَارِ وَ یَحْمِلُونَ مَعَهُمْ فِی الْأَرْضِ الْقِفَارِ فَیَقُومُ لَهُمْ مَقَامَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ فَلَمْ تَزَلْ کَذَلِکَ وَ عَلَی ذَلِکَ أَصْبَحْنَا ذَاتَ یَوْمٍ وَ قَدْ تَسَاقَطَ ثِمَارُهَا وَ اصْفَرَّ وَرَقُهَا فَأَحْزَنَنَا ذَلِکَ وَ فَرِقْنَا لَهُ فَمَا کَانَ إِلَّا قَلِیلٌ حَتَّی جَاءَ نَعْیُ رَسُولِ اللَّهِ فَإِذَا هُوَ قَدْ قُبِضَ ذَلِکَ الْیَوْمَ فَکَانَتْ بَعْدَ ذَلِکَ تُثْمِرُ ثَمَراً دُونَ ذَلِکَ فِی الْعِظَمِ وَ الطَّعْمِ وَ الرَّائِحَةِ فَأَقَامَتْ عَلَی ذَلِکَ ثَلَاثِینَ سَنَةً فَلَمَّا کَانَتْ ذَاتَ یَوْمٍ أَصْبَحْنَا وَ إِذَا بِهَا قَدْ تَشَوَّکَتْ مِنْ أَوَّلِهَا إِلَی آخِرِهَا فَذَهَبَتْ نَضَارَةُ عِیدَانِهَا وَ تَسَاقَطَ جَمِیعُ ثَمَرِهَا فَمَا کَانَ إِلَّا یَسِیراً حَتَّی وَافَی مَقْتَلُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَمَا أَثْمَرَتْ بَعْدَ ذَلِکَ لَا قَلِیلًا وَ لَا کَثِیراً وَ انْقَطَعَ ثَمَرُهَا وَ لَمْ نَزَلْ وَ مَنْ حَوْلَنَا نَأْخُذُ مِنْ وَرَقِهَا وَ نُدَاوِی مَرْضَانَا بِهَا وَ نَسْتَشْفِی بِهِ مِنْ أَسْقَامِنَا فَأَقَامَتْ عَلَی ذَلِکَ بُرْهَةً طَوِیلَةً ثُمَّ أَصْبَحْنَا ذَاتَ یَوْمٍ فَإِذَا بِهَا قَدِ انْبَعَثَتْ مِنْ سَاقِهَا دَماً عَبِیطاً جَارِیاً وَ وَرَقُهَا

ص: 621

ذَابِلَةٌ تَقْطُرُ دَماً کَمَاءِ اللَّحْمِ فَقُلْنَا: إنْ قَدْ حَدَثَ عَظِیمَةٌ فَبِتْنَا لَیْلَتَنَا فَزِعِینَ مَهْمُومِینَ نَتَوَقَّعُ الدَّاهِیَةَ فَلَمَّا أَظْلَمَ اللَّیْلُ عَلَیْنَا سَمِعْنَا بُکَاءً وَ عَوِیلًا مِنْ تَحْتِهَا وَ جَلَبَةً شَدِیدَةً وَ رَجَّةً وَ سَمِعْنَا صَوْتَ بَاکِیَةٍ تَقُولُ:

أَیَا ابْنَ النَّبِیِّ وَ یَا ابْنَ الْوَصِیِّ

وَ یَا مَنْ بَقِیَّةُ سَادَاتِنَا الْأَکْرَمِینَا

ثُمَّ کَثُرَتِ الرَّنَّاتُ وَ الْأَصْوَاتُ فَلَمْ نَفْهَمْ کَثِیراً مِمَّا کَانُوا یَقُولُونَ فَأَتَانَا بَعْدَ ذَلِکَ قَتْلُ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ یَبِسَتِ الشَّجَرَةُ وَ جَفَّتْ فَکَسَرَتْهَا الرِّیَاحُ وَ الْأَمْطَارُ بَعْدَ ذَلِکَ فَذَهَبَتْ وَ انْدَرَسَ أَثَرُهَا.

قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَنْصَارِیُّ: فَلَقِیتُ دِعْبِلَ بْنَ عَلِیٍّ الْخُزَاعِیَّ بِمَدِینَةِ الرَّسُولِ فَحَدَّثْتُهُ بِهَذَا الْحَدِیثِ فَلَمْ یُنْکِرْهُ وَ قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ أُمِّهِ سَعِیدَةَ بِنْتِ مَالِکٍ الْخُزَاعِیَّةِ أَنَّهَا أَدْرَکَتْ تِلْکَ الشَّجَرَةَ فَأَکَلَتْ مِنْ ثَمَرِهَا عَلَی عَهْدِ عَلِیِّ بْنِ ابِی طَالِبٍ علیه السلام وَ أَنَّهَا سَمِعَتْ تِلْکَ اللَّیْلَةَ نَوْحَ الْجِنِّ فَحَفِظَتْ مِنْ جِنِّیَّةٍ مِنْهُنَّ:

یَا ابْنَ الشَّهِیدِ وَ یَا شَهِیداً عَمُّهُ

خَیْرُ الْعُمُومَةِجَعْفَرٌ الطَّیَّارُ

عَجَباً لِمَصْقُولٍ أَصَابَکَ حَدُّهُ

فِی الْوَجْهِ مِنْکَ وَ قَدْ عَلَاهُ غُبَارٌ

قَالَ دِعْبِلٌ فَقُلْتُ فِی قَصِیدَتِی:

زُرْ خَیْرَ قَبْرٍ بِالْعِرَاقِ یُزَارُ

وَ اعْصِ الْحِمَارَ فَمَنْ نَهَاکَ حِمَارٌ

لِمَ لَا أَزُورُکَ یَا حُسَیْنُ لَکَ الْفِدَا

قَوْمِی وَ مَنْ عُطِفَتْ عَلَیْهِ نِزَارُ

وَ لَکَ الْمَوَدَّةُ فِی قُلُوبِ ذَوِی النُّهَی

وَ عَلَی عَدُوِّکَ مَقْتَةٌ وَ دَمَارٌ

یَا ابْنَ الشَّهِیدِ وَ یَا شَهِیداً عَمُّهُ

خَیْرُ الْعُمُومَةِ جَعْفَرٌ الطَّیَّارُ

ترجمه:

عبد الله بن عمر خزاعی از هند دختر جون نقل می کند که گفت: پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم با اصحابش داخل خیمه خاله ام امّ معبد شد. جریان او را دربارۀ آن گوسفند مردم همه

ص: 622

دانستند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با یارانش در خیمه به خواب رفتند تا هوا خنک شد و روزی بود بسیار گرم. هنگامی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از خواب برخاست آب طلب کرد و دستهای مقدس خود را شست و پاکیزه نمود سپس سه مرتبه آب در دهان خود ریخت و مضمضه نمود و آب مضمضه خود را نزد درخت خاری که کنار خیمه خاله من بود پاشید. سپس سه مرتبه استنشاق کرد (یعنی آب در میان بینی خود ریخت) و صورت و ساق دستهای مبارک خود را شست و سر و پاهای خود را مسح نمود و فرمود: این درخت خار با ارزش است! اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز این اعمال را انجام دادند. پیامبر خدا بعد از این اعمال برخاست و دو رکعت نماز خواند. من و دختران قبیله از رفتار آن حضرت تعجب کردیم. زیرا قبل از آن بزرگوار کسی را ندیده بودیم که نماز بخواند.

فردای آن روز از خواب بیدار شدیم و دیدیم آن درخت خار سر بر فلک کشیده و از بزرگترین و بهترین درختان شده است. خدا خارهایش را فرو ریخته است. ریشه های آن محکم و شاخه هایش فراوان و ساق و برگش سبز شده اند. سپس میوه ای داد مثل بزرگترین قارچ ها و دارای رنگ زعفرانی و بوی عنبر و مزۀ شهد بود. به خدا قسم هیچ گرسنه ای از آن میوه ها نمی خورد مگر اینکه سیر می شد. هیچ تشنه ای از آنها نمی خورد مگر اینکه سیراب می گردید، هیچ مریضی از آنها نمی خورد مگر اینکه شفا می یافت. هیچ حاجتمند و مستمندی از آن ها نمی خورد مگر اینکه بی نیاز می گردید. هیچ شتر و گوسفندی از برگ آن درخت نمی خورد مگر اینکه چاق می شد و شیر آن جریان پیدا می کرد. از آن روزی که پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم [در خیمه ما] نازل شد اموال ما رو به فراوانی و برکت نهاد. نعمت ارزانی نصیب ما شد، زمین گوسفندان ما را سیر می کرد. ما آن درخت را درخت «مبارکه» می نامیدیم. بادیه نشینانی که در اطراف ما بودند پی در پی می آمدند و در زیر سایه آن درخت می نشستند. از برگهای آن در مسافرت برای زاد و توشه خود می بردند و در زمین بیابان آن را همراه خود حمل می کردند و در موقع

ص: 623

گرسنگی و تشنگی از آنها استفاده می کردند. آن درخت دائما همین طور بود. ولی یک روز صبح که برخاستیم دیدیم میوه های آن درخت افتاده و برگهایش زرد شده اند، ما از این منظره محزون شدیم. چند صباحی بیش نگذشته بود که خبر رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمد. [وقتی بررسی شد دیدیم] رسول خدا در همان روز از دنیا رحلت کرده بود. آن درخت پس از این جریان میوه میداد. ولی میوه اش از لحاظ بزرگی و طعم و بو به خوبی میوه های قبلی آن نبود. آن درخت مدت سی سال به همین حال بود. یک روز صبح برخاستیم و دیدیم آن درخت از اول تا آخر خار آورده است و آن تر و تازگی چوبهایش از دست رفته و همه میوه هایش افتاده است. چندان طولی نکشید که شهادت حضرت امیر المومنین علیه السلام واقع شد و آن درخت بعد از آن میوه نداد نه کم و نه زیاد و میوه اش قطع شد. ولی ما و اشخاصی که در اطراف ما بودند همچنان از برگ های آن درخت میگرفتیم و مریض های خود را بوسیله آنها مداوا می کردیم و بواسطه آن امراض خود را معالجه می نمودیم. آن درخت یک مدت طولانی در همین حال بود. سپس یک روز برخاستیم و دیدیم که خون تازه از ساق آن درخت جاری شده! برگهایش پژمرده و خونی همچون آبِ گوشت [آبی که از گوشت جدا می شود] از آنها می چکد. ما گفتیم: حادثه بزرگی رخ داده است. آن شب را با حال خوف و غم و اندوه صبح کردیم و در انتظار پیش آمدی بزرگ بودیم. وقتی تاریکی شب جهان را فرا گرفت صدای گریه و وا ویلا و اضطراب و غوغای عجیبی از زیر آن درخت شنیدیم نیز صدای زنی گریان را شنیدیم که می گفت: ای پسر پیغمبر! ای پسر وصی پیامبر! ای بازمانده سادات بزرگوار ما! سپس ناله ها و صداها زیاد شد ولی بیشتر سخنانی را که می گفتند نفهمیدیم. پس از این جریان بود که خبر قتل امام حسین علیه السلام به ما رسید و آن درخت خشک و به وسیله باد و بارانها شکسته و اثر آن بطور کلی محو شد. عبد اللَّه بن محمّد انصاری می گوید: من دعبل بن علی خزاعی را در مدینه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ملاقات کردم و این حدیث را برای وی نقل نمودم. او این حدیث را انکار نکرد و گفت: پدرم از

ص: 624

جدم از مادرش سعیده دختر مالک خزاعی نقل کرد که او (سعیده) آن درخت را درک کرده و در زمان حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام از میوه آن خورده است و در آن شب نوحه جنیان را شنیده است و از جنیه ای از آنان (این دو بیت را) به یاد داشت:

ای پسر شهید و ای شهیدی که عمویش بهترین عموها جعفر طیار است. در شگفتم از شمشیری که تیزیش به روی تو خورد در حالی که آن را غبار گرفته بود.

دعبل می گوید: من در قصیده خود سرودم:

زیارت کن بهترین قبرها را که در عراق است و به زیارت او می روند و از حمار [درازگوش] سرپیچی کن و کسی که تو را جلوگیری نماید حمار است. چرا تو را زیارت نکنم؟! ای حسین علیه السلام ، قوم من و هر که قبیله نزار به او مرتبط است فدای تو باد. (ای حسین علیه السلام ) تو یک محبت مخصوص در دل های صاحبان خرد داری. غضب و نابودی بر دشمنان تو باد. ای پسر شهید و ای شهیدی که عموی او بهترین عموها جعفر طیار است.

منابع شیعه:

1.مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب [م. 588]، ج 3، ص 219. (فقط اشعار را آورده است.)

2.العقد النضید، محمد بن حسن قمی [م. 700]، ص110.

3.تسلیة المجالس، محمد بن ابیطالب [م. 1000]، ج 2، ص473.

4.مدینة المعاجز، علامه بحرانی [م. 1107]، ج 4، ص 191.

5.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج 45، ص 236.

6.عوالم امام حسین علیه السلام ، شیخ عبد اللّٰه بحرانی [م. 1130]، ص487.

منابع اهل تسنن:

7.ترجمه امام حسین از بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ص195.

8.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص2650.

ص: 625

خبر آوردن جن از شهادت سید الشهدا علیه السلام

36)«نَقَلَ أَبُو الشَّیْخِ فِی کِتَابِهِ بِسَنَدِهِ إِلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَبَّادِ بْنِ صُهَیْبٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَدِمَ رَجُلٌ الْمَدِینَةَ یَطْلُبُ الْحَدِیثَ وَ الْعِلْمَ بِهَا فَجَلَسَ فِی حَلْقَةٍ فَمَرَّ بِهِمْ رَجُلٌ فَسَلَّمَ عَلَیْهِمْ فَقَالَ لَهُ ذَلِکَ الرَّجُلُ: نُحِبُّ أَنْ تُخْبِرَنَا بِمَا جِئْتَ لَهُ تُرِیدُ نُصْرَةَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ؟

قَالَ: نَعَمْ خَرَجْتُ أُرِیدُ نُصْرَةَ الْحُسَیْنِ قَالَ: وَ أَنَا أُرِیدُ ذَلِکَ أَیْضَاً وَ لَنَا رَسُولٌ هُنَاکَ یَأْتِینَا بِالْخَبَرِ السَّاعَةَ قَالَ: فَتَعَجَّبْتُ مِنْ قَوْلِهِ یَأْتِینَا بِالْخَبَرِ السَّاعَةَ فَلَمْ یَلْبَثْ وَ هُوَ یُحَدِّثُنِی إِذْ أَقْبَلَ رَجُلٌ وَ قَالَ لَهُ الَّذِی کَانَ مَعِی: مَا وَرَاکَ؟ فَأَنْشَأَ یَقُولُ:

وَ اللّٰه ما جِئتُکُم حتّی بَصُرتُ بِهِ

لَحبَ العَجاجةِ لَحبَ السیفِ مَنحورا

و حَولَهُ فِتیةٌ تَدمَی نُحورُهم

مِثلَ المَصابیحِ یَغشَونَ الدُجی نُورا

و قد حَثَثتُ قَلوصی کَی أُصادِفَهم

مِن قَبلِ ما أن یُلاقُوا الخُرَّدَ الحُورا

یا لَهفَ نَفسی لو أنّی قد لَحِقتُ بِهِم

إنّی تَحَلَّیتُ إذ حُلتُ أساویرا

فَأَجابَهُ الذی کُنتُ مَعَهُ و استَعبَرَ و قالَ:

فی فِتیَةٍ وَهَبُوا لِلّه أَنفُسَهم

قد فارَقوا المَالَ و الأَهلِینَ و الدُورا

فلا زالَ قبراً أَنتَ تَسکُنُه

حَتَّی القیامةِ یُسقَی الغَیثَ مَمطورا»

ترجمه:

ابوالشیخ( (1)) در کتابش از محمد بن عباد بن صهیب از پدرش نقل کرده که گفت:


1- . از علمای بزرگ اهل تسنن متوفای 369 ه- ق. ذهبی در شرح حال او می نوسید: الإمام الحافظ الصادق محد أصبهان أبو محمد عبد الله بن محمد بن جعفر بن حیان [حبان] المعروف ب--: أبی الشیخ الأصبهانی صاحب التصانیف. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج16، ص276.

ص: 626

مردی وارد مدینه شد و در آن شهر طلب حدیث و علم می کرد. در حلقه ای نشست. مردی از کنار آنان عبور کرد و بر آنان سلام نمود. آن مرد (طالب علم) به او (آن مرد تازه وارد) گفت: دوست داریم به ما خبر دهی برای چه آمدی؟ آیا می خواهی حسین بن علی علیه السلام را یاری کنی؟

گفت: آری به قصد یاری حسین علیه السلام بیرون آمدم. (مرد طالب علم) گفت: من هم همین قصد را دارم و ما آنجا فرستاده ای داریم که همین الان برایمان خبر می آورد. عباد بن صهیب گوید: من از این گفته او که همین الان برایمان خبر می آورد تعجب کردم! طولی نکشید در حالی که با من صحبت می کرد مردی آمد و کسی که همراه من بود به او گفت: چه خبر؟ او نیز این اشعار را انشا نمود:

به خدا پیش شما نیامدم تا این که او را دیدم در حالی که غبار و شمشیر در او اثر کرده بود و گلویش بریده بود و اطراف او جوانانی بودند که گلویشان خونین بود آنان مثل چراغهایی بودند که با نور خود تاریکی را می پوشانند و من شترم را با شتاب راندم تا به آنان برسم قبل از این که با حور العین ملاقات نمایند. افسوس برمن که نتوانستم به آنان ملحق شوم.

کسی که همراهش بودم اشک ریخت و جوابش را [اینگونه] داد:

در میان گروهی جوانمرد که جانهایشان را برای خدا بخشیدند و از مال و اهل [و عیال] و خانه ها[یشان] جدا گشتند. پس همواره تا قیامت بر قبری که تو در آن ساکن هستی بارانِ [رحمت] ببارد.

منبع اهل تسنن:

نظم درر السمطین، زرندی حنفی [م.750]، ص 223-224.

ص: 627

فصل چهاردهم: ندای آسمانی

اشاره

ص: 628

ص: 629

واقعۀ هفتاد و یکم: منادی آسمانی و خبر دادن از کشته شدن ابا عبد الله علیه السلام

ندای آسمانی به نقل از ابن امیر الحاج

1)«فِی مَقْتَلِ أَبِی مِخْنَفٍ ... نَادَی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ: قُتِلَ الْإِمَامُ ابْنُ الْإِمَامِ أخو الإمامِ أَبُو أَئِمَّةٍ تِسْعَةٍ»

ترجمه:

در مقتل ابومخنف آمده است: منادی از آسمان فریاد زد: امام، پسر امام، برادر امام، پدر نُه امام کشته شد.

منابع شیعه:

1.شرح الشافیة، ابوجعفر محمد بن حسین حسینی ابن أمیر الحاج [م.ح 1180]، ص373.

2.الدمعة الساکبة، مولی محمد باقر بهبهانی [م. 1285]، ج4، ص359: (با این عبارت آورده: نادی مناد من السماء: قتل و اللّه الإمام ابن الإمام [و] أخو الإمام [و] أبو الأئمة الحسین بن علی بن أبی طالب علیهما السّلام.)

3.أسرار الشهادة، دربندی [م. 1285]، ص429؛ ترجمه اسرار الشهادة، دربندی، ج2، ص 1411 (با این عبارت آورده: نادی مناد من السّماء: قتل و اللّه الإمام، ابن الإمام، أخو الإمام، قتل و اللّه الهمام ابن الهمام الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیه السلام.)

ص: 630

4.انوار الشهادة، شیخ حسن یزدی [م. 1297]، ص206. (به این عبارت: حدیث است که چون آن مظلوم را شهید کردند ... منادی از افق اعلا ندا کرد: قتل الإمام ابن الإمام قتل و الله الحسین بکربلاء)

5.تذکرة الشهداء، علامه شریف کاشانی [م. 1340]، ج2، ص160(به همین مضمون).

6.اکلیل المصائب، تنکابنی [م. 1302]، ص45.( (1))

7.کبریت احمر، بیرجندی [م. 1352]، ص 487- 488.( (2))

ندای آسمانی به نقل قندوزی

2)«یُنَادَی فِی السَّمَاءِ: قُتِلَ وَاللهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طالِبٍ علیه السلام قُتِلَ وَاللهِ الْإِمَامُ ابْنُ الْإِمَامِ قُتِلَ الْأَسَدُ الْبَاسِلُ وَ کَهْفُ الْأَرَامِلِ.»

ترجمه:

(وقتی سید الشهدا علیه السلام به شهادت رسید) منادی در آسمان ندا داد: به خدا حسین فرزند علی بن ابی طالب علیه السلام کشته شد. به خدا امام پسر امام کشته شد. شیر شجاع و پناهگاه مساکین کشته شد.


1- . مرحوم تنکابنی اینچنین نقل کرده: بنا بر روایت ابی مخنف، چون سر مبارک آن بزرگوار بر بالای نیزه سوار و استوار گردید، زمین بلرزید و آسمانها تاریک گردید و هفت قطره خون از آسمان بارید و منادی از آسمان ندا در داد که: کشته شد! قسم به خدا، امام، پسر امام، برادر امام، حسین بن علی بن ابی طالب، کشته شد! قسم به خدا، بزرگوار شجاع [کشته شد]!
2- . عبارت کبریت احمر اینچنین است: «در آثار صحیحه از طرف عامه و خاصه وارد است که چون شمر لعین، سر مطهر سید الشهدا علیه السلام را بر نیزه بلندی زد، گفت: قد أبنت رأسک و [أعلم] أنک ابن بنت رسول اللّه و خیر النّاس جدّاً و أباً و أمّاً و خالاً و عمّاً. دو تکبیر گفت و به موافقت او همه لشکر یکباره تکبیر گفتند. سه مرتبه زمین به زلزله آمد و هوا تاریک شد و از آسمان خون بارید. منادی از آسمان ندا کرد: «قتل و اللّه الإمام ابن الإمام أخو الإمام قتل و اللّه الهمام ابن الهمام الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیه السلام ». سپس غبار شدیدی بلند شد، در نهایت تاریکی و بادی سرخ وزیدن گرفت که گمان کردند عذاب نازل شد و بعد از یک ساعت منجلی شد».

ص: 631

منبع اهل تسنن:

ینابیع المودة، قندوزی [م. 1294]، ج3، ص84 (به نقل از ابی مخنف).

ندای مُنادی و نوحه او هنگام شهادت امام حسین علیه السلام

3)«حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمَصْقَلِیُّ حَدَّثَنِی أَبِی قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ[ علیه السلام ] سَمِعَ مُنَادِیاً یُنَادِی لَیْلاً یُسْمَعُ صَوْتُهُ وَلَم یُرَ شَخْصُهُ:

عَقَرَت ثَمُودُ ناقَةً فَاستُوصِلوا

وَ جَرَت سَوانِحُهُم بِغَیرِ الأسعد

فَبَنو رَسولِ اللّٰه أَعظَمُ حُرمَةً

وَ أَجَلُّ مِن أُمِّ الفَصیلِ المقصد( (1))

عَجَباً لَهُم وَ لِما أَتَوا لَم یُمسَخوا

وَاللّٰه یُملی لِلطُغاةِ الجُحَّدِ

ترجمه:

احمد بن محمد مصقلی از پدرش نقل کرده است: هنگامی که حسین بن علی[ علیه السلام ] کشته شد شنید منادیی که صدایش شنیده می شد ولی شخصش دیده نمی شد در دل شب ندا داد:

قوم ثمود، ناقه ای را پی کردند و ریشه کن شدند، و خوشبختی را از دست دادند. اما فرزندان رسول خدا حرمتشان بیشتر از ناقۀ صالح است و برتر از اویند. شگفتا که برای کاری که کردند [کشتن فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ] مسخ نشدند! خدا به طاغیان منکِر، مهلت می دهد.

منابع اهل تسنن:

1.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر [م. 571]، ج 14، ص 242.

2.ترجمه امام حسین، ابن عساکر [م. 571]، ص 401.

3.بغیة الطلب، ابن عدیم [م. 660]، ج 6، ص 2654.


1- . در بعضی از نقل ها: المقعد.

ص: 632

4.مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور [م. 711]، ج7، ص154- 155.

5.تهذیب الکمال، مزی [م. 742]، ج 6، ص 442.

6.تهذیب التهذیب، ابن حجر [م. 852]، ج 2، ص 307

7.تهذیب تاریخ ابن عساکر، ابن بدران [م. 1346]، ج4، ص341- 342.

ص: 633

واقعۀ هفتاد و دوم: ندایی از درون عرش و ندای ملائک، به امّت متحیّر

ندای مُنادی به این که خداوند به عید قربان و فطر توفیقتان ندهد

1)«قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: لَمَّا ضُرِبَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام بِالسَّیْفِ فَسَقَطَ ثُمَّ ابْتُدِرَ لِیُقْطَعَ رَأْسُهُ نَادَی مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ: أَلَا أَیَّتُهَا الْأُمَّةُ الْمُتَحَیِّرَةُ [المُتَجَبّرَة] الضَّالَّةُ بَعْدَ نَبِیِّهَا لَا وَفَّقَکُمُ اللَّهُ لِأَضْحی وَ لَا لِفِطْرٍ [فِطْرٍ] قَالَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: فَلَا جَرَمَ وَ اللَّهِ مَا وُفِّقُوا وَ لَا یُوَفَّقُونَ حَتَّی یَثْأَرَ [یَثُورَ] ثَائِرُ الْحُسَیْنِ ِ.»

ترجمه:

امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامی که حضرت حسین بن علی علیه السلام را با شمشیر زدند و آن جناب بر روی زمین قرار گرفت و سرعت و شتاب کردند که سر مبارکش را ببرند منادیی از وسط عرش ندا داد: ای امّت سرگردان [ستمگری] که بعد از پیامبرتان گمراه شدید، خدا موفّقتان نکند که عید قربان و فطر را درک کنید.

راوی گفت: سپس امام علیه السلام فرمودند: به خدا سوگند موفّق نشده و نخواهند شد تا وقتی که منتقم خون حسین علیه السلام قیام کند.

منابع شیعه:

1.کافی، کلینی [م. 329]، ج4، ص170.

ص: 634

2.علل الشرائع، شیخ صدوق [م. 381]، ج2، 389.

3.من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق [م. 381]، ج2، ص175.

4.امالی، شیخ صدوق [م. 381]، ص232.

5.روضة الواعظین، فتال نیشابوری [م. 508]، ص193.

6.إقبال الأعمال، سید بن طاووس [م. 664]، ج1، ص36.

7.مجمع البحرین، طریحی [م. 1085]، ج4، ص188.

8.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص217 و ج88، ص134.

ندای آسمانی به اینکه خداوند به روزه توفیقتان ندهد

2)«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الرَّازِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی علیه السلام قَالَ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا تَقُولُ فِی الْعَامَّةِ [فِی الصوم]؟ فَإِنَّهُ قَدْ رُوِیَ أَنَّهُمْ لَا یُوَفَّقُونَ لِصَوْمٍ فَقَالَ لِی: أَمَا إِنَّهُ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَةُ الْمَلَکِ فِیهِمْ قَالَ قُلْتُ: وَ کَیْفَ ذَلِکَ جُعِلْتُ فِدَاکَ؟ قَالَ: إِنَّ النَّاسَ لَمَّا قَتَلُوا الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ علیه السلام أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَلَکاً یُنَادِی: أَیَّتُهَا الْأُمَّةُ الظَّالِمَةُ الْقَاتِلَةُ عِتْرَةَ نَبِیِّهَا لَا وَفَّقَکُمُ اللَّهُ لِصَوْمٍ.»

ترجمه:

محمد بن اسماعیل رازی از حضرت امام جواد علیه السلام روایت کرده است:

عرض کردم: فدایت شوم در بارۀ [روزۀ] اهل تسنن چه می فرمایید؟ چراکه روایت شده، ایشان موفّق به روزه نمی شوند.

حضرت علیه السلام به من فرمودند: دعای فرشته دربارۀ ایشان به اجابت رسیده است.

عرض کردم: -فدایت شوم- دعای کدام ملک؟

حضرت علیه السلام فرمودند: هنگامی که حضرت حسین بن علی علیهما السلام را شهید کردند حق تعالی فرشته ای را مأمور ساخت که ندا کند: ای امّت ظالم که عترت پیامبرتان را کشتید! خدا شما را برای روزه موفق نکند.

ص: 635

منابع شیعه:

1.کافی، کلینی [م. 329]، ج4، ص169.

2.علل الشرائع، شیخ صدوق [م. 381]، ج2، ص389.

3.من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق [م. 381]، ج2، ص89.

4.بحار الأنوار، علامه مجلسی [م. 1111]، ج45، ص218.

ص: 636

ص: 637

فهرست ها:

اشاره

فهرست آیات

فهرست منابع

فهرست اعلام

ص: 638

ص: 639

فهرست آیات

(أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً)123, 126, 127, 128

(أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً)125

(إِنَّا للَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ)449, 453

(إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً)125

(خِتَامُهُ مِسْکٌ وَ فِی ذَلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ)170

(سَبَّحَ للَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ)39

(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ)48

(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها)50

(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً)49

(فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ)485

(فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ)46

(فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ* إِذِ الْأَغْلَالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَ السَّلَاسِلُ یُسْحَبُونَ)130

(فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.)109, 111, 114, 116

(فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها)50, 51

(فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ)182, 183, 184, 185

(فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ)186

(فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ فَقالَ إِنِّی سَقِیمٌ)501

(کُلٌّ قَد عَلِمَ صَلاتَهُ وَتَسبیحَهُ)39

(کهیعص)487, 502

(لَمْ نَجْعَل لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا)190, 233

(وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیّاً)504

ص: 640

(وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ)42

(وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِه)53, 54

(وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ)...90, 91, 117, 120, 125, 149, 378, 449, 451, 452, 453, 454

(وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ)490

(وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ)149

(وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ)91, 122, 132, 449, 451, 452, 453, 454

(وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ)53

(وَ مَا ظَلَمُونَا وَ لَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ)132

(وَللَّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ)43

(یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ)149

(یُسَبِّحُ للَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ)39

(یُسَبِّحُ للَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ)39

ص: 641

فهرست منابع کتاب

منابع شیعه:

1.آثار احمدی تاریخ زندگانی پیامبر اسلام و ائمه اطهار علیهم السلام (فارسی / ناشر: میراث مکتوب / مکان نشر: تهران / سال: 1374 ش / نوبت چاپ: اوّل )[احمد بن تاج الدین استرآبادی م. قرن دهم]

2.اثبات الهدی [حر عاملی م. 1104]

3.احتجاج طبرسی (تحقیق: السید محمد باقر الخرسان/ المطبعة: منشورات دار النعمان للطباعة و النشر/ الناشر: دارالنعمان النجف الاشرف) [احمد بن علی الطبرسی م. 560]

4.اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی) (تصحیح وتعلیق: میر داماد الأسترابادی/ تحقیق: السید مهدی الرجائی/ سال چاپ: 1404/ چاپخانه: بعثت - قم/ ناشرمؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث) [الشیخ الطوسی م. 460]

5.الإرشاد (تحقیق: مؤسسة آل البیت( لتحقیق التراث/ چاپ: الثانیة/ سال چاپ: 1414 - 1993 م/ ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت – لبنان) [الشیخ المفید م. 413]

6.أسرار الشهادة، [اصولی مدقق علامه دربندی م. 1285]

7.إعلام الوری بأعلام الهدی (تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث/ چاپ: الأولی/ سال چاپ: ربیع الأول 1417- / چاپخانه: ستارة – قم/ ناشر: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث - قم المشرفة) [الشیخ الطبرسی م. 548]

8.أعیان الشیعة (تحقیق وتخریج: حسن الأمین/ ناشر: دار التعارف للمطبوعات - بیروت – لبنان) [السید محسن الأمین م. 1371]

9.اقبال الاعمال (طبع/ مکتبة الاعلام الاسلامی) [سید بن طاوس م. 664 أو 668]

ص: 642

10.اکلیل المصائب فی مصائب الاطائب، [عالم فاضل میرزا محمد تنکابنی، م. 1310]

11.امالی صدوق (تحقیق: قسم دراسات الاسلامیة- مؤسسة البعثة- قم/الناشر: مؤسسة البعثة/ الطبعة الاولی 1417 ه-) [شیخ صدوق م. 381]

12.الإمام الحسین علیه السلام وأصحابه [فضل علی قزوینی م. 1326]

13.انوار الشهاده، [شیخ حسن یزدی م. 1297]

14.أنیس المؤمنین (فارسی / ناشر: بنیاد بعثت / مکان نشر: تهران / سال چاپ: 1363 ش)[محمد بن اسحاق حموی م. 938 ق]

15.الإیقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة (تحقیق: مشتاق المظفر/ چاپ: الأولی/ سال چاپ: 1422 - 1380 ش/ چاپخانه: نگارش/ ناشر: دلیل ما – قم) [الحر العاملی م. 1104]

16.بحار الانوار (الطبعة الثانیة المصححة 1403ه- ق - 1983م/ الناشر و المطبعة/ مؤسسة الوفاء - بیروت، لبنان/) [علامه مجلسی م. 1110]

17.بحر المصائب و کنز الغرائب [ملامحمد جعفر تبریزی م. ق13]

18.البرهان فی تفسیر القرآن (چاپ: الاولی/ سال چاپ: 1417 ه- ق/ چاپخانه: اسماعیلیان – قم/ ناشر: مؤسسة دار التفسیر) [سید هاشم بحرانی م. 1107]

19.بشارة المصطفی (التحقیق: جواد القیومی الاصفهانی/ الناشر و الطبعة: مؤسسة النشر الاسلامی، قم المقدسة/ الطبعة الاولی1420 ه- ق) [محمدبن علی الطبری م. 525]

20.بصائر الدرجات (تعلیق: الحاج میرزا حسن کوچه باغی/ سال چاپ: 1404 ق/ مطبعة الأحمدی – طهران/ ناشر: منشورات الأعلمی – طهران) [محمد بن الحسن بن فروخ (الصفار) م. 290]

21.البکاء للحسین علیه السلام ، [علامه سید محمد حسن میرجهانی طباطبایی م. 1413].

22.البلد الأمین و الدرع الحصین ( ناشر: مکتبة الصدوق - طهران - بازار سرای اردیبهشت / سال چاپ: 1383/ چاپخانه: چاپ أفست مروی) [الشیخ إبراهیم الکفعمی م. 905]

23.تاریخ الیعقوبی (ناشر: دار صادر - بیروت - لبنان)[ أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب ابن واضح الکاتب العباسی المعروف بالیعقوبی م: 284]

24.تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة (تحقیق: مدرسة الإمام المهدی علیه السلام/چاپ: الأولی/ سال چاپ: رمضان المبارک 1407 - 1366 ش/ چاپخانه: أمیر – قم/ ناشر: مدرسة الإمام المهدی علیه السلام ) [السید شرف الدین علی الحسینی الأستر آبادی م. 965]

25.تذکرة الشهدا (تحقیق و تعلیق و تهذیب: موسسه فرهنگی شمس الضحی/ ناشر: شمس الضحی) [ملا حبیب الله کاشانی م. 1340]

26.ترجمه تاریخ ابن اعثم، [محمد بن احمد مستوفی هروی م. قرن6]

27.تسلیة المجالس [محمد بن ابیطالب کرکی حائری م. ق10]

ص: 643

28.تسمیة من قتل مع الحسین علیه السلام ، [فضیل بن رسان کوفی از صحابی امام باقر و امام صادق علیه السلام ].

29.التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن (الملاحم والفتن) (چاپ: الأولی/ سال چاپ: 15 شعبان 1416/ چاپخانه: نشاط – اصفهان/ ناشر: مؤسسة صاحب الأمر عجل الله تعالی فرجه ) [السید ابن طاووس م. 664]

30.تفسیر الصافی (چاپ: الثانیة 1416 رمضان المبارک/ چاپخانه: مؤسسة الهادی - قم المقدسة/ الناشر: مکتبة الصدر – طهران) [فیض کاشانی 1091]

31.تفسیر جوامع الجامع (التحقیق: مؤسسة النشر الإسلامی/ الناشر: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة/ الطبعة الاولی 1418 ه- ق) [الشیخ ابی علی الفضل بن الحسن الطبرسی م. 548]

32.تفسیر غریب القرآن، [شیخ فخر الدین طریحی م. 1085]

33.تفسیر قمی (الناشر/ مؤسسة دار الکتاب- قم) [علی بن ابراهیم قمی م. 307]

34.تفسیر کبیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین (فارسی) (سال چاپ: اردیبهشت 1333 ش/ چاپخانه: محمد حسن علمی) [الملا فتح الله الکاشانی م. 988]

35.تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب (تحقیق: حسین درگاهی/ چاپ: الأولی/ سال چاپ: نیمه شعبان 1407 - 1366 ش/ ناشر: مؤسسة الطبع و النشر وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی) [الشیخ محمد بن محمد رضا القمی المشهدی م. 1125]

36.تفسیر مجمع البیان (التحقیق و التعلیق: لجنة من العلماء و المحققین الأخصائیین/ چاپ: الاولی/ سال چاپ: 1415 ه- ق/ الناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت – لبنان) [الشیخ ابی علی الفضل بن الحسن الطبرسی م. 548]

37.تفسیر نور الثقلین (التحقیق: السید هاشم الرسولی المحلاتی/ الناشر و المطبعة: مؤسسه اسماعیلیان- قم/ الطبعة الرابعة 1412 ه- ق) [الشیخ عبد علی بن جمعه العروسی الحویزی م. 1112ه- ق]

38.تفسیرالاصفی (التحقیق: مرکز الأبحاث والدراسات الإسلامیة/ الناشر: مرکز النشر التابع لمکتب الإعلام الإسلامی/ المطبعة: مکتب الإعلام الإسلامی/ الطبعة الاولی 1418 ه- ق) [فیض کاشانی 1091]

39.تهذیب الاحکام (تحقیق سید حسن خرسان و تصحیح شیخ محمد آخوندی / چاپ: چهارم/ سال چاپ: 1365ش / چاپخانه: خورشید/ الناشر: دارالکتب الاسلامیة /) [شیخ طوسی م. 460]

40.التوحید (تصحیح وتعلیق: السید هاشم الحسینی الطهرانی/ ناشر: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة) [الشیخ الصدوق م. 381]

41.الثاقب فی المناقب (تحقیق: نبیل رضا علوان/ چاپ: الثانیة/ سال چاپ: 1412/ چاپخانه: الصدر، قم/ ناشر: مؤسسة أنصاریان للطباعة والنشر، قم المقدسة) [ابن حمزة الطوسی م. 560]

ص: 644

42.ثواب الأعمال (تقدیم: السید محمد مهدی السید حسن الخرسان/ چاپ: الثانیة/ سال چاپ: 1368 ش/ چاپخانه: أمیر- قم/ ناشر: منشورات الشریف الرضی - قم) [الشیخ الصدوق م. 381]

43.جنات الخلود، [محمدرضا امامی خاتون آبادی مدرسی]

44.جواهر الایقان [اصولی مدقق علامه دربندی م. 1285]

45.جواهر السنیة (المطبعة: النعمان – النجف الاشرف/ تاریخ الطبع: 1384 ه- ق) [شیخ محمد بن الحسن الحر العاملی م. 1104]

46.حبیب السیر [خواندمیر م. 942]

47.الحدائق الوردیه فی مناقب الأئمة الزیدیة (ناشر: مکتبه بدر / محل نشر: صنعا- یمن) [حمید بن احمد محلی م. 652]

48.الخرائج والجرائح (تحقیق: مؤسسة الإمام المهدی (ع) / بإشراف السید محمد باقر الموحد الأبطحی/ چاپ: الأولی / سال چاپ: ذی الحجة 1409/ چاپخانه: العلمیة – قم/ ناشر: مؤسسة الإمام المهدی - قم المقدسة) [قطب الدین الراوندی م. 573]

49.خصائص زینبیّه،[ آیت الله سید نورالدین جزائری]

50.خلاصة الأقوال، [علامه حلی، م. 726]

51.الدر النظیم (مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة)[إبن حاتم العاملی م. 664]

52.دلائل الامامة (تحقیق: قسم الدراسات الاسلامیة- مؤسسة البعثة- قم/ الناشر و المطبعة/ مؤسسة البعثة- قم/ الطبعة الاولی 1413 ه- ق ) [الشیخ ابی جعفر محمد بن جریر بن رستم طبری م. قرن 4]

53.الدمعة الساکبة [مولی محمد باقر بن عبدالکریم دهدشتی بهبهانی م. 1285]

54.الذریعه[آقابزرگ طهرانی]

55.ذوب النضار (تحقیق: فارس حسون کریم/ چاپ: الأولی/ سال چاپ: شوال المکرم 1416/ ناشر: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة([ابن نما الحلی م. 645]

56.راحة الأرواح در شرح زندگانی، فضائل و معجزات ائمه اطهار علیهم السلام (فارسی / ناشر: اهل قلم / مکان نشر: تهران / چاب دوم، سال: 1378 ش)[حسن بن حسین شیعی سبزواری م. قرن هشتم]

57.روض الجنان وروح الجنان فی تفسیر القرآن (به کوشش و تصحیح: دکتر محمد جعفر یاحقّی - دکتر محمد مهدی ناصح / سال چاپ: 1371 ش / چاپخانه: امور فنی و چاپ: مؤسسهء چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی / ناشر: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی) [حسین بن علی بن محمد بن احمد الخزاعی النیشابوری، مشهور به: شیخ ابوالفتح رازی - م. نیمۀ اول قرن ششم]

58.روضة الشهداء ( چاپ: سوم/ سال چاپ: 1382 ش/ ناشر: نوید اسلام- قم) [ملا حسین کاشفی سبزواری م. 910]

ص: 645

59.روضة الصفا [میرخواند م. قرن9].

60.روضة الواعظین (تحقیق: السید محمد مهدی السید حسن الخرسان/ الناشر: منشورات الرضی- قم، ایران) [العلامة زین المحدثین محمد بن الفتال النیشابوری الشهید م. 508]

61.ریاحین الشریعه، [ذبیح الله محلاتی].

62.ریاض الأبرار (چاپ: اوّل/ سال چاپ: 1427 ق- 2006 م/ ناشر: مؤسسة التاریخ العربی- بیروت) [سید نعمت الله جزائری م. 1112 ق]

63.ریاض الاحزان (مخطوط) [ملا محمد حسن قزوینی م. 1240]

64.ریاض القدس المسمی بحدائق الانس (انتشارات کتابفروشی اسلامیه) [مرحوم صدر الدین واعظ القزوینی م. 1330]

65.زبدة التفاسیر (تحقیق: مؤسسة المعارف/ چاپ: الأولی/ سال چاپ: 1423/ چاپخانه: عترت/ ناشر: مؤسسة المعارف الإسلامیة – قم) [الملا فتح الله الکاشانی م. 988]

66.شرح إحقاق الحق (تعلیق: السید المرعشی النجفی / تصحیح: السید إبراهیم المیانجی/ ناشر: منشورات مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی - قم – ایران) [السید المرعشی م. 1411]

67.شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار (تحقیق: السید محمد الحسینی الجلالی/ الناشر و المطبعة: مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم/ الطبعة الثانیة 1414 ه- ق) [القاضی ابوحنیفه النعمان بن محمد التمیمی المغربی م. 363]

68.شرح الشافیه [ابن امیر الحاج م. ق 12]

69.الصراط المستقیم الی صراط مستحقی التقدیم (تحقیق: محمد الباقر البهبودی/ المطبعة: الحیدری/ الطبعة الاولی 1384/ الناشر: المکتبة المرتضویة لاحیاء الآثار الجعفریة) [زید الدین ابی محمد علی بن یونس العاملی النباطی البیاضی م. 877]

70.الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، (چابخانه خیام قم / سال چاپ: 1299 / چاپ اول) [سید بن طاووس، م. 664]

71.العقد النضید والدر الفرید (تحقیق: علی أوسط الناطقی / المساعد: سید هاشم شهرستانی ، لطیف فرادی چاپ: الأولی/ سال چاپ: 1423 - 1381ش/ چاپخانه: دار الحدیث/ ناشر: دار الحدیث للطباعة والنشر) [محمد بن الحسن القمی م. 7]

72.علل الشرایع (التحقیق و تقدیم: السید محمد صادق بحر العلوم/ الناشر و المطبعة/ المکتبة الحیدریة فی النجف سال چاپ: 1385 - 1966 م) و طبع آخر (شریعت قم) [صدوق م. 381]

73.العمدة (تحقیق: جامعة المدرسین- قم/ الناشر و المطبعة: مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم) [ابن البطریق الاسدی حلی م. 600]

ص: 646

74.العوالم الإمام الحسین علیه السلام (تحقیق: مدرسة الإمام المهدی (علیه السلام)/ چاپ: الأولی المحققة/ سال چاپ: 1407 - 1365 ش/ چاپخانه: أمیر – قم/ ناشر: مدرسة الإمام المهدی علیه السلام) [الشیخ عبد الله البحرانی م. 1130]

75.عیون اخبارالرضا (تحقیق: علامه الشیخ حسین الاعلمی/ الناشر و المطبعة: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات- بیروت/ الطبعة الاولی 1404) [شیخ صدوق م. 381]

76.غایة المرام (التحقیق: سید علی عاشور/ مطبعة: مؤسسة التاریخ العربی- بیروت) [سید هاشم بحرانی م. 1107]

77.الفتوح (تحقیق: علی شیری (ماجستر فی التاریخ الإسلامی)/ چاپ: الأولی/ سال چاپ: 1411/ چاپخانه: دار الأضواء/ ناشر: دار الأضواء) [أحمد بن أعثم الکوفی م. 314]

78.فضائل و مناقب اهل بیت، پنج تن آل عبا (محقق / علی ربانی گازاری / ناشر: نورگستر / محل نشر: قم / سال نشر: 1384)[ عبداللطیف بن علی واعظ بیرجندی، م. 921]

79.فیض الدموع (چاپ: اوّل/ سال: 1384 ش/ ناشر: هجرت- قم) [محمد ابراهیم نواب بدایع نگار م. 1299]

80.قرب الاسناد (تحقیق: مؤسسة آل البیت( لإحیاء التراث/ چاپ: الأولی/ سال چاپ: 1413/ چاپخانه: مهر – قم/ ناشر: مؤسسة آل البیت( لإحیاء التراث – قم) [الحمیری القمی م. 304]

81.قصص الأنبیاء (تحقیق: المیرزا غلام رضا عرفانیان الیزدی الخراسانی/ چاپ: الأولی/ سال 1418 - 1376 ش / چاپخانه: مؤسسة الهادی/ ناشر: الهادی) [الراوندی م. 573]

82.قمقام زخار و صمصام بتار [معتمد الدوله، فرهاد میرزا م 1305]

83.کامل الزیارات (تحقیق: الشیخ جواد القیومی / چاپ: الأولی/ سال چاپ: عید الغدیر 1417/ چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامی/ ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة) [جعفر بن محمد بن قولویه م. 367]

84.الکافی (تحقیق: علی اکبر غفاری/ الناشر: دارالکتب الاسلامیة آخوندی/ المطبعة حیدری/ الطبعة الثالثة 1388ه) [کلینی م. 329]

85.کامل بهایی، [عماد الدین طبری م.قرن7].

86.کشف اسرار الشهاده. [حاج ملامحمد اشرفی، م. 1315]

87.کشف الغمة فی معرفة الائمة (الناشر و التحقیق: دار الاضواء- بیروت/ المطبعة الثانیة 1405 ه- ق– 1985 م/ و (طبع آخر) مطبعة شریعت قم [علی بن عیسی ابن ابی الفتح الاربلی م. 693]

88.اللهوف فی قتلی الطفوف (چاپ: الأولی/ سال چاپ: 1417 - چاپخانه: مهر/ ناشر: أنوار الهدی - قم) [السید ابن طاووس م. 664]

ص: 647

89.لواعج الأشجان (سال چاپ: 1331/ مطبعة: مطبعة العرفان – صیدا/ منشورات مکتبة بصیرتی – قم) [السید محسن الأمین م. 1371]

90.مثیر الأحزان (ناشر: المطبعة الحیدریة - النجف الأشرف/1369) [ابن نما الحلی م. 645]

91.مجالس المتقین، (مخطوط) [ملامحمد تقی برغانی قزوینی (شهید ثالث)، م. 1264].

92.مجمع النورین (طبعة حجریة) [الشیخ أبو الحسن المرندی]

93.مخزن البکاء، [مولی صالح برغانی قزوینی(برادر شهید ثالث) م. 1283].

94.مدینة المعاجز (تحقیق: الشیخ عزة الله المولائی الهمدانی/ چاپ: الاولی/ سال: 1413ه- ق/ چاپخانه: بهمن- قم/ الناشر: مؤسسة المعارف الاسلامیة) [علامه سید هاشم بحرانی م. 1107ه- ق]

95.مرآة الجنان وعبرة الیقظان (وضع حواشیه: خلیل المنصور/ الطبعة الأولی1417 - 1997 م/ الناشر: منشورات محمد علی بیضون) [عبد الله بن أسعد الیافعی الیمنی المکی م. 768]

96.المزار (تحقیق: مدرسة الإمام المهدی (ع) - ناشر: مؤسسة الإمام المهدی (ع)- قم المقدسة- چاپ: الأولی - سال چاپ: ذی الحجة 1410- چاپخانه: أمیر- قم) [الشهید الأول م. 786]

97.مستدرک الوسائل (التحقیق و الناشر: مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث/ الطبعة الاولی 1408ه) [میرزا حسین نوری م. 1320]

98.مستدرک سفینة البحار (تحقیق: الشیخ حسن بن علی النمازی/ سال چاپ: 1418/ ناشر: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة) [الشیخ علی النمازی الشاهرودی م. 1405]

99.مشارق أنوار الیقین (تحقیق: السید علی عاشور/ چاپ: الأولی- سال چاپ: 1419- 1999 م/ ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات- بیروت- لبنان)[الحافظ رجب البرسی م. ح 813]

100.المصباح (جنة الأمان الواقیة و جنة الایمان الباقیة) (چاپ: الثالثة/ سال چاپ: 1403 - 1983 م/ ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات – بیروت) [الشیخ إبراهیم الکفعمی م. 905]

101.معالی السبطین [مولا محمد مهدی مازندرانی حایری م. 1385]

102.معجم رجال الحدیث، [آیت الله العظمی خویی]

103. مفاتیح الجنان [محدث قمی م. 1359]

104.مقتل الحسین علیه السلام (تعلیق: حسین الغفاری/ چاپخانه: العلمیة – قم) [أبو مخنف الأزدی م. 157]

105.مقتل الحسین علیه السلام (ناشر: مؤسسة الخرسان للمطبوعات- بیروت) [مقرم م. 1898 میلادی]

106.مقتل الحسین علیه السلام [محمّد تقی بحرالعلوم م. 1393 ق]

107.من لا یحضره الفقیه (تحقیق: علی اکبر غفاری/ چاپ: الثانیة/ سال چاپ: 1404 ه/ الناشر: جامعة المدرسین) [صدوق م. 381]

ص: 648

108.مناقب آل ابی طالب (تحقیق: لجنة من استاذة النجف الاشرف/ المطبعة: محمد کاظم الحیدری- مطبعة الحیدریۀ النجف الاشرف/ الطبعة 1376) [ابن شهر آشوب م. 588]

109.مناقب الإمام أمیر المؤمنین علیه السلام (تحقیق: الشیخ محمد باقر المحمودی/ چاپ: الأولی/ سال چاپ: محرم الحرام 1412/ چاپخانه: النهضة/ ناشر: مجمع إحیاء الثقافة الإسلامیة - قم المقدسة) [محمد بن سلیمان الکوفی م. 300]

110.مناقب أهل البیت [شیروانی م. 1200 ].

111.المناقب و المثالب، [قاضی نعمان مغربی م. 363]

112.منتخب التواریخ، [محمد هاشم خراسانی م. 1352]

113.المنتخب فی المراثی و الخطب المشتهر ب: الفخری [الشیخ فخر الدین طریحی نجفی م. 1085]

114.منهاج المؤمنین، [آیت الله العظمی مرعشی نجفی]

115.مهیج الاحزان، [حسن بن محمد علی یزدی حائری، م. 1242]

116.ناسخ التواریخ [میرزا محمد تقی خان سپهر م. 1297]

117.ناسخ التواریخ حضرت زینب کبری علیها السلام (طراز المذهب) [عباس قلیخان سپهر م. 1268-1342 ق]

118.نزهة الکرام و بستان العوام (فارسی / ناشر: کتابخانه مرکزی و ادبیات دانشگاه تهران / مکان نشر: تهران) [محمد بن حسین رازی م. 658 ق]

119.نفحات الأزهار، [آیت الله سید علی میلانی]

120.نهج الحق و کشف الصدق (تعلیقه: شیخ عین الله حسنی و با مقدمه سیدرضا صدر / ناشر: مؤسسه دارالهجره قم / چابخانه ستاره/ سال 1421) [علامه حلی، م. 726]

121.نوادر المعجزات (تحقیق: مؤسسة الإمام المهدی (ع)/ چاپ: الأولی/ سال چاپ: / ناشر: مؤسسة الإمام المهدی (ع)- قم المقدسة - 1410) [محمد بن جریر الطبری ( الشیعی) م. ق 4]

122.هدایة الکبری، [حسین بن حمدان خصیبی م. 334]

123.الوافی (عنی بالتحقیق والتصحیح والتعلیق علیه والمقابلة مع الأصل ضیاء الدین الحسینی «العلامة» الأصفهانی/ چاپ: الأولی/ سال چاپ: أول شوال المکرم 1406 ه . ق 19 / 3 / 65 ه . ش) [الفیض الکاشانی م. 1091]

124.وسائل الشیعة (تحقیق و نشر: مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث- قم/ المطبعة: مهر- قم/الطبعة الثانیة جمادی الآخرة 1414 ه- ق) [حر عاملی م. 1104]

125.وقایع الایام فی تتمة محرم الحرام، [ملاعلی خیابانی]

ص: 649

منابع اهل تسنن:

126.الإتحاف بحب الأشراف، (ط.مصر) [شبراوی م.1172]، (به نقل شرح احقاق الحق)

127.الآحاد و المثانی (التحقیق: باسم فیصل أحمد الجوابرة/ الطبعة: الأولی/ تاریخ الطبع: 1411 - 1991 م الناشر: دار الدرایة للطباعة و النشر و التوزیع) [ابن ابی عاصم (ضحاک) م. 287]

128.أخبار الدول، (ط بغداد) [قرمانی دمشقی م. 1019]، (به نقل شرح إحقاق الحق)

129.الأخبار الطوال (تحقیق: عبد المنعم عامر/ مراجعة: الدکتور جمال الدین الشیال/ الطبعة الأولی 1960/ الناشر: دار إحیاء الکتب العربی) [ابن قتیبة الدینوری م. 276]

130.اُسد الغابة (الناشر: انتشارات اسماعیلیان- تهران) [عبد الواحد الشیبانی المعروف بابن الاثیر م. 630]

131.إسعاف الراغبین (المطبوع بهامش نور الابصار) [صبّان شافعی م. 1206] (به نقل شرح احقاق الحق، آیت الله العظمی مرعشی)

132.أسماء الرجال (النسخة المخطوطة) [ذهبی م. 748] (به نقل شرح احقاق الحق)

133.الاصابة فی تمیز الصحابة (التحقیق: الشیخ عادل احمد عبد الموجود/ الناشر: دار الکتب العلمیة- بیروت/ الطبعة الاولی 1415ه- ق) [احمد بن علی بن حجر عسقلانی م. 852]

134.الاعلام، [خیر الدین زرکلی].

135.آکام المرجان (طبع الصبیح بالقاهرة) [أبو علاء الدین بن محمد شبلنجی حنفی م. 769] (به نقل شرح إحقاق الحق)

136.إمتاع الأسماع (تحقیق: تحقیق و تعلیق: محمد عبد الحمید النمیسی/ چاپ: الأولی/ سال چاپ: 1420 - 1999 م/ ناشر: منشورات محمد علی بیضون، دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان) [المقریزی م. 845 ]

137.انس الجلیل، (ط.قاهره) [مجید الدین حنبلی م.927]، (به نقل شرح احقاق الحق).

138.أنساب الأشراف (تحقیق: الدکتور محمد حمید الله/ سال چاپ: 1959م/ مطابع دار المعارف بمصر - معهد المخطوطات بجامعة الدول العربیة بالاشتراک مع دار المعارف بمصر) [أحمد بن یحیی بن جابر (البلاذری) م. 279]

139.البدء و التاریخ (طبع الخانجی) [شیخ مطهر بن طاهر مقدسی م. 507] (به نقل شرح إحقاق الحق).

140.البدایة والنهایة (التحقیق و التدقیق و التعلیق: علی شیری/ الطبعة: الاولی/ تاریخ الطبع: 1408ه- ق/ الناشر و المطبعة: دار احیاء التراث العربی- بیروت) [ابی الفداء اسماعیل بن کثیر الدمشقی م. 774]

ص: 650

141.بغیة الطلب فی تاریخ حلب (حققه وقدم له: الدکتور سهیل زکار/ سال چاپ: 1408 - 1988 دمشق/ ناشر: مؤسسة البلاغ - بیروت – لبنان) [عمر بن أحمد العقیلی الحلبی (ابن العدیم) م. 660]

142.بلاغات النساء (الناشر: مکتبة بصیرتی. قم المقدسة([ابن طیفور م. 380]

143.تاج العروس (تحقیق: علی شیری/ سال چاپ: 1414 - 1994م/ ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع – بیروت) [الزبیدی م. 1205]

144.تاریخ ابن معین الدوری (تحقیق: عبدالله احمد حسن/ چاپخانه: دار القلم/ ناشر: دار القلم) [یحیی بن معین م. 233]

145.تاریخ الاسلام ، عهد الخلفاء الراشدین (التحقیق: عمر عبد السلام تدمری / الطبعة: الاولی/ تاریخ الطبع: 1407 ه- ق/ الناشر و المطبعة: دار الکتب العربی) [ذهبی م. 748]

146.التاریخ الاسلامی، المعروف باسم التاریخ المظفری (محقق: حامد زیان غانم ناشر دارالثقافه قاهره مصر سال 1989 میلادی)[القاضی شهاب الدین ابراهیم بن ابی الدم الحموی ت 642]

147.تاریخ الخلفاء (مطابع معتوق اخوان – بیروت/ توزیع دار التعاون عباس أحمد الباز مکة المکرمة) [جلال الدین السیوطی م. 911]

148.تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس (ناشر: دار الصادر – بیروت) [شیخ حسین دیار بکری م. 966]

149.تاریخ بغداد (دراسة و تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا/ چاپ: الأولی/ سال چاپ: 1417 - 1997 م/ ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت – لبنان) [الخطیب البغدادی م. 463]

150.تاریخ طبری، تاریخ الامم و الملوک (التحقیق و التصحیح: نخبة من العلماء الاجلاء/ الناشر: مؤسسة الاعلمی- بیروت) [ابن جریر الطبری م310]

151.تاریخ مدینة الدمشق (التحقیق: علی شیری/ الناشر و المطبعة: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت – لبنان/ تاریخ الطبع 1415 ه- ق) [ابن عساکر م. 571]

152.التبر المذاب، حافی شافعی، (به نقل شرح احقاق الحق)

153.تبصرة المبتدی و تذکرة المنتهی [ابن الجوزی م. 597]

154.التحفة العلیة و الآداب العلمیة، (مخطوط) [باکثیر شافعی مکی م. 1047]، (به نقل شرح احقاق الحق).

155.التذکرة الحمدونیة (تحقیق: احسان عبّاس و بکر عبّاس/ چاپ: الأولی/ سال چاپ: 1996 م/ ناشر: دار صادر للطباعة والنشر) [ابن حمدون م. 562]

ص: 651

156.تذکرة الخواص ( چاپ: اوّل/ سال چاپ: 1418 ق/ ناشر: منشورات الشریف الرضی- قم) [سبط بن جوزی م. 654]

157.تذکرة الحفاظ (ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت - لبنان) [ذهبی م. 748]

158.ترجمة الإمام الحسین (ع) (تحقیق: الشیخ محمد باقر المحمودی/ قم چاپ: الثانیة/ سال چاپ: 1414 - چاپخانه: فروردین/ ناشر: مجمع إحیاء الثقافة الإسلامیة) [ابن عساکر م. 571]

159.ترجمة الإمام الحسین علیه السلام ( من طبقات ابن سعد ) (تهذیب وتحقیق: السید عبد العزیز الطباطبائی/ الطبعة الأولی) [ابن سعد م. 230]

160.تفسیر الثعلبی (تحقیق: الإمام أبی محمد بن عاشور، مراجعة و تدقیق الأستاذ نظیر الساعدی/ چاپ: الأولی/ سال چاپ: 1422 - 2002م/ چاپخانه: بیروت - لبنان - دار إحیاء التراث العربی/ ناشر: دار إحیاء التراث العربی) [الثعلبی م. 427]

161.تفسیر العز بن عبد السلام (التحقیق: الدکتور عبد الله بن إبراهیم الوهبی/ الطبعة الأولی 1416 / 1996م/ المطبعة: بیروت - دار ابن حزم/ الناشر: دار ابن حزم([العز بن عبد السلام م. 660]

162.تفسیر القرآن العظیم (تفسیر ابن أبی حاتم) (تحقیق: أسعد محمد الطبیب/ ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع) [ابن أبی حاتم الرازی م. 327]

163.تفسیر القرطبی (تحقیق: تصحیح: أحمد عبد العلیم البردونی/ ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت - لبنان) [القرطبی م. 671]

164.تفسیر روح البیان [شیخ اسماعیل حقی حنفی م. 1137]

165.تلخیص الحبیر (ناشر: دار الفکر) [ابن حجر م. 852]

166.تهذیب التهذیب (الناشر: دارالفکر/ الطبعة الاولی1404ه- ق) [شهاب الدین احمد بن علی بن حجر عسقلانی م. 852]

167.تهذیب الکمال (تحقیق: تحقیق و ضبط و تعلیق: الدکتور بشار عواد معروف/ چاپ: الرابعة/ سال چاپ: 1406 - 1985 م/ ناشر: مؤسسة الرسالة- بیروت- لبنان) [المزی م. 742]

168.تهذیب تاریخ ابن عساکر [ابن بدران م. 1346]

169.توضیح الدلائل، شهاب الدین أحمد بن عبد الله حسینی ایجی شیرازی شافعی، نسخة مکتبة الملی بفارس (به نقل شرح إحقاق الحق).

170.توضیح المشتبه (تحقیق: محمد نعیم العرقسوسی/ چاپ: الثانیة/ سال چاپ: 1414 - 1993 م/ ناشر: مؤسسة الرسالة -بیروت ([محمد بن عبد الله القیسی الدمشقی (ابن ناصر الدین) م. 842]

171.الثقات (ناشر: مؤسسة الکتب الثقافیة - چاپ: الأولی - سال چاپ: 1393 - چاپخانه: مجلس دائرة المعارف العثمانیة . بحیدر آباد الدکن الهند) ابن حبان م. 354

ص: 652

172.جامع البیان عن تأویل آی القرآن (ضبط وتوثیق وتخریج: صدقی جمیل العطار/ سال چاپ: 1415 - 1995 م/ ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت – لبنان) [محمد بن جریر الطبری م. 310]

173.جامع کرامات الأولیاء، (ط مصطفی البابی و شرکاه بمصر) [یوسف بن اسماعیل نبهانی م 1350]، (به نقل شرح إحقاق الحق).

174.الجرح والتعدیل (چاپ: الأولی/ سال چاپ: 1371 - 1952م/ مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانیة - بحیدر آباد الدکن – الهند/ ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت) [ابن أبی حاتم الرازی م. 327]

175.جزء الحمیری (التحقیق: أبو طاهر زبیر بن مجدد علیزئی/ الطبعة الأولی 1413/ الناشر: دار الطحاوی، حدیث أکادمی – الریاض([علی بن محمد الحمیری م. 323]

176.جواهر العقدین، سمهودی [م. 911]

177.جواهر المطالب فی مناقب الإمام علی ( علیه السلام ) (تحقیق: الشیخ محمد باقر المحمودی/ چاپ: الأولی/ سال چاپ: 1415/ چاپخانه: دانش/ ناشر: مجمع إحیاء الثقافة الإسلامیة – قم) [محمد بن أحمد الدمشقی الباعونی الشافعی م. 871]

178.حیاة الحیوان الکبری (الطبعة الثانیة 1424/ الناشر: دار الکتب العلمیة) [کمال الدین دمیری م. 808]

179.درّ المنثور (الناشر: دار المعرفة/ المطبعة: الفتح- جدّه/ الطبعة الاولی 1365ه- ق) [جلال الدین السیوطی م. 911]

180.درّ بحر المناقب، (مخطوط) [علامه ابن حسنویه م.680]، (به نقل شرح احقاق الحق)

181.دلائل النبوة ومعرفة أحوال صاحب الشریعة (تحقیق: وثق أصوله وخرج حدیثه و علق علیه: الدکتور عبد المعطی قلعجی/ چاپ: الأولی/ سال چاپ: 1405 - 1985 م/ ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت – لبنان) [أحمد بن الحسین البیهقی م. 458]

182.ذخائر العقبی (سال چاپ: 1356/ ناشر: مکتبة القدسی لصاحبها حسام الدین القدسی - القاهرة) [احمد بن عبد الله الطبری م. 694 ]

183.الذریة الطاهرة النبویة، [محمد بن أحمد دولابی م. 310]

184.ذکر أخبار إصبهان (سال چاپ: 1934 م/ چاپخانه: لیدن المحروسة - بریل) [الحافظ الأصبهانی م. 430]

185.الردّ علی المتعصّب العنید [ابن جوزی م. 597]

ص: 653

186.روضة الأحباب فی سیرة النبی و الآل و الأصحاب، (مخطوط) [سید امیر جمال الدین عطاء الله بن فضل الله الحسینی الفارسی الدشتکی الهروی معروف به امیر جمال الدین المحدث، متوفای 926 ه- ق.]

187.الریاض النضرة فی مناقب العشرة (ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت – لبنان) [أبی جعفر أحمد (المحب الطبری) م. 694]

188.سبل الهدی و الرشاد (تحقیق: تحقیق و تعلیق: الشیخ عادل أحمد عبد الموجود ، الشیخ علی محمد معوض/ چاپ: الأولی/ سال چاپ: 1414 - 1993 م/ ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان) [الصالحی الشامی م. 942]

189.السنن الکبری (الناشر و المطبعة: دار الفکر-بیروت)[احمد بن الحسین بن علی البیهقی م. 458 ه- ق]

190.سنن ترمذی (تحقیق: عبد الوهاب عبد اللطیف/ تاریخ الطبع: 1403 ه- ق/ الناشر و المطبعة: دار الفکر- بیروت) [ابوعیسی محمد بن عیسی بن سورة الترمذی م. 279 ه- ق]

191.سیر اعلام النبلاء (شراف و تخریج: شعیب الأرنؤوط و تحقیق: حسین الأسد/ الطبعة: التاسعة/ تاریخ الطبع: 1413 ه- ق/ الناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت) [ذهبی م.748]

192.السیرة النبویة و أخبار الخلفاء ( چاپ: سوم/ سال چاپ: 1417 ق/ ناشر: الکتب الثقافیة- بیروت) [ابوحاتم تمیمی م. 354]

193.شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، [ابن عماد حنبلی م. 1089]

194.الشرح الکبیر (فتح العزیر بشرح الوجیز) [عبد الکریم بن محمد رافعی قزوینی م. 623]

195.شرف المصطفی (چاپ: اوّل/ سال چاپ: 1424 ق/ ناشر: دار البشائر الإسلامیة- مکه) [ابوسعید خرگوشی نیشابوری م. 406]

196.صبح الأعشی فی صناعة الإنشا (تحقیق: محمد حسین شمس الدین/ ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت – لبنان) [أحمد بن علی القلقشندی م. 821]

197.الصواعق المحرقة فی الرد علی أهل البدع و الزندقة (خرج أحادیثه و علق حواشیه و قدم له: عبد الوهاب عبد اللطیف/ چاپ: الثانیة/ سال چاپ: 1385 - 1965م/ چاپخانه: شرکة الطباعة الفنیة المتحدة/ ناشر: مکتبة القاهرة) [أحمد بن حجر الهیتمی المکی م. 974]

198.العقد الفرید (ط.الشرقیة بمصر) [ابن عبدربّه م. 328] (به نقل شرح احقاق الحق)

199.عیون الأخبار چاپ: الثالثة/ سال چاپ: 1424 - 2003 م/ ناشر: دار الکتب العلمیة بیروت- لبنان ) و (ط. مصر به نقل از شرح احقاق الحق) [ابن قتیبة الدینوری م. 276]

200.فرائد السمطین ( چاپ: اوّل/ سال چاپ: 1400 ق/ ناشر: مؤسسة المحمود- بیروت) [ابراهیم بن سعد الدین شافعی م. 730]

ص: 654

201.فضائل الثقلین (چاپ: اوّل/ سال چاپ: 1428 ق- 2007 م/ ناشر: المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الإسلامیة- المعاونیة الثقافیة) [احمد بن جلال الدین الشافعی الإیجی م. 820]

202.فضائل الصحابة [احمد بن حنبل م. 241]

203.فیض القدیر، شرح الجامع الصغیر (التحقیق و التصحیح: أحمد عبد السلام/ الطبعة: الاولی/ تاریخ الطبع: 1415 ه- ق/ الناشر: دارالکتب العلمیة- بیروت) [مناوی م. 1031]

204.الکشف والبیان عن تفسیر القرآن ( تفسیر الثعلبی ) (تحقیق: الإمام أبی محمد بن عاشور، مراجعة وتدقیق الأستاذ نظیر الساعدی/ چاپ: الأولی / سال چاپ: 1422 - 2002م/ چاپخانه: دار إحیاء التراث العربی / ناشر: دار إحیاء التراث العربی) [الثعلبی م. 427]

205.کفایة الطالب اللبیب فی خصائص الحببی (الخصائص الکبری) (سال چاپ: 1320/ مطبعه: طبع فی حیدرآباد الدکن – الهند/ ناشر: دار الکتاب العربی) [جلال الدین السیوطی م. 911]

206.کفایة الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب (چاپ: دوم/ سال چاپ: 1404 ق- 1362 ش/ ناشر: دار إحیاء تراث أهل البیت علیهم السلام- تهران) [گنجی شافعی م. 658]

207.الکواکب الدرّیّة فی تراجم السادة الصوفیة ، (ط الازهریه بمصر) [مناوی م. 1031]، (بنابر نقل احقاق الحق)

208.الکامل [ابن اثیر م. 630]

209.مآثر الإنافة فی معالم الخلافة (تحقیق: عبد الستار أحمد فراج/ سال چاپ: 1964 م/ ناشر: سلسلة تصدرها وزارة الارشاد والانباء فی الکویت) [أحمد بن علی القلقشندی م. 821]

210.مجابی الدعوة، (ط بمبئی) [ابن ابی الدنیا م. 281]، (بنابر نقل إحقاق الحق)

211.مجمع الزوائد (الناشر و المطبعة: دارالکتب العلمیة- بیروت/ تاریخ الطبع 1408 ه- ق – 1988 م) [نور الدین علی بن ابی بکر الهیثمی م. 807 ه- ق]

212.المحاسن و المساوی [بیهقی بغدادی م. 300]

213.محاضرات الأبرار (ط. مصر) [شیخ محیی الدین ابن عربی م. 638] (به نقل شرح إحقاق الحق).

214.المحاضرات والمحاورات / (تحقیق: الدکتور یحیی الجبوری / چاپ: الأولی / سال چاپ: 1424 - 2003 م / چاپخانه: دار الغرب الإسلامی / ناشر: دار الغرب الإسلامی - بیروت – لبنان) [جلال الدین السیوطی م. 911]

215.مختصر تاریخ دمشق [ابن منظور م. 711]

216.المستدرک علی الصحیحین (التحقیق: الدکتور یوسف المرعشلی/ الناشر: دار المعرفة- بیروت/ تاریخ الطبع 1406 ه- ق) [محمد بن محمد الحاکم النیشابوری م 405 ه- ق]

ص: 655

217.المصنف (التحقیق: سعید محمد اللحام/ الناشر و المطبعة: دار الفکر/ الطبعة الاولی 1409 ه- ق) و طبع آخر (تاریخ الطبع 1414 ه- ق/ الناشر: دار الفکر بیروت) [ابن ابی شیبة الکوفی م. 235 ه- ق]

218.معارج الوصول إلی معرفة فضل آل الرسول( - (تحقیق: ماجد بن أحمد العطیة) [الشیخ محمد الزرندی الحنفی م. 750]

219.معالم التنزیل فی تفسیر القرآن (تفسیر البغوی) (تحقیق: خالد عبد الرحمن العک – چاپخانه: دار المعرفة – بیروت – ناشر: دار المعرفة) [البغوی م. 510]

220.المعجم الکبیر (التحقیق و التخریج: حمدی عبد المجید السلفی/ الطبعة: الثانی مزیدة و منقحة/ المطبعة: دار احیاء التراث العربی/ الناشر: مکتبة ابن تمیمیة- القاهرة) [لیمان بن احمد بن اوب اللخمی الطبرانی م. 360 ه- ق]

221.معرفة الصحابة [أحمد بن عبدالله الحافظ الأصبهانی م. 430]

222.مفتاح النجا فی مناقب آل العبا [بدخشی م. ق 12] (به نقل شرح إحقاق الحق).

223.مقتل الحسین علیه السلام(چاپ: دوم/ سال 1423 ق/ ناشر: انوار الهدی- قم) [خوارزمی م. 568]

224.مناقب آل محمد المسمی بالنعیم المقیم لعترة النبأ العظیم (ناشر: مؤسسة الأعلمی / مکان نشر: بیروت / سال چاپ: 1424 ق / نوبت چاپ: اوّل)[شرف الدین ابی محمد عمر بن شجاع الدین محمد بن عبد الواحد الموصلی م. 657 ق]

225.مناقب أهل البیت علیهم السلام (چاپ: اوّل/ سال چاپ: 1427 ق- 2006 م/ ناشر: المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الإسلامیة- المعاونیة الثقافیة / مرکز التحقیقات و الدراسات العلمیة- تهران) [ابن مغازلی م. 483]

226.مناقب علی بن أبی طالب علیه السلام (عام الأولی1426 - 1384 ش/ چاپخانه: سبحان/ ناشر: انتشارات سبط النبی (ص))[ابن المغازلی م. 483]

227.المنتخب من ذیل المذیل من تاریخ الصحابة والتابعین (الناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت – لبنان) [محمد بن جریر الطبری م.310]

228.المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک (دراسة وتحقیق: محمد عبد القادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا - راجعه وصححه: نعیم زرزور - چاپ: الأولی سال چاپ: 1412 - 1992 م – ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت – لبنان) [ابن الجوزی م. 597]

229.نظم دررالسمطین (الطبعة: الاولی/ تاریخ الطبع: 1377 ه- ق- 1958م/ المطبعة: من مخطوطات مکتبة الامام امیر المؤمنین علیه السلام [محمد الزرندی الحنفی م. 750]

230.النکت و العیون (تفسیر ماوردی) [علی بن محمد ماوردی م. 450]

231.نهایة الأرب فی فنون الأدب (مطابع: گوستاتسوماس وشرکاه) [النویری م. 733]

ص: 656

232.نور الأبصار (ناشر: رضی - قم) [شبلنجی م. ق 13]

233.نور القبس المختصر من المقتبس، (ط قسیاران) [یوسف بن احمد بن محمود یغموری [م. 673]، (به نقل شرح إحقاق الحق)

234.الهواتف (الطبعة الأولی 1413/ الناشر: مؤسسة الکتب الثقافیة) [ابن أبی الدنیا م. 281]

235.الوافی بالوفیات (تحقیق: أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفی – چاپخانه: بیروت - دار إحیاء التراث/ ناشر: دار إحیاء التراث) [الصفدی م. 764]

236.وسیلة الخادم إلی المخدوم در شرح صلوات چهارده معصوم علیهم السلام (فارسی / ناشر: انصاریان / مکان نشر: قم / سال چاپ: 1375 ش / نوبت چاپ: اوّل)[فضل الله بن روزبهان خنجی اصفهانی م. 927 ق].

237.وسیلة المآل، باکثیر حضرمی [م.1047]، (به نقل شرح إحقاق الحق)

238.ینابیع المودة لذوی القربی (التحقیق: سید علی جمال اشرف الحسینی/ الطبعة: الاولی/ تاریخ الطبع: 1416 ه- ق/ الناشرو المطبعة: دارالاسوة) و (طبع آخر) [الشیخ سلیمان بن ابراهیم القندوزی الحنفی م.1294ه- ق]

ص: 657

فهرست اعلام

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم .... 39, 49, 50, 51, 59, 62, 63, 64, 65, 75, 76, 85, 87, 88, 92, 93, 98, 101, 103, 132, 133, 134, 140, 154, 156, 157, 195, 196, 211, 250, 302, 303, 304, 305, 307, 308, 310, 364, 365, 367, 368, 369, 370, 372, 376, 377, 379, 381, 386, 389, 449, 466, 476, 477, 478, 479, 483, 486, 488, 491, 493, 498, 499, 502, 510, 513, 520, 529, 556, 567, 572, 590, 598, 599, 601, 602, 605, 606, 608, 614, 616, 618, 622

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام 50, 51, 59, 61, 66, 76, 77, 103, 105, 133, 175, 182, 184, 185, 197, 273, 288, 293, 300, 376, 379, 381, 386, 406, 408, 479, 483, 486, 488, 499, 509, 534, 568, 572, 602, 608, 618, 623

حضرت فاطمه زهرا علیها السلام 83, 87, 101, 120, 133, 195, 196, 381, 386, 469, 484, 486, 488, 572, 591, 602, 608, 609

امام حسن علیه السلام 103, 176, 244, 381, 386, 486, 488, 572

امام حسین علیه السلام 47, 55, 83, 85, 86, 87, 91, 92, 94, 96, 97, 101, 103, 104, 105, 107, 109, 111, 114, 117, 120, 122, 123, 125, 126, 127, 128, 130, 131, 133, 139, 142, 144, 145, 146, 147, 148, 150, 153, 156, 162, 166, 167, 169, 170, 175, 176, 178, 179, 180, 181, 182, 184, 185, 188, 189, 190, 191, 192, 193, 194, 197, 198, 200, 202, 206, 209, 213, 214, 216, 221, 225,

ص: 658

226, 228, 229, 231, 232, (تا آخر کتاب....)

امام سجاد علیه السلام ...142, 198, 209, 211, 216, 249, 250, 280, 384, 403, 467, 510, 562, 589

امام باقر علیه السلام علیه السلام 49, 50, 51, 58, 173, 191, 301, 307, 584

امام جعفر صادق علیه السلام 50, 58, 166, 167, 174, 175, 176, 178, 180, 183, 188, 189, 190, 192, 193, 195, 196, 201, 202, 206, 219, 226, 232, 233, 234, 235, 244, 253, 257, 258, 261, 271, 279, 287, 299, 337, 346, 501, 504, 551, 552, 553, 559, 562, 583, 585, 586, 590, 633

امام رضا علیه السلام 46, 169, 179, 245, 274, 490, 493

امام حسن عسکری علیه السلام 75, 200

حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه ..... 58, 167, 302, 488, 538, 542, 587

الف:

ابان بن تغلب583

ابراهیم بن اشتر402

ابراهیم نخعی259, 275

ابراهیم علیه السلام 167, 490, 497, 501

ابن بطّه308

ابن جوزی230, 255

ابن حبیش تمیمی308

ابن حوزه421, 422

ابن حویزه418

ابن رماح368

ابن ریاح365

ابن سدی356

ابن شبیب245, 274

ابن شهاب زهری......... 290, 293, 294, 296, 297, 298, 351, 597

ابن عباس308, 455, 482

ابن عیینه427

ابن هشام451

ابن وائل417

ابن وکیده130

ابن یعفور جعفی325

ابو الحُصین366

ابو الشیخ315, 323, 355, 625

ابو المفاخر162, 539

ابو الوصی442

ابو ایوب اعور سلمی534

ابو بصیر49, 253, 287, 584

ابو حمزۀ ثمالی585

ابو رجاء عطاردی405, 406, 408

ص: 659

ابو زیاد قندی598

ابوجناب کلبی599, 601, 602

ابوخباب کلبی601, 615

ابومخنف125, 146, 153, 213, 216, 343, 420, 442, 520, 523, 526, 529, 533, 538, 613, 614, 618, 629

ابونصر312

ابونعیم284, 609

ابی حمید طحان324

ابی قبیل226, 228

احمد بن حنبل308

احمد بن محمد مصقلی631

آخوند کاشی40

ادریس بن عبد الله اودی545

آدم علیه السلام 377, 475, 486

اسماعیل بن حزقیل علیه السلام 504

اسماعیل بن عبد اللّه السّری361

اسماعیل علیه السلام 478, 490

اسود بن قیس254, 262

آسیه همسر فرعون97

اصبغ بن نباته197

اعور سلمی523

آقا محمد جعفر بهبهانی539

ام حکیم264

ام حیان229 , 295

ام سلمه272, 301, 303, 304, 305, 306, 308, 310, 591, 593, 594, 595, 597, 605, 606

اُم سلیم276

ام کلثوم علیها السلام ........ 132 , 455, 512, 532, 608, 613, 618, 619

امّ معبد566

انس468

آیة الله بروجردی40

آیة الله سید عبد الحسین طیّب40

آیت الله العظمی مرعشی573

ب:

بحر بن کعب تیمی337, 338

بلاذری276, 408

ث:

ثعلبی256, 284

ج:

جابر بن زید ازدی345, 346

جابر بن یزید اودی346, 347

جابر حضرمی597

جابر608

جبرئیل476, 478, 486, 488, 498

جبله مکیه175, 231, 243, 273

جعفر بن سلیمان277

ص: 660

جعفر طیار علیه السلام 101 , 103, 150, 618

جلودی526, 533

جمیل بن مره440

جویر بن سعید370

جویره418

ح:

حارث اعور509

حبیب بن ابی ثابت594, 606

حبیب نجار150

حجاج بن یوسف352, 413, 414

حرملة بن کاهل اسدی393

حسن بصری381

حسن بن حارث413

حسن بن علی میثمی552

حسین بن ابی غندر551

حسین بن ثویر201, 219

حصین بن نمیر524

حصین311

حماد بن سلمه592, 593

حمامه جعفیه323

حمزه علیه السلام 101, 103

حمید بن مسلم ازدی94, 95

حمید بن مسلم434

حوا علیها السلام 475

خ:

خدیجه کبری علیها السلام 97, 101

خضر علیه السلام 493

خلاد290

خلف بن خلیفه228

خولی بن یزید94, 95, 96, 98, 116, 117

خیره بنت عبد الرحمان616

د:

داود بن فرقد261, 559

داود رقّی591

دعبل بن علی خزاعی568, 623

دوید جعفی317

ر:

رأس الجالوت289

ربیع بن منذر411

رقیه علیها السلام 608

ز:

زراره... 188, 190, 226, 232, 233, 235, 271

زرعه430

زکریا علیه السلام 488, 502

زید بن ابی زناد325

زید بن ابی زیاد261, 263, 331

زید بن ارقم123

ص: 661

زید بن عمرو کندی295

زینب کبری علیها السلام 143, 211, 250, 271, 510, 511, 525, 545, 608

س:

سبط ابن جوزی369

سدی255, 372, 379

سعد بن عبدالله488

سعید بن جبیر306

سعید بن مسیب384

سفیان بن عیینه... 291, 321, 327, 330, 333, 439, 441

سفینه545

سکینه علیها السلام 516, 525, 526, 536

سلمة بن کهیل109, 111, 114, 115

سلیم قاص279, 330

سلیم قاضی275

سلیمان بن مهران اعمش447

سلیمان بن یسار469

سلیمان علیه السلام 479 ,525, 596, 611

سنان بن انس413, 414, 415

سهل شهرزوری108, 126, 131

سید حسن یزدی572

ش:

شافعی281

شمر101, 102, 147, 214, 216, 468

شمعون بن حمون علیه السلام 288

شهید ثانی قدس سره 543

شیث علیه السلام 465

شیح حرّ عاملی قدس سره 62, 65

شیخ حسن یزدی قدس سره 525

شیخ صدوق قدس سره 58

شیخ کلینی قدس سره 58

شیخ مجتبی قزوینی قدس سره 572

ص:

صَلت بن ولید359

ط:

طاهر بن حارث144

ع:

عباس بن هشام بن محمد کوفی430

عبد الرحمن بن مسلم463

عبد الله بن ادریس512

عبد اللّٰه بن حسان کنانی605

عبد الله بن حصین ازدی434

عبد اللّٰه بن صفّار464

عبد الله بن عمر خزاعی566, 621

عبد الله بن قیس534, 538, 539

عبد الله بن محمّد انصاری568

عبد اللّٰه بن هلال258

عبد اللّٰه ریاح قاضی363

ص: 662

عبد المطلب علیه السلام 562

عبد الملک بن کُردوس395, 396

عبد الملک بن مروان.....289, 290, 293, 296, 297, 299, 578

عبد الملک بن هشام87

عبدالله بن عباس306

عبدالملک بن عمیر394

عبید الله بن زیاد85, 87, 94, 95, 146, 154, 161, 162, 375, 394, 395, 396, 397, 398, 399, 401, 402, 403, 421, 467, 609

عُبید مکتِّب259

عثمان بن ابی شیبه241, 254

عقیل103

علامه حلی قدس سره 56

علامه مجلسی قدس سره 58

علی بن حزوّر604

علی بن مدرک262

علی بن مسهر265, 266

عمار بن ابی عمار592, 594, 595

عمّار بن عمیر تیمی397

عمارة بن عمیر398, 399, 401

عمر بن ابی سلمه307

عمر بن سعد105, 116, 126, 363, 376, 425, 434, 441, 448, 454, 510, 529

عمرو بن ثابت306

عمرو بن ثبیت280

عمرو بن حجاج زبیدی523

عمرو بن حجاج434

عمرو بن عکرمه610

عیسی بن حارث کندی236, 240

عیسی علیها السلام 83, 85, 87, 91, 133, 167, 288, 480, 484, 596, 611

غ:

غزالی308

ف:

فاضل نراقی قدس سره 216

فاطمۀ صغری علیها السلام 562

فتح بن شُخرف549

فضل بن شاذان490

فضه خادمه545

ق:

قاسم بن اصبغ بن نباته392, 432

قرة بن اعین405

قرة بن خالد406, 408

قُرطة بن عبیدالله274

قطبة بن علا361

قمر بنی هاشم علیه السلام 393, 516, 521, 522

ک:

کعب الاحبار587

ص: 663

کندی341, 343

ل:

لوط بن یحیی521

م:

مالک بن بشر کندی339

محدث قمی51

محمد بن اسماعیل رازی634

محمّد بن حکم349

محمد بن حمران586

محمد بن حنفیه403

محمّد بن سلیمان352

محمد بن سیرین.. 230, 255, 266, 267, 268, 269, 270, 466

محمد بن عباد بن صهیب625

محمد بن علی562

مختار149, 402, 403

مروان بن حکم590

مریم علیها السلام 97, 484, 611

مسروق بن وائل421

مسلم بن رباح157

مسلم بن عوسجه422

مسور بن مخرمه590

مُشطاح وَرَاق549

مُطّلب بن حنطب303

معمر295, 296

مفضّل562

منصور (ملک)583

منهال بن عمرو127, 128

موسی علیه السلام 65, 66, 167, 288, 492, 493, 499, 525, 535, 596

میثم تمّار175, 231, 243, 273

ن:

نضرۀ ازدیه282

نطنزی107, 133

نوار همسر خولی94

نوح علیه السلام 377, 477

ه:

هارون علیه السلام 288

هاشم بن هاشم595

هشام بن ابراهیم493

هشام بن عبد الملک287

هشام بن محمد392

هلال بن ذکوان281, 282, 312

هلال بن معاویه148

هند همسر یزید103, 154

و:

واثلة بن اصمع590

واقدی101, 368, 369

وائل بن علقمه417

ص: 664

ولید بن عبد الملک296

ولید بن غسّان603

ی:

یحیی بن بشیر287

یحیی بن زکریا علیه السلام 182, 183, 150, 188, 189, 190, 191, 192, 193, 194, 232, 234, 235, 257, 258, 260, 261, 280, 489, 502

یحیی صائبی 120

یزید بن ابی زیاد401

یزید بن معاویه87, 104, 142, 144, 145, 153, 154, 375, 440, 450, 452, 468, 472, 476, 479, 480, 488, 499, 577, 589

یزید بن هارون322

یسار بن عبدالحکم350

یعقوب بن سلیمان علیه السلام 354, 355

یوشع بن نون علیه السلام 288, 499

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109